Shared posts

13 Feb 08:26

1616

by nice.poem@yahoo.com (محمد رضا محمدی مهر)

 

آسمان تار، زمین تور، خیابان تیر است

آه! این کوچه قدمگاه کدامین شیر است؟

 

من کجا با که قراری ابدی داشته‌ام

در تابوت تو را پنجره انگاشته‌ام

 

کی کلاه از سرم افتاد‌، زمستان آمد

کی دو تا ابر بهم خورد که باران آمد

 

من کجا دست به یال تو زدم سنگ شدم

کی قلم دست تو افتاد که من رنگ شدم

 

چتر با یاد تو ساییدم و باران آمد

با تو از بادنما گفتم و طوفان آمد

 

آمدی نعش غزل باخته را جان بدهی

جنگل سوخته را وعده باران بدهی

 

هر کجا راه زدم صورت او را دیدم

در خودم چاه زدم صورت او را دیدم

 

نم شدی رود شدی آتش نمرود شدی

آنور قوس رصد خانه من دود شدی

 

ایستادی خفه شد نای بیابانی من

راه رفتی عرق افتاد به پیشانی من

 

خوشه انگوری و انگور نمی‌دانی چیست

مو برآشفتی و منصور نمی‌دانی چیست

 

تو عسل می‌خوری و زندگی‌ات شیرین است

مرگ در لانه زنبور نمی‌دانی چیست

 

دختر ابروی کمان‌دار ِ کمین کرده من

سرجدا کردی و ساتور نمی‌دانی چیست

 

دختری کفش طلا گم شده در پیرهنم

داستان‌های شما گم شده در پیرهنم

 

تا که شیر از شب نخجیر به من برگردد

چند آهوی رها گم شده در پیرهنم

 

یاوه می‌گویم و شاید که حقیقت دارد

چند وقتی است خدا گم شده در پیرهنم

 

من که در جنگل او طوطی سرگردانم

نسبم را به کدام آینه برگردانم

 

متولد شده در شعر جنینی که تویی

نابکارم چه بکارم به زمینی که تویی

 

برفی و کوه برای تو نشیمنگاه است

آه اگر آب شود قله نشینی که تویی

 

سر عقل آمده‌ام پا بگذارم بانو

سر زانوی خودم سر بگذارم بانو

 

من که باشم که از آغوش تو سودی ببرم

من همین بس که از آتشکده دودی ببرم

 

آی سرکرده ی در پرده ی تنبور به دست

چار مضراب بزن یکسره بر هر چه که هست

 

پل نبستم که به آغوش تو سربسپارم

پل شکستم که به رود تو قدم بگذارم

 

رود دریا شد و دریا به خیابان پیچید

اتوبوسی که نیامد سر میدان پیچید

 

زورق ساحلی‌ام‌، اسکله ی تزئینی  

دست بیرون زده از موج مرا می بینی

 

حدس پر حادثه‌ام‌، منظره تودرتو

آه اگر باز شود در، تو نباشی آن سو

 

در ولی صخره سنگ است که ویران نشود

آن که بی من چمدان بست پشیمان نشود

 

کفش تردید به پا کردم و راه افتادم

شادم از اینکه به این روز سیاه افتادم

 

بعد هر نامه زدی زیر الفبای خودت

کفش پا کردم و ... رفتی پی دنیای خودت

 

ساده از ماهی راهی شده‌ات می‌گذری‌؟

تور انداخته ایی آبی دریا ببری ؟

 

تا که بر دار نجنبم گره محکم زده‌ایی

با همان دست که فنجان مرا هم زده‌ایی

 

فاش می گویم و از گفته خود غمگینم

چای می نوشم و در چای تو را می‌بینم

 

مثل ماهی که به مرداب بیافتد گیجم

مثل قلاب که در آب بیافتد گیجم

 

تا که شطرج تویی مات منم کیش منم

کافه کندوی عسل، نوش تویی نیش منم

 

گرگ و میش است هوا گرگ منم میش تویی

ظهر غمباره‌ی طوفانی در پیش تویی

 

مثل ماهی که به مرداب بیافتد گیجم

مثل یک بچه که از تاب بیافتد گیجم

 

زن رسواگر سودازده برگرد به قبل

قبل از آنی که بیایند و بکوبند به طبل

 

خاک اگر پنجه به آرامش رودم بزند

یا که آتش به سراپای وجودم بزند

 

باد اگر بر سر گیسوی تو بدخواب شود

آب اگر دور خودش پیچد و گرداب شود

 

من بعید است به نزدیک شدن فکر کنم

استوایی‌تر از آنی که یخ ات آب شود

 

عاقبت عشق به یک خاطره می‌پیوندد

کفش می‌ساید و می‌خندد و در می‌بندد

 

خانه تابوتم و مبهوت، نخواهی آمد

سبدم پر شده از توت، نخواهی آمد

 

می‌رسی نامه بر باد، ولی بعد از مرگ

من تو را می‌برم از یاد، ولی بعد از مرگ

 

 

 

از : احسان افشاری

 

پ . ن:

ــ دانلود دکلمه شعر با صدای شاعر

 


 

06 Feb 20:48

1625

by nice.poem@yahoo.com (محمد رضا محمدی مهر)

 

چشم، زیتون سبز در کاسه، سینه‌ها، سیب سرخ در سینی 

لب میان سفیدی صورت، چون تمشکی نهاده بر چینی

 

سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟

تو خودت جای من اگر باشی، ابتدا از کدام می‌چینی؟

 

با نگاهی، تبسمی، حرفی، دربیاور مرا از این تردید 

ای نگاهت محصل شیطان! اخم‌هایت معلم دینی!

