Shared posts

15 Jul 07:20

کند و کاوها و پنداشته ها (1)

by sajjadsaffar
Sare.ghorbani

از جهت آمار و ارقام.
درصد آرای روحانی در شهرهای کوچک بیش از ۵۰ درصد بوده اما در همه‌ی شهرهای بزرگ لزوما این‌طور نبوده

نکاتی دربارۀ ریخت شناسی آرای رئیس جمهور منتخب

نتایج تفصیلی انتخابات ریاست جمهوری از حیث پیشتازی حجت الاسلام حسن روحانی در سطح کشور تقریباً وضعیت یکسانی را نشان می­دهد. به جز سه استان بختیاری نشین  همسایه (یعنی خوزستان، کهکیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری) که رضایی در صدر قرار گرفته، برخی شهرستان­های استان خراسان شمالی و رضوی که قالیباف بیشترین آرا را به خود اختصاص داده و دو منطقۀ محروم و کم برخوردار «بشاگرد» (هرمزگان) و «قلعه گنج» (کرمان) که جلیلی رتبه نخست را به دست آورده است، در سایر استان­ها و شهرستان­های کشور روحانی با تفاضلی کم یا زیاد از سایر رقبا پیشی گرفته است. فلذا در اصل پیشتازی او نمی­توان سخن از نقش آفرینی ویژه و خاص منطقه یا ترکیب جمعیتی مشخص سخن به میان آورد.

اما در مورد یکسره شدن کار پیروزی او در دور اول وضعیت متفاوت است. مروری گذرا بر نتایج تفصیلی به روشنی حاکی از آن است که روحانی «پیروزی در دور اول» را مرهون همانجایی است که احمدی نژاد پیروزی "قاطع" در انتخابات 88 را مرهون آن بود؛ شهرستان­های کوچک و روستاها.

از میان شش شهر بزرگ و پرجمعیت کشور که احتمالاً عنوان کلانشهر در مورد آنها صادق باشد، روحانی فقط در دو شهرستان تبریز و شیراز حدنصاب بیش از 50 درصد آرا را کسب کرده است. میزان آرای او در تهران 47، در اصفهان 46، در مشهد 37 و در اهواز 42 درصد است. در میان سایر مراکز استان­ها نیز هر چند پراکندگی قابل توجهی از حیث نتایج وجود دارد اما میانگین کلی آنها تقریباً عدد 50 درصد را نشان می­دهد. اما جالب اینجاست که درصد رأی روحانی در شهرستان­های کوچک­تر  به حدود 60 درصد می­رسد و در مناطقی که متغیر خاصی نقش آفرین است (مثلاً حضور پررنگ برادران و خواهران اهل سنت) از مرز 70 درصد آرا می­گذرد.

توجه به حضور و تأثیر بالای رأی مناطق کم برخوردار در پیروزی دور اولی حسن روحانی هم از جهت فهم درست پیام 24 خرداد از جانب جریان پیروز انتخابات و هم از جهت لزوم بازنگری و ارزیابی جریان اصولگرا و نیز حامیان دولت در کارنامه 4 سال اخیر خود، بسیار حائز اهمیت است. به ویژه دوستان عدالتخواه و آرمانگرا و "مستضعف دوست" ما که تصورشان این بود که رأی مستضعفین مانند چکی سفید امضا در جیبشان است، باید عمیقاً در این باره تأمل کنند که چگونه همانها که با رأی قاطع خود احمدی نژاد را از «مخمصۀ تهران» رهاندند، اینک کسی را برگزیده اند که از هر سو بنگری شباهتی میان او و احمدی نژاد 88 نمی بینی که تعارض و تفاوت نیز مشهود است.

در این فقره نه تنها رأی مناطق و روستاهای محروم، که آرای ساکنان حومۀ مستضعف نشین تهران نیز شایسته توجه است. البته در این مناطق، روحانی به لحاظ درصد آرا پیروزی چندان قاطعی کسب نکرده و عموماً بین 40 تا 45 درصد از آرا را به دست آورده است. اما مقایسۀ عدد آرای او با عدد آرای میرحسین موسوی در همین مناطق، در شرایطی که تعداد کل آرا نسبت به سال 88 اندکی نیز کاهش یافته است، کاملاً معنادار است. تعداد آرای روحانی نسبت به موسوی در اسلامشهر 49.5 درصد، پاکدشت 107 درصد، ورامین 49 درصد و رباط کریم 153 درصد رشد داشته است. شاید اگر سال قبل، آرای بالای علی مطهری در انتخابات مجلس نهم در منطقۀ اسلامشهر (آن هم در حالی که معضلات اقتصادی هنوز ابعاد گستردۀ کنونی را پیدا نکرده بود) مورد تأمل قرار می­گرفت، اکنون از نتیجۀ انتخابات در مناطق و نقاطی که در سالهای اخیر پایگاه رأی اصولگرایان و عدالتخواهان قلمداد شده اند، متعجب نمی­شدیم. شاید در آن صورت از منظری واقع بینانه­تر صحنه کشور و اقتضائات جدید آن را می­دیدیم و در حصار اوهام خودساخته گرفتار نمی­آمدیم.

