Shared posts

04 Nov 21:37

ابراهیم نبوی: اسرائیل، ترکیه، عربستان، داعش

by طاها

ابراهیم نبوی، از آن دست طنزپردازان و نویسندگانی است که دستش به انواع تریبون‌های پیام‌رسانی پرمخاطب می‌رسد؛ از روزآنلاین و گویا گرفته، تا دوم دام دات کام. با این همه، ترجیح می‌دهد مطالبش را در فیسبوک به مخاطبانش عرضه کند. انگار نه انگار که شاید بعضی‌ها فیسبوک نداشته باشند. انگار نه انگار که نوشته‌های مندرج در شبکه‌های اجتماعی شخص‌محور مثل فیسبوک، خیلی زود به حاشیه می‌روند و در میان انبوه مطالب متفرقه‌ی دیگر گم می‌شوند و قابل جست‌وجو هم نیستند.

صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

با آن که از بازنشر نوشته‌های دیگران در یک وبلاگ شخصی ـ چه مال خودم باشد و چه مال دیگران ـ بیزارم، این یک مورد را استثنا می‌کنم و عین متن ابراهیم نبوی در مورد داعش و کشورهای منطقه را که بسیار پسندیدم، نقل می‌کنم که هفت ساعت پیش از نوشته شدن این سطرهای اولیه، در صفحه‌ی فیسبوک ایشان منتشر شده است. تصویر بالای صفحه نیز از همان‌جا آمده است.

صفحه فیسبوک ابراهیم نبوی

صفحه فیسبوک ابراهیم نبوی

اسرائیل، ترکیه، عربستان، داعش
گاهی اوقات واقعیت همان چیزی است که می شنویم. لزومی هم ندارد که زیادی زور بزنیم. خیلی ها نمی فهمند که چرا فلان مقام مهم سعودی می گوید که « ایران راه حل نیست، خودش مشکل اصلی است» و همین مقام سعودی می گوید که « نیروهای ایران باید از سوریه خارج شوند.» گاهی ممکن است خودتان را اذیت کنید و فکر کنید چرا در موقعیتی که داعش دارد آدم می کشد و سر می برد و ترور می کند، عربستان سعودی علیه ایران حرف می زند. جوابش خیلی ساده است. برای اینکه ایران در سوریه مانع فعالیت داعش شده و عربستان دوست دارد داعش پیروز شود. عربستان اصلا از سربریدن بدش نمی آید.
یا مثلا فکر می کنیم در شرایطی که کوبانی نیاز به کمک دارد، چرا ترکیه مرز خودش را به روی کوبانی و به روی کمک رسانی برای کردها بسته و در همان زمان که داعش کرد ها را قتل عام می کند، ترکیه هم مقر پ ک ک را بمباران می کند، جوابش خیلی ساده است. ترکیه ازهوا حمله می کند و داعش از زمین. هیچ عملی نیست که داعش انجام دهد و با منافع ترکیه و عربستان تضاد داشته باشد.
شاید هم فکر کنید که چرا وقتی اسرائیل که جنگ تاریخی با اعراب و مسلمانان دارد، چرا در گزینش دشمن اصلی هیچ مخالفتی با داعش ندارد و دشمنی اصلی اش با ایران است. چرا اسرائیل که دلبسته به اصول انسانی است، دموکراسی را دوست دارد و خیلی جینگولی و مامانی است، علیه وحوش و روانی های داعش کاری نمی کند؟ خیلی طبیعی است. داعش دارد کارهایی را می کند که اسرائیل دوست دارد بکند و رویش نمی شود بکند، یا بخاطر حیثیت سیاسی اش سعی می کند این کارها را نکند.
یا مثلا ممکن است تعجب کنید که ببینید چرا مجاهدین خلق از داعش به عنوان عشایر انقلابی عراق که علیه دولت مالکی و عبادی می جنگد نام می برند و داعشی ها را پیشتازان آزادی عراق می دانند و صریحا و یک دل نه صد دل از آنها دفاع می کنند. قضیه خیلی ساده است، مجاهدین از نظر ایدئولوژیک هیچ فرقی با داعش ندارند، من بعید می دانم که مجاهدین و بخش مهمی از نیروهای شان در داعش فعال نباشند.
یا مثلا در این مورد که چرا مهم ترین نیروهای داعش اروپایی ها هستند و یک چهارم تروریست هایی که از اروپا به داعش پیوستند، زنان سفیدپوست اروپایی هستند و چطور با اینکه می دانند داعش از زنان فقط به عنوان برده جنسی استفاده می کند، با شوروشوق به عراق می روند و خیلی هم از این موضوع خوشحال اند، یا اصولا این که چرا این همه اروپایی ها به داعش می پیوندند؟ چرا وقتی سربریدن را می بینند، از رفتن به عراق و سوریه پشیمان نمی شوند. علتش خیلی ساده است. داعش یک بهشت آنارشیستی است که آدم می تواند هر کاری در آن بکند، با ده تا زن ازدواج کند، در عرض سه ماه شش تا شوهر کند، سر ببرد، تیراندازی کند، اتفاقا اغلب اروپایی ها برای همین کار به آنجا می روند. این هیجان خشونت بی انتهاست که آنها را به سوی داعش می کشاند و اتفاقا این مهم ترین دلیل قدرت داعش است.

منبع: صفحه‌ی فیسبوک سید ابراهیم نبوی

 
03 Nov 21:02

بعد از یک شنبه‌ی پاییزی

by کاوه لاجوردی

به نظرم یک نشانه‌ی عاشق‌‌اش‌بودن این است که مدام دل‌ات بخواهد از اتفاقاتِ روزمره‌ی زندگی‌ برایش بگویی—بارها گفته باشی و باز بخواهی بگویی. 

22 Oct 21:20

تروریست هایی که با «اسید» زنان را ترور می کنند و پلیسی که ناتوان از شناسایی آنهاست / فهیمه تفسیری

by admin

مدرسه فمینیستی: این روزها دو اتفاق تلخ جامعه زنان و کل خانواده ها را دستخوش نگرانی شدید کرده است: یکی اسیدپاشی بر چهره ی زنان اصفهانی است و دیگری انواع و اقسام طرح هایی که از سوی برخی از مجلسیان به بهانه «حجاب» و «بدحجابی»، حقوق حداقلی و زندگی روزمره زنان را هدف تاخت و تاز قرار داده است. بسیاری از ناظران، این دو حرکت را که یکی از درون جامعه و دیگری از درون مجلس شورای اسلامی فراروییده، در یک راستا و آن هم در جهت گسترش افراط گرایی در ایران می دانند. این اتفاق ها در شرایطی در جامعه ما رخ می دهد که همگان با توجه به رخدادهای اخیر در منطقه خاورمیانه، به راحتی نتایج فاجعه بار افراطی گرایی مذهبی را توسط نیروهای خلافت اسلامی (داعش) می توانند با گوشت و پوست خود لمس کنند. قدرت گیری فزاینده ی نیروهای افراطی مذهبی که مانند همیشه زنان را بیش از بقیه اقشار هدف قرار می دهند طبعاَ می تواند دغدغه ای ملی باشد و بیش از همه مسئولان مملکت را برای مهار این نوع از خشونت ها به تکاپو وادارد. از این رو در ادامه مقاله، سه گروه از لایحه های قدرت سیاسی کشور یعنی تئوریسین های حاکمیت، نمایندگان مجلس، و نیروی انتظامی مورد خطاب قرار گرفته اند با این تاکید که حوادث تلخی که این روزها بر سر زنان آوار می شود صرفاَ زنان و خانواده های ایرانی را هدف قرار نداده بلکه آغازگر خشونت هایی است که می تواند در آینده به همگان آسیب برساند.

داعش از درون مجلس حمله کرده، نه از بیرون مرزها

امیر محبیان به تازگی در روزنامه رسالت مطلبی با عنوان «پدیده داعش و رویکردهای ضروری ما»[1] نوشته است: «فراموش نکنيم پروژه داعش دو رو دارد؛ آنها براي توجيه سياست هاي تکفيري تحت نام سني محتاج جريان هاي تکفيري و افراطي شيعي هستند». ایشان در انتهای مطلب خود یادآور می شود که: «سياست خارجي ايران بايد پوشش لازم را براي ايجاد، تقويت و تثبيت تصوير عقلاني از ايران در برابر تصوير تروريسم و افراط در جهان ايجاد نمايد». بی شک نمی توان سخنان ایشان را تایید نکرد، ولی در عین حال باید از ایشان پرسید: آیا این فقط «سیاست خارجی» ایران است که باید در برابر تصویر تروریسم و افراط ، تصویری عقلانی از خود ارائه کند؟ و آیا بدون اصلاح سیاست داخلی، اساساَ ممکن است که ایران بتواند تصویری عقلانی و «زیبا و غیرافراطی» در سطح بین المللی از خود ارائه کند؟ متأسفانه امروز تروریسم و افراطی گری درون مرزهای ایران سر از اصفهان درآورده است، همانجا که برخی افراطیون شیعه مذهب، مانند همتایان سنی شان، سلاح به دست گرفته اند و با عقاید افراطی گرایانه شان به خود حق می دهند که با اسلحه ی مخربی به نام «اسید»، زنان اصفهانی را ترور کنند! از سوی دیگر افراط گرایان مجلس شورای اسلامی هم دست به کار شده اند و با طرح هایی مانند «طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» یا طرح «صیانت از حریم حجاب و عفاف»، به نوعی به حمایت از اقداماتی که قرار است خودسرانه توسط «مردم بر مردم»! اجرا شود، به پا خواسته اند.

حال بار دیگر می توان از آقای محبیان پرسید آیا این جریانی که امروز از درون مجلس طرح های افراط گرایانه ای همچون «طرح صیانت از حجاب و عفاف» و «حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» را مطرح می سازد و به طور غیرمستقیم از «اسیدپاشان» تروریست حمایت قانونی می کند در واقع همان «جریان تکفیری و افراطی شیعی» نیست که «داعشیان سنی» به آن نیاز دارند؟ آیا با وجود چنین جریان هایی که امروز بیش از گذشته از درون مجلس، برای گسترش خشونت گرایی علیه زنان اقدام می کنند، سیاست خارجی ایران می تواند تصویری عقلانی از خود در سطح جهانی ارائه کند؟ بی شک وقتی جهان چهره متلاشی شده از اسید زن ایرانی را ببیند و از سوی دیگر در اخبار می خوانند که نمایندگان مجلس اش برای حمایت از «ناهیان از منکر» همچون اسیدپاشان اصفهانی، طرح و قانون تصویب می کند، و بعد هم جامعه جهانی می بیند که چگونه «نیروی انتظامی» به قول خودش «دو ساعته» چهار جوانی که با آهنگ «هپی» رقصیده بودند را بازداشت می کند اما پس از شش بار اسیدپاشی در اصفهان، هنوز هیچ کسی دستگیر نشده، چطور می تواند بخش تندرو ایران را از «داعشیان سنی» متفاوت قلمداد کند؟

نماینده اصفهان و اسیدپاشان اصفهانی!

درحالی که در شهر تاریخی اصفهان فضای ترس و وحشت به خاطر ظهور افرادی که بدون «دلیل مشخص» به صورت زنان اصفهانی اسید می پاشند موج می زند، نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی در دفاع از طرح «حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» سخنرانی می کند[2] و این پرسش را برای ما زنان ایجاد می کند که به راستی نمایندگانی که امروز بر کرسی مجلس تکیه زده اند، نماینده چه کسانی هستند؟ آیا آنان نماینده «اسیدپاشانی» هستند که بر چهره زنان ایرانی اسید بغض و کینه و خشونت می پاشند و یا نماینده مردمی که امروز خواستار دستگیری هرچه سریع تر مسببان اسیدپاشی های اخیر در اصفهان هستند؟ وقتی نماینده اصفهان در مجلس تمام قد در دفاع از طرح «حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر» می گوید : «وجود این قانون موجب تقویت ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر می‌شود» آیا خاک بر چهره زنان اصفهانی که امروز یا چهره هایشان از اسیدپاشی متلاشی شده و یا در ترس و اضطراب دائم به سر می برند، نمی ریزد؟ آیا این زنان با چهره هایی از هم پاشیده، قربانی کسانی نیستند که خود را در جایگاه «ناهیان از منکر» قلمداد می کنند و برای جلوگیری از «منکر»، به اسیدپاشی روی آورده اند؟ آیا نماینده اصفهان نمی داند که به دفاع از طرحی می پردازد که دست همشهری های اصفهانی اش را باز می گذارد تا به عنوان «ناهیان از منکر» بر مسند قضاوت بنشینند و پوشش و ظاهر زنان اصفهانی را قضاوت کنند و حکم شان را در جامعه و بر روی زنان با اسلحه ای مخرب همچون «اسید» اجرا کنند؟

نیروی انتظامی که دو ساعته مخالفان را دستگیر می کند، کجاست؟

در انتها می خواهم از نیروی انتظامی این پرسش را مطرح کنم آیا برای برقراری نظم و قانون است یا برای اجرای «دستوراتی» که از سوی گروه های درون حاکمیت به آنها ابلاغ می شود؟ وقتی نیروی انتظامی «اقتدارش» را برای دستگیری چند جوانی که با آهنگ «هپی» رقصیده اند، با گفتن آن که «دو ساعته» توانسته آنها را شناسایی و دستگیر کند به رخ جوانان می کشد، آیا امروز از خود نمی پرسد که چگونه بعد از چند هفته و پس از هشت مورد از اقدام به «اسیدپاشی» نتوانسته حتا یک نفر را هم دستگیر کند؟ آیا این تضاد و سیاست دوگانه در چگونگی برخورد نیروی انتظامی به رویدادها و اتفاقاتی که در جامعه صورت می گیرد، به راستی «اقتداری» برای نیروی انتظامی باقی می گذارد؟ اقتداری که لازمه آن، «مشروعیت» در میان مردم نسبت به اقدامات این نیروست و نه شاخ و شانه کشیدن برای چند جوانی که به هیچ کس «صدمه» ای نزده اند و گناه شان صرفاَ رقصیدن با آهنگ شاد (هپی) است. آیا وقتی نیروی انتظامی با این همه دستگاه ها و دوربین های مداربسته ی کنترل شهری نمی تواند اسیدپاشانی که هفته هاست در شهر اصفهان می چرخند و روی چهره زنان اسید می پاشند را دستگیر کند، می تواند از اقتدار و مشروعیت خود سخن بگوید؟

پانوشت:

[1] http://aryanews.com/News.aspx?code=20141018180012577&svc=69

[2] http://icana.ir/Fa/News/264010

22 Oct 21:18

آقای مطهری به نام عدالت علی(ع) تصاویر این زنان را نیز در مجلس نمایش دهید!

by admin

مدرسه فمینیستی: آقای مطهری نماینده اصولگرای مردم تهران در مجلس شورای اسلامی که با نامه ها و مصاحبه هایی در مورد رهبران محصور جنبش سبز به شجاعت و ساختارشکنی ملقب شده اند و از همین رو نیز محبوبیتی در بین برخی از حامیان جنبش سبز کسب کرده اند، چندی پیش ضمن سوال از وزیر کشور در مورد وضعیت عفاف و حجاب تصاویری از زنان ساپورت پوش تهران- که خود تهیه کرده بودند- در صحن علنی مجلس نمایش داده و خواستار برخورد دولت با این زنان شدند تا به قول ایشان مردم اراده دولت در این زمینه را به خوبی احساس کنند. وی این نوع پوشش زنان را ناامنی فرهنگی نامید، آنگونه ناامنی که هم وزیر کشور را زیر سوال می برد هم دولت را. و البته ریس جمهور و سخنگوی هیات دولت نیز در واکنش به مسئله حجاب، زنان فوق را بیمار نامیدند.

و حال مدتی است که زنان اصفهانی به جرمی که گفته میشود بی حجابی- بد حجابی- است مورد حمله موتورسواران اسید به دست قرار میگیرند و با چشم ها، صورت ها و بدنی سوخته راهی بیمارستان های فاقد امکانات ویژه سوختگی ناشی از اسید اصفهان میشوند.

در این نوشته نه قصد تحلیل چرایی و چگونگی حدوث چنین رفتارها و حوادثی را دارم و نه گروه یا تفکر ويژه ای را متهم میکنم. فقط روی سخنم با آقای مطهری است که به نام نماینده مردم و در لبیک به دلواپسی عده ای از هموطنان در مورد حجاب زنان دوربین به دست میگیرند تا بی حجابی مد نظر خویش را که موجبات ناامنی فرهنگی است ثبت کرده و وزیر کشور و دولت را مورد سوال قرار دهند.

آقای مطهری اگر حجاب زنان امنیت فرهنگی کشور را مختل می کند، به قطع یقین اسید پاشیدن به صورت آنان، هم امنیت جانی زنان و خانواده هایشان را تهدید می کند، هم امنیت ملی را که سالهاست به نام اخلال در آن افراد زیادی راهی زندانها شده اند.

آقای مطهری شما که شیعه علی (ع) هستید که تاب خلخال کشیدن از پای زن یهودی را ندارد، چگونه میتوانید در این روزها دوربین به دست نگرفته از صورتهای سوخته زنان عکس نگیرید و به نام اخلال در امنیت ملی از سوی افرادی که هویت شان در اذهان مردم- به درست یا غلط - آمران به معروف و ناهیان از منکر هستند را در مجلس نمایش ندهید؟

آقای مطهری دغدغه ترویج نظام خانوادگی اسلامی مد نظر شما با خشونت هیچ سازگاری ندارد! میدانید که مروجان اسلام خشونت طلب اعم از طالبان و داعش تا همین موتورسواران آمر به معروف در جهان و ایران زیاد هستند، حال شما به نام اسلام نافی خشونت، تصایر همین زنان صورت سوخته را در مجلس نشان دهید و همانگونه که همکاران تان را با تماشای تصاویر زنان ساپورت پوش به وجد آوردید حال با این تصاویر به تفکر در مورد امنیت زنان کشورشان وادارید! زنانی که به صرف انسان بودن و هموطن بودن برایتان ارزشمند باشند و مشکلات شان قابل پیگیری توسط شما نماینده مجلس، نه با ملاک قرار دادن حجاب شان.

آقای مطهری همانگونه که ساپورت پوشیدن زنان را گناه آشکار میدانید اسید پاشیدن به صورت زنان را نیز گناه و فراتر از آن جرم آشکار بدانید و خواستار برخورد قانونی با آن شوید.

22 Oct 11:19

نوار صوتی اعترافات کامل عامل اسیدپاشی اخیر در اصفهان!

