این مطلب را برای عصر ایران نوشتم:

جعبه‌ فلزی را باز کردند. کاغذها، مانند اسناد با ارزش بانکی، یکی پس از دیگری بیرون آورده شدند. هیجان جمع را فرا گرفته بود.
دست نوشته‌های نیوتن پس از ۳ قرن، در حراجی در لندن در سال ۱۹۳۶ در حال عرضه بود. نوشته‌هایی که قبل از آن هرگز منتشر نشده بودند.

جان کینز (که ما او را به بنیانگذاری یک مکتب اقتصادی می‌شناسیم) از عاشقان نیوتن بود. او خبر حراج را دیر شنید و وقتی رسید، بخش‌های زیادی به فروش رفته بود.
او تعدادی از برگه‌ها را خرید و در همانجا به تبادل و معامله‌ی برگه‌ها با کلکسیونرها پرداخت. آنقدر این کار را انجام داد تا بخشی از نوشته‌های نیوتن به صورت پیوسته جمع‌آوری شد. بخشی که از نظر بقیه بی‌اهمیت‌تر بود و حاضر شده بودند با او معامله کنند.

احتمالاً بسیاری از ما در مورد متن دست نوشته‌ها حدس‌هایی داریم: قوانین گرانش. پیش‌بینی‌هایی در مورد آینده‌ فیزیک ، ریاضی و البته شاید هم نامه‌های عاشقانه… .

اما دست نوشته‌ها حاوی این مطالب بودند: تلاش‌های گسترده‌ نیوتن برای کیمیاگری و ایجاد طلا از سایر عناصر. او مدت‌ها دنبال سنگ فلاسفه گشته بود. او کوشیده بود جادوی اعداد را کشف کند و با مطالعه‌ حرکت ستارگان، آینده‌ زندگی خود و دیگران را پیشگویی کند. قانون گرانش نیوتن، یکی از محصولات جانبی زندگی کیمیاگرانه‌ او بوده است!

بله! واقعیت تاریخی این است که نیوتن زندگیش را برای کیمیاگری گذاشته بود و آن را بیشتر از فیزیک و ریاضی دوست داشت.

کینز بعد از مطالعه‌ دست نوشته‌ها، ده سال بعد در ۱۹۴۶ آنها را به دانشگاه کمبریج (محل تحصیل نیوتن) هدیه داد تا این نوشته‌های او هم، مانند فرمول گرانش، حقیقت عمیق دیگری از هستی را برای ما آشکار کند:
«دانستن‌ها و توهم‌ها»، «فهمیدن‌ها و نفهمیدن‌ها» همه بخشی از واقعیت ما هستند. اگر مهم‌ترین قوانین حاکم بر هستی را نیز بفهمی و برای دیگران آشکار کنی، هنوز ممکن است در لایه‌ دیگری، در تلاش برای شعبده بازی و خلق ثروت باشی! و این لایه‌های مختلف، از ارزش تو کم نمی کند.
نیوتن نابغه‌ای منحصر به فرد با دغدغه‌هایی متعالی در حد کهکشان‌ها و عالم هستی نبود. او هم انسانی بود مثل ما. او هم گاه در تشخیص علم و شبه علم ناتوان می‌شد. او هم رویاهای کودکانه در سر داشت و می خواست عناصر دیگر را به طلا تبدیل کند و یک شبه ثروتمند شود.

خیلی ها درباره انتشار یادداشت های کیمیاگرانه نیوتن تردید داشتند و می ترسیدند با این کار ، از ابهت تاریخی او کاسته شود. پنداراشان چنین بود که نباید گذاشت تصویری که از نیوتن در ذهن هاست بشکند و او از برجی که برایش درست شده بود ، پایین بیاید.

در مقابل اما گفتند: قرار نیست انسان ها را تنها از یک منظر ببینیم ، اتفاقاً  حالا می‌توان بیشتر از قبل به او احترام گذاشت؛ چون انسانی عادی بود مثل ما، ولی با پشتکار زیاد. او زندگیش را برای کشف طلا گذاشت و حاصل تلاشش اگر چه طلا نبود، اما قانونی طلایی بود.

کینز سخنرانی خود را در انجمن سلطنتی لندن چنین به پایان برد:
از آشکار شدن این برگه‌ها هراس نداشته باشید. ما دیر یا زود باید بیاموزیم که انسان ها را با همه‌ «فهمیدن‌ها» و «نفهمیدن‌ها»یشان تحسین کنیم و نکوداشت آنان، نیازمند تحریف واقعیتشان نباشد.

نوشته اسرار جعبه فلزی نیوتن اولین بار در روزنوشت های محمدرضا شعبانعلی پدیدار شد.

