Shared posts

27 Oct 07:44

زنان علیه زنان

by almatavakollll
 

 

آن موقع که فیلم داشت دست به دست می چرخید من بیست ساله بودم. همگی دانشجوی خبرنگاری یا عکاسی خبری بودیم و خب خبری به این مهمی را نمی شد از دست داد. حالا فکر می کنم اگر باز چنین اتفاقی بیفتد من هم انقدر کنجکاو خواهم  بود یا نه؟این کار زشت را انجام خواهم داد یا نه؟

خبر چه  بود؟ انتشار فیلمی از زندگی خصوصی زهرا امیر ابراهیمی.و روزهای متمادی همه ی ما داشتیم در هر کجای تهران درباره اش حرف می زدیم. توی اتوبوس آدم ها درباره ی او حرف می زدند. توی مجله ی همشهری جوان درباره ی او حرف می زدند. ما توی دانشگاه درباره اش حرف می زدیم....و تمام ما ؛ ما که خودمان دختر بودیم  زهرا امیر ابراهیمی را مقصر می دانستیم....یعنی با خودمان فکر می کردیم این حق یک مرد  است که فیلم او را منتشر کند تا درس عبرتی باشد برای دیگران!

در نهایت چه بلایی سر زهرا امیر ابراهیمی آمد؟ اعلام شد خودکشی کرده؛ بعدتر او را در یکی از کلیپ های محسن نامجو دیدیم و شایعه شد که محسن نامجو بااو ازدواج کرده....اما در نهایت زهرا امیر ابراهیمی زن سرشکسته ای بود که تا ماه ها از خانه ا ش بیرون نیامد و به دلیل  ممنوع التصویر شدن از ایران مهاجرت کرد و بعد در چند تیاتر فرانسوی حاضر شد و روزنامه ها درباره اش نوشتند زن منحرفی که که در تیاتر اجنبی ها بازی می کند....

سر کسانی که از او (از زندگی خصوصی او که به ما هیچ زبطی ندارد) فیلم گرفتند و پخش کردند چه آمد ؟ آن سه مرد هرکدام به یکسال زندان محکوم شدند و بعد به خوبی و خوشی به زندگی خود ادامه دادند.

داشتم خبری را می خواندم درباره ی انتشار عکس های برهنه ی اسکارلت جوهانسون (توجه دارید که عکس بوده نه فیلم)

مردی گوشی تلفن او و چند بازیگر دیگر را هک می کند و بعد از شکایت اسکارلت جوهانسون و دیگران به   هفتاد سال زندان و پرداخت بیش از دومیلیون دلار محکوم می شود.پس از این شکایت جوهانسون به بازیگری خود ادامه می دهد و چند جایزه هم می برد.

وقتی داشتم این خبر را می خواندم به نقش خود ما زن های ایرانی در این فاجعه فکر می کردم....چند نفر از ما خودمان را قدیس می دانستیم و به خودمان اجازه ی قضاوت و نابودی زندگی زهرا امیر ابراهیمی را دادیم؟

چند نفر از ما زن ها توی خیابان به او چپ چپ نگاه کردیم و چند نفر از ما این را یک حق  مردانه دانستیم که با زنی بخوابی و بعد فیلم او را منتشر کنی چون خودمان هم معتقدیم زن باید بمیرد و خفه شود مبادا برود جهنم..... اما مرد مجاز است هر کاری بکند...هرکاری.....همه ی ما مقصریم...همه ی ما

 

07 Oct 19:59

ما با شرف ها …

by حسام الدین

اسمش این است که از صبح دارند با هم حرف می زنند. یعنی از صبح «کنار» همدیگرند اما حرفهایشان چیست؟

–   چرا سر آفتابه کج شده

–  دیدی ته لگن سوراخه؟

–  به اکبر آقا گفتی بیاد درو درست کنه؟

–  بچه صبح شاشید یا نشاشید؟

–  صغری خانم دعوت کرده آخر هفته خونشون؟

–  یادت باشه میوه نداریم ، سبزی هم باید بخریم

–  شهریه مهد بچه رو یادت باشه باید بدیم

و…

بعد به این «دونفر» مورد نظر داستان ما می گویند «هم‌سر»! تا بوغ سگ هم بیخ گوش هم از این حرفها بزنند تمامی ندارد. فکرش را بکن؟ میشود صبح تا شب حرف زد اما یکبار هم نپرسید «خوبی؟»! اگر تمام عمرت را هم در همین گفتگو بسنده کنی به خطا نرفته ای. اسمش میشود «کیان خانواده» اما اگر در این هیاهو کسی از گوشه ای بپرسید «آهای… فلانی، خوبی؟» این سوالش نشان میدهد که «غریبه» است. چون اگر آشنا بود که در مورد آفتابه لگن و مهمونی صغری خانم حرف میزد! خوب بودن در زندگی یک مساله فرعی است که می تواند باشد یا نباشد، برخلاف آفتابه لگن که به عنوان یک مساله حیاتی، حتما باید باشد!

Mey-couple

حالا اگر زندگی را به همان دیالوگ های آفتابه لگنی تقلیل بدهی می شود «شرف» اما اگر پی سوال و سائل «خوبی؟» را بگیرد می شود «فروپاشی نظام اخلاقی خانواده»! گویی به مرد خلاصه شده در آفتابه و لگن می گویند «مرد زندگی». الان موضوع بحث سرانجام آن «خوبی» نیست؛ چون اگر در همان «خوبی» هم به استمرار برسی ختم میشود به آفتابه و لگن !! بحث در اینجا زاویه دیگری است…

غرض از این نوشته تجویز فروپاشی نظام اخلاقی خانواده نیست. دست برقضا نگارنده – عندالوسع ولاسطاعه – هم باشرف است هم مرد زندگی! حالا خوب باشد یا نباشد. اما غرض از نوشته این است که  هرچه میل دارید مبداء آفریش و مقصد آن تفکر فلسفی کنید. هرچه میخواهید در دور دستها، ذهن را به کنکاش تشویق کنید اما تفکر عمیق در زندگی پیرامونی و فاصله یک وجبی، بسیار مهلک است و بسیاری از روزمرگی ها – که چه بسا از عرف جامعه رتبه «ارزشی» هم گرفته اند – را بی ارزش و سست می کند. بسیاری از ارزشهای پیرامونی ما، آنقدر بنیه ندارند که در برابر تفکر عمیق تاب آورند !

02 Oct 10:14

آخرین فرصت جهان

by amirhosein (noreply@blogger.com)
Ayda shared this story from تلخ مثل عسل.

از کردستان پیچیدم به حکیم اما حکیم غرب را بسته بودند. مجبور شدم بروم سمت تونل رسالت تا بعد یک راهی پیدا کنم برای ورود به چمران جنوب، که برویم سمت فرودگاه امام. مسیر را گم کردم، تو بلیتت دستت بود و من اضطراب داشتم نکند این گم شدن باعث شود دیر برسی و پرواز را از دست بدهی. باز هم از فرعی اشتباهی رفتم و طول کشید تا بالاخره برسم به چمران و نواب و بزرگراه خلیج فارس... در آخرین دقایق رسیدیم به پرواز و تو رفتی... چند سال بعد با خودم فکر کردم آن گم‌شدن‌ها، آن دیر رسیدن‌ها شاید آخرین فرصت‌های جهان بود به ما که نروی، که بمانی، که بگویی هی همین کنار نگهدار، گریه کنی برایم و بگویی می‌خواهم نروم، بمانم... نگفتی، رفتی و آخرین کارت‌مان هم سوخت. رفتی و جهان هرگز شبیه روزهای پیش از رفتن تو نشد... که من در همان شب تنها شدم از تو
02 Oct 10:14

افتخار

by SaraK (noreply@blogger.com)
Ayda shared this story from نون و پنیر و پسته.

توی کار خودم یه سری رفتارها و تصمیم‌گیری‌هام مدرن محسوب می‌شه و یه سری‌شون هم خیلی حاجی‌بازاری‌طور و حجره‌دارانه. یکی از این مدل دومی‌هاش اینه که خیلی آدم‌باز نیستم. برخلاف خیلی از هم‌کارهام  به هر بهانه‌ای یکی رو نمی‌فرستم بره یکی دیگه رو بیارم جاش. آدمای باهوش تروتمیز و دست و پا دار رو پیدا می‌کنم و بعد مدت‌ها، سال‌ها نگه‌شون می‌دارم. نه چون عیبی ندارن -که گاهی زیاد هم دارن- دقیقا به این علت که عیب‌هاشون اساسی و خانمان برانداز نیست و مهمتر این که ایرادهاشون رو می‌شناسم و می‌دونم چطور باید مدیریت‌شون کرد. این که هر روز بخوام یکی رو که حالا دیگه خوب می‌شناسم بفرستم بره و یکی رو بیارم که نمی‎‌شناسم علاوه بر این که کلی وقت و انرژی و هزینه برای آموزش و تربیت‌اش روی دست‌ام می‌ندازه من رو با ایرادها و کمبودهای جدیدی هم مواجه می‌کنه که گاهی از مال اون یکی آدم قبلی خیلی جدی‌تر هم هستن و دوجا دوجا می‌بازونَدَم!  
اما به هر حال هرچه هم که اهل مدارا باشی بالاخره گاهی توی شرایطی قرار می‌گیری که ناچاری یکی رو از محیط کارت حذف بکنی. روش معمول من اینه که توی یه پروسه‌ی نهایتا دو تا سه ماهه ساعت کار طرف رو به تدریج کم و کم‌تر کنم و شرایط کاری رو به تدریج ناخوشایندتر. طوری که طرف بفهمه اینجا دیگه جای موندن نیست، بره دنبال کار جدید بگرده یا بهرحال از شرایط اونقدر ناراضی باشه که یه روز خودش بیاد بگه که استاد من می‌خوام برم. من هم بگم ای وای چه بد شد، متاسفم، اما چون خودت میل داری بری پس خداحافظ و موفق باشی. یه این طور وقت‌هایی طرف ممکنه فکر کنه خودش بوده که انتخاب کرده که محل کار رو و رابطه‌ی کاری رو ترک کنه، اما خب، واقعیتی که عوض نمی‌شه اینه که من خواستم که اون به این نتیجه برسه که باید بره. 
حالا که چی؟ که اونی که می‌آد می‌گه گمونم رابطه‌ی ما دیگه به انتها رسیده، گمونم باید بشینیم جدی حرف بزنیم، همیشه خودش به این نتیجه نرسیده، خیلی وقت‌ها توی یه پروسه‌ای که طرف مقابل مدت‌ها قبل کلیدش رو زده کم‌کم‌اک به این نتیجه رسونده شده و خب یه جورایی چاره‌ی دیگری براش نمونده جز این که مثلا اونی باشه که توپ رو انداخته بیرون و مثلا اونی باشه که زمین رو ترک کرده و مثلا اونی باشه که اختیار امور رو به دست داشته و خب راستش...چه افتخار کوچک غمناکی.
29 Sep 22:14

"از خیال تا واقعیت "

by baranbahari52

حتی اگر خواننده ی زیر ده سال هم داشته باشیم ، بعید میدونم از دنیای رنگارنگ و خیال انگیز والت دیزنی خبر نداشته باشه ...

صد البته دخترا بیشتر درگیر این ماجراها میشن تا پسرها ، ولی حتی  پسر هم که باشی ، وقتی میبنی یه شاهزاده ی زیبا ،برای انتخاب زیباترین دختر شهر به همسری خود ، ضیافتی برپا میکنه و در اولین لحظات شروع جشن ، دختری بی اندازه زیبا ، خیره به چشمانش از راه می رسه و بی اختیار به سمت هم میروند و تمام شب رو با هم میرقصند و ...

ناخوداگاه خودش رو در قالب شاهزاده  با همه ی مخلفات زندگیش میبینه ...

خداییش کدوم دختر دوست نداره بجای اینا باشه

این خیال پردازی ها خیلی شیرینه ولی تاثیرات منفی هم بر ذهن بچه ها میذاره .علاوه بر بیداری جنسی ،  وقتی بچه ها تو ذهنشون حک میشه که یه دختر فقیر، میتونه با دیدن یه شاهزاده در کنار رود خونه و یا با صدای آوازی توی جنگل ، نیمه ی گمشده ی خودشو پیدا میکنه و میره هفت شبانه روز براشون جشن ازدواج می گیرند و اون دختر نبدیل به ملکه ی کشور میشه و سالهای سال با هم خوشبخت و سعادتمند زندگی میکنند ، این الگو برداری صورت می گیره که عشق در نگاه اول جواب میده و میشه ندیده و نشناخته و فقط با یه صورت و اندام زیبا مهمترین انتخاب زندگیت رو انجام بدی و اتفاقا همه چیز هم به خوبی پیش بره ...

اما انگار حتی روانشناسای همون فرهنگ هم ؛ به این نتیجه رسیدند که جا انداختن این الگو کار درستی نیست و در دراز مدت به سلامت خانواده و افزایش آمار طلاق کمک کرده .

حالا مدتیه که دارم انیمیشن هایی با مفهوم پربارتر می بینم و از اینکه فرهنگ بچه ها رو به واقعیت پذیری عادت میدند خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که بالاخره به این موضوع مهم پرداخته شد .

چند شب پیش فیلم زیبای ملفیسنت رو همراه مهردخت دیدیم .

این فیلم براساس داستان رمانتیک و قدیمی زیبای خفته ساخته شده . برای توضیح جریان ملفیسنت ابتدا  به داستان زیبای خفته اشاره می کنم.

انیمیشن زیبای خفته اولین بار  توسط شرکت والت دیسنی در سال 1959 ساخته شد.

داستان از جایی شروع میشه که شاهزاده ی مهربان و ملکه ی سرزمین زیبایی ، بعد از سالها صاحب فرزند دختری میشن، بعد درجشن نام گذاری دخترشون همه ی پریان اون سرزمین رو دعوت میکنند که هر کدوم برای بچه شون دعای خیر کنند ..