9 ساعت،18 دقیقه


عباسعلی مزروعی نماینده مجلس: " قبل از دستگیری مجرمان نمی‌توان درباره هویت آنها قضاوت کرد اما به طور حتم مجرمان اسید پاش از طریق سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه و صهیونیستی یاری می‌شوند." در تحلیل فرمایش نماینده ی محترم اراک باید عرض کنم اینکه قبل از شناسایی و دستگیری عوامل اسید پاشی نمیتوان درباره هویت آنها قضاوت کرد ربطی به اینکه آنها قطعا مامور سرویسهای جاسوسی بیگانه و موساد بوده اند ندارد...یک سری مسائل نیاز به تحقیقات دارد ولی یک سری از مسائل بدیهی و مشخص بوده و ندید زیر سر آمریکا و اسرائیل است...همانطور که امام راحل سالها قبل با فراست ذاتی خود چنین روزهایی را پیش بینی کرده بودند و فرموده بودند که هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید و به ما کاری نداشته باشید الان هم افراد انقلابی، مومن و دلسوز باید به این وصیت بنیانگذار جمهوری اسلامی عمل کنند و بیخود صدایشان را برای مسئولین بالا نبرند. بنده میخواهم از طریق همین تریبون برای اولین بار یک خبری را خدمتتان عرض کنم که میدانم قطعا موجی از سرور و شادی در جامعه به راه خواهد انداخت و دهان بوقهای استکبار جهانی را خواهد بست...ما منابعی داریم که به ما اطلاع داده اند سرعت عمل نیروهای امنیتی در مواجهه با این اسید پاشیها به حدی بوده که عاملان آن چهل و هشت ساعت قبل از ارتکاب جرم دستگیر و تحویل مقامات قضایی شده اند...اگر این مساله تا به امروز رسانه ای نشده بود به این علت بود که  به خاطر حساسیت موضوع اختلالی در مسیر تحقیقات و شناسایی سایر همدستان احتمالی به وجود نیاید. ما نوار صوتی کوتاهی از جریان بازجویی یکی از این عوامل خودفروخته در اختیار داریم که برای رفع هرگونه شائبه ای آن را منتشر مینمائیم...نسخه ویدئویی آن در مرحله ی تدوین و افکت گذاری ست و به زودی از بیست و سی به سمع و نظرتان خواهد رسید...متن زیر بدون دخل و تصرف از نوار مذکور پیاده شده است:  (برداشت اول / قبل از بازجویی فنی) اسمت چیه؟ مشتعلی قربان نظری چی!؟ کات بده آقا ...این هنوز توجیه نیست انگار... گوه خوردم...حواسم پرت شد...اسمم موشه هست...موشه گوریون! تو توی صورت دختر مردم اسید ریختی؟ بله که نظام ولایی رو خراب کنی؟ آره آره چی؟ قشنگ توضیح بده! چرا در اصفهان بر روی صورت دختران مردم اسید میپاشیدی؟  چرا چی؟ شیب؟ بام؟؟ چرا در اصفهان...دختر مردم؟  می پاشیدم؟ برای اینکه...شیب؟؟ بگو با موساد رابطه داشتی...بگو پول میگرفتی... ها...همین که فرمودید...با موسی رابطه داشتم...پول هم میگرفتم ازش... صد بار بهت نگفتم نگو موسی...باز دوربین دیدی هول شدی؟ ها ببخشید...من با مووووساااااد رابطه داشتم و پول میگرفتم ازش... که نظام ولایی رو چی کار کنی؟ چی کار کنم؟ چی کار کنم؟ الان میگم...آهان...خراب کنم! حالا یه بار از اول بگو اینها رو پشت سر هم... من با نظام ولایی رابطه داشتم که اسید رو به صورت موسی بریزم تا دختر مردم رو خرابش کنم...پول هم گرفتم! حاج کاظم...این رو ببندش به پنکه... باید روش یه مقدار فنی تر کار کنیم...هنوز اونجوری که میخوام در نیومده!  (برداشت دوم / بعد از بازجویی فنی) اسم؟ موشه گوریون هستم. (صدا آلن دلونی ست) آقای موشه گوریون شما برای ما توضیح بدین که چطور شد به صورت دختران بیگناه اسید ریختین...انگیزه تون چی بوده؟ خب ببینید...من لازم هست ابتدا یک مقدماتی رو عرض کنم...ما از سال 2011 توی کمپ شمعون پتروس نزدیک حیفا آموزشهای نظامی خودمون رو شروع کردیم...مستحضر هستید که حیفا شهری در شمال اسرائیل هست که اتفاقا زادگاه پدرم هم اونجا بوده...ایشون الان البته در قید حیات نیستن و در جریان جنگ سی و سه روزه توسط نیروهای قهرمان حماس به هلاکت رسیدن. خدا بیامرزه خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه...در اون کمپ ما دوره های فشرده ی آشنایی با اسید، کارگاه اسید سازی، پاشش اسید در حالت پیاده، پاشش موتوری، پاشش  ماشینی و در نهایت پاشش از روی هلی کوپتر رو آموزش دیدیم و نهایتا من سه ماه پیش با گذرنامه ای جعلی به اسم مشتعلی قربان نظری به تهران اعزام شدم و از اونجا با تعاونی سیر و سفر راهی اصفهان شدم که اگر دوربین بتونه نشون بده...بله...این هم بلیطش هست... دستور این بود که ریش بگذاریم و پیراهنمون رو هم بیندازیم روی شلوار و در هیئت یک برادر ارزشی اقدام به عمل شنیع اسید پاشی بر روی دختران بی گناه نمائیم تا انگشتهای اتهام  نعوذ بالله به سمت بی کفایتی نیروهای امنیتی ایران نشانه بره که الحمدلله بنده با هوشیاری و سرعت عمل نیروهای جان بر کف امنیتی و در جریان یک عملیات پیچیده ی اطلاعاتی و پلیسی محاصره و دستگیر شدم و الانم اینجا نشستم تا به سزای اعمال ننگینم برسم...یعنی اینجوری بگم که هنوز خودمم توی کفم که چطوری لو رفتیم...واقعا اطلاعات ایران موساد رو میخوره...خیلی شاخه! خیلی ممنون... اجازه بدین آقای مفیدی...شما مثل برادر من هستین و خیلی بهتون زحمت دادم این مدت...من یک نکته رو فراموش کردم عرض کنم...در مورد پولی که میگرفتم...تقریبا برای هر فقره اسید پاشی سیصد و بیست و سه هزار و چهارصد و چهل شِکِل میگرفتم که برای اون دسته از بینندگانی که ممکنه ندونن شِکِل چی هست باید عرض کنم که شکل واحد پول کشور جعلی اسرائیل می باشد. دبه های اسیدی هم که استفاده میکردم الان اینجا موجود هست و خواهش میکنم دوربین اگر میتونه نمایش بده...بله...بله...مشاهده میکنید که پرچم اسرائیل و چهره ی کریه نتانیاهو بر روی دبه های اسید حک شده و به قول جناب فردوسی پور تصاویر گویاست...! در آخر اجازه میخوام که از مقامات لشکری و کشوری و پرسنل خدوم نیروی انتظامی و به خصوص سربازان گمنام امام زمان که الحق خیلی شاخن! ولی در این مدت به خاطر اقدامات جنایتکارانه ی من، اذیت شدن و تحت  فشار افکار عمومی بودن هم حلالیت بطلبم...اگر اونها نبودن موساد و سیا درسته مملکت رو میکردن توی اسید و در میاوردن...همین! ممنون از شما...



22 Oct 11:15

فقیهان جانیان را به جان زنان انداخته اند٬ ولی فقیه چرا ساکت است

14 ساعت،13 دقیقه


فقیهان لحظه به لحظه نسبت به زنان گستاخ تر می شوند. کلام شان و پیام شان، جماعتی را که گوش به فرمان آنها دارد بر می انگیزد تا روی زنان اسید بپاشند و بهشت را پیش خرید کنند. فقیهانی که به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران راه یافته اند، فقیهانی که از ستاد ائمه جماعت فرمان می گیرند، فقیهانی که با حوزه ها خط و ربط دارند، عموما مجری سیاست های شخص ولایت فقیه هستند و هرگاه یقین داشتند که شخص ولی فقیه این گونه کلام مستهجن نسبت به زنان را نمی پسندد، تریبون نماز جمعه و رادیو تلویزیون ولایت را تبدیل به ابزاری نمی کردند که تیشه به ریشه کرامت انسانی زنان و به تدریج حق حیات آنها می زند. ستاد ائمه جمعه، زیر نظر مستقیم شخص آقای خامنه ای، برای هر هفته، اصول مهم سیاست های تایید شده توسط ایشان را مثل نقشه راه تحویل می گیرد. با این وصف یقین حاصل است که اگر ائمه جمعه آزادی دارند تا هر آن چه دلخواه شان است بر ضد زنان بگویند و تشویش خاطر هم نداشته باشند، از آن روست که مو به مو به امریه عمل می کنند و فرمان به جا می آورند. هرچه بیشتر به بهانه حجاب و تفکیک جنسیتی، زنان را تحقیر می کنند، بیشتر مشمول عنایات مقام ولایت قرار می گیرند و سکوت ایشان، تبدیل شده است به تشویق نامه ای که لابد رنگ و لعاب مالی اش هم قابل توجه است و عنایات انواعی از بابک زنجانی به فراوانی شامل حال شان می شود. بی سر و صدا و در کمال امنیت. از جمله ائمه جمعه که کوره های آدم سوزی را بر ضد زنان ایرانی داغ می کنند، می شود از " حاج آقا یوسف طباطبائی نژاد" امام جمعه اصفهان یاد کرد که گفته است: " مسئله حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است و برای مقابله با بدحجابی باید چوب تر را بالا برد و از نیروی قهریه استفاده کرد." یکی نیست به این حاج آقا بگوید شما با چوب تر حلیم خودت را هم بزن و دیگی را که از صدقه سر حکومت بادآورده ، بار گذاشته ای پاسداری کن. لگد به بخت خودت نزن که تاریخ ایران از این تاخت و تازها بسیار دیده و سرانجام همه را خاک کرده است. از آن جا که در نظام شعاری و قانونی جمهوری اسلامی ایران، "نیروی قهریه" ده ها متولی دارد ، لذا حاج آقا یوسف طباطبائی نژاد روی کلامش ، همه آن متولیان است که وقتی بیدادشان از حد در می گذرد به آنها می گویند "نیروهای خود سر". حال آن که سر دارند و می رسند به بالاترین نقطه از هرم قدرت. به علاوه روی کلامش با عموم چاقوکش هائی است که با نهادهای حکومتی برای مداخلی که از آن متصور است، بیعت کرده اند و اسم خودشان را هم گذاشته اند "ذوب شده در ولایت". بنابراین خطیب معلوم است از کجا فرمان می برد. مخاطب خطیب هم معلوم است چه کسانی هستند. قانون مجازات اسلامی هم صریح است به این که اگر مسلمانی به تصور آن که شخصی مهدورالدم است او را عمدا به قتل برساند، بی برو و برگرد، قصاص نمی شود، حتی اگر در دادگاه نتواند ثابت کند که مقتول به راستی مهدورالدم بوده است، باز هم سرفراز از دادگاه خارج می شود. خب در بهشت جنایتکاران، دزد نگرفته پادشاه است و قاتل هم اگر از حکومت یا کلام مستهجن حکومت فرمان برده باشد، مقام اش به عرش اعلی می رسد. اسید پاشی روی زنان هم ثواب اخروی دارد و حضرت آقا دون شان خود می دانند که به صورت علنی از گفتار و داوری جاهلانه فقیهان بر ضد زنان که پیاپی در محافل عمومی ایراد می شود و بازتاب خشونت بار دارد، انتقاد کنند. فتنه ای که این فقیهان، گستاخانه برپا کرده اند، فتنه واقعی است. اما در فرهنگ یاوه سرایان، به این می گویند "غیرت دینی". غیرت دینی همه آقایان را که روی هم بگذاریم، صنار ارزش ندارد. به میراث ملی چیزی نمی افزاید، از آن کم می کند تا جائی که قرابت ذاتی اش با داعش روشن می شود. حاج آقا عبدالله جوادی آملی یک فقیه دیگر است که از مدال بردن زنان ورزشکار ایرانی خونش به جوش آمده و گفته است: " ما خیال می کنیم کمال زن در این است که برای ما برود مدال بیاورد، کمال زن در مادر شدن است، در فرزند تربیت کردن است، کمال زن در اصلاح جامعه است، چرا عواطف در جامعه کم است، زن از همین حقیقت خلق شده است، به ما گفتند بیراهه بروید ما هم گفتیم چشم!" به گزارش رسا، این مولف کتاب "مفاتیح الحیات"، در بخش دیگری از سخنانش گفته است: فضیلت زن در این نیست که زن و دختر ما برود پایش را دراز کند و یک کسی را بزند و برای ما مدال بیاورد، به کجا داریم می رویم! بی شک این آقائی که "مفاتیح الحیات " نوشته در حال حاضر که حیات زنان اصفهانی و بدن شریف آنها در خطر اسید پاشی است، اصلا به اصل حیات زنان فکر نمی کند و در محافل عمومی به جانیانی که در مکتب آقایان بار آمده اند هشدار نمی دهد و آنها را تبهکار اعلام نمی کند. آقایان عموما رهرو راه حاج آفا یوسف طباطبائی نژاد شده اند که امر به معروف و نهی از منکر را تعریف کرده و نماد آن را "چوب تر" قرار داده است. خود می دانند که اصطلاح "چوب تر" از کدام ضرب المثل می آید. اگر منظورشان همان ضرب المثل است ناگزیر باید "چوب تر" را سزاوار شخص ایشان بدانیم و لاغیر. زنان ایرانی که جان شیرین شان در قتل های محفلی چند سال پیش در کرمان پایمال فتاوی آقایان شد، بیم آن می رود زیر هجوم جنون آمیز و گسترده فقیهان، بکلی امنیت جانی از دست بدهند و از ترس خانه نشین بشوند. به نظر می رسد از وقتی که فقیهان کمتر اجازه دارند با امریکا کل کل کنند، بیشتر متوجه زنان شده اند و نوچه هاشان را بیش ازپیش به جان زنان انداخته اند. صداهائی از درون بیت آنها بیرون درز می کند که نشان می دهد زیر مطالبات انسانی زنان بیت خود خم شده اند و بیرون از بیت، جبران مافات می کنند. پوش به پالان جانیان می ریزند. جانیانی که انگیزه های دینی را خرج جنایت می کنند و سرانجام به کمک فقیهان و فتاوی کور آنان از مجازات هم رها می شوند. عجب گلستانی شد کشوری که این همه ذخائر معدنی و این همه سرمایه اجتماعی دارد؟ هر چه هست، هجوم به زنان ایرانی شباهت پیدا کرده است به انتقامجوئی از ایستادگی آنان در برابر یورش 35 ساله فقیهان. دو سالی هست که تشدید هم شده است. برنامه هائی که از آستین نهادهای مختلف از جمله شهرداری تهران،یکی پس از دیگری بیرون آمده، هرچند مسکوت مانده، اما مثل مار زنگی، زهر خود را در کام جامعه ریخته و آینده ای خشونت بار را رقم می زند که گویا قرار است نخستین قربانیان آن زنان باشند. در این وادی پر خطر، سکوت آقای خامنه ای در برابر همه تحقیرها و توهین های علنی نسبت به زنان، چگونه قابل توجیه است؟ آیا این نطق و خطابه ها و مصوبات عموما معطوف به اراده ایشان است؟ چوب تر چی؟ اگر زنان ایرانی در یک لحظه تاریخی غیر قابل پیش بینی بخواهند "اعاده حیثیت" کنند، به کدام عدالت خانه پناه ببرند و از کدام مقام شکایت کنند؟ در قانون اساسی جمهوری اسلامی کدام مقام سکان امور را در دست دارد؟ آیا این مقام می تواند از مسئولیت نسبت به کرامت انسانی زنان که در کلام کارمندان ( فقیهان صاحب منصب ) ایشان، به کرات خدشه دار می شود، بگریزد؟



