Shared posts

20 Sep 07:44

kenobi-wan-obi: Moonrise at Temple of Poseidon A harvest moon,...



kenobi-wan-obi:

Moonrise at Temple of Poseidon

A harvest moon, or the full moon that occurs closest to the autumnal equinox, is seen rising behind what’s left of the ancient ruins at the Temple of Poseidon in Greece.

Image Copyright: Chris Kotsiopoulos

01 Sep 10:47

ای شعله‌ی تابان من…

by داریوش میم

بعضی وقت‌ها نیم‌بیتی، دو سه حرفی، عطری، نوا و نغمه‌ای آدم را مثل بوته‌ی خاری که میانه‌ی کویر گرفتار گردباد شده باشد، بی‌اختیار و عاجز می‌کند. هیچ هم لازم نیست چیز پیچیده یا انتزاعی خاصی باشد. اتفاقاً غالب آن است که فارغ از هر جور فرهیختگی و تفلسفی، به اشاره‌ای، به «سر تازیانه‌ای» توفانی در وجودت به پا می‌شود. این آوازی که ابراهیم شریف‌زاده با زخمه‌های حسین سمندری می‌خواند، به همین سادگی است اما نغمه‌نغمه‌اش درد دارد و خون دل. شادمانی هم دارد. شیرین است ولی یک جور خاصی عجز آدمی را پیش روی‌اش به نمایش می‌گذارد. فکر می‌کنم زندگی آدمی اگر ارزش و بهایی داشته باشد، درخشان‌ترین لحظات‌اش درست در احوالی است که آدمی همین چیزها را می‌تواند بچشد و ذوقی از آن‌ها ببرد. یک جوری آن آخر می‌گوید «ای یوسف کنعان من» که کافی است یکی یک بار گرفتارش شده باشد، دیگر دل و دین‌اش به باد است با همین چهار کلمه…

Download audio file (02-Sarveh-Kharaman-HQ.mp3)

01 Sep 10:47

زن وقتی تنهاس که عکاس نداشته باشه!

by (حُسنیه)

آره, تنهایی این نُه ماه, خیلی اذیت‌کننده‌س. مخصوصا برای منی که عادت داشتم به پختن غذاهای مختلف برای حسن و حسین, از بس بدغذا بودن. اما کلاس خصوصی و شاگرد داشتن اونم تو خونه قدری جای این تنهایی رو گرفت, اعتراف میکنم که گرفت, مخصوصا روزهایی که قرار بود براشون سوال طرح کنم. اما این وسط وقتی به عکسهای این سالهامون نگاه می‌کنم, یه روزنه‌ای توی ذهنم باز میشه که بد جای خالی‌ش بی‌چاره‌م میکنه.

 

حسنُ حسین درست عین خودم عاشق عکاسی‌ن, از صحنه‌های مختلف و بهونه‌های مختلف عکس می‌نداختن که تبدیل شده به ویژگی شخصیتی‌ این‌روزهام. حتی تر مامان‌مریمم هم وقتی توی باغ, محصولی رو میبینه, انقد به شوق میاد که سریع تماس میگیره و میگه: سمیه بدو بیا ازین عکس بنداز. وقتی هم که خودمو بهش میرسونم, با چوب لای خروار برگهای درشتِ کدو زرد رو باز میکنه تا از کدویی که زیرش پنهون شده عکس بندازم. از بوته‌های انبوهِ خیار و گوجه‌ و بادمجون و کدو و هندوانه و لوبیاسبز و فلفل تند و ذرت و سبزی‌‌های خوردنش.

 

ولی وقتی آلبوم این سالهامون رو نگاه میکنم, وقتی به حالتهای مختلفم تو عکسها خیره میشم و به عکاس پشتش فکر میکنم, جای خالی دستای کوچولوشون و صدایی که میگه: مامان! اینجا رو نگا کن و بعد هم صدای چیلیک, حالم تنگ میشه, حالم خرد میشه, حالم میگیره و محتاج یکبار پشت دوربین موبایل ایستادنشون میشم.

 

یادمه یکبار داشتم براشون می‌گفتم که چی دوس دارم. حتی گفتم فکر کنم همه‌ی زنها اینها رو دوس دارن. میون اونهمه حرفهام, اینکه "ازم تو حالتهای مختلف عکس گرفته بشه" و "به اسم صدا زده بشم" رو خوب به حافظه‌شون سپردن. اینبار که پیش هم بودیم, داشتم لازانیا درست میکردم, نشسته بودم کف آشپزخونه, قابلمه‌ی سس و آبکش لازانیا و ورق آلومینیوم و ظرفهای پیرکس برای داخل فر رو دور خودم جمع کرده بودم که یهو حسن صدام زد مامان!. موهامو با حرکت سرم از جلوی صورتم کنار زدم تا ببینمش که یهو عکس انداخت. خنده‌م گرفت که هنوز یادشه, هنوز یادشه, هنوز یادشه من چی دوس دارم.

 

بماند که اینبار حسین وقتی رفته بود از سر کوچه خرید کنه, زنگ آیفون رو که زد و من برداشتم و گفتم بله؟ گفت سرکار خانم سمیه! به اتاق عمل! پشت گوشی خندیدم و گفتم: دیوونه, بیا تو.

 

میدونم که دارم عقده‌هامُ با پسرهام برطرف میکنم اما خوشحالم که آینده‌ای نزدیک اینها رو قراره درمورد همسراشون تکرار کنن. قراره صدا بزنن, عکس بندازن و به زنی حس خوشبختی بدن. حس خوشبختی‌ای که هیچ طوفانی نمیتونه ازبین ببردش.

 

قبلا جای دیگه‌ای هم ازین عنوان استفاده کرده بودم اما یخ نه هم جای خوبی بود که به مردهای جامعه‌م بگم که از زنهاتون مدام‌لبریز عکس بندازید و بعد ببینید که چقدر لذت میبرن و چقدر زندگی‌تون شیرین خواهد شد و چقدر زنهامون عفیف خواهند شد و به شما مکفی. زنانِ شوهربسنده! و ما أدریک زنانِ شوهربسنده!

 

19 Aug 09:55

مصرف کافئین و بچه موش‌های کند ذهن!

هنگامی که جوندگان باردار کافئین مصرف می‌کنند، تغییراتی در نورون‌های نوزادان آن‌ها ایجاد می‌شود که موجب نقص حافظه آن‌ها می‌گردد. مطالعه‌ای جدید نشان می‌دهد موش‌های بارداری که با مصرف کافئین اندکی دچار مستی می‌شوند، نوزادانی به دنیا می‌آورند که تغییراتی در مغز آن‌ها ایجاد شده و بدین سببنارسایی ...
19 Aug 09:53

چقدر آرتمیس هستیم؟

by formulsaaz

چند جلسه قبل سر کلاس یونگ با کهن الگوی آرتمیس آشنا شدیم. طبق معمول سوالات مربوطه را جواب دادیم که ببینیم این انرژی (یا همون کهن الگو) در روان هر کدوم از ما چقدر فعاله . نمره من که فاجعه بود یعنی ۱۰ از ۳۰ که به این معنی است که سنخیتی با این فضا ندارم! حالا بریم ببینیم این کهن الگوی آرتمیس که میگن یعنی چی و زنان و مردانی که این انرژی در روان اونها فعاله چطوری هستند.

اسطوره میگه مادر آرتمیس زایمان خیلی سخت و دردناکی داشت و آرتمیس به محض بدنیا اومدن ناچار شد به مادرش کمک کنه تا برادر دوقلوش آپولو را هم بدنیا بیاره. این یعنی آدمهای آرتمیس تایپ از بچگی با مسئولیت پذیری آشنا هستند و کارهاشونو خودشون انجام می دهند و دوست ندارند به دیگران وابسته باشند. بنابراین بچه های لجباز و مستقلی هستند که دوست ندارند کسی توی کارشون دخالت کنه و تا جایی که بشه تصمیماتشونو خودشون می گیرند! واقعا" ماشالا به همچین بچه ای ! منکه بچه بودم چنان بچهء پخمه ای بودم که تا یه قدم برمیداشتم چشمم به صورت این و اون بود که ببینم تایید می کنند تا قدم دومو هم بردارم یا نه!  (صفر امتیاز!)


