Shared posts

19 Jan 12:13

http://havijebanafsh.blogfa.com/post-4391.aspx

by havijebanafsh
یه داستان واسم بگو که بهم بگه چرا غمگینی؟
14 Jan 13:39

قُدبازی

by noreply@blogger.com (علی بزرگیان)
سه‌بار بگو :«ای خیال برو.» اگر نرود، تو برو.
[نرفت. نرفتم.]

مقالات شمس، شمس‌الدّین محمّد تبریزی، ویرایشِ متن جعفر مدّرس صادقی، نشرِ مرکز، چاپ اوّل، ۱۳۷۳
14 Jan 13:23

morning tea

by noreply@blogger.com (yelena bryksenkova)
 photo eta15_1_zps62fd5f42.jpg

another enormous tiny art show is coming up next month! i am submitting six round miniature paintings (4 inches across), which will be on view at nahcotta gallery (110 congress st, portsmouth, NH 03801) february 7th - march 2nd. and of course i'll be at the opening reception on february 7th, 5-8 pm.
14 Jan 13:17

نامه هفتم

by sadeqie
منت کشی؟ صد البته که می کنیم. اصلا منت کشی که سهل است، برایت پشتک وارو میزنم تا کمی، فقط کمی از لبخندت را ببینم. ولی به یک شرط، فقط به یک شرط: اگر بدانم دوستم داری.

اگر بدانم کسی دوستم دارد فرشته، اگر بدانم دوستم دارد، همه کاری میکنم تا دلش را به دست بیاورم. شرافتمندانه و بی شرمانه هم ندارد. دو تا بلیط یک فیلم آبکی میخرم تا با هم باشیم. مهم نیست؟ برایش از روزهای خوب آینده میگویم تا لبخند بزند. لبخند نمیزند؟ جک های پرت و پلا میگویم تا بخندد. نمی خندد؟ شلوارم را درمیآورم و کونم را برایش تکان تکان میدهم تا شوکه شود. شوکه نمیشود؟ دمپایی های دستشویی را عمدا خیس میکنم تا دعوایم کند. اصلا همه ی زندگی را به گند میکشم تا دوباره با من حرف بزند. تا از خاکستری ها بیرون بیاییم و رنگ هایمان عوض شود.

اما فرشته، اما فرشته، اگر کسی دوستم نداشته باشد، اگر حلقش را بیاورد و بگوید بفرما آقا. بفرمایید و برینید توی حلق من، حتی عنم را از او دریغ میکنم. همینقدر بی شرمانه، همینقدر ناجوانمردانه.

و وقتی منت کشی می کنم، یعنی هنوز به یک چیز مطمئنم. و آن یک چیز قلب توست. هنوز هم دوستم داری فرشته. مگر نه؟

14 Jan 10:21

نمایشگاه 1+50 برگزار می‎شود

by tasvirgari


شورای کتاب کودک با همکاری انجمن فرهنگی هنری تصویرگران نمایشگاه 1+50  را برگزار می‎کند.

.

به گزارش روابط‎عمومی انجمن تصویرگران، این نمایشگاه به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس شورای کتاب کودک در روزهای 23 دی تا 2 بهمن در نگارخانه‎های نامی، میرمیران، بهار و تابستان خانۀ هنرمندان ایران برگزار می‎شود.

.

در این نمایشگاه افزون بر، 90 اثر تصویرگری از ادبیات و داستان‎های ایرانی، صورتک‎هایی برگرفته از شخصیت‌های داستانی ادبیات کودک ایرانی نیز به نمایش درخواهد آمد. این ماسک‎ها در اردیبهشت ۹۲، در کارگاهی، با حضور تعدادی از هنرمندان تصویرگر و نقاش، که در شورای کتاب کودک برپا شده‎بود، ساخته شده‎اند.

.

آیین گشایش نمایشگاه با حضور مسئولان و اعضای شورای کتاب کودک، پیشکسوتان هنر تصویرگری، مسئولان و اعضای انجمن تصویرگران و دیگر تصویرگران و علاقه‎مندان، روز 23 دی از ساعت 17 تا 20 در خانۀ هنرمندان برگزار می‎شود.

.

علاقه‎مندان به بازدید می‎توانند در طول نمایشگاه از ساعت 14 تا 20، به خانۀ هنرمندان ایران واقع در باغ هنر به نشانی خیابان طالقانی، خیابان موسوی شمالی مراجعه کنند.

13 Jan 16:34

باراک اوباما: هرگونه تحریم جدید علیه ایران را وتو می‌کنم

by www.kaleme.com

«باراک اوباما» رئیس‌جمهوری آمریکا با استقبال از توافق ایران و گروه ۱+۵ برای تعیین ۲۰ ژانویه به عنوان زمان اجرای گام نخست توافق‌نامه ژنو، تاکید کرد که هرگونه تحریم جدیدی علیه ایران را وتو خواهد کرد.

به گزارش ایلنا به نقل از رویترز، باراک اوباما این توافق را «پیشرفتی» محسوس و واقعی دانسته و آن را «گامی مهم و رو به جلو» توصیف کرده است.

او افزود که تا زمانی که ایران به تعهدات خود پایبند باشد و ما بتوانیم به راه حلی فراگیر و جامع برای برنامه هسته‌ای ایران دست یابیم، بخشی از تحریم‌ها به صورت محدود کاهش خواهد یافت ولی در صورت عدم پایبندی این کشور به تعداتش، بر شدت تحریم‌های افزوده می‌شود.

اوباما با اشاره ضمنی به تلاش برخی اعضای کنگره برای تشدید تحریم‌ها علیه گفت، گفت که در پیش گرفتن چنین رویکردی در شرایط فعلی، تلاش‌ها برای حل مسالمت‌آمیز مساله هسته‌ای ایران را به مخاطره خواهد انداخت.

13 Jan 16:32

جنبه کیفری ماجرای تیراندازی مداح معروف رسیدگی شود

by www.kaleme.com

خبر هفت تیرکشی مداح معروف در اتوبان بابایی واکنش های متفاوتی در پی داشت. عده‌ای از محمود کریمی حمایت کردند و عده‌ای دیگر هفت تیرکشی او را تقبیح کردند. سرانجام ماجرا ادامه یافت و دادستانی از تشکیل پرونده در رابطه با این هفت تیر کشی خبر داد.

با وجود تشکیل پرونده، اما روز شنبه خبری منتشر شد که زوج جوانی که محمود کریمی به ماشین آن‌ها گلوله شلیک کرده بود، شکایت خود از این مداح پس گرفته‌اند. حالا با رضایت شاکی این سوال مطرح می‌شود که پرونده این هفت تیر کشی بسته خواهد شد یا خیر؟

یک نماینده اصولگرای مجلس معتقد است که حتی با وجود رضایت شاکی تیراندزای این مداح باید پیگیری کیفری شود.

