Shared posts

10 May 15:31

جنگ علیه کرونا و سربازان غیور!

by Saba

دیشب ساعت ۱۱ شب برام ماموریت فرستادن.
یه نفر تو آسانسور گیر کرده بود.
کجا؟
la baule escoublac
یکی از بزرگترین سواحل تفریحی اروپا ... در فاصله یک ساعت از نانت.
از آنجا که تکنسین های شیردل شهر کناری از ترس کرونا خانه نشین شدن، کشیک های اونها رو هم ما، اکیپ نانت، انجام می دیم.
هوا طوفانی بود.
نیمه شب رسیدم به آدرس.
یه مجتمع شیک ساحلی درست رو به روی دریا.
پرنده پر نمی زد .
یادم افتاد از روزهای تابستون که اونجاها غلغله بود.
چه تضاد غریبی!
نگهبان اومد توضیح داد چه اتفاقی افتاده .
پسرش تو آسانسور گیر کرده بود.
درش اوردم ... پدر و پسر تشکر کردن و رفتن.
من موندم و یه اسانسور خراب که باید درستش می کردم و یه مجتمع مسکونی ِ وهم الود.
صدای زوزه باد تو ساختمون می پیچید .
حدود یک ساعت کنتکت درها رو چک کردم و رگلاژ.
فکر کردم درست شده.
خسته بودم و فکر اینکه با پای خودم ده طبقه رو همراه با جعبه ی ابزار بیام پایین، خسته ترم می کرد.
بی احتیاطی کردم و کابین رو گرفتم .
طبقه پنجم دوباره آسانسور گیر کرد و درش باز نمی شد.
نیم ساعت تو کابین نشستم . مغزم قفل کرده بود.
تکنسین کشیک که قراره مردم رو از تو آسانسور در بیاره حالا خودش گیر افتاده بود.
فکر کردم باید تا صبح تو آسانسور بشینم و منتظر بشم ساعت کاری بقیه شروع بشه تا یکی بیاد و در رو باز کنه.
بعد نیم ساعت حوصله ام سر رفت.
افتادم به جون در.
مکانیزم در رو می دونستم و بالاخره تونستم از یک باریکه جا قفل در رو باز کنم و بیام بیرون.
در راه برگشت ، کنار اون ساحل زیبای طوفانی که حالا مثل فیلم های ترسناک، فضایی وهم الود پیدا کرده بود به خودم اجازه دادم چند دقیقه ای بایستم و فقط نگاه کنم ... فقط نگاه .... فارغ از همه ی خبرها ، کتاب ها ، تئوری ها ، برنامه ها ... شوها!
شوهای کف زدن و تقدیر و تشکر !
دولت وضعیت جنگی اعلام کرده.
از طرف دولت دستور اومده شرکت های آسانسور باید با حساسیت بیشتر کارشون رو ادامه بدن بعد پنج تا از تکنسین های شهرهای اطراف نشستن تو خونه و دست از کار کشیدن .. از ترس!
همینجوریش هم تو نانت ما زیر فشار کاری بودیم که حالا باید جور دله دهات های اطراف رو هم بکشیم.
با یه همچین جوانان و سربازان غیوری فرانسه رفته به جنگ کرونا ... خجالت اوره ... مطلقا خجالت آور.
ببخشید تکرار می کنم اما:
تفاوت فلسفی فرهنگ ها در تنش ها ست که خودش رو نشون می ده.
فرهنگ های مادی شاید ابزارهای قوی داشته باشند اما در بخش انگیزه های انسانی شکننده و ضعیف هستند.
پیروزی در جنگ به دو ابزار نیاز داره ... ابزار مادی و ابزار انسانی، چیزی که من بهش می گم مولفه های معنوی ... یا همون انگیزه های انسانی.
ابزار انسانی دنیای غرب به طور خجالت اوری شکننده و ضعیف است!
جمله اخر رو با قدری عصبانیت نوشتم ... چهارده ساعت کار خود و بقیه بالاخره یه خورده رو سیستم عصبی فشار میاره .... شما ببخشید ... قصد توهین به ابا اجداد کسی نیست.
هنوز برام قابل هضم نیست عزیزان همکار چطور به خودشون اجازه دادن در این موقعیت علی رغم دستور دولت خانه نشین بشن ، مملکت شون رو رو هوا با کرونا تنها بذارن و باری مضاعف بر دوش همکاران نانتی شون بذارن.
ببخشید پرحرفی کردم ولی باید کمی حرف می زدم.
14 Jan 10:13

یازده سال بعد

by آیدا-پیاده

یازده سال بعد یادم افتاد در فیلم اعدام صدام دقیقا بالای سکوی اعدام، قبل از انداختن طناب اعدام دور گردنش، با آن گره کاریکاتوری بزرگش که گویا بعدا گفتند زیادی بزرگ بوده و گردن صدام را از جا در آورده، یکی از ماموران اجرای حکم – تو بخوان جلاد – به صدام، – باز بخوان جلاد – که پالتو بلندی پوشیده چیزی را توضیح می‌دهد.
فیلم یا حداقل نسخه‌ای از فیلم که در یاد من مانده است، همان که اخبار نشان داد صدای مامور را پخش نمی‌کند. صورتش هم پشت به دوربین است هرچند که اگر هم بود توده ای بود پوشیده شده در کلاه سیاهی با سه سوراخ که سراسر صورتش را پوشانده بود. مامور با دقت چیزی را برای صدام توضیح می‌دهد و در میان عرایضش با هر دستش به گردن خودش اشاره می‌کند. توضیحاتش به نظر بسیار عادی و روال معمول می آید ولی من ترس را در دستانش حس می‌کردم یا حداقل اینجور به خاطرم مانده است. ترس نهفته بود در دقت و ادبی که موقع بیان جملاتی در مورد گردن محکوم به اعدام با طناب دار بیان می‌کرد. در هرحال در این دست مراسم گردن نقش مهمی دارد.

بعد از پایان توضیحات صدام که با قیافه‌ای شاگردی که شیر فهم شده است مرد را نگاه می‌کند، معلوم است سوالی ندارد. آدم چه سوالی می‌تواند داشته باشد در مورد کیفیت اعدامش؟ آنهم صدام. البته اگر من بودم لابد چند سوال داشتم، مثلا می‌پرسیدم جاش می‌مونه؟ یا حداقل چندتا فحش می دادم یا یکی دوتا شعار. ولی صدام هیچوقت سوالی ندارد، واضح است که او از خودش هم سوالی ندارد. آدمهایی مثل صدام و باقی دیکتاتورها سراسر جوابند. شاید اگر گاهی سوال هم می‌کردند انقدر دیکتاتور تمام و کمالی از آب در نمی‌آمدند. لازمه دیکتاتور بودن شک نکردن است و خب سوال داشتن برادرِ شک کردن است. صدام بعد از توضیحات صرفا کمی گردنش را جلو می‌آورد تا مرد دستمال سیاهی را دور گردنش ببندد و مرد دستمال را دور گردنش می‌بندد. مرد امروز زنده است؟ یاران صدام خدمتش نرسیده اند؟ خودش را دار نزده است؟ اگر زده باشد شک ندارم حداقل در سی ام دسامبر دوهزار یازده اگر یک نفر جز من به صدام فکر می‌کرد خود آن مرد بود.
تمام این یازده سال یکبار هم یاد این صحنه نیافتده بودم تا شب سی‌ام دسامبر کناردریاچه یخ زده درگ. چرا باید در بهترین لحظات ممکن آنهم در آن حال مستی مایل به بیهوشی، با آن موسیقی عالی و کنار آتش شومینه چوبی ناگهان یادم بیافتد امشب سالگرد اعدام صدام است؟ شاید چون سردم بود و داشتم فکر می‌کردم امشب مجبورم با همین پالتو بر تن بخوابم. بعد یادم افتاد اوا چه جالب صدام هم با پالتو مرد، با پالتو گذاشتنش لای ملافه. این چه دسته‌بندی مزخرفی است که ذهن من در بایگانی‌ش دارد. راستی چرا باید انقدر سریع پالتو خوابیدن را به با پالتو مردن صدام مربوط کند. البته راستش آن شب یاد خود صدام انقدر نیافتادم که یاد آن حوله یا دستمال سیاه افتادم که دور گردنش بستند؟ شما می‌دانید چرا؟ ترسیدند طناب دار گردنش را بخراشد؟ یعنی نظام قضایی انقدر به فکر سلامت پوست محکومین به اعدام است؟ اگر اینطور است که چقدرعالی. از باقی شب چیزی یادم نیست.

14 Jan 10:11

شاید همه چیز

------------------------

آدمی که با تبر عشق دو نیم شده باشد، همیشه نیمیش هست، نیمیش نیست. نیمیش زنده است نیمیش مرده. بدبختی اینجاست که نمی‌داند نیمه‌ی زنده کدام است مرده کدام. مثل ماهی بر خاک آب آب می‌کند، هست ولی بی‌رمق، نیست ولی هنوز آب آب‌ش تمام نشده. بیگانه است، تنها و بی‌خود. تمام دنیا را که بهش بدهند، باز د‌ست‌هاش دنبال نیمه‌ی دیگرش می‌گردد. دنبال خودش که در دیگری جا گذاشته. دنیا را که وجب به وجب بگردد هزار سوزن گمشده را پیدا می‌کند، خود گمشده در نیمه‌اش را پیدا نمی‌کند. می‌داند کجا جا مانده، و خوب می‌داند چرا. عاقبت از ناچاری به تبر فکر می‌کند؛ به این مخوف‌ترین آلت قتاله‌ی بشر که بیاید این نیمه‌ی بی‌پناه را پرپر کند بریزد بپاشد برود، اما او را از نیمه‌ی دیگرش پر کند، بریزد بپاشد نرود باشد اصلا بخندد خیال کند تبری در کار نبوده...

