Shared posts

12 Jun 06:25

چرا آمریکا، آمریکا می شه و ما، ما

by جادی

این عکس سنودن است:

اسنودن افشا کننده پریسم

کسی که لو داد دولت آمریکا در یک پروسه شبه-قانونی ولی مخالف با متمم‌های قانون اساسی، حقوق بشر، عقل سلیم و در حرکتی دیکتاتور مابانه و به بهانه مبارزه با تروریسم داره سعی می کنه کل کشور رو شنود کنه.

این هم بردلی منینگ است:

بردلی منینگ منبع کیبلز ویکی لیکس

کسی که وقتی به اسنادی دسترسی پیدا کرد که نشون یم داد سیاست خارجی کشور آمریکا داره مسیری اشتباه رو می ره، کل اطلاعاتی که داشت رو به سایت ویکی لیکس داد تا منتشر بشن و جلوی این مسیر گرفته بشه.

هر دوی این آدم‌ها جایی زندگی می کردن که خیلی از ما آرزومونه بریم اونجا و براش لاتاری پر می کنیم و به خاطرش درس می خونیم و هر دو خودشون عضو دولت / حکومتی بودن و هر دو کلی چیز دیگه ولی وقتی می بینن راهی که دارن می رن اشتباهه از همه زندگی می گذرن و با قویترین کشور جهان در می افتن و حرفشون رو می زنن و با هزار تا انگ خیانت و غیره، حاضر می شن زندگیشون از هم بپاشه ولی چیزی که خلاف اخلاقه و خلاف انسانیت و به تباهی برنده کل یک جامعه، افشا بشه.

تمام.

پی.نوشت: این مطلب نیازی به بخش چرا «ما ، ما می شیم» نداره. درسته که در کشوری مثل آمریکا به خاطر آزادی بیان چنین امکانی توش فراهمه و حضور قوی و مستقل توش امری بسیار پایه ای است و قانون اساسی مثل آدم دارن ولی کماکان این بخش از استدلال که چرا اونا اونا هستن و ما ما، سر جاشه. مطمئنا این تنها علت نیست ولی بی تاثیر هم نیست.

مرتبط
- این ویدئوی مشترک آسانژ (از ویکی لیکس) و پری بارلو (از موسسان EFF) رو هم نگاه کنین
- راهنمای ویکی‌لیکس برای روزنامه‌نگاران
- جولیان آسانگ – موسس ویکی لیکس – تحت تعقیب پلیس بین الملل به خاطر «جرایم جنسی»

12 Jun 06:22

رایت به کجا حواله خواهد شد

by Soshyans
عزیز دل بابا؛
وصیت می‌کنم تو را به شرکت در هر انتخابات ریاست جمهوری، با این یگانه شرط که حتما از جمهوریت آن اطمینان کافی به دست آورده باشی.

10 Jun 11:49

rcruzniemiec: A4 Paperworks Peter Callesen









rcruzniemiec:

A4 Paperworks Peter Callesen

08 Jun 06:26

انتخاب

by Soshyans
عزیز دل بابا؛
«خیار می‌خواهی یا گلابی؟»
به تجربه‌ی سالیان سیاه و سپید زندگی دانستم هرگاه انتخابی پیش رویمان می‌گذارند، بدان معناست که چیزی را که واقعا می‌خواهیم از ما دریغ خواهند کرد؛ لیک با دادن اجازه‌ی انتخاب بین انتخابهایی که مطلوبمان نیست و ایجاد توهم خواست و اراده، سرمان را گول می‌زنند و ما را در گناه بریدن دست خویش شریک و همراه می‌کنند.
«انگور و سیب و هلو و آلو و شفتالو و… نه! خیار می‌خواهی یا گلابی؟»

 


01 Jun 09:08

این انگری بردهای غمگین عشق

by giso shirazi
Soshyans

مشكل اينجاست كه سوختني هم نيستن عكسا كه بشه به اين راحتيها از دستشون خلاص شد! :))