 از بعد مالی اگه بخواهیم نگاه کنیم آرتمیس ها خیلی زود مسئولیت بخش مالی زندگیشونو برعهده میگیرند و احتمالش خیلی کمه که یک آرتمیس تایپ را در حالیکه توی خونه بیکار و منفعل نشسته باشه و از کسی پول توجیبی بگیره ببینید . در مورد خودم با اینکه بعد از دانشگاه رفتم سر کار و هیچوقت بازه طولانی ای بیکار نبودم ولی هیچوقت حقوقی که برای مستقل زندگی کردن کفایت کنه نگرفتم و حتی براش برنامه ریزی هم نکردم!   با این حساب نمی تونم نمره قابل توجهی در این بخش به خودم بدم.

 

 

 

آرتمیس الهه کمانداره و مدافع طبیعت ،حیوانات و کلا" ضعفای جامعه امروزی ! ایشون آماده است تا برای دفاع از حقوق زنان و کودکان و اگه رابین هودشون باشه برای احقاق حقوق فقرا دست به تیروکمان ببره! بخاطر همین آرتمیسها را میشه به وفور بین مدافعان حقوق بشر ، فعالان فمینیست و جبههء سبز پیدا کرد. در این مورد هم باید بگم من زندگی در طبیعت را به زندگی در کلان شهرها ترجیح میدم و برای حمایت از حیوانات هم فعالیتهایی کردم ولی در مورد زنان و کودکان فکر نکنم امتیاز بالایی بگیرم چون در اون حوزه حق خودمو هم به زور میتونم بگیرم چه برسه به حق دیگران!

آرتمیس ها اگرچه خودشون خیلی رئوفانه برای کمک کردن به دیگران پیش قدم میشوند ولی کمک گرفتن از دیگران براشون خیلی سخته و اصلا" دوست ندارند از کسی تقاضای کمک کنند . اینجا هم که انگار امتیازی نمی گیرم چون برای منکه نه گزینه رئوف بودنش صادقه و نه اینکه برای درخواست کمک از دیگران مشکلی دارم اتفاقا" برعکس خیلی راحت و رله اینکارو انجام میدم! همین چند وقت پیش بود که وسط یک کوچه باریک و بلند گیر کردم یک کامیون جلوم بود و داشت بار خالی میکرد و حالا حالا ها هم قصد رفتن نداشت دو طرف کوچه هم چنان ماشینها کیپ هم پارک کرده بودند که داشتند می خوردند به ماشین من ! یک پل پیدا کردم اومدم دور بزنم که فهمیدم عرض کوچه از اندازه ماشین من کمتره و نه راه پس دارم و نه راه پیش! خلاصه بدجور گیر افتاده بودم که دیدم یه آقایی ساک خرید بدست داره میره تو خونه اش پیاده شدم بهش گفتم گیر افتادم و خواستم بیاد کمکم کنه آقاهه اومد نشست پشت فرمون و واسه اینکه معذب نشم گفت خانم منم همیشه اینجا گیر میکنه! و لی من اصلا معذب نبودم! خلاصه ماشینو از گیر درآورد و تمام کوچه را دنده عقب رفتیم و بعد ماشینو داد دستم و پیاده رفت سمت خونه اش. منم خوشحال دو تا بوق براش زدم و رفتم .. خلاصه اینکه در این مورد هیچ مشکلی ندارم !

گفتیم آرتمیس ها از وابستگی بیزارند و شخصیت مستقلی دارند. حالا خودتون تصور کنید زنی که خودش بخواد برای خودش تصمیم بگیره و از اخلاقیات و سبک زندگی خودش پیروی کنه در جامعه امروزی با ارزشهای پدرسالار چه برخوردی باهاش میشه! شاید بخاطر همین آرتمیس ها اغلب احساس خشم درونی شده ای با خودشون دارند چون ناچارند بطور مداوم وارد جنگهای عموما" نابرابر شوند. . خب اینجاش تا حدی با من مطابقت داره چون اصلا" تحمل امر و نهی و اجبار و الزامی که از بالا بخواد بهم تحمیل بشه را ندارم و زود قاطی میکنم . کلا" دوست دارم مطابق اخلاقیات و سبک زندگی خودم زندگی کنم و نه کسی با من کاری داشته باشه و نه من با کسی ... ولی چون همیشه یکی پیدا میشه که میخواد به زور نظر و صلاحدید خودشو بهت تحمیل کنه ناچارم گاه به گاه دست به شمشیر بشم! گفتم شمشیر چون با تیر و کمان راحت نیستم البته اگه مسلسل و کاتیوشا بود که بهتر بود میزدم طرفو نیست و نابودش می کردم ولی بین کمان و شمشیر ، بازم گلی به جمال شمشیر!

از بعد عاطفی، در اسطوره گفته شده که آرتمیس از پدرش زئوس در خواست میکنه هیچوقت مجبورش نکنه که ازدواج کنه. در دنیای واقعی هم این تیپ شخصیتی به ازدواج کردن علاقه خاصی نداره و میتونه به راحتی مجرد زندگی کنه چون رابطه داشتن وابستگی در پی داره و وابستگی به هر شکلش برای آرتمیس ناخوشاینده و از طرف دیگه خودش هم با احساساتش راحت نیست و برای همین اگه از فضاهای عاطفی دور باشه هم خودش راحتتره هم شما! اینها همونهایی هستند که هیچوقت مشکلشون  نداشتن رابطه نیست و اگه شما از اون افرادی هستید که چنانچه زیبایی ونوس و مغزی مثل ارسطو داشته باشید و مثل راکفلر هم پول دربیارید ولی چون رابطه عاشقانه ندارید فکر خودکشی به سرتون بزنه خیالتون تخت هرچی هستید آرتمیس نیستید!

 

پی نوشت :

بچه ها این هم  تست کهن الگوهای زنانه  است که بهتون میگه هر کدوم از این هفت انرژی حدودا" در شما چقدر فعاله.  با تشکر از مریم عزیز.

 

18 Aug 17:32

از نتوانستن‌ها

by خانم كنار كارما
بعد از دوروز برگشته‌ام خانه. خانه‌ی خودم. موها رو که بستم بالای سر، رفتم سراغ آشپزخانه با انبوهی از ظرف‌های نشسته. آشپزخانه‌ام کوچک است. جای ماشین‌ظرفشویی ندارد. یک‌جا داشت که باید بین ظرف‌شویی و لباس‌شویی انتخاب می‌کردم. لباس‌شویی مهم‌تر بود. بلد هم نیستم با دستکش ظرف بشورم. نمی‌توانم. با دستکش دست‌هایم توان کنترل اجسام را از دست می‌دهند. انگار عصب ندارند. می‌افتند. می‌شکنند. تا لیوان‌ها آب کشیده شوند، موزیک هم صدای‌ش بلند می‌شود. یک‌چیز حزن‌انگیز مخدر. می‌روم روی ترک بعدی، بعدی، بعدی. نه کاری نمی‌شود کرد. به‌وضوح حالم خوب نیست. بعدها یک‌بار برای‌تان مفصل خواهم نوشت آدمی که سیگار را ترک می‌کند و دوباره سمت‌اش می‌رود چه حال ترحم‌انگیزی دارد. چه عذاب روی شانه‌هایش، چندبرابرشده. چه توقعی ایجاد کرده‌ در اطرافیان‌‌ش. فندک‌ها را از جلویت برمی‌دارند. توی مهمانی همه می‌چپند توی تراس به دیده نشدن که لابد هوس نکنی. نخواهی. ول کنی. بعد چشم باز می‌کنی می‌بینی همه ایستاده‌اند تا تو، این قهرمان محبوب ماراتن‌، به خط پایان برسی. عاشقانه است اما خوب نیست. اصلا خوب نیست. این عذاب‌وجدان گرفتن و دادن تحمل‌ناپذیر است. تصور نتوانستن آدم را خم می‌کند. می‌اندازد توی لوپی که نه با کشیدن‌اش دیگر خوب می‌شوی و نه با نکشیدن. بعد، بعد زمین را این‌طوری گاز می‌زنی.

