Shared posts

17 Jan 11:51

Pig Box

by noreply@blogger.com (klimtbalan)
Pig Box from David Chao on Vimeo.
.

Al calor del puercoespín...


08 Jul 16:04

VACATION TIME!

by noreply@blogger.com (Cara Carmina)






******

Señorita Cara Carmina is
ON VACATION MODE!!!!!!!!!!!!!

applauses!!!!!!!!

oh oh oh! I´m going to Mexico!
to see my sister!
to eat good food!
to be on the beach doing NOTHING!
to eat good food! 
(did I mentioned that already?) ;)

Will be back in 2 weeks!!!!
(I´ll be posting photos on my instagram
to share with you!)
see you later aligators!
(soooo happy!!!!!!!)

.....................

La señorita Cara Carmina esta
en MODO VACACIÓN!!!!!!!!!

aplausos!!!!!!!!!!!!!!

oh oh oh! nos vamos a México!
a ver a mi hermana!
a comer bien sabroso!
a tirarme a la playa y no hacer NADA!
a comer bien sabroso!
(aaah ya mencioné eso?) ;)

Regreso en 2 semanas!!!!
(voy a poner fotos en mi instagram
para compartirles la vacación!)
ahí se ven!
(que felicidad!!!!)

******

11 Jun 17:14

34. شبیه یه اسفنج خنگ

by living-on-the-moon
بالشم رو بغل کردم؛ میخوام انقد گریه کنم تا شبیه یه اسفنج بشم که چند ماهه تو آب مونده.

11 Jun 07:39

پایگاه خبر: تصویرگر کتاب های کودکان امشب گران ترین جایزه ادبیات کودک را به خانه می برد

11 Jun 07:39

پایگاه خبر: شوالیه جدید ادبیات کودک بریتانیا برگزیده شد

شوالیه جدید ادبیات کودک بریتانیا برگزیده شد

مالوری ب

بیشتر بخوانید

11 Jun 07:37

غم انگیز ترین قانون خرید

by nesezer

یک شیشه مکعبی را تصور کنید که با چوب پنبه  بسته شده باشد. بعد پر باشد از گلبرگ های عطری . وسوسه برانگیز است؟ هوم؟آدم هی وسوسه میشود برود یکی از آن مکعبی ها را برای خودش بخرد و کیف کند . اما میدانید به نظر من خرید اشیا یک قانونی دارد . بعضی چیز ها را نباید خرید . یک همچین شیشه ای که پر از گل های خشکیده و معطر و صد البته وسوسه کننده است  را که نباید خرید ، باید هدیه گرفت. این را وقتی از جلوی ویترین این شیشه های مست کننده رد میشوم هزار بار با خودم تکرار میکنم تا وسوسه خریدن این شیشه معطر از سرم دور شود . به قولی به خودم وعده سر خرمن میدهم یک روز هدیه میگرم همچین شیشه ایی را که از قید خرید همچین شی وسوسه برانگیزی خلاص شوم . یک شیشه که پر از بلوط و انار و دانه های معطر و خشکیده است را باید هدیه گرفت و هر روز صبح با ذوق زیر دماغ کشید و به به گفت و بیهوش شد. بو کشید و به دوستی فکر کرد که بخشنده این حس خوب است . این دوست بدون شک حتمن یک فرشته ایست که لباس آدمیزاد به تن کرده که بیاید چنین هدیه ایی به من بدهد و بعد غیب شود .این را خوب میدانم چنین دوستی یافت شدنی نخواهد بود.

 یک چیزهایی توی دنیا وجود دارد که فقط باید هدیه گرفت . نباید جز لیست خرید شخصی ها باشد . یک چیزهایی توی دنیا وجود دارد که از قانون باشد "برای هدیه دادن " پیروی میکند و این غم انگیز ترین قانون خرید است.

11 Jun 07:37

http://nesezer.blogfa.com/post/804

by nesezer
سلام تعطیلاتِ زیاد
11 Jun 07:36

Another good morning.

by noreply@blogger.com (pascal)
11 Jun 07:35

Wet wet wet

by noreply@blogger.com (pascal)
11 Jun 07:35

May your chimneys smoke for many many years to come.

by noreply@blogger.com (pascal)
11 Jun 07:35

چرت تابستانی

by nikolaa

امتحان هایت تمام شده باشد. بالشت را برداری بندازی وسط اتاق روی روفرشی . در تراس را باز بگذاری. صدای قمری بیاید. صدای بچه گربه بیاید. صدای بوق بیاید حتی. باد ملایمی بخورد توی صورتت. تو راحت خوابیده باشی. راحت راحت راحت خوابیده باشی و خیالت جمع باشد که درست یازده روز مانده به آخر خرداد تابستان شده است ...!