پریای مهربون یکی یکی جلو میان و هرکدوم نعمتی رو از نعمت های خدا برای دختر زیبا آرزو می کنند . ناگهان باد سردی در قصر وزیدن می گیره و صدای قهقه های ترسناک یک زن فضا رو پر میکنه .

پری سیاهپوشی  بنام ملفیسنت ، با یک کلاغ بر شونه ش وارد میشه و از شاه گله میکنه که چرا دعوتش نکرده .. شاه با ناراحتی فریاد میزنه که از من و خانواده م دور شو ولی ملفیسنت میگه منم برای دخترتون آرزویی دارم .

و بعد با حرص و بدجنسی خاصی آرزو میکنه که دختر درشب تولد شونزده سالگیش انگشتش رو با سوزن یه دوک نخ ریسی مجروح کنه و به خواب ابدی فرو بره و تنها درصورتی بیدار بشه که یه عاشق واقعی بوسه ای رو با نهایت احساسش به لبای دختر بنشونه .

ملفیسنت باز هم خنده های عصبی میکنه و قصر رو ترک میکنه . شاه به سه تا پری ماموریت میده که دخترشونو ببره تو دل جنگل،  بزرگ کنه و در شب تولد وقتی از زمان طلسم گذشت به قصر برگردند .

سالها میگذره و پری بدجنس ، دختر رو پیدا میکنه ....

درست در روز تولدش تو جنگل قدم میزده و آواز میخونده که شاهزاده ای سوار بر اسب سپید صداشو می شنوه اونها عاشق  و با قول و قرار هایی از هم جدا میشن  .. وقتی دختر پیش پریان محافطش برمی گرده تعریف میکنه که با یه پسر آشنا شده ، پری ها ، با ناراحتی میگن اما اون یه غریبه بود و دخترک با اطمینان میگه نه من همیشه اونو تو خواب می دیدم .

در غروب همون روز سه تا پری دختر رو به قصر برمی گردونند اما در یک لحظه بالاخره انگشت شاهزاده خانوم با یه سوزن نخ ریسی زخمی میشه و به خواب ابدی فرو میره .

پسر پادشاه که صبح اون روز با دختر آشنا شده بوده به هر آب و آتیشی میزنه تا خودشو به قصر برسونه و بعد از رسیدن و پیدا کردن محبوبه ش بوسه ای عاشقانه و از ته دل بر لبهای دخترک میزنه و طلسم باطل میشه . همه شاد و خوشبخت میشند و ملفیسنت بدجنس مثل دود غلیظی به هوا میره و نابود میشه .

این همون داستان اولیه و قدیمی بود که مطمئنم همه ی بچه ها بعد از دیدنش تا مدتی درگیر این قصه بودند و خودشونو میدیدند که یا خوابند و شاهزاده ای زیبا برای بوسیدنشون میاد و یا خودشون شاهزاده ند و دارن میرن تا بوسه ی مورد نظر رو به لب دختر زیبای سرزمین پری ها بزنند .

حالا کمپانی هوشمند و کم نظیر والت دیسنی سالهای سال،  بعد از ساخت زیبای خفته ، فیلم بسیار زیبایی با بازی آنجلینا جولی در نقش ملفیسنت در 2014 با همین نام ساخته و روانه ی پرده های جادویی سینما کرده

پیشنهاد میکنم اگر برای دیدن این فیلم اقدام می کنید بقیه ی پست رو نخونید ، هرچند که انقدر بازی ها و جلوه های ویژه زیبا هستند که اگر شرح کامل داستان رو هم بدونید هیچ لطمه ای به هیجان دیدنش وارد نمیشه ولی خود دانید ..

من میخوام داستان این فیلم رو تعریف کنم و با زیبای خفته مقایسه ش کنم ، " نگی نگفتی"

فیلم از اونجایی شروع میشه که دوتا سرزمین زیبا در کنار هم بودند که یکیش توسط پادشاهی مغرور که همیشه میل به کشور گشایی داشت ، و دیگری توسط پریان مهربون و زیبا اداره میشد .

راوی داستان تاکید داره که در سرزمین پریان همه به هم اعتماد داشتند و کشورشون براساس محبت و اعتماد موجودات اداره میشد پس هیچ پادشاهی برای حکومت نیاز نبود .

فقط دختر زیبایی که از همه ی پریان ، بالهای بزرگتری داشت ، راهنما و بزرگ سرزمین شناخته شده  و همه از محبت و راهنماییش بهره مند بودند اسم این پری زیبا ملفیسنت بود .

یه روز پسر بچه ای فقیر ،  از کشور همسایه، به سرزمین پریان میاد و از نهر آب جواهر میدزده .. ملفیسنت با خبر میشه و به پسر میگه جواهرات ته رود مثل همه ی امکانات دیگه ی این سرزمین برای همه ی موجوداته و کسی حق برداشتن و دزدی نداره .. پسر بچه و پری با هم دوست میشند و به رسم دوستی دست همدیگه رو می فشرند ،با فشردن دست ، پری آزرده میشه و دستش خون میاد .. پسر می پرسه چرا این اتفاق افتاد و پری جواب میده ، تو انگشت تو حلقه ی فلزی بود و بدن ما با فلز میسوزه .. پسر همونجا حلقه رو درمیاره و به جای دوری پرتاب میکنه . پری از این حرکت خوشش میاد . فکر میکنه کسی که بخاطر آسایش دوستش از تنها شیء باارزشش می گذره ، قابل اعتماده و ارزش دوستی داره .

سالها از این موضوع میگذره و درشب شانزده سالگی ملفیسنت ، بوسه ای با همه ی وجود به پسر میده و بهش میگه تو یه روزی اومدی از سرزمین من جواهر بدزدی ولی امروز بزرگترین سرمایه ی زندگیم یعنی قلب و احساسم رو به تو تقدیم کردم ..

بالاخره پادشاه همسایه ، هوس تصرف سرزمین پریان به سرش میزنه وقتی برای کشور گشایی حمله میکنه ، ملفیسنت با بالهای بزرگ و نیرومندش شکستش میده و میگه تا من حافط این سرزمینم تو دستت به این خاک نمی رسه .

پادشاه شرط میذاره که هر کسی پری زیبا رو شکست بده ، من دخترم رو و پادشاهی کشور رو بهش پیشکش میکنم .

پسر حریص و خائن پیش پری عاشق بر می گرده و با تکرار قصه ی عشقشون ، پری رو فریب میده و بهش داروی خواب آور میخورونه .. پری به خواب میره و پسر بالهای بزرگ و زیبای اونو  با یه رنجیر فلزی قطع میکنه و به عنوان هدیه پیش پادشاه می بره ..

ضجه های ملفیسنت بعد از اینکه از خواب بیدار میشه از درد دیدن خیانت ، نه از دست دادن بالهاش همه ی جنگل رو پر میکنه .. روزهای زیادی به گریه و زاری برای احساش و جای دردناک بالهاش میگذره .

جشن ازدواج عاشق خائن با دختر پادشاه و بعد از اون تاجگداریش و تصرف سرزمین پریان برگزار میشه و پسر به خواسته های دنیویش میرسه .

وقتی ملفیسنت غمگین و دلشکسته تو جنگل قدم میزنه میبینه سربازای پادشاه کلاغی رو به دام انداختند ، دلش میسوزه و با جادویی کلاغ بدبخت رو نجات میده . کلاغ برای تشکر درخدمت پری درمیاد و بهش میگه من حاضرم برای تو هر کاری انجام بدم .

ملفیسنت میگه من بالهام رو از دست دادم تو بعد از این بجای من پرواز کن و برام خبر بیار .

بالاخره یه روز کلاغ میگه شاه و ملکه دختر دار شدند و امروز جشن نامگزاریه ..

از اینجا داستان عینه نسخه ی اصلی میشه . پری دلشکسته و غمگین با صدای قهقهه های ترسناکش و کلاغی روی شونه ش ،  وارد قصر میشه و دختر شیرین و کوچولو رو طلسم میکنه .

کلاغ بعدا" بهش میگه اگه تو میخواستی انتقام بگیری چرا یه راه برای باطل شدن طلسم گذاشتی و اون اینه که با بوسه ی یه عاشق واقعی همه چیز به حالت عادی برگرده؟

پری زیبا با چشمانی غمگین به کلاغ میگه ، هرگز طلسم باطل نمیشه چون هیچ عشق واقعی وجود نداره .

باز داستان جلو میره .. دختر پادشاه همراه پری های محافظ تو جنگل و در دوقدمی پری دلشکسته بزرگ میشده .

ملفیسنت برای ترسوندن و اذیت دختر دست به شکلک درآوردن میزنه ولی چون ذاتا" مهربون بوده بچه همیشه به روش میخندیده و نهایتا " پری غمگین هم خنده ش می گرفته .. سالها میگذره و محبت عمیقی بین دختر و پری شکل می گیره و اغلب اوقات رو با هم می گذروندند .

معمولا" پری برای کلاغ درد دل میکرده که چقدر از اون آرزوی بد ، پشیمونه و دنبال یه راهی برای باطل کردن طلسمه . بالاخره شاهزاده سوار براسب سفید از راه میرسه و تو جنگل با دختر پادشاه خوش و بش ساده ای میکنند .

وقتی آرورا برای پری از دیدن پسر تعریف میکنه پری از شدت ناراحتیش به دخترک میگه که من تو رو نفرین کردم اما دلیلش رو نمیگه .. دختر که از شنیدن ماجرا ناراحت شده بود از پیش پری فرار میکنه .

زمان موعود از راه میرسه و سه تا پری محافط ، آرورا رو برای بردن به قصر همراهی می کنند .

با همه ی تلاشهای پری غمگین برای جلوگیری از اون اتفاق  ، انگشت آرورا با سوزن زخمی میشه و دختر به خواب عمیق فرو میره .

کلاغ و پری برای رسیدن پسر پدشاه به قصر و بوسیدن آرورا تلاش میکنند ولی وقتی پسر بوسه ای اجباری به لب دختر می نشونه و طلسم باطل نمیشه با تعجب ازش می پرسند مگه تو عاشق نیستی؟؟ پسر به سادگی میگه این زیبا ترین دختریه که دیدم ولی ما امروز صبح با هم آشنا شدیم و این برای پیدا کردن احساس عاشقی خیلی کمه ، ما هیچ شناختی از هم نداریم !!!

وقتی ملفیسنت ناامیدانه و گریان بالای سر آرورا از پشیمونی حرف میزده و قسم میخورده که برای خوشبختی و زنده شدن دختر همه ی تلاشش رو میکنه ، بوسه ای از سر مهر و عشق واقعی به پیشونی آرورا میکنه و درست در همین لحظه ست که دختر زیبا چشماشو با خوشحالی باز میکنه و از از پری دلشکسته میخواد تا اونو به جنگل و پیش خودش برگردونه .

پادشاه خبیث از دیدن ملفیسنت تو قصر خودش عصبانی میشه و سعی در نابودی پری داره .. آرورا که فهمیده همه ی این سالها چه پدر خیاننکار و کثیفی داشته ، بالهای ملفیسنت رو که در  شیشه ای زندانی بودند ، آزاد میکنه . بالها پرواز می کنند و به پشت صاحبشون می شینند ..

پری زیبا و دختر پادشاه با کمک هم پدر رو شکست میدند و دوباره سرزمین به همون صاحبان اصلیش یعنی پریان میرسه .. و هیچ قانون و حکمی بجز دوستی و اعتماد توش اجرا نمیشه .

*********

این فیلم به سادگی و زیبایی هر چه تمام آموزش میده که عشق درنگاه اول برای زیربنای یک زندگی مشترک ، کافی نیست .. میشه با زیباترین موجود زندگی آشنا بشیم اما تنها از راه شناخته که عشق واقعی محقق میشه .

عمیق ترین عشق ، صرفا " با جنس مخالف تجربه نمیشه ، بلکه محبت خالصانه ی یک مادر یا مادرخوانده میتونه بهترین محافط زندگی باشه .

خیانتکاران نهایتا" بازنده ی میدان هستند و همیشه در همین دنیا، جزای اشتباهات و ظلم خودمونو خواهیم دید .

و در آخر انتقام هیچ تجربه ی خوشایندی نیست .

راستی یه انیمیشن زیبای دیگه هم چند وقت پیش با همین مضمون دیدیم " فروزن " در مورد عشق واقعی دوخواهر نسبت به همه که خواهر بزرگ تر  تونست  با حرکتی از عشق حقیقی طلسم یخی خواهر کوچکتر  که  خودش باعث آن شده بود رو باطل کنه

**********

گل های زیبای عشق واقعی رو با مهردخت عزیز اینجا گذاشتیم ، امیدورام فضای زندگیتون پر از عطر عشق های واقعی باشه

 

 

 

 

 

28 Sep 09:29

به قول نويسنده ها، قائم به ذات

by lalekhanoomi
 

يكي دو ماه پيش سي دي شازده كوچولو را براي پسرك خريدم.تا به حال داستانش را برايش نخوانده بودم واصلا هيچوقت درباره اش با هم حرف نزده بوديم وخلاصه اينكه هيچ چيز از شازده كوچولو نمي دانست.

اولش كه ديد داستاني است كه يك آدم بزرگ تعريف مي كند وريتميك هم نيست اعتراض كرد.با هم توي ماشين بوديم.من رانندگي مي كردم وتوي ترافيك احمقانه همت گير افتاده بودم و حوصله نداشتم.يك كلمه گفتم گوش كن! چيزي نگفت وبي حوصله سر جايش نشست. 

بعد از چند دقيقه ديدم دارد با دقت گوش مي دهد وبعد تر كه تلفنم زنگ زد وصداي ضبط را كم كردم اعتراض كرد.تا آخر داستان را گوش داد وكيف كرد.خواست دوباره تكرارش كنم. جادوي شازده كوچولو اثر كرده بود...