 

هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی سفید، با این وصف: 

خنده یعنی صعود بالایی، هم‌زمان با سقوط پایینی

 

می‌شوی یک پری دریایی، از دل آب اگر که برخیزی 

می‌شوی یک صدف پر از گوهر، روی شن‌ها اگر که بنشینی

 

هرچه هستی بمان که من بی تو، هستی بی‌هویتی هستم 

مثل ماه‌ی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی

 

 

از : غلامرضا طریقی

 

06 Feb 20:44

1626

by nice.poem@yahoo.com (محمد رضا محمدی مهر)

 

می‌رسی اخم می‌کنی که چرا : باز بوی سپند می‌آید؟

چه کنم؟ با وجود اینهمه چشم، به وجودت گزند می‌آید

 

به جنون می‌کشد سر و کارم؛ کوچه از جیک جیک لبریز است

می‌رسی و زبان گنجشکان با ورود تو بند می‌آید

 

می‌رسی مثل سرو در رفتار ،چشم‌ها خیره می‌شوند؛ انگار

که به جنگ قبیله‌ی قاجار لطفعلیخان زند می‌آید

 

می رسی و هوای فروردین ،جای باران گلاب می‌بارد

از هوای گرفته‌ی اسفند ، برف نه؛ حبّه قند می‌آید

 

باز زیبایی جهان کم شد، باز تقصیر توست می‌بخشی

بارها گفته‌اند اهل نظر به تو موی بلند می آید

 

دست‌های تو را که می‌گیرم، دست وقتی که می‌کشی از من

بر لب پاسبان و دستفروش بازهم نیشخند می‌آید

 

احتمالاً دوباره شاعرکی آمده شهرمان غزل خوانده

که به چشمت یکی دوماهی هست شعر من ناپسند می‌آید

 

 

از : آرش شفاعی

 

31 Jan 14:32

یادگار پدر در حال مرگی برای دخترش: یادداشت‌هایی روی دستمال سفره

by علیرضا مجیدی

آقای دبلیو گارث کالاگان، نمی‌داند که تا چه زمانی زنده خواهد ماند. اما می‌تواند از یک چیز مطمئن باشد، برای دخترش به اندازه کافی یادداشت باقی گذاشته است. جالب است که این یادداشت‌ها را در یک دفترچه ننوشته است، او برای تأثیرگذاری بیشتر ترجیح داده است که به جای یادداشت‌هایی معمولی که ممکن است یک دختر جوان بعد از مدتی اصلا نخواند  فراموش کند، آنها را روی دستمال سفره‌هایی بنویسید، تا دخترش هر روز، وقتی ظرف غذای خود را باز می‌کند، یکی از این یادداشت‌ها را ببیند!

1-29-2014 1-33-09 AM

در نوامبر سال ۲۰۱۱ تشخیص داده شده کالاگان سرطان گرفته است، پزشکان به او گفتند که احتمال اینکه بتواند پنج سال تا بیاورد، تنها ۸ درصد است، به همین خاطر او تصمیم گرفت که برای تداوم پدری برای دختر نوجوانش -اما- از این روش عجیب استفاده کند.

1-29-2014 1-33-39 AM

1-29-2014 1-32-51 AM

اما در حال حاضر در سال دوم دبیرستان تحصیل می‌کند، پدرش برای او تا حالا ۷۴۰ یادداشت نوشته است و اگر ۸۶ یادداشت دیگر بنویسد، می‌تواند مطممئن باشد که تا زمان فارغ‌التحصیلی، دخترش هر روز یک یادداشت برای خواندن خواهد داشت.

پروژه شخصی آقای کالاگان، حالا یک وب‌سایت هم دارد و آنقدر تأثیرگذار بوده است که والدین دیگر هم از این پدر مهربان تقلید می‌کنند، به علاوه یک ای بوک هم بر این اساس منتشر شده است.

1-29-2014 1-35-24 AM

1-29-2014 1-35-08 AM

1-29-2014 1-34-58 AM

1-29-2014 1-34-44 AM

1-29-2014 1-34-24 AM

1-29-2014 1-34-09 AM

منبع



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

15 Oct 09:26

http://tarjomeietalkh.blogfa.com/post/1

by tarjomeietalkh
Wizard.statue

چه کار خوبی کرده!