22 Oct 11:11

بعد از اسیدپاشی چه باید کرد؟

0 دقیقه


او خودش را به شمشادهای کنار خیابان می‌کود و فریاد می‌زند: «سوختم، سوختم.»  مردم دورش جمع شده‌اند اما  کسی نمی‌داند باید چه کند. نگاه ها مستاصل‌اند؛ چه طور به کسی که روی صورت و بدنش اسید پاشیده شده باید کمک کرد. پدر «ندا» یکی از قربانیان اسیدپاشی‌های اخیر در اصفهان این روایت را از مردمی که شاهد اسیدپاشی دخترش بوده‌اند، شنیده است: «ندا از مردم کمک می‌خواسته اما متاسفانه دیگران نمی‌دانستند چه گونه باید به او کمک کنند.»  دو روز است که خبر اسیدپاشی‌های شهر اصفهان در صدر اخبار کشور قرار گرفته است. روایت خانواده‌ها از اتفاقی که برای فرزندان و عزیزانشان افتاده، تلخ و دردناک است. آن ها از فریادهای فرزندان خود در خیابان حرف می‌زنند و آدم‌هایی که مبهوت ایستاده‌اند و نمی‌دانند چه کاری از دست‌شان برمی‌آید. ماجرا زمانی تلخ‌تر می‌شود که آموزش کمک به  افراد مورد حمله اسیدپاشان حالا باید جزو آموزش‌های کمک‌های اولیه قرار گیرد. معمولا نخستین برخورد با بیمارانی که با مواد شیمیایی سوخته‌اند، در اورژانس بیمارستان ها است. اولین کاری که آن ها برای این افراد انجام می‌دهند، شست وشو با آب فراوان و سرم فیزیولوژیک است. دکتر «ارسلان عزیزپور»، متخصص طب اورژانس به «ایران وایر» می‌گوید: « سوختگی با مواد شیمیایی شامل سوختگی با مواد اسیدی و قلیایی است. در هر دو مورد باید لباس‌های بیمار را در آورده و بدنش با آب فراوان شسته شود. هرچه این کار سریع‌تر انجام گیرد، به نفع بیمار است. بنابراین، اگر افراد حاضر در صحنه پیش از رساندن فرد بیمار به مراکز درمانی این کار اولیه را انجام دهند، کمک بزرگی کرده‌اند.» او تاکید می‌کند که لازم نیست مردم منتظر سرم فیزیولوژیک بمانند و بهترین راه این است که فرد را  هرچه سریع تر با همان آب معمولی در دسترس شست‌و شو دهند. در بیمارستان، پرسنلی که  لباس بیماران را در می‌آورند و آن ها را  شست‌و شو می‌‌دهند، لباس مخصوص می‌پوشند. گان، ماسک، دستکش و عینک حداقل چیزهایی هستند که پرسنل هنگام شست وشوی بیمار باید از آن استفاده کنند. دکتر عزیز پور می‌گوید: «استفاده از این لباس‌ها برای این است که فرد شست وشو دهنده خودش آلوده نشود. یعنی اسید روی خودش نپاشد.» اما در خیابان چه طور؟ مردمی که قرار است بیمار را شست‌و شو دهند چه گونه باید امنیت خود را تامین کنند؟ او در پاسخ به این سوال می‌گوید:«در صحنه حادثه هم بدون دست‌کش نباید لباس‌های فرد را از بدنش خارج کنند. باید به او بگویند اگر می‌تواند لباس‌هایش را خودش درآورد. اگر دست‌کش موجود نیست و فرد توانایی خارج کردن لباس‌هایش را ندارد، فقط او را بشویند بدون این که لباس را از بدنش خارج کنند و سریع او را به بیمارستان انتقال دهند. بهترین مراکز درمانی برای این بیماران، بیمارستان های دارای اورژانس‌های سوانح سوختگی است.» در منابع پزشکی، حداقل زمان شست‌وشو با آب برای بیماران سوختگی با مواد شیمیایی 30 دقیقه توصیه شده است.ارسلان عزیز پور می‌گوید پس از شست وشو حتما باید روی این بیماران پتو انداخته شود تا هایپوترم نشوند؛ هایپوترمی یعنی کاهش دمای مرکزی بدن. در این بیماران به دلیل از دست دادن لایه‌های پوست (اپیدرم)، عروق زیر پوستی در مجاورت هوا قرار می‌گیرند و گرمای بدن از دست می‌رود، در نتیجه بیمار دچار لرز می‌شود. یکی دیگر از کارهایی که در بیمارستان برای این بیماران انجام می‌دهند،«سرم تراپی» است: « برای این که با از بین رفتن لایه‌های پوست، عروق در معرض هوا قرار می‌گیرند و مایع از دست می‌دهند.» تجویز مسکن قوی برای بیمار نیز جزو اقدامات اولیه بیمارستانی است. این بیماران بعدها توسط جراحان پلاستیک ویزیت می‌شوند. دکتر «م .فدایی»، متخصص جراحی پلاستیک به «ایران وایر» می‌گوید: «کار جراحان پلاستیک برای این بیماران، فقط ترمیم زیبایی از دست رفته نیست.»   او انجام عمل جراحی «اسکاروتومی» را یکی دیگر از کارهای جراحان در رابطه با بیماران سوختگی عنوان می کند. این عمل جراحی زمانی انجام می‌شود که «سندرم کمپارتمان» ایجاد شود. این سندرم  یکی از عوارض سوختگی‌های شدید است: « هرزخمی که در بدن به وجود می آید، بافت ترمیمی و جوش‌گاه آن زخم، اسکار نام دارد. گاهی اسکار این قدر بزرگ است که باعث بدشکلی عضو درگیر و سبب ایجاد سندرم کمپارتمان می‌شود. این سندرم در اثر افزایش فشار ناشی از بافت ترمیمی زخم ایجاد  و موجب اختلال در خون‌رسانی آن عضو و اعصاب و کارکرد آن ناحیه می شود.» به زبان ساده تر، سوختگی در بعضی از اندام ها آن قدر شدید است که باعث انقباض و جمع شدن پوست و بافت های زیر جلدی شده و در نتیجه آن، عضو با اختلال خون‌رسانی رو به رو می‌شود. جراحان با  انجام عمل اسکاروتومی و ایجاد برش در اسکارهای ایجاد شده، باعث رفع فشار و حفظ عضو می‌شوند.دکتر فدایی می‌گوید: «اگر این عمل انجام نشود، عضو از بین می‌رود و باید قطع شود.» نابینایی و کم بینایی یکی دیگر از مشکلات افرادی است که صورت‌شان با مواد شیمیایی می‌سوزد. آن ها معمولا پس از مراجعه به بیمارستان های عمومی و یا سوانح سوختگی، راهی مراکز تخصصی چشم می‌شوند. یکی از پزشکان مرکز تخصصی چشم فارابی که بارها با چنین افرادی سرو کار داشته هم مهم‌ترین اقدام اولیه برای جلوگیری از آسیب‌های جدی چشم را شست‌و شوی سریع می‌داند. دکتر فدایی در این زمینه به «ایران وایر» می‌گوید: «افرادی که در محل حاضر هستند، باید کمک کنند تا هر چه سریع‌تر چشم های فرد شسته شود. حتی توصیه شده اگر آب استریل در محل موجود نیست، با  آب شیر یا هر مایع غیرشیمیایی و غیرسمی که در محل وجود دارد، چشم‌های فرد مورد حمله قرار گرفته را بشورند.» در شرایط بیمارستانی، هر چشم حداقل با دو لیتر سرم فیزیو لوژیک شسته می‌شود: «در مواردی که ماده قلیایی به چشم رسیده باشد، شرایط وخیم تر است.» او آهک و مواد شست وشو مثل «وایتکس» را  به عنوان مواد قلیایی مثال می‌زند و می‌گوید: «در هر دو مورد، سوختگی با مواد اسدی و یا قلیایی، چشم باید خیلی با دقت شسته شود. معمولا متخصصان پلک ها را برمی‌گردانند و با سرم فراوان می‌شویند.» در این سوختگی‌ها اغلب سطح چشم و سطح قرنیه آسیب می‌بیند:«میزان بینایی باقی‌مانده بستگی به درصد سوختگی دارد.» حالا یکی از چشمان ندا از بین رفته و چشم دیگرش 20 تا 30 درصد شانس بینایی دارد. پدرش می‌گوید: «کاش همان وقت یکی چشمان دخترم را شست‌و شو می‌داد.»



22 Oct 10:56

اسیدپاشی به جامعه و اقتصاد اصفهان

12 دقیقه


بهروز مینا این روزها خبرها نگران کننده هستند. اسیدپاشی ها در اصفهان نه تنها جنایتی است بر علیه زنان این شهر، بلکه ضربه سنگینی است به گسترش صنعت گردشگری در این شهر. آنهم  در این روزها که خبر می رسد تقاضا برای سفر به ایران در حال افزایش است. اقتصاد ایران  در حال کمر راست کردن از زیر فشار تحریم هاست و گردشگران خارجی درآمد ارزی و اشتغال زایی را با خود به ایران سوغات می آورند. گردشگرانی که به محض شنیدن خبر توحش گروهی دیوانه در قطب گردشگری ایران و پایتخت هنر صفوی و مینیاتور ایرانی  راه خود را به یکی از کشورهای همسایه کج خواهند کرد. رویدادن این فجایع و برخورد جامعه با آنها خبر از مسموم بودن ذهنیت ها و فضای حاکم بر تفکر اجتماعی دارد. در جامعه ای که نسبت به خبر شنیدن دزدی ها و رانت خواری ها و اختلاس ها بی تفاوت شده است و قاضیانش بیشتر به هشدار دادن به گزارشگران فساد مشغولند تا مبارزه با فساد، اسیدپاشی های اصفهان یادآور واقعیت تلخیست که گاه آن را فراموش می کنیم: نظم و قانون در جامعه ایران در خدمت عدالت نیستند بلکه کمربسته قدرت هستند. در جمهوری اسلامی جان و مال شهروندان در امان نیست و در صورت بروز فاجعه ای این چنین غیرانسانی واکنش نهادهای انتظامی و قانونی مشروط به این است که آیا جنایت در چهارچوب باورهای قشری صورت گرفته است یا نه. کمتر کسی فراموش می کند که چند بسیجی کرمانی به اتکای حرف یکی از مراجع 18 شهروند ساکن این شهر را به فجیع ترین طرز ممکن به قتل رساندند و  بعد از گذشت ده سال خانواده های قربانیان بعد از عبور از هفت خوان دادگاه ها و مراحل مختلف استیناف  برای اجرای عدالت درباره این قاتلان منتظر اذن شخص رییس قوه قضاییه هستند. راستی اگر به جای چند جوان بسیجی چند جوان دیگر چنین جنایت موحشی را مرتکب شده بودند هنوز 10 سال بعد منتظر اذن برای اجرای حکم بودند؟ در شبکه های اجتماعی این روزها بسیاری این سوال را می پرسند چطور پلیسی که ظرف چند روز گروهی جوان بیگناه را به جرم شرکت در ضبط موسیقی happy  در تهران بازداشت کرد، از دستگیری چند مجرم در شهری مانند اصفهان که قطعا مجهز به دوربین های امنیتی در بزرگراه ها و خیابان های اصلی شهر است، عاجز مانده است. واقعیت اینجاست که در ایران امروز جنایت و حمله به اعضای جامعه به بهانه نگرانی های مذهبی مانند حجاب عادی شده است. وجدان جامعه گویی نگران چندتار موی زنی در دل تاریکی شب است. اینکه پدر یکی از قربانیان خود را موظف می بیند تا از نمازخوان بودن دخترش سخن بگوید و دانستن این واقعیت که رسانه ملی درباره این رویداد سکوت کرده، بیشتر مشوق جانیان است تا هشداردهنده به ایشان. طنز تلخ اینجاست که صداوسیمای جمهوری اسلامی  چنین واقعه ای را در صورت بروز در ایالات متحده یا هر کشور دیگری به تفصیل  گزارش می کرد و با حضور کارشناسان مختلف به تحلیل علل و ریشه های آن بعنوان سمبل انحطاط جوامع غربی می پرداخت ولی این رویدادها در شهر اصفهان رخ داده اند، شهری که هنوز به این می بالد که بیشترین تلفات انسانی را در جنگ ایران و عراق متحمل شده است. کاش آنانکه مسوول امرند قبل از آنکه قربانیان را محکوم به این سرنوشت بدانند و اسیر تفکر مقصر دانستن قربانی گردند لحظه ای به این می اندیشند که کدام سرمایه گذار در به بازار ایران وارد خواهد شد و کدام جهانگرد از مرزهای ایران خواهد گذشت، اگر بداند اگر متجاوز به حقوقش عذری شرعی بتراشد از پیگرد قانونی در امان است؟ آیا فردا اسیدپاشان زنان خارجی مسافر را هدف قرار نخواهند داد؟



21 Oct 12:39

های های دختران سرزمین من . . .

by پروانه

نماینده اصفهانی مجلس می‌گوید که دنباله‌دار شدن ماجرای اسیدپاشی باعث ضربه خوردنِ اقتصاد اصفهان و رکود صنعت توریسم در این شهر می‌شود. شرم به جای گز. تمام تف‌ها توی دهان کف‌کرده‌ی زاینده‌رود. بله، اینجا اصفهان‌ست. عروس شهرهای ایران. پایتخت فرهنگی اسلام. شهر بزرگی شاه عباس، شهر سیاه قلم‌های رضا عباسی، شهر نغمه‌های شهناز و کسایی، شهر سی و سه پل و خواجو و نقش‌جهان و منارجنبان، شهر فولاد مبارکه، شهر سوغاتی‌ها و صنایع دستی، شهر بورانی و پولکی، شهر آسفالت‌های براق، شهر قصه‌های مجید و بی‌بی، شعر دلتنگیِ معین، شهر لهجه‌های شیرین: شهری به بزرگی نصف جهان. ولی افسوس که اصفهان بزرگ‌تر از این حرف‌هاست. خیلی بزرگتر. شهرِ کارگران مهاجر و مزدبگیران بومی، شهر حاشیه‌نشین‌ها، شهر کار توی جهنم ذوب‌آهن‌های مدرن، شهر سرمایه‌داری قرن هیجدهمی، شهر گروه‌های خرده‌فاشیسم مذهبی، شهر کشتارهای سریالی، شهرِ مورچه‌خورت و دولت‌آباد و جی و مبارکه و سگزی و ده‌ها شهرک کارگری دیگر با امکاناتی شبیه زندان‌های موقتی. شهر کارگران و مردگان و زحمتکشان و اعدامی‌ها و صورت‌زخمی‌ها و متجاوزین و مهاجرین. شهر بدبخت‌ها. کسانی که حرف نمی‌زنند تا بفهمیم که لهجه شیرین اصفهانی دارند یا نه. کسانی که هیچ چیز برای انباشتن ندارند تا از خساست آنها لطیفه بسازیم.کسانی که هرگز بازنمایی نمی‌شوند بلکه اصفهان تبدیل شود به عروس شهرهای ایران. شهر زنانه. شهر اغواگر. بی‌برج، هموار، گرم و پذیرنده. با منارهای گرد و جنبان برای برج‌های آلت‌گونه تهران. شهر میزبان. شهر مهمان‌های خارجی. شهر عارفان میلیاردر آمریکایی، شهر توریست‌های گیسوسفید اروپایی با شلوارجین‌های گشاد. همان‌ها که یک تکه گز توی دهن می‌گذارند و با دقت و وسواس می‌جوند و چند ثانیه بعد یکدفعه سر تکان می‌دهند که "گوود، گوود". خدای من، شازده احتجاب مُرد و هنوز هم این‌همه نظرکرده توی اصفهان؟ اصفهان؟کدام اصفهان؟ همان‌ شهری که آنقدر، درونش را باد کرده‌اند که نماینده‌ مجلسِ شهر در چنین اوضاعی، نگران صنعت توریسم و احتمالا لکه‌دار شدن دامن عروس شهرهای ایران‌ست. بی‌شرف. نه عروسی در کار است و نه عروس‌کشانی. اصفهان تنها یک شهر کثافت‌ست، همچون همه شهرهای دیگر. اصفهانِ ناب و واقعی فقط و فقط یک خیال‌ست. مثل خیال آن پسرک جوانِ گاوخونی که دائما فکر می‌کرد پدرش درون زاینده‌رود غرق شده، در حالی که توی بازار فوت کرده بود. بله، زاینده رود را فراموش کنید، تنها یک مکان دیدنی درون اصفهان وجود دارد: بازار. بازار و چرخش سرمایه. صنعت توریسم. یک چرخه غول‌پیکر خردکننده و هار. کثافت محض. کثافتی که با این داستان اسیدپاشی از زیر پوستِ تاریخی و فرهنگی اصفهان همچون چرک بیرون می‌زند. پوست‌. پوست سوخته، پوست افتاده، پوست پر زخم. پوست اسیدی و گوشت قرمزِ بیرون‌زده. دیوار خرابه. صورت سوخته. پوست جلفا و گوشتِ دهنو. درد. درد تودار. دردِ اصفهان.




به نقل از اینجا

21 Oct 12:35

پس از کوری

by zitana

وقتی دارم توی پیاده‌رو راه می‌روم و دنیا را دید می‌زنم با خودم می‌گویم: آیا راه فراری هست؟ یا نه... آخر دنیا بن‌بست است. تهش سرت می‌خورد به دیوار و تو مجبوری برگردی؟ به دست‌هایم نگاه می‌کنم و با خودم می‌گویم می‌شودباهاشان جلوی چندتا از اتفاق‌های بد دنیا را گرفت؟ پایم روی تمام خط‌های موزاییک می‌رود. تلاشی نمی‌کنم که نسوزم چون توی دنیایی که تعداد اتفاق‌های غم‌انگیزش از تعداد برگ درخت‌ و دخترهای دم بخت و فهرست مشاغل سخت، بیش‌تر است، این که چیزی نیست!

به خانه می‌آیم. برای چند ساعت آرامش توی تختم غلت می‌زنم اما خوابم نمی‌برد. اصلاً توی دنیایی که هیچ چیزش قابل پیش‌بینی نیست، مگر می‌شود خوابید؟ چشم‌هایم را توی تاریکی باز نگه داشته‌ام و به چشم‌هایی فکر می‌کنم که دیگر باز نمی‌شوند! چشم‌هایی که در غم‌انگیزترین فصل دنیا، دیگر نمی‌توانند ببینند. چشم‌هایی که دیگر صبح‌ها نمی‌توانند از پنجره زل بزنند به کوچه و بگویند: پاییزو بابت همین باروناش دوست دارم.

کور شدن اتفاق بدی‌ست. اتفاقی‌ست که با خودش یک عالم ماجرای غم‌انگیز می‌آورد. این‌که یک روز از خواب بلند شوی و ببینی سهمت از آن‌همه دیدنی، ندیدن است؛ این‌که بخواهی چشم باز کنی، اما چشمی توی صورتت برای باز شدن نمانده باشد، این‌که دیگر نتوانی شانس این را داشته باشی که کسی دوستت داشته باشد، این‌که بالاخره بپذیری حفره‌ای خالی، جای چشم درشتی را که داشتی گرفته... همه‌ی این‌ها از ماجراهای هولناک بعد از کوری‌ست. برای همین است که هر هجوم و حمله‌ای، حتا به شوخی هم که به سمتمان می‌شود، بلافاصله دستمان را جلوی چشم‌ها و صورتمان می‌گیریم. انگار همه‌مان ناخوداگاه می‌دانیم دو تا مروارید قیمتی توی صورتمان داریم. دو تا مرواریدی که وقتی از دست رفت، دیگر کاری از دست هیچ کسی برنمی‌آید.

حالا و هنوز، توی دوره‌ای که حرفش گفتگوی تمدن‌هاست و آدم‌ها بیشتر تلاششان بابت دوستی‌ست تا دشمنی و یونیسف هنوز هم دفترهایی با برچسب قلب و گل چاپ می‌کند، عده‌ای به دست عده‌ای دیگر کور می‌شوند. عده‌ای که شاید فکر می‌کنند کور کردن یک آدم چیزی شبیه به خاموش کردن یک لامپ اضافه است. به همان کم اهمیتی و بی‌تأثیری... حالا و هنوز در دنیایی که خیلی از آدم‌ها دست دوستی از یقه درمی‌آورند، تا دست تفنگ و چاقو  و گلوله، دست بعضی از آدم‌ها مهربان نیست. دست بعضی از آدم‌ها، سرنوشت و دنیای بعضی دیگر از آدم‌ها را تغییر می‌دهد.

اتفاق‌های بد تعدادشان بی‌شمار است اما جلوی بعضی‌هایشان را می‌شود گرفت. جلوی آن دسته‌ای را که اگر باعثشان نشویم، دنیای کسی بهتر خواهد بود. اتفاق‌هایی که اگر مسئولیتشان را نپذیریم و دنیا نیاوریمشان، کسی در این دنیا بیشتر خواهد خندید و بیشتر زندگی خواهد کرد. نیفتادن بعضی از این اتفاق‌ها فقط و فقط بستگی به انتخاب ما دارد. همین‌که بخواهیم نباشند، دیگر کسی چشمش را از دست نمی‌دهد و تا آخر عمر خودش را با اگر و ای کاش خفه نخواهد کرد. ادامه پیدا کردن بعضی از این اتفاق‌ها، بسته به نظر ماست. این‌که ما بخواهیم یکی از نقش‌آفرینان و ادامه دهندگان ماجرایی باشیم یا نباشیم! این‌که ما فکر کنیم: اتفاق بد را از هر طرف که بخوانی اتفاق بد است و دست از آن بکشیم. این‌که بخواهیم جای دشمنی کردن، با دنیا دست دوستی بدهیم.

این‌ها هیچ‌کدام شعار نیست. این‌ها فکرهای من است. تصمیم‌های من است. این‌ها درد دل کردن من است با آدم‌هایی که بالاخره و با هر فراز و نشیبی آدمند و توی سینه‌شان قلب دارند و قلب داشتن اتفاق خیلی بزرگی‌ست. نمی‌شود ازش ساده گذشت زیرا که  آدم‌ها با قلبشان تصمیم می‌گیرند.