قبل تر هم چنين تاثيري را رويش ديده بودم. با آهنگ يار دبستاني.بعضي چيزها هستند كه در ذاتشان جادويي دارند."آني" به دور از تبليغات وهياهو وجو گيري هاي مرسوم.جادويي كه در گذر زمان تاثير خود را از دست نمي دهد وهر بار وبر هر نسل همان تاثيري را دارد كه پيش تر هم داشته.جادويي بر خاسته از وجود خويش.

28 Sep 09:28

نام خانوادگي همه شان را موقع واريز پول به كارتشان ياد گرفتم

by lalekhanoomi
 

پانزده سال پيش،آن وقت ها كه هنوز "اتو زدن " مد بود، همكاري داشتم كه گاه گاهي از اين روش براي رسيدن به مقصد استفاده مي كرد.يك بار در حالي كه نمي دانست بخندد يا عصباني باشد برايمان تعريف كرد كه آن روز صبح ماشين مدل بالايي جلوي پايش نگه داشته كه پسر جوان ونسبتا خوش قيافه اي هم راننده اش بود.سوار مي شود وراه مي افتند واز هر دري حرف مي زنند وموقع پياده شدن ،به  همكارم مي گويد كه از او خيلي خوشش آمده ولطف كند شماره اش را قبول كند تا بيشتر با هم آشنا شوند.همكار من هم با يك كمي افاده قبول مي كند وشماره محل كار پسرك را مي گيرد و مي پرسد زنگ زدم بگويم مي خواهم با چه كسي حرف بزنم؟ پسر هم گفته بود زنگ زدي بگو با "هادي نقاش" كار دارم، آخه يه "هادي صافكار" هم داريم!

*

حالا شده حكايت اين روزهاي من.طي دو ماه گذشته نزديك ترينم معاشرانم، "صمد نقاش"،"ممد پاركتي"،"ممد كابينتي"،"ممد گچكار"،"واحد لوله كش"،"اصغر تاسيساتي"،"اصغر وانتي" وساير رفقا بوده اند.

*

همه شان دقيقا با همين اسم ها به من معرفي شده بودند وخودشان هم خيلي جدي پاي تلفن همين طور خودشان را معرفي مي كردند!

27 Sep 21:14

شهرزاد قلابی

by 1002shab

 

برای ملموس کردن یه شخصیت اسم گذاشتن برای اون خیلی کمک می کنه، مثلن اوس ممد خیلی بهتر از اوس بنا تو ذهن می مونه. منم اومدم برای نیم وجبی سنگ تموم بذارم و براش جوری قصه تعریف کنم که تا همیشه یادش بمونه و ازش لذت ببره. گفتم می دونی چوپان کیه؟ و بعد از توضیح درباره چوپانی قصه حسین قلی چوپان رو گفتم. گفتم و گفتم تا رسیدم به اونجا که همه اهالی روستا با هر چی که دم دستشون بود اومدند کمک حسین قلی، آقای باغبون با بیلش، آقای نجار با چکش، خانوم نانوا با وردنه اش، خانوم همسایه با ملاقه اش که نیم وجبی گفت: خانوما نیان!

گفتم: چی؟

گفت: خانوما نیان!

گفتم: چرا؟

گفت: خانوما نیان! بمونن خونه!

یکم باهاش بحث کردم دیدم فایده نداره، شدید چسبیده به جدایی جنسیتی و خواستار ماندن خانوما در خانه هایشان. بی خیال شدم و آقایون روستا رو فرستادم برای کمک به حسین قلی. اما کمک لازم نبود چون حسین قلی دروغ گفته بود. نیم وجبی پرسید: دروغ چیه؟

و اون وقت خاله باهوشش تازه فهمید مشکل نداشتن اسم خاص برای شخصیت چوپان و یا حتی معنی چوپان بودن نیست، بچه هنوز نمی دونه دروغ چیه و خاله اش همین الان دری از درهای خلاف رو به روش باز کرده. توضیح دادم دروغ یعنی چی و گفتم خوب نیست و بالاخره داستان رو تموم کردم اما تا موقع خواب افتاده بود دنبالم که: خاله آیدا دروغ بگو! الان دروغ بگو!

27 Sep 20:37

دنیا رو مثل پیانویی فرض کن ، هر جور بنوازی ، می شنوی .

by saborane

حدود دو ماهی هست که با سه خانواده ی متفاوت ولی مشکلاتی تقریبا شبیه به هم برخورد داشتم .

در هر سه خانواده ، والدین اقتدار خودشونو از دست دادن و این بچه ها هستن که برای  پدر و مادرشون تصمیم می گیرن ! بچه ها مشخص می کنن والدینشون با چه کسانی رفت و آمد داشته باشن ، چه کسی رو به خونه راه بدن و چه کسی رو از خونه بندازن بیرون یا اصلا حذفش کنن ، چی برای خونه بخرن یا نخرن ، پولی که درمیاد رو چطور هزینه کنن ، یا کلا درآمد والدینه چقدره و مثلا اگر مقداریش نیست بچه ها باید بدونن کجاس و چرا و چطور هزینه شده .

در هر سه خانواده بچه ها تقریبا با هم دشمن شدن ، کاملا منافعشون از هم جداست ، عشق و محبت واقعی نسبت به والدین ندارن ، تشنج زیادی در خانواده برپاس ، آرامش خداحافظی کرده و حال بچه ها و مادر و پدرها خراب بود و احساس تنهایی شدید می کردن و .... .

1-      به بچه ها رشوه ندیم ، محبتی که به واسطه ی پول بوجود بیاد محبت واقعی نیست .

2-      اقتدار والدین رو ازشون نگیریم .

3-      افراط و تفریط در هر چیزی مصیبت بوجود میاره .

4-      به خودمون متکی باشیم و استقلال مالی رو تجربه کنیم .

5-      خودمون چشم و دل سیر باشیم و بچه ها رو با عزت نفس بزرگ کنیم .

6-      بچه ها باید پشتیبان هم باشن نه رقیب در کسب امتیاز مالی بیشتر از والدین .

7-      همون جور بی مهری و بی پولی و توجه نکردن ریشه ی محبت رو خشک می کنه ، محبت فراوان و پول زیاد و توجه بی حد هم ریشه رو می پوسونه .     

27 Sep 20:31

خانه آخر

by Madian Vahshi
دوران کارورزی ام در بیمارستان را سپری می کنم. این بخشی که من در آن کار می کنم جایی است که اسمش را گذاشته ام خانه آخر. هر روز که می روم بالای سر هر کدامشان علائم حیاتی شان را بررسی کنم پیش خودم فکر می کنم شاید امروز روز آخرشان باشد. دیروز رئیس بخش به من گفت کار کردن در این بخش خیلی وحشتناک است. گفتم چرا؟ گفت چون آدم آینده خودش را می بیند. گفتم همه که اینجوری نمی میرند. ولی اگر آدم اینجوری بمیرد چه؟
راستش حالم از سیستمی که به زورِ شکنجه آدمها را زنده نگه می دارد بهم می خورد. به دوست پسرم وصیت می کنم اگر دید من بیماری صعب العلاجی گرفتم، بخاطر چند ماه بیشتر زنده ماندن، من را پا به پای زندگی خِرکِش نکند. این کار بنظرم از شکنجه های هیتلر هم وحشیانه تر است. کافی است که داروهای آدم را قطع کنند. امروز و دیروز اتفاقی از جلوی اتاقِ نینا رد می شدم هم سر صبحانه هم ناهار. وقتی سینی غذایش را بیرون آوردند دست نخورده بود. حتی یک قلپ آب هم نخورده بود. سینی را از پرستار گرفتم رفتم توی اتاقش گفتم نینا ضعیف میشی. حداقل یک کم بستنی بخور. فقط نگاهم کرد و لبخند زد و من فهمیدم توی این خر تو خری که کسی به تخمش هم نیست چه کسی چقدر از غذایش را خورده او دارد خودکشی می کند. من اجازه دادم به خودکشی اش ادامه دهد چون برای من که عاشق غذا خوردن هستم روش خودکشی او بنظرم خیلی هم شجاعانه و سخت می آمد. آدمها باید اجازه داشته باشند که هر وقت دلشان می خواهد بمیرند. این حق طبیعی آدمی است که بدون اجازه خودش به این دنیا آمده و زندگی به او چپانده شده است. من به نینا اجازه دادم به خودکشی اش ادامه دهد چون به او حق دادم از اینکه هر روز سه نفر بیایند بالای سرش لختش کنند، پاهایش را باز کنند و پشمهایی که شاید از نشان دادنشان به بقیه خجالت می کشد را با دستمال پاک کنند و مدفوعش را که به زخمهای بسترش چسبیده به زور پاک کنند و روی گوشتهای خون آلود زخمهایش پماد بزنند و بروند. عصر که شیفتم را تحویل می دادم  همینطور که از جلوی اتاقش رد میشدم  نگاهش کردم نمی دانم یک حس خاص غریبی مثل یک خداحافظی طولانی با یک قهرمان ! 
06 Sep 12:30

نترس, بگو دوستت دارم

by editor

امروز می‌تونه یه روز عادی باشه مثل همه روزای دیگه. می‌تونه با یه سری کار تکراری شروع و تموم بشه. حتی ممکنه حالمون به خوبی روزای پیش باشه و آخر شب همون فکرا و همون خستگی آشنا و همیشگی رو تجربه کنیم. اما همین لحظه، همین یه دقیقه‌ بعدی که تو راهه می‌تونه امروز رو جوری عوض کنه شبیه هیچ روز دیگه‌ای نباشه.

موبایلت همراته؟ چند ثانیه فکر کن و ببین کی همین الان از شنیدن صدای تو یه دنیا خوشحال می‌شه. مادربزرگت؟ مامانت، یا بابات که سر کاره؟ دوست صمیمی‌ات یا یکی از دوستات که یه دلخوری کوچیک بین‌تون ایجاد شده و نمی‌ذاره همه چی به حالت اولش برگرده؟ کدوم یکی از دیدن شماره و اسمت رو گوشی‌شون شاد می‌شن و اگه گوشی رو بردارن و فقط این جمله رو بشنون از خوشحالی پر درمیارن: زنگ زدم بگم خیلی دوستت دارم.

همزمان که به خوندن این مطلب ادامه می‌دی اسم این آدما رو یادت بیار. خجالت نکش. گفتن دوستت دارم خجالت نداره و همه از شنیدنش و گفتنش خوشحال می‌شن. تردید نکن که همین یه جمله همه امروزت رو زیر و رو می‌کنه. از سر کار یا کلاست که برگردی شهر هم به نظرت قشنگتره و شب یکی از اون آدمایی می‌شی که با یه لبخند کوچولو روی لبشون به خواب رفتن.

بدو … دیر شد … شماره رو بگیر!

 

The post نترس, بگو دوستت دارم appeared first on رنگی رنگی.

06 Sep 12:28

The level of evil this is on has got to be off the charts.