سلام چرا وبلاگت رو حذف کردی؟ من ثبت کردم تا شاید برگردی و بهت بدم

03 Oct 06:04

کی به کی زنگ زد؟ حسن به حسین؟ یا حسین به حسن؟

by حجت قندی
در تاریخ ایران، گره سیاست خارجی به مسائل اقتصادی هیچ وقت تا به این حد محکم نبوده و سیاست خارجی هم هیچگاه به رابطه با یک کشور (امریکا) تا این حد وابسته نشده است. باز گردن این گره سیاست خارجی و رابطه با امریکا هم هیچوقت آسان نبوده، ولی با تحولات اخیر امید کسانی مثل من که این رابطه را به نفع دو طرف می بینند افزایش بسیاری پیدا کرده است. مرکز تغییر و تحولات اخیر هم همان مکالمه تلفنی معروف (به قولی) حسین با حسن و یا حسن به حسین است. اما از عقب ماندگی سیاسی در میان ما همین بس که بحث اصلی دور این مسئله می چرخد که چه کسی به چه کسی زنگ زد. در حالیکه تمرکز بحث باید بر این باشد که چه بده بستانی (که نفع دو طرف را شامل می شود) امکان موففیت دارد و چه بده بستانی مسائل و مشکلات کنونی را از روبروی اقتصاد ایران برمی دارد. 

اما اگر هنوز هم ذهنتان مشغول این سوال است که بالاخره چه کسی زنگ زد، نظر من این است که ممکن است هر دو طرف ماجرا راست گفته باشند. یعنی هر دو طرف تصور کنند که طرف مقابل متقاضی این صحبت بوده است. دوباره می گویم که این فقط یک حدس است. دلیلش هم این است که تلفنی در این سطح به ناگهان و با شماره گیری مثلا حسین شروع نمی شود. قبل از آنکه حسن و حسین بخواهند حرف بزنند، احتمالا جواد و جان بایستی هماهنگی های لازم را انجام می داده اند. اما حتی قبل از آن در یکی دو سطح پائینتر، دو نفر از دو طرف (می توانید اسم آنها را جعفر و جفری بگذارید) در جایی با همدیگر قهوه می خورده اند. این  همان سطحی از رابطه است که همیشه برقرار بوده است. مکالمه خیالی این دوطرف می توانسته این گونه باشد:

جف به جعفر: خیلی بد شد حسن نیومد دیدار حسین ها. تو مهمونی ناهار رو می گم.
جعفر: آره. ولی اونجا مشروب سرو می شد، حسن آقا محدودیت مذهبی داشتن.
جف: حالا چه کنیم که این یخه باز شه، بالاخره اگه بخوایم بعدا مذاکره کنیم این مذاکره ها نیاز به این مقدمه داره که انگار دو طرف در سطح بالا با هم یک حرفهایی زدند.
جعفر: حالا نمی شه نامه بفرسن دوباره.
جف: نامه انقدر سرو صدا نمی کنه. بعد کی به کی بنویسه و اینها.
جعفر: تلفن هم شاید بد نباشه.
جف: تلفن خیلی فکر عالی است. فکر کنم ما بخوایم تلفن بزنیم.

جف و جعفر به دیدار جواد و جان می روند:

جف به جان (و همزمان جعفر به جواد): ببین اینا می خوان تلفنی صحبت کنند. می شه به نظرت؟
جان به جف ( و همزمان جواد به جعفر): اجازه بدین من با رئیس جمهور صحبت کنم.

جان و جواد به دیدن حسن و حسین می رن. حسن و حسین جواب شون بله ست.

جان و جواد به جف و جعفر زنگ می زنن که آقا زود باشین تا تنور داغه بچسبونین.

همون روز حسین به حسن زنگ می زنه.

نتیجه اخلاقی داستان این است که دو تا رئیس جمهور مثل من و شما به هم زنگ نمی زنند. گاهی بی معنی است که بگوییم چه کسی گام اول را برداشته است. مسئله بسیار مهمتر این است که دوطرف بتوانند طی یک بازی برد-برد هرکدام یک امتیاز به طرف مقابل بدهد و ده امتیاز بگیرد. باید بحث بر سر مذاکره بعدی باشد نه چگونگی آغاز یک تلفن. 

 
15 Sep 06:33

http://elcafeprivada.blogspot.com/2013/09/blog-post_3.html

by Ayda
می‌ترسم عاشق کسی شوم
و 
تو برگردی

سارا ق‌ق
15 Sep 06:28

چندپارگی‌ها

by sedigh-ghotbi

من یکی را می‌شناسم

صبح‌ها لیبرال است

ظهرها چپ می‌زند

و غروب

که از کوچه‌ی تاریک می‌گذرد

زیرِ لب آهسته می‌گوید: "بسم‌الله...!  .: سید علی صالحی :. 