عوض حیدرپور در گفت‌و‌گو با خبرنگار سیاسی “تدبیر” با اشاره به ماجرای هفت تیر کشی مداح مشهور و رضایت شاکی این پرونده، گفت: حمل سلاح در کشور دو حالت دارد، یا فرد مجوز را از نهاد مربوطه گرفته یا غیر قانونی اقدام به حمل سلاح می‌کند.

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ادامه داد: فردی که غیر قانونی سلاح حمل می‌کند، مجرم است و قانون برای او مجازات را تعیین کرده است اما فردی که مجوز حمل سلاح را دارد، آموزش دیده و حق ندارد از این سلاح جز در مواردی که قانون به او اجازه داده، استفاده کند.

او اضافه کرد: فردی که مجوز حمل سلاح دارد به غیر از موارد مجاز حق استفاده از سلاح را ندارد. اگر این فرد برای تهدید یا ارعاب یا اضرار به غیر از سلاح خود استفاده کند، جرم انجام داده است.

حیدر پور تاکید کرد:جنبه کیفری شلیک تیر توسط این فرد ،باید پی گیری شود تا مردم احساس نکنند میان آنان وبرخی افراد شناخته شده تفاوتی هست.ما هنوز در مجلس گزارشی از این اتفاق دریافت نکردیم اما اگر این ماجرای هفت تیر کشی مداح معروف پی گیر ن ممکن است نمایندگان آن را پی گیر کنند.

حیدرپور، اضرار به غیر را اینگونه تشریح کرد و گفت: اگر کسی که مجوز حمل سلاح دارد از اسلحه خود برای توقف یک ماشین استفاده کند، اضرار به غیر انجام داده و در قانون موارد بسیاری در این مورد بیان شد. بنابراین چنان چه بکار گیری اسلحه خارج از تعهد نامه و مقرارت مربوطه استفاده شود، اقدام غیرقانونی انجام داده و مستوجب پیگیری و تعقیب کیفری است. ایران، کشوری امن است و نباید فرد یا افرادی به هر بهانه‌ای اسلحه داشته باشند.من اصلا درک نمی کنم که چرا باید مداحان محترم اسلحه داشته باشند.خطری این افراد را تهدید نمی کند که نیاز به اسلحه داشته باشند.

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با اشاره به اینکه مجوز حمل سلاح در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی به این مداحان ارائه می‌شد، بیان کرد: اینکه در آن زمان به مداحان مجوز حمل سلاح داده شد ه دلیل فعالیت‌های تروریستی منافقین بود اما اکنون درخواست برای ارائه مجوز حمل سلاح برای تامین امنیت و بهانه‌های دیگر جفا به جمهوری اسلامی، خون شهیدان و ملت نجیب ایران است.

13 Jan 16:22

Book

by noreply@blogger.com (bill)
So I have decided to do another black and white book of sketches and drawings. Stuff like this converted color drawing and sketchbook pages. it will be the same size as my last one, 6x9 inches, with apprx. 80-100 pages and a color front and back cover. It will be a very limited run mostly for Spectrum Live but I will try to save a few for my online guys. I'll post a few more possible pages over the next little while.


13 Jan 16:21

Freelance

by noreply@blogger.com (Denis Zilber)

13 Jan 16:13

The Rabbit hole: Metaphor for the conceptual path which is thought to lead to the true nature of reality. (urban dictionary)

by noreply@blogger.com (S*)
عادت کرده ایم که قهوه هامان را برداریم و برویم دور آن میز مستطیل دراز و جوری در مورد سرطان و تومورهای نادر سیاه شده حرف بزنیم انگار که داریم آخرین اخبار بوندس لیگا را مرور می کنیم. مجبوریم که به برگه های پاسخ مثبت تستها، به راهروهای تو در تو با لامپهای بزرگ مهتابی کم مصرف، به آدمهای بیرون در و داخل محوطه و روی صندلی های اتاق انتظار و روی تخت های چرمی با ملافه های روشن فکر نکنیم. 
مجبور که نه، شغلم این است که هی مقاله ها را اسکرول کنم و مکرر کلیدواژه هایم را  تایپ کنم و برای آزمایشگاهم تجهیزات نو بخرم و از دو هفته قبل، اسمم را روی تقویم اتاق عفونی بنویسم تا  آخر هفته موعود برسد و خودم را در اتاقهای پیچ پیچ حبس کنم و بروم و بیایم و کل روز و شبش تا روز بعد به هر  دستگاهی که جواب دلخواه مرا نمی دهد بدترین فحشهایی که بلدم را بدهم و دوشنبه گزارش کارم را بگذارم روی میز محققان برتر! 
گاهی که جواب می گیرم، البته که آسمان آبی تر است و فرقی ندارد صفحه تلفنم  چه هوایی را نشان می دهد، همه جا آفتاب است که می درخشد با سخاوت تمام.
گاهی می دانم با سلول دیوانه شده چه می شود کرد، گاهی هیچ نمی دانم. شغلم رفتن و بازگشتن بین این دو است.
در بسیاری از آن وقتها که نمی دانم با سلول دیوانه شده چه می شود کرد، انگار فیلم دور تند می گیرد و من از یک راه لوله مانند مثل یک رولرکوستر عظیم سر می خورم و با سرعت نور می روم به ته ماجرا. جایی که فرضا یک آدمی روی تخت منتظر است یکی بیاید و با لبخند بگوید داروها بالاخره جواب داده یا همان جا که دختر جوان تر یا پسر بزرگتر خانواده باید برگردد و بگوید "بالاخره دانشمندا یه غلطی کردن"؛  من با تاسف و خجالت و حالت دفاعی و میل حمله و همه آشوب درونم ایستاده ام که یک جواب مشخص و سرراست و قابل  فهمی بدهم و خب معمولا نمی شود. در هر حال رولرکوستر در مغز من است و در دنیای واقعی من تهش را نمی بینم.  اما همین قدرش را می دانم که وقتی ته رولرکوستر ساکت و مبهوت و غمگین ایستاده ام و نمی دانم در پاسخ انتظار یک آدم برای دوام زنده بودنش و نفس کشیدنش و زایشش و دویدنش و بهره بردنش و دوست داشته شدندش و همه افعال و کیفیت های زندگی اش چه باید بکنم، معمولا یکی هست که یک چیزی می گوید. یک چیزی راجع به تصمیمات خدا. راجع به اینکه خدا یک فرشته خواسته که گرفته. یا که خدا داده و حالا پس خواسته. یا که از کار خدا کسی سر در نمی آورد. یا در عظمت و بزرگی و رحمت خالق هستی و کوچکی ما در برابر فهمش. یک چیزی در همین مایه ها. اینجا دیگر روئسا و پرسنل دپارتمان از محقق و تکنیسین و منی که ته آن لولهه هنوز سرپا ایستاده ام، کارمان تمام است. به گمانم پزشکها بیشتر بدانند چنین موقعیتی را چه طور مدیریت کنند. موقعیتی که راستش کشیش ها فراهمش می کنند. چون در هر صورت مای توی دپارتمانهای تحقیقاتی واقعا قل نمیخوریم و به ته رولرکوستر نمی رسیم. تهش آنجا توی اتاق بیمار است و ما در چنین موقعیتی هیچ حرفی لازم نیست که بزنیم چون برای ما حرفی باقی نمی نمانده هم. و البته که آن سوال تکراری هم که توی سرم می چرخد و صدایش می پیچد توی شیارهای مغزم با همان صدای آرام و مبهوت خانم نیکول کیدمن که در پاسخ  یکی از این جملات در باب دادن فرشته و لزوم پس گرفتنش گفته بود : "در هر صورت اون خداست مگه نه؟  خدا اگه به یه فرشته احتیاج داره چرا خودش یکی نمی سازه ؟ها ؟ چرا یکی نمی سازه دوباره؟ " *
هر کاری کنم پشت آن چشمی های تیره اتاق تاریک، هر یک نموداری که از سیگنالهای سلولی به دست بیاورم، هر یک طپش از هر یک دانه سلول بیمار که صدایش را فقط می شود "دید"، باز مذهب و باورهای توده از من و محیط های کشت و گراف ها قوی تر است. توده مردم باور دارند که انرژی مثبت اندیشی و قانون جذب و نیروهای غیب از جانب خدای ناظر می آید و از ما بزرگتر است و ما را به درک "چرا داد که بگیره؟" راهی نیست. جنگ من با چنین باور دیرینه ای؛ دیرینه به قدمت انسان روی غار مبهوت صور افلاک، نبرد دون کیشوت و آسیابهای بادی است.
شغل من چیز دیگر است. شغل من این است که از کنار  راضی بودن به فعل  بازپس گیری  فرشته های داده شده، از کنار "پس این دانشمندا چه غلطی می کنن"، از کنار "دیگه هر چی خدا خواست" ، از کنار " آخه چرا من، مگه من چه گناهی کرده بودم که ..." در سکوت بگذرم تا صدای سلول های خسته شده از زنده بودن را بهتر "ببینم". تنها چیزی که همه حیثیت شغلی ده ساله خودم را رویش به قمار می گذارم این است : دلیل عنان گسیختگی و خستگی و بیزاری و ملال و مردن زودرس هر ارگان زنده جلوی چشمهای من است. دلیل همانجاست ولی من هنوز آنقدر باسواد نیستم که ببینمش. تنها کاری که مثل باقی هم لباسهایم می کنم، تلاش کردن است

