Shared posts

06 Jul 16:56

داش حسین شمسیان

by mohannad-h
Nastaran.soleimani

اراذل اوباش، داش حسین عزیز را گلچین کردند

روز گذشته عده‌ای اراذل و اوباش در شهر لاهیجان جلوی ماشین برادر عزیزمان حاج حسین شمسیان را گرفتند و جلوی چشم خانواده، به ضرب چاقو مصدومش کردند.

اکنون در بیمارستان بستری است. و حال وی به قدری وخیم است که دوستان نتوانستند به تهران منتقلش کنند.


لطفاً برای سلامتی این دوست و برادر عزیزتر جان،

یک حمد شفاء قرائت بفرمایید.



پ.ن: اراذل اوباش، داش حسین عزیز را گلچین کردند...

در بین رفقا کمتر دیدم کسی را که هم تحصیل‌کرده دانشگاه تهران باشد، هم روزنامه‌نگار باشد، هم جزو مدیران رتبه بالا باشد، هم بچه مسجدی باشد، هم به شدت امام حسینی و بچه هیئت عشاق الحسین(ع) ...

29 Jun 21:52

احمدی نژاد: می خواهیم امام زمان را بازگردانیم و حال شما را خواهد گرفت/ اشک و شعار در همایش ” خادم مظلوم ”

by کلمه
Nastaran.soleimani

در انتهای این مراسم برخی حامیان رئیس دولت با اشک دور احمدی نژاد حلقه زدند

مراسم بزرگداشت حماسه سوم تیر و تجلیل از محمود احمدی‌نژاد همزمان با نیمه شعبان در سالن سید‌الشهدا با حضور تعدادی از هوادارانش برگزار شد و احمدی نژاد باز از مدیران ” پاکش ” تقدیر کرد.

احمدی نژاد به حامیان خود تاکید کرد که اگر می خواهند برای چیزی غصه بخورند برای امام زمان (عج) غصه بخورند که ۱۱۷۰ سال است خانه نشین شده است. وی ادعا کرد که می خواهیم امام زمان را بازگردانیم.

در انتهای این مراسم برخی حامیان رئیس دولت با اشک دور احمدی نژاد حلقه زدند.

در این مراسم بزرگداشت که علاوه بر احمدی نژاد، غلامحسین الهام سخنگوی دولت، اسفندیار رحیم مشایی ، زریبافان رییس بنیاد شهید، جوانفکر مشاور، رامین، طالب‌زاده، ادیب یزدی و همچنین قائم‌مقامی در آن حضور داشتند از سوی تعدادی شرکت‌کنندگان این مراسم شعارهایی چون «احمدی و مشایی دو یاور الهی»، «توپ، تانک اهانت دیگر اثر ندارد»، «چپ، راست، کارگزار علیه خدمتگزار و… از سوی حاضران سر داده می‌شد.

نوشته‌هایی همچون “مظلوم‌تر از بهشتی، خدوم‌تر از رجایی”، “پیش به سوی خیبر، دولت ادامه دارد”، در دست برخی از شرکت‌کنندگان در این مراسم مشاهده می‌شد.

محمود احمدی‌نژاد در ” همایش خادم مظلوم ” که از سوی حامیان گفتمان سوم تیرماه با این ادعا که دولت احمدی‌نژاد پاک‌ترین دولت تاریخ دولت ایران است، گفت: به دولتم توهین‌های بی‌سابقه‌ای شد اما ما سینه خود را برای هر سرنیزه‌ای آماده کردیم.

احمدی‌نژاد در ادامه گفت: ما اربابی داریم که خواهد آمد و حال شما را خواهد گرفت.

وی با اشاره به اینکه جمعی از پاکان و مومنان را حذف کردند و عده زیادی غصه‌دار شدند و مرتب نیز با من تماس می‌گرفتند، گفت: من در اینجا می‌گویم که اگر دلتان شکست به یاد امام زمان(عج) باشید. ۱۱۷۰ سال است که امام زمان در بین ماست و ما ایشان را نمی‌شناسیم.

29 Jun 14:48

http://morethan.blog.com/2013/06/28/6/

by morethan

ایستاده بودم بالای سر سخی و داشت کلنگ می‌زد. دولا شده بود روی جدول‌ها و کلنگ را می‌برد تا بالای سرش و بعد با زور زیادی می‌آوردش پایین. هر بار که کلنگ از جلوی صورتم بالا و پایین می‌رفت می‌ترسیدم سر آهنی‌اش کنده شود و بخورد توی صورتم. اما با سرسختی جایم را عوض نمی‌کردم و آماده بودم. کلنگ می‌آمد بالا و می‌رفت پایین و کناره‌های هرکدام از جدول‌های باغچه را ذره ذره خالی می‌کرد. بعد سخی باید دیلم می‌انداخت به کناره‌ی جدول و فشار می‌آورد تا یک سر جدول بتنی از خاک باغچه بیاید بیرون و بعد من جدول را بردارم و بیندازم توی فرغون.