دارد باران می‌آید. از خدا می‌خواهم همینطور ببارد، ان‌قدر که کینه را بشورد و با خودش ببرد. ان‌قدر که آدم‌های بستری در بیمارستان‌های سوانح سوختگی خنک‌ شوند، ان‌قدر که آدم‌هایی که دیگر چشمی برای گریه کردن ندارند، قطراتش را مثل اشک روی صورتشان حس کنند. حیف که زیر باران به این خوبی، اتفاق‌های به آن بدی می‌افتند؛ راستی چرا؟

یادداشت شنبه‌ی آینده‌ی من در ضمیمه‌ی پایتخت روزنامه‌ی قدس

21 Oct 12:33

I wish I was that photogenic.

20 Oct 20:15

در رابطه ها به دنبال چه می گردیم؟

by anaarian
دیشب خواب یک پسربچه ی کوچک دیدم. با خواهر کوچکترش نقاشی میکرد و گاهی از روی شیطنت دفتر نقاشی  او را خط می زد.بعد مادر دست دختر بچه را گرفت و  رفت و پسرک را در خانه ی من تنها گذاشت. موقع رفتن گفت من دیگه برنمیگردم این همینجا باشه.پسرک همچنان نقاشی می کشید و وانمود میکرد که متوجه نیست چه اتفاقی افتاده.اما من میدانستم که به شدت از این رها شدگی و تنهایی رنج می برد برای اینکه آن پسرک من بودم.من بودم که همیشه دردها و رنجها را انکار می کردم و وانمود میکردم که تنها و رها شده نیستم و هیچ اتفاقی نیفتاده.

دوستی که روانشناس است یک روز به من گفت  ریشه ی  همه ی دردها رها شدگی  و تنهایی است. شاید برای همین است که ما ناخودآگاه در روابط و آدمها به دنبال خوشبختی می گردیم؟ اما آیا واقعا روابط میتواند خوشبختمان کند؟ حقیقت این است که آدمهای امن بسیار کم هستند. و رابطه ها به جای حس امنیت  باعث وابستگی و یا ایجاد ترس از رها شدن می شوند اما اگر با خودمان ارتباط برقرار کنیم و به خودمان تکیه کنیم هیچگاه رها نمی شویم.

شما می دانید چطور آدم میتواند به خودش تکیه کند؟

 

18 Oct 21:04

تقویم رنگی رنگی : ایده های اجرایی برای ۲۷ مهر

by editor

اینجا قراره مناسبت های تقویم رنگی رنگی رو یک روز جلوتر بهتون یادآوری کنیم تا بتونید خودتون رو براش آماده کنید، و برای اجرای ایده هایی که اینجا بهتون پیشنهاد میدیم برنامه ریزی کنید. شما هم میتونید پیشنهادات خودتون رو که مربوط به مناسبت فردا هستند، در قسمت نظرات این صفحه به نمایش بذارین. مناسبت فردا: روز فیلم دیدن !

27

لینک دانلود اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی حرفه ای ( با امکان تاریخ میلادی و قمری و امکان یاد داشت نویسی و مدل های مختلف ویجت ساعت و تقویم)

لینک دانلود اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی ( نسخه رایگان)

توضیحات بیشتر در مورد اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی

The post تقویم رنگی رنگی : ایده های اجرایی برای ۲۷ مهر appeared first on رنگی رنگی.

18 Oct 08:59

زنجیر خرافات

by خانم اردیبهشتی

سلام

چند روز پیش دوستی برای پست قبل چنین کامنتی گذاشت:

"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 

قشنگ ترین رویات درعرض چهار روز اتفاق مییفته اما اگه نفرستی چهار اتفاق بد برات میفته به ده نفر بفرست بعداز 28 دقیقه کسی بهت زنگ میزنه که انتظارشو نداری... 

فحشم نده ها یکی دیگه به من کامنت داده بود مجبور شدم توروخدا حلالم کن 

ولی من میگم شما نفرستین[خجالت] "

 

این کامنت را که دیدم یک خاطره در ذهنم شکل گرفت. 8-9 ساله بودم و خانه پدربزرگ مادریم. دخترخاله 16 ساله ام چندتا از این برگه های امتحانی قدیمی را جلوی رویش گذاشته بود و داشت تند تند از روی یک متنی می نوشت و هر از گاهی مچ دستش را می چرخوند و کمرش را راست می کرد و از درد می نالید. با کنجکاوی بهش نزدیک شدم و ازش پرسیدم که چی کار داره می کنه؟ گفت که از زیر در خونه شون یک نامه انداخته اند تو به این مضمون که اگه از روی این نامه 5 بار ننویسی و برای دیگران ندی چه بلاهایی سرت میاد و یکی کوتاهی کرد کن فیکون شد و شهاب سنگ از آسمون اومد خورد وسط فرق سرش و به خاک سیاه نشست و ... ولی اگه بنویسی تا چند روز دیگه یک خبر خوب از کسی که انتظارش را نداری بهت می رسه و ... و دخترخاله محتاط من از ترس اون شهاب سنگه داشت تند تند از روش رونویسی می کرد تا اون ها بندازه توی پنج تا خونه و این رونویسی را به پنج تا بنده خدای دیگه تحمیل کنه! اون زمان با عقل کودکانه ام یک چرایی بزرگ در ذهنم ایجاد شد!

که چرا اگه این کار بیهوده را نکنیم مورد غضب خدا و عالم هستی قرار می گیریم؟! مگه چه اتفاقی میوفته؟ چه گناه کبیره ای کرده ایم؟ آدم کشتیم؟! دزدی کردیم؟ و...

 

همه ادیان در ابتدای ظهورشون بنا به سطح تفکر و باورهای مردم آن زمان یک سری جلوه های عینی از آموزه های دینیشون ارائه کردند. برای این که پیروانشون را به کاری که گمان می رفت درسته وادار کنند یک سری مشوق ها و تنبیه کننده ها ارائه کردند. مثل بهشت و نعمت های بهشتی و جهنم و عذاب های جهنمی! برای بشر 2000 سال پیش یا 1400 سال پیش که اغلب باسواد نبودند و تفکر انتزاعی پیشرفته ای نداشتند و کمتر اهل تفکر و تعقل بودند لازم بود که این مشوق ها عینی باشه. مثل جوی شراب و عسل و حوری های چشم سیاه و لذت هایی که در این دنیا تجربه کرده تا بر اساس تصویرسازی ذهنیش ترغیب بشه به انجام فرائض دینی، مثل لذت خوردن یا آمیز.ش جنـ.سی. همین طور در مورد عذاب ها، مثل آتش سوزان و سرب داغ و...

با گذر زمان و فراگیرتر شدن علم و سوادآموزی و استفاده بیشتر از عقل و فکر و پرورش تفکر انتزاعی، برای بشری که تعقل می کرد دیگه این مشوق ها و بازدارنده ها زیاد اثرگذار نبود و نیست. ولی تعقل یک شمشیر دولبه است. اگرچه که ممکنه انسان را فرهیخته تر کنه ولی همزمان در مقابل بی عدالتی و ظلم و ناحقی او را واکنش پذیرتر می کنه. این یک زنگ خطره برای کسانی که پایه های قدرت و نفوذشون بر اساس باورپذیری مردم و اطاعت بی چون و چرای اون ها بود.

پس چه کار کردند؟ خرافات را وارد جریان زندگی مردم کردند. ترس از تنبیه را بیشتر و بیشتر کردند و در کنارش آرزوی دریافت پاداش.

کم کم این جریانات از شکل معقول خودش خارج شد و کار به جایی رسید که افراد عادی یک سری ترس هایی پیدا کردند که اگرچه عقلشون اون را به سخره می گرفت ولی ریشه ای تر از اونی بود که بتونند انکارش کنند یا به مبارزه باهاش برخیزند.

این افراد تبدیل به یک سری انسان منفعل شدند و با جمله "حالا اگه ما انجام بدیم ضرری نمی کنیم" تن دادند به انجام اعمالی که عقل درستی اون را تایید نمی کرد. مسلمه انجام این اعمال مستلزم به کار بردن انرژی روانی، احساسی و صرف هزینه و زمانه. که این انرژی و وقت و زمان اگه صرف این خرافه نشه میشه صرف امور بهتری مثل فکر کردن بشه!

خلاصه خرافات زنجیرهای نامرئی هستند که به پای جسارت و شجاعت ما برای تعقل کردن و مخالفت کردن و آزادی داشتن در طول زمان بسته شدند.

جای تاسف داره که در عصر پیشرفت و تکنولوژی شاهد مدل های جدید اشاعه این خرافات هستیم. مدل های اس ام اسی، کامنتی و وایبری و واتس اپی و...

بد نیست گه گاه فکر کنیم که این پیام ها حاوی چی هستند؟ چه هدفی را دنبال می کنند؟ و سازنده اون ها حقیقتا چه قصدی داشته؟

آیا باور دارید خداوند بزرگ و یا کائنات این قدر غیرمنطقی هستند که با عدم ارسال یک صلوات یا یک پیام ساده کل زندگی یک فرد را کن فیکون کنه؟ کدام پشتوانه معقولانه پشت این سری باورهاست؟

به شخصه من تا به امروز هیچ یک از این پیام ها را نه ارسال کردم و نه منتشر و نه باور... هنوز هم هیچ یک از وعده های عذاب این پیام ها سرم نازل نشده... شاید اوایلش من هم یک سری ترس های نفهته ریشه ای وام گرفته از گذشتگانم داشتم ولی سعی کردم شجاع باشم و یک بار امتحان کنم که اگه برخلاف این خرافات عمل کنم حقیقتا چه بلایی سرم میاد و طبق این کامنت هنوز چهار اتفاق بد برام نیوفتاده البته اگه رویت دوتا سوسک روی کابینت را حساب نکنیم!!!!!!!!!

 

پیوست: جالب اینه پیام ها هم هفت نسل قبل و بعدت را قسم می دهند که حتما کپی کنی! حالا با لحن ملایم مثل این که جوک را کپی می کنی این کلام زیبا را کپی نمی کنی؟! یا خشن تر مثل این که نامردی اگه کپی نکنی! یا تحکم مثل کپی اجباری و ... چرا همه چیز تو قواعد حاکم بر روابط ما طبق قانون زوره؟!

18 Oct 08:54

گاه آب به جوی رفته و آبروی رفته رو هم می شه کاری کرد ولی ...

by saborane

می دونم شما نمی تونید به من کمکی کنید ، هیچ کسی نمی تونه ، دردی یه که درمان نداره ، من مرد خونه و زن خونه هستم ، از ابتدای زندگی متوجه شدم که شوهرم مصرف کننده اس ولی حماقت کردم و سه تا بچه آوردم ، دو سالی می شه با 25 سال سابقه خودمو بازنشست کردم تا تو خونه ییش بچه ها باشم ، شوهرم نفهمید کی خونه خریدیم ، کی وام گرفتیم ، کی قسط هاشو دادیم و چه جور دادیم ، همه ی زندگی اش یه گوشه از خونه و یه پیک نیک هست .

دوتا پسر دارم و یه دختر ، خدا رو شکر دخترم که بچه ی دومم هست اذیتی نداشت ، دانشجو بود که شوهر کرد و شوهر خوبی داره ، پسر بزرگم مثل پدرش مصرف کننده شده بود به بدبختی راضی اش کردم و کمپ خوابید و والان خوبه و می ره سرکار ، پسر 15 ساله ای داشتم ، که دیگه نیست و همه ی وجودمو با خودش برده .

یه باغ به ارث رسیده کوچیک تو این اطراف داریم ، خیلی وقتا می رفتیم اونجا ، پارسال دیدم پسرم دائم سرش تو گوشی شه ، رفتارش مشکوک بود ، چون نگران بودم مثل پدرش نشه ، رفتم کیفش رو گشتم ، یه نامه پیدا کردم ، فهمیدم با دختری از روستایی که باغمون اونجاس آشنا شده و بهش ابراز علاقه کرده ، فهمیدم با همون اس ام اس بازی می کنه ، وقتی نبود تو خونه به بقیه گفتم ، قرار شد به روی خودمون نیاریم و ندید بگیریم ، گفتیم از سرش می افته ، یه بار اومد بهم گفت مامان خانواده ی فلانی رو میشناسی ؟ گفتم آره ، ازشون خوشم نمیاد ! یه بار دیگه اومد گفت مامان اگه آدم کسی رو دوست داشته باشه باید چی کار کنه ؟ گفتم باید بفهمه کی رو دوست داره ؟ چند سالشه که عاشق شده ؟ خانواده ی طرف به درد می خورن یا نه ؟ من اصلا از خانواده هایی که از ما پایین تر باشن خوشم نمیاد و ....

یک ماه پیش رفتیم باغ ، همیشه چند روزی می موندیم ، اصولا هم پدرش همراهی مون نمی کرد ، تو خونه با پیک نیک ش راحت تر بود ، پسرم رفته بود کوچه ، با پسرای محل حرف می زد ، پسر غریبه ای رو می بینه ، سوال می کنه این کیه ؟ می گن داماد فلانی ، دخترشون ازدواج کرده ، سریع میاد خونه و می گه من برمی گردم ، شب شده بود ، هر کاری کردم جلوشو بگیرم که بمون ، فردا همه با هم بریم گفت نه بدون شما می رم ، من به پدرش زنگ زدم که این داره برمی گرده ، نمی دونم چشه ، حواست بهش باشه . نمی دونم کی و از کجا اون قرص رو می خره و می خوره ، پدرش می گه دیدم حالش خوب نیست به خودش می پیچه اولش گفتم خوب می شه دیدم داره بدتر می شه ، می ره بیرون و تو یه مغازه می گه بچه ام حالش خوب نیست من نمی تونم بلندش کنم بیاید کمکم کنید ، می رسوننش بیمارستان ، ما خودمونو می رسونیم ولی دوازده ساعت بعد بچه ام می میره ...

به خودم می گم چرا به روی خودم نیاوردم ، چرا حرفاشو گوش ندادم ، چرا فکر کردم بی محلی کنم از سرش می افته ، چرا شب باهاش برنگشتم ، چرا باباش حواسش نبود که این بچه قرص نخوره ..... فوقش با بچه ام همراهی می کردم و با اون ازدواج می کرد و طلاق می گرفت ولی زنده بود !!!!

دلم می خواد از شوهرم جدا شم ، ازش متنفرم ، دلم می خواد یه جا برم هیچ کسی رو نبینم ، با کسی حرف نزنم ، کسی کار به کارم نداشته باشه ، از ترس این که تو خونه ناراحت نشن گریه هامو قورت می دم و وقتی نیستن گریه می کنم ، همه ی عکس هاشو از تو خونه جمع کردن من یادش نیفتم ولی مگه می شه ! هیچ لحظه ای رو بدون پسرم نیستم .

1-      مراقب سن نوجوانی باشیم ، سن آزار دهنده ای برای بچه ها و خانواده هاس ، باید با بچه ها کج دار و مریز رفتار شه.

2-      حرف نزدن در مورد مشکلات و موضوعات ، مشکل رو از بین نمی بره ، باعث می شه افراد با خودشون حرف بزنن و مشورتی نگیرن .

3-      وقتی فردی نقش هر دو والد رو تو خونه بازی می کنه دچار خستگی مفرط می شه ، قطعا خیلی از مسائل رو نمی بینه یا نمی خواد که ببینه ! و این پیامدهایی نه چندان خوش به همرا داره .

4-      بچه ها از والد همجنس خودشون پیروی و باهاش همانندسازی می کنن ، مراقب باشیم تو دانشگاه خانواده چی تدریس می شه و بچه ها چه واحدهایی رو پاس می کنن .

5-      وقتی افراد مهارت حل مساله رو بلد باشن دیگه برای آروم کردن خودشون یا تنبیه بقیه دست به مصرف مواد یا خودکشی نمی زنن ، مساله رو بررسی و تا جایی که ممکنه حلش می کنن .

6-      یه جاهایی دیگه سرزنش کردن خودمون ، دیگران ، اصلا پیدا کردن مقصر هیچ دردی رو دوا نمی کنه .

 

18 Oct 08:50

راه نجات جهان برتری ارزشهای زنانه است

by anaarian
چند روز پیش کلیپی برایم آمد از یک رقص. رقاص پسر جوانی بود با ابروهای کمانی و صورت  کمی آرایش شده که به شیوه ای اصطلاحا دخترانه می رقصید.فرستنده ی کلیپ  با تاسف نوشته بود :ما داریم به کجا میرویم؟!

همانطور که عشوه های پسر را تماشا می کردم با خودم فکر میکردم واقعا ما داریم به کجا می رویم؟! بله، واضح است:به سمت مرگ ،آدمکشی، سر بریدن ،نسل کشی و کشتار کودکان... و اینها کار چه کسی است؟ واقعا کار چه کسی است؟! این مردهای جوان رقاص یا  مردهای اسلحه به دست؟!

پنجاه هزار سال یا بیشتر است که در حافظه ی بشری جنگندگی ، خشونت و بیرحمی ارزشهایی مردانه و زیبایی لطافت، دلرحمی  و مهربانی ارزشهایی زنانه نامیده میشود و متاسفانه پنجاه هزار سال یا بیشتر است که  در حافظه ی بشری ارزشهای مردانه برتر از ارزشهای زنانه است.

متاسفانه پسری که رفتارهای اصطلاحا دخترانه داشته باشد بسیار بیشتر از دختری با رفتارهای پسرانه تحقیر و در بین همسالان کوچک شمرده می شود.

  امروزه شهرهای ویران  ،کودکان سر بریده شده و زندگی های نابود شده هر انسانی را به فکر فرو می برد:

آیا وقت آن نرسیده که ارزشهای مردانه عقب نشینی کرده و دنیا را با ارزشهای زنانه اداره کنیم؟ 

کلیپ را از اول گذاشتم و به رقص سرشار از لطافت پسر جوان نگاه کردم. برای دوستم نوشتم اگر ما  واقعا به این سو میرویم پس برای نجات جهان هنوز امیدی هست...

من فکر میکنم برای نجات جهان لازم است ما یاد بگیریم ارزشهای زنانه را با ارزشهای مردانه جایگزین کنیم. ما باید به پسرانمان رقص ،آشپزی و نگهداری از کودکان بیاموزیم. بله اتفاقا رقصیدن یک پسر باید تحسین شود نه کتک کاری و پیروزی او در زد و خورد با همسالان!ما برای نجات جهان به مردانی مهربان نیاز داریم  مردانی که از کودکی به جای تفنگ با عروسک بازی کرده اند. ...مردهایی که برای زندگی تربیت شده اند نه برای مرگ! مردهایی زن!

17 Oct 21:54

مجله هفتگی یک پزشک : این ثانیه ها

by سینا سلماسی

این روزها که فصل پاییز آغازه شده و شب‌ها رو به طولانی شدن می‌روند، احساس می‌کنم که زمان بیشتری در اختیار ما قرار داده شده و می‌توانیم نهایت استفاده را برای رسیدن به کارها به خصوص علایقمان ببریم. این هفته و صدالبته دراین مجله کمی حس و حال پاییزی به خودمان می‌گیریم و می‌بینیم که این فصل تاحدودی غمگین می‌تواند به بهترین روزهای عمرما تبدیل شود. سرکی هم به کتاب‌های برندگان نوبل می‌کشیم و یک فیلم بسیار خوب و زیبا را معرفی می‌کنیم. سریال، عکس و موسیقی را هم فراموش نکرده‌ایم. پس با یک نوشیدنی داغ و لذت از باران های پاییزی به سراغ این مجله می‌رویم.