خروجی کردستان به همت، دیده بود لابد که دارم جان می‌کنم. کلافه با سر پرسید چیه؟ زدم زیر گریه. نقطه ضعف‌اش گریه کردن است. زد روی فرمان که گریه نکن، حرف بزن. نمی‌توانستم. فقط گریه می‌کردم. دوباره کوبید روی فرمان که گریه نکن! ماشین‌های بغلی تماشا می‌کردند و من نان‌استاپ اشک می‌ریختم. زد کنار. وسط اتوبان. فحش و بوق می‌خوردیم. گفتم نمی‌توانم. گفت ولش کن. این حال تو از سیگار خیلی بدتر است. گفت به کسی بدهکار نیستی. امضاء نداده‌ای. کاری کن که حالت را خوب می‌کند. همه‌ی دنیا بروند به درک. گفتم چکار کنم به جای این لامصب؟ گفت دیگر واقعا ایده‌ای ندارم. جیغ زدم که ایده‌‌ی نصف بیلبوردهای این شهر مال تو است، چطور ایده نداری؟ فندک را داد دستم. بغلم کرد. پیشانی‌ام را بوسید. ماشین‌ها بوق می‌زدند. من اشک شور را قورت می‌دادم.


نتوانستم. آدم گاهی نمی‌تواند.
16 Aug 08:41

Window

Ramsar  -  رامسر Ramsar  -  رامسر

نمی‌دانم، خوب است یا بد. این‌که هر روز صبح چشم بگشایی به تصویر در و پنجره‌ای رو به جنگلی مه‌آلود.

11 Aug 20:04

http://wc-wall2.blogspot.com/2013/08/freelancer.html

by Alborz
freelancer فقط يه دونه سی دی بود بازيش. هنوزم گرافيکش ديدنيه. هنوزم بخوای بازيشو تموم کنی باس مث خوره بشينی پاش.   الان چی؟ کل کال آو ديوتی رو يه صب تا ظهر تموم ميکنی ميره. کلّاً بازی ميسازن واسه مالتی پلير. تويی که تو خونه ميخوای يه داستان خوب يه بازی حسابی ببينی باس بری بدی. Need for Speed - The Run رو من دقيقاً تو دو ساعت تموم کردم. قبلاً کجا اين شکلی بودن گيما؟ يه بازی ای ميخوام يه هفته مشغولم کنه. همچين کنه که نتونم پا شم از جام. داستان داشته باشه. شخصيت پردازی داشته باشه. آدم حس نکنه پولشو زده به کير گاو. 


11 Aug 19:56

Do you want to see me become her?

by واقف

tumblr_mmgdw2nMM81qbz1b3o2_500.jpg

“هرگز آن روزِ خوبي را كه من و مريلين در نيويورك قدم مي‌زديم را فراموش نخواهم كرد. او نيويورك را به اين خاطر دوست داشت كه آن جا كسي مانند هاليوود مزاحمش نمي‌شد، مي‌توانست لباس‌هاي معمولي‌اش را بپوشد و هيچ كس متوجه او نباشد. او عاشق اين كار بود. همين طور كه پايين برادوي راه مي‌رفتيم، رو به من كرد و گفت:’مي‌خواي ببيني كه من تبديل به او مي‌شم’ نمي‌دانستم منظورش چيست ولي فقط گفتم ‘بله’- و سپس آن را ديدم. نمي‌دانم چگونه چيزي را كه ديدم توضيح دهم، چون تشخيصش بسيار مشكل بود، او چيزي را درون خود روشن كرده بود كه تقريبا به جادو شباهت داشت. و ناگهان ماشين‌ها سرعتشان را كم مي‌كردند و مردم سرشان را مي‌چرخاندند و سر جايشان مي‌ايستادند تا به او خيره شوند. آن‌ها فهميده بودند كه او مريلين مونرو بود، انگار كه ماسكي را از روي صورت خود برداشته باشد، ولو اين كه ثانيه‌اي پيش‌تر هيچ كس متوجه او نبود. هرگز پيش از آن چيزي شبيه اين نديده بودم”.

ايمي گرين، همسر ميلتون گرين، عكاس شخصي مريلين مونرو

31 Jul 13:01

ماجرای مکان‌یابی ماهواره‌ای کوه‌نوردان مفقود شده در «برودپیک»

by koohnevesht

مصاحبه اختصاصی با مدیرعامل نماینده «ثریا» در ایران
ماجرای مکان‌یابی ماهواره‌ای کوه‌نوردان مفقود شده در «برودپیک»

خبرگزاری قدر: در پی بروز حادثه غم انگیز برای 3 تن از کوه نوردان عزیزمان و اظهارات مراجع مسئول در مقابل این حادثه که بدواً مسئولیت این واقعه تأسف بار را متوجه فدراسیون کوه‌نوردی می نمود، در مقابل فدراسیون مذکور با صدور اطلاعیه‌ای خود را از کلیه اتهامات مبرا اعلام نمود. این بار انگشت اتهام به سوی یکی از اپراتورهای تلفن همراه ماهواره‌ای گرفته شده و مسئولین، خصوصاً وزیر محترم ارتباطات و فن آوری اطلاعات این شرکت را مسئول تعلل در مکان یابی این عزیزان دانسته است ... به راستی مقصر کیست؟!

با مراجعه به شرکت ارتباطات تلفن آسیا پای صحبت مهندس کسری محقق (مدیرعامل) نشسته ایم تا پاسخ وی را در قبال این اتهامات بشنویم:

-جناب آقای محقق با سلام قبلاً از وقتی که برای این مصاحبه در اختیار ما قرار دادید تشکر می کنم.

-متقابلاً منهم سلام عرض می کنم و از اینکه فرصتی در اختیارم قرار گرفته تا ضمن همدردی با خانواده این عزیزان حقایق وآنچه شرح واقعه بوده را بیان نمایم، ممنون هستم.

- آقای محقق لطفاً قبل از ورود به موضوع نسبت به نوع فعالیت و محدوده اختیارات شرکت تحت مدیریت خودتون اطلاعاتی را در اختیار ما قرار دهید؟

- شرکت ارتباطات تلفن آسیا در سال 1384 به عنوان نماینده رسمی شرکت ارتباطات ماهواره ای ثریا در ایران موفق به اخذ پروانه از سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی گردید این شرکت به عنوان نماینده بازرگانی امور مربوط به فروش، تمدید، تعمیرات و ارائه خدمات گارانتی و پشتیبانی را به عهده داشته و فاقد برخی اختیارات قانونی است که بر اساس مقررات قانونی و پیمانها و معاهدات بین المللی جزو وظایف نهادهای دولتی کشور محل وقوع نمایندگی خواهد بود.

- این پاسخ شما برخی سئوالات را در ذهن من به عنوان یک خبرنگار ایجاد کرد که پاسخ آنرا ضروری می دانم ولی قبل از طرح این سئوالات لطفاً بفرمایید در چه زمانی از وقوع حادثه مطلع شدید؟

- حدود ساعت 7 بعد از ظهر پنجشنبه دوهفته قبل سرکار خانمی با تماس تلفنی با بخش بازرگانی شرکت تقاضای شارژ اعتبار یک تلفن ماهواره ای را نموده بود که بخش بازرگانی بعلت فقدان اختیارات این تماس را به من منتقل کرد و مخاطب به من گفت که از باشگاه آرش تماس می گیرم و احتمال دارد که کوهنوردان این باشگاه به مشکلاتی برخورده باشند و از من درخواست کرد که یک سیم کارت را به صورت اضطراری شارژ نمایم فلذا با توجه به حساسیت موضوع و ضرورت حمایت از مشترکین ثریا با این درخواست موافقت نمودم و بعد از خاتمه تماس در حال ارتباط با نرم افزار مخصوص بودم که خانم مذکور مجدداً تماس گرفت و اطلاع داد لازم نیست شارژ سیم کارت انجام گیرد و این عمل توسط یکی از بستگان وی در کشور آلمان صورت گرفته است (فاصله قطع تماس تا برقرای تماس بعدی کمتر از 2 دقیقه بود) لذا متوجه شدم که مشکل حل شده است.