استاد ملکیان می‌گویند که بسیاری از ما ایرانیان دچار «اسکیزوفرنی فرهنگی» هستیم. وجودی یک‌دست و هم‌نوا نداریم. ابعاد ناهمسو و آشتی ناپذیری در خود داریم. دوپارگی‌ها و بلکه صدپارگی‌های فراوان در نظام باوری ما هست. وجود ما مثل ارکستی شده است بی‌رهبر و بی‌نظام. هر کسی ساز خود را می‌زند.

می‌گفتند دوستی داشتم که هیچ باور دینی نداشت و همه‌ی عقاید دینی را زیر سؤال می‌بُرد و زمانی که برایش مشکلی روی داد از اقوامش در ایران خواست که برای او سفره‌‌ی نذری پهن کنند. کسی را می‌شناسد که بنیادهای دینی را باور نداشت و نماز نمی‌خواند، اما ایام عزاداری نمی‌توانست خانه بماند و یک حسّ ناگفتنی‌ای او را به میان جماعت عزا دار سوق می‌داد.

نه اینکه از سرِ مطامع دنیوی و یا نفاق و تزویر باشد. نه. در وجود ما پاره‌های راست‌نامدنی و نا‌همدستِ فراوانی هست. باورها، عواطف و رفتارهایی که ناسازواره‌اند. تلائم ندارند. همدیگر را پس می‌زنند. اما عجیب است که به راحتی همه‌ی ‌آن‌ها را در خانه‌ی وجود خویش جا داده‌ایم. آیا همه‌ی آن‌ها را جا داده‌ایم چون به همه‌شان یک جاهایی نیاز داریم؟ چون خرسندیِ وجودی و روانی ما نیازمندِ تکه‌هایی از همه‌ی آن‌هاست؟ شاید.

حافظ می‌گفت:

خرقه‌ی زهد و جام مِی گر چه نه در خور هم‌اند

این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو

02 Sep 05:32

احمد شاملو:

by azadshahr20

فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من!

اگر تو عاشق من نباشی ..

30 Aug 05:02

راهنمایی و مشاوره دانشجو، کارشناس و محقق

by hasharat-e-muzi

دانشجویان، کارشناسان و محققین محترم علوم کشاورزی و منابع طبیعی

جهت موارد زیر

·       راهنمایی و مشاوره در طراحی آزمایش، پروژه و پایان­نامه

·       آنالیز و تجزیه تحلیل داده­ها (پروژه، پایان­نامه و غیره)

·       کلاس­های خصوصی و نیمه­خصوصی آموزش آمار همراه با نرم­افزار

 

از طریق ایمیل (jkesfahani@gmail.com ) یا تلفن (09131292911) با ما تماس بگیرید.

29 Aug 07:49

نادر ابراهیمی ، یک عاشقانه آرام

by azadshahr20

همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم عشق نیز!

بهانه ها ، جای حس های عاشقانه را خوب می گیرند...



29 Aug 07:47

http://azadshahr20.blogfa.com/post/968/

by azadshahr20
ﺍﺯ آﺩﻣﻬﺎ ﺑﺖ ﻧﺴﺎﺯﯾﺪ! ﺍﯾﻦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ،ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ! ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ! ﻭﺷﻤﺎ ﺩﺭ آﺧﺮ ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﮐﺎﻓﺮ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ!
23 Aug 11:46

اطبای عهد مغول

اطبای عهد مغول

اطبای عهد مغول دستاورد بیست و ششم طرح چند مرکزی احیای میراث مکتوب طب سنتی ایران است که به تاریخ طب ایرانی در هند پرداخته است.

20 Aug 14:07

گاربو لبخند می زند

by میثاق



نینوچکا: آیا بذل توجه شما به من یک رفتار عمومیه؟

لئون: مادام، پاریس با همین بذل توجه‌هاست که شده پاریس.

 «نینوچکا، ارنست لوبیچ، 1939»

16 Aug 12:45

حالا کار به پخش شوخی های لفطی جنسی در مجلس کشیده است: متن شوخی‌ها را بخوانید و عکس‌ها را ببینید / آن چه تا به حال سانسور می‌شد اما وجود داشت / آیا محدودیت‌ها برای نمایش فرهنگ واقعی مردم ما هم، در رسانه‌ی ملی از میان می‌رود؟

by mostafa.rezae2020@gmail.com (مصطفی رضایی)

کافه سینما- پخش زنده سخنان نمایندگان مجلس از صداوسیما، هیچ فایده‌ای را که نداشته باشد، فایده‌اش این است که با نمایش حوادث واقعی رخ داده میان نمایندگان مجلس، چارچوب‌های سانسوری و تنگ تلویزیون گشوده‌تر می‌شود.

