Shared posts

20 Aug 06:20

برای رشید

by alakaj
من رشیدِ اسماعیلی رو ندیدم. وقتی رفتم علامه؛ شریعتی، اخراجش کرده بود. دوستان مشترکی داشتیم و وصفش را شنیدم و این چند ساله توی فیسبوک رفاقتی داشتیم. برای من درباره‌ی رشید رابطه‌ی روشنی شکل گرفته بود بینِ رنج کشیدن و انصاف داشتن. هرقدر بیشتر رنج کشید، منصف‌تر شد. هر قدر بیشتر به آزادی عشق ورزید، عشق‌اش به مردمانِ سرزمین‌اش بیشتر شد. انتخابات مجلس و رای خاتمی بهانه‌ی جدیدی بود برای دشنام‌های رکیک به خاتمی. میان طوفانِ بی‌ادبی‌ها، ادب و معرفت به خرج داد و از "انصاف در نقدِ خاتمی" نوشت. سر همین انتخاباتِ اخیر، چقدر معتدل، منصف و دردمندانه نوشت و نوشت. داخل و خارج پر بود از کسانی که صدای تصمیم مردم در اصلاحات تدریجی را نشنیده بودند حتی تا روز انتخابات، اما رشید ماه‌ها قبل می‌نوشت که برویم پای صندوقِ رای، این صندوق ارزان به دست نیامده. همین سه روز پیش وقتی عده‌ای که سابقاً دوستی‌ای با رشید داشتند، با وقاحت از "اقدامِ شایسته‌ی ارتش مصر در پاکسازی خیابان‌ها" سخن می‌گفتند، رشید نگرانِ مصر بود و باز می‌گفت "زنده باد اصلاحات". 
هزار حیف، هزار افسوس برای آن همه ادب و انصاف و فهمی که در رشید بود و حالا با خودِ رشید از میانِ ما رفته است. نسلِ ما، یکی از بهترین و دردمندترین جوانانِ خودش را از دست داد. کاش می‌ماند و رفتنِ شریعتی را می‌دید؟ نه، اهلِ کینه نبود، به‌ش نمی‌آمد. امیدوارم حالش خوب باشد و آن‌ بالاها این کلمه‌های ناقابل را بخواند. مرگ، بیخِ گوشِ ماست و ما مشغولِ زندگی... خداوند رحمت‌اش کند.
19 Aug 10:16

چقدر آرتمیس هستیم؟

by formulsaaz

چند جلسه قبل سر کلاس یونگ با کهن الگوی آرتمیس آشنا شدیم. طبق معمول سوالات مربوطه را جواب دادیم که ببینیم این انرژی (یا همون کهن الگو) در روان هر کدوم از ما چقدر فعاله . نمره من که فاجعه بود یعنی ۱۰ از ۳۰ که به این معنی است که سنخیتی با این فضا ندارم! حالا بریم ببینیم این کهن الگوی آرتمیس که میگن یعنی چی و زنان و مردانی که این انرژی در روان اونها فعاله چطوری هستند.

اسطوره میگه مادر آرتمیس زایمان خیلی سخت و دردناکی داشت و آرتمیس به محض بدنیا اومدن ناچار شد به مادرش کمک کنه تا برادر دوقلوش آپولو را هم بدنیا بیاره. این یعنی آدمهای آرتمیس تایپ از بچگی با مسئولیت پذیری آشنا هستند و کارهاشونو خودشون انجام می دهند و دوست ندارند به دیگران وابسته باشند. بنابراین بچه های لجباز و مستقلی هستند که دوست ندارند کسی توی کارشون دخالت کنه و تا جایی که بشه تصمیماتشونو خودشون می گیرند! واقعا" ماشالا به همچین بچه ای ! منکه بچه بودم چنان بچهء پخمه ای بودم که تا یه قدم برمیداشتم چشمم به صورت این و اون بود که ببینم تایید می کنند تا قدم دومو هم بردارم یا نه!  (صفر امتیاز!)


 از بعد مالی اگه بخواهیم نگاه کنیم آرتمیس ها خیلی زود مسئولیت بخش مالی زندگیشونو برعهده میگیرند و احتمالش خیلی کمه که یک آرتمیس تایپ را در حالیکه توی خونه بیکار و منفعل نشسته باشه و از کسی پول توجیبی بگیره ببینید . در مورد خودم با اینکه بعد از دانشگاه رفتم سر کار و هیچوقت بازه طولانی ای بیکار نبودم ولی هیچوقت حقوقی که برای مستقل زندگی کردن کفایت کنه نگرفتم و حتی براش برنامه ریزی هم نکردم!   با این حساب نمی تونم نمره قابل توجهی در این بخش به خودم بدم.

 

 

 

آرتمیس الهه کمانداره و مدافع طبیعت ،حیوانات و کلا" ضعفای جامعه امروزی ! ایشون آماده است تا برای دفاع از حقوق زنان و کودکان و اگه رابین هودشون باشه برای احقاق حقوق فقرا دست به تیروکمان ببره! بخاطر همین آرتمیسها را میشه به وفور بین مدافعان حقوق بشر ، فعالان فمینیست و جبههء سبز پیدا کرد. در این مورد هم باید بگم من زندگی در طبیعت را به زندگی در کلان شهرها ترجیح میدم و برای حمایت از حیوانات هم فعالیتهایی کردم ولی در مورد زنان و کودکان فکر نکنم امتیاز بالایی بگیرم چون در اون حوزه حق خودمو هم به زور میتونم بگیرم چه برسه به حق دیگران!

آرتمیس ها اگرچه خودشون خیلی رئوفانه برای کمک کردن به دیگران پیش قدم میشوند ولی کمک گرفتن از دیگران براشون خیلی سخته و اصلا" دوست ندارند از کسی تقاضای کمک کنند . اینجا هم که انگار امتیازی نمی گیرم چون برای منکه نه گزینه رئوف بودنش صادقه و نه اینکه برای درخواست کمک از دیگران مشکلی دارم اتفاقا" برعکس خیلی راحت و رله اینکارو انجام میدم! همین چند وقت پیش بود که وسط یک کوچه باریک و بلند گیر کردم یک کامیون جلوم بود و داشت بار خالی میکرد و حالا حالا ها هم قصد رفتن نداشت دو طرف کوچه هم چنان ماشینها کیپ هم پارک کرده بودند که داشتند می خوردند به ماشین من ! یک پل پیدا کردم اومدم دور بزنم که فهمیدم عرض کوچه از اندازه ماشین من کمتره و نه راه پس دارم و نه راه پیش! خلاصه بدجور گیر افتاده بودم که دیدم یه آقایی ساک خرید بدست داره میره تو خونه اش پیاده شدم بهش گفتم گیر افتادم و خواستم بیاد کمکم کنه آقاهه اومد نشست پشت فرمون و واسه اینکه معذب نشم گفت خانم منم همیشه اینجا گیر میکنه! و لی من اصلا معذب نبودم! خلاصه ماشینو از گیر درآورد و تمام کوچه را دنده عقب رفتیم و بعد ماشینو داد دستم و پیاده رفت سمت خونه اش. منم خوشحال دو تا بوق براش زدم و رفتم .. خلاصه اینکه در این مورد هیچ مشکلی ندارم !

گفتیم آرتمیس ها از وابستگی بیزارند و شخصیت مستقلی دارند. حالا خودتون تصور کنید زنی که خودش بخواد برای خودش تصمیم بگیره و از اخلاقیات و سبک زندگی خودش پیروی کنه در جامعه امروزی با ارزشهای پدرسالار چه برخوردی باهاش میشه! شاید بخاطر همین آرتمیس ها اغلب احساس خشم درونی شده ای با خودشون دارند چون ناچارند بطور مداوم وارد جنگهای عموما" نابرابر شوند. . خب اینجاش تا حدی با من مطابقت داره چون اصلا" تحمل امر و نهی و اجبار و الزامی که از بالا بخواد بهم تحمیل بشه را ندارم و زود قاطی میکنم . کلا" دوست دارم مطابق اخلاقیات و سبک زندگی خودم زندگی کنم و نه کسی با من کاری داشته باشه و نه من با کسی ... ولی چون همیشه یکی پیدا میشه که میخواد به زور نظر و صلاحدید خودشو بهت تحمیل کنه ناچارم گاه به گاه دست به شمشیر بشم! گفتم شمشیر چون با تیر و کمان راحت نیستم البته اگه مسلسل و کاتیوشا بود که بهتر بود میزدم طرفو نیست و نابودش می کردم ولی بین کمان و شمشیر ، بازم گلی به جمال شمشیر!

از بعد عاطفی، در اسطوره گفته شده که آرتمیس از پدرش زئوس در خواست میکنه هیچوقت مجبورش نکنه که ازدواج کنه. در دنیای واقعی هم این تیپ شخصیتی به ازدواج کردن علاقه خاصی نداره و میتونه به راحتی مجرد زندگی کنه چون رابطه داشتن وابستگی در پی داره و وابستگی به هر شکلش برای آرتمیس ناخوشاینده و از طرف دیگه خودش هم با احساساتش راحت نیست و برای همین اگه از فضاهای عاطفی دور باشه هم خودش راحتتره هم شما! اینها همونهایی هستند که هیچوقت مشکلشون  نداشتن رابطه نیست و اگه شما از اون افرادی هستید که چنانچه زیبایی ونوس و مغزی مثل ارسطو داشته باشید و مثل راکفلر هم پول دربیارید ولی چون رابطه عاشقانه ندارید فکر خودکشی به سرتون بزنه خیالتون تخت هرچی هستید آرتمیس نیستید!

 

پی نوشت :

بچه ها این هم  تست کهن الگوهای زنانه  است که بهتون میگه هر کدوم از این هفت انرژی حدودا" در شما چقدر فعاله.  با تشکر از مریم عزیز.

 

16 Aug 09:28

تولید آیفون ارزان‌قیمت به قیمت زیر پا گذاشتن حقوق کارگران

by احسان صنایعی

3014988-poster-p-wu-niu-a-day-in-the-life-of-an-iphone-factory-worker

جدیداً گزارشی از گروه اجتماعی China Labor Watch منتشر شده که نشان می‌دهد در دومین تولیدکننده‌ی چینی قطعات برای شرکت Apple، خانم‌های باردار و افراد زیر ۱۸ سال هفته‌ای ۶۶ ساعت کار می‌کنند و مجبور هستند به دروغ بگویند زمان کارشان کمتر از این است.

در چین حداکثر زمان کار مجاز یک کارگر ۴۹ ساعت در هفته است. ولی China Labor Watch در یک بازرسی مخفی متوجه شد که این قانون در برخی جاها اصلاً رعایت نمی‌شود. نه‌تنها این قانون بلکه دیگر قانون‌های اجتماعی و اخلاقی حقوق کارگران نیز رعایت نمی‌شوند. بازرس مخفی این گروه اجتماعی که به عنوان کارگر مدتی در یکی از این کارخانه‌ها کار می‌کرد حتی به خاطر اجازه گرفتن برای رفتن به دست‌شویی از سوی کارفرما سرزنش شده بود. گذارش China Labor Watch از سه کارخانه‌ی زیرمجموعه‌ی گروه Pegatron منتشر شده است. این کارخانه‌ها برای شرکت‌هایی مثل Apple, Microsoft, Dell و HP قطعه تولید می‌کنند. در این گذارش تخلف از ۸۶ قانون و قاعده‌ی اجتماعی و اخلاقی ذکر شده است. البته کمتر کسی به حقوق کارگران توجه می‌کند و اکثر توجه رسانه‌ها به کاهش قیمت آیفون خواهد بود تا رعایت نشدن حقوق کارگران.

iPhone_factory_workers_380px

با رسانه‌ای شدن این موضوع، Apple‌اعلام کرده است که تا کنون از وضعیت کارگران Pegatron بی‌خبر بوده، و سریعاً موضوع را پیگیری می‌کنند که آیا واقعاً این‌چنین است یا خیر. Apple همچنین اعلام کرد: تیم بازرسی ما به کارخانه‌های Pegatron, RiTeng و AVY می‌روند و از آن‌ها تحقیقات ویژه به عمل خواهند آورد. اگر هرگونه کوتاهی در پرداخت حق‌الزحمه‌ی کارگران یا حق اضافه کاری آن‌ها شده باشد، باید هرچه زودتر از طرف شرکت Pegatron‌ پرداخت شود.

0311WIFFJOEL002_620x413

مأمور مخفی China Labor Watch که چند ماه به طور مخفیانه در میان کارگران کار کرده، و از زندگی آن‌ها گذارش تهیه کرده است، یک روز کاری را این‌چنین تشریح می‌کند:

۶:۳۰ صبح: در خوابگاه بیدار می‌شویم و آماده‌ی حرکت با سرویس می‌شویم.

۸:۱۰ صبح: برخی از کارگران که «انترن» هستند، یعنی بخشی از حقوقشان را به مدرسه‌شان پرداخت می‌کنند، زنان باردار،‌ و افراد زیر ۱۸ سال، روز را با بیست دقیقه کار بدون حقوق آغاز می‌کنند. در این مدت آن‌ها باید در کنار هم شعارهایی مثل «کیفیت، نظم، هماهنگی، من بهترینم! به سختی کار می‌کنم!» را به همراه دست زدن فریاد بزنند. هر روز ۳ بار این کار انجام می‌شود.