من با مد مشکلی ندارم، به هر صورت هنر  خوندم  و هنری ها اجباری به اطاعت از مد ندارند(هیچکس ندارد خداییش)
خوب چیزی هم هست 
وقتی عکسهای قدیمی را می بینی 
حسابی می خندی به موها و شلوارها و یقه ها 
اما دلم برای تمام دخترهای این چندساله  با این ابروهای کلفت و چهارگوش می سوزد
که در سالهای پیری مجبورند تمام عکسهای جوانی خود را بسوزانند
از بسکه خنده های جوانان به عکسهایشان 
بی رحمانه 
شدید 
خواهد بود

01 Jun 09:05

اینا برای شما طنزه نسل ما از این خاطره ها زیاد داره

by giso shirazi
می گن محمود افغان قبل از حمله به اصفهان پیرزنی را برای جاسوسی فرستاد  و به او گفت برود ببیند در حوزه ها و مدرسه های اصفهان بحث داغ چیست
پیرزن رفت به حوزه و دیدموضوع قبله الغریق است یعنی ملت دارند بحث می کنند که غریق  در هنگام غرق چگونه باید قبله را مشخص کند
به سراغ مدرسه رفت دید بحث این است که کشمش در برنج اگر پخته شود حلال است یا حرام
خبر را به محمود رساند و محمود با آرامش تمام با 4000 سرباز
پایتخت صفوی را گرفت

27 May 05:07

مرداب تفکر

by Soshyans
Soshyans

باتلاق

آنقدر آدم عمیقی بود که سرانجام در خودش غرق شد.

 


26 May 10:20

Children Portrait Photography By Bulgarian Photographer Tatyana Tomsickova

by Admin
Soshyans

اين عكسها عالي هستند

Irresistible kids they are, see what Tatyana has to speak about her brilliant photography of kids. They are sweet and responsive to her camera, Tanya loves to capture all of those innocent splendid and joyous moments with kids. She inspires from everything around her and loves every minute of her time spent with kids and of course camera. Listen to her answers and rejoice with these joyful light pictures of beautiful kids.

Can you please introduce yourself?

My name is Tatyana Tomsickova, I am from Bulgaria, married and currently live in Prague, Czech Republic. Mother of two beautiful boys, who are the reason to start shooting more intensively. I have had passion for photography from my childhood, but could afford to buy my first DSLR only after the birth of my first born. I have been taking pictures almost four years now and I cannot imagine my life without my camera.

What fascinates you to capture these precious kids?

Children are pure, innocent and happy creatures, with geniune emotions, nothing about kids is artificial. This is the reason why I love taking pictures of children. I love to capture the pure emotion, the happiness and the sadness, the surprised faces and even the tears – everything is so pure.

What is the secret behind to capture a goodportrait?

Patient!!! For me photographing kids is all about patient. You have to be armed with patient, you have to let the kid play his own game and just stay aside and take pictures! That is how you will get the most natural, candid pictures. I usually prepare everything for the session, then just leave the child to play on the place I have chosen for shooting and I stay on hold, waiting for the right moment, the right look and the right smile. When photographing children you have to take in consideration that children get tired very quickly, so get ready with all the settings of the camera before you leave the child to play, so you won’t miss a precious moment, because the camera was not set right. You always have to choose your background very cautiously, no distracting object behind the child, no trees, growing from his head.

Any sweet memories while you capture these kids?

I can recall a few sweet memories. Once I took a picture of my boy, splashing in a little pond, of course he gave me couple of sweet pictures, good splash and funny face and then jump in the pond with the shoes.

Your Inspiration?

My inspirations are my kids, with their sweet faces and the thousand different looks they can give me in a few minutes. Of course I obtain inspiration from pretty much everything that surrounds me. If I see an interesting place, I always imagine what good image can be done there; I go home and then go back to the place with the appropriate props, clothes, persons at the right time and light. And that is pretty much the most important thing – to be on the right place at the right time and not to forget the camera at home.

Any advice for our readers?

Always have your camera in your bag, because you never know when you will stumble on something interesting and unique. And you never know when you will hit a place with a beautiful light!

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

Children Portrait Photography by Tatyana Tomsickova

You can find Tatyana Tomsickova on the Web :

Copyrights:

All the pictures in this post are copyrighted to Tatyana Tomsickova. Their reproduction, even in part, is forbidden without the explicit approval of the rightful owners.