به گزارش کافه‌سینما، سخنان امروز نمایندگان مجلس روی دیگر سکه‌ی فرهنگ واقعی مردم بود.همانطور که پیش از این گفتیم و خواندید (این جا) روز گذشته صداوسیما ناچار به پخش الفاظی از سوی برخی نمایندگان مجلس  شد که بارها در برنامه‌ها و سریال‌های این رسانه مورد سانسور قرار گرفته بود. سانسوری که در این سال‌ها همواره فرهنگ واقعی مردم ما را نشانه رفته بود. اما امروز در مجلس، گرچه خبری از الفاظ دیروز نبود اما بخش دیگری از سانسورشدنی‌ها را از سوی نمایندگان شاهد بودیم. آن چیزی که از سوی ممیزین سینما و رسانه، همواره تحت عنوانِ شوخیِ جنسی از آن‌ها یاد می‌شود.

در همین رابطه ایسنا نوشت که:در حالی که علوی (وزیرپیشنهادی اطلاعات) بعد از دفاع از برنامه‌هایش از تریبون مجلس پایین آمد، تعدادی از نمایندگان به نشانه حمایت از برنامه‌های او دورش جمع شده و با او دیده بوسی می‌کردند، در این هنگام لاریجانی رییس مجلس به مزاح خطاب به نمایندگان گفت: اینقدر معانقه نکنید، اینقدرهم آقای علوی بوسیدنی نیست، سلیقه هم چیز خوبی است!

اما هنگامی که  وزیر امور خارجه از تریبون مجلس پایین آمد و باز هم تعدادی از نمایندگان به نشانه حمایت از او دورش جمع شده و با او دیده بوسی کردند، لاریجانی گفت که باز این معانقات شروع شده البته کیفیت ایشان بهتر است!

10 Aug 18:04

" از بچه‌های قدیمی چه خبر؟ "

by sara

لیلا آه کشید
خم شد
زانوانش را گرفتم
مثل وقتی که اتوبوس را از دست می‌دادیم خندیدم
گفتم مهم نیست
به جَنین کف حمام اشاره کرد
"این هم مهم نیست؟"
گفتم
منظورم این نبود
چای را گفتم که جوشیده
باید
دوباره دمش کنیم


سارا محمدی اردهالی

10 Aug 04:44

Move your body + رقص

by malafe



Move your body

Move your body


و رقص اتفاقی ست پایان ناپذیر در بدن 


تو را در دیسکوهای استانبول پیدا کردم


میان این همه دست


دست های تو را گرفتم


این شغل من است


انتخاب سطری شاعرانه


میان این همه نثر



10 Aug 04:44

عادت

by mr-torki

پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم
باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم

یا نباید به سرآغاز تو نزدیک شوم
یا از آغاز به پایان تو عادت بکنم

بهتر آن است که چشم از تو بپوشم انگار،
تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم

چون زمستان و خزان از پی هم می آیند
من چگونه به بهاران تو عادت بکنم؟

بادبان می کشم و موج و خطر در پیش است
باید ای عشق به طوفان تو عادت بکنم

ساده تر نیست در آغوش عطش جان بدهم
تا به سرچشمه سوزان تو عادت بکنم؟!

ای دل غمزده دیری ست که عادت دارم
به سخنهای پریشان تو عادت بکنم
!

09 Aug 19:40

رودخانه‌ی وحشی

by محمد آل احمد

 

 

دو رودخانه‌ی وحشی وحشی ان موهات
دو تا هلال گره خورده اند ابروهات

تمام دهکده را ریختی به هم خاتون
چه کرده باد مگر با شلال گیسوهات ؟

منم که صفحه ی یک روزنامه ی صبحم
تویی که پر شده ام از تو و هیاهوهات

تو دستهات ظریفند و من سرم سنگین
خدا نکرده گلم کج نشه  النگوهات !

حامد عسگری

09 Aug 19:37

مطمئن باش. دیگه دوستت ندارم.

by لوا زند

بالش می‌ذارم کنار سرم شروع می‌کنم باهاش حرف زدن. یه چیزی بگم؟ نمی‌خندی بهم؟ قول می‌دی؟ نه. می‌خندی. ولش کن. باشه می‌گم. خب می‌دونی. من که دیگه اصلا دوستت ندارم. خب. می‌دونم می‌دونی. یعنی دارم‌ها. نه دیگه مثل اون موقع‌ها. بعد هی خوشحال می‌شم دیگه مثل اون موقع‌ها دوستت ندارم. بعد خیلی خوبه و اصلا دیگه حالم بد نمی‌شه ازت خبری نیست و اینا. خب. یعنی واقعا دیگه مثل اون موقع‌ها نیست. این رو خیلی دوست دارم. خیلی خوبه. البته اینا چیزایی نیست که می‌خواستم بگم ها. اینا مقدمه حرف اصلیه. خب آره. کلا خیلی خوبه که دیگه مثل اون وقتا نیست. اما خب یه چیزای دیگه هم هست که حالا درسته ازشون حرص می‌خورم‌ها. اما باز ته دلم هم خوشحالم ازشون. یعنی هم از اینکه دیگه دوستت ندارم خوشحالم، هم از این چیزا که گاهی- فقط گاهی‌ها- می‌آد تو دلم خوشحالم. مثلا وقتی یه دفعه تو وسط روز تکست می‌دی. بعد خب صدای زنگ تکست تو خب فرق می‌کنه دیگه. خب. بعد من مثلا سر کارم. اصلا هم از تو قرار نیست چیزی بشنوم. بعد از تو کیفم صدای بوق شیپور برادران شیردل میاد. خب زنگ تکست‌های تو اینه. بعد من یهو قلبم میاد تو دهنم. بعد خب یه دفعه می‌میرم که چی شده. بعد فکر کن حالا تو یه چیز خوبی هم نوشته باشی. خب تقریبا هلاک می‌شم. خب. یا یه وقتی که می‌رم عکساتو می‌بینم جونم غش میره. خب این وقتا یه جور خیلی خوبی هست ها. البته گفتم که. من دیگه دوستت ندارم و خوشحالم. اما خب اون وقتا هم خوشحال می‌شم. یه جور خوبی. نه. دیگه اصلا دوستت ندارم مثل اون وقتا. مطمئنم.