۸:۳۰ صبح: کار آغاز می‌شود. هر روز کاری در خط تولید، عموماً ۱۲ ساعت می‌باشد. ۹۰ دقیقه‌ هم وقت برای ناهار و دست‌شویی رفتن وجود دارد. در این مدت هیچ‌کسی نباید حرف بزند، یا بایستد یا حتی آب بخورد. همراه داشتن تلفن همراه هم مجاز نیست. اگر کسی کارش را زود تمام کند نباید راه بیفتد بلکه باید سر جایش بنشیند و دفترچه‌ی راهنمای کارگران را مطالعه کند.

۹:۳۰ صبح: کار امروز سرهم کردن کاور پشت آیپد است. در یک روز باید ۶۰۰ کاور سرهم شود. یا بهتر است بگوییم هر دقیقه ۱ کاور.

iPhone-5_factory_touchpad_button_bezel

۱۰:۳۰ صبح: از کارفرما اجازه می‌گیرم برای رفتن به دست‌شویی که البته با برخورد خوبی مواجه نمی‌شوم.

۱۲ ظهر: زمان ناهار فرا رسیده است. در سالن غذاخوری، هر وعده‌ی صبحانه به قیمت ۰.۳۳ الی ۰.۸۱ دلار فروخته می‌شود. ناهار و شام نیز بین ۰.۸۱ الی ۱.۶۳ دلار قیمت دارند. کیفیت غذا «بد» است. شام هم عموماً همان ناهار است که گرمش کرده‌اند. البته نکته‌ی مثبتی وجود دارد، اینکه هر چهارشنبه یک تکه میوه‌ی مجانی همراه غذا عرضه می‌شود.

۱ بعدازظهر: کار را از سر می‌گیریم. کارفرما احتمالاً سخنان زشت و توهین‌آمیزی به شما می‌گوید تا کارتان را بهتر انجام دهید. «کدام احمق حرف می‌زند؟» «حرف نزنید، ساکت کار کنید، کدم احمق آنجا حرف می‌زند؟» «اگر کسی را ببینم که محل کارش را تمیز نکرده، همه باید اضافه کار بدون حقوق بایستند، مواظب باشید بقیه را در دردسر نیندازید» و …

۵ بعدازظهر: وقت استراحت. محوطه‌ی کارخانه دارای یک سوپرمارکت، دفتر پست، بانک، سالن اصلاح، کتابخانه با کافی‌نت، باشگاه بسکتبال، و باشگاه بدن‌سازی می‌باشد. شلوغ‌ترین مکان‌ها باشگاه بسکتبال و سوپرمارکت هستند. البته قیمت‌های سوپرمارکت هم ارزان نیست.

۷ شب: هیچ‌کسی نباید به دیدن شخص دیگر برود، هیچ کس نباید غیبت بقیه را بکند، هیچ کس نباید حقوقش را به شخص دیگر بگوید، هیچ کس نباید در محوطه‌ی سیگار ممنوع، سیگار بکشد، هیچ کس نباید اعلامیه و کاغذ پخش کند، هیچ کس حق ندارد بقیه را تحریک به اعتراض کند. هر کس که خلاف این مقررات عمل کند، احتمالاً اخراج می‌شود.

۸:۳۰ شب: هر هفته، کارگران یک برگه‌ی زمانی که مربوط به بازرسین Apple است را امضا می‌کنند. این برگه ۱۰ الی ۱۶ ساعت اضافه‌کار را اجازه می‌داند و همه به دروغ آن را تأیید می‌کنند. در صورتی که همه بیشتر از ۲۰ ساعت اضافه‌کار می‌ایستند. البته گذران زندگی کارگران بدون اضافه‌کار امکان‌پذیر نیست.

۹ شب: بعد از رد شدن از صف بازرسی امنیتی، می‌توانید با سرویس کارخانه بیرون بروید و شام قابل خوردن! بخورید.

۱۰ شب: بازگشت به خوابگاه، در خوابگاه، صدها نفر از تعداد کمی حمام استفاده می‌کنند. در خوابگاه هم قوانینی حاکم است. داشتن حیوان خانگی، نوشیدن الکل، نشستن روی بالکن، عوض کردن اتاق یا تخت خواب با کارگر دیگر، قماربازی، و میهمان دعوت کردن ممنوع است.

۱۱ شب: بالأخره می‌توانید به حمام بروید. البته آب گرم در کار نیست و باید با آب سرد دوش بگیرید.

۱۱:۳۰ شب: از شدت خستگی فقط می‌توانید در تخت خواب دراز بکشید. در هر اتاق ۱۲ نفر می‌خوابند. می‌توانید قبل از خواب چند دقیقه با تلفن همراهتان در اینترنت گشت و گذار کنید.

فردا صبح، روز از نو، روزی از نو، همین روند تکرار می‌شود. امیدواریم اپل هرچه زودتر متوجه وضعیت اسفبار کارگران چینی بشوند و حقوق آن‌ها را به آن‌ها برگرداند.

منبع


10 Aug 17:53

حسینیان: کابینه روحانی امنیتی است

by info@fararu.com
Mansoori66

گوینده: چهره ضد امنیتی!

یک عضو شورای مرکزی فراکسیون اصولگرایان مجلس معتقد است که کابینه پیشنهادی رئیس جمهور، کابینه‌ای امنیتی است چون اکثر وزرای پبیشنهادی از افراد امنیتی هستند.
10 Aug 06:38

نامه جدید لاریجانی به «رئیس‌ جمهور سابق»

by info@fararu.com
Mansoori66

دست بردارید از سر هم دیگه

10 Aug 06:17

سندروم شیطان!

by داریوش سجّادی

محمود احمدی نژاد صرف نظر از همه فراز و فرودهائی که طی 8 سال ریاست جمهوریش پشت سر گذاشت از یک جهت خواسته یا ناخواسته بانی اتفاق مهمی در تاریخ معاصر ایران شد و این فرصت را پیدا کرد تا از یک چرک و عفونت تاریخی موجود اما پنهان در حد فاصل مناسبات دو طبقه «سنتی و مدرن نما» پرده برداری نماید.
(تاکید بر «مدرن نما» ناظر بر شمای مدرن این طبقه است در حالی که این طبقه از حیث محتوا طی 100 گذشته علی رغم همه ادعاهای فرهیختگی تنها مطالبه گر و بلعنده و ناتوان از آن بوده که حتی یک اندیشه و رای و مکتب و علم و دانشی نوین از خود عرضه کند و صرفاً در سطح قاری و تکرار کننده مکاتب و آرای اندیشمندان غربی باقی مانده اند)
«آقای احمدی نژاد شما شلتاق می کنید» عنوان مقاله ای بود که شانزدهم خرداد 88 و شش روز قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آن سال تحریر و در بخش پایانی آن خطاب به آقای احمدی نژاد تصریح داشتم:
«جناب آقای احمدی نژاد
جمعه پیش رو تکلیف انتخابات ریاست جمهوری روشن خواهد شد و صرف نظر از تمامی مسائل و مباحثی که در ایام رقابت های انتخابات در سطح جامعه مطرح شد؛ نهایتاً یکی از چهار نامزد موجود، موفق به ورود به کاخ ریاست جمهوری ایران خواهد شد و مطمئن باشید چنانچه جنابعالی پیروز این رقابت شوید اینجانب به عنوان یک نفر از میان دیگر شهروندان ایرانی هر چند به جنابعالی رای نخواهم داد اما قطعاً در صورتی که بار دیگر اعتماد اکثریتی ملت ایران در فضائی سالم و به دور از تخلف بنام جنابعالی در صندوق آرا ریخته شود؛ شخصاً به احترام آرای اکثریت مردم، شان و مقام اجرائی شما را برسمیت شناخته و بدآن احترام خواهم گذاشت. اما مطمئن باشید در تمام آن چهار سال پیش رو نیز اینجانب در کنار دیگر کسانی که به دلائل متعدد از جمله ادله ای که در این نامه مطرح شد، منتقد دلسوز سلوک نامتعارف جنابعالی باقی خواهم ماند»

این عهدی بود که شخصاً و در تمام دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد وفادار به آن باقی ماندم. علی رغم این جنس مواجهه طبقه مدرن نمای ایران با احمدی نژاد از لحظه ورودش به کاخ ریاست جمهوری تا تمامی 8 سال 84 تا 92 و تا بدرقه و خداحافظی اش از کاخ پاستور مجموعاً قبل از آنکه موید ناتدبیری و نسنجیدگی رفتاری و کلامی احمدی نژاد باشد مُبین «روان نژندی» جامعه مدرن نمای ایران بود!
قدر مسلم آن است که احمدی نژاد طی 8 سال گذشته در کنار آن بخش از عملکرد قابل دفاع و استنادش، مرتکب اشتباهات زیاد و غیر قابل کتمان و غیر قابل دفاعی نیز شد اما هم زمان با ارتکاب اشتباهات، خود را مواجه با دو نوع برخورد از جانب مخالفانش کرد.
دو گانه «انتقاد و انزجار» فرجام محتومی بود که در تمامی طول بازه زمانی 92ـ 84 احمدی نژاد را بصورت کامل در احاطه خود داشت.
در این دو گانه، منتقدین احمدی نژاد (از جمله نگارنده) را می توان صورت سنگی هائی فاقد احساس و عاطفه تلقی کرد که موظف بودند به اعتبار خصلت کارشناسانه، احمدی نژاد و رفتار و گفتار احمدی نژاد را بیرون از حب و بغض های شخصی و نفرت و کراهت و انزجارهای فردی و عاطفی مورد نقد و مداقه قرار دهند. (داوری در مورد توفیق در این نقادی بماند بر عهده مخاطب)
اما سهم عمده ای از مخالفت با احمدی نژاد (اعم از نخبگان تا شهروندان عادی) به آن بخش از جامعه ایرانی تعلق داشت که اساساً از احمدی نژاد بشکل چندش آوری منزجر و متنفر بودند.
خواستگاه این تنفر نکته محوری در فهم و یابش چرائی نابردباری ها و ستیزندگی ها و پرخاشگری ها و سرخوردگی ها و کینه توزی های گسترده بین طبقه مدرن نمای ایران با احمدی نژاد را پرتو افشانی می کند.
این «انزجار و نفرت» نزد «حاملان آن انزجار و نفرت» تا حدی بود که ایشان در تمام 8 سال زمامداری احمدی نژاد نتوانستند ریاست جمهوری وی را برسمیت بشناسند و حتی اکنون نیز که وی از پاستور خداحافظی کرده در ادبیات سیاسی و ژورنالیستی و محاوره ای ایشان این گونه القا می کنند کآنه کرسی ریاست جمهوری در 8 سال گذشته غصب شده بود و اینک توسط آرای طبقه مدرن نما فتح و آزاد شده!
ظاهراً ایشان متوجه نیستند یا نمی خواهند به این واقعیت توجه کنند که «احمدی نژاد» فارغ از خوشآیند یا ناخوشآیند مخالفانش، هر چه که بود و هر چه که کرد بمدت 8 سال با اخذ رای اعتماد اکثریت شهروندان ایرانی نماینده قانونی جمهور ایرانیان بود.
علی رغم این یک عامل بصورت مستمر نقش محوری نزد طبقه شبه مدرن ایران در برسمیت نشناختن و «استنکاف پُر غیض» از احمدی نژاد و طبقه حامل احمدی نژاد را عهده داری می کرد.
آیه 34 سوره بقره شاخص مهمی در فهم و یابش چیستی این «استنکاف پر غیظ» را در اختیار قرار می دهد.
(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ)
مضمون آیه ناظر بر استنکاف متکبرانه شیطان و تـَمُرّد خویش کامانه وی از فرمان خداوند جهت سجده بر انسان است.
مطابق روایات، شیطان به اعتبار برتربینی «ذات از آتش خود» در مقابل کهتر بینی «ذات از خاک انسان» نگاهش به انسان نگاهی آغشته از کبر و سفلگی بود. همین نگاه متکبرانه بود که منجر به طغیان و سرکشی شیطان از فرمان خداوند و برسمیت نشناختن خلقت ایشان شد.
در ماجرای احمدی نژاد نیز به قوت و شدت شاهد فعال شدن گسل تاریخی استوار بر نفرت جامعه مدرن نمای ایران از جامعه سنتی ایران شدیم که ریشه در «برتر بینی خود» و «کهتر بینی غیر خود» داشت.
همین خود برتربینی و خود متشخص بینی و خود زیبا بینی و خود آلامد بینی و خود فرهیخته بینی و خود باسواد بینی و خود باشعور بینی در کنار سفله انگاری و حقیر بینی و بی سواد دانی و بی فرهنگ خوانی و بی شعوردانی و بد قیافگی! و بی اخلاق خوانی طبقه سنتی بود که در تمام 8 سال گذشته مانع از آن می شد تا از جانب ایشان نماینده جمهور ایرانیان برسمیت شناخته شود.
همین خود برتربینی بود که با باور به اعلمیت و اصلحیت و ارشدیت و ارجحیت و افضلیت ذاتی «خود» و «آرای خود» مانع از آن می شد تا این طبقه مبتلا به «سندروم شیطان» با باور به «تهران ایران بینی» بتوانند بیرون از «تهران مدرن» را ببینند و آرای ایشان را نیز برسمیت بشناسند.
هر چند نمی توان این واقعیت را نیز کتمان کرد که احمدی نژاد نیز با اتخاذ گویش نامتعارف خود ظاهراً تعمد داشت تا بر لهیب آن «آتش نفرت» نفت بپاشد!