*(2010) The rabbit hole


13 Jan 12:26

همه سگ‌ها به بهشت می‌روند – All Dogs Go to Heaven (دوبله فارسی + زبان اصلی)

by Admin#2

All Dogs Go to Heaven 1989 FA EN BR-Rip 720p MKV
| دانلود با لینک مستقیم از سرورهای سایت |

 

 

همه سگ‌ها به بهشت می‌روند   All Dogs Go to Heaven (دوبله فارسی + زبان اصلی)

 

 

» نام: همه سگ‌ها به بهشت می‌روند – All Dogs Go to Heaven
» سال تولید: ۱۹۸۹
» کارگردان: Don Bluth
» شرکت تولید کننده: Goldcrest Films International, Sullivan Bluth Studios
» کشور تولید کننده: ایرلند، انگلستان، آمریکا
» زمان: ۸۹ دقیقه
» زبان: دو زبانه (فارسی + انگلیسی) (تغییر زبان از منوی Audio < Play در نرم‌افزار مدیا پلیر کلاسیک)
» زیرنویس: دارد
» کیفیت: عالی (BR-Rip 720p)
» پیوند: IMDB

 

خلاصه داستان: همه سگ‌ها به بهشت می‌روند (به انگلیسی: All Dogs Go to Heaven) نام پویانمایی محصول مشترک سه کشور ایرلند، انگلستان و آمریکا می‌باشد که به کارگردانی دون بلوث (به انگلیسی: Don Bluth) ساخته شده است. از دیگر ساخته‌های آقای دون بلوث می‌توان به «آناستازیا – Anastasia» و «تیتان آ.ای – Titan A.E» اشاره کرد. قابل ذکر است تولید این انیمیشن در استودیو سالیوان بلوث (به انگلیسی: Sullivan Bluth Studios) واقع در شهر دوبلین کشور ایرلند انجام گرفته است. این پویانمایی روایتگر داستان زندگی سگی به ‌نام چارلی بارکین (به انگلیسی: Charlie B. Barkin) می‌باشد که بعد از اینکه به قتل می‌رسد تصمیم می‌گیرد جایگاهش در بهشت را رها کرده و به زمین بازگردد. جایی که همراه با دوست با وفایش ایچی ایچفورد (به انگلیسی: Itchy Itchiford) و دخترک یتیمی که توانایی صحبت کردن با حیوانات را دارد تشکیل گروهی می‌دهند تا…

 

همه سگ‌ها به بهشت می‌روند   All Dogs Go to Heaven (دوبله فارسی + زبان اصلی)  نامزد دریافت جایزه بهترین پویانمایی از جشنواره هنرمندان جوان (Young Artist Award) سال ۱۹۹۰  همه سگ‌ها به بهشت می‌روند   All Dogs Go to Heaven (دوبله فارسی + زبان اصلی)

 

 

همه سگ‌ها به بهشت می‌روند   All Dogs Go to Heaven (دوبله فارسی + زبان اصلی)

 

The post همه سگ‌ها به بهشت می‌روند – All Dogs Go to Heaven (دوبله فارسی + زبان اصلی) appeared first on miniToons.ir.

13 Jan 09:29

درینک می ویت چارخونه(قسمت دوم)..

by pink-monster

|با طرح ِ آهای یکی اینجا تنهاست|




|با طرح ِعاشقانه ی کودکانه|
(خیلی مناسب برای روز عشق)



|با طرح ِ میخواهمت |
(مناسب برای روز عشق)



|با طرح ِ کجا ممکن است پیدایش کنم؟|



|با طرح ِ با من برقص|
(خیلی مناسب برای روز عشق)


13 Jan 08:14

دادستانی تهران مانع برگزاری مراسم شب چله “چلچراغ” شد

by www.kaleme.com

جشن سالانه شب یلدا که از سوی نشریه فرهنگی هنری “چلچراغ” برگزار می شد، چند دقیقه پیش از مراسم با دستور دادستانی تهران و ممانعت پلیس، لغو شد.

