Shared posts

23 Feb 12:17

مثل انگلیسی

by پری


میگه

 اگه یه کاری رو بلد نیستی برو درسشو بده

اگه یکم بلدی برو مشاوره اشو بده

اگه بلدی برو انجامش بده

17 Oct 18:55

و یقینن یأسسش از صبوری روحش وسیعتر شده بود

by unsterblich
تولدش اسفند بود. گفت میخواهد برود تلفن را خاموش کند. رفت و خاموش کرد تا دو روز بعدترش هم پیدایش نشد.
09 Aug 20:34

http://oryanam.wordpress.com/2013/08/08/3577/

by عریان

من دوتام. من ِ ترجيحي ام ده ِ شب تا ده صبح ميزيد، من جبري ام ده صبح تا ده شب. بعد شواهد و قرائن نشان مي دهد كه در دنياي مزخرف امروز، بزرگ و پولدار كه شدم بايد يكي را استخدام كنم كه هر شب ساعت ده، كليه وسايل ارتباطي مثل موبايل، كامپيوتر و… را از من ِ ترجيحي بگيرد (با بيل خاموشش كند) و ساعت ده صبح تحويلش دهد. باشد كه در زندگي بعدي منِ جبري را بسوزانيم و كلا خلاص


28 Jul 20:19

برای دختر کوچکی که مال من نمی شود

by absence
یک زن قوی، اگر تشخیص بدهد که برای گذشتن از دوره‌ی گذاری از زندگیش باید تن فروشی کند، تن فروشی می کند. چه برسد به کارگری و کارمندی و فروشندگی آژانس هواپیمایی.
یک زن ضعیف، در این موقع پناه می برد. پناه می برد به نجابت و منتظر خیرخواهی در و همسایه (بخوان دلال های فضول و بیمار جنسی ازدواج) می ماند، یا پناه می برد به عشق و مردی را که کنارش است در تنگنا می گذارد تا همیشه کنارش بماند، یا پناه می برد به بی پناهی و جلب ترحم آدم ها و حاشیه‌ی امنی برای خودش می خرد. به چه هزینه ای؟ به هزینه‌ی همه‌ی عمر تن فروشی. هیچ وقت هم نمی فهمد که اسیر حاشیه‌ی امنش است. هر چقدر هم که بهش بگویی نمی فهمد چیزی که اسمش را گذاشته است خوشبختی کثافت است. کثافتی است که هر روز به آرایشگاه می رود. کثافتی است که لباس های گرانقیمت می پوشد و استخر و کلاس یوگا و سفر اروپا می رود.
خوشبختی زندگی کردن روی یک حاشیه امن نیست. زندگی کردن روی لبه پرتگاه است. کاری که تو داری می کنی. پرتگاهت را به هیچ چاردیواری امنی نفروش. هر وقت وقتش برسد پرواز می کنی. دیوار اما، روی تنت آوار می شود.