04 Aug 20:38

تحولی بزرگ در آیین نگارش فارسی

by pedram


راستش من هیچ‌وقت نفهمیدم جملات قصار روی بیلبوردهای شهرداری از کیست، اما خیلی دوست دارم از چگونگی نشستن این نقطه-ویرگول در این جمله و نام، جایگاه و تحصیلات پیشنهاد دهندگان و تاییدکنندگان و مجریان‌اش سردربیاورم.

Shahrdari.jpg

03 Aug 23:10

1602

by nice.poem@yahoo.com (محمد رضا محمدی مهر)

 

چند ورقه مه
می‌پیچم لای روزنامه
و به پست‌خانه می‌روم
می‌خواهم این وقت صبح را
به نشانی‌ات پست کنم
نفس نفس زدن آسمان را
که پایین آمده تا روی صورت زمین
برای تو که فکر می‌کنی
فاصله‌ها را نمی‌توان برداشت
 
 
 
از : رضا جمالی حاجیانی
 
03 Aug 14:46

لینوکس قوی‌تر می‌شود، کشورهای فقیر سود می‌برند

by علیرضا مجیدی
Mansoori66

بعد از چند سال شک، الان تصمیم قطعی دارم کنار ویندوزم یه تویع اوبونتوی لینوکس داشته باشم

نویسنده مهمان: امیرمسعود پورموسی: چه چیزی بین ایستگاه فضایی بین‌المللی، شرکت پست جمهوری چک، پارلمان فرانسه، و دولت ترکیه مشترک است؟ همهٔ آن‌ها سیستم‌عامل‌های انحصاری را در کامپیوترهای خود، با سیستم‌عامل‌های متن‌باز یا آزاد جایگزین کرده‌اند؛ یا به زبان ساده‌تر: آن‌ها از ویندوز به یک سیستم‌عامل آزاد به نام لینوکس مهاجرت کرده‌اند. فقط هم آن‌ها نیستند. شمار زیادی از شرکت‌ها، مؤسسه‌های آموزشی و علمی، مدرسه‌ها، و دولت‌ها دارند همین کار را می‌کنند.

08-03-2013 05-30-12 PM

ولی دلیل آن‌ها برای این کار چیست؟ و این موضوع چه ربطی به پاکستان دارد؟

نخست چند چیز را توضیح بدهیم: یک سیستم‌عامل، نرم‌افزاری است که کامپیوتر و اجزایش را مانند پردازنده، حافظه، درایوها و غیره مدیریت می‌کند. سیستم‌عامل میزبان نرم‌افزارهای دیگری است که کاربران برای کار با کامپیوتر به آن‌ها نیاز دارند. بدون یک سیستم‌عامل، برنامه‌های کاربردی که برای تایپ نوشته، ساختن جدول و اسلاید و مرور صفحه‌های وب به‌کار می‌روند، به هیچ دردی نخواهند خورد. سیستم‌عامل یک «محیط کار» را برای این برنامه‌ها ایجاد می‌کند تا شما به عنوان کاربر بتوانید از آن‌ها استفاده کنید.

پر استفاده‌ترین سیستم‌عامل در دنیا ویندوز ساختهٔ مایکروسافت است. بیش از ۹۰ درصد کامپیوترهای شخصی دنیا با ویندوز کار می‌کنند. حدود ۷ درصد هم سیستم‌عامل او-اِس-اِکس ساخت شرکت اپل را دارند. و تنها کمتر از ۲ درصد با لینوکس کار می‌کنند. اما این وضعیت به‌سرعت در حال تغییر است، زیرا مردم دارند به برتری‌های لینوکس پی می‌برند:

نخست این که لینوکس کاملاً رایگان است. نیازی به خرید مجوز نیست. و نیازی به نسخه‌های قفل‌شکسته هم نیست.
دوم این که کار کردن با لینوکس مانند بقیهٔ سیستم‌عامل‌ها آسان است.
سوم این که بر خلاف سیستم‌های انحصاری که سازوکار درونی آن‌ها را فقط شرکت‌های سازنده‌اش می‌دانند، لینوکس درست مثل یک کتاب باز است. هر کسی می‌تواند اجزای درونی‌اش را — کدهای کامپیوتری را که باعث عملکردش می‌شوند — ببیند، برای همین است که به آن «متن‌باز» (اوپن‌سورس) می‌گویند. و این بدین معنی است که لینوکس نمی‌تواند علیه شما کاری کند، مثلاً بدون آگاهی شما اطلاعاتتان را به سازندگانش بفرستد. در دنیای پس از «اسنودن» این موضوع مهمی است!
و چهارم این که لینوکس عملاً در برابر ویروس‌ها آسیب‌ناپذیر است و بنابراین نیازی به آنتی‌ویروس‌های گران‌قیمت و مزاحم ندارد.

لینوکس را یک مهندس کامپیوتر اهل فنلاند به نام لینوس توروالدز حدود ۲۲ سال پیش آغاز کرد. از آن زمان تا حالا گروه بزرگی از برنامه‌نویسان برای بهبود و آماده‌سازی‌اش در مصارف روزانه کار کرده‌اند. امروزه چندین نسخه — یا به زبان دقیق‌تر «توزیع» — از لینوکس وجود دارد که می‌توان از اینترنت بارگرفت و روی کامپیوتر نصب کرد. این توزیع‌ها نام‌های جالبی دارند مانند دِبیان، فِدورا، رِد هَت، اوبونتو، و غیره.

08-03-2013 05-23-51 PM

آخرین نام در بین این‌ها – اوبونتو – احتمالاً محبوب‌ترینشان است. راستش من این مقاله را روی کامپیوتری می‌نویسم که اوبونتو را خودم برایش بارگرفته‌ام و رویش نصب کرده‌ام. کاربرانی که تا حدود کمی در کامپیوتر تجربه دارند می‌توانند توزیعی مانند اوبونتو را از اینترنت باربگیرند و در ظرف حدود یک ساعت آن را نصب و اجرا کنند. از آن گذشته، اوبونتو به همراه خودش نسخه‌های متن‌بازی از پرکاربردترین برنامه‌ها را نصب می‌کند: اوپن‌آفیس به جای آفیس مایکروسافت و فایرفاکس به جای اینترنت اکسپلورر. بنابراین اوبونتو بلافاصله پس از نصب قابل استفاده است. دیگر توجیهی در پرداخت پول برای نرم‌افزارهای انحصاری باقی نمی‌ماند وقتی که نرم‌افزارهای جایگزین رایگان و خوب (یا حتی گاهی بهتر) در دسترس قرار دارند.

08-03-2013 05-25-34 PM

بسیاری از کشورها و دولت‌ها به این موضوع پی برده‌اند و برنامه‌های جدی‌ای را برای جایگزینی همهٔ کامپیوترهایشان با سیستم‌های لینوکسی آغاز کرده‌اند. چند مثال بزنیم:

ارتش امریکا به تنهایی بزرگ‌ترین کاربر لینوکس «رِد هَت» است. مالزی در سال ۲۰۱۰ تعداد ۷۰۳ تا از ۷۲۴ مرکز دولتی خود را به لینوکس منتقل کرد. دبیر عالی دولت مالزی این انتقال را بر این اساس توجیه می‌کند:

«پذیرش همگانی دربارهٔ کیفیت بهتر، پایداری بیشتر، انعطاف‌پذیری بالاتر، و هزینهٔ کمتر».

دولت ترکیه توزیع لینوکس ویژهٔ خودش را به نام Pardus ساخته است. همچنین کوبا که توزیعی به نام Nova ساخته است. دولت ایسلند در سال ۲۰۱۲ اعلام کرد که مؤسسات عمومی خود را به لینوکس مهاجرت می‌دهد. همهٔ مدرسه‌ها در ایسلند هم‌اینک ویندوز را با اوبونتو جایگزین کرده‌اند. برزیل ۳۵ میلیون دانش‌آموز در ۵۰٬۰۰۰ مدرسه دارد که در آن‌ها نیم‌میلیون کامپیوتر فقط با لینوکس کار می‌کنند. روسیه در سال ۲۰۰۷ اعلام کرد که همهٔ کامپیوترهای مدرسه‌هایش با لینوکس کار خواهند کرد. این فهرست همین طور ادامه دارد.

کشور فقیری مانند پاکستان توان مالی برای نرم‌افزارهای انحصاری را ندارد. با لینوکس یک جایگزین قدرتمند، مقبول در سطح جهانی و رایگان در اختیار داریم. ما همچنین جمعیت بزرگی از مهندسان کامپیوتر و برنامه‌نویسان جوان در اختیار داریم. دولت ما باید وظیفه‌ای را به آن‌ها محول کند که لینوکس را به بهترین سیستم‌عامل برای هر کامپیوتری در مدرسه‌ها و سازمان‌های کشور تبدیل کنند. صرفه‌جویی در هزینهٔ مجوزهای نرم‌افزاری چندصد میلیون دلار در سال خواهد شد. چرا ما فقیرها باید به ثروتمندترکردن مایکروسافت‌ها و اپل‌ها ادامه دهیم در حالی که مطلقاً هیچ نیازی به این کار وجود ندارد؟

نویسنده این مقاله، ندیم م. قریشی است، او رئیس شرکت مستقبل پاکستان (Mustaqbil Pakistan) است. نشانی او در توییتر ‎@nmq است.

منبع


  • لایک کنید، آرزوی کودکان سرطانی را برآورده کنید!

  • 31 Jul 10:28

    10 Movie Poster Cliches | LOLBRARY.COM

    by lolbrary
    Mansoori66

    به قول بهمن کلاش باریکلا شعبون کدخدا


    Submitted by lolbrary
    31 Jul 00:14

    چالش‌های سیاست‌گذاری در اقتصاد نفتی: بخش سوم

    by Hamed

    آقای دکتر تقوی گفته‌اند: «به نظر من اقتصاد ایران دچار بیماری هلندی نیست؛ چون اگر درآمد ناشی از فروش نفت در داخل هزینه شده و موجب افزایش نرخ تورم شود بیماری هلندی نامیده می شود؛ در حالی که افزایش نرخ تورم در ایران ناشی از درآمد نفت نیست و دلارهای نفتی ایران در داخل هزینه نمی شود.»

    فعلا کاری نداریم که اتفاقی که در ایران داشتیم واقعا بیماری هلندی بود یا نه ولی یک نفر به من بگوید اساسا مگر می‌شود درآمد فروش نفت را که به دلار است در «داخل» هزینه کرد؟!

    حدس می‌زنم ایشان احتمالا بین استقراض بیش‌تر دولت از بانک مرکزی (تبدیل حجم بزرگ‌تری از دلارها به ریال) و نوع هزینه کردن درآمد نفتی تفکیک درستی قایل نشده‌اند. در راستای مطلب قبلی٬ اگر دولت دلارهای ناشی از درآمد نفتی را به بانک مرکزی بفروشد ولی بانک مرکزی همه این دلارها را دوباره به بخش خصوصی بفروشد حجم پول اقتصاد تغییر نمی‌کند و لذا تورم به معنی دقیق و فنی کلمه نخواهیم داشت.

    تا جایی که من می‌فهمم بر عکس صحبت ایشان منطق بیماری هلندی اتفاقا دقیقا از خرج کردن در «خارج» اقتصاد می‌آید:

    خیلی ساده و بدون وارد شدن به جزییات:

    بیماری هلندی وقتی رخ می‌دهد که شوکی برون‌زا به قیمت محصولات صادراتی بخش منابع وارد شود. در اثر این شوک درآمدهای دلاری نفتی زیاد شده و در نتیجه عرضه و موهبیت (Endowment)کالای مبادله‌پذیر در اقتصاد بالا رفته و قیمت نسبی آن به نسبت بخش غیرقابل‌مبادله (مثل مسکن) پایین می‌رود. بالا رفتن قیمت نسبی خروجی بخش غیرقابل مبادله باعث مکش منابع (مثلا نیروی کار) از بخش‌های مبادله‌پذیر به بخش غیرقابل‌مبادله می‌شود (مثلا مهاجرت کارگران از بخش کشاورزی به بخش مسکن) و الخ

    در نتیجه شوک ناشی از افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی دولت پول‌دارتر می‌شود چون صاحب منابع نفتی است٬ صاحبان منابع مبادله‌ناپذیر (مثل مسکن) هم ثروت‌مندتر می‌شوند چون عرضه دارایی‌های آن‌ها در کوتاه‌مدت محدود است در حالی‌که کل اقتصاد هم منابع بیش‌تری دارد. کسانی زیان می‌کنند که منابع تولیدی برای تولید کالاهای مبادله‌پذیر دارند (مثل کشاورزان و صاحبان صنایع). افزایش درآمدهای نفتی عرضه این نوع محصولات را به واسطه واردات زیاد می‌کند٬ از طرف دیگر مکش منابع به بخش مبادله‌ناپذر هزینه تولید را بالا می‌‌برد (قیمت زمین و کارگر گران می‌شود) و لذا حاشیه سود را برای صاحبان این نوع بنگاه‌ها کم می‌کند. نیروی کار در مواجهه با بیماری هلندی می‌تواند سود کند (اگر تخصصش طوری باشد که در بخش غیرقابل مبادله تقاضا داشته باشد٬ مثل کارگر ماهر ساختمانی). ولی اگر تخصص نیروی کار در ترکیب با سرمایه بخش مبادله‌پذیر بازده دارد (مثلا مهندس یا کارگر ماهر کارخانه صنعتی) در این صورت نیروی کار ممکن است بازنده بیماری هلندی باشد.