06 Sep 12:26

ویلا و سوئیت؛ اقامت گردشگران یا مکان فساد

15 ساعت،32 دقیقه


مریم میلانی، شهروند خبرنگار، چالوس «ویلا»، «سوئیت»، «اتاق مبله» یا آنطور که مسئولان سازمان میراث فرهنگی می گویند «منازل استیجاری»، سالهاست در صنعت گردشگری ایران نقش ایفا می کنند. بسیاری از گردشگرانی که به شهرهای مذهبی یا توریستی ایران سفر می کنند به جای برپایی چادر در خیابانها و پارکهای شهر، یا رفتن به هتل ها و مسافرخانه ها که هزینه زیادی در پی دارد و یا فاقد کیفیت‌های لازم است برای اقامت خود یک خانه را برای چند روز اجاره می کنند. این خانه ها در شمال کشور بیشتر با نام ویلا، در تهران و برخی شهرهای دیگر سوئیت و در شیراز و اصفهان و مشهد و ... به اسم اتاق مبله شناخته می شوند. با این حال مدتی است که برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مسئولان قوه قضائیه از لزوم جلوگیری از این کار و ممنوعیت و برخورد با اجاره دهندگان آن سخن می گویند. چندی پیش حسین طلا نماینده شهر تهران و سخنگوی مجمع نمایندگان استان تهران در مجلس شورای اسلامی در گفتگویی با سایت خبری مجلس اعلام کرد «اجاره چند روزه سوئیت مبله غیرقانونی است» طبق گفته او:«اجاره سوئیت یا آپارتمان به این شکل علاوه بر ایجاد اخلال از نظر اقتصادی و امنیتی در کشور به بروز مشکلات اخلاقی نیز دامن می‌زند.» آقای طلا در ادامه در باره دلایل مخالفت خود با این مساله اینطور توضیح داد:« وقتی کسی به این شکل و بدون هیچ مدرکی جایی را یک یا دو شب اجاره می‌دهد هم در حوزه اقتصادی و امنیتی اخلال ایجاد کرده و هم در حوزه‌های اخلاقی زیرا معلوم نیست آن شبی که بیتوته صورت گرفته با محارم یا با افراد دیگر بوده است.» سخنگوی مجمع نمایندگان استان تهران٬ همچنین از ضرورت برخورد پلیس اماکن نیز با اجاره آپارتمان با شرایط یاد شده خبر داد و گفت: «برخورد با چنین پدیده‌هایی باید با سخت‌گیری بسیاری برای حفظ امنیت کشور صورت بگیرد.» انتشار این خبر در سایت ها و خبرگزاری های کشور اما واکنش های زیادی در پی داشت، همین خبر را در وب سایت تابناک بیشتر از 17 هزار نفرخوانده و 24 نفر درباره آن نظر داده اند. اغلب نظرات حکایت از مخالفت مخاطبان با ممنوعیت اجاره دادن اتاق و سوئیت برای مدتی کوتاه است. بخشی از نظرات کاربران به این شرح است: کاربری به اسم آوا در واکنش به آن نوشت: «یعنی میشه این آقایون یک بار هم شده فکر بد نکنن! جدیدا انگار مد شده هر چیزی رو به مسایل اخلاقی ربط می دن اینقدر فکر بد می کنن که فساد تو جامعه روز به روز داره بدتر می شه» کاربری دیگر هم چنین نظری دارد:« در کل شهرستان ها خصوصا شهر های زیارتی وسیاحتی این یک امر معمول است . حالا چه اشکالی دارد که این رویه درتهران که پایتخت هم هست انجام شود . البته درتهران هم این موضوع قدمت دارد ولی نه به قدمت شهرهای زیارتی وسیاحتی» «شاید یکی پول به اندازه ای که تو هتل بمونه نداره یا اصلا هتل گیرش نمیاد چکار کنه بره بمیره؟» ، «با محارم یا با افراد دیگر ربطش با امنيت كشور چيست؟ عده اي فقط بدنبال ورود به روابط شخصي ديگرانند و دلواپس بهشت يا جهنم رفتن آنان!؟ با همين ورود كردنها به حيطه شخصي افراد است كه سرمايه‌ها و پول‌ها به دبي و ديگر كشورها منتقل مي‌شود.»، « اگر اینطوری است پس باید با تمام کسانی هم که شمال کشور ویلا اجاره میدهند برخورد شود. برخورد که نمیتونه دوگانه باشه» و «چرا اين نماينده محترم در فکر سرقتهای بی شماری که هر شب در تهران است نمی افتد .» نیز بخش دیگری از نظرات درباره این خبر است. اما قانون در این باره چه نظری دارد؟ یک وکیل دادگستری در رابطه با اجاره منازل به مدت محدود می گوید: «طبق ماده 10 قانون مدنی، قراردادهای میان اشخاص مادامیکه فعل خلاف قانون در آن نباشد معتبر و محترم است. بر همین اساس اجاره دادن ملک فی نفسه خلاف قانون نیست، حال اگر بین یک مالک و مستأجر موضوع اجاره چند ساعت یا چند روز یا چند ماه باشد، از منظر نگاه قانونی چیزی عوض نمی شود. موضوع آنجا خلاف قانون می شود که ثابت شود فردی مکانی را صرفاً برای مقاصد نامشروع دایر کرده است که این مهم هم نیاز به اثبات دارد و با اصل بر برائت در تضاد است.» با وجود این اما مسئولان قضایی در استان فارس چنین نظری ندارند. احمد رحمانیان معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری استان فارس سال گذشته در اظهار نظری اعلام کرد:«به منظور پیشگیری از مفاسد اجتماعی و اخلاقی با دستور معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری استان فارس اجاره منازل مبله در سطح شهر شیراز ممنوع شد.» این مقام قضایی در رابطه با دلایل این ممنوعیت نیز گفت: «برخی از این اماکن به محل مناسبی جهت ارتکاب جرائم اخلاقی و مالی تبدیل شده بود که با توجه به دستگیری چند باند مفاسد اخلاقی و اجتماعی در این منازل، به منظور پیشگیری از جرائم و مفاسد اجتماعی و اخلاقی با دستور قضایی فعالیت اشخاص حقیقی و حقوقی تحت عنوان اجاره منازل مبله ممنوع شد.» اعمال چنین برخوردی با منازل استیجاری در شرایطی صورت می گیرد که درصد قابل توجهی از مسافران و گردشگرانی که عازم شهرها و روستاهای توریستی ایران می شوند برای اقامت خود به اجاره دهندگان همین منازل مراجعه می کنند. درصد استفاده کنندگان از منازل استیجاری بر اساس اعلام مسئولان سازمان میراث فرهنگی کشور حتی از مسافرانی که در هتل‌ها، هتل آپارتمان‌ها و مهمانپذیرها اقامت می کنند چندین برابر نیز بیشتر است. طبق آمارهای اعلام شده از سوی مسعود سلطانی فر رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور جزئیات اقامت های مسافران نوروزی در تعطیلات نوروز امسال به این شرح بود، در مدت تعطیلات ابتدای سال در مجموع 57 میلیون اقامت شبانه توسط مسافران به ثبت رسید که از این تعداد اقامت در چادرهای مسافرتی 30 درصد، اقامت در مراکز اقامتی ادارات و خوابگاه‌های دانشجویی ۱۸.۷ درصد، منازل استیجاری 17 درصد، کمپ‌های موقت 16 درصد و کلاس‌های مدارس ۱۳.۹ درصد بوده است، ضمن آن‌که براساس تجمیع آمار اقامت نفر - شب در بازه زمانی 29 اسفند تا 14 فروردین اقامت در هتل‌ها، هتل آپارتمان‌ها و مهمانپذیرها حدود ۴.۳ درصد را نشان می‌دهد. با وجود این اهمیت و جایگاه تعیین کننده منازل استیجاری در صنعت گردشگری داخلی ایران اما برخی مسئولان کشور به دلیل نگرانی‌هایی که اعلام کرده اند و همه هم از جنس موضوعات اخلاقی و جنسی است در پی ممنوعیت کامل این کار هستند. کاری که البته به نظر می رسد امکان اجرایی شدنش در همه نقاط کشور و به خصوص شهرهای مذهبی و توریستی که در طول سال پذیرای مسافران زیادی از نقاط مختلف کشور هستند نشدنی باشد.



06 Sep 12:17

تشکیل "پلیس شریعت" توسط مسلمانان افراطی در آلمان

سلفی‌ها در شهر ووپرتال آلمان شب‌ها گشت می‌‌زنند و جوانان را به رعایت قوانین شریعت فرامی‌خوانند. آنها با پوشیدن جلیقه‌های نارنجی‌رنگ خود را همانند ماموران پلیس نشان می‌دهند. چنین عملیاتی را مسئولین دولت تحمل نمی‌کنند. بر روی جلیقه‌های آنها نوشته شده است: پلیس شریعت . گروهی از جوانانی که متعلق به سلفی‌های آلمان هستند، شب‌ها در خیابان‌های شهر ووپرتال عابران را متوقف می‌کنند و برای آنها قوانین اسلام را توضیح می‌دهند: الکل ننوشید، به موسیقی گوش ندهید، پورنوگرافی و مواد مخدر مصرف نکنید، قمار نکنید و .. برای مثال آنها عابران جوان را متوقف می‌کنند و از آنها می‌خواهند که به دیسکو نروند. افزون بر این، این سلفی‌ها حتی وارد مغازه‌ها شده‌اند و مشتریان آنجا را متوجه قوانین اسلامیشان کرده‌اند. این افراد درباره فعالیت‌های خود ويدیویی چند دقیقه‌ایی و تبلیغاتی نیز در اینترنت منتشر کرده‌اند. افزون بر این، آنها عکس‌هایی از فعالیت شبانه خود در خیابان‌های ووپرتال در فیسبوک قرار داده‌اند. پلیس آلمان معتقد است که آنها با این کار قصد جذب افراد بیشتری را در گروه خود دارند. پلیس آلمان مدرکی ندارد پلیس شهر ووپرتال حضور خود را در قسمت مرکزی شهر پررنگ‌تر کرده است و از مردم این شهر می‌خواهد که به هنگام مشاهده افرادی مشکوک، به پلیس اطلاع بدهند. اما پلیس ووپرتال نتوانسته است این اسلام‌گرایان افراطی، که بین ۱۹ تا ۳۳ سال دارند را دستگیر کند، زیرا مدرکی قانونی بر علیه آنها نداشته است. به گفته دادستان شهر ووپرتال، صرف "توصیه قوانین یک مذهب" عملی غیر قانونی نیست. تنها زمانی که این افراد سعی کنند مانع ورود یک فرد برای مثال به یک دیسکوتک شوند، این عمل قابل مجازات است. اما رئیس پلیس شهر ووپرتال می‌گوید: «در آلمان قدرت تنها در دست دولت است. ترساندن و تحریک مردم غیر قابل تحمل است.» «شریعت در خاک آلمان غیر قابل تحمل است» توماس د مزیه، وزیر کشور آلمان نیز به این مساله واکنش نشان داده و گفته است: «شریعت در خاک آلمان غیر قابل تحمل است. هیچ کس حق این را ندارد که از نام پلیس آلمان سوء استفاده کند.» هایکو ماس، وزیر دادگستری آلمان نیز گفته است: «در کشور آلمان حکومتی مبتنی بر قانون حاکم است. اجرای قانون تنها مسئولیت دولت است؛ نه گروهی که خود را پلیس می‌نامد.» شهر ووپرتال مرکز سلفی‌های آلمان شهر ووپرتال مرکز سلفی‌های آلمان محسوب می‌شود. در مجموع، تعداد سلفی‌های استان نورد-راین وستفالن آلمان به ۱۸۰۰ نفر می‌رسد. الگوی سلفی‌های ووپرتال، سلفی‌های شهر لندن هستند که در سال گذشته در خیابان‌های این شهر گشت می‌‌زدند. این اسلام‌گرایان افراطی اعلام کرده‌اند که عملیاتی از چنین قبیل در شهرهای دیگر آلمان برای آینده برنامه‌ریزی کرده‌اند.
06 Sep 07:18

نگاهی دوباره و متفاوت به لوکیشن‌های فیلم‌های مشهور

by علیرضا مجیدی

یک عکاس کانادایی به نام کریستوفر مولونی که بسیار به فیلم و سینما علاقه‌مند است، سری عکس‌های جالبی به عنوان «فیلموگرافی» درست کرده است، او عکس‌هایی از فیلم‌های مشهور انتخاب کرده است و آنها را به لوکیشن گرفته شدن همان صحنه‌های برده است و با مکان تطبیق داده است.

او برای این کار به شهرهایی مثل نیویورک، رم و «هو شی مین» سفر کرده است.

عکس‌ها به نظر ساده می‌آیند، اما برای گرفته شدن آنها نگاه خوب، دقت و نیز داشتن پرسپکتیو خوب، لازم بوده است.

عکس‌ها او در نمایشگاه‌های مختلف و حتی در حاشیه جشنواره معتبر سینمایی مثل «کن» به نمایش درآمده است.

- فیلم ویل هانتینگ خوب:

9-6-2014 9-13-36 AM

- فیلم صبحانه در تیفانی:

9-6-2014 9-15-39 AM

- فیلم تنها در خانه:

9-6-2014 9-16-06 AM

- دکتر Who: فرشتگانی که منهتن را گرفتند:

9-6-2014 9-16-44 AM

- فیلم Avengers:

9-6-2014 9-17-25 AM

- فیلم آنی هال:

9-6-2014 9-18-14 AM

- فیلم مردان سیاه‌پوش:

9-6-2014 9-18-42 AM

- فیلم قوی سیاه:

9-6-2014 9-19-05 AM

- فیلم اِلف:

9-6-2014 9-19-29 AM

- فیلم شوالیه سیاه برمی‌خیزد:

9-6-2014 9-20-14 AM

- فیلم Glee:

9-6-2014 9-20-43 AM

- سریال Elementary:

9-6-2014 9-21-19 AM

- فیلم شیطان پرادا می‌پوشد:

9-6-2014 9-21-48 AM

- فیلم مرد عنکبوتی:

9-6-2014 9-22-36 AM

9-6-2014 9-22-17 AM

- فیلم خدمتکاری در منهتن:

9-6-2014 9-23-03 AM

- فیلم کاپیتان آمریکا:

9-6-2014 9-23-26 AM

- فیلم Friends With Benefits:

9-6-2014 9-24-00 AM

- فیلم Catch Me If You Can:

9-6-2014 9-24-41 AM

- فیلم You’ve Got Mail:

9-6-2014 9-25-11 AM



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

06 Sep 07:11

Unisex

05 Sep 18:55

ما تنهایی می‌میریم آقای دکتر

by zitana

آدم در مریض شدنش تنهاست؛ این یعنی آدم همیشه تنهاست. تنهایی، خود‎به‌خود دردی‌ست که خوب نمی‌شود. تنهایی را نمی‌شود با قرص کشت. نمی‌شود مثل زرورق دور ساندویچت از شیشه‌ی ماشین بیندازی‌اش دور و والسلام. چیزی نیست که وقتی با کسی قرار ازدواج گذاشتی یا کسی را از ته قلب دوست داشتی، دیگر نباشد.

این‌ها را امروز فهمیدم. آدم در مریض شدنش، تنهاست. هیچ‌کس کاری از دستش برنمی‌آید. تو می‌نشینی کف توالت؛ در را نیمه‌باز می‌گذاری و بالا می‌آوری. کسی هست که  دستش را روی کمرت گذاشته و می‌مالد اما فقط همین. هرکاری که بکند نمی‌تواند بفهمد در تو چه می‌گذرد. تو فشارت می‌آید پایین و از بدحالی حتا نمی‌توانی بخوابی. بقیه دل‌داری‌ات می‌دهند. اما همه‌شان بیرون تو ایستاده‌اند. هیچ‌کس نمی‌داند درون تو چه خبر است و دارد چه بلایی سرت می‌آید.

آدم در مریض شدنش و استرس گرفتنش تنهاست. تنهایی بدترین مریضی‌ها را می‌گیری و تنهایی.  دکتر عینک گریفی را که شیشه‌اش لب‌پر است، به چشم می‌زند و می‌گوید: متأسفم. شما دارید می‌میرید. ضمیر جمعی که بابت احترام است و جز یک توی کثیف و تنها چیزی ته‌اش نیست. من دارم تنها می‌میرم. آه... آقای دکتر بگذارید بنشینم قبل از این‌که بیفتم؛ قبل از این‌که به گریه بیفتم و برایتان بگویم آدم در مردنش هم تنهاست. مریضی می‌گیریم و می‌میریم و دیگران از بیرون، روند از پای درآمدنمان را نگاه می‌کنند.

