Shared posts
از سری یک سریها
ضرورت امر ضرورتا ضروری!
گولیل صحبت میکنه
یک .در جالبترین همزمانی ممکن دقیقا دیروز یکی از همکلاسیهاش بهش گفته بود گوریل. بغضش را نگه داشته بود تا من ساعت شش برسم بهش و بگه. خیلی میشناسم این جنس بغض قابل حمل را. میتوی همه جا با خودت ببری و باشه تا برسی به اونجا که میشه بترکه، و گریه کنی. گفت دورَن بهم گفت گوریلا و با چشمان براق از اشک هنوز نریختهش نگاهم کرد. میدونست انگلیسی گفته و شک داشت که من بدونم گوریلا چیه؟انقدر باهاش فارسی حرف زدم که کلا فکر میکنه من انگلیسی بلد نیستم. چند وقت پیش باهم رفتیم پیتزا بخوریم. من همه سفارشات را طبعا به انگلیسی دادم. پیتزا که آماده شد مرد گفت ” بی کرفول ایتز هات” ، اونوقت بچه که قدش به پیشخوان نمیرسه از اون پایین داد زد ” میگه داغه، مواظب باش” القصه سرگوریلا هم با بغض نگاهم کرد ببینه بلدم با نه. گفتم گوریل، بهت گفت گوریل؟ گفت آره. گفتم تو چیکار کردی. گفت بهش گفت من دوست ندارم بهم بگی گوریل. بهش گفتم خوب کردی. هربار گفت بهش بگو تا خسته بشه و یاد بگیره که کارش کار خوبی نیست. گفتم چرا الان ناراحتی پس؟ گوریل بودن که بد نیست. میدونی بابای بابای بابای بابا بهروز هم گوریل بوده؟ یا گوریل یا میمون. تازه گوریل از میمون بهتره. قوی و بزرگه.
بعد گوریل شدم براش. باهمون چشمهای براق خندید. صبح تو آسانسور مهد با خنده به خودش میگفت گولیل.
دو. پدرم همیشه میگه فحش باد هواست، اون تحقیرشدنه که بده، سعی کن همه سوراخهای که ممکنه ازشون تحقیر بشی را ببندی. راه اصلیش اینه که ببینی منظقی پشت جمله تحقیر آمیز هست؟ میگفت با اینکه کسی به تو بگه پدرسگ من سگ نمیشم برای همین خیلی گریه و زاری نکن بابتش، درعوض به دعوا و بحثت ادامه بده. منطقش دبستانیست چون زمانی این را میگفت که من هم مثل پسرک خیلی کوچیک بودم و برای گوریل یا سیبیلو خطاب شدن گریه میکردم. سعی میکرد فحش را دی-کانسراتک کنه. بهت نشون بده که ته همه فحشها یک سری چیز مهمله که تحقیر شدن باهاش احمقانهست. به نظرم جواب هم داد تا حدودی. شاید همین شد که من معمولا از فحش تحقیر نمیشم، عصبانی ممکنه بشم ولی ویران نمیشم.
سه. کامنتهای نوشته قبل را که میخوندم خندهم میگرفت که دقیقا شش سال پیش یکی همین جنس کامنتها را برای یکی از نوشتههای مشابهم گذاشته بود و نوشته بود “آینده خوبی برات نمیبینم. آدمی مثل تو که غرائز حیوانی براش در اولویته بعد سی که دیگه جوون و شاداب نیست می افته به ج…” متاسفانه کامنت زیر پست بلاگفا بود که از دیگر بهش دسترسی ندارم. الان چهار سال از بعد سی من گذشته. حالم خوب و خوشه و در اصل دارم آینده وعده داده شده توسط اون نوستراداموس خشمگین را زندگی میکنم و از ته دل راضیام از زمان حالم. بجای وعده عذاب و تهدید از عقوبت رفتار من، به نظرم بهترین راه اینه که نوشتهها را نقد کنید، بگید دوست نداشتم یا داشتم. دلایل دوست نداشتن هم جدای از من نویسنده باشه چون بیخود دارید خودتون را عصبانی میکنید. من اگر قابلیت تغییر به شکلی که شما میپسندید را داشتم همون هفت سال پیش تغییر میکردم. من نویسنده اون نوشتهها و کتاب شهرباریک، یک گوریلم و از گولیل خطاب شدن خیلی دردم نمیگیره.