    پ.ن: ظاهرا نرم‌افزار کامنت‌گذاری دوباره از کار افتاده بود. به زودی به یکی از دوستان زحمت می‌دهم تا ظاهر و باطن این‌جا را بروز کنیم تا از این مشکلات کم‌تر شود.

    30 Jul 10:00

    فیروزآبادی: کسی که ولایت را درک کند بهره هوشی بیشتری دارد

    by info@fararu.com
    29 Jul 14:09

    تشبیه نطق مطهری به گزارش‌ احمد شهید

    by info@fararu.com
    Mansoori66

    مشبِه: آقای بذرپاش. سیاسی سوپرسه‌نبش که واسه همه ستاد زده بود تو انتخابات اخیر

    29 Jul 13:17

    Cooperative Catalysis in Glycosidation Reactions with O-Glycosyl Trichloroacetimidates as Glycosyl Donors

    by Yiqun Geng, Amit Kumar, Hassan M. Faidallah, Hassan A. Albar, Ibrahim A. Mhkalid, Richard R. Schmidt
    Thumbnail image of graphical abstract

    Thiourea mediates cooperative glycosidation through hydrogen bonding. N,N′-Diarylthiourea as cocatalyst enforces an SN2-type acid-catalyzed glycosidation even at room temperature (see scheme; Bn=benzyl). From O-(α-glycosyl) trichloroacetimidates as glycosyl donors and various acceptors, β-glycosides are preferentially or exclusively obtained.

    28 Jul 09:26

    مشکل علی با خوارج

    by rezababaei

    امیرالمؤمنین(ع) اگر فرصت می‌یافت، مشکل معاویه را حل می‌کرد؛ چنانکه بینی اصحاب جمل را در بصره به خاک مالید؛ ولی مشکل خوارج، ریشه‌دارتر از آن بود که در زمان حیات علی(ع) حل‌ و فصل شود. آنان، دچار جهل مرکب بودند و جهل مرکب، توفیق شگفتی در یارگیری و گسترش دارد. جهل مرکب، همۀ زور و جذابیت حقیقت را دارا است و همین همسانی کاذب، بسیاری از شیفتگان حقیقت را به دام او می‌اندازد.
    نوشته‌اند: پس از جنگ نهروان، علی(ع) بر کشتگانِ خوارج گذشت و گفت: «بدا به حالتان که فریبتان دادند.» کسی گفت: خدا را سپاس که ایشان را نابود کرد. علی(ع) گفت: «نه. سوگند به آن که جانم در دست او است، کسانی از ایشان هنوز زاده نشده‌اند.»
    (عبد الرزّاق، المصنّف، ج۱۰، ص۱۵۰، ح۱۸۶۵۵)

    28 Jul 08:57

    Practical philosophy 48

    by noreply@blogger.com (Alborz)
    Mansoori66

    قبلا بهتر بود فلسفه عملیش. ولی خب بازم قبوله

    بچّه تون تربیت نمیشه؟ نمیتونین کنترلش کنین؟ خایه نمیکنین از گل نازکتر بش بکین؟ هیچ اشکال نداره. بشینین بگین آخرین تحقیق دانشمندای فلان دانشگا تو زیمبابوه نشون داده تک تک عن بازیای توله سگتون نه تنها نرماله، بلکه اصلاً باید بش پر و بالم داد. خیالتونم راحت. تا وقتی بگین این کسشرا رو "دانشمندا" گفتن، ملّت یا تخم نمیکنن رو کسشراتون حرفی بزنن، یا انقد ابله جلوه میکنین که در حدّی نمیبیننتون که چیزی بهتون بگن. وین وین سیچوئیشن. 
    27 Jul 04:14

    انسان‌شناسی فتوا و تقلید

    by mehdi
    Mansoori66

    کجا بودی اولدریدر عزیز، ندیدی که از دیگ چه ها کشیدم

    این یادداشت برای سایت فارسی بی بی سی نوشته شد.
    فتوای آیت الله بیات درباره‌ی جواز نوشیدن آب برای روزه‌دار بی‌تاب از تشنگی سزاوار توجه است. روزه از مناسک اصلی اسلام است. با این‌همه، ابداع پیامبر اسلام نیست، بل‌که ریشه در ادیان پیش از اسلام دارد. در قرآن «شریعت» به معنای «راه» به کار رفته نه «قانون» یا «فقه». جزئیات هیچ‌یک از عباداتی که امروزه مسلمانان انجام می‌دهند در قرآن به طور کامل نیامده است. حتا بسیاری از این جزئیات در حدیث پیامبر نیز نیست و صحابه نیز نمی‌توانسته‌اند شاهد همه‌ی رفتارهای عبادی پیامبر در خلوت و جلوت باشند. در نتیجه، بسیاری از آن‌چه احکام عبادات نامیده می‌شود، محصول دانش فقه است که حدود دو سده پس از درگذشت پیامبر و به ویژه با «رساله»ی شافعی بنیاد نهاده شد. این دانش بیشتر به سنت رفتاری امامان شیعه یا صحابه‌ی پیامبر ارجاع می‌دهد. آن‌چه درباره‌ی جزییات روزه در دانش فقه آمده ارتباط اندکی با بیست و سه سال دعوت محمد، پیامبر اسلام، دارد.
    در جزیره العرب، روزه، مانند نماز و حج و دیگر مناسک عبادی در ادیان و سنن پیشا اسلام جاری بود. پیامبر اسلام شکل و شمایل آن‌ها را قدری اصلاح کرد. اما اصل آیین‌ها تباری کهن داشتند و برای مخاطبان پیامبر دعوت او به برگزاری آن‌ها غریب نبود.
    درباره‌ی روا بودن یا نبودن نوشیدن آب در حال روزه‌داری یا فتواهایی از این دست – که بیشتر با واقعیت‌های انسانی سازگار است – با دو رویکرد می‌توان مطالعه کرد: چه اندازه این فتواها پشتوانه‌ای تاریخی در قرآن و عصر پیامبر دارند؟ و رویکرد دوم آن‌که چرا این فتواها اهمیت اجتماعی پیدا می‌کنند؟
    این نوشته به نکته‌ی نخست اشاره و بر نکته‌ی دوم تمرکز می‌کند.

    روزه، آیینی اختیاری
    در قرآن، آیات مربوط به روزه، تنها در آیات مدنی است نه مکی؛ یعنی مربوط به آیاتی است که بر پیامبر در دهه‌ی پایانی زندگی‌اش در مدینه نازل شده است. روزه در بسیاری از این آیات جبرانی است برای کار دیگر؛ «فدیه» یا «کفاره» است نه عبادتی مستقل. مثلاْ در صورت شکستن سوگند یا ظهار و ناتوانی از پرداخت کفاره یا ناتوانی در پرداخت دیه‌ی قتل غیرعمد آمده است «فمن لم یجد فصیام…»؛ کسی که (بنده‌ای برای آزاد کردن) نیابد، روزه بگیرد.
    آیات مربوط به روزه در ماه رمضان، پنج آیه‌ی پیاپی در سوره‌ی بقره است، از آیه‌ی ۱۸۳ تا ۱۸۷. عبدالمجید الشرفی، اسلام‌شناس برجسته‌ی تونسی، در مقاله‌ای این پنج آیه را بررسیده است (عبدالمجید الشرفی، لبِنات، تونس، دارالجنوب للنشر، ۱۹۹۴صص. ۱۸۲-۱۶۵) نتایجی که او از مطالعات تاریخی خود درباره‌ی این پنج آیه گرفته با برداشت فقهی – که سرشتی ناتاریخی دارد – سازگار نیست. ابهام‌های بسیاری درباره‌ی زمان نزول این آیات، چگونگی یا پیوستگی آن‌ها و مهم‌تر از همه تأویل آن‌ها وجود دارد که روش‌شناسی فقهی از پس پاسخ‌گویی بدان‌ها برنمی‌آید. یکی از نتایج الشرفی از رهیافت تاریخی خود به این آیات آن است که به احتمال زیاد حکم وجوب روزه‌ی ماه رمضان با دستور پیامبر به ویژه پس از فتح مکه شکل گرفته است. همان‌گونه که ابن حزم اندلسی، از فقیهان برجسته‌ی تاریخ اسلام، نیز بدان اشاره کرده و تأکید برده هیچ دلیلی نیست پیش از این تاریخ آیات روزه نازل شده باشد. جدا از این، بایسته بودن روزه، از نظر الشرفی، به شکلی که فقیهان می‌گویند در زمان پیامبر نبوده است. در روزگار پیامبر، شخص می‌توانسته روزه بگیرد و در صورت دشوار بودن روزه‌گرفتن می‌توانسته به جای آن به بینوا یا بینوایانی غذا بدهد. یعنی بدون آن‌که مسأله‌ی «قضا»ی روزه در میان باشد، کسانی که توانایی روزه گرفتن را نداشتند روزه برای همیشه از ذمه‌ی آن‌ها بیرون می‌رفت.
    به نوشته‌ی شرفی، اساساً روزه‌گرفتن آیینی برای نیایش و پرستش بود و خودبه‌خود اهمیتی نداشت. اما پس از پیامبر، بنا به ضرورت‌های اجتماعی و سیاسی، مناسک و آیین‌های اسلامی به ویژه پس از شکل‌گیری مصحف عثمان یک‌دست شد. با شکل‌گیری مکاتب فقهی، فقیهان چشم بر اهداف و مقاصد عبادات بستند و به شکل ظاهری آن‌ها اهمیت دادند و شاخ‌وبرگ‌هایی بر آن افزودند و بدان‌ها نام تقدس بخشیدند. آن‌قدر این تقدس‌بخشی نیرو گرفت که فقیهان حتا حکم کردند تظاهر به روزه‌خواری در ماه رمضان حرام است. از نظر الشرفی، این حکم مصداق کامل نفاق و دوروئی است که با روح اسلام – فراخوانی به اخلاص و پرستش آزادانه – می‌ستیزد. (هم‌چنین بنگرید به عبدالمجید الشرفی، الاسلام بین الرساله و التاریخ، بیروت، دارالطلیعه، ۲۰۰۱)

     

     