به گزارش کلمه، در حالی که تعداد زیادی از مدعوین این مراسم در سرما و پشت در سالن رازی برج میلاد، محل اعلام شده برای این مراسم منتظر ورود به سالن بودند، با حضور پلیس و اعلام لغو مراسم به گردانندگان این مراسم، بار دیگر از برگزاری یک مراسم قانونی از طریق سوء استفاده مسئولان از اختیارات خود، ممانعت شد.

در این مراسم قرار بود تعدادی از چهره های فرهنگی و هنری کشور به همراه سید محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق کشورمان حضور داشته باشند. اما پس از آنکه خبر فشارها به مسئولان برگزاری مراسم و احتمال لغو آن رسید، خاتمی از حضور در مراسم انصراف داد، بلکه برگزاری این مراسم با مشکل مواجه نشود. با این حال و با وجود اینکه مجوز مراسم از هفته ها پیش گرفته شده بود، از برگزاری آن جلوگیری شد.

در این باره، سردار حسین ساجدی‌نیا – فرمانده انتظامی تهران بزرگ در پاسخ به پرسش ایسنا درباره علت لغو این مراسم گفت: این مراسم قرار بود از ساعت ۱۷ تا ۲۱ برگزار شود که بنا به دستور دادستانی عمومی و انقلاب تهران لغو شده است.

وی تاکید کرد: در جریان لغو این مراسم، هیچگونه تنش و درگیری رخ نداده و ماموران پلیس نیم‌ساعت پیش از شروع مراسم، برگزارکنندگان را در جریان لغو آن قرار دادند.

نشریه چلچراغ که با سردبیری فریدون عموزاده خلیلی طیفی از جوانان را با موضعات فرهنگی، هنری و اجتماعی مخاطب خود قرار داده است، سال هاست که در شب چله مراسم ویژه ای را برگزار می کند.

امسال که امید می رفت کارشکنی ها در فضای سیاسی پس از خرداد ۹۲ مانع از تکرار کارشکنی های سال های پس از خرداد ۸۸ شود، مراحل کسب مجوز با وجود طولانی شدن، به سرانجام رسید تا با حدود سه هفته تاخیر این مراسم با کسب مجوز در آرامش برگزار شود.

با این حال در حالی که تنها چند دقیقه به برگزاری مراسم باقی بود، از برگزاری آن از سوی دادستانی تهران ممانعت شد تا این پیغام رسانده شود که اگرچه رای مردم در ۲۴ خرداد، “تغییر” را نشانه رفته بود اما با وجود مقاماتی که قدرتشان را از رای مردم نمی گیرند، “چیزی تغییر نکرده است.”

 

 

13 Jan 08:13

سیدعلی اصغر غروی ساعاتی پس از آزادی تحت درمان قرار گرفت

by www.kaleme.com

سیدعلی اصغر غروی نیمه شب گذشته بیست و یکم دی ماه و ساعاتی پس از آزادی به قید وثیقه، به دلیل نامساعد بودن وضعیت عمومی به بیمارستان مراجعه کرد و تحت اقدامات تشخیصی و درمانی قرار گرفت.

به گزارش ندای آزادی، وی که از درد شدید کمر و بی حسی دست و پا و مشکلات ناشی از بیماری قلبی و عروقی رنج می‌برد، در مدت ۶۳ روز بازداشت در بند ۲۰۹ بازداشتگاه اوین، علاوه بر تشدید بیماریها، دچار کاهش وزن و ضعف جسمی شدید شده است.

دستگیری این عضو شورای مرکزی نهضت آزادی، پس از انتشار مقاله‌ای در روزنامه “بهار” صورت گرفت که خود موجب توقیف “بهار” و احضار وزیر ارشاد به مجلس شده بود.

غروی ۱۹ آبان در شهر اصفهان بازداشت و صبح روز دوشنبه ۱۳۹۲/۸/۲۰، توسط ضابطین دادگاه انقلاب از اصفهان به دادسرای فرهنگ و رسانه در تهران منتقل شد.

سید علی اصغر غروی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران و مسئول شاخه این حزب در استان اصفهان، از سال ۱۳۸۰ اقدام به برگزاری کلاسهایی با عنوان تفسیر ترتیبی و تفسیر موضوعی قرآن مبین کرد که این کلاس‌ها توسط اداره اطلاعات اصفهان تعطیل شد.

12 Jan 07:23

هر توهینی را بد بدانیم

by www.kaleme.com

کلمه – سید مسیحا موسوی

در پی دیدار اخیر برخی هنرمندان کشورمان با رئیس جمهور، هنرمند دیگری به نام شاهین نجفی به آنها پیامی توهین آمیز داد. این پیام توهین آمیز به مذاق بسیاری از فعالان فضای مجازی خوش نیامد و واکنش های متعددی در برابر این حرکت ناپسند در گرفت.

اما جهت رسیدن به یک خودانتقادی و قراری تازه بین خودمان در پایان این نوشته کوتاه – اگر موافق آن بودید – اجازه دهید که پیشتر یک سوال از خودمان، مجموعه معترضان به این پیام موهن داشته باشیم. اینکه آیا توهین چون خطابش به هنرمندان محبوب کشور بود این گونه اسباب ناراحتی شد و یا اگر این گونه توهین ها به افراد دیگری هم بشود شایسته نکوهش است؟

من متوجه این نکته هستم که بخشی از انگیزه اعتراض وسیع به این حرکت شاهین نجفی، دفاع از حرمت هنرمندانی است که در میان مردم محبوب و محترمند و اعتراض های صورت گرفته، نوعی پاسداشت مقام هنر و هنرمندان را در خود نهفته داشت. اما به نظر می رسد که بسیاری از پیام ها بر اصل نفی توهین تاکید بیشتری داشتند. به این ترتیب می توان انتظار را داشت که اگر بار دیگر شاهین نجفی یا هرکس دیگری این گونه با عده ای دیگر توهین آمیز رفتار کرد، همه معترض و یا دست کم ناراحت شویم و علاقه ما به فرد یا افرادی که مورد توهین واقع شده اند، تاثیری بر انتقاد ما نگذارد.

تعمیم کلید طلایی اخلاق که می گوید “آنچه بر خود می پسندی بر دیگران بپسند و آنچه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند” ایجاب می کند که آنچه برای افراد مورد علاقه مان نپسندیدیم، برای دیگرانی هم که احیانا کمتر دوستشان داریم و یا حتی از دشمنان ما باشند، نپسندیم.

