FarZane
Shared posts
لشكر صاحبزمان
galloping with three legs
بعد از جلسه ناتالیا داشت یکی رو مسخره میگفت یارو دیوانه بود مدام با انگشت اشاره میزد به چونه و گردنش. خواستم بگم شاید میخواست غبغبش رو ورزش بده، ولی دیدم بلد نیستم غبغب چی میشه به انگلیسی. حتما شنیده بودم ولی یادم نمیاومد.فهم کلمات با بکار بردنش گاهی دوتا قابلیت جداگانهاند. کلمات را میخوانی و میشنوی و میفهمی ولی موقع جمله سازی، موقع تلفظ بیخیالشان میشوی میدانی آنچه یادت مانده آهنگ کلمهست نه خود خود کلمه و ممکن است یک چیزی بگویی و برینی. برای همین میگردی دنبال نزدیکترین کلمهی که کارت را راه بیاندازد و بلدش هم باشی و همین میشود که خیلی وقتها خودت میدانی که در ظاهر و شعورت یک زن سی و چهار ساله را داری ولی با کلمات یک بچه چهارده ساله حرف میزنی و بیاغراق برای من این سخت ترین قسمت مهاجرت است. آنجایی که میخواهی به همکارت بگویی “کچل نشدی که، کمی کلهت تُنُک شده” ولی تنک را نمیدانی و کلی از چگالی بر سانتیمتر مربع موهایش که رو به کاهش است حرف میزنی. انگار کله همکارت جنگل استوایی باشد و موهایش درخت و خیلی فرق است بین کسی که در فارسی حضور ذهن استفاده از کلمه تنک را دارد یا کسی که به همه مراحل ریزش مو میگوید کچل شدن.
همین جریان ناتالیا، در این ده سال احتمالا من هیچوقت از غبغب حرف نزدم. آدم بیست تا سی ساله معمولا کارش به غبغب نمیافتد. برای کسری از ثانیه فکر کردم نکند حالا که زیر بغل میشود آندرآرم لابد این هم میشود آندرچین ولی به نظرم منطقی نیومد. فکر کردم امکان ندارد که انگلیسی زبانان کلمه ساز که حتی برای عقب دادن کون به نیت دلبری هم فعل دارند: “توِرک” بردارند غبغب را با عضو بالاییش آدرس بدهند.اگر اینجور بود به گونه هم میگفتند آندرآی به بیضه هم آندرپینِس. دوباره مختصری فکر کردم و بعد بیخیال شدم و فکر کردم عوض اینکه مسخره خاص و عام بشم حرفش رو نزنم و بگذارم همان زن به گردن ضربه بزن را مسخره کنند. میشد با دست نشون بدم کجا رو میگویم یا آدرس بدهم، مثل وقتی که نمیدانم کیسه صفرا چه میشود و از مقعد آدرس میدهم تا دم خود کیسه صفرا “میری تو، میری جلو، میپیچی، آپاندیس رو رد میکنی و … “انگار مخاطبم سوار شده باشد رو کلهگی دستگاه کولونسکپی و من انقدر باید آدرس بدم تا برسیم به کیسه صفرا. در این مورد خاص ارزش نداشت خودم را عذاب بدهم، ضمنا از مهاجر توقع میرود نداند کیسه صفرا یا اثنیعشر را چه صدا میکنند ولی حکایت غبغب و ناف جداست. چهار سالت که نیست، عضو دم دستی و رنگ کلهغازی را باید بدانی. که خب نمیدانی گاهی.
هیچوقت حواسم نبود که با زمان باید زبانم را هم پیرتر کنم. نمیشود در سی ساله گی کلمات خام بیست سالهگی را استفاده کرد. مثل لباس و رنگ آرایش میماند. بعضی از ما بسته به سن مهاجرت و نوع مهاجرت با بعضی از کلمات آشنا نمیشویم. من که بیست و پنج ساله مهاجرت کردم هیچوقت دایره لغات “مخ زنی و لاس” نوجوانان هیجده ساله به ادبیاتم اضافه نشد. من که اینجا مدرسه نرفتم و بچه مدرسهی نداشتم با اینکه مهندسم و ریاضیم خوبه و تابع سخت حل میکنم ولی نمیتونم برای همکارم که مثل خرگیر کرده که منِ دانشمند چطور سنت برکیلووات را تبدیل کردم به دلار بر مگاوات، توضیح بدهم که طرفین/وسطین کن خب ابله. مجبورم کاغذ بیارم و رو کاغذ با خجالت طرفین وسطین را بکشم چون یادم نبود که کلمه طرفین وسطین و روش نردبانی را به انگلیسی نمیدونم!
