Shared posts

18 May 11:41

از سری یک سری‌ها

by noreply@blogger.com (Ente)
یک سری‌ها هستند که راه و بی‌راه دردِ دل می‌کنند. مثل پلنگ منتظرند که گوشی، وقتی یا حوصله‌ای پیدا کنند برای باز کردن سفره‌ی دل. به این هم نگاه نمی‌کنند که چه عمق دوستی و رابطه‌ای برقرار هست بین خودشون و مفعول. رسیده و نرسیده شروع می‌کنند به جلب هم‌دردی، همراهی ایده. می‌نشینند جلویت و یک‌هو خودت را بعد از یک ربع پیدا می‌کنی که داری به‌ هوای "چیزی نیست" روی شانه‌‌اش می‌زنی. نکنید آقا، نکنید. با احساسات آدم بی‌خود و بی‌جهت بازی نکنید.

10 May 13:45

ضرورت امر ضرورتا ضروری!

by noreply@blogger.com (سياوش)
به گمانم به زمانه ای رسیده ایم که هر کسی باید برای خودش اصولی داشته باشد.دیگر  ادیان و ایدئولوژیها نمیتوانند بدون تناقض آدم را در زندگیش راه ببرند.کسی که اصول شخصی خودش را نداشته باشد مثل چیزی تو خالی که با یک فشار خرد میشود، خرد خواهد شد.سعی کنید مثالی از یک چیز توخالی که با یک فشار خرد میشود برای خودتان پیدا کنید.به روشن شدن موضوع کمک میکند.در واقع مثالها برای همین کارند البته گاهی ممکن است شما را از اصل موضوع دور کنند.چه میگفتم؟آها.اصول.بله گمانم به دوره ای رسیده ایم که حتی مبنای حقوقی قضاوت اجتماع درباره فرد بر پایه اصول آن شخص باشد.میشود ساز و کاری برای این موضوع هم به وجود آورد.مثلا هر شخصی موظف باشد اصول زندگی خودش را مثلا در سن بیست و چند سالگی به مراجع ذی صلاح اعلام کند.حتی مراکز مشاوره برای انتخاب اصول زندگی دایر شود و آنوقت فلسفه یک فعالیت انتزاعی و مجرد برای آدمهای بریده از اجتماع نخواهد بود.فیلسوفها با چند سوال بر اساس موقعیت فرد و جایگاه اجتماعیش در عوض حق ویزیت به مردم کمک میکنند اصول خاص خودشان را پیدا کنند.فروش هر گونه اصول آماده هم باید جرم تلقی شود تا از دلال بازی و ورود کلاهبرداران به این عرصه جلوگیری شود.البته در این شرایط باز هم قشری که دستش به دهنش میرسد اصول بهتری برای زندگی انتخاب میکند چرا که از فیلسوفهایی مشاوره گرفته اند که حق ویزیت بالاتری دارند و احتمالا دانش آموخته جای درست حسابی هستند.ولی نیازی نیست ترس به خودتان راه بدهید.اساسا کسی نمیتواند تضمینی در این باره بدهد.تغییر دادن اصول هم باید بر اساس شواهد و مستندات و طی ضوابط معین اتفاق بیفتد و مثل تغییر دادن اسم یا گرفتن المثنی شناسنامه باید به همین راحتی نباشد که افراد در تعیین اصولشان محتاط باشند.در چنین جامعه یک نژادپرست به خاطر کمک کردن به یک سیاهپوست و یک فمینیست به خاطر پختن قورمه سبزی ممکن است محاکمه شوند.
به هر حال از این حرفها گذشته میخواهم یکی از اصول زندگیم را اینجا لو بدهم.البته در آینده هر کسی باید اصولش را علنا بیان کند(به هر حال هنوز که قوانین مربوطه تصویب نشده!).این اصل حاوی گزاره صریحی نیست(البته درست میگویید در آینده باید اصول را از گزاره های صریح انتخاب کرد ولی بیخیال شوید فعلا.حالا ما یک حرفی زدیم!)بله میگفتم.این اصل حاوی گزاره صریحی نیست ولی قرار است تمام مساعی و کوششهای زندگی  را در  آینده جهت بدهد:
آنقدر مست بغلش کنی که ندانی از شراب است یا او
05 May 08:00

گولیل صحبت می‌کنه

by آیدا-پیاده

 

 