11 Jun 07:35

آن روز که نازنین یخ در باسنش کرد

by golparia

یک برادر کوچک داشتن با تمام چرخ و فلک هایی که وسط فیلم مورد علاقه ات جلوی تلویزیون می زند...

یک برادر کوچک داشتن با مشت هایی که وسط جنگ های بازی به شکمت می زند و تو را روی زمین می اندازد

...

یک برادر کوچک داشتن با سوال های تمام نشدنی و مدام حرف زدن های خستگی ناپذیر

...

یک برادر کوچک داشتن با صبح هایی که زود بیدار می شود و طاقت خواب بقیه را ندارد و هر چند ثانیه صورتش را به صورتت می چسباند که: افروز؟! بیداری؟ افروز؟! یه سوال بپرسم؟ افروز؟! خوابی؟

یک برادر کوچک با دست های سیاه وقتی که از دوچرخه سواری بر می گردد و با لباس های خاکی وقتی با بچه های کوچه یک دعوای مفصل داشته است

.

یک برادر کوچک که وقت امتحان ها می گویند بیا کشتی بگیریم تا درس هایت را بیست شوی و اگر با او کشتی بگیرم برای 20 شدن درس هایم دعا می کند

با همه ی این برادر کوچک داشتن، دفترچه خاطراتش دنیایی دیگر دارد. وقتی یکی از اتفاق های بزرگ 8 سالگی اش، انداختن یخ توی باسنش توسط نازنین و قدرت نمایی توسط انداختن یخ به قلب نازنین است، آدم دلش نخواهد هزارسال یک برادر کوچک داشته باشد؟

11 Jun 07:32

کانون اصلاح و تربیت (4)

by almatavakoll

حسین که از پشت میله های اتاق من را دید داد زد: "خانوم DJ "و دست تکان داد. بعد ما رفتیم بالا و او نیامد نقاشی کند. قهر کرده بود از صبح.

رفتم که :"حسین بیا."

 گفت:" نمیام. "

گفتم :"حسین من و تو با هم دوستیم . من دو هفته صبر کردم که ببینمت. تو اصلن نمی فهمی که من فقط به خاطر تو میام."

گفت:"من دوست شمام؟ شما روتون میشه واقعا به این و اون بگین با یه دزد دوستین؟"

من در حالی که یخ کرده ام:"یه اتفاقی افتاده و تموم شده،نه؟منم تو زندگیم اشتباه می کنم.چرا فکر می کنی بدترین آدم دنیایی؟هااااان؟حالا میای یا نه؟"

حسین:"نه!"



ما رفتیم به سمت اتاق بزرگه.

امروز بچه های جدید اضافه شده بودند. مجید به جرم کراک فروشی و محمد به جرم تهمت ناروا زدن. بعد شروع کردیم درباره ی سفر حرف زدن. امروز هانی و میلاد خل شده بودند. میلاد که کراک می کشد و اکس  می زند، خنده های عصبی می کرد. هانی فحش های بد می  داد . سه ، چهار بار هم افتادند به جان هم و کتک و کتک کاری!

 حسین تنهایمان گذاشته بود و بچه ها دست از مسخره بازی برنمی داشتند.

آخر سر قرار شد شروع کنند به نقاشی . گفتیم : “دوست دارید با چه چیزی سفر کنید؟ بکشیدش.”

یکی خودش را بر روی ماهی در دریا کشید. یکی اتوبوس کشید. یکی مینی بوس کشید.................و  بعد...........................

بلایی که از آن می ترسیدم سرم آمد.

میلاد زد توی خال. برداشت و یک آلت تناسلی  گنده کشید و روبه رویم گرفت که خوشگله خانومDJ؟

 

11 Jun 07:28

کتاب هایی برای فروش

by یاسر خوشنویس

من و همسرم در حال فروش کتاب هایمان هستیم
اغلب کتاب ها در حوزه فلسفه و منطق و برخی هم در زمینه جامعه شناسی، ادبیات، مطالعات زنان و تاریخ اسلام و ادیان هستند
فهرست کتاب ها پیوست شده است
در صورت تمایل برای خرید یا بررسی حضوری ترجیحا با موبایل من تماس بگیرید
۰۹۱۲۸۱۵۹۵۱۲

 

فهرست کتابها

10 Jun 10:51

کانون اصلاح و تربیت (3)

by almatavakoll

بچه ها یه جشنی دارند به اسم جشن پتو. هر وقت قراره آزاد شن ، روی سرشون پتو  میندازن و بچه های دیگه تا می خورند می زننشون!