- تکه‌ای از رمان "نام تمام مردگان یحیاست"

 

14 Jan 10:05

بلند فكر كن

by pooneh

1-     شايد بشود اسم اين نوشته را گذاشت "از رنجي كه مي‌بريم"

2-    وقتي زلزله آمد تمام كانال‌هاي تلگرامي و شبكه‌هاي اجتماعي پر شد از هشدارهاي مربوط به زلزله، چه‌طور زير آوار زنده بمانيم؟ وقت بروز زلزله چه طور رفتار كنيم؟ كمك‌هاي اوليه بعد از حادثه، آمادگي‌هاي قبل از پيشامد و ... ميان اين حجم از اطلاعات ناگهاني، چيزهاي به دردبخوري هم بود كه اميدوارم يادمان بماند، من كه از كل آن نوشته‌ها تنها همين يادم مانده كه وقت زلزله نخواهم با آسانسور از طبقات ساختمان پايين بروم.

3-    اين روزها در كشور دچار ماجراهايي شده‌ايم كه بعضي‌ها بهش مي‌گويند شورش، بعضي‌ها مي‌گويند انقلاب، بعضي معتقدند كارد به استخوان ملت رسيده و بعضي مي‌گويند نه كارد هنوز تا ته فرو نرفته و اين‌ها اجنبي‌اند. هر چه كه باشد باز هم شبكه‌هاي مجازي، كانال‌هاي تلگرامي، شبكه‌هاي خبري تلويزيوني و ايستگاه‌هاي راديويي پر شده از تحليل و خبر و ويدئو و عكس و... خلاصه اخبار از در و ديوار مي‌ريزد روي سر و رويمان.

4-    بعضي‌ها به خبر زنده‌اند. مثلاً يك آشنايي دارم كه بيشترين حجم ارتباطش با من در قالب پيامك‌هاي حاوي اخبار است، همه‌اش هم خبرهاي بد. مثلا بدون مقدمه و سلام و پرس و جو مي‌نويسد: پسر همسايه امروز خودكشي كرد. بچه فلاني تصادف كرد و له و لورده حالا توي بيمارستان است. لابد تا حالا خبرش به تو رسيده كه دارم طلاق مي‌گيرم...

البته اين مال دوران قبل از تلگرام بود، بعد كه تلگرام آمد همين چيزها بود منتها با شرح و تفصيلات و لينك و ويدئو. در اين خبررساني هيچ تاسف و اندوه يا حتا تحليل و انديشه‌اي نبود، تنها ذوق‌زدگي از رساندن خبر تازه بود و اميدواري به غافلگير كردن مخاطب. طبعاً آشنايم را بلاك كردم.

5-    نوه‌ي خاله‌‌ی مادرم فرداي روز تولد هفت سالگي‌ام رفت آلمان. طي اين سي‌وهشت سال يك بار ديدمش كه برايم از آلمان تعدادي كرم آرايشي اشانتيون آورده بود. ديگر نديدمش و از آن به بعد جوراب نايلوني و شكلات ريتر اسپرت و كرم‌ها و شامپوهاي اشانتيون را از طريق مادرم برايم مي‌فرستد. سالي يك‌بار هم تبريك عيد باستاني ايران زمين را در قالب ايميل‌هاي فورواردي برايم مي‌فرستد. از وقتي تبريك شب يلدا هم مد شده، اين نوع ايميل فورواردي هم اضافه شده. حالا يك هفته است يك روز در ميان ويدئوي سخنان شاهزاده و مامانش و اظهار نظر فلاني و بهماني را در خصوص حوادث اخير، راه‌هاي مقابله با گاز اشك‌آور و دفاع شخصي، عكس بليت هواپيماي مسئولين در حال فرار و... را باز در قالب ايميل فورواردي مي‌فرستد. من هم طبعاً ايميل را باز نكرده حذف مي‌كنم.

6-    نوه خاله‌ي مامانم خيلي از تكنولوژي عقب است و هنوز متصل به ايميل فورواردي است، اما خويشان و دوستاني دارم كه به روزند، واتس‌آپ و تلگرام و ايمو دارند و اهل فكر و تحليل و خبر و سياستند. هر روز بدون سلام و احوال‌پرسي چيزي برايم مي‌فرستند، روزهاي اول انواع فيلترشكن را مي‌فرستادند، بعد شروع كردند به فرستادن تحليل حاج آقا فلاني و بانو سركار عليه دكتر بهماني از جنبش گرسنگان، ويدئوي تظاهرات مردمي، آخرين آمار كشته‌شدگان، آخرين لطايف توئيتري، مقالات سياسي با موضوع احتمال خطر حمله نظامي آمريكا، آيا ايران سوريه‌اي ديگر است؟ و شعر بگذار اين وطن دوباره وطن شود لنگستن هيوز

7-    چرا؟ چرا دوستان ما خيال مي‌كنند كانال خبري كه دارند تنها يك عضو دارد و آن هم خودشان هستند؟ چرا دوستان ما خيال مي‌كنند به اخبار موثق و فوق‌سري دسترسي دارند كه هيچ بني و بشري از آن اطلاع ندارد؟ چرا دوستان ما مايلند از زير پتو شعار بدهند و به ديگران بگويند كه چه كنند؟ چرا دوستان ما، ما را گول و احمق فرض مي‌كنند و اين رسالت را براي خودشان قائلند كه همه را از خواب غفلت به زور چك و لگد بيدار كنند؟  چرا دوستان ما نمي‌گذارند اگر كسي مي‌خواهد نبيند، نبيند. اگر مايل است برود به گلدان‌هايش آب بدهد، همين كار را بكند يا بنشيند توي خانه نقاشي بكشد يا غذا بپزد. پرداختن به زندگي روزمره، سكوت و مدام تحليل بيرون ندادن و محتوا توليد نكردن، معناش بي‌خردي و بي‌خيالي نيست، حتا اگر اين هم باشد، هم‌وطن، شما چي كار داري آخه؟ دست از اطلاع‌رساني و امر به معروف بردار و اگر مي‌خواهي بپاخيزي يا بخزي زير پتو خودت تنهايي هر كاري مي‌خواي بكن.

8-    فكر مي‌كنم لازم به توضيح نباشد اما براي رفع سوتفاهم احتمالي اين را هم عرض كنم كه طبيعتاً منظورم بحث و گفت‌وگو ميان جمع دوستان نيست. اشاره‌ام دقيقاً به روشنگري يك طرفه و از بالا به پايين است.

15 Nov 09:42

گزارش وزیر کشور از آخرین وضعیت زلزله‌زدگان: مشکل امنیتی وجود ندارد

by info@entekhab.ir
23 Aug 05:54

We Were On a Break

by (مهدیه لطیفی)

دویست و خرده ای قسمت، سال ها، راس هی هوار کشید که We Were On a Break... و ریچل نمی شنید؛ و ما هم هی می خندیدیم!... خنده نداشت!

22 Aug 18:07

فرهنگ اینستاگرامی مشمئزکننده

by mahdieh.latifi1362@gmail@yahoo.com (مهدیه لطیفی)

فرهنگ اینستاگرامی بالاخره به فرهنگ وبلاگ نویسی پیروز شد و شکستمان داد! فرهنگ اینستاگرامی تمام تلاشش را کرد تا آنهمه خوش ذوق و قلم را که فضای وبلاگ نویسی داشت می پروراند را صد برابر یکجا از ما و ادبیات و فرهنگمان پس بگیرد! این فرهنگ اینستاگرامی مشمئزکننده حالِ نوشتن نمی گذارد دیگر برای آدم! خاک بر سر فرهنگِ اینستاگرامی ای که همه را تا خرخره مسموم کرده است و مثلا عکس فلان فردِ به ناعمد پای مکافات رفته را می گذارند و زیرش می نویسند: اگه مخالف اعدامشی یه لایک براش بزار!! (ای وای بر من...) یا مثلا عکس فلان کودک آزار و متجاوز را می گذارند و زیرش می نویسند: اگه از کارش متنفری یه لایک اینجا بزار! (به کدام های و هق به حالمان و به حالتان گریه کنم؟)، و خاک بر سر تمام آن هزاران هزار نفری که لایک می کنند و منتشر می کنند، حتی اگر یکی شان همین شما باشید!!! خاک بر سر مملکتی که شکلِ حرفشان و شکلِ دردشان این است و دیگر نای حرف زدن برای کسی که واقعا حرفی هم شاید دارد نمی گذارند!... حرف بزنیم؟... بنویسیم؟... برای کدام مخاطب!؟ برای همین هزاران هزارها نفر؟... حرف ها درد دارند، شعرها درد اند، و شاید از درد نباید نوشت دیگر، چون ای دادِ بیداد که درد را لایک می کنند!!!

