Shared posts

15 Jul 11:38

حتمن پیر شدم که چندشبه ماه تو آسمون نیست

by مرضیه رسولی
فاصله می گیرم از آدمایی که هر ضعفی رو ربط می دن به سن و فکر می کنن گفتن اینکه پیر شدن و پاشون لب گوره نشونه ی کول بازی و باحالی و واقع بینیه. معمولن اولین سوالی که باید بهش جواب بدم اینه که چند سالمه تا اگه پنج دیقه بعد گفتم وای خسته شدم یه کم بشینیم، بگن آره خب سنت هم یه جوریه که نباید زیاد راه بری، تا اگه یه ساعت بعد گفتم من می رم بخوابم، شب بخیر، بگن وای وای شب بخیر تو باید زودتر از اینا بخوابی چون تو این سن بدن به خواب بیشتر احتیاج داره.


دیروز داشتیم خونه تمیز می کردیم و من بعد دوساعت کمرم درد گرفت، اولین نتیجه ای که می تونستم بگیرم این بود که سن خر پیره شدم. ولی واقعیت اینه که بدنم خشکه و ورزش نمی کنم و این ربطی به سن و سال نداره. محتمل بود اینو به چندتا آدم مشخص بگم و جواب بگیرم که نمی خوای قبول کنی پیر شدی. یه بخش عظیمی از جامعه در تلاشه به بقیه بقبولونه که پیر شدن و بدبختی اینه که به یه بار قبول کردن راضی نمی شن، اینا تا روزانه پنجاه بار ازت درباره پیری اعتراف نگیرن رضایت نمی دن و برای اینکه فکر کنی باهات همدلن از ضمیر اول شخص جمع هم استفاده می کنن که راحت تر نظرشون رو بهت شیاف کنن. اگه زیر بار نری و بگی پیر نیستی، خیال می کنن دنیادوست و خوش خیال و کله شقی و از واقعیت فرار می کنی.


پیری نباید تا این اندازه وابسته به شناسنامه باشه، برای من اون لحظه که باور کنم پیر شدم، پیری از راه رسیده (کلیشه). دلم می خواد این باور خیلی سریع و دم دستی و بر اساس چار تا نشونه ی ظاهری و چسکی اتفاق نیفته و وابسته به باورهای بعضن نادرست که ناخواسته مورد توافق خیلی هاست نباشه. جمع توافق کرده هر دونه تار موی سفیدی که دید، مهر پیریو رو پیشونی قربانی بکوبه. اما به همین هم رضایت نمی ده، هی نشونه های پیری رو بیشتر می کنه و بر اساس این نشونه ها اونی هم که پونزده سالشه می گه من پیرم و سن اعتراف به پیری هر چی می گذره کمتر و کمتر می شه.


معلوم نیست از کی اعتراف به پیری خیلی کار کولی شد. احتمالن آغاز حیاتش همزمان بود با شروع مسابقه ی کی از همه بدبخت تره. اعتراف به پیری و بدبختی تنها سودی که برای من داره اینه که باعث می شه از مسئولیت در برم و انتظار بقیه از خودم رو به صفر برسونم، یعنی تمام تلاشم رو می کنم تو نقشی فروبرم که علیه زندگیمه. به قول معروف اینجا دیگه بین وانمود کردن و تبدیل شدن به اونی که بهش وانمود کردم فاصله ای نیست. دستاورد این اعتراف هم خیلی کمه، نمی ارزه. ولی امروزه مسابقه ی وادادن  در تمامی رشته ها در جریانه و شرکت کننده ای که دیرتر وا می ده دستش از سوی داور به عنوان کله خر مسابقه بالا می ره و همه تماشاچیا براش هو می کشن.  


کاش جوونی و پیری به زمان بستگی نداشت تا انقدر برای مردم قطعی نباشه. مثلن می شد طی یه توافق جهانی، معیارش اندازه ی دور باسن باشه.

07 Jul 08:13

پزشکی به زبان ساده: بیماری برگشت اسید معده – ریفلاکس یا GERD

by علیرضا مجیدی
india4

من درد مشترکم، مرا فریاد کن

برای همه ما پیش آمده است که در سینه‌مان، پشت جناغ سینه احساس سوزش کرده باشیم.