توهین، خود برتربینی و گم کردن اندازه خود را در همه حال بد بدانیم و احساس ما نسبت به توهین کننده و توهین شونده تاثیری بر واکنش ما در قبال آنها نگذارد. اگر موافقید، این قراری باشد بین همه کسانی که در اعتراض به توهین صورت گرفته اخیر مشارکت کردند و در عین حال منطق این یادداشت کوتاه را قبول دارند. اینکه همین گونه که حامی حرمت هنرمندان محبوبمان بودیم، مدافع حرمت همگان در برابر هر توهینی باشیم. که اگر این گونه بود، شاید امروز نوبت به این توهین نمی رسید.

12 Jan 07:11

http://leilaye-leili.blogspot.com/2014/01/blog-post_11.html

by noreply@blogger.com (Leilaye Leili)
راجع به تاریخ سیاهان امریکا .. تاریخ بومیان امریکا .. یا استرالیا می خوانی ... راجع به تاریخ دومینیکن ریپابلیک یا هائیتی بعد از ورود اروپاییان ... راجع به جنایتکاران سفید پوست متمدن .. با کشتی هایشان .. جنگهای صلیبی شان ...

من فکر می کنم همه از خواندن ان، از دانستن ان، از به یاد اوردن ان، یا به خاطر سپردن ان ان سرباز می زنیم ... اما خشونت ان در جانمان نهادینه شده است. خشونت قرنها ...

فراموش کرده ایم که فراموش کرده ایم.

12 Jan 07:08

آرزو ،عین دانه ی برف افتاد توی دستم :)

by mahitala
رفته بودم توی راهروی خوابگاه و نشسته بودم روی پله ی یکی مانده به آخر و پشت تلفن بابا حرف زده بود و من گریه کرده بودم ،بابا آرام و منطقی ،عین همیشه برایم گفته بود و من فکر کرده بودم حالا که نمی توانم این کارگاه تئاتر را شرکت کنم و هزار دلیل وجود دارد و هزار تا سنگ جلوی راه من افتاده ،پس دنیا تمام شده ،پس هیچ کاری نمانده غیر از نشستن روی پله و زار زار اشک ریختن و هر صبح روشنی ،هر فرصت تازه ای ،را انکار کردن

اما دنیا تمام نشد ،آن شب مهر صبح شد و شب های بعد هم صبح شدند و من باز آشتی کردم ،با خیلی چیز ها ،آبان گذشت و آذر گذشت و یکی از شب هایی که کتاب ارتز را جلوی صورتم باز کرده بودم ،بی هیچ آمادگی ای ،بدون این که خبرم کند ،آرزو ،شد یک دانه ی ستاره ای ِ برف و از بالا ،افتاد کف دستم :)


11 Jan 20:34

http://levazand.com/?p=5197

by لوا زند

الان که بهش فکر میکنم یادم میاد که نوازشش هاش نوازش نبودند. شعر ناب بودن. شعر ناب. انگار ان وقتها نمیخواستم این ها را بشنوم. میترسیدم. که اعتراف کنم که میدانم در جهان هیچ کسی هیچ وقتی انقدری که تو مرا میخواهی نخواسته. تو عاشق ترینشان بودی، خواهی بود. من این را میدانستم. میدانم.

11 Jan 20:34

http://levazand.com/?p=5201

by لوا زند

و شما مردها چه میفهمید آن جدالهای زمان انتخاب بین ماتیک صورتی یا قرمز را. هربار میشود یک کتابش کرد. اینطور هم شروع میشود:

تا همین لحظه فکر میکردم صورتی صورتی صورتی…قرمز مرا انتخاب کرد.

11 Jan 20:34

http://levazand.com/?p=5211

by لوا زند

مهم نیست آدمو خر کنن. مهم اینه که آدم میدونه داره خر میشه و بازم تصمیم میگره خر شه. تازه خوشش هم میاد.
حکایت ماست.

11 Jan 20:03

فکر می‌کنم روی ماشین‌ات استفراغ کردم*

by yenakhcamel
الف- تاریخچه‌ی اختراع زن مدرن ایرانی بی‌شباهت به تاریخچه‌ی اختراع اتوموبیل نیست. {رضا قاسمی}

ب- ازدواج قرار دادی بین دو شخص عاقل و بالغ و از جنس مخالف براساس استفاده‌ی متقابل از اندام‌های تناسلی‌ ست. {کانت}

*اریک ایمانوئل اشمیت 

11 Jan 20:00

رخشان بنی‌اعتماد پس از ۷ سال به فجر آمد

by www.kaleme.com

کلمه- گروه خبر: رخشان بنی‌اعتماد با فیلم «قصه‌ها» پس از ۷ سال در بخش مسابقه‌ی ملی جشنواره‌ی فیلم فجر حضور دارد.

به گزارش ایسنا، بنی‌اعتماد درباره‌ی فیلمش نوشته است: « فیلم قصه‌ها ساخته نمی‌شد مگر، به همت جمعی از خانواده سینمای ایران و حمایت «شیرین دیباج». بعد از نزدیک به سه دهه فیلمسازی هنوز شخصیتهای فیلمهای مستند و سینمایی‌ام برایم زنده و با آنها زندگی می‌کنم.

«قصه‌ها» برگشت دوباره به شخصیت‌های فیلم‌های قبلی‌ام در شرایط امروز است. گرچه فیلم قصه‌ها روایتی کاملاً مستقل دارد، اما برای خود من و کسانی که فیلمهای قبلی‌ام را دیده‌اند، مروری بر سرنوشت آدمها و شرایط اجتماعی سه دهه گذشته است.»

به گزارش کلمه، پاییز سال گذشته و به دنبال لغو نمایش فیلم قصه ها ساخته رخشان بنی اعتماد، کارگردان خوشنام این فیلم یاداشتی را با این مضمون منتشر کرد:

هیچ فیلمی، هیچ وقت، تو هیچ کُمُدی نمونده،

بالاخره یه روز، یه جایی دیده می‌شه.

چه سازنده‌اش زنده باشد، چه مرده…

«دیالوگی از فیلم قصه‌ها»

در نمایشی محدود، قرار بود آخرین فیلمم روز جمعه دوازدهم آبان در پردیس سینمایی قلهک دیده‌شود. نمایش فیلم «قصه‌ها» را لغو کردند/ رخشان بنی‌اعتماد

رخشان بنی اعتماد، با نوشتن فیلم‌نامه فیلم «نرگس» با همکاری فریدون جیرانی و کارگردانی آن، در سال ۱۳۷۰ به عنوان بهترین کارگردان در دهمین جشنواره فیلم فجر برگزیده شد و پس از آن، فیلم‌های «روسری آبی»، «بانوی اردیبهشت»، «زیر پوست شهر» و «خون بازی» برای وی افتخارات و جایزه‌های بیشتری به ارمغان آورد.