با زمان واژه یاد می گیرم، نه که بخواهم، مجبورم ولی متاسفانه گاهی حواسم نیست که کلماتم را بازنشسته کنم. تا شبکیه چشمم پاره نشده بود اسمش را نمیدانستم. تا وقتی موش ندیده بودم نمیدانستم مرگ موش یک کلمه علمی برای خودش دارد یا ماوس پویزن کفایت میکند. باید اداره مالیات گیر بدهد به من تا بفهمم تقلب مالیاتی با تقلب از روی بغل دستی نگاه کردن دو کلمه مجزاست. گاهی فکر میکنم من هیچوقت زبان رختخوابی انگلیسی را نخواهم فهمید. نمیدانم مردان کانادایی/انگلیسی زبان آتئیست در رختخواب خدا را صدا میکنند یا پاپ یا سنتا(بابانوئل) را. اینجا مدرسه نرفتهام و از نظام آموزشی باخبر نیستم. ماه پیش داشتم فرمهای ثبت نام مدرسه دولتی بچه را پرمیکردم و خیلی جدی چندبار مجبور شدم نظام تحصیلی کانادا را گوگل کنم بفهمم بچه بعد فلان کلاس کجا باید برود یا محاسبه کنم ببینم الان باید بره مدرسه یا دوسال مونده؟ از مدیر مدرسه سوالهای کردم که میخواستم از خجالت آب بشوم چون حس کردم جده مرحوم بیسوادم هستم در اردبیل سال هزاروسیصد هفت، وقتی میخواسته اسم پسرش را بنویسد مدرسه و فقط میدانسته مدرسه از اینجا شروع میشود باقی را کجا باید برود را نمیدانسته و توکل کرده به محبت مدیر مدرسه.
زبان چیز عجیبیست. بزرگترین نقطه ضعف من است در مهاجرت. من فارسی زبان باهوشی هستم و هرچه زبان انگلیسیم بهتر میشود بیشتر میفهمم چقدر مثل کاستهای لینگافون درست و صحیح و بیروح و بیامضا حرف میزنم. چقدر فاصله است بین آیدا فارسی زبان و انگلیسی زبان و چه حیف. هرچقدر زبانم بهتر میشود بیشتر قایم میشوم پشت مبل. خیلی وقت است که دیگر که موقع خواندن کتابی مثلا از نوشتههای ونهگات یا آستر اصلا دیکشنری لازمم نمیشود، رادیو سی بی سی را باهمان حالی گوش میدهم که رادیو فرهنگ را. کلمات را معمولا میدانم و یا خیلی راحت میتوانم از ریشه یا باقی جمله حدس بزنم. خیلی سال است مغزم ترجمه نمیکند و همین باعث شده که فهمیدم چقدر زبان نوشتارم بیروح است. چند وقت است که یک چیزی مثل یک وبلاگ انگلیسی برای شرکت راه انداختهام و هرهفته انچه در صنعت برق گذشت را با زبان خودم برایشان مینویسم. رییس چه ذوقی میکند از طنز لابهلای صنعت برق من و من گریهم میگیرید که ایبابا کجاش رو دیدی، اگر این وبلاگ فارسی بود الان کلی آدم هلاک راکتور داشتی.