اولش که سخی آمده بود و قرار شده بود جدول‌ها را دربیاوریم، هیچ کدام‌مان تا حالا همچین کاری نکرده بودیم؛ من بیشتر. یک سری جدول بود کنار خاک باغچه که سرحد باغچه را مشخص می‌کرد. بابا گفته بود این‌ها رو در بیارین و شروع کرده بودیم. کناره‌ی جدول اولی کلنگ خورده بود و نمی‌دانستیم کی کلنگ زده. حتمن بابا خودش زده بود. سخی رفت کلنگ را که معلوم بود از وسط کار رها شده را برداشت و شروع کرد. دو سه تا جدول که در آوردیم دیدم شبیه دندانپزشکی است. انگار سخی با لثه‌های باغچه یه کمی ور می‌رفت و بعد من می‌رفتم دندان را می‌کشیدم بیرون و می‌انداختم توی فرغون. حتا یک بار که سخی دستش پس و پیش رفت و زد یکی از جدول ها را خرد کرد یاد مامانم افتادم که رفته بود دندانش را بکشد و دندانش توی انبر دندانپزشک خرد شده بود و بعد دکتره مجبور شده بود لثه را جراحی کند و تکه‌های ریز دندان را از توی گوشت لثه بکشد بیرون. خاک‌ها را کنار می‌زدم و ذره ذره تکه‌های ریز جدول خورد شده را از لای خاک بیرون می‌کشیدم و با عصبانیت به سخی نگاه می‌کردم و پرت‌شان می‌کردم توی فرغون. آخرین جدول را که در آوردیم. گفتم سخی هنوز یکی دیگه مونده و جایی را نشان‌ش دادم که زیر خاک‌های پخش شده پنهان بود. گفت نه، اونجا موزاییکه و با نوک بیل رفت و خاک‌ها را کنار زد و گفت ببین.

بابا که اره برقی را رو شن کرد سخی گفت نه حاجی، نه. و دستش را برد بالا. بابا اره را خاموش کرد. دست‌های سخی همان طور بالا بود که یعنی نه و بعد امتداد اشاره‌اش به سمت بالای درخت کاج بلند پیری که کنارش ایستاده بودیم برگشت و سرهای ما بالا بود. من بالای این درخت را زیاد نگاه کرده بودم از بچگی، بابا هم احتمالن همین‌طور. اما از وقتی که قرار شد این باغچه محدودتر شود و این درخت هم نباشد دیگر به بالای درخت نگاه نکرده بودیم. بابا از وقتی اره را روشن کرده بود، نگاهش حد اکثر به اندازه‌ی قد خودش روی تنه‌ی درخت بالا و پایین رفته بود تا محل مناسب گذاشتن اره را پیدا کند. سخی گفت درخت کجه حاجی. وزنش روی دیوارته، اگه بندازیش دیوارت خرابه. من نمی‌دانستم این درخت کج است. فکرش را هم نمی‌کردم. بعد دیدیم حتا قبل از اینکه بیفتد روی دیوار حیاط، سیم‌های برق کوچه را پاره می‌کند. بابا بهت زده بالای درخت را نگاه می‌کرد. می‌دانستم که خیلی دوست داشته چیزی را با اره برقی قطع کند و اصلن شاید به همین خاطر نقشه‌ی محدود کردن باغچه و بریدن این درخت را توی ذهن‌اش کشیده است و این‌قدر بی‌فکر و با عجله خودش برداشته کمی از کناره‌ی جدول‌ها را کلنگ زده و دیده این کاره نیست و رفته سخی را آورده و بعد هم با عجله رفته و اره برقی کرایه کرده. اره را تکیه داد به کنار دیوار و کمی دور و بر درخت چرخید و هی به بالاش نگاه کرد. بعد اره را برداشت و از در رفت بیرون، ولی به سرعت برگشت تو. دست کرد توی جیبش و پول سخی را داد. دوباره اره را برداشت و گفت من برم اینو پس بدم.

ایستاده بودم کنار باغچه و  به جدول‌های توی فرغون و خاک‌های پخش شده همه جای حیاط نگاه می‌کردم. به دندان‌هایی که از توی خاک بیرون کشیده بودم. یادم افتاد توی «تازه نفس‌ها» صحنه‌ای هست که همان روز های اول انقلاب، خلخالی رفته است بالای سر دو نفر که کنار خیابان، میان دسته‌ای از مردم خفت‌شان کرده‌اند و آقایی دارد جرم‌شان را توضیح می‌دهد. هر دو نگاه‌های‌شان مضطرب است. جرم‌شان لواط است. کسی که جرم را توضیح می‌دهد، دست می‌زند به دهان پسر جوان و لب‌هایش را  رو به دوربین از هم باز می‌کند و به آیت الله می‌گوید: این آقا حتا دندان‌های این پسر را کشیده و این کار زشتو با دهانش هم انجام می‌ده. خلخالی یه‌کمی نگاه می‌کند و می‌رود. یه کمی نگاه می‌کنم و می‌روم.