سریال هفته

kn

سریال The Knick مطمئنا سریال خوش ساخت و زیبایی‌ست و تاحدودی از یک داستان بسیار قدرتمند بهره می‌برد. اما همین اول توصیف سریال باید بگویم که این سریال همچون سریال‌هایی مثل دکترهو و True Detective طرفداران خودش را جذب می‌کند و واقعا ممکن است که از همان قسمت اول شدیدا از سریال زده شوید. پس قبل از دانلود سریال، بهتر است بدانید که The Knick سریالی با زمینه بسیار تاریک، صحنه‌های خشن و تاحدودی پزشکی است. اما باهمه این‌ها این سریال به نظرم جزو آن سریال‌هاست که نزدیکی زیادی با واقعیت دارد و تحقیقات پزشکی و حواشی آن‌را به خوبی نشان می‌دهد.

wd

اما این هفته بالاخره فصل جدید The Walking Dead هم آغاز شد و به انتظار بسیاری از طرفدارانش پایان داد. پیش از توضیح در باب این فصل، باید بگویم که این سریال هم صحنه های خشونت آمیز کم ندارد و اگر تابه حال تماشایش نکرده‌اید، در دانلودش دقت کنید. به هرحال، از نظر من این قسمت واقعا تماشایی بود و شروع قابل قبولی برای یک سریال بسیار پرطرفدار و با امتیاز بالا محسوب می‌شد. البته شاید بسیاری فکر کنند سریال Walking Dead یک زامبی کشی دیگر است و بدون شک حتی خود من از دیدن و کشتن زامبی خسته شده‌ایم، اما Walking Dead اصلا این‌طور نیست و یک داستان بسیار قدرتمند انسانی آن‌را ساپورت می‌کند، به خصوص این فصل که احساس می‌کنم بیشتر با آدم‌ها سروکار خواهیم داشت.

فیلم هفته

c0

فیلم‌های علمی تخیلی سهم زیادی از گیشه‌های امروزه را به خود اختصاص می‌دهند و بدون دروغ باید گفت که هرچقدر هم داستان ضعیفی داشته باشند، گاه گاه آدم را مبهوت جلوه های ویژه خودشان می‌کنند. به هرحال فیلم این هفته ما یک علمی تخیلی سال دو هزاری نیست بلکه Contact است، فیلمی تا حدودی قدیمی اما بسیار زیبا و خوش ساخت. بدون شک اگر دوساعت و خرده‌ای فیلم را تماشا کنید، آن‌چنان جلوه های ویژه عجیب و خوش آب و رنگ را نخواهید دید، اما به جرات می‌گویم که عاشق داستان و به‌خصوص دیالوگ های فیلم می‌شوید.

c

داستان در یک چیز خلاصه می‌شود و آن آرزوی نقش اول برای دیدن دنیا و گونه‌های دیگر زنده است. اما این که چطور برای رویاها و آرزوهایش می‌جنگد، این که چطور تسلیم دیگران نمی‌شود و یک رویا پرداز باقی می‌ماند، ویژگی اصلی فیلم برای من محسوب می‌شود. با همه این‌ها Contact واقعا می‌تواند برای شما یک فیلم حوصله سربر باشد، اما پیشنهاد می‌کنم حتما تماشایش کنید، به هرحال چندین و چند فیلم تازه هستند که خیلی اکشن و خوش جلوه‌ترند اما این که تااین حد به سوالات و آرزوهای انسانی بپردازند، واقعا آن چنان زیاد نیستند.

is

اما یک معرفی کوتاه هم داشته‌باشیم. فیلم The Internship ازآن فیلم‌هاست که زیاد سروصدا نکرد و به نظرم فیلم خیلی جالب و فوقوالعاده‌ای هم نبود و همچون فیلم جابز بیشتر یک فیلم سرگرم کننده بود، اما چیزی که برایم جالب بود، نشان دادن وضعیت دوولوپرها و جوانانی بود که برای رسیدن به یک زندگی رویایی واقعا خودشان را رنج می‌دادند. فکر می‌کنم برای ماهایی که گاه فکر می‌کنیم خیلی دیر شده‌است، تماشای این فیلم می‌تواند کمی امیدوار کننده باشد.

کتاب هفته

2084_97964_normal

نوبل امسال فکر می‌کنم یکی از بهترین نوبل‌ها بود و اگر نظر شخصی مرا بخواهید باید بگویم که حق به حق‌دار رسید! البته مطمئنا نوبل صلح ارتباطی به کتاب و ادبیات ندارد اما یکی از برندگان نوبل صلح امسال، یعنی ملاله یوسف‌زی در باب زندگی‌اش نوشته‌ و به صورت کتاب منتشر کرده‌است. دراین که بسیاری از انسان‌ها و رسانه ها و شاید حتی خود من دوست داریم که ازاین افراد استفاده تبلیغاتی کنیم، شکی نیست و متاسفانه تا زمانی که گلوله نخورند، فوت نکنند و یا کشته نشوند، کسی اهمیتی به آن‌ها نمی‌دهد. اما با همه این‌ها شخصیت ملاله شخصیتی قابل ستایش است و باآنکه پاکستان را از نزدیک ندیده‌ام، اما تاجایی که خوانده‌ام، دیده‌ام و شنیده‌ام، واقعا از نظر ساده‌ترین چیزها چه برسد به آزادی بیان دچار جهل و خفقان است و این که دختری جوان تااین حد از خود شجاعت نشان می‌دهد و تلاش برای تغییر می‌کند، داستانی‌ست که باید خواند.

منم ملالهمن ملاله هستم

13778

اما جایزه اصلی که به ما مربوط می‌شود جایزه‌ای جز نوبل ادبیات نیست و امسال این جایزه به پاتریک مودیانو رسید. به شخص فقط کتاب خیابان بوتیک های خاموش را مطالعه کرده‌ام (البته انتخابم به خاطر طراحی جالب و زیبای جلد بود) و آشنایی زیادی با بقیه کتاب‌های مودیانو ندارم اما همین کتاب به اندازه کافی زیبا نوشته شده‌است که بتوان مودیانو را لایق این جایزه دانست. باهمه این‌ها یک چیز مهم را باید ذکر کنم، کتاب‌هارا واقعا براساس سلیقه و علاقه‌تان انتخاب و مطالعه کنید. مهم نیست شخصی از شما بپرسد فلان کتاب برنده نوبل را خوانده‌اید یانه، اگر واقعا از کتابش خوشتان نیامده، خیلی راحت بگویید.

مجموعه کتاب های پاتریک مودیانو : نسخه کاغذی

6086e5a951584b34e6756f54f8f67d13

بخش مطالعه را هم با مجله Learn Hot English Magazine به پایان برسانیم. یک مجله بسیار کامل به خصوص در زمینه مکالمه که فکر می‌کنم می‌تواند منبعی بسیار خوب برای آموزش زبان باشد. به‌خصوص که اگر نسخه pdf آن‌را تهیه کنید و در زمان های بیکاری‌تان مطالعه‌اش کنید.

قسمت به یادماندنی هفته

hg

من تابه حال فیلم‌های زیادی دیده‌ام و شاید شمارشان واقعا از دستم دررفته باشد، فیلم‌هایی مثل پدرخوانده، همان شاوشنگ هفته پیش، اینسپشن و چندین و چند فیلم دیگر، اما این که بگویم که واقعا فیلم Hugo را در صدر جدولم قرار می‌دهم، شاید کمی خنده دار باشد، اما برای من Hugo واقعا ماورای یک فیلم است. فیلمی که به نظرم انتخاب تک تک تصاویر، صحنه آرایی‌ها، موزیک، بازیگران و از همه مهم تر داستان به زیبایی هرچه تمام صورت گرفته بودند. داستانی که اوج خیال پردازی و قدرت ذهنی نه یک فرد بالغ بلکه یک کودک را به نمایش می‌گذاشت. بخش‌های زیبای این فیلم اصلا کم نیستند اما جایی که هیوگو برای فرار مجبور به بیرون رفتن از ساعت می‌شود و نمای زیبایی که از پاریس به نمایش درمی‌اید، به همراه آن موزیک آرامش واقعا یکی از صحنه دلچسب فیلم بود.

 نگاهی به چند ایده جالب طوفان مغزی

idea

همه ما هرچقدر هم که خلاق و ایده پرداز باشیم، بعضی اوقات واقعا یک جایی گیر می‌کنیم و به قولی مغزمان هنگ می‌کند. حالا هرچقدر هم که تلاش کنیم و با خودمان کلنجار برویم، باز هم به چیزی که می‌خواهیم، نمی‌رسیم. اما این روزها روش(تکنیک و هرچیزی که دوست دارید بنامیدش) طوفان مغزی واقعا درحال فراگیر شدن است و خیلی‌ها آن‌را یکی از بهترین راه ها برای بروز خلاقیت و رسیدن به خواست آدمی می‌دانند. وبلاگ creativebloq  هم مقاله جالبی دررابطه با طوفان مغزی نوشته است که خلاصه‌ای از آن‌را در ادامه باهم می‌خوانیم.

یادداشت کنید. یکی از مهم‌ترین قسمت‌های طوفان مغزی، نوشتن، طرح برداشتن و حتی نقاشی کشیدن هرچیزی است که به ذهن شما می‌آید. برای مثال خودمن در هر قسمت از مجله، پیش از آنکه شروع به نوشتن کنم، هرچیزی که به ذهنم می‌آید، مثلا همین مقاله پایین که مربوط به زمان است را، یادداشت می‌کنم و یا ایده هایی که دیگران می‌دهند را یک جایی نگه‌داری می‌کنم تا درآخر که این یادداشت ها در کنارهم جمع شدند، ساختار مجله را شکل دهم. پس با این توضیح، اگر واقعا احساس می‌کنید خلاقیتتان از دست رفته و یا نمی‌توانید کار مورد علاقه‌تان را انجام دهید، یک دفترچه یادداشت آماده کنید و پیش از شروع، هرچیزی که به ذهنتان می‌آید، چه خوب چه بد را یادداشت کرده و تاجایی که می‌توانید طرحی تصویری از آن‌را هم ضمیمه یادداشت کنید.

انتخاب زمان صحیح. اول این‌که بیشتر دلیل انتخاب من برای ترجمه این مقاله، ارتباطش با مقاله‌ایست که پایین ترها می‌خوانیم. اما در مورد تیتر باید بگویم که تقریبا کل هسته این طوفان مغزی برروی زمان و تاریخ درست می‌چرخد. همه ما انسان‌ها یک ساعت و زمان خاصی داریم که اوج خلاقیت و کارایی‌مان است. خیلی‌هایمان دوست داریم که اول صبح به کار مورد علاقه‌مان برسیم و خیلی‌هایمان از زمانی مثل جمعه برای کارکردن بدمان می‌آید. پایین‌ترها بیشتر در مورد ساعت بدن صحبت می‌کنیم، اما این پیش‌زمینه را داشته باشید که انتخاب زمان مورد علاقه برای رسیدن به خلاقیت و کارایی، واقعا مهم است.

penguin2

نگاهی به بیرون بیاندازید. اصلا طوفان مغزی ساخته شده که ما آدم ها به سدی برخورد نکنیم و از رکود خارج شویم. پس اگر کمی دقت کنیم، می‌فهمیم که واقعا گاهی اوقات باید چندتاچیز از دیگران ببینیم تا الهام و ایده بگیریم. خود من خیلی اوقات به مجله‌ها و به خصوص مجله های خارجی با هدف الهام گرفتن و ساختن بخش‌های جدید نگاه می‌کنم. پس بعضی وقت‌ها ازاینکه کاری از دستتان برنمی‌آید، ناراحت نشوید، فقط کمی به خودتان مرخصی بدهید و از کارهای دیگران لذت ببرید.

همه چیزرا مهم بدانید. البته تیتر اصلی کمی فرق می‌کند اما کل متنش در این مورد است که هرچیزی که فکر می‌کنید اهمیتی ندارد را هم جزو اولویت‌هایتان نگه دارید. درمتن یک چیز واقعا جالب هست که تقریبا این شکلی می‌شود : هرایده‌ای زاده ی خلاصه‌هاست. ایده من برای مجله، جمع کردن چندچیز در کنار هم بود، به همین سادگی! یعنی من در یک کاغذ در کمتر از یک خط نوشتم : مجله- جمع کردن چیزهای متنوع در یک مقاله. همین چند کلمه باعث شد که من بدانم ایده‌ام قرار است چه کاری انجام دهد و پیرو همین جمله کوتاه مجله را شکل دادم. پس وقتی ایده‌ای دارید، هرچیزی را درنظر بگیرید و درآخر خلاصه ایده‌تان را در ذهنتان تعریف کنید.

qs

پرسش! چیزی که واقعا مرا آزار می‌دهد، این است که ما، به خصوص ما ایرانی‌ها همیشه ایده‌های خوبی داریم، مثلا دوست داریم یک بوتیک بازکنیم و درش خلاقیت به کار ببریم اما واقعا یک مشکل داریم و آن این‌است که از خودمان پرسش نمی‌کنیم. مثلا من از خودم نمی‌پرسم که آیا این مجله به اندازه کافی جدید و نو هست، آیا به اندازه کافی مجله الکترونیکی وجود ندارد که من وقتم را برایش بگذارم، آیا این بوتیک این‌جا واقعا کار خواهد کرد؟ اگر واقعا می‌خواهید از طوفان مغزی استفاده کنید، از پرسش نترسید و هرچیزی را که می‌توانید از خودتان سوال کنید. همین سوال‌های کوچک به شما نشان می‌دهند که آیا این ایده و کار ارزش سرمایه گذاری و وقت را دارد یا نه.

انتخاب میز مناسب! شاید کمی این تیتر عجیب و بی‌ربط به نظر برسد اما باور کنید این‌طور نیست. وقتی ما می‌گوییم طوفان مغزی، هدفمان نشستن روی فرش و نقاشی کشیدن نیست، بلکه می‌خواهیم برروی یک ایده کار و سرمایه گذاری کنیم و باید فضایی داشته باشیم که کمی امکان ریخت‌وپاش داشته باشد، لوازممان به راحتی قابل دسترس باشند و به قدری بزرگ باشد که قدرت مانور داشته باشیم. پس حتما یک میز کار خوب و کمی بزرگ داشته باشید.

physical

از ابزارهای فیزیکی استفاده کنید. خود مقاله چون بیشتر به هنر و طراحی مربوط است، استفاده از لوازمی مثل قلم و رنگ و این‌هارا مثال می‌زند اما این مورد را می‌توان در هرچیزی گسترش داد. مثلا من اگر بخواهم کمی ایده در نویسندگی بگیرم، به سراغ خودکار و کاغذ می‌روم و کمی یادداشت می‌کنم. این کار، جدا از اینکه از چه ابزاری استفاده می‌کنید، یک نکته مهم دارد و آن برگشتن به چیزهای اساسی و ابتدایی است. مثلا یک معمار شاید از نرم افزارهای کامپیوتری استفاده می‌کند، اما بیشتر اوقات برای بروز خلاقیت و طراحی چیزهای جدید، دست به لوازم دستی‌اش می‌شود.

صادق باشید. یک چیز آزاردهنده در مورد ایده پردازی در ایران، ترس است. من می‌ترسم که ایده‌ام را به اشتراک بگذارم، ازاینکه ببینم کسی بهتر از من می‌‌نویسد ناراحت می‌شوم و درآخر، هم ایده‌ام را به فراموشی می‌سپارم هم از دیدن کارهای دیگران و بهتر بودن آن‌ها دلسرد و غمگین می‌شوم. این رویه را واقعا نمی‌توان به راحتی درایران تغییر داد چرا که وقتی می‌بینیم کمپانی های بزرگ با اطلاع از قوانین سخت گیرانه کارهای هم‌دیگر را عین آب خوردن به کار می‌برند، چگونه می‌توانیم درایران با خیال راحت ایده‌مان را به اشتراک بگذاریم؟ نمی‌توانم در این مورد چیزی بگویم اما اگر دوست دارید ایده‌تان را به واقعیت تبدیل کنید و شمایی که می‌خواهید از ایده دیگران استفاده کنید، کمی صادق باشید. ایده مجله برای مثلا من واقعا مهم بود و هست، اما بیشتر دوست دارم از نوشتن لذت ببرم تا اینکه حرص مثلا کپی کردن را بخورم. هرچند دیدن این که کسی مثلا نوشته مرا کپی می‌کند، به نوعی این حس را به من می‌دهد که کارم خوب بوده است.

words

بازی با کلمات را امتحان کنید. این مورد چیز جالبی‌ست. البته برای شما می‌تواند یک شکل خاص داشته باشد اما برای من مثلا این شکلی است: مجله – فیلم ، فیلم – شاوشنگ. البته شما می‌توانید به هرشکلی از آن استفاده کنید و به خودتان انرژی، روحیه وصد البته ایده بدهید: مغازه – خیابان فلانی – لوازم خانگی| آره! و مثال هایی که اگر کمی با کلمات بازی کنید، می‌فهمید که خودشان ناخودآگاه می‌آیند.

کمی استراحت. همه این‌ها در طوفان مغزی یک طرف، استراحت یک طرف. ایده، خلاقیت و کارایی همه حاصل مغز هستند و این بخش مهم ماهم خسته می‌شود و خستگی اش با خستگی دست و پا فرق می‌کند. رفع خستگی مغز زمان می‌برد و باید با چیزهایی مثل غذای مخصوصش سرعتش را بالا برد. به خصوص در این زمانه که ما عملا یک موجود مولتی تسک شده‌ایم و با چیزهایی مثل موبایل، تبلت و اینترنت همین‌طور بر خستگی مغز می‌افزاییم. خلاصه بگویم، گاهی اوقات به مغزتان استراحت بدهید و از مطالعه و تماشای ایده‌های دیگران لذت ببرید. خلاقیت واقعی و ایده های بزرگ از آرامش مغز بدست می‌آیند.

mindnode

این اپلیکیشن‌ها. در اصل مقاله چند اپ معرفی شده ‌است اما به شخص فقط MindNode و OmniGraffle را دراین بخش کارامد می‌دانم. ولی بدون شک اپلیکیشن های زیادی هستند که اجازه ایده پردازی را به ما می‌دهند. وبلاگ مشیبل لیست جالبی را ارائه کرده که شامل موبایل و کامپیوتر می‌شود.

شعار هفته : نه به Share آری به مدیتیشن

stop-stop-znak-preduprezhdenie

هفته قبل گفتم که اینترنت آزاد است و برای من این آزادی ارزش زیادی دارد. اما مهم تر ازآن آزادی فکری انسان است که قطعا برای هرشخص ارزشمند است و من نمی‌توانم برای کسی خطی تعریف کنم. اما بدون شک یک چیزی هم هست به اسم احترام به خود. ما دوست نداریم که تصاویر خصوصی‌مان به اشتراک گذاشته شوند، دوست نداریم که رازهاو اطلاعات شخصی‌مان برای همه قابل دسترسی باشند و خیلی دیگر از دوست نداشتن‌ها که واقعا یک چیز شخصی هستند و ارتباطی به آزادی ندارند.