15 Jun 16:08

بازداشت پسری که بجای پدرش امتحان داد

رئیس حوزه قضایی بخش رودهن گفت: طبق گزارشات ارسال شده از دانشگاه آزاد رودهن، پسری که به جای پدر در امتحانات پایان ترم شرکت کرده بود، دستگیر شد. به گزارش میزان، حجت الاسلام و المسلمین تقیان از دستگیری فردی خبر داد که به جای پدرش در امتحانات پایان ترم دانشگاه آزاد شرکت کرده بود. رئیس حوزه قضایی بخش رودهن افزود: پرونده قضایی درشعبه ۱۰۲ کیفری بخش رودهن تشکیل شده و در حال رسیدگی است.
15 Jun 16:03

دفاع رامبدجوان از عملکرد بهناز جعفری

رامبد جوان در مورد برخورد روز گذشته بهناز جعفری با خبرنگاران گفته است من هم گاهی اصلا بدم نمی‌آد چیزهای درشت ناخوشایندی ارائه دهم که باعث سوزش بعضی از جاهای حساس آن عزیزان شود. به گزارش خبرآنلاین، در حالی که شب گذشته، چهارشنبه 24 خرداد، نشست خبری سریال «زیر پای مادر» به واسطه درگیری میان بهناز جعفری با خبرنگاران نیمه‌تمام ماند، امروز پنجشنبه 25 خرداد رامبد جوان با انتشار فایلی صوتی در تلگرام به دفاع از عملکرد بهناز جعفری پرداخت. رامبد جوان در این فایل صوتی می‌گوید: «همان قدر که تعداد قابل توجهی از بازیگران ما بی‌سوادند، تعداد قابل توجهی از خبرنگارهای ما هم بی‌سوادند... این معنی‌اش دفاع از خانم جعفری نیست... این لحن را نمی‌فهمم که «خبرنگاران با زبان روزه آن جا نشسته بودند»... یک لحن آه و ناله‌ای ناخوشایند در مطلب هست... دارم می‌خوانم که به ایشان گفته‌اند اگر بچه‌های رسانه نبودند شما الان بهناز جعفری نبودید... بله ممکن بود یهو مثلا صفر کشکولی از آب درآید خانم جعفری. واقعیتش این است که من هم به عنوان کسی که در ارتباط با شما و همکاران‌تان قرار می‌گیرم، گاهی اصلا بدم نمی‌آد چیزهای درشت ناخوشایندی ارائه دهم که باعث سوزش بعضی از جاهای حساس آن عزیزان شود... خیلی خوب هم می‌توانم از پس این کار بربیایم... ولی نمی‌کنم این کار را...اگر کسی این کار را می‌کند به او نپریم... با او بدرفتاری نکنیم. خانم جعفری جایگاه خودش را دارد. اگر بدخلقی کرده دسته‌جمعی ننشینیم جلویش دندان تیز نشان دهیم یا اگر او دندان نشان می‌دهد ما هم این کار را در جوابش بکنیم... ایشان خیلی سال است که دارد کار می‌کند... آدم درست و زحمت کشیده‌ای است... نمی‌دانم از کجا حالش بد است... سوال‌ها می‌تواند حالش را بد کرده باشد... بیماری ام اس شان می‌تواند خیلی شکننده‌شان بکند... الان این لحن و موضع‌گیری‌ها می‌تواند میزان آسیب‌پذیری ایشان را بالا ببرد... خواهش می‌کنم ای عزیزان مهربان‌تر رفتار کنید... اگر کسی تندی می‌کند انقدر سریع واکنش نشان ندهید... و ببخشید از این واژه استفاده می‌کنم چون احساس صمیمیت می‌کنم با شما... این لحن ننه من غریبم بازی می‌تواند ناخوشایند و موزیانه باشد.» روز گذشته بهناز جعفری به سوالات مطرح شده از سوی خبرنگاران در نشست خبری «زیر پای مادر» انتقاد کرده و گفته بود: «نشانه بی‌سوادی‌تان همین نشست امروز است که در آن هیچ سوالی درباره شخصیت‌پردازی و نحوه بازی و شخصیت از من پرسیده نشد.» سریال «زیر پای مادر» به کارگردانی بهرنگ توفیقی به مناسبت ماه رمضان هر شب ساعت 22:15 از شبکه یک سیما پخش می‌شود.
24 Dec 10:03

زوج‌هایی که عکس‌های کمتری به اشتراک می‌گذارند شادترند

 باشگاه خبرنگاران جوان؛ تحقیقی که محققان دانمارکی روی تعدادی از مردان انجام داده‌اند نشان می‌دهد زوج‌هایی که تصاویر بیشتری از خود در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارند دچار مشکلات و اختلالات رفتاری و روانی هستند. نکته مهم در این تحقیق این است که خود این زوج‌ها از این موضوع اطلاع ندارند و ناآگاهانه به این کار ادامه داده و به افسردگی بیشتر خود دامن می‌زنند. نکته جالب‌تر این  تحقیق این است که هر چه عکسی که به اشتراک گذاشته می‌شود بیشتر روتوش شده باشد شدت افسردگی را در زوج‌ها نشان می‌دهد.این مسئله در مورد زن‌ها نیز صدق می‌کند. اما عکس این قضیه نیز وجود دارد؛ دوری از شبکه‌های اجتماعی مانند فیسبوک و اینستاگرام، زندگی مشترک زوج‌ها را شادتر و بانشاط‌تر می‌کند.  
13 Dec 05:32

http://tanzania.blogfa.com/post-1088.aspx

by tanzania

معده‌ام یه طور کامل به گا رفته. به گای سگ رفته. حتا یک گوشه‌ای کناری جاییش هم سالم نیست. اغراق نمی‌کنم. سوار اتوبوس هم که بودم درد معده‌ام شروع شد و هی بزرگتر و بزرگتر شد. بعد دچار حالت زیبای تهوع هم شدم که جشن کامل شود. گوشه پنجره را باز کردم تا باد بخورد تو صورتم. انگار باد بخورد توی صورتم معجزه می‌شود. باد بیاید برود توی من بابا. بعد از پنجره به بیرون نگاه کردم. هی تمرکز کردم هی به افق خیره شدم. به درختها؛ خانه ها. خط‌های خیابان. انقدر خوب نگاه می‌کردم که نزدیک بود شاعر بشوم. خیره ماندم. هی به خودم تلقین کردم که خوبی خوبی خوبی. هی بدنم جواب داد گه نخور گه نخور گه نخور. هی فکر کردم اگر وسط اتوبوس بالا بیاورم چه؟ اتوبوس هم تا فلان پر بود. پر به معنای واقعی. پر به معنای اینکه از توی خود من پنج تا مسافر درمی‌آمد. یک لحظه دیدم خودم را پرت کرده‌‌ام کنار راننده. خودم هم از از خودم غافلگیر شدم. گفتم نگه دار راننده. راننده اما کری چیزی بود. باز گفتم نگه دار راننده. نگه نداشت. آیا نباید روی راننده بالا می‌اوردم؟ بلخره این سلاحی بود که آن لحظه در اختیارم بود. راننده نگه داشت. پول را پرت کردم توی صورتش و پیاده شدم. درخت‌ها را کنار زدم و لبه‌ی جوی نشستم. یک جایی خارج از شهر بود. فضای قشنگی بود. از اتوبوس پیاده شوی و شاخه‌های درخت‌ها را کنار بزنی و بنشینی لبه ی جوی. حتا می‌شد گذر عمر را تویش دید. ولی خب بعدش باید بالا نیاوری. نباید بالا بیاوری. بعدتر می‌لرزیدم. دیدم یک سوپری دورتر هست. رفتم نشستم تو سوپری و گفتم به من خدمت کنم. باور کنید کل میمیک صورتم و زبان بدنم همین بود. اصلا شخصیت من همین است. تمایل بالا به تحسین و پرستیده شدن دارم. شاید باید چیزی خلق کنم. و بعد در آتش بسوزانمشان. سوپری اما به من آب معدنی و شکلات و بقیه پول داد. بقیه پول را دادم به حاجی؛ حاجی به من کارت اتوبوس داد. بعد هم دویدم و دویدم و دویدم و دویدم و دویدم و دویدم و دویدم و دویدم و نخیر نرسیدم.

13 Oct 18:11

مواظب خودت باش

by Ayda

مواظب خودت باش via ايستاده در رنگين كمان

حسرت صحبت دوباره با یک عزیز از دست رفته چیز عجیبی نیست.

امروز داشتم به یک پادکست گوش می کردم درباره سوگواری ژاپنی ها بعد سونامی 5 سال پیش. ظاهرا مدتی قبل از این واقعه یک مرد ژاپنی به اسم ایتارو یک باچه تلفن مصنوعی بر فراز یک تپه در شهر کوجکش درست کرده بوده برای اینکه با پسر دایی جوانمرگ شده اش که خیلی بهش نزدیک بوده حرف بزند. این تلفن حتی تا حدی معروف هم می شود. بعد از سونامی ژاپن یک دفعه آدم های زیادی می آیند که با عزیزان درگذشته یا گمشده شان حرف بزنند. آمار کشته شده های سونامی ژاپن بیش از 19000 نفر است که تقریبا 4 برابر تعداد قربانیان حمله 11 سپتامبر است، و این در کنار 2500 نفر است که هنوز گمشده اند.

اولش برایم عجیب بود که این ایده اینقدر جدی گرفته شده. بعد پادکست توضیح می دهد که از دید ژاپنی ها که بیشتر بودایی هستند ارتباط مرده بعد از مرگ بلافاصله با دنیا قطع نمی شود. اینقدر که آدم ها برای عزیزان مرده شان در خانه جایگاه دارند و حتی هر روز غذا کنار می کذارند تا نشان بدهند به یادشان هستند. به علاوه معتقدند که مرده اگر ببیند که خانواده اش در عذابند نمی تواند به راهش ادامه بدهد و در برزخ گم می شود. با این پیش زمینه می شود تصور کرد که این گفتگو با مرده وقتی می خواهی دلداری هم بدهی که من خوبم چقدر سخت می شود.