15 Jul 07:16

کند و کاوها و پنداشته ها (2)

by sajjadsaffar
Sare.ghorbani

درست است که اصول‌گرا است و درست است که بنیادا اختلاف‌نظر داریم. اما این آدم از آن آدم‌هایی است که من واقعا احساس می‌کنم «تحلیل» می‌کند. شعار نمی‌دهد و گرچه پیش‌فرض‌هایش با من متفاوت است اما متوهم به‌نظرم نمی‌رسد.
کلا من تحلیل‌هایش را می‌خوانم و حرص نمی‌خورم که مگر در کدام دنیا زندگی می‌کند. برایم قابل لمس است که «یک» واقعیت را بعضا به دو شکل متفاوت می‌بینیم.

مسألۀ ائتلاف در دقیقه نود

چنانکه اینک به طور نسبی مورد اجماع همۀ ناظران و تحلیلگران قرار گرفته است، پیروزی یک مرحله­ای روحانی محصول موجی بود که عملاً در دو سه روز پایانی رقابت انتخاباتی صحنه را در نوردید و او را به نصاب لازم رساند. موج مذکور البته با شتاب ملایمی از حدود 10 روز مانده به انتخابات آغاز شده بود. بر مبنای نظرسنجی معتبر مؤسسۀ مرتبط با یکی از نهادهای عمومی، از روز 15 خرداد تا 19 خرداد، روحانی با افزایش روزانه 1.5 تا 2 درصد، آرای خود را از حدود 5 درصد به بیش از 12 درصد ارتقا داد و از رتبۀ پنجم به رتبۀ دوم صعود کرد. هر چند بر سر رتبۀ دوم، رقابت میلی متری و نفسگیری میان او، رضایی و جلیلی در جریان بود. در این مرحله، قالیباف کماکان با فاصله­ای 12 درصدی در صدر قرار داشت.

اما کناره گیری عارف و اجماع «ضد اصولگرایانه» حاصل از آن، به رشد روحانی شتابی فوق تصور داد. بر مبنای نظرسنجی­های اوایل هفته آخر، جمع جبری درصد آرای روحانی و عارف به زحمت به 20، می­رسید و کماکان کمتر از آرای قالیباف بود. اما آنچه در عمل محقق شد این بود که با کناره گیری عارف، نه تنها در روز چهار شنبه روحانی به قالیباف رسید، بلکه نظرسنجی پنج شنبۀ صدا و سیما حاکی از آن بود که قالیباف را پشت سر گذاشته و از مرز 38 درصد آرا نیز گذشته است! شیبی که در روز انتخابات نهایتاً به درصد 50.7 رسید.

منشأ این رشد شتابناک چه بود؟ توضیح ساده­ای وجود دارد که پاسخ را به «اسطورۀ آرای خاموش» احاله می­کند. مقصود از آرای خاموش عمدتاً مخالفان نظام و سبزهای رادیکال و به اصطلاح تحریمیها هستند. البته در این امر تردیدی وجود ندارد که بخش اعظم این افراد، با امیدواری حاصل از وحدت به صحنه آمدند و رأی خود را به نام روحانی به صندوق ریختند. ضمن اینکه بسیاری از این افراد قبل از این هم به موضع مشارکت در انتخابات رسیده بودند و صرفاً بر سر انتخاب میان روحانی و عارف دچار تردید بودند. اما چنانکه پیشتر گذشت، نگاهی به ماهیت و ترکیب آرای روحانی، به روشنی حکایت از آن دارد که پیروزی او و خصوصاً دور اولی شدنش، در همان جایی رقم خورد که پیروزی احمدی نژاد در سال 88: شهرهای کوچک و روستاها. فراموش نکنیم که میرحسین موسوی در سال 88 با وجود فعال کردن تقریباً کامل همۀ ظرفیت­ –به اصطلاح- آرای خاموش، در انتخابات شکست خورد. 