11 Jan 19:59

محمود دولت آبادی: اگر دیر نشده باشد!

by www.kaleme.com

کلمه – گروه خبر: محمود دولت‌آبادی که از حاضران در نشست دیدار هنرمندان با رییس‌جمهور بود، متنی را درباره اظهارات حسن روحانی نوشت.

نویسنده رمان عظیم کلیدر،ر این نوشته خود، ایجاد فضای باز و احترام به حقوق فردی و اجتماعی انسان ها در کشورمان را ضرورتی خوانده که به ادراک برخی سیاستمداران مانند حسن روحانی رسیده است.

وی با ابراز نگرانی از اینکه برای این ادراک دیر شده باشد، به پرسشی درباره چرایی مواضع خوب روحانی در این نشست پرداخته و با اشاره به برخی سوابق منفی سیاستمداران در تقسیم نقش هایشان “یکی‌شان می‌آید گره می‌زند،‌ یکی می‌آید گره‌ها را با وعده باز می‌کند”، بر نگاه خوشبینانه اش در این مقطع تاکید کرده و گفته است: من در باور «درک ضرورت» هستم و طبعا چنان درکی از بایستگی را منحصر به عرصه‌ی فرهنگ و هنر هم نمی‌دانم. در همه‌ی جنبه‌ها و زمینه‌های جامعه و سرزمین ما حقایقی رخِ آشکار نشان داده است که ضرورت باز شدن فضای باز قانون‌مدار و احترام الزامی به حقوق انسانی فردی و اجتماعی به ادراک مجموعه‌ی نظام سیاسی درآمده است و این نقطه‌ی مشترک تمام سرنشینان سفینه‌ای است که همگان در آنیم، اگرچه انبوه انبوه در «حَنِ» سفینه‌ایم و پاره پاره‌هایی – لابد – دلخوش که عرشه‌نشینانند!

متن کامل نوشته دولت آبادی را به نقل از ایسنا بخوانید:

«شنیدن سخنان رییس‌جمهور روحانی بسیاری را ممکن است شگفت‌زده کرده باشد از جهت نگاه سیاسی دیگر به هنر و فرهنگ در سی و پنجمین سال حکومت جمهوری اسلامی ایران. سخنانی که فقط به هنر منبرنشینی و نگه‌داشتن مجلس منحصر نمی‌شد که اصل آن بر تأثیربخشی لحن و کلام نهاده شده است. بدیهی است که جناب روحانی کاملا بر هنر حرفه‌یی خود سلطه‌ی کافی دارد. اما این‌بار تأثیرپذیری از تریبون در ذات مفاهیم سخن بود و تفاوت داشت با یک نطق صرفا سیاسی – تبلیغاتی، زیرا ایشان مفاهیمی را در میان آوردند از باب هنر و آزادی که معمولا از جانب ارباب سیاست انکار می‌شده با اصل «همه‌ی امور درست می‌باشد». پس نخستین پرسش بدیهی این است که چه اتفاقی در جامعه‌ی ما رخ داده است که رییس‌جمهور در مقام نخستین شخصیت اجرایی مملکت به سخن درمی‌آید که هنر و حریت – آزادی از یک خانواده‌اند و لازم و ملزوم هستند.

آن‌چه پس از شنیدن سخنان رییس‌جمهور روحانی در اندیشه‌ی دیگران پدید آمد‌، کلیاتی از جنس امید و بهبودی قابل تصور است‌، شاید هم برخی عمیق‌تر شد‌ه و به آن‌چه «موقعیت کلی» نامیده می‌شود‌، فکر کرده باشند و به این‌که یک نظام سیاسی در مسیر تجربه‌ای طولانی به نتیجه‌ی دیگری رسیده است به‌جز آن‌چه آزموده است در سالیانی که کم هم نبودند. در واقع بیان درک جدید از تجربه‌هایی در گذشته که نه فقط مفید به احوال خلاقیت هنری نبود،‌ بل هیچ فایده‌ای هم به احوال پراگماتیسم سیاسی نداشت‌، بخصوص از جهت دور کردن و بیرون راندن و کور کردن و رنجاندن ذوق‌های جوانانی که دل‌سپرده‌ی این آب و خاک و سرنوشت مردم خود بودند و گوشه‌هایی نرم از آن در گفت‌وگزار نمایندگانی از شاخه‌های گوناگون هفت هنر بیان شد‌؛ خاصه در گفتار سخن‌گوی تئاتر. باری… فرایند یک جمع‌بندی‌ چندین‌ساله بود اذعان به این حقیقت که هنروران – دست کم وجه غالب – یک ملت به جامعه‌، مردم‌، تاریخ و جغرافیا و سرزمین‌شان صمیمانه وابسته‌اند و نگفته‌ ماند که اصالتا هنرور گزیری هم ندارد جز این اگر نان‌پاره‌ی دولت و سیاست نیاز روزانه‌اش نباشد. چه می‌توانسته‌اند بکنند هنرمندان (!) یک اقتصاد نفتی‌، وقتی همه‌ی اهرم‌ها در دستان دولت‌ها بوده است؟ و اکنون چرا نباید ذوق‌زده بشوند وقتی مقام رییس اجرایی کشور به ایشان نوید آزاد بودن می‌دهد؟ اما سؤال من از خود این است که آیا چنین نویدی یک بخشش سخاوتمندانه است یا درک یک ضرورت و بیان رسمی و عام آن در سراسر کشور؟ پاسخی که از خود می‌گیرم البته ناظر به وجه دوم پرسش‌، یعنی درک ضرورت است و شجاعت بیان حقیقت آن. شخصا به اصطلاح «آرد خود را بیخته و الک مربوطه را آویخته‌ام» و تا بوده‌ام حرمت آزادی و قانون‌مداری را نگه داشته‌ام و نگه می‌دارم. در عین حال التزام به واقع‌بینی و اندازه نگه‌داری مجابم می‌کند که در خرسندی دیگرانی سهیم باشم که امیدوارند از مسیرهای زمهریری من عبور نکنند در کشمکش‌های نرم و سخت روزگارانی که گذرانیدم و گذرانیدیم، چنان که افتاد و کم و بیش همگان دانند. پس این‌جا تا در یادها بماند‌، قید می‌کنم که رییس‌جمهور روحانی چنین گفت «حریت‌، آزادی‌، خلاقیت، دستورناپذیری در خلاقیت‌، ناشدنی تعیین تکلیف برای هنرمند، ‌اذعان به سپارش تاریخ‌، نفی ریا‌، الزام قانون و شفافیت قانون‌، نفی سلیقه‌های شخصی در قبال قانون، ‌الزام نهادهای صنفی‌، جوامع همچون حدود‌، آشتی اهل دیانت با هنر (واقعیتی کتمان‌ناپذیر)، هنر همچون توانایی و نیکی‌، پرهیختن فضای امنیتی‌، ایجاد فضای اعتماد» و سرانجام‌ دعوت به وفاق و آشتی ملی پیرامون اصل میانه‌روی و اعتدال. نیز گفته شد که دولت به تمام وعده‌هایش عمل وفادارانه خواهد کرد.