هیچ دوستی که از دوره‌ی «بغل دستی» باهمید، نمی‌تواند کاری کند. دوستی که باهاش چیپس‌و‌پنیر خوردی و خندیدی، متأسف است. دوستی که سال‌ها پیش، دوهزارتومان ازت قرض گرفت و پس نداد برایت به شدت نگران است، کسی که دوستت ندارد می‌خندد و می‌گوید خوب به سرت آمده. دوستی که از همه مهربان‌تر است و همیشه حواسش بهت هست مشت به دیوار می‌کوبد که چرا کاری نمی‌شود کرد! بدتر و گریه‌آورتر مادرت است که تو را دنیا آورده، که تو را از همه بهتر می‌شناسد، که ترس‌ها ودل‌واپسی‌هایت را می‌داند، که غذای محبوبت را برایت درست می‌کند و صبح‌ها با صدای خواندش از خواب بیدار می‌شوی؛ حتا او با تمام اشکی که خواهد ریخت هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند....

آدم در مریض شدنش تنهاست. مرض‌ها دست از سرت برنمی‌دارند. رشد می‌کنند... رشد می‌کنند... رشد می‌کنند و تو با خودت فکر می‌کنی که بابت بازی‌ها کثیف دنیا حیف‌و‌میل شده‌ای و هنوز زود است که خراب شوی و بمیری. تو به حال خودت گریه می‌کنی و می‌فهمی با وجود گونی‌هایی پر از دوست‌های عجیب‌غریب و رفیق شیش و همکارهای دل‌سوز، وقتش است که تنهای تنها با مرض و درد و مرگ، دست‌و‌پنجه نرم کنی. تو گریه می‌کنی و می‌فهمی عمر روزهای خوب کوتاه است و اقبال روزهای گه‌مال بلند. تو می‌فهمی کارهای نکرده و حرف‌های نزده و جاهای نرفته‌ی زیادی هستند که می‌توانی با بقیه بروی. که می‌توانی قبل از آن‌که از پادربیایی بروی پی‌شان اما آخرش چه؟ موقع برگشت به خانه تو تنها خواهی بود. تنها تو  و مریضی‌ای که آن تو، توی وجودت وول می‌خورد. سکوتِ شب‌های اتاق و بیماری‌ای که توی تو زنده است؛ نفس می‌کشد و کاری به این ندارد که چند نفر توی دنیا هستند که دوستت دارند. یک تصفیه‌حساب شخصی‌ست بین فقط تو و فقط او...

من توی مریض شدنم تنهایم. به جای سرمی نگاه می‌کنم که رگ را پاره کرده و قیافه‌ای که کبود و نَزار است. به رگ‌های افتاده و چشم‌های ناامید، به عطرهای تمام نشده و کتاب‌های ناخوانده، به پنجره‌ی روشن و لب‌های تاریک، به خودِخودم و دردی که باهام است فکر می‌کنم. به تنهایی شنیدنِ «وقت تمام است»، به خون‌ریزی و درد و عفونت، به تخریب ریه  و از کار افتادن کلیه‌ها، به مرفین و خواب و خواب فکر می‌کنم.

خیابان شریعتی را تنهایی می‌آیم بالا. وقتی به عظمتِ تنهایی -با وجود آدم‌های زیاد اطرافم- خدشه‌ای  وارد نمی‌شود، چرا از توی موبایلم کسی را صدا بزنم برای پیاده‌روی؟ وقتی نهایتش شنیدن جمله‌ی «می‌فهمم چی می‌گی» و نفهمیدن این‌که چی می‌گویم است چرا تنهایی را با قول ازدواج به کسی خراب کنم؟ وقتی با آدم‌های نزدیک زندگی‌ام سر روی یک بالش می‌گذارم اما حتا از خواب‌های دم‌دستی و پنج‌دقیقه‌ای‌شان دورم، چرا به ماندن آن‌ها روی بالشم امید ببندم؟

آدم تنهایی می‌میرد آقای دکتر. آدم تنهایی به نتیجه‌ی مثبت ِ آزمایش‌‌ها زل می‌زند و غرق می‌شود از اشک. آدم تنهایی به از تک‌وتا افتادن دست‌ها و پاها، به خوابیدن در یک چاه عمیق پر از قیر سیاه فکر می‌کند. آدم تنهایی درد می‌کشد آقای دکتر. هم‌دردی؟ هه. فراموشش کنید... کافی‌ست با وجود تمام مخالفت‌هایی که باهام دارید یک آزمایش ساده انجام بدهید؛ خودکار توی دستتان را فرو کنید توی چشمتان؛ آن ‌وقت است که می‌فهمید دارم چه می‌گویم.

05 Sep 18:45

«گشت ارشاد اسلامی» در خیابانهای آلمان

by آزاده سپهری

 

Sharia-Police

بنا به گزارش خبرگزاری dpa اخیرا عده ای اسلامگرا در شهر ووپرتال آلمان به عنوان «گشت ارشاد» شب ها به خیابان می آیند و سعی می کنند مردم را از «منکرات» بازدارند. آنها کاپشن هایی نارنجی، شبیه به لباس رفتگران آلمان بر تن دارند که پُشت آن نوشته شده » پلیسِ شریعت» (Shariah Police). آنها جلوی مراکزی که در آن موزیک، رقص، مشروب یا امکان قمار وجود دارد و جلوی سکس شاپ ها و فاحشه خانه ها می ایستند و سعی می کنند مردم را از ورود به این اماکن بازدارند.

در اعلامیه هایی که این گروه در حین گشت پخش می کند، آمده که آنها قصد کنترل منطقه ی مربوطه را دارند و جلوی الکل، قمار، موزیک، کنسرت، مواد مخدر، سیگار، پورن و تن فروشی را خواهند گرفت.

 

.


05 Sep 18:23

۶۰ و آخرین پست ..

by girl-is

+ خوشحالم که تو این وبلاگ همراهم بودین .. و یه دنیا ممنون از بودنتون .. :)

هوای دخترونگی هاتونو داشته باشین و هوای دخترای زندگیتونو .. :)

خدا نگهدار ... :)

05 Sep 18:23

گل های زندگی را لگدمال نکنیم !

by saborane

سه تا دختر و دوتا پسر دارن ، چهارسال پیش اولین جلسه ی مشاوره رو بابت این داشتیم که یکی از دخترا خودکشی کرده بود و بعد رفتن به بیمارستان تاکید شده بود که باید مشاوره بشه .

در طی دو سال ، چند جلسه مشاوره با والدین ، دخترا و پسر بزرگ خانواده داشتم . والدین هر دو، خانواده های سرد و خشنی داشتن . پدر به واسطه ی تک پسر بودنش کمتر از مادر که تو خانواده ای پسر دوست بزرگ شده بود کتک خورده بود ، مادر کتکی رو یادش می اومد که چوب روی کمرش شکسته و بدنش بی حس می شد از کتک های زیاد ، وقتی قرار بود پدرش رو بعد 20 سال ببینه نه تنها که دلش براش تنگ نشده بود که هنوز هم ازش می ترسید .

پدر با وجود این که پول خیلی زیادی برای بچه ها هزینه می کرد و عاشق درس خوندن بچه هاش بود ولی به وقت اشتباه ، از شدیدترین تنبیه ها دریغ نمی کرد .

پسر بزرگ خانواده عاشق درس خوندن ، موفق در تحصیل ، مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه ، قبولی با رتبه ی خوب در دانشگاه و پذیرش از دانشگاهی در کانادا رو در کارنامه ی خودش داشت ، با وجود این که تا 20 سالگی کتاب های پرفروش دنیا رو خونده بود و معلومات زیادی داشت ، همانند پدر معتقد بود وقتی کسی اشتباه کرد باید منتظر تنبیه شدید باشه و راه دیگه ای برای تربیت و نشون دادن راه درست نیست ، به همین دلیل با اشتباه دخترا بعد از کتک خوردن از بابا ، نوبت برادر بود که با ابزار مختلف مثل سیم ضبط صوت ، کمربند و ... وظیفه ی برادری اش رو ادا کنه .

دختر 16 ساله دو سالی بود که اول دبیرستان رو می خوند ، با وجود کنترل شدید مادر و پدر و برادر ،با چند نفر همزمان دوست بود ، وقتی با من رابطه ی خوبی رو بعد چند جلسه گرفت به این موضوع تاکید داشت که والدینش در حقش نامردی کردن و تا جایی که بتونه رنجشون می ده ، در طی دو سال دو بار فرار از خونه داشت و دو بار خودکشی کرده بود و بالاخره با فرارش والدین رو وادار به موافقت به ازدواجش با پسری کرد که به هیچ وجه صلاحیت ازدواج رو نداشت و وقتی برای مشاوره ازدواج پیش من اومد به هر دوشون گفتم این ازدواج سرانجام خوبی نداره ، دختر گفت که همه ی مسئولیت گرفتاری آینده رو به عهده می گیره ولی هر جوری که هست دیگه نمی خواد کنار والدینش باشه .

دختر 18 سالشون درس خون تر از خواهر کوچکترش بود و به نظر می رسید با کارای خواهرش موافق نیست و نگران والدینشه ، ولی مادرش می گفت این سه تا ( با خواهر 14 ساله ) کارایی می کنن که من بی خبرم و تا می تونن از هم حمایت می کنن و پنهان کاری و ماست مالی زیاد دارن .

دختر 14 ساله سر کلاس دو تا خواهر شاگردی می کرد .

بعد از 4 سال ، مادر وقت گرفته و اومده ، دختر 16 ساله که الان 20 ساله اس ، پسری داره و هر وقت بتونه پنهانی به مادرش زنگ می زنه و عاجزانه می خواد کمکش کنن تا طلاق بگیره ، دختر 18 ساله که الان 22 ساله اس یه دانشگاه بین المللی قبول شده ولی دو ترم مشروط شده و الان می گه نمی خوام برم ، با دو نفر رابطه ی خیلی نزدیک داشته ، یکی رو کاملا دروغ گو و کلاه بردار می دونه و دومی که خواستگار الانش هم هست ، در اثر تصادف یک گوشش نمیشنوه ، پاهاش پلاتین داره ، کار مناسب نداره ، تحصیلاتش ابتدایی ایه ، و قبلا پرونده تجاوز و فرار با دختری رو داشته ، دختر 14 ساله که الان 18 ساله اس درس خوندن رو کنار گذاشته و بدون توجه به مادر بدون اطلاع و با وضعیتی بسیار نامناسب بیرون می ره و شب برمی گرده خونه و اگر کسی اعتراض کنه تهدید می کنه که می ره و برنمی گرده !

مادر فقط گریه می کنه و می گه من تازه فهمیدم این اتفاق برای دخترم افتاده ، حاضرم طلاهامو بفروشم و ترمیم کنم ، ( هر چند به گفته ی دختر یک بار قبلا این ترمیم بدون اطلاع مادر صورت گرفته ) ، وقتی مادر سرگرم عروسی دختر کوچکترش بود این اتفاق برای دختر بزرگتر افتاده ، از شرایط خواستگار راضی نیست و معتقده مثل دختر کوچکترش به بن بست می خوره و اگر صبر کنه و درسش رو ادامه بده شاید فرد مناسبی برای ازدواجش پیدا کنه .

1- والدین شبیه والدینشان رفتار می کنن ، پدر و مادر شدن در انسان یادگیری است نه غریزی .

2- تنبیه فقط تنبیه کننده رو راضی می کنه و تاثیری در تربیت صحیح نداره .

3- ذهن تنبیه شونده از کینه ی تنبیه کننده پاک نمیشه ، گاه با دوری 20 ساله و نداشتن دل تنگی و گاه با نقشه برای رنج دادن عمل می کنه .

4- دوست داشتن و دوست داشته شدن از ابتدایی ترین و مهم ترین نیاز هر انسانی هست ، وقتی بچه ها فکر کنن والدین اونا رو دوست ندارن ، این فکر رو باور و بر اساس اون عمل می کنن .

5- والدین اولین و موثرترین آموزگاران هستن ، مراقب آموزش ها و ارثی که به بچه ها می دیم باشیم .

6- ریسک پذیری بالا و نترس شدن و اعلام آمادگی برای پذیرش هر پیامدی نتیجه تنبیه شدید وعامل تداوم آسیب های روانی و اجتماعی است .

04 Sep 17:56

اشتباهات رایج درباره کشش عضلات بدن

by مجله آنلاین رنگی رنگی

اینکه تصمیم گرفتید ورزش رو به یکی از روتین های زندگیتون تبدیل کنید، خیلی عالیه! اما باید حواستون باشه که به بدن خودتون آسیب نرسونید. کشش بدن بی شک یکی از مهمترین مراحل هر نوع ورزشیه. با انجام یک تمرین کششی خوب شما میتونید عضلاتتون رو گرم کرده و ریسک آسیب دیدگی عضلاتتون رو پایین بیارید. از اون گذشته، انعطاف بدنتون بالا میره و گردش خونتون افزایش پیدا میکنه. این چند تا نکته که توی این مطلب ذکر می کنیم، جزو نباید ها موقع انجام دادن حرکات کششی هستن.

 

1. هیچ وقت در حالت سرد کشش ندین.

تحت هیچ شرایطی نباید وقتی بدنتون سرده، عضلاتتون رو کشش بدین. پس از قبل از شروع به کار ۵ دقیقه بدوید یا واقعا با حرارت بدنتون رو گرم کنید.

 

2. به اندازه تعادل کشش بدین.

درسته که انجام حرکات کششی مهمه، اما زیاد از حدش میتونه بهتون آسیب برسونه. سعی کنید تعادل رو نگه دارید و هر چه زودتر بفهمد بدنتون توانایی چه میزان کشش رو داره.

 

3. به آرامی حرکت کنید.

حرکات کششی به آرامی و ملایمت باید انجام بشن. پس موقع وارد یا خارج شدن از یک حالت کششی، احتیاط به خرج بدین و آروم تکون بخورید.

 

4.دردهای مختلف رو شناسایی کنید.

کشش دادن به عضلاتی که خشک شدن میتونه کمی درد داشته باشه، اما هر دردی نشانه ی خوبی نیست. بعضی دردها نشانه ی آسیب هستند و بعضی دیگه نشانه حد انعطاف پذیری بدنتون. کم کم یاد میگیرین این دردها رو شناسایی کنین.

 

5.حالت ها و تمرین های مختلف رو امتحان کنید.

