یک سریال تلویزیونی 26 قسمت است. در طول 25 قسمت نخست، شخصیت داستان که فردی آشغال و هیز و دزد و قاچاقچی و هنجارشکن و کثافت و رذل و بیشرف است، هر غلطی دلش بخواهند میکند و هر چیزی بخواهد میدزدد و هر کسی که دلش بخواهد را کتک میزند و بدبخت میکند و با شادمانی و خرسندی زندگی میکند، اما در قسمت آخر سریال ناگهان وحی الهی بر او دمیده میشود و هنگام اذان مغرب به سمت نزدیکترین مسجد توی مسیرش میرود و آستینهایش را بالا میزند و شیر آب را باز میکند و وضو میگیرد و کفشهایش را در میآورد و داخل مسجد میشود و مهر برمیدارد و در صف میایستد و نماز به جا میآورد و با کناریهایش دست میدهد و «قبول باشه!» میگوید و زمانی که همه نمازگزاران رفتند و آنجا خلوت شد و نور سبزی از سقف به فرش تابیده شد، آنگاه وسط مسجد کنار روحانی مینشیند و با چشمان خیس درد دلش را میگوید و هقهق میکند و حاجآقا هم میگوید که دروازههای رحمت 24 ساعته باز است و هیچوقت برای توبه کردن دیر نیست، بعد شخصیت اصلی داستان همانجا دو رکعت نماز شکر به جا میآورد و از مسجد خارج میشود و به ستارههای آسمان نگاهی میاندازد و میرود و هندوانه و نانخامهای و تخمه آفتابگردان و کباب بناب میخرد و با دست پر داخل منزل میشود و بچهاش را در آغوش میکشد و به همسرش نگاه محبتآمیزی میاندازد و سلام میکند و جواب سلام میگیرد و سفره پهن میکنند و از داخل یخچال نوشابه خانواده خنک میآورند تا با کباب بخورند و تیتراژ بالا میآید و یک خواننده پاپ روی آن آواز میخواند و سریال تمام میشود.
نتیجه این روش سریالسازی همین شده که اکنون طرف صبح پشت موتورسیکلت خود مینشیند، به آسمان خیره میشود، زیر لب میگوید: «الهی به امید تو!»… سپس کاسکت را روی سرش میگذارد و حرکت میکند و میرود و چند متر جلوتر کیف دستی زنی را میرباید و فرار میکند، چون از سریالهای تلویزیون آموخته که خداوند توبه انسان را در هر ساعتی از شبانهروز و بدون نیاز به رابط یا ضامن میپذیرد و بلافاصله به آن ترتیب اثر میدهد و تمام گناهان فرد را هم از کودکی تا حال Reset Factory میکند و بالاخره این که هیچوقت برای ابراز ندامت دیر نمیشود و تا فرصت هست باید دهان ملت را سرویس کرد، چون در هر حال خداوند بخشنده و مهربان است.
ضرغامی، مدیران صداوسیما، تهیهکنندهها، کارگردانها و نویسندگان در این سالها بخش بسیار بزرگی از جامعه ایران را زامبی کردهاند و هنوز به این کار ادامه میدهند و تا زمانی که همه زامبی نشوند، بیخیال این زامبیسازی نخواهند شد… چرا؟! چون درک و شعور و سواد سریالسازی را ندارند، اما در اثر پارتیبازی این نعمت به آنها عطا شده که سریال بسازند.