یک .در جالب‌ترین هم‌زمانی ممکن دقیقا دیروز یکی از همکلاسیهاش بهش گفته بود گوریل. بغضش را نگه داشته بود تا من ساعت شش برسم بهش و بگه. خیلی می‌شناسم این جنس بغض قابل حمل را. می‌توی همه جا با خودت ببری و باشه تا برسی به اونجا که می‌شه بترکه، و گریه کنی. گفت دورَن بهم گفت گوریلا و با چشمان براق از اشک هنوز نریخته‌ش نگاهم کرد. میدونست انگلیسی گفته و شک داشت که من بدونم گوریلا چیه؟انقدر باهاش فارسی حرف زدم که  کلا فکر میکنه من انگلیسی بلد نیستم. چند وقت پیش باهم رفتیم پیتزا بخوریم. من همه سفارشات را طبعا به انگلیسی دادم. پیتزا که آماده شد مرد گفت ” بی کرفول ایتز هات” ، اونوقت بچه که قدش به پیشخوان نمیرسه از اون پایین داد زد ” میگه داغه، مواظب باش” القصه سرگوریلا هم با بغض نگاهم کرد ببینه بلدم با نه. گفتم گوریل، بهت گفت گوریل؟ گفت آره. گفتم تو چیکار کردی. گفت بهش گفت من دوست ندارم بهم بگی گوریل. بهش گفتم خوب کردی. هربار گفت بهش بگو تا خسته بشه و یاد بگیره که کارش کار خوبی نیست. گفتم چرا الان ناراحتی پس؟ گوریل بودن که بد نیست. می‌دونی بابای بابای بابای بابا بهروز هم گوریل بوده؟ یا گوریل یا میمون. تازه گوریل از میمون بهتره. قوی و بزرگه.

بعد گوریل شدم براش. باهمون چشمهای براق خندید. صبح تو آسانسور مهد با خنده به خودش می‌گفت گولیل.

دو. پدرم همیشه می‌گه فحش باد هواست، اون تحقیرشدن‌ه که بده، سعی کن همه سوراخهای که ممکنه ازشون تحقیر بشی را ببندی. راه اصلیش اینه که ببینی منظقی پشت جمله تحقیر آمیز هست؟ می‌گفت با اینکه کسی به تو بگه پدرسگ من سگ نمی‌شم برای همین خیلی گریه و زاری نکن بابتش، درعوض به دعوا و بحثت ادامه بده. منطقش دبستانی‌ست چون زمانی این را می‌گفت که من هم مثل پسرک خیلی کوچیک بودم و  برای گوریل یا سیبیلو خطاب شدن گریه می‌کردم. سعی می‌کرد فحش را دی‌-کانسراتک کنه. بهت نشون بده که ته همه فحشها یک سری چیز مهمله که تحقیر شدن باهاش احمقانه‌ست. به نظرم جواب هم داد تا حدودی. شاید همین شد که من  معمولا از فحش تحقیر نمی‌شم، عصبانی ممکنه بشم ولی ویران نمی‌شم.

سه. کامنتهای نوشته قبل را که می‌خوندم خنده‌م می‌گرفت که دقیقا شش سال پیش یکی همین جنس کامنتها را برای یکی از نوشته‌های مشابه‌م  گذاشته بود و نوشته بود “آینده خوبی برات نمی‌بینم. آدمی مثل تو که غرائز حیوانی براش در اولویته بعد سی که دیگه جوون و شاداب نیست  می افته به  ج…” متاسفانه کامنت زیر پست بلاگفا بود که از دیگر بهش دسترسی ندارم. الان چهار سال از بعد سی من گذشته. حالم خوب و خوشه و در اصل دارم آینده وعده داده شده توسط اون نوستراداموس خشمگین را زندگی می‌کنم و از ته دل راضی‌ام از زمان حالم. بجای وعده عذاب و تهدید از عقوبت رفتار من، به نظرم بهترین راه اینه که نوشته‌ها را نقد کنید، بگید دوست نداشتم یا داشتم. دلایل دوست نداشتن هم جدای از من نویسنده باشه چون بی‌خود دارید خودتون را عصبانی ‌می‌کنید. من اگر قابلیت تغییر به شکلی که شما می‌پسندید را داشتم همون هفت سال پیش تغییر می‌کردم. من نویسنده اون نوشته‌ها و کتاب شهرباریک، یک گوریلم و از گولیل خطاب شدن خیلی دردم نمی‌گیره.