مرثیه : چقدر فاصله است بین من فارسی و من انگلیسی. هیچوقت نشد در انگلیسی کسی باشم که در فارسی هستم و احتمالا نخواهم شد.حتی در محاوره نشد که با اعتماد به نفس طنازی کنم. مثل یک کمدین خوب (کاری که در فارسی میکنم) چیزی بگویم و سکوت کنم در انتظار خنده حضار. مدام مضطرب و مترصدم که اگر طنزم را نگرفتند خودم را توضیح بدهم. پرونده عشوه به زبان بیگانه را همان سال دوهزار و شش بستم گذاشتم کنار. همه فرندز را هم که از بر باشی باز موقع حرف زدن با یک انگلیسی زبان وسواس میگیرم که ادبیات فیلم فرندر اگر مثل ادبیات مهران مدیری صرفا زبان اختراعی نویسندگانش باشد چی. اگر من درحالی که حس میکنم که چه بامزهام الان که با زبان ریچل حرف میزنم در اصل دارم به یارو چیزی معادل “من چیکاره بیدم” را تحویل میدهم چی؟ من خودم اگر با زیباترین مرد جهان حرف بزنم و او بگوید” من چیکاره بیدم” مگر نه اینکه میکشمش. اگر ادبیات فیلم پورن را کپی کنم و وسط سکس بگویم “بخورمت جیونی” چی؟ مهندس حق ندارد حالش بهم بخورد و پس بیافتد که چطور دم خروس مرا که از یوسا حرف میزدم باور کرده و رسیده به این جیوونی. همه زبان اکتسابی نیست، گاهی بنا بر طبقه و محیط خود آدم کلماتش را دست چین میکند. من فاقد طبقهام و مدام حس میکنم شعورم را نمیتوانم نشان بدهم و متوجه شعور آدمها نخواهم شد و سرم کلاه خواهد رفت و بجای کسی که کلمات را بلد است چیزی معادل یک پینگیلیش نویس کانادایی به تورم خواهد خورد. در فارسی من دربست عاشق نوشتن و حرف زدن آدمها میشوم. درسوابقم دارم عاشقیت از راه دور صرفا بخاطر ایمیلهای کسی که بلد است با کلماتش بازی کند. دیوانه شدن برای کسی که ساکت است ولی کلماتش نشان میدهند چقدر مثل من فکر میکند. ببینید من چه میکشم وقتی مشتری شرکت را که پیرمرد هفتادسالهی ست را میبرم ناهار بیرون و او برایم توضیح میدهد که جز این کارخانه آبجو سازی یک مزرعه پرورش اسب بزرگ هم دارد و چیزهایی از اسبها و سوارکاری میگوید. حرفهایش تخصصی نیست در همان حد است که هر آدم غیرسوارکار سی سالهی میداند.میدانم یکی از کلماتی که گفت یورتمه بوده، آن یکی چهارنعل و من عمرا نمیدانم کدام به کدام است. من بعد از دوران اسب سواری مهاجرت کردهام و پیش نیامده از اسب بدانم. خیلی چیزها را نمیدانم چون کارم بهشان نیافتده ولی در فارسی میدانی چون حتی اگر کارت به اسب نیافتد دوروبرت همیشه چندنفر دارند از عرصه و اسب و غبغب و لحد حرف میزنند!
چس ناله غلیظ : اسب و سکس به زبان کانادایی به درک، کابوسم این است که روزی مجبور شوم یادبگیرم جزییات مراسم تدفین به انگلیسی چه میشود چون پیرشدهام و قرارست حتی به انگلیسی بمیرم.
پ.ن. غبغب میشود دابل چین
وقتی سرانگشتانم از تماس باران هم میسوزد
تزلزل و خرابی اعصاب سیگاریها را صبحهای پرسرفه و پرخلطشان لو می دهد. وقتی صبحها خیلی سرفه کنند و بین هر دو جمله یکبار سینه صاف کنند، میفهمی تا صبح نخوابیدهاند و دربالکنی، تراسی یا پشت بامی تا خود صبح سیگار کشیدهاند.