یک گروه شروع به بررسی این تماس ها می کنند با گذاشتن یک میکروفن مخفی در باجه. کمی بعد مشخص می شود که مشتری های باجه بیشتر مردان هستند و بیشتر مردان کشاورز که اتفاقا به کم حرفی معروفند. صحبت ها بیشتر کوتاهند، همه با این شروع می شوند که آیا خوبی؟ دخترمان، نوه مان، مادرم پدرم پیش تو اند؟ من خانه مان را دوباره ساخته ام، مواظب خودت و بقیه باش و... ببخشید که نتوانستم نجاتت بدهم. یکی شان آخرش می گوید من خیلی تنهام. حرف ها پر از دلم برایت تنگ شده است یا دوستت دارم است، چیزی که ژاپنی ها کمتر در گفتگوهای روزمره شان مستقیما بیان می کنند.

داشتم توی مسیر پر ترافیک تقریبا ایستا به این صحبت های دردناک گوش میدادم. بعد یک لحظه فکر کردم چقدر خوشبختم که می توانم الان به یاشار یا پدر و مادرم زنگ بزنم. اینکه دنیا بدون هر کدامشان چقدر کم رنگ می شود. اینکه چه دردی دارد که تنها تسلایت یک باجه قدیمی تنها رو یک تپه مشرف به دریای مواج باشد. بعد به یاشار زنگ زدم.
08 Jul 07:12

http://tanzania.blogfa.com/post-1076.aspx

by tanzania

مادرم بیمارستان است. پیش مادربزرگم. خبر خوب اینکه مادر و بچه هر دو سالم اند. مادربزرگم که سالم به معنای سالم نیست. سالم به معنای جایی برای نگرانی نیست است. روند درمانی اش را طی میکند. روند درمانی اش ما را گاییده و طبیعتا خودش را.

دایی زیبا -الکی- ی من اینجاست. راستش داییم زیبا نیست. شبیه عراقی هاست. نه اینکه عراقی ها زشت باشند. چون همه ی انسان ها باهم برابر و زیبا هستند و این یک وبلاگ حقوق بشری است. ولی خب دیگر. مانند عراقی های سریال های دفاع مقدسی است که چون زشت هستند عیبی ندارد بمیرند. مانند بعثی ها است. مانند تمام بعثی های جهان جز حامد بهداد. نه اینکه حامد بهداد چیزی باشد. از حامد بهداد عقم میگیرد. ولی خب دیگر.

لای درب اتاقم باز است و داییم آنسویش سیگار میکشد و سریال میبیند. دوست ندارم من را ببیند که نشسته ام دارم وبلاگ مینویسم. البته هیچ معلوم نیست دارم وبلاگ مینویسم. ولی خب دیگر. دوست ندارم من را ببیند نشسته ام و خدا میداند دارم چه کار میکنم این وقت شب. دوست ندارم با خودش فکر کند یعنی دارم چه کار میکنم این وقت شب. شاید هم اصلا حواسش به من نیست. شاید توی تاریکی نشسته یک تفنگ توی دستش دارد با خودش میگوید سمیره حبی. یعنی مال منه. یعنی عشق منه. و بروم جلو بنگ.

26 Jun 20:20

چشمان همیشه گشنه - 114

by Mr.bex

هر سالادی سه جز مختلف داره، بدنه اصلی که شامل سبزیجات، گیاهان و آغازیان است و حجم اصلی سالاد را تشکیل می‌دهد. کاهو، کلم، قارچ، جوانه، گوجه، خیار، پیاز، هویج، گلکلم کرفس ..از جمله اعضای بدنه اصلی سالاد اند که با یه حساب سرانگشتی حداقل بیست گونه مستقل را شامل میشوند. سس سالاد هم بخش دوم هر سالاده که آبلیمو، نارنج، آبغوره، روغن زیتون، بالزامیک، سرکه، ارده و .. حداقل ده ماده اصلی رو شامل می‌شه. از اون طرف ادویه‌جات هم بخش سوم و جدایی ناپذیر یک سالاد محسوب می‌شوند که خودشون شامل حداقل بیست ادویه مختلف خواهد بود. انواع سبزیجات خشک، کنجد، آجیل‌جات، نمک و ارقام مختلف فلفل و سایر ادویه‌جات مرتبط از این دسته اند.
یک محاسبه ساده ریاضی نشون میده با ترکیب احجام مختلفی از هریک از مواد فوق و با فرض انتخاب حداقل سه مورد از هر بخش، حداقل سی و سه میلیارد نوع سالاد در جهان آدمها وجود خواهد داشت، تکرار می‌کنم، حداقل.
من از بین این همه نوع سالاد، ترکیب دلخواه خودم رو پیدا کردم، ترکیبی که حاضرم هربار انتخابم برای ساختن یک سالاد تروتازه و مرغوب باشه، ترکیبی که پاسخ تمام تمایلم به مفهوم سالاد است. کاهوپیچ، جوانه‌ی ماش، قارچ و پیاز سفید هریک به ترتیب به نسبت پنجاه، سی، پانزده و پنج درصد حجم سالاد. ادویه شامل دو قاشق بزرگ شوید و یک قاشق ریحان خشک کف‌ساب شده بهمراه اندکی کنجد بوداده. برای سس هم آبلیموی تازه و روغن زیتون.

پ.ن. لطفن نیایید بگید اینم بکن تو سالادت خوب می‌شه، می‌دونم نمی‌شه و نمی‌خوام. بکنید تو سالاد خودتون لطفن.
05 Jun 15:19

http://tanzania.blogfa.com/post-1070.aspx

by tanzania

یک خرداد تولد پدرم بود. یک خرداد همیشه تولد پدرم است و ما او را یک خردادی صدا میزنیم. از مدرسه به خانه می آییم و داد میزنیم روز بخیر یک خردادی. یک خردادی جواب میدهد روز بخیر دخترم. مدرسه چطور بود؟ تخمی. صدای بسته شدن درب اتاق. جز اینکه من مدرسه نمیروم و تخمی بقیه اش راست بود. اولی به علت من دیگر بزرگ شده ام و دومی به علت به هر حال پدرم است. به هرحال بیست و چهار سال پدرم بوده و حالا حس میکنم دارد پیر و فرتوت میشود. پیر و فرتوت و غیرمنطقی. چیزهایی که مردم در پیری میشوند. به پدرم میگویم موهایش را که کم پشت و سفیدمانند شده کچل کند و ریش بگذارد. یاد شورای شهر میفتم عق میزنم و میگویم موهایش را که کم پشت و سفیدمانند شده کچل نکند و ریش نگذارد. به غیر از کم پشت و سفیدمانند شده و عق زدن بقیه ش راست بود. چون آدم به پدرش نمیگوید موهایت کم پشت و سفید مانند شده. آدم به هیچکس نمیگوید موهایت کم پشت و سفید مانند شده. ملاک انسانیت برای من حرف نزدن درباره اینچیزهاست. اگر به کسی نگویید داری پیر میشوی یک انسان هستید و اگر به کسی بگویید داری پیر میشوی یک انسان تخمی هستید. اصلا مگر شما که هستید؟ گه خور پیر شدن کسی؟ 

از وقتی که یادم می آید ما چهارده اسفند سالی که گذشت برنامه داشتیم برای پدر و مادرم ساعت بخریم و نخریدم . بعد روز زن بعد تولد مادرم بعد روز مرد بعد تولد پدرم. یعنی دوتا ساعت در جهان وجود دارند که بلخره قرار است برای پدر و مادرم خریده شوند. باز مادرم جای ساعت هربار یک کادوی دیگر گرفته، پدرم که کوفت هم نگرفته. نمیدانم. شاید باید یک کادوی پیری تر برایش بگیریم که غیر مستقیم بفهمد پیر شده. مثلا یک نیمکت توی پارک به نامش کنیم. اوه چه غمگین. چه زندگی همین است. چه سر تکان دادن با حسرت.

10 May 16:33

عشق بی مایو!

by nikolaa

معشوقه نداشتن در روز عشق، مثل فشفشه نداشتن در چهارشنبه‌سوری، مداد و دفتر نداشتن در اول مهر یا سبزی‌پلو نداشتن در شب عید است. شاید اتفاقا خاصی نیفتد اما یک جورهایی احساس لخت بودن می‌کنی. اصلا... معشوقه نداشتن در روز عشق بیشتر شبیه مایو نداشتن در استخر است، والسلام!