25 May 06:20

گذشته

by Soshyans
تنها سرطانی است که همه بدان مبتلاییم، هیچ درمانی هم ندارد و بلاخره روزی تک‌تک‌مان را خواهد کشت.

20 May 06:00

101 Ways of Population Control

by Bingala
Soshyans

:))

For population control, 
They use Condoms worldwide, 
We use elections instead.   

برای کنترل جمعیت، 
تو دنیا از کاندوم استفاده میشه، 
تو ایران از انتخابات. 


18 May 10:04

Ella, a photo by Long Sien.



Ella, a photo by Long Sien.

18 May 06:59

زیرک

by تراموا

به روباهه گفتن شاهدت کیه؟ گفت بانو فاطمه‌ی زهرا. دیگه کسی نتونست حرفی بزنه بعدش.


دسته‌بندی شده در: عرفان و ژانگولر
18 May 04:30

چند غمته؟

by Soshyans
سن آدمی را، نه سالهای رفته از عمرش، که غمهای رفته بر زندگیش تعیین می‌کند.

18 May 04:29

کاندیداطوری!‍‏

by Soshyans
وی در بخشی از نطق انتخاباتی خویش با اشاره به سابقه اجرایی پربارش در نهادینه کردن دموکراسی به دانشجویان و تحصیل‌کردگان، عاملیت اصلی سردکوب با چوب و اخذ مجوز گرم‌کوب آنان در کف خیابان و سر ساختمان و هر جا و هر مکان را درخشانترین برگ کارنامه‌ی فعالیتهای دموکراتیک خود برشمرد.

15 May 07:08

only one

Soshyans

يه جور حس ناگفتني داره انتقال ميده



only one

14 May 11:46

the universe in your eyes



the universe in your eyes

13 May 06:05

خاطره، خودِ لباس شخصی است

by Soshyans
سخره‌آمیز است
فشار شب اول قبر!
آن را که زیر فشار خاطرات
هر لحظه جان می‌دهد.

08 May 08:27

فلسفه در اتاق عمل: بخش اول

by Hamed

چند سال پیش درد معده داشتم و حدس زدند باکتری معروف هلیکو باکتر باشد که در ایران شایع است. پیش‌نهاد کردند آندوسکوپی کنیم و کردند بدون بیهوشی. فکر کنم آن چند دقیقه‌ای که دکتر مشغول بررسی و نمونه‌برداری از معده‌ام بود دردناک‌ترین تجربه عمرم بود. گلویم خیلی به جسم خارجی حساس است و حس لوله داخل گلو وحشتناک بود. ضمن این‌که تمام مدت هر بار که نوک ابزار بیوپسی به معده‌ام می‌خورد تمام بدن به رعشه می‌افتاد. البته نتیجه باکتری مثبت بود. قرص آنتی‌بیوتیک قوی دادند و دو هفته خوردم و خوب شدم.

یکی دو سال بعدش با مریم رفتیم مطب دکتر برای کنترل سالیانه. من برای این‌که آزمایش شوم که آیا باکتری کامل از بین رفته است (که رفته بود) و مریم برای تست روتین معده. بر اساس تجربه دردناک قبلی از دکتر خواستیم که با بیهوشی سریع کار کنند که کردند. اول قرار بود مریم را آزمایش کنند و من شاهدش بودم. آمپول بیهوشی را که می‌زنند چند ثانیه بیش‌تر طول نمی‌کشد که به خواب می‌روی.

مریم سریع به خواب رفت و در طول عملیات اندوسکوپی بیهوش بود. ولی چیزی که برایم عجیب بود واکنش بدنش بود. دقیقا مشابه حسی که من دفعه قبل داشتم را در بدنش حس می‌کردم. دست و پایش در واکنش به جا زدن لوله یا چرخاندن ابزار کار واکنش نشان می‌دادند. من شاهد واکنش‌هایش و تکان‌ها و حتا تغییر عضلات صورتش بودم و بسیار هم برایم صحنه دردناکی بود. دیدن صحنه درد کشیدن یکی از عزیزترین آدم‌های زندگی‌ات خیلی دردناک است حتی اگر بدانی که خودش نمی‌فهمد. وقتی بیدار شد هیچ چیزی به خاطر نداشت و هیچ دردی حس نکرده بود.