- یعنی بعد از این تماس ارتباطی با شما گرفته نشد؟

- خیر بخش پشتیبانی شرکت به صورت 24 ساعته پاسخگو هستند.

- تماس بعدی با شما در چه زمانی بود؟

- شنبه حدود ساعت 12 ظهر فردی از بستگان کوه‌نوردان عزیزمان با من تماس گرفت و درخواست اعلام موقعیت موبایل ماهواره ای (مکان یابی) را داشت. طبق مقررات قانونی و بین المللی این امکان برای ما در صورتی وجود داشت که اولاً مقام محترم قضایی چنین دستوری را صادر نماید و دوماً مشترک در خاک ایران حضور داشته باشد و واضح و مبرهن است که این شرکت قادر به مکان یابی یک موبایل در کشوری دیگر نیست.

- پاسخ شما بدین معنی است که در مقابل تماس مذکور هیچ واکنشی نشان ندادید؟

- خیر با توجه به حساسیت موضوع به محض پایان مکالمه طبق قولی که به مخاطب داده بودم فوراً با مقامات مسئول در کشورمان تماس گرفته و دست به دامان آنها شدم تا به عنوان مرجع قانونی و ذیصلاح با شرکت ماهواره ای ثریا تماس گرفته و رسماً تقاضای تعیین موقعیت موبایل مورد بحث را بنمایند.

- با این درخواست شما موافقت شد؟

- حدود سه ساعت بعد یعنی ساعت 15 از دفتر وزیر محترم ارتباطات و فن آوری اطلاعات با من تماس گرفتند و تقاضای اعلام موقعیت کردند منهم مجدداً همان پاسخ را دادم البته پی گیری خود را نیز ضمیمه این پاسخ کرده و از ایشان تقاضای مساعدت قانونی نمودم. با توجه به قول مساعد دفتر وزیر شخصاً با دفتر مرکزی ثریا تماس گرفتم و تقاضا کردم موقعیت موبایل مذکور را به من اطلاع دهند طی این تماس متوجه شدم که ماهواره محل موبایل موصوف را کشور چین نشان می دهد لذا من با دفتر وزیر تماس گرفتم و تقاضا کردم از طریق سفارت دو کشور این موضوع مطرح و پی گیری شود که علی رغم قول مساعد برای اینکار موضوع از طریق سفارتخانه های ایران و چین (جهت کسب مجوز ردیابی از دولت چین) نشد در حالی که شخص وزیر از من درخواست کرد که این موضوع را پی گیری کنم و منهم علی رغم محدودیتهای قانونی به واسطه اینکه نماینده شرکت متبوع خود هستم و از جهت دیگر باید امورمربوط به مشتریان را پی گیری کنم با شرکت ثریا همچنان در تماس بودم تا مکان یابی صورت گیرد.

 بعد از ساعت 7 شب نهایتاً از دفتر وزیر نامه ای به دفتر ما ارسال شد تا از شرکت ثریا تقاضای اعلام موقعیت کنیم که البته با توجه به مقررات قانونی این نامه فاقد ارزش حقوقی بود و باید از دولت چین چنین تقاضایی صورت میگرفت ولی با این حال من باستناد همین نامه مرتباً موضوع را تا ساعت 11 شب از شرکت ثریا پی گیری می کردم و نتایج را به دفتر وزیر منتقل می نمودم.

- چرا شما قادر به ردیابی موبایل های ماهواره ای در کشور های دیگر نیستید؟

- سئوال بسیار عجیبی می کنید؟ با توجه به حق حاکمیت ملی و موافقت نامه های بین المللی چطور توقع دارید یک شرکت خصوصی بتواند یک تلفن ماهواره ای را ردیابی کند آنهم نه در محلی که دارای پروانه است بلکه در یک کشور بیگانه؟

- ممکن است در این خصوص بیشتر توضیح دهید؟

- خیر من قادر به ارائه توضیحات بیشتر نیستم ولی با حداقل اطلاع از موازین بین المللی و حقوق کشورها بعید است کسی متوجه دلیل این موضوع نشود.

- یعنی پی گیری های شما آن شب پایان یافت؟

- خیر، تا آن زمان به من می گفتند که آقای آیدین آخرین تماسش در حدود ساعت 2 بعد از ظهر روز شنبه بوده ولی وقتی من به منزل رسیدم و کمی استراحت کردم شروع به مطالعه اخبار پیرامون این موضوع نمودم و متوجه شدم ایشان ساعت هفت و سی دقیقه بعد از ظهر مجدداً تماس گرفته است لذا به این موضوع فکر کردم که موضوع شارژ مکالمه ایشان را بررسی کنم و مطمئن شوم تلفن مذکور شارژ لازم برای ایجاد ارتباط را داشته باشد وقتی این موضوع را بررسی کردم متوجه شدم شارژ تلفن در حال پایان است با توجه به اینکه ساعت 3 صبح بود با پیامک موضوع را به مسئول باشگاه اعلام کردم که اگر لازم است تلفن ماهواره ای را شارژ کنم، ساعت 8:15 صبح ایشان با من تماس گرفتند و تقاضا کردند موبایل مذکور 100 واحد شارژ شود که من فوراً اینکار را انجام دادم. ده دقیقه بعد آقای وزیر شخصاً با من تماس گرفتند و یک بار دیگرموضوع را پی گیری کردند و منهم همان توضیحات قبل را دادم البته هر دو بار هم متوجه شدم که احتمالاً در طرف دیگر ایشان همین توضیحات را به ریاست محترم جمهوری منتقل می کنند.

- آقای رئیس جمهور چرا این موضوع را پی گیری می کردند؟

- این رویه مرسوم و متداول است که در زمان وقوع بلایای طبیعی یا حوادث اینچنینی یا حتی خدای نیکرده آدم ربایی های بین المللی مقامات عالی کشورها بر حسب وظیفه ذاتی خود در دفاع از تک تک هموطنان و همونوعان وارد موضوع شده و از قدرت و نفوذ خود برای سرعت بخشیدن به کارها و پی گیری امور استفاده می کنند شما خبرنگاران بر این باور هستید که مسئولین فقط وقتی پای نزدیکان و بستگانشان به میان آید وارد موضوع می شوند در حالی که این چنین نیست.

- مگر همین مسئولین نیستند که شما را متهم می کنند؟

- دلیل نمی شود اگر آنها غیر حق مرا متهم می کنند و از من کاری را می خواهند که جزو اختیارات خودشان است منهم آنها را متهم کنم امیر مؤمنان می فرماید حق را بشناس که اگر حق را شناختی مردان حق را خواهی شناخت. - ممکن است نتیجه این اقدامات را هم بفرمایید؟ - بعد از تماس آقای وزیر و پی گیری من از مسئولین امنیتی و تأیید مقامات بالاتر نهایتاً موضوع از طریق سفرای ایران در امارت و چین با دولتهای مذکور مطرح و پی گیری شد و حدود 3 ساعت بعد یعنی ساعت 12:47 دقیقه مکان یابی صورت گرفت.