09 Aug 17:12

وظیفه «ظریف» شکستن ائتلاف ضدایرانی در آمریکاست

آقای ظریف شخصیتی بین المللی دارد، اما به هر حال در چارچوب دولت عملگرای آقای روحانی باید سیاست خارجی را پیش ببرد. اولویت این دولت بازتعریف چهره بین المللی ایران، تکیه بر تامین منافع و امنیت ملی و بیشتر رویکرد توسعه ای است. اتفاقا شرایط منطقه و جهان هم به نوعی به دنبال همین مسائل است. ترکیب این ویژگی آقای ظریف با عملگرایی دولت می تواند به پویایی وزارت امور خارجه در عرصه سیاست خارجی ایران کمک کند.
09 Aug 14:52

1603

by nice.poem@yahoo.com (محمد رضا محمدی مهر)

 

١)

 سال خطر، سال سیاهی، سال بمباران!

سال هزاروسیصد و پنجاه و نه ! تهران!

سالی که یک زن در تقلاهای تن زایید

سالی که من را یک نفر روی لجن زایید

از ابتدا افسوس بخت باژگون خوردن

از سینه ی مادر به جای شیر خون خوردن

در جستجوی لقمه ای نان دربه در بودن

دلواپس دلواپسی های پدر بودن

سال فرار از وحشت این کوچه ی بن بست

سال مواظب باش مادر! شهر ناامن است!

سال صدای مردن پروانه‌ای در مشت

سال صدای پای مردی خواهرم را کشت

سال بلندی‌های مهران... سال خمپاره

سال النگو... گوشواره... دامن پاره

سال - بیفشانید در اروند خاکم را

سال - بده به مادرم کاکو پلاکم را

سال نشستن روی دوش تخت بی‌پایه

با بمب‌ها بازی کنار نعش همسایه

سال رها بر خون فرزندان آدم ،شهر

سال خطر... سال مصیبت... سال خرمشهر

 

٢) 

 سال شروع تازه‌ی این سرگذشت ایران

سال هزار و سیصد و هفتاد و هشت! ایران!

این که جدال ناگزیر خیر و شر باشی

دیوانه باشی، دردسر باشی، پسر باشی

این که نبندی چشم‌های نیمه بازت را

با شک خیامی بشویی جانمازت را

تکرار بی فرجام رنجی مستمر بودن

با شعر گفتن مایه ی شرم پدر بودن

شوق دوباره خواندن بیگانه و قصر و

شب گردی اطراف میدان ولیعصر و

دیوانگی در این خیابان، آن خیابان... بعد

عاشق شدن در ظهر دانشگاه تهران بعد

تنها شدن در کوچه ی تاریک بن بست و

بوسیدن و دیوانگی هایی ازین دست و

یاغی شدن، یکباره بال و پر درآوردن

از رازهای مبهم تن سر درآوردن

لبریز طعم سیب ممنوع بدن بودن

دیوانه ی دیوانه بازی های زن بودن...

¨

سال خیابان‌های آتش،سال اشک‌آور

سال کبوتر پر، پدر پر،هم کلاسی پر

هرروز صد سیلی ز دست تازه ای خوردن

هرروز، هرساعت، شکست تازه‌ای خوردن

درگرگ و میش لحظه‌هایی شوم کز کردن

درضربه‌های خونی باتوم کز کردن

سال طپیدن‌های آخر،سال حسرت...آه

سال غم جانکاه، سال کوی دانشگاه....

 

۳)

سال عفن...سال سیاهی...سال گُه! تهران !

سال هزار و سیصد و هشتاد و نه! تهران!