از آن موقع به این فکر می‌کردم: من به درون ذهن مریم راهی نداشتم. تنها امکانم دیدن واکنش خارجی بدنش بود که نشانه‌های درد را بروز می‌داند. گزارش تجربه شخصی درد را باید خودش می‌داد که هیچ چیزی به خاطر نداشت. سوالم این بود که از کجا می‌دانیم که در آن لحظات واقعا درد نمی‌کشید٬ دقیقا از جنس دردی که من دفعه قبل بدون بیهوشی کشیده بودم؟ شاید کارکرد داروی بیهوشی این است که حافظه کوتاه‌مدت را پاک کند؟ در نهایت این دارو باعث می‌شود که درد به خاطره تبدیل نشود. وقتی خاطره نباشد دفعات بعد هم ترس و مقاومتی از تکرار آن تجربه نخواهد بود.

امروز دوباره خودم آندوسکوپی داشتم. آمپول بیهوشی را زدند ولی نمی‌دانم چرا بر خلاف دفعه قبل به خواب نرفتم فقط کمی گیج و منگ شدم. تمام مدت چشمانم عملیات را می‌دید و دقیقا درد را هم حس می‌کردم و می‌خواستم زودتر تمام شود. می‌دیدم که عین دفعه اول بدنم تکان می‌خورد ولی چیزی که خیلی متفاوت بود این بود که از درد امروز خاطره چندانی ندارم. اصلا جزییاتش یادم نیست. یادم نیست که دکتر کی لوله را وارد معده کرد هر چند که مطمئنم چشمانم هیچ وقت بسته نشد. عین این‌که در خواب دیده باشم. یک چیزهای مبهمی یادم هست و این چند ساعت که ازش گذشته خاطره‌اش محوتر هم شده. بر خلاف دفعه اول که هرگز حاضر نبودم تکرارش کنم این دفعه ترسی از تکرارش ندارم. مشاهده ام‌روزم حدسم در مورد مشاهده رفتار بدن مریم را تقویت کرد.

به این آزمایش ذهنی فکر کنیم که اگر بتوانیم دارویی بسازیم که حافظه ۵ دقیقه پیش را کاملا پاک کند. بعد یک نفر را دقیقا ۵ دقیقه شکنجه کنیم و این دارو را درست پشت سرش بدهیم. او هیچ خاطره‌ای از شکنجه‌اش نخواهد داد و همان طور زندگی خواهد کرد که قبلا می‌کرد. ولی تجربه آن پنج دقیقه را چه طور بفهمیم؟ موضع اخلاقی‌مان در قبال آن درد پنج‌دقیقه‌ای چیست؟ آیا پاک شدن حافظه درد اساسا موضع اخلاقی ما را در مورد درد و رنج بقیه عوض می‌کند؟ خیلی دوست دارم بدانم که آیا فیلسوفان ذهن و اخلاق در این مورد چیزی گفته‌اند یا چه ممکن است بگویند.

توضیح لازم: مشاهده و سوال من در این پست را تماما فرضی و فلسفی فرض کنید. مطمئنم یک عصب‌شناس یا دکتر بیهوشی ممکن است توضیح فیزیولوژیک بدهد که مشاهدات من اساسا غلط بوده و واکنش‌های مریم تکان‌های تصادفی بوده. یا این‌که به ما بگوید که از لحظه تزریق دقیقا چه مکانیسم‌های عصبی کار می‌کنند که مفهوم رایج درد را از بین می‌برند. این مشاهده (احتمالا پرخطا) من احتمالا صرفا جرقه‌ای بوده که به آن سوال برسم. سوالی که تا الان رهایم نکرده است.

07 May 09:18

معرفی افزونه anonymoX قابل نصب در مرورگر فایرفاکس برای عبور از فیلترینگ

by ایران پراکسی
Soshyans

من دارم بدون مشكل از همين استفاده ميكنم


anonymoX افزونه ای برای ناشناس ماندن در اینترنت و دسترسی به سایتهای فیلترشده می باشد. نسخه رایگان این افزونه دارای سرعت 600 کیلوبیت در ثانیه و حجم دانلود 500 مگابایت در یک روز می باشد. anonymoX قابل نصب بر روی مرورگر فایرفاکس می باشد.
برای نصب این افزونه اینجا را کلیک کنید.