01 Mar 07:56

الهه‌اینا

by خیاط‌‌

یه هفته‌ای هست که مرتب می‌ره مهد. روزی سه چهار ساعت. بعضی وقتها هم بیشتر. خوشحاله. صبحها توی راه با هم شعر می‌خونیم پرنده‌ها رو پر می‌دیم. صد و بیست بار برمی‌گردیم خونه تا کلاه و عینک و عروسک جامونده‌ش رو برداره. تو راه برگشت بستنی می‌خریم. هربار می‌گه «مامان بستنی آبی بخر» هربار می‌گم بستنی آبی نداره، سبز بخوریم؟ می‌گه باشه ترش باشه. می‌شینیم رو یه صندلی کنار خیابون بستنی‌مون رو با خیال راحت می‌خوریم. بستنی آب می‌شه از آستینش می‌ره بالا، من کمکش می‌کنم آب‌شده‌ها رو براش لیس می‌زنم. برام مهم نیست لباسش کثیف شه. با سلام و صلوات یه دستمال از ته کیفم پیدا می‌کنم که فقط صورت و دستش رو پاک کنم. به‌ش یاد می‌دم چجوری از خیابون رد بشیم. دست نوچش رو می‌گیرم و می‌رسونم‌ش به پیاده‌رو. برام از ماجراهای مهد تعریف می‌کنه. می‌گه «باراد دل الهه رو زده و لباس سامیارو کنده.» می‌گم به باراد بگو این کار رو نکن. می‌گه باشه. فرداش باز همین داستان رو می‌گه من باز همین توصیه رو می‌کنم. می‌گه یادم رفت امروز بگم. فردا می‌گم… یه روز می‌گه مامان الهه نیومده بود. قلبم انگار بخواد از جا کنده شه. چقدر بزرگ شده. رفته از معلمش پرسیده الهه نیومده؟ معلم‌ش گفته نه. ینی با الهه دوست شده؟ همچنان به همه معلم‌ها می‌گه عمه. نهایتن خانوم معلم. دیروز زنگ زدم مهد گفتم چیکار می‌کنه؟ خسته نشده؟ گفتن نه، خوابه. ساعت دو رفتم دنبالش تازه بیدار شده بود. پرسید چرا نیومدی؟ گفتم اینجام که! اومدم. گفت نه، نیومدی من گریه کردم. نمی‌دونم راست می‌گه یا نه. دلم ریش می‌شه این‌جوری حرف می‌زنه. داشت با غصه اینا رو می‌گفت. یه‌هو یکی پرید جلوش گفت سلام. دوتایی زدن زیر خنده. گفتم این کیه؟ الهه‌‌ست؟ گفت نه فاطمه‌ست. چشم از هم برنمی‌داشتن تا وقتی بریم بیرون. اومدیم بیرون صدتا سوال پرسیدم ازش. دلم می‌خواست بدونم دیگه با کیا دوسته. چه بازی می‌کنن. دلم می‌خواست از معاشرت و دوستی‌هاش فیلم بگیرم. از اون لحظه‌‌ای که فاطمه پرید جلومون دوتایی‌شون زدن زیر خنده… از راه افتادنش این‌قدر ذوق نکردم که از دوست پیدا کردنش.

25 Jan 12:57

چجوری سیوت کنم دختر؟

by خیاط‌‌

– ساعت دو نصفه شب داره تو خونه قدم می‌زنه. می‌گم مامان جان الان وقت خوابه‌ها، خورشید رفته، همه خوابیدن. می‌گه «برات مهم نیست.» بعد اصلاحش می‌کنه می‌گه «برام مهم نیست». ازش می‌خوام حرفش رو تکرار کنه. باور نمی‌کنم این‌قدر درست و به جا جمله‌های به این خفنی رو به کار ببره.

– طبق معمول چند قطره‌ی ابتدایی جیشش ریخته. می‌گم ناراحتم از این‌که دیر بهم گفتی و نیم‌چه اخمی می‌کنم. می‌ره تو دستشویی و بعد از این‌که کارش تموم شد می‌گه «مامان ببین! پی‌پی‌ها دارن می‌خندن» می‌پرسم چرا؟ می‌گه چون تو دل من زندان بودن اومدن بیرون خوشحالن. قهقهه می‌زنم. می‌گه «عه خندیدی؟ مگه ناراحت نبودی؟»

– تو حموم، توی لگن آب دراز کشیده، لیفش رو گذاشته روی پاهاش و یه عروسک رو روی لیف خوابونده. می‌پرسم بریم بیرون؟ می‌گه چی؟ بیرون؟ پارک؟ می‌گم نه مامان جان از حموم بریم بیرون. انگشتش رو می‌ذاره رو دماغش« هیس! بچه‌م خوابه»

– یه روز دیگه همونطوری توی لگن آب دراز کشیده و داد می‌زنه «یکی یه بچه بیاره من بذارم رو پاهام.»

04 Dec 18:32

سر جنون سلامت ... که بهترین علاجه ...

by Mrs Shin

یک. آدمی که نقش خودش را در شکستهای زندگیش نپذیرد محکوم به تکرار این شکستهاست. گیرم که شکلشان عوض شود. مساله همان است که بود. وقتی منفعل گوشه ی زندگیت بنشینی و همه ی تقصیرها را بیندازی گردن آدم روبرویی باز دوباره باید همان راه را بروی. برای اینکه درس را یاد نگرفته ای. برای اینکه جواب 2، 2 تا را داده ای 5 تا و این کلاس را مدام باید تکرار کنی. تا کی و کجا دوزاری بیفتد پایین که هر رابطه ای، دو طرف دارد. به همین سوی چراغ قسم ...

دو. تمام راه، وسط ترافیک همیشگی و « عشق من عاشقم باش» خواندنهای داریوش داشتم به «شکست»‌فکر می‌کردم. به شکست به مفهوم کلاسیکش. آن چیزی که همه بهش می‌گویند شکست. پشت کنکور ماندن. طلاق. ورشکستگی و ... فکر می‌کردم فایده اش چیست که بگوییم شکست خوردم و بنشینیم یک گوشه زانوی غم بغل کنیم. بماند که به شخصه اعتقادی به مفهوم کلاسیک شکست ندارم. خصوصا توی روابط انسانی. می‌گویم روابط بین انسانها آنقدر پیچیده است و آنقدر وابسته به هزار و یک عامل مختلف که نمی‌شود از همین جا یک حکم صادر کرد و بعد با خیال راحت زیر پرچم حکم صادر شده به زندگی ادامه داد. واقعیت این است که وقتی پیروزی در کار نیست، شکستی هم وجود ندارد. یک رابطه کار می‌کند، یک رابطه کار نمی‌کند. رابطه‌ای که کار نمی‌کند و راه خودش را نمی‌رود می‌شود بوکسول کرد و چند سالی هم اینطوری راه برد ولی آدم ته دلش می‌داند که این موقت است. همیشگی نیست. برای اینکه توان آدم هدر می‌رود. خرد می‌شود. مستهلک می‌شود.

سه. ها نوشتم مستهلک یاد این افتادم که استهلاک چه اصطلاح خوبی است. اصلا انگار استهلاک را ساخته اند برای رابطه ها. اصلا آن یکی لغت که خیلی شبیه همین است هم برای رابطه ها ساخته اند. منظورم اصطکاک است. این همه سال علم فیزیک اصطکاک را از ما قرض گرفت و چه گلی به سرمان زد؟ اگر اصطکاک مال ما بود، حداقل می‌فهمیدیم که آدمها، همین آدمهای خوب هر روزه ی مهربان قابلیت اصطکاک دادن همدیگر را دارند. آنقدر که از پوست نرم و خوش بینی و امید به آینده چیزی در طرف مقابلشان باقی نماند. آنقدر که مستهلک شوند و در دور باطل هی برای خودشان بچرخند.

چهار. بعد بیرون آمدن از دور باطل خودش حکایت دیگریست. دور باطل همه چیز را تحت الشعاع قرار می‌دهد. تمام غریزه ها را از بویایی و چشایی و لامسه بگیر برو تا آخر. یهو به خودت می‌آیی و می‌بینی دیگر نه چیزی می‌بینی نه می‌شنوی و نه احساس می‌کنی. فقط داری در یک فرم به یک شکل به چیزی که اسمش را گذاشته ای زندگی ادامه می‌دهی و ته ته اش دستهایت بدجور خالی است.

پنج. بعد وقتی شهامت بیرون آمدن از دایره ات را داشته باشی یک عده با شمشیرهای آخته ایستاده اند و به جای حلقه ی گل و تاج افتخار وادارت می‌کنند سرت را بیندازی پایین و فکر کنی که چرا شکست خورده ای. آنقدر هم تعدادشان زیاد است که نمی‌شود با داد زدن ترساندشان یا سنگی چیزی به طرفشان پرت کرد. مگر اینکه مطمئن باشی که شکست چیزی نیست جز واژه ای نامفهوم در فرهنگ لغت کسی دیگر و جواب دادن سوالشان اصلا ضروری نیست. باور کنید ضروری نیست.

شش. می‌گویم من اگر زیر تریلی هم بروم یکی پیدا می‌شود که بگوید چون طلاق گرفت رفت زیر تریلی. یعنی انگار بعد از طلاق آدمها نمی‌توانند جدای از این ماجرا ببینندت. انگار صد سال هم عمر کنی هر قدمی که برمی داری متاثر از یک تصمیم قدیمی است که به وقتش گرفته ای. به پیر به پیغمبر آدمهایی که طلاق گرفته اند درست مثل بقیه ی آدمها دارند به زندگیشان ادامه می‌دهند. اگر می‌خندند خب دارند می‌خندد، ماسک شجاعت به چهره نزده اند. اگر هم نمی‌خندند بخاطر طلاقشان نیست شاید قسط بانکشان عقب افتاده. ماشینشان پنچر شده یا بچه شان مریض است.

هفت. دیگر کم کم دارد می‌شود دو سال. من فراموش کرده ام اما بقیه فراموششان نمی‌شود. من نمی‌خواهم زیر این پرچم بقیه عمرم را زندگی کنم. من حق ساده ی غمگین بودنم را پس می‌خواهم . اندوهی که نچسبد به اتفاقی که دو سال پیش از سرم گذشته ... اندوهی مال همین لحظه های هر روز. خنده هایم را هم پس می‌خواهم. اصلا حق ساده ی یک انسان معمولی بودن را پس می‌خواهم.