- من در آغاز این مصاحبه یک سئوال برایم پیش آمد که اکنون لازم می دانم آنرا با شما مطرح کنم، از پاسخ شما به اولین سئوال من متعجب هستم که اگر شما برای چنین کاری فاقد اختیارات هستید چرا بدواً این تقاضا با شما مطرح شده است؟

- از طرح چنین درخواستی از سوی خانواده کوهنوردان و افتخار آفرینان عزیزمان نباید تعجب کرد چرا که اگر همین امروز نیاز به مکان یابی تلفن همراه فرضاً همراه اول، ایرانسل، تالیا یا رایتل باشد مقامات قضایی مستقیماً این موضوع را به همین اپراتورها ارجاع می دهند (البته طی دستور قضایی و کسی به صورت شخصی نمی تواند چنین درخواستی را مطرح کند) اما در خصوص تلفن های ماهواره ای موضوع به قوانین و مقررات خاصی مربوط است که افراد عادی از آن بی اطلاع هستند اما مسئولین مربوطه علی القاعده باید از این رویه مطلع باشند لذا من خودم هم خیلی متعجب هستم و اگر قرار بود من به عنوان یک بازرگان بتوانم یک تلفن همراه را در کشوردیگر ردیابی کنم که دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و چیزی به عنوان حریم شخصی و امنیت عمومی باقی نمی ماند اما این موضوع که سه شنبه این عزیزان قله را فتح کرده اند و چهارشنبه در مسیر بازگشت مفقود شده اند اما شنبه ظهر این موضوع پی گیری شده برای من خیلی عجیب است و من متوقع بودم همان روز چهارشنبه البته از مسیر صحیح این موضوع پی گیری می شد. از جهت دیگر اعلام برخی موضوعات نظیر تحریم و ... هم کار پسندیده ای نیست چرا که اولاً آقای آیدین از همان روز پنجشنبه حدود چهل و پنج دقیقه با همان تلفن مکالمه با این طرف داشته اند لذا موضوع تحریم اصلاً وجود نداشته و همین الان خیلی از هموطنان از خطوط ثریا استفاده می کنند و من موضوع تحریم را برای اولین بار از مسئولین عزیز می شنوم و خیلی از این بابت متعجبم!!! از جهت دیگر گوشیهای ثریا قابلیت تعیین موقعیت و ارسال آن به مخاطبین را دارند و من متعجب هستم چرا کوهنوردان عزیز ما از این امکان که به صورت پیامک بود استفاده نکرده اند.

- به عنوان سئوال پایانی می خواهم از شما بپرسم علی رغم پایان جستجو و عدم امید منطقی به یافتن کوهنوردان چرا شما طی مصاحبه همچنان کوهنورد مورد بحث را آقای آیدین می نامید.

- برای من به عنوان یک انسان خیلی سخت است این حقیقت تلخ را بپذیرم به همین دلیل سعی می کنم ضمن همدردی با خانواده این عزیزان که با به خطر انداختن جان عزیز خود نام پرافتخار ایران را مطرح و موجبات افتخار کشورمان را فراهم کردند هرگز در قلب ما نخواهند مرد و ما آنها را در قلب خود زنده نگاه خواهیم داشت.

- ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

- من هم متشکرم


 

26 Jul 18:50

شاه کلید؛ جعفر مدرس صادقی

by hamidreza

درست جلوی مغازه‌ی ساعت‌فروشی احمد بودیم. شادی نگاهی انداخت به سردر مغازه و ساعت‌های توی ویترین و من در مغازه را برای او باز کردم و خودم را کشیدم کنار که هر چه زودتر برود تو... احمد گفت: شادی خانم، ولی به هر حال این مغازه مغازه‌ی ساعت‌فروشی‌یه و پر از انواع و اقسام ساعته. تو هر ساعتی که میی‌پسندی انتخاب کن.

شادی یکی از ساعت‌هایی را که زیر شیشه‌ی پیشخوان بود نشان داد و گفت: این چنده؟ احمد ساعت را از زیر شیشه کشید بیرون و داد دست شادی. ساعت مچی مردانه‌ای با صفحه‌ی گرد و سفید، بدون هیچ خط و نشانه و عددی، فقط با دو تا عقربه‌ی کوتاه و بلند. گفت: قابلی نداره.

شادی گفت: نه بدون شوخی. خریدارم. من گفتم: شادی خانم، احمد شوخی سرش نمی‌شه، تعارف هم نمی‌کنه. هر حرفی که می‌زنه، جدیه،. ساعتو به تو هدیه داد. تو یه ساعت لازم داشتی. شادی گفت: خیلی ممنون. و ساعت را به مچ دست چپش بست. گفت: من از سادگی این ساعت خوشم می‌یاد و این که هیچ اضافه نداره.

احمد گفت: ساعت از این ساده‌تر هم داریم. ساعت دیگری از زیر شیشه بیرون نکشید. ساعت مچی مردانه‌ای بود با صفحه‌ی گرد سفید و بدون هیچ خط و نشانه‌ای و فقط با یک عقربه. شادی گفت: نه. همین خوبه. خیلی ممنون. احمد گفت: از این هم ساده‌تر هم داریم. ساعتی را که به مچ دست چپش بسته بود. نشان داد...


17 Jul 11:14

چگونه یک منتقد سینما شویم؟

by rooderavi


1- برای اینکه شما یک منتقد سینما شوید؛ لازم است که در فهرست ده فیلم برتر عمرتان، فیلم‌هایی باشد که تا کنون هیچ‌کس ندیده است. و اگر دیده بود؛ لذت نبرده باشد. و اگر لذت برده بود؛ نفهمیده باشد و اگر خدای ناکرده فهمیده بود؛ باز هم شما اولین فردی بودید که این فیلم را کشف کرده‌اید؛ حتی قبل از کارگردان!


2-دو قوطی بخرید در یکی از آنها نام فیلم‌ها را بریزید و در دیگری هر چه جلوی دستتان آمد روی کاغذ بنویسید و در قوطی بریزید. از نام مکاتب هنری گرفته تا بیماری‌های اورولوژی! حالا نام فیلم‌ها را کنار یکی از کاغذهای قوطی دوم بگذارید. حالا مواد لازم، آماده است. با استفاده از توهم سعی کنید این دو مقوله را بهم ربط دهید. ژیژک و لاکان و داروین از نان شب برای شما واجب‌تر است. به یاد داشته باشید که دوره‌ی فروید گذشته است. باید بتوانید با استفاده از نظریات این دوستان، بدترین فیلم‌های تاریخ سینما را به عنوان شاهکار معرفی کنید و سویه‌ای از فیلم معرفی کنید که هفت جد و آبای کارگردان و نویسنده از آن بی‌خبر باشند.


3- برای آن که در تمامی بحث‌ها، حرف شما فصل الخطاب باشد. شدیدا نیاز به چند خاطره شخصی دارید.  چیزی شبیه اینکه یک شب شما و اصغر فرهادی و هیچکاک و برادران لومیر نشسته بودید که همین سوالی که شما پرسیدید را هیچکاک بیان کرد که برادران لومیر در جواب گفتند: تو گه نخور!


4- اپوزیسیون جریان غالب باشید. اگر فیلمی خوب بود و همه تحسین کردند. شما بگویید که مزخرفی بیش نیست. و اگر کسی اعتراض کرد؛ بگویید من هم‌کلام با کسانی که این فیلم را دوست دارند؛ نخواهم شد. ولی اگر فیلمی بد بود و تا آن اندازه که حتی کارگردان هم بابتش عذرخواهی کرده بود. بگویید که شاهکار است. صدای کسی هم اگر به نشان اعتراض درآمد، بگویید که هیچ حرفی برای مخاطب نفهم سینما که چنین شاهکاری را درک نمی‌کند؛ ندارید.


5-به یاد داشته باشید با آن‌که تنها 120 سال از تاریخ سینما گذشته است ولی 100 سال است که هیچ فیلم خوبی ساخته نشد و تنها فیلم‌های خوب دنیا، همان فیلم‌های برادران لومیر بودند.


6- فحش سیاسی و جنسی، همچنان حرف اول را در حرفه منتقدان سینما می‌زند.  عصبی باشید. به فیلم‌ها فحش بدهید. به کارگردان‌ها ناسزا بگویید. منتقدی هم اگر اعتراض کرد؛ تا می‌خورد او را کتک بزنید.


7-یک کارگردان بزرگ پیدا کنید و تا آنجا که می‌توانید از خجالتش در بیایید. از استهزای تک تک پلان‌ها بگیرید تا عادت‌های تو رخت‌خوابی‌ش. بالاخره یا خود کارگردان جواب می‌دهد یا یکی از هوادارانش. حالا دیگر شما یک منتقد شده‌اید.


8-ممکن است که شما تمام این کارها را انجام دهید و باز ندانید که منتقد شده‌اید یا نه. راهش بسیار ساده است. منتقد کسی است که هیچ وقت برای تماشای فیلم‌ها پولی نمی‌پردازد.