و بعدش  اهم بدرقه  شون می کنند. امروز با فک های افتاده به این جشن نگاه کردیم و بعد نوبت نقاشی کشیدن شد .اول بچه ها درباره ی دوستانشان حرف زدندو بعد گفتیم کسی رو که دوس دارین جاش باشین بکشین و نگاهشان کردیم تا ببینیم چند تا علی دایی کشیده می شه!

دیدیم همه یه مرد رو می کشن که سبیل داره.

یه مرد گنده .

پرسیدم این کیه؟

-یه دزد معروف تهرانه خانوم. هیچوقت گیر نمیفته. خیلی با حاله خانوم. خیلی زرنگه.اسمش فرهاده!

 

09 Jun 07:36

wolf

by noreply@blogger.com (♥)
The 3 C's of this year's holiday magic season have arrived!

And they come in the form of a super hi-quality, super limited edition 
of Madalina Andronic cards : 60 sleek&chic postcards, with 8 different illustrations, offered in sets of two, just in time for the season's greetings! 

The small series is called "Constellation" and all the mesmerizing magic starry sky 
of this winter is paired with 4 different lovely animals (a cat, a reindeer, a wolf and 
a bear) in a special little card for the loved ones. Just perfect!

Only 12 sets of postcards will be available to online buyers (3 sets with each animal), 
so order them via my Facebook Page

 - HURRY UP! - 

The rest you will have to come get it yourself at the 2 most lovely
 Christmas Designer Fairs in town:

#1 Marche de Noel, 15th-16th of December, The Ark, Bucharest
#2 Made in RO - design romanesc de dat in dar, 22nd-23rd of December, 
La Copac, Bucharest

Be there or be super duper square, cuz they are awesome!













*I used a thick 350gsm, sustainably sourced paper stock, with a glossy laminate finish on one side. The other side is lightly coated with a faint satin finish, making it easier to write your own message. The paper stock for these Postcards is acid and lignin free.
09 Jun 07:34

belated big blue bath

by noreply@blogger.com (♥)



.. dreaming late night fishing late night dreaming late night ..










how do you take your bath?

09 Jun 07:34

such a Grimm time

by noreply@blogger.com (♥)
part of a collaborative project - on which i will tell you more in a bit!

till then - brrr, so cold....brrr, so alone!






09 Jun 07:34

What is it with banks and fairytales?

by noreply@blogger.com (♥)
Y'all know it's a pleasure for me to illustrate fairytales of all kinds. 
So when Garanti Turkey approached me with such a project, I happily obliged. 
They thought of a cute way of celebrating Valentine's day with a customizable 
Facebook app, where you could be able to make your own fairytale 
according to your own love story.

It was an all-green-lean-loving-machine which turned out pretty good, don't you think?
















but what is it with banks and fairytales lately?
09 Jun 07:32

Fata in Gradina de Aur | The Girl in the Golden Garden

by noreply@blogger.com (♥)
My take on the romantic 'The Girl in the Golden Garden' poem,
 turned into a short series of illustrations - a little bit on the other side, 
with dark, rich, prussian blue, delicate white details and carefully laid gold leaf,
 a walk through the magic of this beautiful Wallachian tale.

 *on display until the 30th of March at Art Yourself gallery in Bucharest

all artworks are FOR SALE, so if interested, just drop me a line!

 
no.1 - SOLD (40x50cm), no.2 - SOLD (40x50cm)


no.3 (50x50cm) - SOLD, no.4 - SOLD (50x50cm), no.5 (50x50cm)
(click for better view)



 
no.6 - SOLD (30x40cm), no.7 - SOLD (30x40cm)



 
no.8 (30x40cm), no.9 (30x40cm illustration, 40x50cm with frame)



no.10 (40x50cm),
no.11 - SOLD (40x50cm)


no.12 - SOLD (30x40cm illustration, 40x50cm with frame)


 


09 Jun 07:27

همه نصیب ما از تینیجری!