شخصا بارها بر چنین نیازهایی درنگ داشته‌ام، گفته‌ام و نوشته‌ام، نیز نویسنده – شاعران دیگر نوشته‌اند. این‌که آشتی ملی به جسارت نیاز دارد هم یکی از همان عبارت‌هاست که نوشته شده. اکنون باب پردیسی گشوده شده در سخن که باور اجرایی آن از جهت نتایج تجربه‌هایی که از سرگذرانده شده است، اندکی دشوار می‌نماید. حقیقت این‌که اذعان می‌دارم که در جنبه‌هایی بیش از انتظار بود، البته در لفظ و زبان ما عوام شنیده شده است که بگو تا بشود! حتا بیش از آن «نیت کن‌، می‌شود!» و آن‌چه شنیده و دیده شد‌، بسیار پسند جمع افتاد با بسیار تشویق‌ها (با تأسف و تأثیر عمیق بگویم که در پایان‌های مراسم خبر فاجعه‌ی تیم مهندسی فیلم‌سازان دفاع مقدس‌ مرا منقلب کرد و امیدوارم خانواده‌ها و همکاران آن فاجعه تسلیت مرا بپذیرند) و من به جست‌وجوی پاسخ سؤال خودم از تالار بیرون رفتم و نخواستم به این داوری‌ها باور کنم که آقا‌، حکومت «بردار- بگذار» می‌کند؛‌ یا این‌که یکی‌شان می‌آید گره می‌زند،‌ یکی می‌آید گره‌ها را با وعده باز می‌کند. نه؛ به رغم تجربه‌هایی که چنان گمان‌هایی را تصدیق می‌کند،‌ من در باور «درک ضرورت» هستم و طبعا چنان درکی از بایستگی را منحصر به عرصه‌ی فرهنگ و هنر هم نمی‌دانم. در همه‌ی جنبه‌ها و زمینه‌های جامعه و سرزمین ما حقایقی رخِ آشکار نشان داده است که ضرورت باز شدن فضای باز قانون‌مدار و احترام الزامی به حقوق انسانی فردی و اجتماعی به ادراک مجموعه‌ی نظام سیاسی درآمده است و این نقطه‌ی مشترک تمام سرنشینان سفینه‌ای است که همگان در آنیم، اگرچه انبوه انبوه در «حَنِ» سفینه‌ایم و پاره پاره‌هایی – لابد – دلخوش که عرشه‌نشینانند! پس فراتر از عرصه‌ی هنر و فرهنگ و فارغ از این‌که هنر و فرهنگ رسمی حاصلی در جوامع به بار نیاورده است، به خود جرأت و جسارت می‌بخشم که بگویم دکتر حسن روحانی نه فقط همچون شخص – شخصیت‌؛ بل به منزله‌ی درک و فکر و دریافت واقع‌بینانه از زمانه در کشور ما ایران‌، پدیده‌ای است که ضرورت دارد با تأمل نگریسته شود از جانب هر شخصی یا جناح – زیرا در صورت شکست‌ برنامه‌هایی که از جانب رییس‌جمهور روحانی اعلام شده، گمانم این است که دیگر چیزی در باور مردم ما باقی نخواهد ماند که بتوان با آن بازی کرد.

شخصا امید صلاح و گشایش دارم و امیدوارم دیر نشده باشد.

محمود دولت‌آبادی

شنبه ۲۱ دی‌ماه ۹۲»

11 Jan 19:05

خوشحالی یعنی...

by almatavakollll
Fariba.dindar

خوشحالی برای من یعنی اعتماد. یعنی اینکه بتوانم به کسی تا ابد اعتماد داشته باشم.بتوانم این گویی را که چند وقت است روی دست هایم سنگینی می کند و همیشه هردو با هم گریخته ایم را بدهم دستش و بدانم آن را نمی شکند.خوشحالی یعنی این...


خوشحالی برای من یعنی اعتماد.

روزهایی پیش می آیند که تو می مانی و حیرتی عجیب و وصف ناشدنی .

قرار نیست تو رازهای بزرگی را به کسی گفته باشی. قرار نیست از آدم ها چیزهای بزرگی خواسته باشی.قرار نیست آنها تا ابد در زندگی ات بمانند.

اعتماد برای من همیشه شبیه یک دایره بوده. یک دایره ی سفید.که هی افتاده و شکسته.که هی درست شده و نشسته جای اولش و باز شکسته.این دایره هه گاهی یک نقطه ی سفید بوده،گاهی یک گوی عظیم بوده که پر بوده از "اعتمادک".اتم ها  یکی یکی ترکیده اند.هی ترکیده اند،هی ترکیده اند.بعد گوی تهی شده و افتاده و کاملا شکسته...

تمام این چند روز داشتم فکر می کردم چه چیزی خوشحالم می کند و صدالبته که یکی از آ نها دیدن آمریکا بوده.اما بعدتر فکر کرده ام فقط دیدن ،که اوففففف آمریکا یک کشور مدرن با کلی آسمان خراش است و من حوصله ی شهرهای این چنین لوکس را ندارم.

امروز داشتم باز پیج "خوشحالی یعنی..." را می دیدم و با ایده هایش غرق لذت می شدم...چیزهای خیلی کوچک اما دوست داشتنی هستند،چیزهای واقعی هستند که لبخند پهنی روی صورتت می نشانند.بعد آن لابه لا فکر کردم خوشحالی من چیست؟هووووم؟

بعد فکر کردم"اعتماد".

خوشحالی برای من یعنی اعتماد. یعنی اینکه بتوانم به کسی تا ابد اعتماد داشته باشم.بتوانم این گویی را که چند وقت است روی دست هایم سنگینی می کند و همیشه هردو با هم گریخته ایم را بدهم دستش و بدانم آن را نمی شکند.خوشحالی یعنی این....


11 Jan 18:25

قانون اول

by sadeqie
در این جهان همواره اینگونه بوده است که هرگاه مردی از تن زنی خسته میشود و در آن تن ملال میبیند، همزمان در یک جای دیگر دنیا مردی هست که شدیدا مشتاق تن آن زن است.