17 Jul 07:39

http://tighmahi.blogspot.com/2013/07/blog-post_15.html

by زن روزهاي ابري
من کارمند اگر می شدم می کشتم خودم را . شک ندارم .نه که کارمندی بد است یا هر چی . نه که توهین . این داستانش توفیر دارد با داستان کرد ها و ترک ها . دلیلی ندارد من چون از کارمند شدن بدم می آید ریسیست باشم یا به کسی توهین کرده باشم یا هر چی . کارمندی خیلی هم شریف . من بدم می آید . خیلی ها هم از آیسا شدن بدشان می آید .

من شش ماه کارمند بودم . شش ماه ِ سه روز در هفته . با حقوقی که حتی اسمش را نمی شد گذاشت بخور نمیر . جا داشت آخرش خودم را بکشم . نکشتم چون استعفا دادم . نه استعفای جدی . من آدم رو در وایسی داری هستم . نمی توانم بروم بگوم این کار تخمی تان ارزانی خودتان . رفتم گفتم بدبختم ، بیچاره ام ، پایان نامه دارم ، بچه رو گاز دارم . تنهایی نه . با آزاده . تنها بودم نمی رفتم . می گذاشتم بچه ام روی گاز بسوزد . خودم را می کشتم . زنگ می زدند خانه که این کارمند ما کجاست . می گفتند خودش را کشته . اصلا بو نمی بردند بابت کار تخمی شان خودم را کشته ام که . می گفتند بی نوا ! جوان بود که ! فکر می کردند عاشق شده ام و عشقم بهم خیانت کرده و من همین قدر پیش و پا افتاده و خاک بر سر بوده ام توی ان شش ماه که این جوری راجع به من قضاوت کنید ؟ ای بابا .
باری ! شش ماه ِ سه روز در هفته می رفتم سر کار . صبح هاش  از کنار شمشاد های تو پیاده رو می گذشتم تند تند و دهانم تلخ بود و کم مانده بود اشک هام سرازیر شود از ملال و گرما . یعنی هر روز صبح شبیه آدم هایی بودم که در آستانهء اشک ریختنند و حواس شان را معطوف تیتر روزنامه های الکی می کنند که بگذرند از آستانهء اشک ، بی اشک  . 
15 Jul 15:23

انواع حرکات زمین (چه کوتاه‌مدت و چه بلندمدت) را به همراه دوره‌ی تناوبشان شرح دهید؟

by پوریا ناظمی

Kydieu05

اگر فکر می‌کنید در جای خود روی زمین محکم و ثابت ایستاده‌اید دوباره فکر کنید. شما به همراه زمین در حال حرکت هستید و حرکت‌های مختلفی را تجربه می‌کنید. موارد زیر بارزترین حرکت‌های سیاره‌ی زمین هستند:

۱- حرکت وضعی: به طور بدیهی سیاره‌ی زمین به دور محور گردش خود در حال چرخش است. این حرکتِ وضعی، عامل به وجود آمدن شبانه‌روز بوده و ۲۳ ساعت و ۵۶ دقیقه طول می‌کشد. به دلیل همین حرکت وضعی است که در آسمان شاهد طلوع و غروب سیاره‌ها، ستاره‌ها و سایر اجرام سماوری هستیم. این حرکت از جهت غرب به شرق اتفاق می‌افتد (درنتیجه خورشید از شرق طلوع می‌کند) و اگر روی استوای زمین قرار داشته باشید با سرعتی معادل ۱۶۰۰ کیلومتر بر ساعت به همراه زمین، در حال حرکت، تحت تاثیر حرکت وضعی زمین خواهید بود. دوره‌ی تناوب این حرکتِ وضعی روزانه به دلیل تاثیرات کشندی به آهستگی در حال آرام شدن است. همچنین ممکن است تحت تاثیر برخی از سیستم‌های عظیم آب و هوایی به طور نامحسوس و بسیار ناچیزی، اندکی آهسته یا تندتر شود.

۲- حرکت تقدیمی: امتداد محور زمین در آسمان همانند یک فرفره جابجا می‌شود. این جابجایی و تغییر محور دوران زمین را حرکت تقدیمی می‌نامند و هر ۲۶ هزار سال یک بار یک دایره را در آسمان تکمیل می‌کند. این حرکت به خاطر تاثیر برآیند نیروهای گرانشی وارد بر زمین است و تاثیری که از آن مشاهده می‌شود تغییر امتداد قطبین سماوی است. در حال حاضر امتداد محور دوران زمین و در نتیجه قطب شمال سماوی، در نزدیکی ستاره‌ی قطبی است اما به دلیل این حرکت محل قطب شمال سماوی در طول این بازه ۲۶ هزار ساله جابجا می‌شود.

۳- زمین در عین حال به همراه ماه سیستمی دو‌تایی را تشکیل می‌دهند. اگرچه به نظر می‌رسد ماه به دور زمین در حال گردش است اما در واقع ماه و زمین به دور مرکز جرم مشترکشان در حال چرخشند. به دلیل جرم بیشتر زمین این مرکز جرم بسیار نزدیک به سطح زمین قرار دارد اما به هر حال هر یک ماه قمری یک بار زمین این مرکز جرم را دور می‌زند.

۴- حرکت انتقالی: زمین بر روی مسیری بیضی شکل به دور خورشید در حال چرخش است. به دلیل همین حرکت ما شاهد بروز فصل‌های مختلف هستیم. مدت حرکت انتقالی زمین ۳۶۵٫۲۴۲۱۹۹ روز خورشیدی است. زمین با سرعتی معادل ۱۰۷ هزار کیلومتر بر ساعت در مدار خود به دور خورشید در حال حرکت است. ضمن اینکه حرکت روی این مدار نیز روی مسیری مستقیم انجام نمی‌شود و زمین درحین این حرکت اندکی از خط مدار خود بالا و پایین می‌رود.

۵- منظومه‌ی شمسی (شامل خورشید، سیاره‌ها و همه‌ی اجرامی که تحت تاثیر گرانش خورشید قرار دارند و از جمله زمین) در حال حرکت در کهکشان راه شیری است. جهت و سرعت حرکت تک تک ستاره‌ها در این حرکت درون کهکشانی متفاوت است و خورشید ما به همراه منظومه‌اش، با سرعت ۹۰۰ هزار کیلومتر در ساعت به سوی صورت فلکی شلیاق در حال حرکت است. با این سرعت چیزی حدودی ۲۰۰ تا ۲۵۰ میلیون سال طول می‌کشد تا خورشید و در نتیجه زمین، یک بار کهکشان را دور بزند.
علاوه بر این حرکت‌ها، باید در نظر داشت که کهکشان راه شیری در حال حرکت درون خوشه‌ی محلی است. خوشه‌ی محلی کهکشانی نیز درون اَبَر خوشه‌ی محلی و اَبَرخوشه‌های محلی نیز در ساختاری بزگتر در حال حرکتند. همه‌ی این حرکت‌ها به اجزای کوچک‌تر این ساختارها و در نتیجه زمین نیز وارد می‌شود.

نوشته انواع حرکات زمین (چه کوتاه‌مدت و چه بلندمدت) را به همراه دوره‌ی تناوبشان شرح دهید؟ اولین بار در پرسش و پاسخ پدیدار شد.

15 Jul 15:22

رد ِ پای کودکی

اوّلین سالی که باید روزه می گرفتم مرداد ماه بود .همه بسیج شده بودند و در خدمتم بودند !بابا هر روز یک نوع نان مخصوص می گرفت تا  روزی که نوبت رسید به  نان روغنی ِ بادامی مخصوص بازار تبریز ! و من بالاخره خوشم آمد . امسال  چهارمین ماه رمضانی است که از این نان نخورده ایم !!! دروغ چرا ؟دلم برای بابا هم تنگ شده،خودم را که مرور می کنم می فهمم چقدر بی خود و بی جهت از هم دور بوده ایم ! یاد گرفته ام با خاطراتم کنار بیایم .قسمت های خوبش را جدا کنم و بقیّه را یک جایی توی دلم تلنبار کنم .