مسأله مهم همانگونه در روزهای اخیر به کرات مورد اشاره قرار گرفته است، هم­افزایی حاصل از وحدت و موج ناشی از آن است. اینجا همان جایی است که دو دوتا لزوماً 4 نمی­شود! بخش قابل توجهی از رأی دهندگان –به اصطلاح- خاکستری که جهت­گیری ایدئولوژیک بر تصمیم­شان غالب نیست، از موج رأیی که خصوصاً در روزهای آخر شکل می­گیرد، متأثر هستند. این یک واقعیت است که بخشی از رأی دهندگان از اینکه به گزینه­ای رأی بدهند که رأی نیاورد، احساس غبن و شکست می­کنند! مشاهدات و مسموعات دست اول نگارنده و دیگران، به ویژه از شهرستان­های کوچک، نیز مؤید این امر است: افرادی که تا دو روز مانده به انتخابات تصمیم به رأی به قالیباف، رضایی و ولایتی داشته اند (ویا هنوز تصمیم مشخصی نگرفته بودند) و در روز انتخابات به روحانی رأی داده اند. چرا؟ «چون همه به روحانی رأی می­دهند!» این همان مکانیزمی است که پیشتر در سال 76 و 84 نیز به ترتیب به نفع خاتمی و احمدی نژاد هم عمل کرده است.

با این تحلیل، برخی اصولگرایان در روزهای آخر قبل انتخابات و بیشتر بعد از انتخابات، عدم ائتلاف در دقیقه نود را به عنوان خطایی استراتژیک عامل شکست این جریان قلمداد کرده اند. از این منظر، «اگر ائتلاف برای روحانی کارساز است، چرا نباید برای رقبایش کارساز باشد؟» دست­کم این است که ائتلاف کاندیداهای اصولگرا، بمبی در فضای خبری منفجر می­کرد که موج انفجار آن می­توانست روند پیشرفت موج روحانی را کند و فضا را عوض کند.

واقعیت آن است که این ارزیابی را نمی­توان به طور جدی رد کرد و همچنین به عنوان امری قطعی پذیرفت. در واقع امری است که فقط تحقق عملی­اش می­توانست نتایجش را آشکار کند. با این وجود نگارنده، لازم می­داند تا توجه معتقدان به لزوم ائتلاف در دقیقه نود و باورمندان به پیروزی قطعی حاصل از آن را به دو نکته جلب کند.

اول آنکه ائتلاف ضد اصولگرایانه تفاوت مهمی با ائتلاف اصولگرایانه احتمالی داشت که بخشی از هم­افزایی و سینرجی آن از همین امر نشأت می­گیرد: این تفاوت، نگرش «بدنۀ حامی» به ائتلاف و اعتقاد به درستی آن بود. در واقع، کناره گیری عارف به نفع روحانی امری بود که حتی طرفداران عارف را نیز عموماً خوشحال می­کرد و به آنان امید پیروزی می­داد. در واقع از جانب بدنۀ حامی ائتلاف و اجماع مطالبه می­شد و تحقق آن گامی به پیش بود. اما در طرف مقابل وضعیت به کلی متفاوت بود. به طور مشخص، بدنۀ حامی دکتر جلیلی نه تنها آمادگی پذیرش ائتلاف و کناره گیری وی را نداشت، بلکه در صورت وقوع -لا اقل بخش قابل توجهی- آن را نوعی خیانت به خود قلمداد می­کردند. این که چه روندها و فرآیندهایی طی 8 سال یا بیشتر ما را به این نقطه رسانده است، سؤالی است که می­تواند در جای خود مورد توجه قرار گیرد. امّا اصل این مطلب یک واقعیت تحلیلی است. فلذا، برخلاف جناح مقابل در اینجا ائتلاف پیام آور شادی و پیروزی نبود. این احتمال وجود داشت که حتی بعضاً برخی از سبد رأی این جریان اتلاف شود و یا به تصمیماتی چون رأی سفید و رأی به مهندس غرضی برسد! این چیزی بود که بعضاً از طرفداران جلیلی دربارۀ رأی احتمالی دور دوم شان شنیده می­شد. اما قدر متیقن این است که انرژی و نشاط حاصل از این وحدت که بتواند بخشهای دیگری جامعه را با خود همراه کند، منوط به تحرک و نشاط بدنۀ حامی بود و زمینه مساعدی برای این تحرک به چشم نمی­خورد.