by nikolaa

خاک بر سر این فیلم های موزیکال تینیجری که فقط بلدند متفاوت بودن آدم ها را توی سرشان بزنند. داشتم فکر می کردم چرا باید دوره های نوجوانی دو نفر توی دنیا انقدر با هم فرق داشته باشد. ما هیچ وقت مدرسه مختلط نداشتیم. کلاس رقص باله و سالسا نداشتیم. کلاس نجاری نداشتیم. توی مدرسه مان کمد شخصی نداشتیم که عکس خانواده یا حتی دوست پسرمان را ببریم بچسبانیم داخلش و هی رد شویم و توی کمدمان را نگاه کنیم و نیشمان تا بناگوشمان باز شود. ما حتی سلف غذاخوری نداشتیم که هر روز یک سری سبزیجات و پوره و غذاهای مفید بریزند توش و بدهند دستمان و بعد ما در حالی که روی میزهای چهار نفره سلف با دو تا از بچه های اکیپمان( که حتی آن را هم نداشتیم ) بنشینیم و برای پسر تازه وارد خوشتیپی که جدیدا به مدرسه مان آمده نقشه بکشیم و بگوییم " آهای فلانی . اگه دوس داری میتونی رو میز ما بشینی!" و بعد به هم چشمک بزنیم !

ما هیچ وقت دامن کوتاه چین دار نپوشیدیم .مسابقات والیبال نداشتیم . حتی هیچ وقت تشویق کننده تیم بسکتبال پسرهای تیشرت قرمز مدرسه مان نبودیم. هیچ وقت موهامان را دم اسبی نبستیم و هیچ کس به ما نگفت "امروز چه خوشگل شدی!" . همیشه همان لباس سرتاپا سرمه ای را کردیم توی تنمان و اگر همه پانصد نفرمان را از بالا نگاه می کردند هیچ فرقی با هم نداشتیم !

ما مهمانی های آخر هفته نداشتیم. پارتی آخر سال نداشتیم. کمپ تابستانی که برویم آنجا و هی بزنیم و بکوبیم و خوشحالی کنیم و مخ معشوق سابق فلانی را بزنیم یا معشوق سابق آن یکی فلانی مخ ما را بزند نداشتیم. قرار های یواشکی پشت کاج های اردوگاه تفریحی مدرسه نداشتیم.حتی جشن بییییییییییییب برای دخترهایی که دیگر نمی شد اسمشان را دختر گذاشت نداشتیم!!!

ما توی نوجوانی مان دلبری نکردیم. از پشت شیشه کلاس موسیقی مدرسه مان کسی را دید نزدیم. برای داشتن یک نفر با هزار نفر در نیفتادیم. مامان بابای روشنفکر نداشتیم که بگذارند برای تمرین درسی از خوشتیپ ترین پسر کلاسمان کمک بگیریم و بعد ما را با هم تنها بگذارند .ما حتی توی اتاقمان یک تراس بزرگ که به داخل حیاط باز شود نداشتیم که وقت بدرقه همان خوشتیپه نگاه های معنی دار به هم بکنیم و احتمالا یکی از آهنگ های ملایم کریس دی برگ هم پخش شود و بعد استغفرالله ....! مجبور شویم شبکه را عوض کنیم!

خاک بر سر این فیلم های موزیکال تینیجری ! خاک بر سرشان که هی یادمان می اندازند از کل دوران تینیجری فقط "جر"اش برای ما بود و بقیه اش برای دیگران!

09 Jun 07:05

41.

by m-mohebbi70
photo by : Sylwia Łakoma


مادام چشم هایش را میبندد ، مادام گیلاس میچیند پشت چشم هایش  . آن پشت ، دست ِ دخترهای نداشته اش را میگیرد و بالای تپه ای میبرد ، آن جا آنجیلنا را در آغوشش میگیرد  ، آنجلینا دو سالش است ، اما شمردن را به او یاد داده است . آنجلینا میشمرد ، مادام لبخند میزند آنجلینا میشمرد مادام گیلاس گاز میزند و در دهان آنجلنیا میگذارد ، مادام دستش را دراز میکند دو تا گیلاس میچیند برای نئونل و میگوید اولین گیلاس درخت را یادت هست ؟ برای تو چیدم ، از این به بعد نیمی از گیلاس های درخت برای تو ، نیمی از گیلاس ها برای آنجلینا ، آنجلینا همانطور دارد گیلاس ها را میشمارد . مامان همه ی گیلاس های پیراهنت  با خودت می شوید 5 تا ، اما تو از همه ی آن ها خوشمزه تر هستی . مادام لبخند میزند ، مادام لبخند میزند ، مادام لبخند میزند ، چشم هایش خیس شده است فشارشان میدهد ، دلش نمیخواهد  چشم هایش را باز کند ، دلش نمیخواهد گیلاس ها بروند ، آنجلینا و نئونل بروند ، دلش نمیخواهد دکتر بیاید و باز آرام بخش تزریق کند ، دلش نمیخواهد یادش بیاید که  همفری از گیلاس متنفر بود ، مادام  این بار که چشمهایش را باز کند،  شاید دیگر لبخند نزند ....