دراین چند روز چندین خبر از جمله یکی تصاویر خصوصی بازیگران و دیگری خبر یک ایرانی منتشر شد که جدا از کار خوب یا بد بودن آن‌ها، نشان داد که خیلی از ماها دوست داریم که در مورد فرهنگ صحبت کنیم، دوست داریم که مثلا بگوییم کشور ژاپن چنان است و فلان و به صورت کلی دوست داریم که انتقادهای به ظاهر روشن فکرانه کنیم اما وقتی به خودمان می‌رسیم، می‌بینیم که شنیدن خبر انتشار تصاویر و فیلم‌های دیگران یک طرف و ذوق یک دفعه‌ای ما برای پیدا کردن و دیدنشان یک طرف!

جادی صحبت جالبی می‌کند:” دیدن این خبرها چیز خاصی نیست و به سرعت هم از یاد می‌روند”. اما بحث اصلی برسر خودمان است که تاچه حد اگر روزی چنین اتفاقی برای خودمان بیافتد، قادر به تحمل کردنش هستیم و آیا می‌توانیم فراموشش کنیم؟ آیا دیدن این‌که خبر مربوط به خودمان دست به دست شود و از شبکه هایی مثل وایبر سردربیاورد، واقعا برایمان قابل تحمل است؟ آیا دیدن اینکه مثلا دوستانمان فیلم‌های مارا به اشتراک می‌گذارند و مارا به اسباب سرگرمی‌شان تبدیل می‌کنند، واقعا برایمان قابل فراموش شدن است؟ همانطور که گفتم اینترنت آزاد است و من و شما هم آزادیم که چه ببینیم، اما خوب است فقط ذره‌ای برای خودمان احترام قائل شویم و اگر احساس کنیم که آن انسان از به اشتراک گذاری فلان ویدئو ذره‌ای صدمه می‌خورد، نه تنها به اشتراکش نگذاریم، بلکه حتی پی‌اش را هم نگیریم. شاید آزادی با ارزش باشد، اما احترام به انسانیت و صدمه نزدن به دیگران مطمئنا بالاتر از آن است.

m2

وبلاگ لایف هکر یک مقاله بسیار جالب در مورد مدیتیشن نوشته است که به نظرم نسبت به بقیه نوشته ها واقع گرایانه تر و جالب تر بود. پیشنهاد می‌کنم حتما مقاله را بخوانید. اما چرا مدیتیشن؟ بالا از طوفان مغزی گفتیم و پایین از زمان صحبت می‌کنیم. این وسط ماهرچقدر هم تابع برنامه ریزی، متد و روش باشیم، اگر یک بدن سالم، پرانرژی و بدون دغدغه نداشته باشیم، هرچقدر هم که تلاش کنیم، به خاطر قدرت نداشتن فقط احساس ضعف و بی ارادگی می‌کنیم. چیزهایی مثل افسردگی، استرس و غیره هم بماند که یکی از آن‌ها برای توقف کافی است.

دراین میان، مدیتیشن یک کمک بزرگ به ما است. اما چرا؟ به این خاطر که ما مدت زمان خاصی را با خودمان تنهاییم، به فکر و مغزمان آرامش می‌دهیم و بدون دغدغه و فکرکردن به چیزهای جانبی، برروی آرامشمان متمرکز می‌شویم. فضایی دلپذیر که خاص خودمان است تهیه می‌کنیم، موزیک موردعلاقه‌مان را پخش می‌کنیم و برای مدتی از تنها بودن لذت می‌بریم. جدا از این مدیتیشن به انجام کارهای مذهبی هم گفته می‌شود که شکل دیگری از آرامش برای آن دسته محسوب می‌شود.

m1

کلی بگویم، مدیتیشن، یک زبان خاص است که شاید شکل‌های متفاوتی داشته باشد اما در میان همه انسان‌ها وجود دارد. البته شاید با خودتان بگویید که دنیا الان در وضع جالبی نیست و از یک طرف انسان‌ها کشته می‌شوند آن وقت ما باید مدیتیشن کنیم. این گفته‌ها همیشه هستند اما من می‌گویم اگر واقعا ما دوست داریم کمک مثبتی داشته باشیم، حداقل خودمان باید یک روح سالم داشته باشیم. چرا که اگر خودمان دردنیای تاریک خودمان غرق شویم، چگونه می‌توانیم کمک حال دیگران باشیم؟ پس حتما روزانه چند دقیقه به هرشکلی که می‌توانید ذهن و روحتان را از این دنیا خالی کنید.

این ثانیه ها

elizabeth-olsen-doma-komnata

هفته پیش دوستان از من پرسیدند که در مورد زمان بندی و برنامه ریزی بنویسم و حتی پرسیدند که چطور این همه فیلم و سریال می‌بینم و کتاب می‌خوانم. البته باید خلاصه بگویم که من بیشتر سریال‌های هفته پیش را در طول چند هفته دیدم و یک جا همه اپیزودهارا نگاه نمی‌کنم وشاید یک قسمت یک سریال برایم چند هفته طول بکشد. اما این بحث‌هارا کنار بگذاریم و کمی در مورد زمان بندی کارها و برنامه ریزی صحبت کنیم. پیش از هرچیزی می‌خواهم به دو اصل که به نظرم اساسی ترین بخش برنامه ریزی هستند، اشاره کنم.

ساعت و آناتومی بدن. آن قدیم‌ها می‌گفتند سحرخیز باشید و زود بیدار شوید و این چیزها. خوب باید بگویم که آن قدیم‌ها نهایت کاری که بیشتر آدم‌ها می‌کردند، نان و شیر خریدن و بازکردن مغازه بود. نه خبری از مشغولیت‌های فراوان بود نه خبری از اینترنت و موبایل و شبکه های اجتماعی. پس این‌که بگوییم شما باید حتما اول صبح بیدار شوی، یک چیز به نظرم غیرعلمی است و واقعا هرکسی نمی‌تواند از اول صبح به کارهایش به خصوص علایقش برسد.

خود من شخصا روزانه نمی‌توانم بیشتر از ۳ یا ۴ ساعت بخوابم. البته شاید این مورد بیشتر به بدن و ژنتیکم مربوط باشد اما به هرحال این ساعت بدن من است و باید برنامه خودم را نسبت به آن تنظیم کنم. پس اگر می‌بینید من زیاد فیلم می‌بینم و کتاب می‌خوانم، به خاطر زمان کم خوابی است که دارم و قطعا این برنامه نمی‌تواند برای همه شما خوب باشد. پس اگر واقعا می‌خواهید یک برنامه ریزی درست داشته باشید، اول خودتان را بشناسید.

t1

تعهدات ما. مطمئنا من و شما دوست نداریم کارهایی مثل اموربانکی را انجام دهیم و در صف منتظر بمانیم. دوست نداریم دنبال کاغذبازی برویم و حتی برخی‌مان دوست نداریم به مدرسه و دانشگاه برویم. اما این کارها تعهدات ما نسبت به جامعه و اطرافیانمان هستند و این که بخواهیم انکار و به زمان دیگری موکولشان کنیم، فقط به یک نفر آسیب می‌زنند و آن خودما هستیم که در نهایت مجبور می‌شویم زمان بیشتری برای آن‌ها بگذاریم. اگر واقعا می‌خواهید یک برنامه ریزی درست و برپایه واقعیت داشته باشید، کارهایی که به آن‌ها علاقه ندارید و به نوعی مجبورید که انجام بدهید را در وقت خودشان به سرانجام برسانید تا برای رسیدن به کارهای مورد علاقه تان، تشویش و نگرانی فکری نداشته باشید.

وقت‌های تلف شده. سفر با اتوبوس، منتظر ماندن در صف و نوبت، وقت های خالی میان کلاس‌ها و کار، شب‌های طولانی پاییز و زمستان، تعطیلات و موارد دیگر همه وقت‌هایی هستند که جان می‌دهند برای سرگرمی و چندصفحه‌ای کتاب خواندن. تک تک ماهاهم چنین وقت هایی داریم به خصوص ماهایی که درشهرهای بزرگ زندگی می‌کنیم و مترو و اتوبوس بخشی از زندگی ما هستند. بدون شک بیشترمان این زمان هارا با موسیقی و هدفون سپری می‌کنیم و هیچ اشکالی ندارد اما اگر نظر من را می‌خواهید، همیشه یک کتاب داستان و یا یک فیلم و سریال در تبلتتان داشته باشید. این‌طوری نه بیکار می‌مانید نه زمان با ارزش در خانه‌تان را صرف تماشای مدیا می‌کنید.

حس های خوب. بالاتر که از تعهدات گفتم، به خریدن نان و این‌ها اشاره کردم. اما چرا چنین چیز ساده‌ای را پیش می‌کشم؟ بحث فقط خریدن نان نیست، بلکه شما صبح زود بلند می‌شوید، چون اطرافتان هنوز شلوغ نشده، راحت کمی پیاده روی می‌کنید و کمی آرامش پیدا می‌کنید، چون خوابتان می‌پرد، هنگام بازگشت به خانه انرژی بیشتری دارید و در نتیجه نه تنها زیاد نمی‌خوابید بلکه از وقت زیادی که با انرژی به دست آورده‌اید هم لذت می‌برید. اما این‌ها به کنار، نان فقط یک مثال و بهانه بود. کافی‌ست در هر قسمت ازروز که می‌خواهید، کمی به خودتان حس خوب بدهید.

حس خوب چیزی نیست که آدم وقتی بزرگ می‌شود، به آن دست پیدا می‌کند. یک حیوان مثل گربه دوست دارد که در جای مخصوصی بخوابد و احتمالا دیده‌اید که سگ ها شومینه را زیاد دوست دارند. درثانی حتی یک کودک انسان‌هم نسبت به بعضی چیزها حس خوب دریافت می‌کند و می‌بینیم که این حس‌ها از همان کودکی در وجود ما قرار داده‌ شده‌اند و یک چیز بیهوده نیستند. پس اگر دوست دارید در طول روز انرژی و زمان داشته باشید، هرازگاهی به کارهایی برسید که حس خوبی در شما ایجاد می‌کنند. برای خود من پیاده روی یک اصل مهم برای ایده گرفتن در مورد نوشتن و آگاهی از اطرافم است اما از همه مهم‌تر حس خوبی به من می‌دهد.

کارهای مورد علاقه. شاید فکر کنید این تیتر همان تیتر بالا است. اما نه، حس خوب می‌تواند دریایی از کارها باشد، مثلا یک لیوان چای، غذا، کتاب و چندین و چند کار. اما برای هر انسان فقط یک کار وجود دارد که عاشقش باشد و بخواهد بیشتر وقتش را صرف آن کند. رشته من معماری است و شاید دوستش داشته باشم، اما این‌که واقعا عاشقش باشم، اصلا این‌طور نیست و مطمئنا فقط نویسندگی است که واقعا برای من باارزش است. اما هما‌ن‌طور که گفتم ما تعهداتی داریم و باید به آن‌ها رسیدگی کنیم. اما چرا من می‌گویم به کار مورد علاقه‌تان برسید؟

به این خاطر که اگر شما بین کار و چیزی که عاشقش هستید، یک ارتباط برقرار کنید رفته رفته می‌بینید که چون کار مورد علاقه‌تان را انجام می‌دهید، ناراحت، غمگین و بی حوصله نیستید و از آن کار انرژی می‌گیرید. حال از طرفی به خاطر آن انرژی نسبت به کارتان هم بدبین نیستید و هنگام انجامش احساس بی حوصلگی و بیهودگی نمی‌کنید. این‌طوری چون هم کارتان را دارید هم علاقه‌تان را، سعی می‌کنید زمان خودرا به خوابیدن بعد از کار و اتلافش اختصاص ندهید و حداکثر بازده را داشته باشید.

روش‌های گوناگون و دریای اپ. پیش از آنکه به نکته اصلی برسیم، باید بگویم که چندین و چند روش و متد خوب و جالب وجود دارند که هم جلوی اتلاف وقت را می‌گیرند هم به شخص نظم و برنامه ریزی می‌دهند. تابه حال زیاد از این اپ‌ها و روش‌ها مثلا روش پومودورو و نوشتن تودوها به صورت داستان گفته ایم و مطمئنا بازهم می‌گوییم. پیشنهاد می‌کنم حتما خودتان روش مورد علاقه‌تان را پیدا کنید و از اپی خاص برای برنامه ریزی استفاده کنید. نگاهی هم به این اینفوگرافیک بیاندازید.

1082103327.jpeg

حماقت بد است. اصولا در دنیا زیاد چیز بدی نداریم اما همین چیزهای بد فقط و فقط از حماقت و جهل آدمی سرچشمه می‌گیرند و مطمئنا هرآدمی دوست ندارد که چنین باشد. بیشتر ما از بی برنامگی می نالیم و فکرمی‌کنیم که واقعا نمی‌توانیم به کار مورد علاقه‌مان برسیم. بیشتر اوقات هم از واژه هایی همچون تنبلی، بی حوصلگی و این‌ها یاد می‌کنیم. اما از طرفی همه ما دوست داریم که در رشته مورد علاقه مان در بهترین دانشگاه تحصیل کنیم، دوست داریم کار مورد علاقه‌مان را انجام دهیم و موارد زیادی که دوست داریم اما فکر می‌کنیم که تنبل هستیم. من به شخص حرف زیادی برای گفتن ندارم اما فکر می‌کنم اگر روزی به سنی مثل ۳۰ سالگی برسیم و ببینیم که هیچ کاری حداقل برای راضی کردن خودمان نکرده‌ایم، مطمئنا اسمش را تنبلی نخواهیم خواند، بلکه تنها چیزی که برایمان باقی می‌ماند، حماقت بزرگی است که تنبلی فقط پوششی برای آن است.

پس از زمان کم خودتان نهایت استفاده را ببرید، هرکاری را بد ندانید و به این فکر کنید که اگر زودتر انجامش دهید، وقت بیشتری می‌گیرید. زیاد به خوابیدن فکر نکنید و بدانید که خیلی زود به سنی می‌رسید که خواب همه زندگی‌تان می‌شود. ودر آخر بدون توجه به موقعیت جغرافیایی و انسان‌های اطرافتان، خودتان را قانع کنید که این زمان، فقط و فقط مال شماست و در آخر یا رضایتش برایتان باقی می‌ماند یا احساس حماقتش.

جا دارد یک پرانتز در باب زمانبندی خودم باز کنم. من به شخص گاهی اوقات شاید ۱۰ ساعت دانشگاه باشم شاید ۱۵ ساعت سرکار، به همین خاطر فکر نمی‌کنم برنامه ریزی من زیاد به درد کسی بخورد. اما دو نکته هست که یکی مربوط به کارهای مورد علاقه‌ام هست که بازهم تاکید می‌کنم نقش زیادی در رسیدن به خواسته های آدم دارند و حتما هرطور که شده باید به آن‌ها پرداخت و دیگری استفاده من از سرویس‌هایی مثل ایفت هست که کمک زیادی در سازماندهی لینک‌هایم داشته. به طور کلی پیشنهاد می‌کنم از دستگاه‌هایی مثل تبلت و اسمارتفون بیشتر استفاده کنید.

پاییز

برای بیشتر ما پاییز شاید فصلی غم انگیز و حوصله سربر باشد، اما واقعا دلم می‌خواهد به این چشم به پاییز نگاه نکنید و کمی از آن نارنجی و زردش لذت ببرید. دلم می‌خواهد دروصف پاییز کتاب ها بنویسم و آن انشاهای دوران مدرسه‌ام را بازگو کنم، اما مطمئنا این‌جا نه جایش است نه زیاد شدن مجله جالب می‌شود. فقط دلم می‌خواهد به چند حس خوب این فصل اشاره کنم و امیدوارم که شما هم از این حس های خوب پاییزی‌تان برای ما بگویید.

uyut-podnos-kniga-shokolad

پاییز شروع بلند شدن شب است. این طولانی شدن، شاید آن لذت روزهای تابستانی را نداشته باشد اما از طرفی آدمی را به کارهای آرام و روح بخش دعوت می‌کند. برای مثال اگر شما یک محصل یا یک شاغل باشید، تقریبا چند ساعت وقت اضافه از شب دارید که به جای گردش و تفریح‌های تابستانی می‌تواند به کارهایی مثل مطالعه کتاب و مجله اختصاص یابد. پس اگر وقت اضافه‌ای بدست آوردید، این هوای خنک و گاه سرد به همراه یک نوشیدنی گرم، از ویژگی های پاییز برای مطالعه و لذت بردن از آن محسوب می‌شوند.

nastroeniya-listik-listochek-2955

از طرفی پاییز اوج هنر طبیعت است. نه همه چیز سبز است نه همه چیز مرده و بی روح. گویی برزخی‌ست که زیبایی زندگی و زشتی مردن را به نمایش آدمی می‌گذارد. حال این طبیعت جان می‌دهد برای چه کاری؟ گردش، کمپینگ وعکاسی! البته نه آن گردش‌های تابستانی، بلکه سفرهای کوتاه دوستانه به دل طبیعت و گرفتن عکس‌هایی خلاقانه و زیبا از این نقاشی طبیعت. پیشنهاد می‌کنم اگر می‌توانید از دوربین حرفه ای استفاده کنید، چون نمایش جزئیات مثلا برگ‌ها واقعا زیبا خاصی به عکس می‌دهد.

still-life-fruits-friut

پاییز اما میوه‌ها و خوراکی‌های خوشمزه‌ای هم دارد و از آن‌جا که گفتیم وقت زیادی به شما می‌دهد، می‌توانید از این وقت آرامش برای یادگیری و پخت غذاها، نوشیدنی و شیرینی استفاده کنید. خود من علاقه خاصی به کلوچه پزی دارم و فکر می‌کنم ترکیب یک کلوچه خانگی با یک نوشیدنی در این باران و هوا واقعا دنیایی از حس‌های خوب است. باهمه این‌ها، تک تک فصل‌ها و روزهارا دوست داشته‌باشید و واقعا سعی کنید از تک‌تک این لحظه‌ها که هرکدام هنری زیبا از این طبیعت هستند، لذت ببرید.

موسیقی هفته

a2

هرچند زبان فرانسوی را خیلی دوست دارم، اما عملا هیچ سررشته‌ای از آن ندارم و چیز مهم این است که آهنگ‌های فرانسوی برای من حس خوبی دارند و شاید زبانشان را نفهمم اما قطعا زبان باران را هم نمی‌دانم ولی دنیایی‌ست از یک حس خوب. آلبوم اول هفته به Indila و اثرش Mini World اختصاص دارد. آلبومی زیبا که بیشتر آهنگ‌هایش حس خوبی دارد به خصوص آهنگ اولش، Dernière danse که این روزها خیلی‌ها آن را گوش می‌دهند. با کمی جستجو می‌توانید ترجمه آهنگ‌های این آلبوم را هم بدست بیاورید.

a1

آلیوم دوم هم به جدیدترین آلبوم محسن چاووشی، پاروی بی قایق اختصاص دارد. در مورد کارهایی از این دست نمی‌توان نظر قاطع داد چرا که صدایی مثل صدای چاووشی نوع خاصی دارد و قطعا مورد طبع همه نخواهد بود. مثلا من به شخص علاقه زیادی به همین صدای چاووشی دارم و زیاد به متن آهنگ‌هایش توجه نمی‌کنم. به هرحال اگر می‌خواهید این آلبوم را بخرید، حتما بخش هایی از آهنگ هارا در سایت‌های قانونی گوش دهید و سپس خرید کنید. باهمه این‌‌ها آهنگ “یه خونه کوچیک” واقعا به دل من نشست.