هر از گاهی تمرین هاتونرو عوض کنید تا به همه ی قسمت های بدن رسیدگی کرده باشین.

 

6.هیچ چیزی مجبور کردن نیست.

کشش بدن به منظور نرم تر و انعطاف پذیر شدن عضلات بدنمون انجام میشه. پس هیچ اتفاقی با زور و اجبار نمیفته. برای اینکه مطمئن باشید تمرینهاتون به خوبی پیش میره و هیچ آسیبی نمیبینید، بدنتون رو به کارهای عجیب و غریب مجبور نکنید.

 

The post اشتباهات رایج درباره کشش عضلات بدن appeared first on رنگی رنگی.

04 Sep 17:56

تقویم رنگی رنگی : ایده های اجرایی برای ۱۴ شهریور

by editor

اینجا قراره مناسبت های تقویم رنگی رنگی رو یک روز جلوتر بهتون یادآوری کنیم تا بتونید خودتون رو براش آماده کنید، و برای اجرای ایده هایی که اینجا بهتون پیشنهاد میدیم برنامه ریزی کنید. شما هم میتونید پیشنهادات خودتون رو که مربوط به مناسبت فردا هستند، در قسمت نظرات این صفحه به نمایش بذارین. مناسبت فردا: روز بدون دورغ حتی از نوع مصلحتیش!

#14 (1)

لینک دانلود اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی حرفه ای ( با امکان تاریخ میلادی و قمری و امکان یاد داشت نویسی و مدل های مختلف ویجت ساعت و تقویم)

لینک دانلود اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی ( نسخه رایگان)

توضیحات بیشتر در مورد اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی

The post تقویم رنگی رنگی : ایده های اجرایی برای ۱۴ شهریور appeared first on رنگی رنگی.

04 Sep 17:54

«نبرد سایبری»؛ عرصه جدید تنش‌های ایران و اسراییل

16 ساعت،23 دقیقه


روز هفدهم ماه آگوست و در شرایطی که جنگ در غزه هنوز جریان داشت، رادیو اسراییل به نقل از یک منبع نظامی آگاه اعلام کرد که ایران موفق شده برخی شبکه‌های تلفنی مربوط به نظامیان اسراییلی را هک کند و تلاش‌هایی جدی نیز برای هک کردن پایگاه‌های سری و محرمانه کرده که موفق نبوده است.‌ به گفته این منبع نظامی بلندپایه، ایران در جریان جنگ غزه تلاش‌های زیادی داشته تا برخی پایگاه‌های مخابراتی و زیرساختی اسراییل را هک کند و در بسیاری از آن‌ها نیز موفق شده است. منبع اسراییلی گفت که هکرهای ایرانی از روش‌هایی برای سیطره بر پایگاه‌های اطلاعاتی ارتش اسراییل استفاده کردند که در نوع خود بی‌سابقه بوده است. جنگ سایبری بین ایران و اسراییل نخستین بار در سال 2010 علنی شد. در آن زمان ویروس «استاکس‌نت» که منبعی ناشناخته داشت، سانتریفیوژهای ایران را از کار انداخت. دو سال بعد از آن، رسانه‌های امریکایی مدعی شدند که باراک اوباما، رییس‌جمهور این کشور شخصا دستور طراحی و فعال کردن ویروس استاکس‌نت را داده است. سرانجام در سال 2013 «ادوارد اسنودن»، کارمند سابق «سیا» اعلام کرد که ویروس استاکس‌نت و آسیبی که به تاسیسات هسته‌ای ایران رسانده، حاصل همکاری مشترک اسراییل و‌ امریکا بوده است. در ماه ژوئن 2012 «اسحاق بن‌اسراییل»، رییس «شورای ملی پژوهش و توسعه اسراییل» گفت که خللی جدی در منظومه دفاعی اسراییل در فضای سایبری وجود دارد و به همین دلیل کمیته ملی سایبری در ماه می 2011 تشکیل شده که هدف آن ساخت ابر رایانه‌ای است که بتواند جلوی حمله‌های سایبری به اسراییل را بگیرد. در همان زمان «مرکز پژوهش‌های امنیت ملی اسراییل»، وابسته به دانشگاه تل‌آویو کتابی را به قلم «سامویل ایون» و «دیوید بن‌سیمان» با عنوان «جنگ سایبری: جهت‌گیری و تاثیر آن بر اسراییل» منتشر کرد که در آن آمده است: «فضای سایبری، عرصه نبرد جدیدی است که خود را به اسراییل تحمیل می‌کند. بسیاری از موارد زیربنایی مانند برق، آب، بورس، بانک‌ها و شبکه‌های مخابراتی کاملا به اینترنت وابسته هستند. در همین حال، بخش مهمی از فعالیت‌های نظامی مثل جمع‌آوری اطلاعات، ارتباطات ماهواره‌ای و هواپیماهای بدون سرنشین نیز به شبکه اینترنت متکی هستند که آن‌ها را تبدیل به طعمه‌هایی جذاب برای نبردهای سایبری می‌کند.» به گفته این دو پژوهش‌گر، «حمله سایبری اسراییل به تاسیسات هسته‌ای ایران در سال 2010 یک نقطه آغاز برای جنگ سایبری بین دو کشور بود و مرحله‌ جدیدی را آغاز کرد که در آن به شکل مستمر تلاش می‌شود ابزار و روش‌های پیشرفته‌ای برای جنگ ایجاد شود.» اما آیا ایران توانایی ورود به چنین جنگی را در مقیاس‌های گسترده دارد و چه اطلاعاتی را می‌تواند از این راه استخراج کند؟ «آرش آبادپور» (کمانگیر)، برنامه‌نویس کامپیوتر به «ایران‌وایر» می‌گوید: «جنگ الکترونیکی بین ایران و اسراییل وجود دارد و هر دو طرف هم درگیر آن هستند. اتفاقی که تازگی افتاده، این است که فضای اینترنت به جبهه جنگ فیزیکی اضافه شده است. گزارش‌هایی که در جریان جنگ اخیر منتشر شد، نشان می‌دهد که ایران به شبکه‌های نظامی حمله و اطلاعاتی از آن استخراج کرده و نگرانی وجود داشته که به شبکه‌های رمزگذاری شده ارتش دسترسی پیدا شود. در جریان جنگ اخیر در غزه، اسراییل استفاده زیادی از این شبکه برده و این اقدام ایران یکی از دیجیتالی‌ترین کارهایی بود که انجام داده است.» آبادپور معتقد است که چنین حمله هایی علاوه بر این که می‌تواند منجر به کسب اطلاعاتی محرمانه شود، تاثیر روانی قابل توجهی نیز بر جای می‌گذارد. می‎گوید: «حدود سه چهارم اطلاعاتی که در ساختارهای امنیتی اسراییل وجود دارد، روی یک شبکه متمرکز است و برای همین چنین حمله‌هایی می‌تواند برای ایران خیلی جذاب باشد و سناریوهای عجیبی نیز می‌توان برای آن متصور شد. کافی است یک هکر ایرانی بتواند با نفوذ به این شبکه، یک هواپیمای بدون سرنشین اسراییلی را در جریان جنگ بلند کرده و کاری با آن انجام دهد. چنین عملیاتی ارزش نظامی و تبلیغاتی یکسانی دارد.» در چهارم دسامبر سال گذشته ایران موفق شد یک هواپیمای بدون سرنشین امریکایی را بر زمین بنشاند و سپس تصاویر آن را منتشر کرد. باراک اوباما، رییس‌جمهور امریکا از ایران خواست تا این هواپیما که یکی از بهپادهای امریکایی است را به این کشور پس بدهد. دیرتر روزنامه «تایمز لندن» فاش کرد که امریکا در آخرین لحظه‌ها از اجرای یک حمله کماندویی برای بازپس‌گیری هواپیما یا نابود کردن آن خودداری کرده تا با ایران وارد برخورد مستقیم نشود. در جریان جنگ اخیر در غزه، بیش از 2500 پایگاه اینترنتی در اسراییل هدف حمله هکرها قرار گرفتند. هکرها در برخی موارد صفحه های اصلی سایت‌ها را با عکس‌ها و پیام‌هایی از «سیدحسن نصرالله»، دبیرکل حزب‌الله لبنان و آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، رهبر ایران جایگزین کردند. ولی از مهم‌ترین نتایج آشکاری که این حمله‌ها در پی داشت، کند شدن بی‌سابقه سرعت اینترنت در پی نفوذ به یک شبکه بزرگ ارایه خدمات اینترنتی در اسراییل بود. «سامی ابوزهری» از رهبران حماس، نفوذ به شبکه‌های اسراییلی را «گشودن عرصه‌ای جدید در مقاومت در برابر اسراییل» توصیف و آن را «شروع جنگ سایبری علیه اسراییل» اعلام کرد. وی از تمامی دست‌اندرکاران این حمله ‌ها و کشورهای عربی و اسلامی خواست تا تمرکز بیش‌تری در این زمینه داشته باشند تا به شیوه‌های پیشرفته‌تری در جنگ سایبری علیه اسراییل دست پیدا کنند. این شابه قوی وجود دارد که حماس به تنهایی قادر به اجرای چنین عملیات‌هایی نیست و به احتمال زیاد این ایران است که شیوه‌های جدیدی از کمک‌رسانی به حماس را در سایه بحران در سوریه به اجرا درآورده است؛ کاری که پیش از این نیز در جنوب لبنان با موفقیت آزمایش شده بود. در سال 1997 ایران موفق شد به یک هواپیمای بدون سرنشین اسراییلی که در حریم هوایی لبنان، در جنوب این کشور مشغول جمع‌آوری اطلاعات بود، نفوذ کرده و اطلاعات کسب شده را در اختیار حزب‌الله قرار دهد. در نتیجه این عملیات، حزب‌الله موفق شد یک گروهان از سربازان نخبه‌ نیروی دریایی اسراییل معروف به «شیتیت13» را پیش از شروع عملیات نظامی، در تله‌ای گرفتار کرده و 12 نفر از سربازان آن را به قتل برساند. 13 سال بعد از این عملیات و پس از آن که سیدحسن نصرالله جزییات آن عملیات را با نشان دادن عکس‌هایی فاش کرد، روزنامه «یدیعوت احرونوت» اسراییل در گزارشی در صفحه نخست خود تایید کرد که عملیات سربازان نخبه‌ اسراییل قبل از شروع، از طریق نفوذ به هواپیمای بدون سرنشین و بررسی عکس‌هایی که از محل استقرار این نیروها گرفته شده بود، لو رفته و در اختیار حزب‌الله قرار گرفته بود. آیا با گذشت سال‌ها از این عملیات، ایران وارد فاز جدیدی در رویارویی با اسراییل شده و قادر است کمک‌های متفاوتی نسبت به قبل به هم‌پیمانان خود ارایه دهد؟ «آلکس فیشمن»، تحلیل‌گر نظامی اسراییلی در مقاله‌ای در روزنامه یدیعوت احرونوت نوشت: «تجربه نشان داده ایرانی‌ها قادر به اجرای حمله‌های سایبری بسیار خطرناکی هستند. آن‌ها تاکنون توانسته‌اند به یکی از پیشرفته‌ترین هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی نفوذ کرده و آن را در اختیار بگیرند، کارت‌های اعتباری ده‌ها هزار اسراییلی را هک و به شبکه‌های امنیتی ـ اطلاعاتی زیادی نفوذ کنند.» با این حال، وجود افرادی منظم و سازمان‌دهی شده از سوی ایران برای اجرای عملیات‌های سایبری محل تردید است. آرش آبادپور در این زمینه به «ایران‌وایر» می‌گوید: «در فضای دیجیتال خیلی اوقات نیروها آن اندازه که فکر می‌کنیم، سازمان‌دهی ندارند. خیلی وقت‌ها این قبیل فعالیت‌ها را کسانی انجام می‌دهند که به آن‌ها شهروندان متعهد می‌گوییم؛ یک فردی که با این تکنولوژی آشنا است با انگیزه‌های مذهبی یا سیاسی به اسراییل حمله می‌کند و طبیعتا چنین حمله‌ای به نام اردوگاه ایران تمام می‌شود.» آبادپور می‌افزاید: «چند ماه پیش ایران حمله‌ای به نام "نیوزکستر" را انجام داد که کاری خیلی طولانی مدت بود. آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی و با برخی افراد که در موسسه‌های نظامی یا اطلاعاتی امریکا بودند، ارتباط گرفته و سعی کردند که از آن‌ها اطلاعات کسب کرده و تحت تاثیرشان قرار دهند.» پایگاه خبری لبنانی «شرق جدید» دو هفته قبل در گزارشی به نقل از «رابرت بایر»، متخصص امریکایی که در دهه 80 میلادی مسوولیت‌های اطلاعاتی مهمی در لبنان و عراق داشت، نوشت: «فعالیت‌های سایبری ایران و هم‌پیمانان آن علیه امریکا و اسراییل خطری جدی است که تاکنون منجر به کشف و شناسایی شبکه‌های جاسوسی و نفوذ به پایگاه‌های اطلاعاتی مختلفی شده است که ابعاد آن هنوز ناشناخته است. به نظر من، این بزرگ‌ترین چالش پیش روی اسراییل در منطقه ظرف سال‌های آتی خواهد بود.» جنگ سایبری سرفصل جدیدی در فضای پرآشوب خاورمیانه است و پای علمای دین نیز با فتواهای مختلف به آن باز شده است؛ علمایی مانند «طارق سویدان»، روحانی کویتی که خواستار جمع‌آوری هکرها از سوی کشورها و گروه‌های اسلامی برای «جهاد سایبری» علیه اسراییل شده‌اند؛ اقدامی که به گفته‌ آرش آبادپور، شواهدی برای آن در ایران دیده می‌شود: «یکی از حرف‌هایی که بعد از ماجرای نیوزکستر زده می‌شد، این بود که دولت ایران به سوی استفاده و استخدام هکرها حرکت کرده و در کل، فضا به این سمت رفته که بتوانیم تصور کنیم کسی دستور چنین کارهایی را صادر می‌کند. هر چند هنوز به شکل کامل به این نقطه نرسیده‌ایم و خیلی کارها از جنس کارهای فردی است.»