امروز دخترم همینطور که صحبت می کرد یک دفعه گفت :من دلم از اون نون هایی می خواد که !!( تُن صداش رو آرومتر کرد و گفت ) که بابای شما  می آورد .ببخشید ناراحت شدی ؟ و زُل زد تو چشام !

گفتم نه !ناراحت نشدم ! بابای منو یادت میاد ؟

بله فقط نمیگم که ناراحت نشی ! 

به خاطر دخترم هم که شده باید برم و از این نون ها پیدا کنم .

15 Jul 15:22

http://limani.wordpress.com/2013/07/15/3278/

by limani

خط‌مان شبیه هم بود. جایِ هم امتحان هم دادیم. یک دفترِ هندسه دارم که یادگاری متقابلمان است. یعنی او هم یکی از همین‌ها دارد. معلوم نیست کجایش را او نوشته و کجایش را من. دیابت داشت. دانشمندِ بیوتکنولوژی شد. موهای صاف و بلند و خرمایی‌ش را کوتاه کرد و دیگر به ندرت چیزی را جایی فارسی نوشت.

گاهی یک قضیه‌ی هندسه برایِ هم می‌فرستیم. دوستی را زنده نگه‌می‌داریم.


15 Jul 08:43

Самые интересные факты о фильме «В джазе только девушки»

by dyaster

15 июля 1959 года на экраны вышел фильм «Некоторые любят погорячее» с Мэрилин Монро в главной роли. В советском прокате фильм назывался «В джазе только девушки» и был невероятно популярен. Мы собрали самые интересные факты о съемках и прокате фильма.

(Всего 19 фото)

0341 Самые интересные факты о фильме «В джазе только девушки»


Читать статью полностью »

Похожие записи

14 Jul 18:38

Photo



14 Jul 18:35

http://wc-wall2.blogspot.com/2013/07/blog-post_14.html

by Alborz
تنها دليلی که محيط کارگاه و سر ساختمونو به خنکی دفتر مهندسی ترجيح ميدم اينه که تو کارگاه سر و کارت با يه مشت عمله اس که جون کندن زير سگِ آفتاب واسشون فرصتِ پشت سر اين و اون صفحه گذاشتن باقی نميذاره. هر بار ميرم دفتر انگار يه لايه گه ميشينه روم انقد که همشون دو رو و دودوزه باز و زير آب زنن. اخلاق گه کارمندی هر کار کنی آخر ميشينه به مغز استخونت. کوچيکت ميکنه. بدبختت ميکنه. نميتونی اونجوری نباشی. ميشی. بخوای نخوای ميشی.

14 Jul 18:35

واقعا آفتاب شدید با مخ چه کارا که نمیکنه

by cavewoman
زنگ زدم شرایط کلاس صداسازی رو بپرسم منشیه برگشته میگه ما اینجا دمپایی های ابری رو توی آب میخیسونیم که هر کی کم کاری کرد بزنیم توی دهنش، بعدش خودش ریسه رفت از خنده!!
13 Jul 14:37

8 самых популярных ингредиентов итальянской кухни

by phiesta

Из этой подборки вы сможете узнать, какие продукты питания используют в своих блюдах итальянцы.

Итальянская кухня – это средиземноморские продукты питания. Здесь собраны простые и здоровые ингредиенты и никакой химии, только природные продукты, такие как помидоры, чеснок, оливковое масло, зелень, овощи, орехи. Исследования подтвердили, что употребляя средиземноморские продукты, вы улучшите свое физическое состояние и самочувствие. Если точнее, то это потеря избыточного веса, стабилизация уровня глюкозы в организме, а так же снижение риска депрессии. Здоровый образ жизни и итальянская кухня – это синонимы.

Смотрите также выпуск – 10 самых вкусных блюд итальянской кухни

(Всего 8 фото)

BIGPIC27 8 самых популярных ингредиентов итальянской кухни


Читать статью полностью »

Похожие записи

12 Jul 04:54

kenobi-wan-obi: Cave Nebula by Rafael Rodríguez Morales The...



kenobi-wan-obi:

Cave Nebula by Rafael Rodríguez Morales

The Cave Nebula, Sh2-155 or Caldwell 9, is a dim and very diffuse bright nebula within a larger nebula complex containing emission, reflection, and dark nebulosity. It is located in the constellation Cepheus. [**]

12 Jul 04:54

femscinerd: Study finds first evidence that PrEP can reduce HIV...



femscinerd:

Study finds first evidence that PrEP can reduce HIV risk among people who inject drugs

Daily HIV medications now proven to prevent HIV among all groups at high risk

A daily dose of a medication used to treat HIV infection reduced the risk of HIV acquisition among people who inject drugs by 49 percent. Those who took the medication most consistently had even higher levels of protection, according to a new study announced today by the Centers for Disease Control and Prevention – in collaboration with the Bangkok Metropolitan Administration (BMA) and the Thailand Ministry of Public Health (MOPH).

This is the first evidence that pre-exposure prophylaxis (PrEP) offers significant protection to individuals exposed to HIV through injection drug use. The findings were published online today in the Lancet.

“This is a significant step forward for HIV prevention. We now know that PrEP can work for all populations at increased risk for HIV,” said Jonathan Mermin, M.D., director of CDC’s Division of HIV/AIDS Prevention. “Injection drug use accounts for a substantial portion of the HIV epidemic around the world, and we are hopeful that PrEP can play a role in reducing the continued toll of HIV infection in this population.”

The findings are from the Bangkok Tenofovir Study, a clinical trial launched in 2005 involving more than 2,400 men and women at Bangkok city-run drug treatment clinics. Injection drug use accounts for eight percent of new HIV infections in the United States and approximately ten percent of new HIV infections worldwide. In some regions of the world, such as Eastern Europe and Central Asia, this route of transmission accounts for up to 80 percent of new infections.

Daily PrEP with tenofovir – alone or in combination with emtricitabine – has been proven to reduce the risk of sexual transmission of HIV among heterosexuals and men who have sex with men. This trial is the first to examine efficacy among people who inject drugs.

Study Findings

A total of 2,413 men and women were enrolled in the study and randomly assigned to take a daily dose of tenofovir disoproxil fumarate (TDF) or placebo. Two participants were determined to have been HIV-infected before enrollment and were excluded from analysis, which included the remaining 2,411 HIV-negative participants. All participants in the study were provided HIV prevention counseling, a risk reduction package for both sexual and drug-related risks, and monthly HIV testing.

In the primary analysis, among the 1,204 participants taking TDF, there were 17 HIV infections, compared with 33 infections among the 1,207 participants taking placebo. This translates into a statistically significant 49 percent reduction in risk of HIV acquisition overall.

The researchers also conducted a separate analysis to better understand the level of protection for those who adhered most closely to the daily regimen. This analysis was among participants who chose to be on directly observed therapy, met pre-established criteria for high adherence (taking TDF at least 71 percent of days and not missing more than two consecutive days) and had detectable levels of TDF in their blood. In this adherent population, HIV acquisition risk was reduced by 74 percent.

“These findings add to the mounting scientific evidence that high adherence to PrEP is essential to achieve the greatest benefit,” said Mermin. “When used consistently and in conjunction with other proven prevention measures, PrEP can provide important additional protection for many people who remain at high risk for HIV, including those who inject drugs.”

Consistent with prior studies, the Bangkok trial did not identify any significant safety concerns associated with PrEP use, although participants assigned to the TDF group were more likely than those in the placebo group to report nausea, which typically resolved after two months.

Risk behaviors, including injecting drugs, sharing needles, and having sex with more than one partner, decreased substantially during the course of the trial in both the TDF and placebo arms of the study. No tenofovir resistance was detected among participants who become infected with HIV during the trial.

“We are grateful for the extraordinary dedication of our Thai trial volunteers over many years and salute Thailand’s leadership in HIV prevention research,” said Michael Martin, M.D., Chief of HIV Clinical Research for the Thailand MOPH – U.S. CDC Collaboration, and the lead CDC investigator on the study. “Their efforts have provided hope that many HIV infections can be prevented, saving lives here in Bangkok and around the world.”