    28678_231چگونه مرجع تقلید مناسب خود را برگزینیم؟
    نهاد مرجعیت تقلید، عمری بیش از دویست سال ندارد. رابطه میان مجتهد و مقلد به ویژه پس از ورود تلگراف به ایران به یُمن ابزارهای ارتباطی شگل گرفت و گسترش یافت. ایده‌ی تقلید از اعلم نیز به همین اندازه جدید است. در رساله‌های عملیه، فقیهان شرط می‌کنند که مقلدان باید از مجتهد مردِ عادلِ عاقلِ بالغِ شیعه‌ی دوازده امامی حلال‌زاده و زنده‌ای تقلید کنند که از دیگر مجتهدان عصر خود عالم‌تر است «یعنی در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدان زمان خود تواناتر است» (رساله‌ی عملیه‌ی آیت الله سید علی سیستانی).
    پرسش آن است که «عالم‌تر» بودن را چگونه می‌توان اندازه گرفت و فهمید؟ فقیهان می‌گویند از سه راه: خود مقلد یقین کند، دو نفر عالم و عادل گواهی کنند، عده‌ای از طلبه‌ها که قدرت تشخیص اعلم را دارند، گواهی کنند. روشن است که اوصافی چون عدالت و اعلمیت اثبات‌ناپذیرند و بیشتر به موقعیت‌های اجتماعی افراد ارجاع می‌دهند تا به حالات درونی یا دانش فقهی آن‌ها.
    باری، مقلد یا باید از یک مجتهد اعلم تقلید کند و در همه‌ی مسائلی که او فتوا صادر کرده پیرو او باشد یا آن‌که راه احتیاط برگزیند: یعنی در هر مسأله به فتوای آن مجتهد زنده‌ای عمل کند که به احتیاط نزدیک‌تر و در نتیجه دشوارتر است (به ندرت کسی چنین می‌کند).
    مقلد نمی‌تواند – طبق تصور رایج فقهی – به دل‌خواه خود مجتهدش را برگزیند یا در برخی مسائل به فتوای یک مجتهد و در مسائل دیگر به فتوای شخص دیگری عمل کند، یا بر اساس آسان‌بودن فتواهای یک مجتهد یا امروزی‌بودن‌اش یا هر معیار دیگری جز شرایط مجتهد اعلم که در بالا گفته شد مرجع تقلید خود را برگزیند. این چیزی است که در کتاب‌های فقهی آمده است. اما آیا زندگی واقعی مقلدان موبه‌مو با این دستورهای کتابی برابر است یا این‌که دنیای واقعی از دستورهای فقهی جداست؟
    مقلدها؛ آدم‌های گوشت و پوست و استخوان‌دار
    مقلّدها آن‌قدرهم که به نظر می‌آیند مقلّد نیستند. یعنی مقلّد را نباید انسان بی‌اراده و دنباله‌رو محضی دید که چشم بسته رفتار می‌کند؛ تنها بر اساس دستورهای آمده در کتاب یا بازگو شده از متن‌های الاهیاتی (به معنای عام که شامل فقه نیز بشود). مقلّد نه تنها انسانی است با همه‌ی ویژگی‌های روانی و فکری و شخصی که موجودی اجتماعی نیز هست. او هم دارای «اراده» (agency)است هم ناخواسته و ناآگاهانه از عوامل طبیعی و تاریخی و اجتماعی پیرامون خود اثرپذیر است. به سخن دیگر، در شکل‌گیری رابطه‌ی مرجع تقلید/مقلّد هر دو نقش فعال دارند.
    در دویست سال گذشته، یکی از مهم‌ترین عنصرهای اجتماعی اثرگذار در انتخاب مرجع تقلید، زادگاه و خاستگاه او بوده است. اگر مجتهدی سرشناس، اهل تبریز یا مشهد یا شیراز باشد، مردمان آن خطه به «اعلم» بودن او کمتر اهمیت می‌دهند تا «همشهری» بودن یا هم‌زبان و هم‌قوم بودن. تعلقات قومی-محلی به همان اندازه که در انتخابات‌های سیاسی نقش می‌گزارند، در گزینش مرجع تقلید هم اثر می‌گذارند.
    مشهور است که در تاریخ حدود دویست ساله‌ی مرجعیت، تنها در یک مورد – آیت الله سید محسن حکیم – مجتهدی غیرایرانی توانسته مقلدانی فراگیر از ملیت‌های متفاوت به سوی خود جذب کند. حتا امروزه، پرمقلّدترین مجتهد جهان تشیع، آیت الله سید علی سیستانی، ایرانی است. گرچه ملل دیگر از افغان و پاکستانی و عراقی و بحرینی و لبنانی، هم مجتهدان خود را دارند، هیچ یک نفوذی فراملی نیافته‌اند. انحصار مرجعیت‌های فراملی در مجتهدان ایرانی‌تبار بدون تبیین جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی فهم‌پذیر نیست. پیوند «اقتدار اجتماعی» با مکان، سرزمین، نژاد، تبار و مانند آن موضوعی پراهمیت در در این دو رشته‌ی علمی است.
    هم‌چنین نباید ویژگی‌های شخصی مرجع تقلید را نادیده گرفت. خوش‌سیما و گیرا بودن یا به اصطلاح، «کاریزما» داشتن مجتهد، در جذب مقلّدان بیشتر اثرگذار است. از این‌ها مهم‌تر «سیادت» یا دعوی از تبار پیامبر اسلام بودن به خلق هاله‌ی تقدس در پیرامون چهره‌ی مجتهد یاری می‌کند. سید ابوالحسن اصفهانی، سید کاظم یزدی، سید محمد حسین طباطبایی بروجرودی، سید ابوالقاسم خوئی، سید روح الله خمینی، سید کاظم شریعتمداری و سید علی سیستانی از مجتهدان مقتدر یک‌صد سال پیش‌اند.

     

    مرجعیت، سازمانی اقتصادی

    IMAGE634846972389062500مرجعیت تقلید، به شکلی که امروزه هست، حاصل تحولاتی در فقه شیعه از عصر صفوی به این سوست. بخشی از این تحولات، به درآمدهای شرعی فقیهان مشروعیت داد و برای نمونه دریافت خمس از جانب امام معصوم را برای مجتهد مجاز کرد. مجتهد نائب امام معصوم شمرده شد. او ناگهان مجاز به برخورداری از منابع مالی‌ای شد که حدود هزار سال در انحصار امام معصوم حاضر به شمار می‌آمد. ظهور منابع مالی به پیدایش سازمان مرجعیت انجامید.
    رابطه‌ی مقلد /و مرجع تقلید رابطه‌ای اقتصادی است. تقلید به معنای پیروی از فتوا تنها نیست، پرداخت وجوهات شرعی به مرجع تقلید نیز هست.
    بخشی از منابع مالی مرجع تقلید در راه اداره حوزه‌های علمیه و پرداخت حقوق ماهانه به طلبه‌ها و شاگردان حوزه‌اش صرف می‌شود. مقلد بیشتر یعنی درآمد بیشتر. درآمد بیشتر یعنی امکان پرداخت حقوق بیشتر به طلاب و سرمایه‌گذاری بیشتر در حوزه‌های علمیه. در نتیجه، شبکه‌ی مقلدان به اندازه‌ی شبکه‌ی مالی مراجع تقلید گسترش می‌یابد.
    طلبه‌ها منبع اصلی مردم عادی برای شناخت مراجع تقلید بودند. امروزه، صدا و سیما و رسانه‌ها و نهادهای رسمی یا شبه رسمی (مانند جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم) انحصار این کار را از دست طلبه‌ها گرفته‌اند. حتا همان هنگام که طلبه‌ها مروج مرجعیت مجتهدان بودند، ثروت مالی هر مرجع نقش اصلی را در جذب طلبه‌ها بازی می‌کرد. هر کس حقوق ماهانه‌ی بیشتر به طلاب می‌پرداخت، از اقتدار بیشتری در درون حوزه و مدیریت آن برخوردار بود (امروزه در حوزه‌های علمیه‌ی ایران بیشترین حقوق ماهانه را نخست آیت الله خامنه‌ای و سپس آیت الله سیستانی می‌پردازد). به طور طبیعی، طلبه‌های بیشتری نیز در منبر و مسجد مرجعیت او را تبلیغ می‌کنند. یعنی ثروت مالی مجتهد می‌تواند دامنه‌ی نفوذ او را در شبکه‌ی مذهبی (حتا مداحان و خیّرها و برگزارکنندگان آیین‌های مذهبی مانند روضه‌ها) بگستراند.

    275147-5428-6دین‌داری، انسانی بس بسیار انسانی
    به طور کلی، دو گونه می‌توان درباره‌ی دین مطالعه کرد: یکی رفتن به سراغ متن‌های الاهیاتی (کلام، تفسیر، فقه، اخلاق). دوم نگریستن به مؤمنان که چگونه در زندگی هر روزینه دین‌ را می‌ورزند، چقدر و چگونه آن دین را می‌فهمند، چه پاره‌هایی از آن را در زندگی‌شان برجسته می‌کنند و چه بخش‌هایی را در حاشیه نگاه می‌دارند. فقه و الاهیات به جهان مفاهیم انتزاعی مربوط‌اند، اما دین‌داری به زندگی روزمره، تجربه‌ی زیسته. وقتی به الاهیات و فقه نگاه می‌کنیم تصویر دین، یک‌دست و یک‌پارچه و منسجم به نظر می‌آید. وقتی به زندگی مؤمنان می‌نگریم می‌بینیم هر کس به شکلی دین‌داری می‌کند. دین‌داری شهری با دین‌داری روستایی متفاوت است و دین‌داری طبقه‌ی بالا با طبقه‌ی متوسط و دین‌داری بی‌سوادان با دین‌داری تحصیل‌کرده‌ها. مطالعه‌ی خرده‌فرهنگ‌های مختلف دین‌داری در قلمرو جامعه‌شناسی دین و انسان‌شناسی دین صورت می‌پذیرد؛ دو رشته‌ای که به طور کاربردی در ایران هنوز جانیفتاده است.
    در ایران، مقلَدان، عنصر انسانی و ارادی (agency) خود را روز به روز بیشتر در فرایند تقلید دخالت می‌دهند. برای نمونه، هرچه آگاهی زنان مؤمن به حقوق برابر زن و مرد افزایش می‌یابد، شکل دین‌داری آن‌ها هم تغییر می‌کند و در نتیجه معیارهایشان برای انتخاب مرجع تقلید دگرگون می‌شود. دیگر تنها اعلم بودن کافی نیست. به روز‌بودن مرجع تقلید هم اهمیت دارد. بر این بنیاد، بسیاری زنان از آیت الله صانعی تقلید می‌کنند، تنها به دلیل فتواهای او درباره‌ی بلوغ دختران و ارث و دیه‌ی زنان.
    هم‌چنین، زنان به دشواری می‌توانند با مسأله‌ی تعدد زوجات یا ازدواج موقت (صیغه) که فقیهان مجاز می‌دانند، کنار بیایند. مراجع تقلید و متن‌های فقهی عوض نشده‌اند، ولی دنیای مقلدان دگرگون شده و این دگرگونی، یک‌سویگی رابطه‌ی مقلد و مرجع را روزبه‌روز کمتر می‌کند.
    در مطالعات جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی میان دین‌ عامه (popular religion) و دین نخبگانی که صاحب دانش دینی هستند تمایز می‌گذارند. دین‌ عامه مجموعه‌ای به هم پیچیده از عوامل انسانی، فردی و اجتماعی، در تعامل با آموزه‌های دینی است. دین نخبه، صورتی انتزاعی و ناب دارد. بسیاری از رفتارهایی که عامه، دینی می‌انگارد یا می‌ورزد از نظر نخبه مغایر با دین است یا درست مطابق دستورهای دینی نیست. دین عامه – شبیه مناجات شبان در قصه‌ی موسی و شبان در مثنوی مولوی – آمیزه‌ای از آن‌چیزی دارد که نخبه کفر و «ژاژ» و خرافه می‌خواند. دین عامه و توده، بیشتر در بستر فرهنگ شفاهی صورت می‌پذیرد تا فرهنگ نوشتاری. هم‌چنین، آیین‌های مذهبی در میان عامه ممکن است کارکردهای گوناگون غیردینی پیدا کند، مانند آیین‌های عاشورا در محیط‌های مذهبی که امکانی برای گردهم‌آیی زن و مرد در فضایی است که معمولاْ فاصله میان زن و مرد برجسته و برکشیده است.
    بسیاری اوقات حضور فرد در آیین‌های جمعی فاقد آگاهی به معناهای رمزی و اساطیری آن آیین‌هاست. برخی انسان‌شناسان در تمایز دین عامه و دین نخبه گفته‌اند دین عامه، ناعقلانی، خودانگیخته و منفعت‌جویانه است در حالی که دین نخبه عقلانی‌شده، سازمان‌مند و ایدئولوژیک است. مردم عادی در دین‌ورزی‌های روزانه‌ی خود خواسته‌های روزمره از خدا و عالم غیب دارند، چیزهایی که برای عالم الاهیات یا فقه ممکن است پیش‌پاافتاده و گاهی خلاف ادب دینی به شمار آید. اما در واقع همین چیزها هستند که پیوند عامه را به امر دینی نیرومند می‌کنند و نیاز او را به نیایش و آیین عمیق می‌گردانند.
    در دین عامه رابطه‌ای پویا میان روان‌شناسی فردی و اجتماعی با آموزه‌های دینی برقرار می‌شود. در گذر زمان، ممکن است گرانی‌گاه این رابطه، بر حسب تحولات فرهنگی و تاریخی و اجتماعی دگرگون ‌گردد.
    تحلیل انسان‌شناختی رابطه‌ی مقلد / و مرجع در جامعه‌ای مانند ایران که شتابان به سمت مدرنیزاسیون پیش می‌رود، گوشه‌هایی نادیده یا تاریک‌مانده از ذهنیت و پویش اجتماعی را به ما می‌نمایاند.

    26 Jul 08:28

    عبادت، دلیل بر نمی‌دارد یا در نقد رسوبات رویکرد اسلام‌شناسانه علی شریعتی به عبادت

    by م.
    1- هامون: این کجاش عشق‌ه؟ این پدری‌ه که عزیزترین کس خودش رو میکشه؟ این عشق‌ه؟
    علی: اگر ابراهیم خودش رو می‌کشت... یعنی تصمیم می‌گرفت خودش رو بکشه... و یا کس دیگه‌ای رو به جای اسماعیل برای قربانی انتخاب می‌کرد یا این که شک می‌کرد، یا سر مرکبش‌و برمی‌گردوند، پشیمون می‌شد، شکوه میکرد از خداش و اگر، اگر، اگر و اگرهای دیگه، که دیگه پدر ایمان نبود... یه کسی بود مث من و تو...

    2- دوستی زمانی می‌گفت من نمی‌فهمم چرا باید مشروبات الکلی حرام باشد، اگر من تمام در و پنجره خانه را قفل کنم و خودم باشم و خودم و تا اثرات نوشیدنش از سر نرفته، با بنی‌بشری تماس نداشته باشم.