28 Sep 09:08

چرا کسی از دختران قهرمان ایران استقبال نکرد؟

تیم ملی فوتسال بانوان ایران پس از کسب عنوان قهرمانی جام ملت های آسیا بعدازظهر روز گذشته بی سر و صدا به ایران بازگشت.به گزارش جام جم ورزشی ، تیم ملی فوتسال بانوان در حالی به ایران بازگشت که به عنوان قهرمان آسیا با استقبال مسئولان وزارت ورزش و جوانان روبرو نشد. فقط خانواده های ملی پوشان و چند رسانه بودند که به استقبال دختران قهرمان ایران رفتند.نکته بسیار جالب توجه دیگر حضور نیلوفر اردلان در فرودگاه برای استقبال از هم تیمی هایش بود. نیلوفر اردلان که بنا به دلایلی نتوانسته بود همراه تیم ملی فوتسال بانوان به جام ملت های آسیا برود روز گذشته به استقبال دوستانش رفت.او در فرودگاه ابراز امیدواری کرد دوباره بتواند به ترکیب تیم ملی فوتسال بانوان برگردد.فرشته کریمی برترین بازیکن جام ملت های آسیا نیز مورد توجه ترین بازیکن بود. او اظهار داشت: ما با حجاب اسلامی و حفظ شئونات توانستیم قهرمانی را از آن خود کنیم که این موضوع بسیار ارزشمند است. واقعا افتخار می‌کنیم توانستیم با این شرایط قهرمانی را به دست آوریم.تیم ملی برگشت اما اینکه این تیم با وجود قهرمانی در آسیا همچنان مورد توجه مسئولان قرار نمی گیرد کمی نگران کننده است. این تیم رقابت های جام جهانی فوتسال بانوان را در پیش دارد و بهتر است بر روی این تیم نگاهی ویژه وجود داشته باشد.
10 Sep 12:16

شوخ‌ طبعی باعث عمیق‌تر شدن رابطه می‌شود

نتایج تحقیق جدیدی در دانشگاه کانزاس نشان می‌دهد که شوخ‌ طبعی در ایجاد جذابیت در رابطه عاشقانه نقش دارد.به گزارش ایسنا، محققان دریافتند زمانی که دو فرد غریبه همدیگر را ملاقات می‌کنند، هر چه مرد بیشتر تلاش کند که شوخ‌طبع‌تر به نظر برسد و زن تعداد دفعات بیشتری به این موارد شوخی بخندد، احتمال بیشتری وجود دارد که در این رابطه علاقه مشترک ایجاد شود.این یافته‌ها به دنبال تحقیقی در مورد ارتباط طنز و هوش حاصل شد. مطالعات چند دهه اخیر نشان می‌داد که زنان حس شوخ‌طبعی مردان را ستایش می‌کنند. این ویژگی اغلب به عنوان یکی از باارزش‌ترین خصوصیت‌های یک شریک عاطفی مورد اشاره قرار گرفته و دلیلی که برای آن عنوان شده این بوده ‌است که زنان از روی میزان شوخ‌طبعی مردان، هوش بالقوه جفت خود را مورد بررسی قرار می‌دهند.اما محققان در تحقیق جدید به این نتیجه رسیدند که شوخ‌طبعی ارتباطی به هوش ندارد. اینکه شما شخصی را ملاقات کنید که می‌توانید به سادگی با او بخندید، می‌تواند به این معنی باشد که رابطه شما در آینده خوب و پر از خوشی خواهد بود و همین امر باعث افزایش جذابیت مردان شوخ‌طبع می‌شود.محققان با توجه به سه پژوهشی که در این رابطه انجام شده توضیح می‌دهند که ارتباطی بین هوش، قوه طنز و شوخ‌طبعی وجود ندارد.در اولین پژوهش، ۳۵ شرکت‌کننده پروفایل فیس‌بوک ۱۰۰ فرد غریبه را مورد مطالعه قرار دادند تا شخصیت آن‌ها را مورد پایش قراردهند. ارزیابی آن‌ها با پرسش‌نامه‌ای که توسط کابران فیس‌بوک تکمیل شده ‌بود مورد مقایسه قرار گرفت. این تحقیق نشان‌ داد که افراد شوخ‌طبع برون‌گراتر از افراد باهوش هستند و از سوی غریبه‌ها نیز به عنوان افراد برونگرا ارزیابی می‌شوند. داده‌ها همچنین نشان‌ داد که مردان و زنان به یک اندازه متن‌هایی با محتوای شوخی در صفحات شبکه‌های اجتماعی خود منتشر می‌کنند.در دومین تحقیق، نزدیک به ۳۰۰ دانشجو مورد بررسی قرار گرفتند. با توجه به نمراتی که در پرسشنامه‌ها کسب کردند مشخص شد که هیچ ارتباطی بین هوشمندی و میزان شوخ‌طبعی در رابطه‌ها وجود ندارد. اما شوخ‌طبعی و برون‌گرایی با هم مرتبط هستند. مطالعات همچنین اختلاف معناداری بین چگونگی درک شوخی در بین زنان و مردان نشان نداد.نحوه استفاده مردان از شوخی و نحوه درک زنان از شوخی‌ها نقش مهمی در جذابیت‌های عاشقانه دارد. در آخرین بررسی، ۵۱ جفت از دانشجویان مجرد که یکدیگر را نمی‌شناختند، مورد بررسی قرار گرفتند. این جفت‌ها حدود ۱۰دقیقه در اتاقی با هم به صحبت پرداخته و سپس پرسشنامه‌ای را پر کردند.این تحقیق نشان ‌داد که هر چه مردان برای بامزه بودن بیشتر تلاش کنند و هر چه زنان تعداد دفعات بیشتری به شوخی‌ها بخندند، احتمال بیشتری وجود دارد که زنان به این رابطه علاقه‌مند شوند، اما این رابطه برای زنان صدق نمی‌کند یعنی میزان شوخی‌های آنان در ایجاد علاقه‌مندی در طرف مقابل نقشی ندارد.این تحقیقات در عین حال نشان‌ داد که وقتی جفت‌ها با هم می‌خندند، علاقه بیشتری به یکدیگر پیدا می‌کنند.
09 Sep 18:12

اولين كسي در دنيا كه شما خطابش كرده

by giso shirazi
دوستم حامله است و پيرمردي دكترش است، از آنان دايناسورهاي منقرض با حال كه منشي ندارد و ساعت پنج صبح وقت زايمان مي دهد
با گوشي صداي قلب نوزاد را ضبط كرده بودند و من داشتم گوش مي دادم، چند ثانيه اي ضربان تند و پرتپشي بود بعد صداي پيرمرد بود كه مي گفت: امروز تاريخ فلان روز فلان ساعت فلان در مطب فلاني ، ما صداي شما را شنيديم
04 Sep 15:23

اینا کی هستن، فازشون چیه

by ماهان طباطبایی

این اینستاگرامی های اهل سفر و طبیعت رو دیدید؟ می دونید فازشون چیه؟ خیلی شاد و راحتند. غر نمی زنند. می خندند. می گردند. از همه مهمتر می فهمند دارند چیکار می کنند. ادا توی کارشون ندیدم.

انگار یک نسل کاملا جدید هستند. ننشستن از جبر جغرافیای بنالند یا کف کنند یا یقه مردم رو بگیرند که چرا کاری نمی کنید. تلخ نیستند.کوله پشتی شون رو برداشتند و شیرجه می زنند توی زندگی، توی جادوی لحظه. توی دوستی. توی طبیعت.

 این یکی اسمش هست سیزدهم، خیلی با حاله. شنگوله. یه پسر کرد مریوانی. تو اکثر عکسها داره می پره. هر بار میره یه گوشه کشوربا یه کوله پشتی. معمولا با یه چند تا دوست. نه سعی می کنه بگه خوشبختم نه ادای فقرا رو در می آره. دست بلند میکنه سر دروازه شهرها و با کامیون ها بین جاده و ماشین ها  همراه میشه. با همه هم گرم می گیره و در باره شون حتی شده یک خط، می نویسه. راجع به هیچ کی قضاوت نمی کنه.

شاید نپسندید و بگوید نفس شون از جای گرم در می آد ولی متفاوت هستند. لازم باشد دهها کیلومتر از سفر را راه می روند. توی کوه و دشت می خوابند. غذای ساده  یا هر چه پیدا کنند می خورند. هزینه ندادن برا خسیس بودن و این حرفا نیست. یک شیوه از سفر هست. خوبه. بخصوص برا ایرانی ها که اهل سفرند.

11265750_870588176361546_1286225030_n (1)

این بار رفتیم تالش. من و پری دوتایی. دوربین و کیسه‌خواب و چراغ از کیوان. چادر از مصطفی. کتری و ماهیتابه‌ از مریم. اینجا بود که دیدم من خیلی یلخی میرم سفر کلن! یلخی‌تر اینکه مقصد ما تنها یک کلمه بود: #تالش. غافل از اینکه بابا، تالش خودش یه کشوره! یه منطقه‌ی بزرگ از اینور تا اونور! از پایین تا بالا! زبون خودشونو دارن و مرام خودشون. بدون مقصد رفتیم و یه جاهایی از سرزمین تالش و برخی از مردمانش رو کاوش کردیم. یادتون نره کاوش واقعی زمانیه که ندونید کجا دارید میرید

55

حسین آدم شوخ‌طبعی بود، ما رو از آزادی تا خروجی تهرانسر رسوند. داشتیم پیاده می‌شدیم گفتم میشه ازت یه عکس بگیرم؟ با خنده گفت: می‌خواید بذارید تو پستاتون؟ [خندیدم] اون سایبون بالاسرشو داد پایین و گفت: بیا از این عکس بگیر. نشد از حسین عکس بگیرم، ولی مطمئنم این عکس قدیمی و ژنده‌ی سه‌در‌چهار از #داریوش و این پیکسل فَروَهر خیلی بیشتر از یه پرتره حرف‌ها برای گفتن داره و (بخشی از) کاراکتر حسین رو به تصویر میکشه.