دردهای که در سینه احساس می‌شوند، علل متنوعی دارند، معمولا اگر با این کیفیت احساس سوزش در قفسه سینه کنید، بیماری شما از برگشت اسید معده یا ترشحات صفراوی به داخل مری ناشی شده است.

یکی دو بار احساس این حالت شاید نیاز به پیگیری و کار خاصی نداشته باشید، اما اگر دفعات احساس این نوع درد افزایش یابد و به دو بار در هفته برسد، پزشکان به بیماری شما بیماری ریفلاکس (به معنی برگشت) یا GERD می‌گویند، GERD مخفف بیماری برگشت (اسید) از معده به مری است.

07-06-2013 11-58-16 PM


علایم:

- احساس سوزش در سینه که گاهی به گلو هم منتشر می‌شود، احساس مزه ترش در دهان.

- درد قفسه سینه

- دشواری در بلعیدن

- سرفه خشک

- گلودرد یا خشن شدن صدا

- برگشت غذا یا مایع ترش

- احساس توده در گلو

07-06-2013 11-57-32 PM

پس می‌بینید که برگشت اسید معده ممکن است، تنها علایم گوارشی ایجاد نکند و بیمار حتی علایم تنفسی هم داشته باشد.

تذکر: اگر درد شما همراه با علایمی مثل تنگی نفس یا درد منتشرشونده به آرواره یا دست باشد، هیچگاه خودتان روی خودتان تشخیص نگذارید. شما حتما باید از نظر بیماری قلبی ویزیت بشوید تا مطمئن شوید، بیماری قلبی ندارید.

اگر علایم بیماری GERD را به صورت مرتب تجربه می‌کنید، یا شدت علایم در شما زیاد است، حتما باید ویزیت پزشکی بشوید.


GERD بیشتر در چه کسانی دیده می‌شود؟

- افراد چاق

- آنهایی که فتق هیاتال دارند، یعنی معده‌شان از خلال دیافراگم کمی بیرون زده است.

07-06-2013 11-58-01 PM

- زنان حامله

- سیگاری‌ها

- آنهایی که کم بزاق ترشح می‌کنند

- آسمی‌ها

- دیابتی‌ها

- آنهایی که تأخیر در خروج محتویات معده دارند

- بیماری بافت همبند مثل اسکلرودرما

- سندرم زولینجر الیسون

(در مورد اصطلاحات ناآشنا به تدریج در یک پزشک خواهید خواند، یکی یکی!)


عوارض:

اما سؤال اینجاست که آیا GERD جز درد آزاردهنده گاه گاهی مگر مشکلی خاص دیگری هم ایجاد می‌کند؟ اصلا چرا باید ویزیت پزشک بشویم؟ مگر نمی‌شود از داروخانه شربت معده یا رانیتیدن گرفت و خورد و درد را از بین برد؟!

پاسخ من دو چیز است: ۱-باید مطئن شوید که مشکل شما همین GERD است. ۲- بیماری GERD عوارضی دارد که باید جلویش را بگیرید و این عوارض با مصرف گاه‌گاهی دارو قابل تشخیص یا پیشگیری و درمان نیستند.

عوارض بیماری GERD:

- تنگ شدن مری: طبیعی است که بالا آمدن مرتب اسید معده، سطح داخلی مری را می‌سوزاند، این آسیب تدریجا باعث ایجاد بافت جوشگاهی در مری می‌شود که می‌تواند باعث تنگی آن شود.

- ایجاد زخم در مری

- و مهم‌تر از همه ایجاد تغییراتی که مری شما را مستعد بیماری سرطان می‌کنند! این یکی دیگر خیلی جدی است، درد را می‌شود تحمل کرد، اما سرطان مری، در بسیاری اوقات سرطانی بسیار کشنده است.

وقتی اسید بالا می‌آید، باعث می‌شود بافت قسمت تحتانی مری، تغییر کند، به این تغییرات اصطلاحا مری بارت Barrett می‌گویند.