    3- علی شریعتی، منت بزرگی بر سر چند نسل این مملکت دارد، چون بسیاری از ما اندیشیدن را با علی شریعتی آغاز کردیم. این را که اسیر گذشته نباشیم، تاریخ را مقدس نپنداریم و تسلیم هر آن‌چه در گوشمان می‌خوانند نباشیم، از او آموختیم. با این حال، همه آن‌چه شریعتی برای ما به ارث گذشته همین نیست. از میراث‌های قابل نقد شریعتی، یکیش همین که گمان می‌کنیم هر آن‌چه دینی است، باید در مدار دیگران قابل تعبیر و تفسیر باشد، و الا نمی‌توان دینی خواندش و در چنین فرضی یکی دیگر از همان میراث‌های تاریخی الکی مقدس است.

    4- معنابخشی به عبادات در ذات آن‌ها صورت نمی‌گیرد. معنای عبادات از جای دیگری می‌آید. کسی از مسلمین نمی‌تواند مدعی آن شود که مثلا در حرکات نماز فی‌نفسه چه چیزی نهفته. یک روز یکی می‌گوید نوعی نرمش است، دیگر روز ای‌میلی دست به دست می‌شود که هنگام سجده به سمت قبله الکترومغناطیس از بدن تخلیه می‌شود! برای آدم نرمال عقلانی، این تاویل‌ها کمابیش مضحکند. اگر معنای افعال دینی نه از ذات عمل، بل از ورای عمل می‌آید، منشا آن کجاست؟

    5- ایمان، از کجا آغاز می‌شود؟ من معتقدم این تجربه‌ای است بی‌نهایت شخصی. مثلا برای من حقوق‌دان ایمان از امیرالمومنین، از نهج‌البلاغه‌اش و از نامه‌اش به مالک اشتر شروع می‌شود. وقتی می‌بینم نرم‌های حکومت‌داری پرورده دست محمد بن عبدالله و کتاب قرآن، چیزی است که عقلای بشر در قرن بیستم و پس از سه قرن روشن‌گری به آن دست یافته اند، پیش می‌خودم می‌گویم حتما چیزی هست. آیا این تجربه را می‌توان به دیگران، ولو به حقوق‌دانان، ولو به حقوق عمومی‌دانان، ولو به حقوق بشرخوان‌ها تعمیم داد؟ نه! ایمان هر کسی از درون خودش و به بهانه‌ای منحصر به فرد آغاز می‌شود.

    6- برای آن‌چه در دین عبادت (با عنایت به تفکیک عبادات و معاملات در فقه) خوانده می‌شود (وفقط هم در باب عبادات این را می‌گویم و نه معاملات)، هیچ معنایی متصور نیست، جز همین ایمان. معنای عبادت از ورای عمل می‌آید. چرا مسلمان مشروب نمی‌خورد؟ چون این یک دستور دینی است. چرا روزه می‌گیرد؟ چون این یک دستور دینی است. فلسفه‌بافی‌ها و تعلیل مناسکی از این دست که روزه می‌گیریم تا درد فقیران را بفهمیم، یا روزه می‌گیریم تا با رژیم بدون غذا بدنمان سلامت شود، تخته‌بند محیط و زمان خودشان هستند. انتظار نداشته باشید این‌ها برای آدم‌های جامعه‌ای دیگر، عصری دیگر و کشوری دیگر معنادار باشند. حتی به نظر من گروهی که عبادات را این گونه تفسیر و توجیه می‌کنند باید پیه تمسخر و تضحک دیگران را هم به تن بمالند. آن‌چه عبادت است، چون و چرا بر نمی‌دارد. می‌کنم، چون به پیامبری ایمان دارم که گفته بکن، همین.

    تعریف معاملات در ویکی‌فقه
    پ.ن: البته تفکیک قائل شدن بین عبادات و معاملات، از آن بحث‌های چالش‌برانگیز است.

    22 Jul 20:14

    مجلس پیگیر اهانت به زن محجبه در تهران

    by info@fararu.com
    Mansoori66

    http://userstyles.org/styles/89324
    ورژن 1.1 استایل اولد ریدر که مشکل راست به چپ تیترها رو حل کرده

    نماینده مردم تهران در تذکری نسبت به اهانت به یک خانم محجبه در پی امر به معروف و نهی از منکر اظهار داشت: وقتی به یک زن مسلمان هتاکی می شود عده ای برای پیگیری این موضوع کمیته تشکیل می دهند اما انگار برخی نسبت به اهانت به یک زن محجبه بی توجه هستند.
    22 Jul 11:55

    سایت «مثقال» یکی از عوامل افزایش قیمت‌ها اعلام شد

    by info@fararu.com
    سخنگوی دستگاه قضا گفت: سایت مثقال اخبار را در مورد قیمت طلا و ارز مطرح می‌کرد و در آن زمان از سوی سازمان‌های ذیربط یکی از عوامل افزایش قیمت‌ها، همین سایت مشخص شد.
    22 Jul 11:13

    July 18, 2013


    Oh god. Flying out to SDCC this morning. See you all soon at the Overdue Media booth. God help me.

    Also, just for SDCC, an SMBC Theater Superhero compilation!

    22 Jul 11:09

    835. مسجد نیوجیه - پکن

    by علیرضا

    در سفری که هفته ی پیش به پکن داشتیم، به لطف خدا، توانستیم به مسجد نیوجیه هم سری بزنیم.


    نشریه ی همشهری (که خبر خودش را بدون ذکر منبع از سایت رادیو چین گرفته است) این گونه مسجد را توصیف می کند: مسجد نیو جیه باستانی‌ترین و پرشکوه‌ترین مسجد پکن و یکی از مساجد معروف چین است که در سال 996 میلادی احداث شد (اکنون بیش از 1000 سال قدمت دارد). این مسجد همچنین به عنوان یکی از آثار مهم باستانی کشوری چین ثبت شده است. مجموعه ساختمان‌های این مسجد متشکل از صحن مسجد، ساختمان بان که، ساختمان وان یوئه، تالار سخنرانی، کلاه فرنگی حافظ ستون و غیره است. تالار نماز یک معماری کامل با تلفیق هنر فرهنگی چین و تزیینات عربی است و گنجایش بیش از 1000 نفر نمازگزار را دارد. در این مسجد آثار باستانی و کتیبه‌های مهمی موجود است که مدارک مهم درباره تاریخ دین اسلامی به شمار می‌روند. در سال 2005 با اجرای پروژه حفاظت از آثار باستانی، این مسجد تعمیر و نوسازی شده است.


    ولی شاید برای ما ایرانی ها، مهم ترین و تکان دهنده ترین نکته در مورد این مسجد این باشد که ایرانی ها در تاریخ آن نقش بزرگی داشته اند. این امر با وجود عبارت های ایرانی بر روی بناها و مهم تر از آن با وجود قبر دو عالم دینی ایرانی که حدود 800 سال پیش برای تبلیغ اسلام در این مکان زندگی می کردند نمایان می شود. وقتی به انسان به از خود گذشتگی این عالمان فکر می کند که در آن سال های دور از خانه و کاشانه ی خودشان برای ترویج دین هجرت کرده اند، به ایرانی بودن خودش افتخار می کند.


    عکسی از مقبره ی این دو عالم -بخاری و قزوینی- را برایتان به اشتراک می گذارم:



    عکس های زیر را هم سایت فارسی رادیو چین از این مسجد به اشتراک گذاشته است:



    نمازگزاران در حال اقامه نماز عید قربان در مسجد نیو جیه



    دختران مسلمان چینی



    خانواده مسلمان چینی از ملیت «هوی»



    تعارف شیرینی



    دختران مسلمان از یکی از اقلیت های چین



    جوان نمازگزار



    پیرمردی بر سر سجاده نماز


    پ.ن.1: عکس هایی بیشتری از بنای مسجد را می توانید از {این لینک} مشاهده کنید.

    پ.ن.2: اگر وقت و حوصله دارید، توصیه می کنم {این گزارش} از سفر یکی از هموطنان به این مسجد را بخوانید.

    22 Jul 10:26

    نامه‌ای به آینده

    by تراموا

    فرزند عزیزم!
    اگر این متن را خواندی، بدان که من نمی‌خواستم آدم دیگری به دنیا اضافه کنم؛ مادرت پدرسوخته‌بازی درآورد. حالا کاری است که شده، تو هم انقدر غر نزن لطفا.
    دوست‌دار تو
    پدر بی‌عرضه‌ت در بیست و هفت سالگی


    دسته‌بندی شده در: حقایق تلخ
    22 Jul 10:24

    خاطرات و خطرات

    by alakaj


    برای‌‌اش گفتم که جای خاطره توی حافظه‌ی موبایل نیست. خاطره‌ها و نقشی که بازی می‌کنند از گم بودن‌شان و کم بودن‌شان و اصلن نبودن‌شان است. خاطره؛ تصویر، صدا، فضا و هوایی‌ست از گذشته که ما بازسازی‌اش می‌کنیم. شاید این بازسازی دخلی به آنچه که واقعن بوده نداشته باشد. خاطره؛ همین تفاوت اندکی‌ست از آنچه بوده به آنچه "دوست داریم" بوده باشد. خاطره؛ شرحِ آدمی‌ست. چطور می‌تواند توی موبایل و هارد و لپ‌تاب جا خوش کند؟ خاطره‌های ثبت‌شده، دقیق، طبقه‌بندی شده، شفاف که اجازه ندهند روایتی به غیر از آنکه بوده خلق شود، خطری‌ است که نسل ما را تهدید می‌کند. این مموری‌ها، هارد اکسترنال‌ها، فلش‌ها و... بلای جانِ ما می‌شود روزی، رفقا.
    مادربزرگم؛ ماه‌سلطان، قصه‌ای دارد افسانه‌حال از وقتی بچه بود، از وقتی که شوشتر نورباران شده بود... چند سال یک‌بار ازش می‌خواهم برای من روایت‌اش کند. یادش نیست حُکمن که تا به حال چند بار گفته... پیرزن هر بار صدای‌اش رنجورتر و نجوایی‌تر می‌شود و شگفتا که هر بار، آنچه شرح می‌دهد را انگار اول‌بار است که شنیده‌ام.
    مَخلصِ کلام، خاطره‌ها توی حافظه جان می‌گیرند، اما حافظه‌ی آدم‌ها.

    22 Jul 09:14

    عجب آیه‌ای!

    by rezababaei

    غَرَّهُمْ فِی دِینِهِمْ مَا کانُواْ یفْتَرُونَ؛ «دروغ‌های بسیار و پی‌درپی‌شان، آنان را فریفتۀ دینشان کرد.»(آل عمران/24).
    آیه دربارۀ گروهی از پیروان ادیان است که چندان به خدا و پیامبرانش دروغ و افترا بستند که خود نیز باور کردند و باور خویش را دین خدا پنداشتند و سپس مفتون آن شدند. قرآن در آیۀ دیگری، در سورۀ مائده، هشدار می‌دهد که دین خدا را چنان نگسترید که هر وهم و ظن و گمانی را سخن خدا بپندارید: یا أَهْلَ الْکتَابِ لَاتَغْلُواْ فِى دِینِکمْ وَ لَاتَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ.(مائده/171)
    در دانش معرفت‌شناسی(Epistemology) می‌گويند: يقين دو گونه است: «یقین روان‌شناختی = pasychological certainty» و «یقین معرفت‌شناختی = epistemic certainty». یقین روان‌شناختی، ریشه در اراده و نیازهای عادت‌شدۀ ما دارد و در درون ما شکل می‌گیرد؛ در کمال بیگانگی از نشانه‌های بیرونی؛ بر خلاف یقین‌ معرفت‌شناختی كه آمیزه‌ای است از ارادۀ درونی و حقایق بیرونی. نخستین، از شمار برگ‌های درختان و قطره‌های باران بیشتر است، و دومی، همیشه مغلوب حیرت کافرکیش. اولی همچون کوه، ثابت و استوار است؛ دومی چون بید بر سر ایمان خویش می‌لرزد.
    اگر «لرزیدن» نشانۀ حیات است و اگر «من هستم، چون می‌لرزم»، یقین روان‌شناختی، مرگ حتمی قلب است.

    21 Jul 11:13

    در آستانه فصلی سرد(7)

    by salsabill
    Mansoori66

    خدا را شکر نویسنده دانشکده ادبیات را ترجیح داد و با این که می‌توانست نیامد حقوق بخواند!

     

    تصمیم گرفتم به شیوۀ خانم دکتر عزیز، بیایم و چند تا کیس ریپورت را مطرح کنم. شاید اینطوری بیشتر به نتیجه رسیدم. در این گزارش‌ها، توصیفی از موقعیت‌های بغرنج و بیمارگونه‌ای ارائه می‌دهم که مردان ما دچار آن‌اند اما آسیبی که به زنان اطراف این مردان می‌رسد، اگر نگوئیم بیشتر، کمتر نیست. درست مثل دود سیگار که می‌گویند ریۀ دیگران را بیش از خود مصرف‌کننده آزار می‌دهد.