10 Jan 12:22

آدم برفی که آدم نیست!

by almatavakollll

نمی دانم که چرا این خاطره از کودکی با من مانده است. شاید  برای اینکه آقای همسایه قصد داشت ما بچه ها را آدم های منطقی ای بار بیاورد. انگار دوست داشت بفهمیم عقل مهم تر از احساس است.آن موقع ها یکی دو تا نبودیم که. ده تا بچه بودیم که تابستان ها کارمان جیغ زدن توی حیاط و دویدن و سرک کشیدن به باغچه بود و زمستان ها منتظر برف نشستن.آقای همسایه نمی گذاشت بچه هایش با ما بازی کنند. از آن دست باباها بود که اختلاط پسر و دختر به نظرش حرام می آمد. هرچند ما شش ساله بودیم و بس!

آقای قدمی چهارتا بچه داشت. دو تا پسر که برای تنبیه آنها را می انداخت پشت کامیون و یک پتو پرت می کرد توی بغلشان و بچه ها تا صبح می لرزیدند و وقتی آدم می شدند حق داشتند به ساختمان برگردند.

همیشه کامیون جلوی در و توی کوچه پارک می شد و رنگ سبز چرکش هنوز یادم هست.

یکبار که برف بارید،حسابی هم بارید، شروع کردیم به ساختن آدم برفی. از هشت صبح شروع کردیم تا یازده،بزرگترین آدم برفی دنیایمان را وسط حیاط ساختیم که ناگهان با پرتاب برف از پشت بام روبرو شدیم. داشت برف های پشت بام را پارو می کرد که خدای نکرده آسفالت های آن خراب نشود و خب نمی شد برف ها را پرت کرد توی کوچه. آقای همسایه در یک لحظه ی کاملا منطقی تصمیم گرفت برف ها را پرت کند روی سر آدم برفی و برایش مهم نباشد که ما شاهد جدا شدن سر او و قل خوردنش هستیم و چیزی درونمان ریش ریش می شود.

منطقش گفته بود که باید در همان لحظه پشت بام را پارو کند . منطقش گفته بود که باید ما را هم منطقی بار بیاورد. آدم برفی که آدم نیست. می شود آن را کشت . خیلی راحت. خیلی خیلی راحت و لابد وقتی ما بزرگ می شویم یادمان می رود....


10 Jan 08:19

من خسته ام و عشقم بازیچه می‌نماید.

by noreply@blogger.com (N)
Fariba.dindar

من همیشه رو احساسم فکر و استدلال کرده‌م. ینی احساس راهنمام بوده همیشه.

با همه‌چی مخالفه. با حافظ و سعدی و مولوی. کتابای اینا رو داره ولی. یه عالمه قرآن داره حتا. ترجمه آلمانی، فارسی. تا حالا چار-پنج تا نسخه‌شو دیده‌م. شب یلدا که می‌خواستم فال بگیرم جرات نکردم دیوان حافظ رو بردارم. با اپلیکیشن روی آیپادم فال گرفتم. ترسیدم شروع کنه به سخنرانی. از قضا اون شب یه موسیقی خوب گذاشته بود و خودش ساکت بود. خود حافظ یه طرف، مسئله فال و فال‌گرفتن خودش حتمن داستانی می‌شد. با شجریان و ناظری هم مخالفه. می‌گه اینا نوحه می‌خوانن. می‌گه این همه غم ریشه در مذهب داره. از اون ور سفارش داده بود «رندی در شعر حافظ» داریوش آشوری رو براش بخریم. آوردم براش. فکر کنم آشوری کمونیسته و به این ترتیب خوبه. 
حرفاش روی کاغذ درست به‌نظر میاد. اما مطمئنم یه باگ اساسی داره. ولی اون کلی تئوری بلده و من هیچی. من همیشه رو احساسم فکر و استدلال کرده‌م. ینی احساس راهنمام بوده همیشه. خودمو بلدم قانع کنم، اما تئوری مدوّن و منظمی ندارم که اونم قانع کنم. گذشته از اینا، اون پر از شور زندگیه و با شصت و شیش سال سن می‌تانه ساعت‌ها سخنرانی کنه، اما من خیلی خسته ام. گاهی وقتی که نیست فکر می‌کنم به این که چی بهش بگم و چه جوری متوجهش کنم که اون جوری هام که می‌گه نیست. اما وقتی هست و داره حرف می‌زنه ترجیح می‌دم  ساکت باشم و توی لیوان چایی‌م غرق بشم. به قول فروغ چه‌گونه می‌شود به کسی که اینسان؟ از من که بر نمیاد. 
10 Jan 08:16

http://leilaye-leili.blogspot.com/2014/01/blog-post_9.html

by noreply@blogger.com (Leilaye Leili)
Fariba.dindar

تو گام به گام از جاده اي محقق امروز باز مي گردي به گذشته ي ناممكن ... و ممكن و نامحقق با هم يكي مي شوند

حرف زدن با معشوق گذشته هرگز نمي تواند تو را به همان فضاي مشترك گذشته بازگرداند ... اما مي تواند تو را به دهليزهاي تودرتوي اسراراميزي ببرد كه اينجا و انجايش اشكالي از گذشته تكرار مي شوند ... و گاه به گاه در تيره و تاريكي هاي پاگردهايش كه حالا اسوده خاطر و كنجكاو درشان مي چرخي پنجره اي به ان فضاي درگذشته باز و بلافاصله بسته مي شوند ... و تو حالا از وحشت مداوم اين بر خود نمي لرزي كه اين همه مي تواند زير پايت دهان باز كند و تو را انچنان به تمامي در خود فرو ببرد كه در گذشته مي توانست.

تو گام به گام از جاده اي محقق امروز باز مي گردي به گذشته ي ناممكن ... و ممكن و نامحقق با هم يكي مي شوند .... و مي شوند همين كه هست.

يكجايي ... سر پيچي ... تلخكامي رفته است و انچه هست به گفتن نمي ايد.
10 Jan 08:11

گفتن

by Mirza

- ناخدا، چرا تنها با دریا درد دل گویی؟
- چون تنها با دریا شود گفتن از آنچه دل خواهد، نه آنچه متسمع شنیدنش خواهد.

10 Jan 08:10

این روزها


یک جوری شده، نه به تعریف و تمجیدها از یک کتاب می‌شود اعتماد کرد، نه به فحش‌هایی که به آن می‌دهند؛ بس که همه چیز یا رنگ نان قرض دادن گرفته یا بوی بخل و حسد و دشمنی.
حالا، چه می‌شود کرد؟