11380142_1892541014303602_631879174_n (1)

علی آقا با کامیونش ما رو تا خروجی #قزوین رسوند. خودش هم قزوینی بود. سه روز بود با خانومش دعوا کرده بود. به قول خودش سر هیچی دعوا کردیم. الکی! بلاخره، در این جنگ و کشمکش زنگ نزدن و سکوت، خانومش زنگ زد و حالشو پرسید. بعد از اون تماس تلفنی حالش خوب شده بود. قبراق و سرحال داشت میرفت #خونه.

منم گاهی دوست دارم باهاش دعوا کنم فقط واسه آشتی بعدش :))

11201570_140011929666447_801817800_n

یه نگاه به اطرافتون بندازین. پر از معجزه‌س. همین شیر آب گرم. بازش میکنی و شُرشُر آب گرم ازش میاد بیرون. خب این خیلی خفنه! قبلنا دستیابی به یه دبه آب گرم به اندازه‌ی مخ زدن اسکارلت ژوهانسون سخت بود!

یا گاز! گاز آشپزخونه خیلی خفنه. یه دکمه رو میزنی آتیش می‌زنه بیرون! قدر این چیزا رو کسی میدونه که بعد از یک شب بارونی می‌خواد تو طبیعت آتیش روشن کنه. مسافرت باعث میشه معجزه‌های اطرافتونو ببینید و قدرشونو بدونید.‌

10899295_1160152910668710_449531332_n

علی اومد. پزشکی خونده بود … می‌خواست کم‌کم بره سربازی. یکی از مدیرای یک شرکت تبلیغاتی بود که با شبکه‌های تلویزیونی کار می‌کردن. ما رو تا نزدیکی‌های قزوین برد. ازش خوشم اومد. خیلی باهامون راحت و بی‌تعارف بود. عاشق این جور آدم‌ها هستم. آدم باید رها باشه. اون یکی از اونا بود.

10608020_887751107966144_14390888_n (1)

گفت ثروتش به بالاتر از صد میلیارد رسید، ولی یهو همه چیز خراب شد. یوسف از چیتگر ما رو سوار کرد و تا کرج برد. نه خونه‌ش کرج بود و نه مسیرش اون‌طرفی بود. با ما حال کرده بود و می‌خواست زمان بیشتری باهامون باشه.

می‌گفت از تاپ‌های دانشگاه شریف بود، اخراجش کردن چون گفتن ایده‌های شبیه به توده داری. درحالی که خودش می‌گفت نداشتم. میگفت تو کار صادرات واردات ماشین بودم، شریکم به «همه» رشوه داده بود، گندش در اومد، اموالمونو مصادره کردن و منم واسه اینکه بیگناهیمو ثابت کنم رفتم بلژیک یه مدت.

گفت میرید تالش بهم زنگ بزنید تا جای عجیبی رو بهتون معرفی کنم، یه جایی که توش صداهای عجیبی می‌شنوید. مثل صدای رقص و آواز. البته اگه نمی‌ترسید.

11375339_492324077594068_1091753623_n

نتونستم دکمه‌ی «ایست» زندگی رو پیدا کنم، اون لحظه گذشت و رفت. اگه مُردم، روی قبرم بنویسید: پسری که می‌خواست بیشتر ببینه.

 

این هم اینستاگرام یک جهانگرد ایرانی عاشق دوربین لایکا که اسمش را گذاشته مملی لایکا

این هم یکی از وطن گردهای دوست داشتنی  به اسم سینا که حرف هایش و عکس هایش می تواند برای خیلی های شما جالب باشد.

https://instagram.com/mamallicaa/

https://instagram.com/sizdahom/

https://instagram.com/sinasiav/

https://instagram.com/explore/locations/312064620/

http://gerdali.com/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%B3%D9%81%D8%B1/

04 Sep 15:06

نحوه خوابیدن زوج ها در تختخواب و زندگی زناشویی

by ترجمه‌ی محمد رادفر

گفته می شود وقتی در خواب عمیق هستیم بخش ناخودآگاه ما خود را بروز می دهد. مثلا می گویند آنها که روی شکم می خوابند بازیگوش و خونگرم هستند و آنها که بر پشت شان می خوابند ساکت و با ثبات و جدی هستند. اما به دور از هویت های شخصی، خوابیدن در کنار همدیگر نیز به طور ناخودآگاه می تواند نشاندهنده وضعیت عاطفی یک زندگی زناشوی نیز باشد.

البته نحوه خوابیدن یک زوج در رختخواب می تواند اصلا یک شکل نباشد. در طی روزهای مختلف یا حتی در دوره های مختلف زندگی زناشوی فرق کند. خستگی بیش از حد یا حالت روحی یا حتی غذای که خورده می شود نیز می تواند عادت خوابیدن در تختخواب را عوض کند ولی اگر کمی بیشتر به این موارد دقت کنیم شاید بتوانیم مثل روانشناسان و رفتارشناسان، متوجه جزئیاتی شویم که گوشه ای از حقیقت رابطه ما را تصویر می کند.

PicMonkey Collage 1

تصویر بالا که شبیه کنار هم چیده شدن قاشق هم نامگذاری شده است از نظر روانشناس مسائل زناشوی Corrine Sweet : «  در حقیقت اعلام نوعی محافظت از دیگری است. حدود ۲۰ درصد زوج ها این نوع کنار هم خوابیدن را تکرار می کنند و از حالت های مورد علاقه مردان است. هر چند بعضی زنان نیز حس مطبوعِ محافظت از مردان شان را نیز دوست دارند ایفا کنند»

مدتی که از رابطه زناشوی می گذرد زوج ها ضمن حفظ این حالت کمی از هم فاصله می گیرند تا خواب دلخواه شان را نیز داشته باشند. گاهی نیز یکی از زوج ها بیش از حد به گوشه کشیده می شود که شاید به نوعی تقلای بیشتر یکی از دو نفر برای ابراز علاقه بیشتر یا ناز کردن فرد دیگر است.

PicMonkey Collage 2

در تصویر بالا، در هم تنیدن بیشتر مربوط به دوران اولیه زناشوی است که عشقبازی و احساسات عاطفی حرف اصلی را می زند. این شیوه خوابیدن ممکن است ادامه نیز بیابد ولی از نظر روان درمانگر نیویورکی Elizabeth Flynn Campbell می تواند اتفاق خوبی نباشد چون نحوه به خواب رفتن شان را وابسته به موقعیت دیگری می سازد. برای همین پس از مدتی  به ترکیب هر دو گون  کنار هم خوابیدن منجر می شود.

در هم غلطیدن و گره خوردن پاهای زوج ها در دقایقی قبل از به خواب رفتن، نشانهِ خوبی از استحکام رابطه است. رابطه ای که صمیمت و استقلال فردی را همزمان در خود دارد.

PicMonkey Collage 3

پشت به نفر دوم خوابیدن ولی چسباندن بدن به همدیگر خوب است ولی زیاد غیرعادی نیست. معمولا زوج هایی که به تازگی زندگی مشترک را شروع کردند اینطور می خوابند و حدود یک سال تاریخ مصرف دارد.

در تصویر سمت راست تماسی بین بدن شان نیست و این البته خیلی هم خوب است. بر اساس جمعبندی تحقیق Corrine Sweet روانشناس، نشانه اعتمادی است که یک زوج به هم دارند و شبیه همان حس تصاویر قبلی است که گویای وابستگی زوج ها و همزمان استقلال شان است.

Fun FactsWhat Your Sleeping Position With a Partner Says About Your Relationship

این حالت از نظر روانشناس و مشاور خانوادگی Shirley Glass در بغل همدیگر خوابیدن، حکایت عاشقانه های اولیه است و البته درجه بالای از رفاقت و صمیمیت است.

2015-07-29-1438180073-7164856-pic9TheLegHug-thumb

تماس پا یا تنیدن پاها در همدیگر، نشانه دوستی و صمیمیت است و اینکه زوج ها در زندگی همراه و همنظر و هم سلیقه هستند. به نوعی نیز گویای این حقیقت است که یکی از آنها عطش بیشتری برای دریافت عاطفه و حتی میل جنسی دارد.

2015-07-29-1438180086-6012505-pic10TheSpaceHog-thumb

گرفتن فضای بیشتری از تختخواب می تواند نشانه تسلط یکی از دو نفر باشد، البته اگر سرها در تخت مساوی هم باشند این خطر و نگرانی می تواند کمتر باشد. اما اگر یکی از زوج ها بدون توجه به دیگری بخوابد و حتی طرف مقابلش را به گوشه هل دهد و یا اگر سرش به لبه بالای تخت نزدیک تر باشد نشانه خودخواهی و تسلط فرد در زندگی زناشویی می تواند باشد.