06 Jun 05:17

یک بازی، یک آس، یک نقل‌قول

by آیدا مرادی آهنی
Heath Ledger

Heath Ledger

ویلیام: «دلتنگ تو ام؛ همان‌جور که در قعر زمستان، خورشید دلتنگ گُلی‌ست. و «امید» است که می‌گذراندم از میان روز و مخصوصاً از میان شب. «امید»؛ آن‌چه که وقتی از جلوی دیدگانم دور می‌شدی به من گفت: “این آخرین بار نیست که این‌طور از دورها نگاهت می‌کنم.”»

 

افسانه‌ی یک شوالیه- برایان هلگلند-2001.

06 Jun 05:17

یک بازی، یک آس، یک نقل‌قول

by آیدا مرادی آهنی

 

Ethan Hawke

Ethan Hawke

وینسِن: «مسخره‌ست؛ جون می‌کَنی، به هر دری می‌زنی تا از یه‌جایی خلاص شی، اون‌وقت موقعی که دَمِ رفتن می‌شه یه دلیل واسه موندن پیدا می‌کنی.»

 

گاتاکا- اَندرو نیکول- 1997.

 

03 Jun 06:23

2013 :::

by lola

a year of love

 

Que 2013 sea un año de amor, paz, fuerza, creatividad y luz para seguir nuestro camino


03 Jun 06:22

غریبه ای با کوله پشتی سنگین

by zindagih

قد میکشم 

در این تهران دم کرده

درست مثل یک برنج وارداتی اصل


روباهه را با خودم آورده ام که اگر استاد راهنما اجازه دفاع نداد گازش بگیرد

حالا توی پیاده رو ها که راه می روم آدم ها یک گلوله ی دودی  را می بینند که برای خودش گیج و ویج می پرد و می دود و دندانهایش را به کفش های چرک آدمها نشان می دهد

03 Jun 06:10

http://havijebanafsh.blogfa.com/post-3955.aspx

by havijebanafsh

28 نوامبر 1977

از چه كسي مي‌توانم اين سوال را بپرسم (با اين اميد كه پاسخي بيابم)؟

آيا بدونِ كسي كه دوستش داشته‌اي، قادر به زندگي بودن، به معناي اين است كه او را كم‌تر از آن چه فكر مي‌كردي دوست داشتي؟



رولان بارت، خاطرات سوگواري

02 Jun 07:16

نه، وصل ممكن نيست. هميشه فاصله‌اي هست.

by noreply@blogger.com (Had Sa)

شعرهام را گم كرده‌ام. نه كه شعرهايي كه خودم نوشته‌ باشم. شعرهايي كه دوستشان داشتم. كه مي‌شد در هر حالي، تهِ هر چاهي به آن‌ها چنگ زد و بيرون آمد. شعرهايي كه همين ده سال قبل همه‌ي فكرم بودند. به معاني‌شان فكر مي‌كردم و جهانِ خودم را با آن معاني مي‌ساختم. حالا وقتي به آن شعرها مي‌رسم ديگر آن معاني يادم نيست. يادم نيست كه وقتي مي‌گفت هميشه فاصله‌اي هست اين فاصله چي بوده؟ فرقِ فاصله‌ي فروغ با فاصله‌ي سهراب چيست؟ فرصت براي بازگشتن و دوباره خواندن؟‌ نيست.
02 Jun 07:16

مي‌شد در او گم شد.

by noreply@blogger.com (Had Sa)
خنده‌اش جزيره‌اي بود كه كسي از آن باز نمي‌گشت.
02 Jun 07:12

قورباغه ات را اول قورت بده یا گوریل ات را اول بلند کن!

by mohomat