04 Sep 17:48

بزرگان این روزگار ساعت رولکس بر دست می‌بندند

by (مُحسنِ آزرم)

مدّت‌هاست از خودم می‌پرسم به‌جز دنیای فقیران و بیچارگان دیگر چه دنیاهایی می‌توان یافت: دنیای مردمان شریف و دنیای مردمان کوچک و فقیر (بنا به شعار «آن‌کس که فقیر است مطیع است»)، دنیای مردمان بزرگ که با مهارت‌های خود در شیوه‌ی آگهی‌های تجارتی طراز نوین‌شان این جهان را به من شناسانده‌اند؛ بزرگان این روزگار ساعت رولکس بر دست می‌بندند. چه از این بهتر؟ مردمان فقیر چه می‌کنند؟ من بینایی‌ام برای دیدن بزرگان قد نمی‌دهد، درست مانند کسی که نسبت به رنگ نابینا شده باشد، نسبت به دنیای آنان نابینایم و کوشش می‌کنم نسبت به آنان هیچ‌گونه پیش‌داوری نداشته باشم، گو این‌که این امر اغلب با فقدان هر گونه داوری اشتباه می‌شود. بزرگی لغتی‌ست که به محیط اجتماعی ارتباطی ندارد، مانند درد و شادی که ربطی به محیط اجتماعی ندارد. در رخت‌شوی‌خانه هم ساعت‌ها گفت‌‌وگوهای مبتذل ردوبدل می‌شود و شاید در بین بزرگان این جهان هم واقعاً بزرگی یافت شود، چرا این شانس را به آن‌ها ندهیم. عنوان‌های برخی از رمان‌های داستایوفسکی واقعاً ناخوش‌آیند و نامطبوع است: مردمانِ فقیر، تحقیرشده و توهین‌شده؛ و هنگامی که شخص به محیط آنان می‌نکرد یا محیطی که در آن ردیون راسکولنیکوف یا پرنس میشکین رفت‌وآمد دارند واقعاً نفرت‌انگیز است، اگر به هر کدام آن‌ها یک ساعت رولکس هدیه کنیم که به سبب آن واقعاً بزرگ و شریف بشوند و اگر می‌شد داستایوفسکی را خبر کنیم و از او خواهش کنیم تا بالأخره در محیط‌های خوب و شریف اجتماعی رفت‌وآمد کند آن‌گاه لازم می‌شد از او بپرسیم آیا باز هم در زمانِ او دوسوّم بشریّت از گرسنگی تلف می‌شدند؟

هاینریش بُل. از مقاله‌ی مدافعِ رخت‌شوی‌خانه‌ها. کتابِ به‌یادِ هاینریش بُل. گردآوری و ترجمه‌ی بیژن قدیمی. انتشاراتِ نگاه. ۱۳۶۴. صفحه‌‌های ۵۳ تا ۵۴.

04 Sep 17:46

انتشار کتابی افشاگرانه از سوی شریک زندگی سابق اولاند

والری تریروایلر، شریک زندگی سابق فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور فرانسه در کتابی جدید از زندگی مشترک با وی پرده برداشته است. آنها حدود ۹ ماه پیش پس از فاش شدن رابطه عاشقانه اولاند با یک هنرپیشه فرانسوی از یکدیگر جدا شدند. این کتاب را "انتقام" والری تریروایلر از فرانسوا اولاند می‌خوانند. بانوی اول پیشین فرانسه حالا با این کتاب که "Merci pour ce moment" (ممنون برای این دوران) نام‌دارد، از رئیس‌جمهور که زمانی شریک زندگی‌‌اش به شمار می‌رفت، انتقام گرفته است. در این کتاب ۳۲۰ صفحه‌ای، والری تریروایلر از "عطش عشق و سقوط آهسته همزمان به جهنم" سخن گفته است. مجله "پاریس مچ" که والری تریروایلر ۴۹ ساله، به عنوان خبرنگار با آن همکاری دارد، روز چهارشنبه (۳ سپتامبر/ ۱۲ شهریور) بخش‌هایی از این کتاب را منتشر کرد. بانوی اول پیشین در کتابش شرح می‌دهد که چگونه در ماه ژانویه سال ۲۰۱۴ از طریق رسانه‌ها از رابطه مخفی عاشقانه میان شریک زندگی‌اش و ژولی گایه، هنرپیشه فرانسوی باخبر شد. او می‌نویسد: «خبر ژولی گایه، عنوان اخبار روز بود. من در هم می‌شکنم و نمی‌توانم آنچه را که می‌گویند، بشنوم. به سمت دستشویی می‌دوم و کیسه پلاستیکی حاوی داروهای خواب‌آور را برمی‌دارم. فرانسوا به دنبالم می‌دود، سعی می‌کند تا کیسه را از دستم برباید، به سمت اتاق خواب می‌دوم، او کیسه را چنگ می‌زند و کیسه پاره می‌شود. می‌خواهم بخوابم، نمی‌خواهم ساعت‌های آینده را پشت سر بگذارم. طوفانی را که به سمت من می‌آید، حس می‌کنم و در خودم قدرتی برای مقابله با آن نمی‌بینم. می‌‌خواهم پرواز کنم. از هوش می‌روم.» "موجودی غیرانسانی" آنگونه که والری تریروایلر در کتابش نوشته، فرانسوا اولاند پس از جدایی برای بدست آوردن دوباره او تلاش کرده و پیامک‌های زیادی را برایش فرستاده است؛ پیامک‌هایی که همگی از "عشق حرف می‌زدند": «او می‌نویسد که من همه زندگی‌اش هستم و او بدون من هیچ است.» والری تریروایلر ادامه می‌دهد که بعضی از روزها اولاند ده‌ها پیامک برایش فرستاده است. او حتی از زمان بین دیدارهایش با باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، نیز برای ارسال پیامک‌های عاشقانه به تریروایلر استفاده می‌کرده است. والری تریروایلر در بخش دیگری از کتابش روایت می‌کند که چگونه او و اولاند عاشق یکدیگر شدند؛ زمانی که اولاند هنوز با سگولن رویال، سیاستمدار سوسیالیست و مادر چهار فرزند مشترک‌شان زندگی می‌کرد. او سپس از شدت گرفتن احساس بیگانگی میان خود و اولاند سخن به میان می‌آورد که در دوران مبارزات انتخابات ریاست‌جمهوری و بعدها در دوران زندگی در کاخ الیزه روز به روز پررنگ‌تر شدند. به نوشته بانوی اول پیشین فرانسه یک بار پیش از یکی از دیدارهای رسمی دولتی، اولاند از او می‌پرسد: «برای اینکه اینقدر زیبا باشی، نیاز به زمان زیادی داری؟» او جواب می‌دهد: «بله، اندکی.» و سپس اولاند در ادامه می‌گوید: «خوب، از طرف دیگر از تو انتظار دیگری هم به غیر از زیبا بودن نمی‌رود.» والری تریروایلر، روزنامه‌نگاری که به داشتن اعتماد به نفس در فرانسه شهره است، در کتاب خود می‌نویسد که قدرت از فرانسوا اولاند "موجودی غیرانسانی" ساخت. غافلگیری "کاخ الیزه" کتاب والری تریروایلر روز پنج‌شنبه (۴ سپتامبر) رسما وارد کتاب‌فروشی‌های فرانسه شد. به نوشته خبرنگار مجله "پاریس مچ" والری تریروایلر تمامی وقتش را در سه ماه گذشته به طور فشرده و با "مخفی‌کاری زیاد" به نوشتن این کتاب اختصاص داد. او در ادامه می‌نویسد که تیم ریاست‌جمهوری اولاند نیازی به نگران شدن ندارند: «رئیس‌جمهور می‌تواند با خیال راحت بخوابد، در این کتاب اسرار دولتی فاش نشده‌اند.» طبق گزارش روزنامه "فیگارو"، انتشار این کتاب پیش‌تر به کاخ الیزه اطلاع داده نشده بود. روزنامه "پاریزین" نیز نوشته است، والری تریروایلر پیش از این قصد داشت تا کتابی را در مورد دوران زندگی‌اش در کاخ الیزه بدون آنکه نامی از شریک زندگی‌اش ببرد، بنویسد. اما ماجرای پیش‌آمده و سرانجام تلخ رابطه عاشقانه وی با اولاند موجب شد تا در این باره تغییر نظر بدهد. والری تریروایلر و فرانسوا اولاند ازدواج نکرده بودند اما تریروایلر به عنوان شریک زندگی رسمی اولاند پس از پیروزی او در انتخابات ریاست‌جمهوری به عنوان بانوی اول فرانسه وارد کاخ الیزه شد. این دو از سال ۲۰۰۵ تا زمان جدایی‌شان در ژانویه ۲۰۱۴ با یکدیگر زندگی می‌کردند.
04 Sep 15:34

Everything stays in the family

04 Sep 14:59

The religion golden rule

03 Sep 20:15

انرژی غرهات رو ذخیره کن

by editor

کی دوست داره وقتشو با شنیدن این جمله‌ها بگذرونه: وای هوا چه گرمه! سرم درد می‌کنه! وای گرسنمه! چرا من پول ندارم! چرا من لباس نو نخریدم … حتی اگه صمیمی‌ترین دوست آدم بشینه کنارش یه ربع با لحن غمدار و کشدار غر زدن از این حرفا بزنه، آدم هوس می‌کنه بره خودشو بنداز زیر کامیون.

همه می‌دونن نمی‌شه همه چیز دنیا رو یه جا داشت ولی راه به دست آوردن این چیزا هم غر زدن نیست. ابراز و شکایت و نارضایتی از همه چیز بدترین انرژی‌ها رو داره که هم یقه غر زننده رو می‌گیره هم کل فضا رو تسخیر می‌کنه. آدمایی که همیشه غر می‌زنن معمولا هیچ تلاشی برای حل مساله‌شون نمی‌کنن و بدی‌اش اینه که غر زدن حتی به خودشون هم کمک نمی‌کنه. این فقط یه عادت بد ایجاد می‌کنه که همیشه و همه جا از همه چیز ناراضی باشد و نتونن از چیزایی که دارن لذت ببرن.

اگه هر روز نسبت به چیزای بی‌اهمیت یا حتی مهم فقط غر زدید، دیگه وقتشه دریچه انتشار این انرژی بد رو پلمپ کنید، روش هم سیمان بکشید که هیچ جور دیگه‌ای نتونه خودشو وارد زندگی‌تون کنه. یادتون باشه همه آدما، حتی اونایی که به نظر شما خوشبخت‌ترین آدمای دنیان، مشکلاتی دارن. بعضیا مشکلاتشون هزار بار از مساله ما سخت‌تره ولی اونا دارن برای حلش تلاش می‌کنن و برای همین هم ما هیچ وقت ازشون این جمله رو نمی‌شنویم: بچه‌ام مریضه و داروش تو هیچ داروخونه‌ای پیدا نمی‎شه. غر و گلایه‌ای از اونا نمی‌شنوید چون انرژی غر زدن رو ذخیره می‌کرده تا ازش برای حل مساله استفاده کنن.

غر زدن دیگران رو از دست شما خسته و فراری می‌کنه و بدتر از همه اینکه وقتی اسم‌تون به عنوان آدم “غر غرو” در رفت دیگه کسی مشکلات واقعی‌تون رو هم جدی نمی‌گیره و با خودش می‌گه: این که همیشه غر می‌زنه، بیخیال!

پس حواستون به لحن گلایه‌ها باشه. این لحن و صداست که نشون می‌ده منظورتون از طرح مشکل حل اونه یا صرفا می‌خواهید غر بزنید. یه ذره واقع‌بین باشید، یه ذره جلوی مشکلات محکم باشید، بعضیاش رو بپذیرید و بعضی از جدی‌هاش رو از راه درستش حل کنید تا کم کم این عادت کسالت‌آور غر زدن از سرتون بیافته.

 

The post انرژی غرهات رو ذخیره کن appeared first on رنگی رنگی.