اعصاب خراب قرصی اعصابیها را مشت مشت قرص بالا انداختنشان لو میدهد. وقتی دستانشان را در هوا معلق میگیرند و لرزشش را با افتخار و ضعف نشانت میدهند. دستشان میلرزد. صدایشان میلرزد. حتی حس میکنی از پایه و ستون خودشان هم میلرزند
تزلزل اعصاب ما کناره ناخن بجوها وقتی لو میرود که پیرهن قرمز تن کردهایم و بوی عطر میدهیم و از نظر ناظر بیرونی چه حال خوشی داریم و بیهوا لیمو روی سالادمان میچکانیم و اشک در چشمانمان جمع میشود از سوزش سر انگشتان براثر تماس با لیمو. میفهمیم خیلی جویدهایم، تا عمق و جلوتر. حتی آب هم که میخورد به سر انگشت دل آدم جمع میشود و باز میبینیم ناخودآگاه روی مبل خیره شدهایم به هیچ و کناره ناخن را با دندان میکنیم و نمیترسیم از مزه خون. ما خودمان تا عمق جویده شدهایم، ناخن که قابل ما را ندارد.
خودم را بازنشر میکنم
چرا کانادا امامزاده ندارد
بغض دارم. نمیدونم چرا. نمیخوام بندازم تقصیر بارون و هوای ابری. نمیخواهم بندازم تقصیر آستانه عادت ماهیانه. بغض اجازه داره که خودش بیاد لابد. گیر کنه جایی ته گلو. جوری که میخوای حرف بزنی قبلش بغضت را صاف کنی. جوری که روزها ریمل نزنی از ترس ترکیدن ناگهانیش. بغض مستقل است. وابسته به عامل بیرونی نیست گاهی. غمباد است. غم باد کرده. بعض فدای سرم مشکل این که جا پیدا نمیکنم خالیش کنم. در خانه با حضور پسرک نمیشه. نمیخوام با ماشین برم یکجا گریه کنم. فکر میکنم چقدر ترجم برانگیز است زنی که در ماشین گریه میکند. و من بیشک هرچه باشم ترحم برانگیز نیستم. صبح به رییس گفتم مریضم . نشستم گریه کنم. در آستانه گریه بودم که مادرم زنگ زد. دوبار. نشد جواب ندهم.بغضم را صاف کردم. گفتم بله. اون بغض داشت. چون پیشدستی کرد من مجبور شدم دلداریش بدم. حتی جوک بگم بخنده. گفت دخترم برو به کارت برس. گوشی را گذاشتم برم گریه کنم. نشد. حس رفته بود. حس رفته بود بدین معنی نیست که بغض هم رفته بود. از خونه زدم بیرون. پیاده. پیادهروی برهردردبیدرمان دوا نیست. بغض موند. انقدر گنده شده که هیچی پایین نمیره. از صبح هیچی نخوردم. از دیشب شاید. شاید بجای رژیم آدمها باید بغض کنند.
الان که گریه با بدبختی خودش را رسونده به کناره چشمهام و داره فشار می آره نشستهام رو صندلی مانیکوریست. عمرا درست نباشه جلوش اشک بریزم. طفلی فکر خواهد کرد دستم را بریده. جفتمون هم انگلیسیمون اونقدر خوب نیست که برای هم مفهوم بغض را توضیح بدهیم. دارم بجای دستام سقف را نگاه میکنم. بغض باید برگرده.
اگر کانادا امامزاده داشت الان میزفتم امامزاده. با همین ناخنهای درست کرده. کفشهام را در میآوردم میخزیدم یک گوشه. چادری که بوی تن هزار زن را میداد میپیچیدم دورم و گریه میکردم. برای مظلومیت یکی که نمیدونم کیست. برای صدای قرآن شاید که معمولا برای من گریه میآره. صبر میکردم تا اذان. اون گریهآورتره . شاید بهانه می کردم که گریه می کنم برای اون همه آدم که معلومه یا حاجت دارند یا جا ندارند یا مثل من بغضشکن دارند. امامزاده چیز خوبیست. هیچ جا در کانادا جایی برای گریه تعبیه نشده است. کلیسا و مسجد محل عبادتند. برای گریه آدم ضریح لازم داره. یا اگر هم جایی وجود دارد نمیدانم چرا به مهاجرها در بدو ورود یک فرم نمیدهند که درش درج شده باشه برای کارت بیمه به فلان جا مراجعه کنید. برای آموزش رزومه نویسی به فلان جا. برای گریه به فلان جا.
بخاطر گریه هم که شده باید برگردم
همه به من میگن ما موندیم تو چطوری میرسی به این ...
FarZaneنمی رسم. چطور فکر می کنید می رسم؟