Implementation Next Steps

Many important questions remain about how best to implement PrEP in conjunction with other proven prevention measures for people who inject drugs. The best way for people who inject drugs to reduce their risk for HIV is to stop using injection drugs. However, for people who will not or cannot stop injecting, PrEP may complement other available tools, including access to new sterile needles and syringes and regular HIV testing. Key implementation questions that CDC and its partners will examine for the United States include acceptability, strategies to support adherence in less controlled settings than a clinical trial, and the best settings for delivery of PrEP for this population.

Tomorrow, CDC will publish initial guidance in the weekly Morbidity and Mortality Weekly Report, recommending that providers who wish to prescribe PrEP to people who inject drugs follow the same cautions and procedures in CDC’s existing interim clinical guidance on the use of PrEP to prevent sexual transmission and deliver PrEP in combination with other proven prevention services to reduce both sexual and drug-related transmission risks. CDC is currently working to finalize full Public Health Service clinical guidelines on PrEP use, which the agency anticipates publishing later this year.

In Thailand, trial participants will now be offered access to TDF for HIV prevention for one year as part of a follow-on study which will provide additional data to help assess use and effectiveness outside of a trial setting. CDC will also support BMA and MOPH as they work to determine how to best incorporate PrEP into HIV prevention efforts locally.

Source
Photo Credit:SCIEPRO/SCIENCE PHOTO LIBRARY

12 Jul 04:54

the-science-llama: Waterspout in Tampa Bay

12 Jul 04:53

Рамадан 2013

by phiesta

Священный месяц в исламском календаре Рамадан начался с наблюдения за новой луной. На протяжении всего этого месяца верующие мусульмане должны воздерживаться от еды, воды и секса от рассвета до заката. Этот девятый месяц по исламскому календарю отведен для духовного самоанализа, молитв и благотворительности. После захода солнца мусульмане традиционно нарушают пост, совершая ифтар — главный ужин, за которым семьи и общины собираются вместе.

Смотрите также: Рамадан 2012, Начало священного месяца Рамадан 2011, Рамадан 2010, Соблюдение Рамадана в Нью-Йорке, Рамадан 2009

(Всего 33 фото)

ramadan2013 19 800x552 Рамадан 2013


Читать статью полностью »

Похожие записи

11 Jul 17:42

لبخندانگی

by مرحومه مغفوره

گفته بودند باید بروم اداره پست و یک فرمی پر کنم که اگر بر فرض مدارکم را دزد گوشه ای رها کرده باشد و یک آدمی پیدایشان کرده و آنها را تحویل پست داده باشد، آنوقت شاید اینطوری بتوانم پسشان بگیرم! داستان محالی به نظر میرسد. اما حکایت غریق است و تخته پاره.

امروز را مرخصی گرفتم. کله سحر وقت اکوی قلب و تست ورزش مادرم هم بود. سوار اتوبوس شدیم. خلوتی خوشایند ایام تعطیلی مدرسه ها و خنکی صبح… ایستگاه بعد یک خانم خیلی جوان سوار شد و درست روبروی من، روی یکی از آن چهار صندلی دورهمی نشست. نگاهم افتاد به دستبند بنفشی که به مچ راستش گره زده بود. برای منی که نه هیچوقت سبز بستم و نه هیچوقت بنفش و احتمالا هیچ رنگ دیگری را هم نخواهم بست، اینطور آدمها عجیب اما قابل تقدیرند. آدمهایی که نظر دارند. آدمهایی که نظرشان را فریاد می زنند. آدمهایی که -برخلاف من- هنوز این کشور برایشان مهم است. لبخند زدم. لابد لبخندم انقدر محسوس بود که آن خانم هم خندید و محجوبانه آستینش را پائین تر کشید. من تا مقصد نگاهم به دستهای کشیده اش بود. دستهایی که بی اختیار دوستشان داشتم. تا مقصد به هم لبخند زدیم…

کارمان که در بیمارستان تمام شد، سر راه رفتیم اداره پست. از اطلاعاتشان پرسیدم بخش اشیا گمشده یا چنین چیزی دارید؟ سمت چپش را نشانم داد. گفت آن خانم! انتهای سالن… زیر دیوار… زیر گلدان بنجامین… همان خانم نشسته بود. با همان دستهای کشیده و همان دستبند و همان لبخند. مرا که دید نگاهش آشنا و خنده اش بزرگتر شد… من هم خندیدم… از مدارکم پرسید. فرم پر کرد. دوباره لبخند زد. خیلی محکم گفت مدارکتان که پیدا شد تماس می‌گیرم. یکباره همه امیدهای دنیا را ریخت توی دلم…

از صبح همه اش با خودم فکر میکنم چقدر می شود مهربان بود. چقدر می شود خوب بود.

10 Jul 14:41

Word Shot

by koohnevesht

Secret meeting

 


by: Josebaz / نمای بزرگ‌تر عکس

06 Jul 03:43

kenobi-wan-obi: Debunking The Largest Void in The...





kenobi-wan-obi:

Debunking The Largest Void in The Universe

Discovered in 2007, this is the largest known void in the universe. More info: http://bit.ly/17CJxaA

Decided to give this reply its own post since I saw people taking off what I said about this pic:

This is extremely false and misleading. If I’m not mistaken (please correct me if I’m wrong), this is actually Barnard 68. B68 is a dark nebula:

"Barnard 68 is a molecular cloud, dark absorption nebula or Bok globule, towards the southern constellation Ophiuchus and well within our own galaxy at a distance of about 500 light-years, so close that not a single star can be seen between it and the Sun. American astronomer Edward Emerson Barnard added this nebula to his catalog of dark nebulae in 1919. He published his catalog in 1927, at which stage it included some 350 objects. Because of its opacity, its interior is extremely cold, its temperature being about 16 K (−257 °C). Its mass is about twice that of the Sun and it measures about half a light-year across." [source]

It’s actually a blob of dust gravitationally collapsing in on its own mass to eventually become a star in like 100,000 years.

This is simply a photoshopped version, whoever did this must have used the liquify tool to give the nebula’s figure a slightly different shape. But what caught my attention aside from that suspicious description about being “completely empty of normal matter and dark matter" was the fact that I remember what the brighter stars surrounding B68 look like.

This is B68:

See how similar it looks? down to the position of the closer stars most visible? The above pic is a sham :/ I love the mysteries of the Universe as much as the next person but there’s really no point in misleading stuff like this. Oh and p.s. the link provided above in the original post is a completely different article talking about a completely different occurrence unrelated to the provided image of B68.

06 Jul 03:43

بی معرفتا

by giso shirazi
مادر دوقلوها باید چند روزی بیمارستان بستری باشه
اونا هم اومدن خونه مادرک
و از خوشی دارن می میرن
اون وقت هر از گاهی وسط بازی اولی به دومی می گه :
لیلا توجاس؟
دومی می گه :
لیلا رف
بعد به بازی شون ادامه میدن
...
بعد از یه مدتی دومی به اولی می گه :
لیلا توجاس؟
اولی میگه:
رف
و دوباره به بازی شون ادامه می دن
.
.
.

 
04 Jul 16:57

the shittiest sausage on the planet

by Al





its so funny. i was ssiiiting in a sandewichi in valia'asr square,the very same sandewechi that sells the shittiest sausages on planet. I was sitting in the sandewichi and i was eating the shitiest sandewichi on the planet that a guy game and sat beside me. out of nowhere we started talking from morinio to agham Pahlavan Takhti. we started talking and talking and we kept ordering the shitiest sausage on the planet. he eating, we eating. he eating, we eating. he was really a-get-down person lakerdar. from his poket, he took out his araG sagi and we started taking shots after another, while we were eating the shitiest sauage on the planet. kholaseh, we got drunk, ajab drunki. we started talking about our love life, who we were dating and whatnot. it turned out, for a while, we were fuckin the same ghanari at the same time. funny how stuff turned out to be real. kholaseh, we kept eating, drinking and smoking and talking about our relation ship, in the shities sausage shop on the planet.

rokhsat.