اگر بعد از نصب, سایت فیلتر شده را باز نکرد شاید لازم باشد تغییراتی در تنظیمات مرورگر ایجاد کنید. برای اینکار در فایرفاکس مسیر زیر را طی کنید:
Tools> Options> Advanced > Encryption
وآنجا تیک کنار گزینه Use TLS 1.0 را بردارید:

 
انجمن فیلترشکن در فیسبوک - پرسش و پاسخ در مورد راه های عبور از فیلترینگ
https://www.facebook.com/groups/proxy.mpf


سایت منتشر کننده افزونه:
http://www.anonymox.net/en


07 May 09:15

فاتحه خواني!

by marderend
 

در ماتمتان، برادران! پير و جوان!           كاري نتوانم غير از آه و فغان

فاميل عزيز من كه گشتيد كباب           از جانب من خدا بيامرزدتان!

07 May 09:12

Photo

Soshyans

خداست :))



07 May 08:45

http://sexual-passion.tumblr.com/post/49767692388



 

06 May 10:39

Photo



05 May 09:23

اجبار به نصب سرتیفیکیت غیرمطمئن SSL برای کارمندان کل کشور

by جادی

سایت «سامانه کارکنان نظام اداری کشور» جایی است که اگر شما کارمند دولت عزیز جمهوری اسلامی هستین باید خودتون رو توش ثبت کنین. ورود به این سیستم بدون وصل بودن به «اینترانت ملی کشور» غیرممکنه و ثبت کردن شما در اون، نیازمند اینه که اول یک Root Certificate رو که به شکل فایل اجرایی ویندوز در اختیار شما قرار میگیره، روی کامپیوتر خودتون نصب کنین.

Screenshot from 2013-05-05 10:07:49

اگر تا اینجا بحث براتون فنی بود، ترجمه اش می کنم به زبان آدمیزاد: با نصب این برنامه در کامپیوتر خودتون، به صادر کننده اون اجازه می دین که از این به بعد بتونه ارتباطات امنی که روی اون کامپیوتر با سایت های مثل فیسبوک، جیمیل، … داشتین رو زیر نظر بگیره.

راه حل؟ اگر بحث فنی می خواین باید یک ویرچوال ماشین نصب کنین و یک ویندوز اون تو داشته باشین که این سرتیفیکت خبیث روش نصب شده باشه و فقط برای همینکار به کار بره. البته این راه حل مثل اینه که بگیم قانونی تصویب شده که می گه افراد وابسته به یک گروه خاص حق دارن به همه تجاوز کنن و راه حل شما اینه که از خونه بیرون نرین (:

اگر هم فکر می کنین که شما کارمند نیستین و این براتون مشکلی درست نمی کنه باید یادآور سانسور اینترنت بشم که اول خاتمی شروع کرد و گفت «فقط پورن» بعد اضافه کردن «فقط سیاسی های معاند» بعد گفت «و البته وبلاگ های مخالف» و بعد «سرویس های وبلاگنویسی» و بعد «شبکه اجتماعی» و … و حالا ارزشی های عزیز هم که هرچیزی رو رعایت می کنن جز ارزش‌هایی ثابت و جهانشمول و دینی، هدف سانسور شدن و تازه ناله شون در اومده (:

یادمون نره که برشت نیمولر گفت : «اول به دنبال کمونیست ها آمدند و من چیزی نگفتم چون من کمونیست نبودم. بعد به دنبال سوسیالیست‌ها آمدند و من چیزی نگفتم چون سوسیالیست نبودم. بعد برای دستگیری فعالان اتحادیه‌های کارگری آمدند و من چیزی نگفتم چون زو اتحادیه‌های کارگری نبودم. بعد برای دستیگری من آمدند و دیگر کسی نمانده بود که چیزی بگوید.».

04 May 12:17

68beats: Sunset on the rocks by Morphicx 

Soshyans

از لحاظ فوكوس

04 May 12:14

one eye



one eye

04 May 08:07

مادرانه

by سینره
مادر
زیباترین لباسی ست که هر کس 9 ماه بر تن کرده....
04 May 08:06

دُو

by ashghal
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩﺎﺭ ؛

ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ...