07-06-2013 11-58-48 PM

اگر کسی این تغییرات را داشته باشد، باید به صورت دوره‌ای آندوسکوپی شود، تا در صورت بروز بیماری سرطان در مراحل اول درمان شود.


آزمایشاتی که در GERD انجام می‌شوند:

۱- عکس اشعه ایکس با ماده حاجب از قسمت فوقانی دستگاه گوارش: در این عکس، به شما یک ماده گچی‌رنگ داده می‌شود تا بخورید، اشعه ایکس از این مایع عبور نمی‌کند، پس هنگام آشامیدن مایه، وقتی عکس اشعه ایکس گرفته شود، پزشکی می‌تواند سایه مجاری دستگاه گوارش را ببینید و متوجه شکل و وضعیت مری شود.

۲- آندوسکوپی: با آندوسکوپی، پزشک سطح داخلی مری را می‌بینید، در صورتا نیاز او می‌تواند نمونه هم از مری شما بردارد.

۳- اندازه‌گیری میزان ساید یا pH مری: در این آزمایش یک لوله باریک از بینی شما عبور داده می‌شود تا به مری برسد، این لوله حسگری دارد که به صورت مرتب میزان اسید مری را به به شانه یا کمر شما آویخته می‌شود، اعلام می‌کند. این طوری پزشک متوجه می‌شود که در طول شبانه‌روز چقدر برگشت اسید معده داشته‌اید و شدت بیماری در شما مشخص می‌شود.

۴- یک آزمایش نسبتا مشابه هم وجود دارد که در آن یک حسگر میزان حرکت مری شما را پایش می‌کند.

بیشتر وقت‌ها آزمایش شماره یک و دو به صورت مکمل با هم انجام می‌شوند.


داروها:

- داروهای خنثی کننده اسید معده مثل شربت ALMG

- داروهایی که میزات ترشح اسید را کم کنند: مثل سایمتیدین، رانیتدین، فاموتیدین (بلوک‌کننده‌های گیرنده H2)

07-07-2013 12-01-36 AM

- داروهای متوقف‌کننده ترشح اسید: داروهای امپرازول، پنتوپرازال یا لنزوپرازول، این داروها مکانیسم قوی‌تری برای توقف ترشح اسید دارند.

تذکر: سرخود دارو مصرف نکنید، مثلا مصرف سرخورد امپرزاول در بیماری که پلاویکس مصرف می‌کند، ممکن است کارایی دارو را کم کند.


جراحی:

جراحی معمولا وقتی توصیه می‌شود که داروها نتوانند علایم را کم کنند یا اینکه در بیماری به دلایلی درمان دارویی طولانی‌مدت صلاح نباشد.

جراحی‌ها به شیوه‌های مختلفی در بیماری GERD  انجام می‌شوند، مثلا به منظور تقویت دهانه تحتانی مری یا دهانه فوقانی معده (عمل‌های جراحی نیسن و Linx)

07-06-2013 11-57-49 PM


اما همه چیز در دارو یا احتمالا جراحی خلاصه نمی‌شود، شما می‌توانید با تغییر سبک زندگی، قدم بزرگی برای درمان GERD بردارید.

ثملا می‌توانید اگر اضافه‌وزن دارید، وزنتان را کم کنید، لباس تنگ نپوشید یا کمربندتان را سفت نبندید، در هر وعده غذایی کمتر بخورید، بعد از هر وعده غذایی بلافاصله نخوابید یا زیر سرتان را در تختخواب کمی بلند کنید و سیگار کشیدن را متوقف کنید.

بعضی از غذاها و داروها محرک برگشت اسید معده هستند: غذاهای چرب، سس گوجه‌فرنگی، الکل، شکلات، سیر، پیاز، نوشیدنی‌های کافئین‌دار. تا جایی که ممکن است باید از اینها پرهیز کنید.


جنبه تاریخی جالب:

در سال ۱۹۵۰ یک پاتولوزیست به نام دکتر بارت متوجه تغییر شکل بافت پوششی مری به بافت استوانه‌ای در بعضی بیماران شد. سه سال بعد مشخص شد که این تغییر در بیماران دچار ریفلاکس دیده می‌شود، اما تا سال ۱۹۷۵ پزشکان متوجه ارتباط این تغییر با بیماری سرطان مری نشده بودند.