What Your Sleeping Position With A Partner Says About Your Relationship By Elyse Wanshel

http://elitedaily.com/life/couple-sleeping-position-indicates/1160342/

02 Sep 10:59

http://tanzania.blogfa.com/post-1032.aspx

by tanzania

مثلا همین خود من. چقدر دیگر همین خود من نیستم. چقدر یک تانزانیای دیگر شده‌ام. چقدر از توی خودم موجودات عجیب و ناشناخته درآورده‌ام. از خودم شگفت زده شده‌ام، از خودم ترسیده‌ام، از خودم ناامید شده‌ام، با خودم حال کرده‌ام. هی خودم‌های جدید توی خودم کشف کرده‌ام. هی توی کارم مانده‌ام. برگشته‌ام به عقب نگاه کرده‌ام -به عقب نگاه کردن کیلز- به چشم انداز روبه رویم نگاه کرده‌ام -این یکی هم کیلز- چشم‌هایم را روی خیلی چیزها بسته‌ام. خیلی چیزها آمده‌اند چشم‌هایم را بازکرده‌اند. مجبورم کرده‌اند به تماشا بنشینم. و همانطور در حال تماشا نابود شوم. تکه تکه شوم. گریه کنم و اسمسی بنویسم مبنی بر اینکه بعضی وقت‌ها زورمان به خیلی چیزها نمی‌رسد. و زورم نرسد اسمس را سند کنم. مثلا همین خود من که فکر نمی‌کردم یک روز همین خود من باشم چقدر چیزهایی که فکر می‌کردم یاد گرفته‌ام را یاد نگرفته بودم. چقدر بلد نشده بودم که انتظارات جان آدم را می‌گیرد. چقدر بلد نشده بودم به خاطر هیچکس از هیچ چیزی نباید گذشت. چقد انسان ها باشعور نمی‌شوند. چقدر از عکس‌های سرشار از شوآفتان بدم می آید -و فقط از عکس‌های سرشار از شوآف خودم خوشم می‌آید و از سرشار خودم و از خودم- چقدر آدم باید روی عقایدتان بالا بیاورد. چقدر از روابط چیپتان متنفرم. چقدر ابتذال روی پاهایتان نشسته و خونتان را می‌مکد. چقدر نمی‌میرید؟ تمام نمی‌شوید؟ چرا انقدر خودتان را گسترش داده‌اید که هرجا می‌رویم شمایید؟ کاش از توی شما هم یک شمای جدید دربیاید. قابل تحمل‌تر. آسیب کمتری زننده‌تر. یا جلوی چشم نباش‌تر. کاش یک شنل نامرئی کننده بکشم رویتان و روی جهان. خودم بمانم و خودم و آن یکی خودم و خودم‌های دیگرم.

23 Aug 05:15

محمود طلوعی، روزنامه‌نگار و مورخ در تصادف رانندگی درگذشت

محمود طلوعی روزنامه‌نگار، نویسنده و تاریخ نگار معاصر، در ۸۵ سالگی و به دنبال تصادف رانندگی درگذشت. گزارش شده که هنگام عبور آقای طلوعی از خیابان، موتورسیکلتی به او زده است.
09 Aug 19:31

http://tanzania.blogfa.com/post-1018.aspx

by tanzania
negar

مدير يك دقيقه اي و قورت بده!
خخخخ

گاهی مادرتان خیلی روی اعصاب است یا حتا توی اعصاب. به مادرتان گفتم که من در کل دنیاها تمام از دست دادنی هایم را از دست داده‌ام رفته، کاملا که دور شده رویش را برگردانده، رو به من میدل فینگر نشان داده و دیگر هیچوقت بازنگشته. اما خاطراتش مانده، چون خاطره چیزی است که می‌ماند و به تبع آن می‌گاید. گفتم اول کل چت هیستوری وایبرم پاک شد و بعد آرشیو وبلاگم پاک شد و حالا تو میگویی عمه مینا می آید اینجا و ناهار یک چیز مرغی داریم؟ بعد سرم را انداختم پایین و گفتم آی هو ناتینگ تو لوز. حقیقتا که ناتینگ تو لوز. مادرم گفت هر انسانی همیشه چیزی برای از دست دادن دارد و زندگی با ارزش است و فردا روز دیگریست. فقط مواظب باش امید کسی را ار او نگیری چون ممکن است آخرین چیزی باشد که دارد. بعد هم سخنرانی اش را مکتوب کرد و برای مجله موفقیت فرستاد و تبدیل شد به یک نویسنده موفق در زمینه 101 راه برای موفق بودن و مدیر یک دقیقه ای و قورت بده. و همینطور کاپ رو اعصاب ترین نویسنده اِور را گرفت و بعد هم بهمان مرغ داد خوردیم. آی هیت مرغ. آی لایک کتز. پرشین کرتز. یا برای اینکه نژاد‌پرستی نباشد تمام کت‌های کل دنیاها را. حتا آن کاکاسیاه‌هایشان را که احتمال دارد جن باشند. اوه اوه نژاد‌پرستی شد.

26 Jul 07:32

چرا زنان بدون آرایش زیباتر هستند

by ترجمه‌ی محمد رادفر

happy-maariage

به نظر خیلی از مردان، هیچ چیز زیباتر از صورت طبیعی زنان نیست و این سلیقه حتی در یک دانشگاه انگیلسی بررسی نیز شده است. محققین با گرفتن عکس از زنان قبل و بعد از آرایش و نشان دادن آنها به شرکت کنندگان در تحقیق، پی برده اند که  همان زنان  بدون آرایش جذابتر شناخته شده اند. البته زنان با آرایش هم می توانند زیباتر شوند و حق شان است هر طور که احساس راحتی و اعتماد به نفس می کنند رفتار کنند. در ضمن بعضی شرایط نظیر محدودیت های لباس و حجاب نیز زنان را  وا می دارد تا از طریق آرایش از حداقل فرصت بیشتری استفاده را برای  خود فراهم کنند تا احساس خوب از ظاهر خود داشته باشند.

با این وجود اجازه دهید دلایلی  که بر طبیعی بودن و آرایش خیلی کم وجود دارد را با هم مرور کنیم:

اعتماد به نفس

زنانی که با غرور  تمام صورت خودشان را به همان شکل طبیعی نگه می دارند از اعتماد به نفس خوبی برخوردار هستند و از  نظر Craig Malkin معلم روانشناسی دانشکده پزشکی هارواد ، اعتماد به نفس، باعث جذابتر شدن زنان می شود.

حس صمیمیت

اگر زنی در حین اشنایی با یک مرد آنقدر راحت است که بدون آرایش خود را ابراز کند نشان می دهد که حس صمیمی بین شان در حال شکل گرفتن است

فروتنی

دکتر محقق روانشناسی Alex Jones از دانشگاهی در پنسیلوانیا اذعان می کند که  از دید مردم، زنان بی ارایش یا کم آرایش  خاکی و فروتنی هستند. یکی از شواهد منطقی این است که مردم می گویند فردی که وقت کمتری برای جلوه خود تعیین می کند احتمالا از خودخواهی کمتری برخوردار است.

زیبای طبیعی

یکی از نشانه های غریزی که مردان را مجذوب خود می کند سلامت زنان است. رنگ طبیعی گونه ها و چشمان آرام و لب های خندان ملاک های طبیعی برای زیبای زنان هستند.

ماجراجو و پر تحمل بودن

زنانی که از نشان دادن لکه و پیس ها و همیشه صد در صد مرتب و کامل نبودن، نمی هراسند نشانه خوبی از  روبرو شدن با سختی ها، اهل ماجراجوی و همسفر خوب بودن  را بروز می دهند.

ارتباط راحت تر

از نظرCraig Malkin زنانی که همواره با آرایش کامل و لباس رسمی ظاهر می شوند از نظر مردان، غیرقابل دسترس هستند ولی زنان با آرایش ساده و رفتار و هیئت معمولی، مردان را از لاک دفاعی خارج می کنند و جرئت آشنایی و معرفی خودشان را بیشتر می بینند.

درخشش شخصیت

تجربه بعضی زنان نشان داده است که تماس شان با جمع وقتی که آرایشی ندارند تمرکز خودش و بقیه را بر روی شخصیتش ایجاد می کند و این فرصتی است برای آنها که از شخصیت خاصی برخوردارند تا بدرخشند.

نجیب تر

محقق روانشناس دکتر رابرت بوریس از دانشگاه Northumbria انگلیس می گوید آرایش سنگین در  وهله اول زنان را از نظر جنسی مورد قضاوت قرار می دهد و به نظر می رسد زنان با آرایش خیلی کم، معصوم و نجیب تر به نظر می رسند. به گفته وی، مردان طوری شخصیت شان طوری تحول یافته است که به دنبال شریک زندگی برای طولانی مدت هستند برای همین طبیعی بودن و سادگی آرایش را به طور غریزی و ناخودآگاه  به ماندگاری و تعهد زناشوی ربط می دهند.

 

۱۱ Reasons Women Look Gorgeous without Makeup

http://www.menshealth.com/sex-women/why-women-are-beautiful-without-makeup

25 Jul 10:55

سرانه ...

by hichkadeh@gmail.com (فرشید فرهادی)

         

           

                 

    جمعیت ِ تنهائی یعنی مردمانی با سرانه‌ی دل‌تنگی خیلی زیاد . خیلی بالاتر از حد ِ دل ...

       

        

       

       

        

   

.

25 Jul 10:51

انقدر جمعه اس&...

by xanax (noreply@blogger.com)
Ayda shared this story from زاناکس.

انقدر جمعه است که انگار آخرین بار است خورشید غروب می کند