عکس‌های هفته

sh6

هنر، چیز عجیبی‌ست. مهم نیست که دیگران در موردتان چه فکر می‌کنند، وقتی هنرتان را نشان می‌دهید، همه آن نظرات به یک باره از بین می‌روند و آدم‌ها با شما ارتباط برقرار می‌کنند. احتمالا در مورد خانه شریفی ها شنیده‌اید. جدا از این‌که این خانه ارزان یا گران است و ما می‌توانیم مثل آن داشته باشیم یا نه، بحث فرهنگی است که کشورهای دیگر با تماشای تصاویر چیزهایی از این دست، متوجه آن می‌شوند. دیدن این‌که این خانه تااین حد دررسانه‌ها و سایت‌های خارجی به نمایش درامد، نه تنها برای من بسیار باارزش بود، بلکه نشان داد که کمی هنر، خلاقیت و ذوق می‌تواند نگاه هارا به سمت خودش بدون توجه به کشور و بحث‌هایش جلب کند و واقعا ثابت کرد که هنر زبان همه ما انسان‌هاست.

sh2

sh1

sh4

sh5

sh3

این هفته هم دو اینستاگرامی خوش ذوق و هنرمند ایرانی داریم که عکس‌هایشان واقعا خوش حس هستند. اولین عکاسمان Glareh3 ست که به جرات می‌توان گفت جدا از ایده‌ها، تصاویرش واقعا با کیفیت و کار شده هستند و به نظرم دراین پاییز دیدن این گالری واقعا می‌چسبد.

i1

عکاس دوممان هم Spide_sob یک ایرانی عکاس دیگر است. البته شاید بعضی از تصاویر این عکاس قابل قیاس با بیشتر عکس‌هایش نباشند، اما به طور کلی گالری این عکاس از عکس‌های بسیار زیبایی بهره می‌برد.

i2

اپلیکیشن‌های هفته

camera360

ویندوزفون به خصوص در لومیاها، تنظیمات زیادی در رابطه با دوربین در اختیار شما قرار می‌دهد. حال اگر علاقه زیادی به اپلیکیشن‌های دوربین خود ویندوزفون و لومیاها ندارید، احتمالا Camera 360 نیازهای شمارا برطرف می‌کند.

دانلود اپلیکیشن

g1

بازی هفته اما Daddy long legs هست که به جرات می‌توانم بگویم یک بازی وحشتناک برای اعصاب و روان است! خود من که موقع بازی‌اش واقعا صبرم لبریز می‌شود. پیشنهاد می‌کنم حتما این بازی زیبا که درآن فقط باید در زمان درست تپ کنید را حتما امتحان کنید.

دانلود بازی برای سیستم عامل : ios (لینک دانلود) – اندروید (لینک دانلود)


دانلود رایگان نرم افزار حسابداری شخصی هلو ویژه اندروید

 

17 Oct 21:39

lol

17 Oct 21:39

نشست اروپا ـ آسیا در میلان؛ "اختلاف‌نظر جدی" مرکل و پوتین

صدراعظم آلمان و ولادیمیر پوتین در آستانه نشست آسیا ـ اروپا در میلان دیدار و در مورد اوکراین گفت‌وگو کردند. کرملین از "اختلاف نظر جدی" میان این دو خبر می‌دهد. اوضاع اوکراین از بحث‌های محوری این نشست خواهد بود. روسیه روز جمعه (۱۷ اکتبر/ ۲۵ مهر) بعد از دیدار و گفت‌وگوی آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در هتلی در میلان ایتالیا از وجود "اختلاف نظرهای جدی" میان این دو در رابطه با منازعات اوکراین خبر داد. دمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین شامگاه پنج‌شنبه (۱۶ اکتبر) بعد از دیدار مرکل و پوتین در میلان گفت، کماکان هم در مورد "منشأ منازعات داخلی اوکراین" و هم در مورد دلایل عمیقی که به اوضاع فعلی منجر شده است بین دو طرف "اختلاف‌های جدی" وجود دارد. میلان روز جمعه (۱۷ اکتبر) میزبان نشست سران اروپا ـ آسیا است. بامداد جمعه به دعوت ماتئو رنزی، نخست‌وزیر ایتالیا مرکل، پوتین، پترو پروشنکو، رئيس جمهور اوکراین، فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه، دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا، خوزه مانوئل باروسو، رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا و هرمان فان رومپوی، رئيس شورای اتحادیه اروپا برای صرف صبحانه گرد هم آمده و در مورد اوضاع اوکراین تبادل نظر کنند. تأکید بر لزوم اجرای توافقنامه آتش‌بس مرکل شامگاه پنج‌شنبه در میلان در مورد اوکراین ابتدا با پروشنکو و سپس با پوتین به گفت‌وگو نشست. او همراه با پروشنکو خواستار اجرای کامل توافقنامه صلح مینسک شد که در اوایل ماه سپتامبر منعقد شده است. بخش مهمی از این توافقنامه شامل آتش‌بسی است که در این مدت بارها توسط هر دو طرف شکسته شده است. پسکوف، سخنگوی کرملین گفت، مرکل و پوتین در دیدار دوساعته و مذاکرات "جامع" خود به صورت مفصل به اجرای پیمان مینسک پرداختند. رئیس جمهور روسیه چند روز پیش با صدور فرمان خروج بیش از ۱۷۶۰ سرباز این کشور از مرز اوکراین که خواست محوری اتحادیه اروپا است، امیدهایی برای حل و فصل بحران به‌وجود آورد. اما سازمان دفاعی ناتو در گزارشی در باره اوضاع منطقه اعلام کرد، هیچ‌گونه نشانه‌ای مبنی بر خروج سربازهای روسی از مرز اوکراین مشاهده نکرده است. غرب روسیه را به دلیل الحاق شبه‌جزیره کریمه به خاک خود، به نقض حقوق بین‌الملل متهم می‌کند. کشورهای غربی همچنین مسکو را به حمایت از شورشیان جدایی‌‌طلب اوکراین در شرق این کشور متهم می‌کنند. علیه روسیه به همین دلیل تحریم‌های اقتصادی جامعی اعمال شده است. روسیه این اتهام‌ها را رد می‌کند. پوتین بار دیگر پیش از حضور در نشست میلان از غرب به دلیل این تحریم‌ها انتقاد کرد. وی در مصاحبه‌‌ای در باره باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا و تحریم‌های ایالات متحده علیه روسیه گفت: «دشوار بتوان چنین رویکردی را غیر خصمانه نامید.» پوتین خطاب به متحدان کشورش گفت، آنها باید دریابند که "تلاش برای تحت فشار قرار دادن روسیه عاقلانه نیست.» صادرات گاز؛ هراس اروپا اروپا بیم آن دارد که روسیه به دلیل عدم پرداخت بهای گاز، صادرات گاز به اوکراین را قطع کند. پوتین در این باره اظهار داشت: «روسیه به وظایف خود در برابر مشتریان اروپایی به طور کامل عمل خواهد کرد. اما اگر اوکراین مانند سال ۲۰۰۸ جلوی ترانزیت گاز به اروپا را بگیرد روسیه نیز مانند آن زمان عمل خواهد کرد.» در سال ۲۰۰۹ روسیه گاز خود را به‌روی اوکراین بست و این مسئله تأمین گاز اروپا را با تنگنا مواجه کرد. نیمی از گاز صادراتی روسیه به اروپا از خاک اوکراین می‌گذرد. نمایندگان بیش از ۵۰ کشور از آسیا و اروپا برای حضور در نشست دوروزه آسیا ـ اروپا راهی میلان شده‌اند تا به‌ویژه در مورد همکاری‌های خود در زمینه‌های اقتصادی و تجاری به بحث بنشینند. پیش‌بینی می‌شود که اوضاع اوکراین از مسائل محوری گفت‌وگوهای حاشیه‌ای این نشست باشد.
17 Oct 21:39

Burning forest fire pit

17 Oct 21:24

The town of jiufen is so dreamy

17 Oct 21:15

اسیدپاشی به صورت زنان در اصفهان

زنان جوانی در اصفهان طعمه‌ی اسیدپاشی شدند. برخی این گمان را مطرح می‌کنند که انگیزه اسیدپاشی مبارزه با "بدحجابی" است. مقامات پلیس این احتمال را نه تایید و نه تکذیب کردند. تحقیقات برای شناسایی مجرمین ادامه دارد. در اصفهان در روزهای گذشته چند مورد اسیدپاشی به زنان رخ داده است. مقامات نیروی انتظامی وقوع دست‌کم ۲ مورد را تایید کردند. هرچند رسانه‌های داخل ایران تعداد موارد اسیدپاشی در این شهر را بیشتر ذکر می‌کنند. معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس اعلام کرد که هم‌زمان مرد نقاب‌داری بازداشت شده که مسئول اسیدپاشی دیگری در روزهای اخیر در تهران بوده است. این مقام مسئول انگیزه‌ی مرد اسیدپاش را "متناقض" اعلام کرد. مقامات توضیح بیشتری ندادند که این انگیزه‌های "متناقض" چه بوده است. در عین‌حال در شبکه‌‌های اجتماعی این گمان مطرح می‌شود که وقوع چندین مورد اسیدپاشی در اصفهان به دلیل آن‌چه که حکومت ایران "بدحجابی" می‌داند رخ داده است. از قرار تمام قربانیان تابه‌حال زنان جوانی بودند که حد پوشش مورد تایید تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی را نداشتند. علی شجاعی، یکی از کسبه‌ی خیابانی که یکی از اسیدپاشی‌ها رخ داد به خبرگزاری "ایسنا" گفت که حجاب زن جوان "معمولی" بود و تاکید کرده که این چندمین‌بار در روزهای گذشته است که در این خیابان اسیدپاشی رخ داده است. فضل‌الله‌ کفیل، فرماندار اصفهان به این خبرگزاری گفت که یکی از زنانی که مورد اسیدپاشی قرار گرفته متاهل است و احتمال داده که این اسیدپاشی "انگیزه‌های شخصی و خانوادگی" داشته باشد. این مقام مسئول در پاسخ به خبرنگارانی که پرسیدند آیا انگیزه "بدحجابی" دلیل اسیدپاشی‌ها بوده گفت که موضوعات این چنین را باید با "دقت" بررسی کرد و از انتشار اخباری که ایجاد "نگرانی و حس عدم امنیت" در میان مردم کند، خودداری کرد. جرمی بدون مجازات در سال‌های گذشته موارد متعددی از اسیدپاشی در ایران رخ داده است. تهیه‌ی اسید در ایران بسیار ساده است. با مراجعه به داروخانه‌ها، باطری‌سازی‌ها و تعمیرگاه‌های اتوموبیل با بهانه‌ای ساده می‌توان اسید تهیه کرد. هیچ قانون، بخشنامه و دستوری برای محدودیت خرید و فروش اسید در کشور وجود ندارد. کارشناسان سهولت دسترسی به اسید را در افزایش میزان اسیدپاشی در جامعه موثر می‌دانند. متوسط مجازات اسیدپاشی در کشور تابه‌حال با استناد به ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی بین ۲ تا ۵ سال حبس بوده است. میزان اندک مجازات برای جرمی که سرنوشت زندگی قربانی را برای همیشه تغییر می‌دهد، در افزایش این جرم نقش داشته است. اسیدپاشی در بسیاری از کشورهای همسایه از جمله پاکستان در زمره‌ی جدی‌ترین جرایم است و گاه تا ۳۰ سال مجازات حبس در پی دارد. قانون جمهوری اسلامی ایران امکان قصاص را نیز به قربانی می‌دهد. این عمل هیچ‌وقت اجرایی نشده است. آمنه بهرامی، زن جوانی که قربانی اسیدپاشی مردی شد که خواستگار او بود، تنها موردی بود که پرونده تا پای اجرای قصاص رفت. اما بهرامی با پادرمیانی فعالان حقوق بشر از قصاص گذشت کرد. پیش از این سازمان‌های بین‌المللی مثل "عفو بین‌الملل" خواهان حذف مجازات قصاص برای اسیدپاش و افزایش مجازات جایگزین، مثل طولانی کردن مدت حبس شدند.
17 Oct 21:13

And they're alive and well...

17 Oct 21:06

The guide to petting aminals

17 Oct 20:56

زنان نوازنده

3 روز






17 Oct 20:47

اسید پاشی به زنان اصفهانی، واکنش مسئول انصار حزب الله

13 ساعت،59 دقیقه


هر روز موقع بیرون رفتن از خانه چند بار جلوی آيینه می‌ایستد، روسری اش را سفت می‌کند. دکمه‌های مانتو را نگاه می‌کند که مبادا باز مانده باشند. دو هفته‌ای است که اصلا آرایش نکرده، زیر بارانی‌هایی که آستین گشاد دارند ساق آستین مشکی دست کرده اما باز هم موقع بیرون رفتن هم خودش دلشوره دارد و هم پدر و مادرش. اینجا اصفهان است. سارا بیست و یک ساله ساکن یکی از خیابانهای اطراف جلفا است. دو هفته است که اخبار اسید پاشی به صورت زنان بدحجاب از سوی گروهی موتور سوار میان مردم اصفهان به خصوص ساکنان اطراف منطقه جلفا از خیایان حکیم نظامی تا خیابان نظر، توحید و مهرداد دهان به دهان می‌چرخد. روز گذشته البته خبرها رسمی شد و خبر گزاری ایسنا پس از انتشار خبر اسید پاشی بر روی صورت زنی که سوار بر خودرو بوده از احتمال اسید پاشی برای برخورد با بدحجابی خبر داد. گرچه جانشین فرماندهی انتظامی استان اصفهان و فرماندار اصفهان این اسید پاشی‌ها را دو مورد عنوان کرده و در گفت‌وگو با ایسنا اعلام کرده‌اند هنوز علت اسید پاشی‌ها مشخص نیست و پلیس در حال پیگیری است اما مردم اصفهان نظر دیگری دارند. همزمان با انتشار خبر ایسنا ساکنان منطقه جلفا در اطراف پاساژ مارتین یک اسید پاشی دیگر هم می‌بینند. خبر این اسید پاشی رسانه‌ای نشده اما سارا از نزدیک در جریان این اسید پاشی قرار گرفته است: « من می‌خواستم برای خرید به پاساژ مارتین بروم.نزدیک پاساز دیدم مردم جمع شده بودند و خیابان خیلی شلوغ بود. اول فکر کردم تصادف شده. اما وقتی جلوتر رفتم و از مردم پرسیدم گفتند:  از پشت با سرنگ به دو دختر که در خیابان قدم می‌زدند اسید پاشیده‌اند.» او خودش دیر رسیده و آن دو را ندیده: «مردم می‌گفتند: اسید مانتوهایشان را سوراخ کرده بود و قسمتی از بدنشان سوخته بود.» یک منبع مطلع به ایران وایر می‌گوید: « دو هفته پیش فقط عده‌ای موتور سوار به قصد ترساندن خانم‌ها سطلی را روی صورت  آنها خالی می‌کردند. محتویات داخل سطل اسید نبود. گاهی آب بود و گاهی مواد شوینده با ان مخلوط شده بود و کمی صورت را می‌سوزاند. آنها می‌خواستند مردم را بترسانند اما در هفته اخیر  واقعا اسید پاشی صورت گرفته و حداقل ۶ مورد اسید پاشی به بیمارستان فیض اصفهان منتقل شده‌اند.» بیمارستان فیض اصفهان، مرکز تخصصی چشم پزشکی است و احتمالا کسانی که به این بیمارستان منتقل شده‌اند اسید روی صورتشان پاشیده شده است. او می‌گوید: «میانگین سنی این افراد حدود سی سال است.» البته این‌ها تنها موارد اسید پاشی اصفهان در روزهای اخیر نیستند. یکی از پزشکان بیمارستان سوانح سوختگی اصفهان نیز به ایران وایر می‌گوید: «در چند روز اخیر دو بیمار داشته که با اسید سوخته‌اند.» او در ادامه می‌گوید: «البته من هر روز و هر ساعت که در بیمارستان نیستم و ممکن است موارد دیگری هم باشند که اطلاع نداشته باشم.» انتشار این اخبار در شرایطی صورت می‌گیرد که اخیرا طرح حمایت از آمران معروف و ناهیان از منکر در مجلس شورا تصویب شد و گروه های انصار حزب الله نیز اعلام کردند که فعالیت خود را در خیابانها از سر می‌گیرند. شهروندان اصفهانی در گفت‌وگو با «ایران وایر» این موضوع را بی ارتباط با برخورد با بدحجابان نمی‌دانند . یکی از آنها می‌گوید: اگر ازشاهدان عینی بپرسید. همگی اسید پاشان سوار بر موتورهای بزرگ بوده و تیپ و قیافه‌ای مذهبی دارند.» او می‌گوید: «در شهر هم به طور غیر رسمی مثلا توسط امام جماعت مساجد و یا در مراسم مختلف در جاهای مختلف اعلام شده که خانم‌ها حجاب‌هایشان را رعایت کنند تا عده‌ای ناراحت نشوند.» با این حال اکبر پاکزاد از سپاهیان معروف اصفهان و از مخالفان سر سخت دفن ریچارد فرای در اصفهان  این کار را محکوم می‌کند. او به «ایران وایر» می‌گوید: «این خبر را دو ساعت پیش شنیدم و واقعا دلنگران شدم. این کارها از نظر دین و شرع و عرف و همه چیز حرام است. این کارها انسانی نیست. هرکسی که با هر عنوانی این کار را انجام داده مرتکب جرم شده و  باید  به اشد مجازات برسد.»  او این کاررا  جزو گناهان کبیره می‌داند: «به عقیده من  برای این گناه کبیره باید مجازات اعدام در نظر گرفته شود.» او در پاسخ به این سوال که نظرتان درباره مبارزه با بدحجابی از سوی انصار حزب الله چیست؟ می‌گوید: «من عضو انصار حزب ‌الله نیستم. من پاسدار هستم و الان به عنوان مشاور سردار سلیمانی در امور آموزش انتظامی در سپاه  فعالیت می‌کنم. من این کار از نظر سپاه و بسیج محکوم می‌کنم. اما درباره انصار حزب الله باید با جناب حجه الاسلام کمیل کاوه صحبت کنید.» کمیل کاوه رئيس انصار حزب الله اصفهان است.  او انگار اصلا اخبار اسیدپاشی‌ها را نشنیده است و به «ایران وایر» می‌گوید: «متاسفانه یا خوشبختانه اصلا از این موضوع خبر ندارم.» او  در ادامه می‌گوید: « یک انسان مسلمان اگر یک ذره دین هم داشته باشد اصلا فکر این کار به سرش نمی‌زند.» کمیل کاوه  در پاسخ به این سوال که آیا انصار حزب الله اصفهان مبارزه با بدحجابی را از سر گرفته می‌گوید: «مبارزه که ما الان توفیقش را فعلا نداریم که بخواهیم نهی از منکر بکنیم.» او درباره چرایی این موضوع پاسخ نمی‌دهد و می‌گوید: الان من در نماز جمعه هستم و بیشتر از این نمی‌توانم صحبت کنم.» تلاش برای گفت و گو با نیروی انتظامی به جایی نمی رسد. فعلا کسی دوست ندارد درباره این چیزها صحبت کند. بر خلاف مسئولان مردم با نگرانی و کنجکاوی درباره این موضوع هر روز صحبت می کنند. سارا از وقتی این اخبار را شنیده، بارها با دیگران درباره اش حرف زده و فکر کرده، پاسخی نیست فعلا. او می گوید هر بار که به آینه نگاه می‌کند به یک موضوع وحشتناک فکر می‌کند: «باور کن هر بار فکر می‌کنم شاید این آخرین بار است که صورتم را سالم می‌بینم.»