03 Sep 20:11

رپ جهادی، از لندن تا دولت اسلامی

3 ساعت،3 دقیقه


یکی‌ از مظنون‌های اصلی‌ سازمان اطلاعات داخلی‌ بریتانیا، «ام آی ۵»، در مورد قتل «جیمز فولی» (James Foley)، خبرنگار امریکایی به دست گروه «دولت اسلامی» موسوم به «داعش»، «عبدالماجد عبدالباری» است؛ رپر بریتانیایی-مصری که بیش‌تر به «ال. جینی» (L. Jinny) مشهور است. این که موزیسینی که در لندن به دنیا آمده و در همین شهر بزرگ شده، از خود پیکارجو یا جهادیِ جلادِ خوفناکی بسازد که با لذت و رغبت در پی‌ تبلیغ خود باشد، پدیده‌ای را مورد توجه قرار داده که می‌‌توان از آن با عنوان «رپِ اسلامی» یاد کرد؛ ژانری که همان قدر جهانی‌ و فراگیر است که افراط گرایی اسلامی. عبدالباریِ ۲۳ ساله که بعضی‌ از آهنگ‌هایش در سال ۲۰۱۲ از شبکه ۱ رادیو بی‌بی‌سی پخش شده بود، ایده‌های افراطیِ خود را در مورد اسلام از طریق ارتباطش با «انجم چودهری» (Anjem Choudary)، مبلغ افراط گرای مقیم لندن به دست آورد و آن‌ها را بال و پر داد. عبدالباری در سال ۲۰۱۳ بریتانیا را ترک کرد تا در سوریه به داعش بپیوندد. اوایل سال ۲۰۱۴، وقتی‌ عکسی‌ را در توییتر خود منتشر کرد، اسباب سوء شهرت خود را فراهم ساخت و از آن هنگام حساب کاربری او بسته شد. در آن عکس، عبدالباری سرِ از بدن جدا شده‌ای را در دست گرفته و زیرش نوشته بود: «حال کردن با هم‌وطنم یا با چیزی که ازش باقی‌ مانده.» به عنوان یک رپر، عبدالباری کارنامه به نسبت موفقی‌ داشته است. شعرِ کار‌های او بیش‌تر به فقر، خشونت و استفاده از مواد مخدر می‌‌پردازد؛ موضوعاتی که در زندگی‌ خود در بریتانیا با آن‌ها روبه‌رو بوده است. ترانه‌های او به شکلی‌ غیرمستقیم به مسلمان بودنش اشاره می‌‌کنند ولی مدام به خدا (الله) ارجاع می‌‌دهند. اشاره هایی هم به نگرانی‌ از اخراج خود و خانواده اش از انگلستان و باز پس فرستادن‌شان به مصر دارد: «می‌ خوان خانواده‌ ام رو به مصر بفرستن؛ از حالا احساس می‌‌کنم دریا زده شده ام.» رپ اسلامی که اغلب از آن با عنوان «هیپ هاپ» اسلامی یاد می‌‌شود، ژانری جهانی‌ است که از امریکای شمالی‌ تا اروپا، موسیقی‌ نسل جوان مسلمان‌ها را در خود جای داده است؛ نسل دوم مهاجران مسلمانی که از خاورمیانه، آفریقای شمالی و آسیای جنوب شرقی‌ مهاجرت کرده اند. البته بسیاری از امریکایی‌های آفریقایی تبار نیز در این فهرست می‌‌گنجند. رپر‌های مسلمان بیش‌تر از انگلیسی‌ یا فرانسه در کارهای خود استفاده می‌‌کنند و در شعرهای خود، گستره عظیمی‌ از نگرش‌های سیاسی و اجتماعیِ مختلف به اسلام و نیز هویت‌های شکننده خود را به عنوان مهاجرانی در کشور‌های غربی به هم پیوند می‌‌زنند. آن ها اغلب به اسلام و فلسطین اشاره می‌‌کنند تا خشم خود را از احساسِ بی‌ مکانیِ خود سر دهند؛ بی‌ مکانیِ نسل جوانی‌ که در غرب ناخوش و بی‌ قرار است و از اختلاف‌های جهان اسلام رنجور و غم‌زده. آن‌ها که شعرهای عبدالباری را زیر و رو کرده اند تا بلکه به سرنخ‌هایی‌ از آینده او در لباس پیکارجویی‌ در سوریه دست یابند، چندان چیزی دستگیرشان نشده است. «رپ جهادی» به عنوان زیرمجموعه ای از رپ اسلامی، آن قدر محدود و حاشیه‌ای است که در حقیقت وجود ندارد. «پتر مندویل» (Peter Mandaville)،  پروفسور مطالعات اسلامی در دانشگاه «جورج میسون» امریکا می‌‌گوید: «بسیار مهم است که مردم به این نکته توجه کنند که فضایی که در آن عبدالباری موسیقی‌ رپ کار می‌‌کرد بسیار کوچک و محدود بود چون اغلبِ هنرمندان هیچ علاقه‌ای ندارند که نظرات افراط گرایانه را از راه موسیقی‌ ابراز کنند.» به نظر مندویل، تعداد موزیسین‌هایی که در حوزه هیپ هاپ اسلامی و به طور مشخص، رپ اسلامی کار می‌‌کنند بسیار اندک است. مندویل می‌‌گوید که در قلب هیپ هاپ اسلامی در بریتانیا، گروه «از مکه تا مدینه» (Mecca2Medina)  جای دارد که در سال ۱۹۹۷ شکل گرفت و در واقع، یکی‌ از اولین گروه‌های این ژانر از موسیقی‌ محسوب می شود: «آن ها می‌ خواستند از موسیقی‌ خود برای قدرت بخشیدن به جوان‌های محروم مسلمان استفاده کنند.» ولی‌ در سال‌های دهه ۲۰۰۰، هیپ هاپ اسلامی گسترش می‌‌یابد، به ویژه پس از ظهور رپر‌های فرانسوی که در مقایسه با همتا‌های بریتانیایی خود موفقیت و شهرت بیش‌تری به دست آوردند. از مشهور‌ترین رپر‌های مسلمان می‌‌توان از «تی-پین» (T-pain)، «لوپه فیاسکو» (Lupe Fiasco)، «باستا رایمز»  (Busta Rhymes)و «آیس کیوب» ((Ice Cube نام برد که همه‌ آن‌ها مولتی میلیونر هستند. به گفته یکی‌ از سخن‌گویان مرکز خیریه «مشاوره تلفنی جوانان مسلمان» (Muslim Youth Helpline) در لندن که نخواست نامش فاش شود، «هیپ هاپ وسیله قدرتمندی برای بیان عقاید است و با توجه به این که امروزه بسیاری از جوانان در بریتانیا با این موسیقی بزرگ می‌‌شوند، راه خوبی‌ است که به شکلی‌ خلاقانه به بیان احساسات و افکار خود بپردازند.» رپ، بخشی از فرهنگ عظیم هیپ هاپ است که خود شامل فرهنگ «دی جی»، رقص «بریک» و «گرافیتی» می‌‌شود. از نظر تاریخی، ریشه‌های رپ و هیپ هاپ به موسیقی‌ «بلوز» می‌‌رسد که خود از فرهنگ آفریقایی‌- امریکایی ناشی‌ می‌‌شود. هیپ هاپ به بی‌ عدالتی‌های اجتماعی معترض بوده و این قابلیتی به آن داده که پژواکش حتی به چین هم رسیده است. به طور کلی‌، گستره عظیمی‌ از سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های فرهنگی‌ و اجتماعی از راه موسیقی‌ هیپ هاپ بیان شده است. «وسام خضر» (Wissam Khodur)، رپرِ سوری-لبنانی که به «اسلام جواد» مشهور است و در دوبی زندگی‌ می‌‌کند، می‌‌گوید: «سنت رپ همیشه این بوده که صدای سرکوب شدگان باشد و از آن جا که عقیده‌ها و نظراتِ هر موزیسینی در موسیقی‌ او بازتاب پیدا می‌‌کند، اگر مسلمانی رپر هم باشد، عقیده اش‌ در اشعارش ظاهر می‌‌شوند. رپر‌های مسلمان همیشه افرادی بسیار معنوی و روحانی بوده اند ولی‌ متأسفانه همیشه در هر گروهی، بذر‌های‌ بدی رشد می‌‌ یابند که عقیده های افراطی را به خود جذب می‌‌کنند. ولی‌ به هر حال، بیش‌تر رپر‌های مسلمان این گونه عقیده ها را رد می‌‌کنند.» خضر می‌‌گوید که رپ اسلامی در سال‌های اخیر، به ویژه پس از حمله های ۱۱ سپتامبر، خود را گسترش داده و از نو تعریف کرده است: «به این دلیل که مسلمان‌هایی‌ که در غرب زندگی‌ می‌‌کنند به طور کلی‌ هدفِ سرکوب قرار می‌‌گیرند و از آن سو، مسلمان‌های دیگر نقاط جهان زیر یوغ اشغال و جنگ‌هایی‌ به سر می‌‌برند که توسط کشور‌های غربی به راه افتاده اند.» تنها چند رپرِ جهادی بریتانیایی بوده اند که توجه‌ها را با موسیقی‌‌ به خود جلب کرده اند؛ از جمله می‌‌توان به «آکی نواز» (Aki Nawaz)، سرپرست گروه «فان - د - منتال» (Fun-da-Mental) اشاره کرد که در سال ۲۰۰۶ آلبوم «همش جنگه» را منتشر و خیلی‌ها هم آن را ستایشی از تروریسم تفسیر کردند. هم‌چنین می‌‌توان از آهنگِ «با من جهاد کنِ» کار «عمر همّامی» (Omar Hammami) نام برد و نیز آهنگ «کافر کثیف»، ساخته «شیخ ترا» (Sheikh Terra). در شعر این آهنگ آمده است: «پیروان "اسامه بن لادن" ستاره‌ های درخشانی‌اند، همون جوری که ما اون دو تا برج را نابود کردیم؛‌ ها ها!»  «چارلی کوپر» (Charlie Cooper)، مشاور مطبوعاتی «بنیاد كويليام» (Quilliam Foundation)،  یکی از اندیشه‌کده‌های ضد تروریسم می‌‌گوید: «در ذهنم واقعاً فقط چند مثال معدود از رپ‌های جهادی دارم که از کشتار و قتل و این جور چیز‌ها حرف می زنند. صرفِ این که فلان گروه رپ، اسلامی است به این معنا نیست که با آرمان‌های نظامی هم هم‌دلی دارد.» به نظر کوپر، گروه‌های نظامی باید هنوز از تمام ظرفیت‌های رپ استفاده کنند تا بلکه بتوانند در بین جوان‌ها جایی برای خود باز کنند. سازمان‌های اطلاعاتی غرب تخمین می‌‌زنند که مهاجرانی از بیش از ۵۰ کشور برای پیوستن به داعش، کشور خود را ترک کرده اند. تنها از بریتانیا ۵۰۰ و از امریکا ۱۰۰ پیکارجو به این گروه ملحق شده اند. آن گونه که مندویل می‌‌گوید، دولت اسلامی به شدت به جذب پیکارجویان از کشورهای دیگر متکی‌ است: «دولت اسلامی، اروپا و به ویژه بریتانیا را هدف خود قرار داده است. بخشی از استراتژیِ آن‌ها از راه موسیقی‌‌هایی‌ در قالب "نشید" و "رپ" پیاده می شود. البته این روش، روش کاملاً جدیدی نیست؛ حزب الله و الشباب هم تا حدی از آن استفاده کرده اند. انگیزه اصلی‌ آن‌ها هم از این جا آب می خورد که موسیقی‌ برای جوانان جذاب است.» پروفسور مندویل اضافه می‌‌کند: «نشیدها در شکل سنتی‌ خود، ترانه‌های اسلامی-عبادی هستند که بیش از هیپ هاپ، ژانر اصلی‌ این سازمان‌های نظامی محسوب می‌‌شوند. بر خلاف هیپ هاپ، نشید‌ها در ستایش و تمجید از کارزارِ جنگ و شهادت در راه خدا استفاده می‌‌شوند. نشید‌ها از سال ۲۰۰۰ به ویژه در میان جوان‌های مسلمان اروپایی محبوب شدند؛ یعنی‌ از دوره‌ای که احساس کردند دارند با موسیقی‌ پاپ و شعر‌های پاپ اشباع می‌‌شوند.» آن گونه که «مرکز تحقیقاتی‌ پیو» (Pew Research Centre) تخمین می زند، ۱/۶ میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد؛ یعنی ۲۳ درصد از کل جمعیت جهان را مسلمانان تشکیل می‌دهند و حدود ۷۰ درصد از جمعیت مسلمان ها زیر ۳۰ سال هستند. «ادم ویشارت» (Adam Wishart)، سازنده مستند «بیوه سفید» (White Widow) دربارهٔ زندگی‌ «سامانتا لوتویت» (Samantha Lewthwaite)، زن انگلیسی که با یکی‌ از بمب‌گذاران ۷ ژوییه در لندن ازدواج کرده بود و به اعتقاد بسیاری، از اعضای گروه تروریستی «الشباب» است، می‌‌گوید: «رپ کاملاً ضد سیستم و جریان غالب است. ایده اش این است که بیاییم سعی‌ کنیم تا جهان را تغییر دهیم. همین فکر را در شکل‌های جدید اسلام سیاسی هم می‌‌بینیم. به همین دلیل، من فکر می‌‌کنم همیشه بین این دو ارتباطی‌ بوده است.» ویشارت تاکید می‌‌کند که ارتباط عبدالباری با خشونت افراطی، ریشه‌های خانوادگی دارد: «پدرش در حال حاضر به دلیل نقشش در بمب گذاری‌های سفارت‌های امریکا در کنیا و تانزانیا در سال ۱۹۹۸، در نیویورک در انتظار دادگاه است. عبدالباری به خاطر عشقش به هیپ هاپ نبود که به سوریه رفت بلکه به دلیل وابستگی‌ شخصی‌ خود به ایدئولوژی مربوطه بود. رپر‌ها در کارهایشان از گله‌ها و مشکلات سیاسی خود می‌‌گویند. باید با دقت و جدیت به حرف‌های آن‌ها گوش دهیم.» رپ جهادی هنوز در حواشیِ قلمروی وسیع هیپ هاپ اسلامی ایستاده است؛ با این حال، ژانر رپ اسلامی توانسته پنجره‌ای را به سرخوردگی‌ها و شکایت‌های جوان‌های مسلمان غرب بگشاید. وقتی‌ این دست سرخوردگی‌ها و شکایت‌ها بدون توجه و بررسی‌، بی‌ پاسخ رها شوند، خود را از طریق سرسپاری به آرمان‌های مسلمانان ابراز می‌‌کنند. این چیزی است که جامعه بریتانیا باید در مورد آن تأمل و تحقیق کند تا دریابد که چرا بسیاری از جوانان این کشور چشم‌های خود را به سوریه دوخته‌اند. 



03 Sep 17:16

باورهای نادرست عموم در مورد تجاوز

by KhanehAmn
عکس: Melanie Gow مترجم: م.ع  باور نادرست:  زنان نباید تنها بیرون بروند،بخصوص هنگام شب،احتمال تجاوز به زنان در بیرون از خانه، از سوی غریبه ها و در کوچه های تاریک بیشتر است . این بهترین راه حفاظت از خود برای زنان است. واقعیت:  به زنان اغلب توصیه می شود که برای جلوگیری از خشونت جنسی هیچوقت شب ها تنها در خیابان پیاده راه نروند. اما در حقیقت تنها ۱۰ درصد تجاوز ها توسط “غریبه ها” صورت می گیرد. حدود ۹۰ درصد موارد تجاوز توسط مردان آشنا انجام می شود، توسط کسی که قربانی را قبلا می شناخته و قربانی به او [....]