    گزارش شماره 1: پسری در آستانۀ چهل سالگی که از 20 سالگی برای خودش مستقل زندگی کرده، در کارهای ساختمانی فعال و دارای صبر و حوصلۀ زیاد در این کار. یک بار ازدواج کرده و بعد از چند هفته طلاق گرفته و الان همچنان به همان وضعیت پا در هواست. پولدار و قبلترها از زیبایی هم بهره‌مند بود؛ بسیار با حجب و حیا، با رفتاری به شدت مردانه. اما... همه چیز از این امّا شروع می‌شود. مصرف‌کنندۀ مواد مخدر که کارش از هروئین گذشته و کراک و شیشه مصرف می‌کند. از نظر جسمی در حال فروپاشی کامل.

    گزارش شمارۀ 2: پسری سی و چند ساله، از 20 سالگی مستقل زندگی کرده، شغل خاصی ندارد و بیشتر اموراتش را با پول نزول می‌گذراند. ازدواج نکرده ولی رابطه‌های متعددی با زنان مختلف داشته. پولدار و پول‌دوست. ضد زن. مصرف‌کنندۀ گراس در سطح بالا. در آستانه فروپاشی جسمی. از طرف خانواده‌اش طرد شده و تأثیر بدی در زندگی خانواده‌اش داشته؛ به‌ویژه مادرش که چندباری از دست همین پسر کتک خورده و چاره‌ای جز تحمل نداشته است.

    گزارش شمارۀ 3: پسری باز سی و چند ساله، دارای تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه‌های معتبر کشور، مسلط به چندین زبان خارجی. بیکار، بی‌حال، بی‌عار... اصولا کاری جز در خانه نشستن و تقویت زبان و روزنامه خواندن ندارد. بسیار شکاک و از نظر من در آستانۀ شیزوفرنی شدید قرار دارد. چندین باری با پدرش درگیر شده و کتکش زده. خواهر مجردی در خانه دارد که به‌واسطه همین آقا نتوانسته ازدواج کند.

    گزارش شمارۀ 4: پسری در آستانۀ سی سالگی، مبتلا به وسواس فکری و عملی، بسیار مذهبی اما با اختلالات جنسی بالا. یک بار ازدواج کرده و جدا شده به همین دلیل. اصلا ازدواجش هم به دلیل مسائل جنسی بود و به همین دلیل دچار وسواس فکری و عملی شد. مادرش نزدیک یک دهه است که ازش مراقبت می‌کند و البته همه بی‌‌نتیجه.

    گزارش شمارۀ 5: مردی در آستانۀ چهل سالگی، ازدواج کرده و صاحب فرزند؛ شغل خوب دولتی در یکی از معتبرترین شرکت‌های ملی با حقوق نزدیک به 5 میلیون تومان در ماه. خوش‌قیافه و خوش‌تیپ. زن صاحب‌جمال و صاحب‌کمالی هم دارد. مصرف‌کننده شیشه و نوشیدنی‌های الکلی در سطح وسیع. به‌شدت معتاد به رابطۀ جنسی، به‌طوری‌که در شهرهای مختلف آدرس فاحشه‌های مختلف را دارد. در آستانۀ فروپاشی زندگی خانوادگی.

    گزارش شمارۀ 6: یک حاجی‌بازاری بسیار متدین؛ خوش‌صحبت و خوش‌اخلاق. دارای فرزند و عروس و داماد. دارای اختلال شخصیتی توهم و بدبینی به همسر. همسر این آقا اصولا از نظر جمال و کمال و ثروت چیزی کم ندارد به‌طوری که من خودم هم چندین بار دلم می‌خواست مانند او آفریده می‌شدم. شب و روز در را روی همسرش قفل می‌کند و در خیال خود مطمئن است که همسرش با پدر و برادران خودش و همسرش رابطه‌های متعدد جنسی دارد. قابل ذکر است که این آقا خودش ید طولایی در ارتباط با دختران مختلف داشته و دارد و چندین بار هم حین عمل منافی عفت دستگیر شده.

    دیگر ترجیح می‌دهم گزارش‌ها را تکرار نکنم. در این گزارش‌ها دو مورد به‌شدت بر زندگی مادرانشان مؤثر بوده‌اند، دو مورد بر زندگی خواهرانشان و دو مورد بر زندگی همسران‌شان. من به‌شدت معتقدم که اکثریت قریب به اتفاق مردان جامعه ما فاسدند. اصل بر فساد عمومی است مگر اینکه کسی بخواهد خلاف جریان آب شنا کند. البته من کاری به گذشتۀ آدم‌ها ندارم. ممکن است هرکدام از اینها یک جایی تصمیم بگیرد که راهش را عوض کند و آن موقع ما ملاک را حال افراد قرار می‌دهیم.

    می‌خواهم بپرسم که ما تا کجا باید تاوان چنین مردانی را در جامعه بدهیم؟ بس نیست قضاوت کردن زنان با توجه به مردان اطرافشان؟

    21 Jul 11:11

    تجاوز 10 مرد تگزاسی به دختر فراری

    by info@fararu.com
    مقام‌های محلی شهر «آستین» در تگزاس اعلام کردند: یک دختر 13 ساله پس از فرار از خانه از سوی 10 مرد خلافکار در این شهر مورد تجاوز قرار گرفت.
    21 Jul 09:19

    آیت الله جنتی ابقا شد

    by info@fararu.com
    Mansoori66

    ارزش خبری: تازگی

    18 Jul 19:05

    چپ هرگز روشنفکر ملی نداشته است

    Mansoori66

    تنها نگاه قابل تامل به مخالفت‌ها با اسرائیل رفتن مخملباف.

    البته این دنباله‌روی چپ‌های ایرانی از چپ‌های آمریکایی را مسئله قابل تامل و بحثی می‌دونم؛ ولی هژمونی آمریکا زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار داده. منطقه را ناامن کرده، تحریم‌های غیرقانونی به ملت ایران تحمیل کرده، در غیاب ابرقدرت می‌خاد برای دنیا تصمیم بگیره. هژمونی آمریکا مسئله ما نیست؟ هست، مسلما هست

    نزدیک به 22 سال پیش یادداشتی برای مجله خاوران (شماره 5-6) نوشتم با عنوان «جشنواره فجر: حضور پریده رنگ سینمای عرب» (مهر 1370). آن زمان شاید تنها کسی بودم که در این باره می نوشت. معدود همفکران دیگری هم بودند اما کمتر کسی فکر می کرد که چرا جشنواره فجر به روی همه جور فیلمی باز است جز فیلمهای همسایگان ما از ترک و عرب و پاکستانی و هندی. همانجا نوشته بودم که لازم است در کنار فیلمهای سوری و مصری و لبنانی و فلسطینی فیلمهای اسرائیل را هم بشناسیم و نمایش دهیم. 

    اما چرا چشم ما به روی همسایگان مان بسته بود و هنوز هم به میزان زیادی بسته است؟ در همان یادداشت در تحلیل خود نوشته بودم از بس که ما خود را دنباله رو غربی تعریف کرده ایم. می خواهیم جا پای جای او بگذاریم. از خودمان فکری نداریم و طرحی نداریم. خودمان به مساله مان فکر نمی کنیم. لاجرم قادر نیستیم از فضای گفتمانی غربی خود را بیرون بکشیم. به عرب و همسایه هم وقتی توجه می کنیم که غرب توجه کرده باشد. نمونه اش نوبل نویسنده مصری نجیب محفوظ و نویسنده ترک اورهان پاموک که تنها پس از آن بود که آثارشان را خواندیم.

    داستان اسرائیل رفتن مخملباف هم همین است. دوستان چپگرای ما پای خود را از دایره اندیشه غربی بیرون نمی گذارند. احکام آنها را برای مای ایرانی هم به اجرا می گذارند و تعجب هم می کنند اگر بگویی تصمیم استفن هاوکینگ مثلا به من چه ربطی دارد؟ او همانقدر به من ارتباط دارد که آیت الله سیستانی به چپگرایان آمریکا. من در کشوری زندگی می کنم که با اسرائیل رابطه ندارد سهل است سی و چند سال است مردم خود را به گروگان خصومت با اسرائیل درآورده است. آیا من که تنها شهروند جهان ام که گروگان گرفته این خصومت ام باید همان راهی را بروم که نویسنده و آکادمیسین و روشنفکر غربی می رود؟ دانشگاه همان استاد با دانشگاههای اسرائیل رابطه دارد. کنفرانس های مشترک برگزار می کنند. استادان اسرائیلی به کشور و دانشگاه او رفت و آمد دارند و بورسیه ها و فرصتهای مطالعاتی متقابل به اعضای آکادمی ها تعلق می گیرد. هزار جور رابطه علمی بین دو کشور و مراکز علمی و تالیفی و انتشاراتی آنها وجود دارد. حقوق آن استاد در کشورش محفوظ است و هر طور بخواهد می تواند سیاست های دولت اش را در باره جهان و خاورمیانه و اسرائیل نقد کند. آیا رفتار او می تواند الگوی من باشد؟

    فرض کنید چپ های آمریکا هیچ زمینه مهم دیگری برای فعالیت نداشته باشند جز همین دعوای اسرائیل و مخالفت با لابی های اسرائیل در آمریکا و حقوق فلسطینی ها و امثال این مسائل. آیا این وظیفه چپ های ایرانی است که از همان راه بروند؟ آیا چپ های ایران مساله ملی ندارند؟ مساله ملی خود را مثل مساله ملی چپ های آمریکا تعریف می کنند؟ اسرائیل نسبت اش با ایران همان نسبتی است که با آمریکا دارد؟ آمریکا از همه جور حمایت از اسرائیل دریغ ندارد و ایران از هر جور مخالفت دریغ نمی کند. این دو موقعیت سیاسی یکی است؟ آثار و پیامدهایش برای مردم دو کشور یکی است؟ تا نتیجه بگیریم که همان رفتار چپ آمریکا مثلا امثال نوآم چامسکی بهترین نسخه رفتار سیاسی برای ایرانیان هم هست؟

    من نه این روشها را می فهمم و نه این روشها را برآمده از مساله ملی و منافع ملی ایران و ایرانی می دانم. چپ ما متاسفانه در دوره شوروی بزرگترین مساله اش حفظ هژمونی روسی بود و در دوره پساشوروی مخالفت با هژمونی آمریکا. هیچ دستور کار دیگری ندارد. مساله فلسطین هم بهانه است. و گرنه اگر مساله فلسطینیان مطرح بود سرنوشت آنها در سوریه هم برای چپ مطرح بود. نیست برای اینکه سوریه در قلمرو چپ است. ظلم و ستم فقط در اسرائیل بد است. اگر در چچن اتفاق افتاد یا در ارومچی و کاشغر اصلا مساله ای نیست. در تهران هم که ناگفته پیدا ست. چشمپوشی چپ آزار دهنده است. چپ هیچ راه حلی برای مساله ایران ندارد یا آن را چنان به سرنوشت اسرائیل و رابطه اش با فلسطینان گره می زند که راه حل اش به نسل من و شما نمی رسد. کارنامه چپ کارنامه غربزدگی ویرانگری است. چه زمانی که زیر پرچم سرخ سینه می زد و چه زمانی که از جمهوری اسلامی دفاع می کرد و روشهایش را به او می آموخت و چه امروز که به بهانه فلسطینیان به تداوم گروگان ماندن ایرانیان کمک می کند. چپ هرگز روشنفکر ملی نداشته است. و طبیعی هم هست. کسی که به دغدغه های ملی خود فکر نمی کند، مساله اش ایران نیست، سرش جای دیگری گرم است و دلش عشق دیگری دارد چطور می تواند روشنفکر ملی باشد؟ و امروز در میان روشنفکران درست مانند روحانیان کمتر کسی دل به ایران دارد. ایران برای آنها وجه المصالحه است.  باید چراغ برداشت و دنبال کسانی گشت که قبله شان ایران است. آنگاه ممکن است از سیاست مستقل ایرانی حرف بزنیم. 
    18 Jul 10:14

    مصر نامهربان و زخم‌های باز یک اسلام‌شناس

    by mehdi

    این یادداشت برای هفتادسالگی نصر حامد ابوزید نوشته و برای نخستین بار درسایت فارسی بی بی سی چاپ شده است. 

    اگر به مرگی ناگهانی در سال ۲۰۱۰ نمی رفت، امسال هفتاد ساله می‌شد؛ نصر حامد ابوزید، اسلام‌شناس مصری که داستان تکفیرش نام او را بر سر زبان‌ها انداخت. ابوزید از آن آدم‌هاست که بزرگ‌ترین ابداع عمرشان، زندگی‌شان است. قدی کوتاه و تنی فربه داشت و خود بارها از سنگین بودن پیکرش می‌نالید. در کودکی اسباب ریشخند هم‌سالان‌اش بود. به قول خودش، همین باعث می‌شد که از بازی با بچه‌ها به مطالعه پناه ببرد. ولی هر چقدر تن‌اش سنگین بود، خیال و اندیشه‌اش بلندپرواز و تیزرو بود. لحظه لحظه‌ی زندگی‌اش را آزمود و اندیشید و راهی را رفت یکه؛ اما مایه‌ی الهام برای دیگران.