04 Jul 08:52

پیچ های اخلاقی از نوع فرهادی

by فاني
india4

واقعن چرا؟

حالا این یه جور مته به خشخاش گذاشتن و از اون جور لاس زدن های ذهنیه بیشتر و اصلن شاید بگین تا وقتی اون دوستانمون از منزل خارج ننمودن واقعن چه جای این مطالبات؟ ولی خوب بعضی وقتا اتفاقات کوچکی هستن که مثل خوره، ذهن آدم رو می خوردند و می تراشن. منظورم اتفاقاتیه که در ترازوی اخلاق آدم وزن می شن ولی چون خیلی ریز و بی اهمیتن، فراموش می شن اما چون من آدم مریضی هستم به اینها فکر می کنم. اینها یه جور سوالاتی هستن واسه ما آدمهایی که مریض بحث کردنیم.

مساله اول : فکر کنید شما مسیر تجریش رو با یه تاکسی تا ونک میایید. بعدش از ونک مثلاً می خواید برید کرج و یهو قبل از پیاده شدن می بینید که همون تاکسی وارد ایستگاه تاکسی های کرج میشه. تو ایستگاه ماشین نیست و عده زیادی صف واستادن. از لحاظ اخلاقی شما باید از ماشین پیاده شید و برید ته صف؟

مساله دوم : شما یه سکه برای خودتون به عنوان پس انداز خریدید. دوست شما یک میلیون از شما قرض می خواد. شما به سکه و پولش فعلن احتیاج ندارید اما به عنوان پس انداز روش حساب باز کردید. آیا اخلاقیه که به دوستتون سکه رو قرض بدید و ازش بخواین قرضش رو به صورت سکه پس بده؟
03 Jul 17:24

شوخی دستی با خلبان در این پرواز اکیدا ممنوع است

by آیدا-پیاده
india4

توضیحی واضحات، خاریست از مغیلان جهنم

بعد از این همه محدودیت درمورد سیگار کشیدن در اماکن عمومی  سربسته انگار هنوز به اندازه کافی برای سیگاری‌ها، بدیهی‌ نیست که آدم در هواپیما سیگار نمی‌کشد. شاید هم خدمه پرواز متوجه‌ نشدند که سیگاری‌ها احتمالا دیگر متوجه شده‌اند که وقتی سیگار کشیدن در دفترکار ممنوع است لابد در هواپیما ممنوع‌تر هم هست.  از مونترال تا تورنتو – یک پرواز یک ساعت و بیست‌ دقیقه‌ی – خلبان، دوتا مهماندار هرکدام دوبار به فرانسوی و انگلیسی گفتند “سیگار کشیدن در این پرواز اکیدا ممنوع است، حتی در دستشویی، . سنسور گذاشتیم. حساس. دود که سهله، به چس دود هم واکنش نشون می‌ده”. ضمنا تمام مدت چراغهای سیگارنکشیدن هم روشن بود. کم مونده بود من و سیگاری‌ها باهم گریه کنیم که می‌دونیم مومن، میدونیم.

حالا که بنا برتاکید روی بدیهیات است چرا کمک خلبان همه واضحات را اعلام نمی‌کند ” رابطه جدنسی منجر به دخول در این پرواز  اکیدا ممنوع است حتی در دستشویی” یا “ادرار کردن در راهرو بین صندلی‌ها اکیدا ممنوع است

 