ﻧــﻪ ﺑــــــﻮﯼ "ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ"...!!!

28 Apr 09:04

آدم‌های خوب دور و نزدیک*

by k1

دختر خنزر فروش پشت رستوران فرودگاه امام،‌ همان جایی که می‌شود هواپیماها را تماشا کرد و من این عادت را از اولین باری که پایم را در یک فرودگاه گذاشته‌ام تا به‌حال با لذت ادامه می‌دهم، آن‌چنان لبخند ملیح و روی خوشی داشت که ناخودآگاه مدتی طولانی، همان‌طور که چای‌ و کیکم را می‌خوردم تماشایش کردم و لذت بردم. حتا زمانی که مشتری در غرفه‌اش نبود با همان لبخند به کارهای شخصی‌اش می‌پرداخت.

از آن‌ موجوداتی بود که ناخودآگاه به واسطه‌ی خوش‌رویی زیبا هم به نظر می‌رسند. راه افتادم سمت گیت پرواز، مکث کردم، برگشتم، کمی فکر کردم، دیدم نمی‌توانم بدون این‌که کاری بکنم رد شوم. کار نسبتن سختی بود، ولی شجاعتم را جمع کردم و رفتم سراغ دخترک، فکر کرد مشتری‌ام، با همان خنده آمد جلو، سلام کردم، گفتم خانم این خنده‌ی روی صورت شما خیلی جذاب و دل‌نشین است. صورتش بازتر شد، بیش‌تر خندید، گفت ممنون. گفتم نمی‌شد بدون گفتنش بروم، خداحافظ. گفت خداحافظ.

قضیه مال چند سال پیش بود. دیروز فرناز روی فیسبوک نوشته بود که در تاکسی‌ای (در آلمان) موزیکی را شنیده بوده و با راننده در مورد آن حرف زده. به راننده گفته که موزیک را دوست دارد و برایش خاطره‌انگیز است. فردای آن روز راننده یک سی-دی از آن موزیک گذاشته پشت در خانه‌ی فرناز، با یک یادداشت مهربان.

وضع این‌روزها و این سال‌های فرهنگ ما طوری شده که انگار آدم‌ها از هم می‌گریزند،‌ وحشت دارند. من به عنوان یک مرد اگر در خیابان چشمم توی چشم زنی بیفتد و لبخند بزنم ناخودآگاه با ابروهای گره کرده مواجه می‌شوم. زن حق دارد، سطح عطش جنسی آن‌قدر بالاست که لبخندِ فردِ گذری را با لبخند جواب دادن، با شانس خوبی ممکن است عواقب ناخوش‌آیند داشته باشد.

می‌خواهم بگویم که نمی‌دانید چقدر،‌ چقدر جای بده بستان‌های معنوی و ساده‌ی اجتماعی در زندگی‌مان خالی‌ست. چقدر می‌تواند یک لب‌خند گذری،‌ یک جمله‌ی چه کراوات قشنگی، چه لباس خوش‌رنگی،‌ که بدون هیچ ملاحظه یا درخواست بعدی‌ای گفته می‌شود روز آدم را بسازد، رفع افسردگی و یک‌نواختی کند،‌ سطح دنیا را، کیفیت زندگی را بالا ببرد اصلن.

مرتبط:
ساده

------------------------
*: از فرناز

27 Apr 08:56

http://levazand.com/archive/3661

by لوا زند
Soshyans

بسيار خوب گفتن

وقتی به یه آدمی که افسردگی داره و از خونه‌اش تکون نمی‌خوره، می‌گید که تقصیر خودته پاشو ورزش کن حالت خوب می‌شه، یا بیا معاشرت کن سرحال می‌شی مثل اینه که به آدمی که پاش شکسته و تو گچه می‌گید که بیا وسط برقص.

افسردگی یک بیماریه، علت هرچی که باشه، مریضیه. از یه مرحله به بعد هورمونیه، کلینکاله. هر وقت شما تونستید برید ورزش کنید پای شکستتون خوب بشه، افسردگی هم خودش خوب می‌شه. (حالا نه به این غلظت، ولی خب، تو همین مایه‌ها)