Shared posts

21 Oct 11:12

فصل دوم، قسمت سوم: پاییز در خیابان انقلاب

by tehranpodcast
[av_one_full first] [av_textblock size=” font_color=” color=”] خانم‌ها، آقایان. قسمت سوم از فصل دوم رادیو روغن حبه‌ی انگور حالا در دسترس شماست. رادیو روغن حبه‌ی انگور با طعم پاییز در خیابان انقلاب (اجرای زنده در دانشکده‌ی هنرهای زیبا) این برنامه بخش‌هایی از اجرای ادیت‌شده‌ی برنامه‌ی زنده‌ی ما در دانشکده‌ی هنرهای زیبا در تهران است به اضافه‌ی...
21 Oct 05:38

بگذریم ...

by محسن باقرلو

پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم 

داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم 

.

ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ 

از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم! 

.

زل زدی در آینه اما مرا نشناختی 

این منم که روزگارم کرده با پیری گریم 

.

رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند 

رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم 

.

بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود و عشق 

گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم" : 

.

یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان 

خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:

"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست 

تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم" 

.

شیشه را پایین کشیدی ، رند بودی از نخست 

زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم 

.

موج را تغییر دادم ، این میان گفتی به طنز: 

"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم" 

.

گفتم آخر شعر تلخی بود ،با یک پوزخند 

گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم ...

.

.

.

پی نوشت :

این غزل کاظم بهمنی را میشود دهها بار خواند و هر بار تلخ و عاشقانه لذذت برد ...

بدون اغراق یکی از زیباترین غزلهایی ست که در تمام این سالها خوانده و شنیده ام ...

کاش این غزل را من گفته بودم ، آنوخت تقدیمش میکردم به همه آنهایی که یک روزی یک جایی یک عشق نابی داشتند که به هر دلیل به عشقشان نرسیده اند و باز یک روزی یک جایی بعد از ساااالهای سال می بینند هم را ... عوض شده ، تغییر کرده ، انقدرکه یکی دیگری را نشناسد ...

.