از سوی دیگر گسترش و موج اجتماعی، چیزی نیست که صرفاً متکی به خود باشد. بلکه این موج می­بایست بر بستر عمومی شدن یک پیام یا مفهوم ساده پیش برود. موج احمدی نژاد 84 ، در چهل و هشت ساعت آخر در بستر این پیام گرفت که: «یک نفر هست که مثل رجایی ساده زیست است و دزد نیست و آمده است که دست دزدها را قطع کند». در روزهای آخر انتخابات 92 نیز موج روحانی بر بستر یک پیام ساده و کوتاه عمومیت یافت. دربارۀ این که این پیام چیست در ادامه سخن خواهد رفت اما در اینجا صرفاً باید یادآوری شود که بدون چنین زمینه­ای هر گونه وحدت و ائتلاف احتمالی نیز نمی­توانست راهگشا باشد.

ادامه دارد  

08 Jul 21:33

Inner Peace

by irisz
Sare.ghorbani

اصلا هم به یاد دوست در ویپاسانا نیست. اصلا


22 Jun 13:45

تعریف از داخل

by مرضیه رسولی

کار سختیه آدم حق شهروندیش رو به بازی های سیاسی و ترجیحات حزبی نبازه، حق شهروندیش رو به خاطر مطالبات سیاسی مسکوت نذاره. بعضیا می گن نه همین که من طرفدار اصلاح طلبام معنیش اینه که حقوق شهروندیم در اولویته چون اونا بیشتر بهش رسیدگی می کنن. به نظر من اینجوری نیست، کلی مثال نقض وجود داره. بعد هم وضع مملکت ما جوریه که یکی الان اصولگرائه بعد می شه اصلاح طلب یا برعکس. چون بازی بین همین آدمای ثابته و یه سیاستمدار تو ایران مدام بین این دو در رفت و آمده. نمی شه قطعی بهش برچسب اصلاح طلبی چسبوند. حالا این وسط ما چرا باید چاکر دربست اصلاح طلبی باشیم.

 من اگه بگم الان اولویتم وضع معیشتمه به نظر خیلی ها مضحک می یاد، از بس که یکی مثل صداوسیما حرف زدن درباره ی وضع معیشت رو به گه کشیده، انقدر باهاش شعاری برخورد کرده که دیگه شنیده نمی شه. برای خیلی این حرفا بوی طبقه ی فرودست می ده. می گن بابا اولویتت باید باز شدن فضای سیاسی کشور باشه. اگه بگم اولویتم لغو حجاب اجباریه هزار نفر پیدا می شن می گن مشکل تو همین یه روسریه؟ حالا فعلن روسریت رو بی خیال شو بذار دیگر آزادی های مدنی تحقق پیدا کنه. خواسته ی خیلی از مردم از کاندیداها موضع گیری در برابر نفر اول مملکت و پوز زنی و افشاگری های سیاسیه. وقتی اینا در اولویت باشه دیگه کسی نمی یاد بگه برنامه ش برای بهتر کردن وضع آموزش پرورش چیه، اصلن لازم نیست بگه. همون جور که تو مناظره ی دوم دیدیم که کاندیداها چقدر تهی بودن. مشکل بزرگ یکی مثل من؛ گشت ارشاد مطلقن درباره ش سکوت شده. اگه خواسته م این باشه که یکی از اینا نه تو صداوسیما، حداقل تو یکی از این برنامه های غیررسمیش اسمی از گشت ارشاد ببره و موضعش رو مشخص کنه، آحاد ملت فوری کتکم می زنن. می گن مگه نمی دونی کجا زندگی می کنی، مگه نمی دونی چارسال پیش چه اتفاقی افتاد، اگه اینا اجازه داشتن که حرف می زدن. حرف منم اینه که بابا تو دیگه مدافعش نباش، تو شهروندی، این چیزی که من روش انگشت گذاشتم حق تو هم هست، هی برا من از مصحلت و شرایط نگو. منم مثل تو شرایط رو از برم اما فراموش هم نمی کنم حقم چیه. حقم این نیست. و به خاطر اینکه حقمو نمی تونم بگیرم به زبان آوردنش رو برام قدغن نکن. اگه یکی از کاندیداها بگه سال 88 فتنه ای در کار نبوده، ولی قائل به حقوق شهروندی من نباشه قد آب بینی بز برا من ارزش نداره. انقد از اسم برده شدن از موسوی تو تلویزیون و افشاگری درباره ی کوی دانشگاه به هیجان نیا. همین هیجان باعث می شه چیزای مهمتر بی ارزش شه.