    تکنیسین پلیس
    ابوزید خود را یک مصری تمام‌عیار میدانست؛ کسی که با فرهنگ مردمان عادی آن آشناست و پیوندی وثیق و عمیق برقرار می‌کند. زاده‌ی دهم ژوئیه ۱۹۴۳ بود در روستایی کوچک به نام قُحافه، در نزدیکی طنطا در دلتای نیل، شمال مصر. در خانواده‌ای تهیدست و سخت‌کوش. پدرش مغازه‌ی بقالی داشت. زمانی که کودک بود، پدر بیمار شد و اندوخته‌اش را برای درمان هزینه کرد، بی‌عاقبت.
    چهارده‌ساله بود که پدرش درگذشت. مادرش آن هنگام سی و پنج سال داشت با پنج فرزند در خانه – که بزرگترین‌شان نصر بود – و دختری به نام بدریه که ازدواج کرده در خانه‌ی خود میزیست. برادری داشت به نام محمد و چهار خواهر. مسئولیت خانواده‌ای شش نفره به دوش او افتاد. سخت کار می‌کرد تا همراه مادرش از عهده‌ی زندگی فقیرانه‌شان برآید. به هنرستان رفت تا رشته‌ای فنی بخواند و زودتر کار پیدا کند. رشته‌ی الکترونیک را برگزید و تکنیسین الکترونیک در یکی از مراکز پلیس شد، در المحله الکبری و سپس در قاهره. تا سی و نه سالگی ازدواج نکرد تا جای خالی پدرش را برای خواهران و برادرش پر کند. سال‌ها بعد که مدتی در ایالات متحده، ژاپن و اروپا زندگی کرد و نام و نوایی بسیار یافت، نه هیچ از عشق قُحافه در دل‌اش کم شد، نه ذره‌ای از حس پروا و پرستاری پدرانه نسبت به خانواده‌اش. ابوزید دوبار ازدواج کرد. سترون بود. اما همیشه پدر بود؛ برای خواهران و برادرش، برای دخترخوانده‌اش، شیرین، برای شاگردان‌اش. مصر را همیشه مادر خود می‌دانست. مادری که در سال ۱۹۹۵ به حکم تکفیر دادگاه او را از خود راند و آواره‌ی جهان کرد. او برای مادر نامهربان مصر، از آن پس، همه روز، سوگواری کرد. زخمی در جان‌اش باز شد که هیچ گاه التیام نیافت.

    p15_20130803_pic1تکفیر، سپر فساد مالی
    به گواه نوشته‌هایش، د‌‌‌ل‌مشغولی کانونی او عدالت اجتماعی بود. ابوزید نابرابری‌های جامعه‌ی مصر را از کودکی زیسته و آزموده بود. اگر روزگاری به ایدئولوژی اخوان المسلمین روی آورد، مفتون وعده‌های آن برای عدالت اجتماعی شده بود. زیر تأثیر رهبران فکری اخوان تصور می‌کرد «اسلام راه حل» برای عدالت اجتماعی است. بعدها که افسون ایدئولوژی اسلامی در ذهن‌اش زدوده شد، به سراغ هرمنوتیک یا فهم روش‌مند قرآن رفت تا نشان دهد غایت نهایی پیام قرآن، عدالت اجتماعی است نه احکامی که فقیهان به نام شریعت مقدس می‌نمایانند. از نظر او، هرچه در قرآن آمده بود، قرآنی نبود؛ یعنی هر حکمی در قرآن، تقدس نداشت. بسیاری از احکام آمده در قرآن بازتاب زندگی و تاریخ محمد بود و ضرورت سخن گفتن خدا با انسان به زبان او. در قرآن سخن از بردگی آمده، اما کمتر فقیهی امروزه بردگی را مشروع می‌داند و توصیه می‌کند. به همین سان، تعدد زوجات و کتک‌زدن زن و میراث و دیه‌ی نیمه برای زن و بسیاری دیگر از احکام نیز فاقد تقدس‌اند. بسیاری از احکام آمده در قرآن قواعدی اجتماعی برای نظم زندگی پیش از اسلام‌اند. حتا احکام تأسیسی نیز، تأسیس برای آن زمان و آن شکل از مناسبات و روابط اجتماعی و سیاسی بود نه همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها. او حتا حکم ربا را نیز امروزه بی‌معنا می‌دانست، چون در ساختار اقتصادی زمان پیامبر تحریم ربا به عدالت اجتماعی کمک می‌کرد، ولی امروزه ارتباطی میان ربا و عدالت اجتماعی نیست.
    ابوزید در یکی از کتابهای خود، از مؤسسات مالی و اعتباری اسلامی که فساد مالی گسترده دارند و از بُن با عدالت اجتماعی بیگانه‌اند، انتقاد کرد. در ماه مه ۱۹۹۲ برای مقام استادی تمام در دانشگاه قاهره تقاضا فرستاد و چند کتاب خود را همراه آن کرد، از جمله همان کتاب که نقدی بر مؤسسات مالی اسلامی را در برداشت. غافل از آن‌که یکی از اعضای کمیته‌ی بررسی صلاحیت علمی استادان کسی بود به نام عبدالصبور شاهین، از سهام‌داران اصلی یکی از مؤسسات مالی اسلامی. شاهین نمی‌توانست انتقام خود را از ابوزید آشکارا بر سر نقد فساد مالی‌اش بگیرد. چه راهی کوتاهتر از «تکفیر»؟ تیغ کینه را برهنه کرد و نوشت آثار ابوزید دچار «ضعف آگاهی دینی» است و به همین سبب در کار «تروریسم فکری» است. شاهین آثار ابوزید را «ایدز فرهنگی» خواند که مارکسیستی سکولار می‌خواهد به جامعه‌ی مسلمان مصر منتقل کند و آن را نابود سازد. ناگهان امامان جمعه و جماعت مصر روغنی تازه برای جوشاندن خون تعصب مردم یافتند. ابوزید بر مناره و منبر لعن شد.
    اسلام‌گرایان به اشاره‌ی شاهین به دادگاه شکایت کردند. آن‌ها نه تنها خواهان تکفیر ابوزید که جدایی او از همسرش، دکتر ابتهال یونس، استاد زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه قاهره بودند. به کام خود رسیدند. حکم تکفیر و جدایی، هر دو، صادر شد. مدتی بعد حکم جدایی با تجدید نظر نقض شد، اما تکفیر همراه ابوزید تا آخر عمر ماند؛ همچون سندی برای تهدید مستمر آزادی اندیشه در کشورهای عربی.

    6a00d834525c8d69e2014e861b804c970dپتک‌هایی برای شکستن حجم یخ
    ابوزید هشت ساله بود که قرآن را به تمامی حفظ کرد. انس او با قرآن همراه با تبلیغات اسلام‌گرایان درباره‌ی ضرورت «بازگشت به قرآن» سودای فهم این کتاب را در او نیرو بخشید. پدرش از ستایش‌گران محمد عبده بود. این ارادت به او نیز منتقل شد. محمد عبده، از پیش‌گامان فهم نوین اسلام و به ویژه نگریستن به قرآن به مثابه‌ی متنی ادبی بود. کسانی مانند امین الخولی و طه حسین (هر دو تکفیرشده) از الهام‌گیران مکتب فکری عبده بودند و هر یک به شیوه‌ای رویکرد ادبی به قرآن را پی گرفتند. ابوزید خود را ادامه‌دهنده‌ی دیگر این راه می‌دانست. شیدایی برای شناخت قرآن او را واداشت که به رغم دشواری زندگی و فشار مالی به تحصیل در رشته‌ی ادبیات و زبان عربی در دانشگاه قاهره بپردازد. با موفقیت دکترای خود را گذراند. رساله‌ی فوق لیسانس او «معتزله و کاربرد مفهوم مجاز در قرآن» بود که بعدها با عنوان «رویکرد عقلانی در تفسیر؛ پژوهشی در مفهوم معتزلی مجاز قرآنی» (الاتجاه العقلی فی التفسیر) به چاپ رسید. به عقیده‌ی او، رکود چند سده‌ی اندیشه‌ی اسلامی حاصل انجماد قرآن‌شناسی است. او می‌کوشید سطح یخ‌زده‌ی این رشته را با نشان دادن سرشت ایدئولوژیک تفسیر معتزلیان از قرآن بشکافد. بعدها فکر کرد شاید تصوف یا تفسیر عرفانی از قرآن، به ویژه تأویل ابن عربی، از رنگ و روی ایدئولوژی بری باشد. رساله‌ی دکتری خود را درباره‌ی ابن عربی و مسأله‌ی تأویل نوشت. نتیجه گرفت حتا تأویل عرفانی از سیاق اجتماعی و سیاسی خود بریده و رهیده نیست. ایدئولوژی در پس پرده‌ی هر تأویل پنهان است.
    ابوزید میان کلام الله و قرآن تمایز می‌نهاد. خدا با انسان سخن می‌گوید، به زبان انسان. زبان انسان یعنی فرهنگ و تاریخ انسان. یعنی کلام الله صورتی محدود و نازل و انسانی می‌یابد. همان‌گونه که در مسیحیت عیسی هم انسان هم خداست، قرآن نیز هم‌هنگام کلام الاهی و فراورده‌ای انسانی است. ابوزید در آثارش نشان می‌دهد در سنت اسلامی از جنبه‌های انسانی و اجتماعی شکل‌گیری گفتار قرآنی و گفتارهای تفسیری غفلت شده است. به همین سبب است که قرآن با زندگی امروزین ما ارتباطی برقرار نمی‌کند. اگر بخواهیم قرآن را به سرچشمه‌ای برای الهام‌گیری در زندگی بدل کنیم، باید بر سویه‌ی انسانی آن تکیه کنیم و طبقات برهم انباشته‌ی تقدس را از روی آن برداریم و گوهر آن را که کرامت انسانی و عدالت اجتماعی است بازنماییم. به سخن دیگر، تنها راه زنده کردن قرآن، دیدن آن به مثابه‌ی فراورده‌ای تاریخی و انسانی است، گشودن امکانی برای بازنگری سراسری دستگاه شریعت. ابوزید نوشت قرآن کتاب قانون نیست. شریعت مقدس نیست. شریعت یا دستگاه نظری فقهی ساخته‌ی آدمیان است بر اساس مبانی علمی خاصی که امروزه اعتبار چندانی ندارد. باید ارزش‌های عام قرآن را فهمید و پایه‌ی قانون‌گذاری عرفی قرار داد.
    زندگی به رغم سنت
    ابوزید هیچ گاه دوست نداشت نقش قربانی را بازی کند. هرچقدر رنجیده از مصر و مردمان‌اش بود، به مصر مهر فرزندی داشت و به مردمان‌اش شقفت پدری. می‌گفت آب نیل در رگ‌هایش روان است. از سر اضطرار مصر را ترک کرد، ولی روزی از خیال آن محجوب نبود. با این‌همه، دوست نداشت عزت نفس خود را فدای عشق‌اش به مصر کند. به ابتهال یونس گفته بود اگر در تبعید مرد، جنازه‌اش را به مصر نبرند و به همان خاک تبعید بسپارند. دیده بود اسلام‌گرایان با تابوت نزار قبانی چه بی‌حرمتی‌ها کردند. شاعر بزرگ سوری، پس از بیست سال و اندی تبعید اجباری، در لندن مرد. وقتی برای اجرای مراسم، تابوت‌اش را در مسجدی قرار دادند، اسلام‌گرایان در برابر مسجد هلهله و غلغله کردند که این کافرکیش هرزه‌سرا را به مسجد چه کار؟ نزار قبانی شاعر عشق و آزادی زن بود و محبوب چند نسل عرب.
    ابوزید نمی‌خواست ابتهال شاهد چنین نامردمی و بی‌آزرمی باشد. بخت‌یار بود که در زمان حیات‌اش به مصر بازگشت، بعد از هشت سال دوری. گرچه دیگر نگذاشتند در دانشگاه قاهره تدریس کند. در دانشگاه‌های گوناگون جهان در مقام استاد میهمان می‌رفت و هم‌چنان به نوشتن ادامه می‌داد. معلم بود اما لحظه‌ای از یادگرفتن و تغییر کردن نایستاد. تا ماه‌های آخر عمرش به بازنگری یافته‌های علمی‌اش مشغول بود. این اواخر به دیدگاه‌های تازه‌ای درباره‌ی قرآن دست یافته بود. وقتی از سفر آخر اندونزی برگشت، ویروسی ناشناخته در خانه‌ی تن‌اش رخنه کرده بود. چند روزی نگذشت که درگذشت.
    ابوزید الگویی است از خودآگاهی و خودساختگی مردی عرب و مسلمان که در اعماق فرهنگی مردسالارانه زاده می‌شود، اما ذره ذره زندگی را می‌اندیشد و بازمی‌نگرد و خود را دگرگون می‌کند. داستان عشق نصر و ابتهال خلاف سنت‌های عربی است. او این داستان را با لحنی پرشور و صادقانه در زندگینامه‌ی خودنوشت‌اش «صدای یک تبعیدی» آورده است.
    * در نوشتن این یادداشت از زندگی‌نامه‌ی خودنوشت ابوزید بهره گرفته‌ام.
    Nasr Abu Zaid with Esther R. Nelson, Voice of an Exile, Reflections on Islam, Westport, Praeger Publishers, 2004