تنها شدن... با اضطراب و درد خوابیدن

با چشم‌های یک سگ ولگرد خوابیدن

هر نیمه شب تنها نشستن زیر باران تا

شعر جدیدی جان بگیرد در خیابان تا

جانی بگیری... رنگ و روی رفته‌ات باشد

شعر جدیدت آبروی رفته‌ات باشد

این که ببینی سایه‌ات روی زمین مرده

ترسیده‌ای و چشم‌هایت را ملخ خورده

این که ببینی در دهان شیر خوابیدی

در تخت خواب هشت پایی پیر خوابیدی

طاعون بگیری در طی صد سال تنهایی

در صفحه های دفتر شعر هیولایی –

غمگین! که پشت اخمهایت قایمش کردی

لرزیدی و در زخم‌هایت قایمش کردی

این که نفس‌های فلوت مرده‌ای باشی

چشمان خیس عنکبوت مرده‌ای باشی

خود را جویدن در دهان بستری خالی

مثل خودارضایی خرچنگ میانسالی

که از سقوط سایه‌اش در آب می‌ترسد

می‌خوابد و در خواب هم از خواب می‌ترسد

این که بیازاری خودت را... این که بد باشی

که راه های کشتن خود را بلد باشی...

¨

سال چقدر این شهر یک خورشید کم دارد

سال هوا را تیره می‌دارد! نمی‌بارد!

سال هزارم از حیات امپراطوری

سال سقوط مرتضی... سال غم پوری...

 

 

 

از : حامد ابراهیم پور

 

09 Aug 12:04

قتل روح

by چهار ستاره مانده به صبح

برای دوّمین‌بار در شش ماه گذشته، دی‌شب رفتیم سی‌نما. حامد هم بود. من اگر یه‌کاره حسنِ این مملکت بودم تماشای «هیس … دخترها فریاد نمی‌زنند» را اجباری می‌کردم، برای همه در همه‌ی سنین. اعصاب معصاب‌شان به هم می‌ریزد؟ بریزد. بالاخره، ملّت باید یاد بگیرند بلندبلند حرف بزنند و هر خفّت و ذلّت، رنج و دردی را تحمّل نکنند به اسم آبرو و اصلاً نترسند از بی‌آبرویی. گور بابای همه‌. آره.  موضوع فیلم درباره‌ی آزار جنسی کودکان است و متعاقباً، پی‌آمدهایش در بزرگ‌سالی و غیره. بازیگرهای فیلم خوب‌اند، همگی. البته با تأکید بر بازیِ «بابک حمیدیان» و چشم‌هایش که محشر بود. انگار که یک متجاور بالفطره باشد، واقعیِ واقعی. پیشنهاد من این است که فیلم را ببینید و به دیگران هم بگویید که ببینند و باشد که در فردای ایرانِ آباد و آزاد پدرها و مادرها، معلّم‌ها و مربی‌ها یاد بگیرند با بچّه‌ها درباره‌‌ی بدن‌شان و حدّ و حدودِ دیگران نسبت به آن‌ها صحبت کنند. آمین.

    ارسال نظر سریع

    09 Aug 12:02

    کارگاه رمان

    by روابط عمومی شهر کتاب
    Wizard.statue

    دوره هاش عالی اند. علاقمندان از دست ندند

    مدرس: محمدحسن شهسواری
    06 Aug 12:19

    ‌زیبا

    by nam
    از این‌همه اما و ای‌کاش
    مغرورتر باش!
    دیوانگی آداب دارد.
    05 Aug 06:01

    IKEA Catalog Covers from 1951-2014

    by HD Staff
    Wizard.statue

    من هرچی نگاه می کردم، مدهای نزدیک به زمان خودم رو بیشتر می پسندیدم.
    این نشون میده که چقدر سلیقه زمانه روی آدم تاثیر میذاره.

    Bit of an IKEA enthusiast? We are pretty sure you would enjoy this then. With a huge chunk of help from IKEA Communication’s copywriters we have put together a list of covers of every single catalog that has come out of the Swedish furniture giant since 1951. Scroll down to see a bit of history!