17 Oct 20:31

حقوق زنان در اسلام

by anaarian
17 Oct 20:21

طرح «حمایت از آمران به معروف و ناهیان منکر» یا مجوز «خشونت علیه زنان»؟

by admin

مدرسه فمینیستی: در هفته ی گذشته طرحی با عنوان حمایت آمران امر به معروف و ناهیان از منکر، در دستور کار مجلس قرار گرفت و کلیات این طرح با ۱۵۶ رأی موافق و ۲۳ رأی مخالف و هشت رأی ممتنع تصویب شد. این طرح که در جلسه علنی ۱۷ مهر مجلس شورای اسلامی اعلام وصول شد «صیانت از حریم عفاف و حجاب» نام دارد و به امضای ۳۶ نماینده همچون روح‌الله حسینیان، حسین نجابت، غلامرضا مصباحی مقدم، مهرداد بذرپاش، ابراهیم کارخانه، زهره طبیب‌زاده، فاطمه آلیا، نیره اخوان بیطرف، لاله افتخاری و حسن کامران رسیده است.

از موارد این طرح به کارگیری نیروی انتظامی و استفاده از نیروهای زن «آموزش دیده» در اماکن عمومی است تا این نیروها به بانوان فاقد «حجاب شرعی» تذکر بدهند. در ضمن بر اساس این طرح «زنانی که با پوشش غیر شرعی و نامناسب،«عفت عمومی را جریحه دار می کنند»، ابتدا متعهد به شرکت در دوره های آموزشی و سپس محکوم به پرداخت جریمه ی نقدی از دو تا ده میلیون ریال خواهند شد.

این طرح از همان ابتدا با مخالفت کسانی چون مشاوران و معاون امور مجلس رئیس جمهوری مواجه شده است، چرا که به نظر آنها این طرح با اصول قانون اساسی در ایران مغایرت دارد، اما به نظر می رسد مخالفت دولت با چنین طرحی در مجلس به نتیجه نرسیده است و نهایتاَ کلیات این طرح به بهانه ی حفظ حجاب و عفت عمومی تصویب شده است. در این میان تصویب کلیات این طرح با خبرهای تکان دهنده ای در خصوص اسید پاشی بر روی دختران جوان در اصفهان همراه شده است. آن طور که رادیو فردا به نقل از یک «منبع مطلع» نوشته تعداد اسیدپاشی‌ها در اصفهان در هفته‌های اخیر، حداقل شش مورد بوده، و این زنان که همگی «جوان»، «زیبا» و «غیرچادری» بودند، در «بیمارستان فیض» این شهر بستری شده‌اند.

این «منبع»، یکی از قربانیان را یک دختر ۲۱ ساله‌ معرفی و در شرح ماجرای اسیدپاشی بر روی او گفته: «یک موتور با دو سرنشین در کنار خودروی حامل این دختر توقف کرد، سرنشین پشتی موتور با انگشت به شیشه ضربه زد و به بهانه پرسیدن آدرس، اسید را که در درون سرنگ بود به صورت دختر پاشید.» به گفته‌ی وی: «اسید هم صورت این دختر را سوزانده و هم به علت وارد شدن به دهان، به اندام داخلی‌اش آسیب رسانده است».

وقتی طرح اخیر مجلس را در کنار این اخبار نگران کننده قرار می دهیم، آن وقت به عمق فاجعه ای که در حال وقوع است پی می بریم. به نظر می رسد که تصویب این قانون در مجلس به خصوص در آینده تاثیرات گسترده و مخربی بر سرنوشت زنان در ایران خواهد گذاشت. چرا که نمایندگان مجلس اگر به دنبال برقراری امنیت عمومی هستند، بی شک باید به دنبال ایجاد امنیت برای زنان در حوزه عمومی باشند و نه گسترش ناامنی بیشتر برای زنان! اما این طرح جدید در مجلس نشان می دهد که گروهی از مجلسیان دوباره به مسئله ی حجاب زنان روی آورده اند تا از آن اهرمی برای قدرت گرفتن نیروهای رادیکال در حوزه ی عمومی بسازند.

این مسئله به خصوص بعد از روی کار آمدن دولت جدید وارد بحران جدی تری شده است، چرا که به روشنی وعده های دولت را در خصوص حقوق شهروندی زنان را زیر سؤال می برد و آنرا به چالش می کشد. به نظر می رسد که این طرح در ادامه ی طرح های اصلی نمایندگان مجلس برای فشار آوردن به زنان به بهانه ی حجاب و محدود کردن آنهاست. این طرح ها گذشته از اینکه امنیت اجتماعی زنان را در مکان های عمومی بر هم می زند و به همه ی افراد با دیدگاههای افراطی این بهانه را می دهد که بدون نظارت دولت و به بهانه ی هشدار به زنان برای حفظ حجاب دست به هر عمل خشونت آمیزی علیه زنان بزنند. برای مثال اسید پاشی های اخیر در اصفهان می تواند نمونه ای روشن از بر هم زدن نظم اجتماع و اعلام چراغ سبز به عاملان خشونت علیه زنان باشد.

از سوی دیگر، چنین طرح هایی دوباره مسئله ی حجاب زنان را به چالش سیاسی میان نیروهای رادیکال و اعتدال گرا و به خصوص دولت و مجلس تبدیل می کند. چرا که به نظر می رسد استراتژی دولت و مجلس به خصوص در این مورد تا حدودی با یکدیگر در تضاد است. در این میان اما باید این مسئله را در نظر داشت که برخورد گسترده تر و خشونت آمیزتر با زنان در رابطه با مسئله ی حجاب، تنها محدود به کنترل زنان در انظار عمومی نیست، بلکه آنرا باید در ادامه ی بخشی از پروژه ی جداسازی زنان از مردان در محیط های عمومی و تاکید کردن بر حجاب زنان به عنوان تنها عامل حفظ امنیت در جامعه دانست. در همین رابطه می توان به موادی از طرح جدید مجلس اشاره کرد که در آن ذکر شده است: طبق ماده پنج این طرح، اشتغال به کار بانوان در واحدهای صنفی باید با رعایت حرمت آن‌ها و پرهیز از اختلاط با مردان و در ساعات متعارف یعنی ۷ صبح تا ۱۰ شب باشد. عدم رعایت این ماده تخلف صنفی محسوب می‌شود و واحد صنفی متخلف از طریق نیروی انتظامی به مدت یک هفته و در صورت تکرار به مدت یک ماه تعطیل خواهد شد. مشاغل پرستاری، پزشکی و مهمانداری هواپیما از شمول این ماده خارج است، ضمن آنکه خاطرنشان شده اشتغال در ساعات شبانه برای مشاغلی که به خدمات بانوان نیاز دارند با دریافت مجوز از اماکن نیروی انتظامی مجاز است.

همانطور که در بالا ذکر شد تاکید بر جداسازی زنان و مردان و پرهیز از اختلاط در واحدهای صنفی در طرح مجلس، در واقع تلاشی است برای راندن هر چه بیشتر زنان از محیط های شغلی و تفویض اهرم های قانونی هر چه بیشتر به نیروهای رادیکال و افراطی علیه حقوق زنان و نیز سنگ اندازی بیشتر جلوی پای دولت برای تحقق وعده هایش در رابطه با حقوق زنان. وارد کردن نیروی انتظامی، استفاده از زور، جریمه کردن زنان، مجرم شمردن زنان به دلیل حجاب و برقراری مقرراتی چون تعطیلی مشاغل صنفی به دلیل اختلاط زن و مرد هم نوع دیگری از فشار نیروهای تندرو بر زنان و به خصوص تلاش برای کنترل فضاهای عمومی است که در کل با حقوق شهروندی و مدنی ارائه شده توسط دولت در تضاد است. به راستی باید پرسید چرا نمایندگان برای تامین امنیت زنان در ساعات شبانه دریافت مجوز را ضروری می دانند، وقتی که همین گرفتن مجوز ممکن است موجب عدم تمایل بسیاری از صنف ها و مشاغل برای استخدام نیروهای زنان در این نوع از مشاغل گردد؟ چرا نمایندگان مجلس، قوانین و تبصره هایی را برای بهبود وضعیت کاری زنان وضع نمی کنند که میزان مشارکت اقتصادی زنان را تحت تاثیر منفی قرار ندهد و از سوی دیگر منجر به رشد بیکاری در میان نیروهای کار زنان نشود؟

نگاهی به همه ی این عوامل نشان می دهد که هنوز مسئله ی حجاب زنان به عنوان یکی از چالش برانگیزترین عرصه ها برای کشمکش میان دولت و مجلس و نیروهای مختلف سیاسی در کشور ماست. به این معنی که هر چه قدر این چالش میان نیروها بیشتر می شود فشار به زنان برای کنترل شرایط اجتماعی و محیط های عمومی و همینطور تحت فشار قرار دادن نیروهای اعتدال گرا در ساختار سیاسی کشور قدرت بیشتری می گیرد. با این که در همه ی قوانینی که وضع می شود به ظاهر دلیل اصلی برای تصویب این قوانین، برقراری امنیت و نظم اجتماعی عنوان می شود، اما در واقعیت چنین طرح هایی نه تنها برای زنان و کل افراد جامعه امنیتی به همراه نیاورده بلکه برعکس شرایط جامعه را امنیتی تر و نظامی تر کرده و استفاده از زور برای مداخله در حریم خصوصی شهروندان را در میان جامعه عادی سازی کرده است. در نهایت هم سبب شده که اعمال خشونت علیه زنان به بهانه ی حفظ اخلاقیات جامعه را امری طبیعی و موجه جلوه دهد. مسئله اما به همین جا ختم نمی شود، بلکه چه بسا نیروهای افراطی در جامعه توجیه عمل خشونت آمیز خود علیه زنان را گسترش دهند و نه تنها خشونت برای حفظ اخلاقیات و آبروی جامعه علیه زنان به امری عادی در حوزه ی اجتماعی تبدیل شود، بلکه تاثیر مخرب خود را بر حریم خصوصی و حوزه ی شخصی افراد و به خصوص زنان در خانواده ها بگذارد. آن چیزی که در بررسی کلیات چنین طرح هایی به بهانه ی حفظ حجاب زنان در مجلس ایران نادیده گرفته شده است.

پانوشت ها:

http://www.radiozamaneh.com/180692

http://www.rahesabz.net/story/86864/

https://hra-news.org/fa/women/hejab

14 Oct 22:33

نگاهی به کیمیاگر پائولو کوئیلو

by مرد مرده
   تصورش را هم نمی کردم که پائولو کوئیلویی که توامان موجب عشق و انزجار مخاطبین گسترده اش است بتواند تا بدین حد مجذوبم کند ، کیمیاگر کتابی است ارزشمند پیرامون انسان و هستی انسان ، اساس انسان وکیمیایی که انسان ها همواره در جست و جوی اش اقیانوس ها و صحراها را در می نوردند ، داستان چوپانی است که با گوسفندانش خوش است و شب ها و روز های طولانی شبانی اش را با کتاب هایی حجیم و کوتاه در صحرا به خواندن می گذراند و به ناگه خود را درگیر پیدا کردن گنجی اصیل می بیند که در جست و جوی اش باید از هر آن چه دارد دست بشوید ، از گوسفندانی که به آن ها عادت کرده و از سرزمینی که صلح و آرامش خود را در آن می یابد و سفری پر مخاطره را در دل صحرا به سوی گنجی مدفون در پای اهرام مصر آغاز می کند ، سفری که او را با مفاهیم تازه ای از زندگی ، عشق و " حدیث خویش " آشنا می کند ، سفری که در آن به اسرار جهان دست می یابد و خود را ، خود واقعی اش را که زیر غباری از زندگی غنوده است کشف می کند ، سفری که در آن روح خود را از هر آن چه غیر است می شوید و به " حدیث خویش " می رسد ، سفری که کوئیلو همچون راویان داستان های کهن آن را در ترکیبی از افسانه و حقیقت و روان کاوی مدرن به شکلی دلچسب روایت می کند و چنان چیره دستانه افسانه ها و روایت های شرقی را با داستان چوپانی اسپانیایی در هم می آمیزد که تا انتهای سفر لحظه ای نمی شود داستان چوپان ماجراجو را رها کرد و ما نیز همچون او که کتاب ها و گوسفند های اش را رها کرده ، در مسیری پر مخاطره و در صحرایی آشوب زده با مفاهیمی ازلی و ابدی از حیات رو به رو می شویم و با کنجکاوی مصرانه در این مسیر سخت و پر حادثه با شبان در جست و جوی حقیقت همراه می شویم تا به گنجی برسیم که لازمه ی دست یافتن به آن ، رسیدن به ذات است و کشف حدیث خویش که انسان جستجوگر تا رسیدن به آن آرام نخواهد نشست .  کیمیاگر با ترجمه ی حسین نعیمی فارسی خوب و روانی دارد و در 244 صفحه توسط نشر ثالث منتشر شده است . امتیاز من به کتاب 5 از 5
14 Oct 22:27

کاپیتولاسیون به نفع زنان خارجی!

by admin

مدرسه فمینیستی: روزگاری پدران و مادران ما انقلابی کردند که یکی از خواسته های آن، رفع قانون کاپیتولاسیون بود. قانونی که امتیاز خاص به برخی از اتباع غیرایرانی ساکن ایران می داد. آن قانون با انقلاب برداشته شد اما امروز می بینیم که کاپیتولاسیون از نوع دیگری حکمفرما شده است. قانون نانوشته که به زنان غیرایرانی امتیازات خاصی می دهد و زنان ایرانی از این امتیازها محروم اند. نمونه هایش این روزها در همه جا می بینیم. همین چند روز پیش در مراسم افتتاحیه برگزاری اجلاس «آی. سی. سی. ان» در اصفهان از اجرای نوازندگان زن در گروه موسیقی «عرفان» بر روی صحنه جلوگیری به عمل آمد و این گروه به ناچار با نوازندگان مرد خود برنامه اش را برگزار کرد. این درحالی بود که در مراسم افتتاحیه این برنامه، زنان کره‌ای توانستند بنوازند. این اقدام حتی صدای مدیر کل دفتر موسیقی را هم در آورد به طوری که او در این رابطه گفت: «این دوگانگی‌ها را متوجه نمی‌شوم و برای من این سوال است که چرا نسبت به فرهنگ خودمان که اصیل و اسلامی است، چنین رفتار میکنیم.»

این اتفاق تازه ای نیست که برخی از مسئولین مملکتی زنان خارجی را بر زنان ایرانی ارجحیت می دهند، در ورزشگاه ها هم حضور زنان غیرایرانی آزاد است درحالی که زنان ایرانی همچون غنچه قوامی را نه تنها از دیدن مسابقه والیبال در ورزشگاه ها منع کرده اند بلکه به زندان هم انداخته اند. چند وقت پیش نیز زنی غیرایرانی دور ایران را با موتورسیکلت گشته بود، درحالی که زنان ایرانی از استفاده از موتورسیکلت منع می شوند.

نمونه های امتیازات ویژه برای زنان غیرایرانی نسبت به زنان ایرانی در کشور ما بسیار است ولیکن این فقط یک بخش از ماجرای حق ویژه قائل شدن برای «برخی از زنان» نسبت به «برخی دیگر از زنان» است. بخش دیگرش بر می گردد به «حق امتیازات خاص برای برخی از زنان ایرانی» نسبت به «برخی دیگر از زنان ایرانی». در این ربطه نیز نمونه ها فراوانند. برای مثال زنانی که همسو با گروه های درون حاکمیت هستند می توانند بدون کسب مجوز علیه به قول خودشان «بدحجابی» هر روز تجمع کنند و زنانی را که از پوشش شان خوششان نمی آید تهدید به خشونت کنند ولیکن هیچ زنی در اعتراض به این همه هجمه های غیرقانونی علیه «بدحجابی» نمی تواند جم بخورد، چه برسد به آنکه تجمع کند.

مثال دیگر در خصوص این تبعیض، بهره مندی ناعادلانه از مکانهای عمومی است. همه امکانات عمومی شهری از جمله فرهنگسراها در اختیار عده ای خاص از زنان که امتیازات ویژه دارند تعلق دارد ولیکن هیچ کدام از این امکانات عمومی به زنانی که ذره ای با فرهنگ رسمی حاکمیت زاویه داشته باشند، تعلق نمی گیرد. کاپیتولاسیون و حق امتیازات خاص حتی تا آنجا پیش رفته است که «زنان متاهل» نسبت به «زنان مجرد» را دارای امتیاز کرده است. زنان مجرد از خیلی امکانات محروم می شوند. همچنین «زنانی که فرزند دارند» نسبت به «زنان بی فرزند» امتیاز می گیرند. زنان از گروه های اقلیت قومی و مذهبی همراستا با حاکمیت نسبت به زنانی از گروه های قومی و مذهبی متفاوت از حاکمیت، بهره مند از امتیازات خاص اند. در واقع هر جا سرمان را بجنبانیم پُر است از امتیازات ویژه که به گروه هایی خاص که در ویژه خواری ید طولایی دارند تعلق می گیرد. یکی از دلایل این تبعیض ها می تواند این باشد که در قانون و فرهنگ رسمی کشور، «حقوق فردی» از اساس وجود خارجی ندارد و حقوق و کرامت فرد در دستگاه های دولتی به رسمیت شناخته نمی شود بلکه امتیازات و امکانات مملکت بر اساس گروه بندی های ایدئولوژیک و فامیلی و مذهبی توزیع می شود که به نوعی کاپیتولاسیون و تبعیض آشکار منجر شده است. اگر در آن زمان تنها برخی از گروه های خارجی امتیازات ویژه بهره مند می شدند ولیکن امروز هزار و یک مدل از تبعیض و حقوق ویژه برای اشخاص ویژه، عمومیت یافته است.