03 Jul 14:27

از ییلاق جمال آباد به شفت گیلان

by مرضیه رسولی
بعد از یک روز گم شدن تو جنگل، کوله ها رو گذاشته بودیم زمین، تو سایه ی درختا نشسته بودیم که استراحت ده دیقه ای کنیم و دوباره راه بیفتیم. البته می گن این اسمش گم شدن نبود چون ما بلد بودیم برگردیم همون جایی که بودیم اما راه پیش رو پیدا نمی کردیم. اسمش هر چی که بود نصف روز تو یه جنگل عمودی گیر افتاده بودیم و پنجول می کشیدیم به زمین که برسیم بالا و ته جنگل هم پیدا نبود. زانوها دیگه می لرزید، دقت و سرعت به صفر رسیده بود. کوله ی من از همه سبک تر بود. هر کی بلندش می کرد آهی از سر حسادت می کشید اما احتمالن من سبک وزن ترین آدم گروه هم بودم. شونه هام دیگه تاب اون وزن رو نداشت. انگار یکی دوبرابر وزن خودم رو کول کرده بودم. گرچه کوچیک بود ولی خیلی بدبار بود. هیچ مناسب اون سفر نبود و همین خوب پدرمو درآورد، پشتمو خم کرده بود. قصدم این بود که وقتی رسیدم خونه ببرمش رو ترازو ببینم واقعن چندکیلوئه؟ چی؟ فقط سه کیلو؟ خاک تو سرت مرضیه. ولی یادم رفت.


توی اون ده دیقه ی استراحت یکی از گروهان که کنارم نشسته بود پاهاشو نشونم داد و گفت دلم براشون می سوزه. گفتم آره منم برای شونه هام. مثل برده داشتم از تنم بیگاری می کشیدم و خودمو نفرین می کردم. شونه های من بدون بلندپروازی داشتند زندگی معمولیشونو می کردن که یهو نمی دونن از کجا این بار افتاد روشون. تا به مرحله ی درد نرسن هم مغز نمی فهمه چه بلایی داره سرشون می یاره، مثل اعتصاب غذای زندانی ها، راه دیگه ای جز ضربه زدن به خودت برای اعتراض وجود نداره.


یه گروه بیست و پنج نفره بودیم که هر کی یه جایی از تنشو می مالید و مستقل برای همونجا دل می سوزوند. مالیدن مدل پدرمادردار ناز کردنه. کسی که عزیزش رو از دست داده بگیر تو بغلت و پشتشو بمال، انبیا گواهی دادن که حال و روزش بهتر می شه. اگه اعضای بدنم اون لحظه می تونستن اعلام جدایی کنن و ایالت خودمختار تشکیل بدن، تا آخر سفر چیزی جز چار تا مژه و بیست تا ناخن و یه دسته مو ازم باقی نمی موند. ولی باهام موندن و دیدن( چشم دارن) که چه جوری بهشون خیانت کردم. اون لحظه به خودم قول می دادم که دیگر اینجور جاها با هم نمی ریم. اما درست یک روز بعد وقتی درد خوابید، قولم رو زیر پا گذاشتم و به حمید گفتم چه سفر خوبی بود، بازم بریم. هیچ کس سبعانه تر از خود آدم نمی تونه به خودش خیانت کنه و برای من همون لحظه که قولم رو زیر پا می ذاشتم هیچی عجیب تر از این نبود. شاید برای همین علیهم شورش شد و کل بدنم رو دونه های قرمزی که با خاروندن تغذیه می شدن گرفت و اسید معده م راهش رو به بیرون قلمروش باز کرد و داره پیشروی می کنه به سمت شمال که بره سراغ مغزم.


اون همه منظره ی قشنگی که دیدیم الان که درد شونه ها و پاها از بین رفته تازه جون گرفتن. داشتیم به گاوهایی که تو مرتع می چریدن نگاه می کردیم، صاحبشون هم کنارمون وایساده بود و درباره ی گاو نره که پشتش یه کوهان عجیب داشت حرف می زد که یه دفعه گاوه رو دو پا بلند شد و دو پای جلوش رو گذاشت پشت گاو جلوئیش و آلت خیلی تیز صورتی رنگش رو فرو کرد پشت گاوه. گاو ماده (حالا از کجا مطمئنم نر نبود) از همه جا بی خبر یهو جهید و فرار کرد. صاحبشون داشت می مرد از خجالت. هی سوت می زد که سوا شن اما نره بی خیال نمی شد. نگاهش افتاد به من که با چشمای گرد شده و هیجان زده برای نخستین بار شاهد سکس گاوها در طبیعت بودم، و باز سوت زد. 



زمان که می گذره بدی ها کم اثر می شه، این رفیقانه ترین و در عین حال بی رحمانه ترین خاصیت زمانه.