    IKEA 1951 Catalog

    IKEA 1952 Catalog

    IKEA 1953 Catalog

    IKEA 1954 Catalog

    IKEA 1955 Catalog

    IKEA 1956 Catalog

    IKEA 1957 Catalog

    IKEA 1958 Catalog

    IKEA 1959 Catalog

    IKEA 1960 Catalog

    IKEA 1961 Catalog

    IKEA 1962 Catalog

    IKEA 1963 Catalog

    IKEA 1964 Catalog

    IKEA 1965 Catalog

    IKEA 1966 Catalog

    IKEA 1967 Catalog

    IKEA 1968 Catalog

    IKEA 1969 Catalog

    IKEA 1970 Catalog

    IKEA 1971 Catalog

    IKEA 1972 Catalog

    IKEA 1973 Catalog

    IKEA 1974 Catalog

    IKEA 1975 Catalog

    IKEA 1976 Catalog

    IKEA 1977 Catalog

    IKEA 1978 Catalog

    IKEA 1979 Catalog

    IKEA 1980 Catalog

    IKEA 1981 Catalog

    IKEA 1982 Catalog

    IKEA 1983 Catalog

    IKEA 1984 Catalog

    IKEA 1985 Catalog

    IKEA 1986 Catalog

    IKEA 1987 Catalog

    IKEA 1988 Catalog

    IKEA 1989 Catalog

    IKEA 1990 Catalog

    IKEA 1991 Catalog

    IKEA 1992 Catalog

    IKEA 1993 Catalog

    IKEA 1994 Catalog

    IKEA 1995 Catalog

    IKEA 1996 Catalog

    IKEA 1997 Catalog

    IKEA 1998 Catalog

    IKEA 1999 Catalog

    IKEA 2000 Catalog

    IKEA 2001 Catalog

    IKEA 2002 Catalog

    IKEA 2003 Catalog

    IKEA 2004 Catalog

    IKEA 2005 Catalog

    IKEA 2006 Catalog

    IKEA 2007 Catalog

    IKEA 2008 Catalog

    IKEA 2009 Catalog

    IKEA 2010 Catalog

    IKEA 2011 Catalog

    IKEA 2012 Catalog

    IKEA 2013 Catalog

    IKEA 2014 Catalog

    Some of the latest catalogs are of course available for download on Home Designing and you can find the links for them below.

    IKEA 2014 Catalog
    IKEA 2013 Catalog
    IKEA 2012 Catalog
    IKEA 2011 Catalog
    Older IKEA Catalogs

    For more regular updates from Home Designing, join us on Facebook.

    If you are reading this through e-mail, please consider forwarding this mail to a few of your friends who are into interior design. Come on, you know who they are!

    Related Posts:

    04 Aug 15:24

    سانسور ابلهانه: بیا بخورش در اسمس‌های ایرانسل

    by جادی

    biaboxoresh

    یعنی عقل سانسورچی در حد مریض (: و البته اونجاش که این دوستمون گفته «احمق می گم…» به نظرم کاملا خنده داره و جا داشت خودش یک نمایش کمدی مستقل اوایل قرن بیستمی باشه.

    و البته دو نکته:

    ۱- من تقریبا هیچ وقت هیچ فحشی نمی دم ولی سانسور کردن عبارت های ترکیبی از طرف سانسورچی دیگه ابلهانه ترین کاری است که می شه کرد. زمان خاتمی که سانسور اینترنت شروع شد، جادی دات نت هم سانسور شد. بعد یه ایمیل درست کردن که یک ماشین خودکار می گفت به خاطر وجود چه کلماتی سایتتون سانسور شده. من که ایمیل زدم بهم گفت: به خاطر استفاده از کلمات «کس» و «سوپر». همون حماقت است که به اینجا امتداد پیدا می کنه.

    ۲- من هم امتحان کردم. واقعا نمی رسه.

    04 Aug 14:50

    طرح متن جامع غزلیات سنایی/ والنتینا زانولا، محمد جواد مهدوی، مجتبی مجرد

    Wizard.statue

    پناه بر خدا!

    طرح متن جامع غزلیات سنایی/ والنتینا زانولا، محمد جواد مهدوی، مجتبی مجرد

    «طرح متن جامع غزلیات سنایی» اولین نمونۀ تصحیح یک متن فارسی با استفاده از روش ‌های رایانه‌ای است.

    03 Aug 20:51

    خداحافظ محمود!

    Wizard.statue

    تصور این بود که جناح راست سیاسی اقتصادی، همان طور که جناح چپ سال‌های شصت از تندروی و بی‌توجهی به تجربه‌گرایی و تخصص‌گرایی درس گرفته بود، از تندروی بدنه خود در دهه هفتاد درس گرفته باشد و دیگر دور و بر جوان‌گرایی بی حد و حصر و بی‌توجهی به قواعد بازی‌های جهانی و داخلی نگردد اما قصه، دیگر شد و اهل تجربه به نوخاستگان بازی را واگذار کردند و آرام آرام از صحنه بیرون رفتند تا ما چنان به دوران خاتمی و فرایند سزارین نگاه کنیم که انگار یونیانیان امروز به اعتلای فرهنگی فلسفی دوران باستان خود می‌نگرند.

    سال 84 وقتی که دولت خاتمی رفت و دولت احمدی‌نژاد آمد دنیا با حالا خیلی فرق داشت خیلی. من 37 ساله بودم و هنوز امیدوار که جایی در تاریخ جهان داشته باشم به عنوان یک منتقد ادبی،شاعر یا قصه‌نویس. با توجه به فضای آن روزها طبیعی هم بود چون فاصله‌ی فرهنگی هنری ما با جهان دائم در حال توسعه خیلی کم شده بود و به رغم همه‌ی انتقادهایی که از سواد نسل خودم داشتم نسبت به نسل بعدی که محصول این هشت سال اخیرند، واقعاً مُخ بودند!
    03 Aug 12:03

    مربع

    by محمد آل احمد

     

     

    بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها
    طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها

    چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است
    تابگیری قدرت پرواز را از سارها

    تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا
    کارشان رو به کسادی می رود عطار ها

    جای رسم دایره گاهی مربع می کشند
    عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها

    تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم
    مثل انسان نخستین بر تن دیوارها

    سورنا جوکار