+ دوستان ؛ نویسنده " پسر یعنی " من نیستم .. :|

مدتی بود میخواستم در مورد یکی از کارتون های مورد علاقه ام بنویسم و پیشنهاد کنم که حتما این اخرین محصول دیزنی رو ببینید. داستان اقتباسی است ازاد از قصه ی ملکه ی برفی اما چیزی که در روایتش به شدت با کارهای کلاسیک دیزنی متفاوت است نقش کاراکترهای مستقل و مصمم دو زن (خواهران) داستان است. بر خلاف تمام کلیشه های رایج داستان های پریان، در یخ زده هیچ معجزه ی بوسه ای در کار نیست و هیچ شاهزاده ی شجاعی سوار بر اسب سفید  گره نهایی را نمی گشاید و در نهایت چیزی که این دو خواهر را نجات می دهد تلاش و کوشش و قدرت فکر و عشق خواهرانه ی خود انهاست. وقتی فیلم یخ زده و چند نمونه ی دیگر مثل شجاع را با کارتون های نسل ما مقایسه می کنیم متوجه یک تغییر اساسی در نگرش جامعه نسبت به نقش زن می شویم. اگر نسل من با تصویر سیندرلا، سفید برفی و زیبای خفته بزرگ شد و نهایت ارزویش شبیه شدن به زنان زیبا و ارامی بود که  گوشه آشپزخونه اواز می خواندند و منتظر شاهزاده ی رویاهایشان بودند یا از ان بدتر کلا در خواب  فرو رفته بودند و باید با بوسه ی عشق بیدار می شدند، نسل جدید با تصویر متفاوتی بزرگ می شود؛ زنانی که مثل دو خواهر داستان یخ زده گیر مردان دغل بازو حیله گر و منفعت طلب یا خنگ تر از خودشان می افتند و در نهایت هم خودشان خودشان را نجات می دهند و یا حتی مثل قهرمان داستان شجاع اصلا به فکر ازدواج با شاهزاده نیست و از خانه فرار می کند چون اساسا دغدغه اش  چیز دیگری است. این تصویر جدید هرچند شاید کم تر عاشقانه و شاعرانه باشد اما تصویر با ارزشی است چون در آن زن از موجودی وابسته/ منفعل/ و خواب رفته به موجودی صاحب اراده و شعور تبدیل می شود. در واقع باید گفت که این تصویر انسانی تری است چون در آن زن  از یک موجود ( آبجکت) تبدیل به یک انسان می شود و یا به عبارت دیگر با مرد برابر می شود.

***

چندی پیش در روز جهانی زن آقای خامنه ای نطقی ایراد کردند و در آن به صراحت اعلام کردند که زن و مرد برابر نیستند. فرمایشات ایشان در محافل روشنفکرانه مورد انتقاد واقع شد و عده ی زیادی از بیانات معظم له دل آزرده شدند و آن را ارتجاعی نامیدند. حقیقت اما این است که چه خوشمان بیاید و چه نه، آنچه آقای خامنه ای بر زبان آورد این بار روح قالب حاکم بر اندیشه ی جامعه ی ما بود. لزومی ندارد که این تفکر حتما شکلی اسلامی – دیکتاتور گونه داشته باشد. کم نیستند آدمهای به اصطلاح روشنفکری که در عمل هیچ اعتقادی به برابری زن و مرد ندارند. آدمهایی که شبیه من و شما هستند و حتی خودشان را فعال حقوق زنان و فمینیست می دانند ولی گاهی که پایش می افتد و حرف دلشان را می زنند از نگاه جنسیتی شان حیرت زده می شوید. چندی پیش نوشته ای در مذمت محدود کردن ورود دختران به رشته ی پزشکی منتشر کردم عده ی زیادی از مخاطبین از این تصمیم دفاع کردند و معتقد بودند که وجود پزشکان مرد در مناطق محروم و در رشته های خاص برای جامعه «مفید تر» از زنان پزشک است. به همین سادگی عده ی زیادی از ما هنوز باور داریم که یک پزشک زن به خوبی یک مرد نمی تواند از عهده ی وظایف علمی  و حرفه ای اش بر آید و کارهای مهم تر و حساس تر را باید به مردان سپرد. حتی اگر این زن از آن مرد در همه ی رقابت های علمی هم پیشی گرفته باشد، ارجحیت و توانایی مردان آنچنان مسجل است که باید دستی از قوه ی مقننه بیرون آید و یک مرد را به جای یک زن بنشاند تا جامعه از حضور یک نیروی با کارایی بیشتر سود ببرد.

چند نفر را می شناسید که واقعا معتقد باشند که مشاغل سنگین و صنعتی برای زنها به اندازه ی مرد ها مناسب است؟ یا زنها می توانند به اندازه ی مردها روابط ازاد جنسی داشته باشند؟ یا سیگار کشیدن و مشروب خوردن زنها و مردها در یک جمع فرقی با هم ندارد؟ تبعیض جنسیتی گاهی حتی خودش را به شکل حمایت از جنس زن نشان می دهد. تاکید بر ظرافت و لطافت بیش از حد زن؛ تاکید بر نجابت ذاتی زن، تاکید بر تفاوت های فیزیکی و روانی زنها و مردها…بهانه هرچه باشد تمام ارگومان های این چنینی از منطق نا برابری  زن و مرد بر میاید و معمولا با هدف خانه نشین کردن و یا محدود کردن زنان عنوان می شود. روایت های موذیانه از خوشبخت تر بودن زنها در دوران قدیم که مردها نان آور خانه بودند اشکال نوستالژیک همین طرز فکر هستند. این روایت ها از کم تر بودن آمار طلاق و محکم تر بودن بنیان خانواده در عهد افتابه مسی حکایت می کند؛ از عبور زنها به مردانگی  و گم شدن لطافت زنانه در این میان، از گرمای کتری و بوی ابگوشت و غیره و با نگاهی یکسویه استیصال و کم سوادی و درماندگی زنان را در آن دوران یکسره نادیده می گیرد و به آن وجهه ای مادرانه-فداکارانه-زنانه می دهد.

دردناک تر اینجاست که  رد پای این طرز فکر را حتی در زنهای تحصیل کرده و امروزی تر هم می شود دید. زنهایی که از اینکه مثل یک » مرد» بار زندگی را به دوش بکشند » خسته » شده اند و ته دل شان لابد انتظار دارند که بار زندگی شان را کس دیگری بکشد، زنهایی که با داشتن درآمد و کار هنوز وظیفه ی مرد می دانند که خرج زندگی را بدهد و برای خودشان هیچ سهمی در زندگی مشترک قایل نیستند، مادرانی که تنها ارزویشان شوهر دادن دخترانشان است و از بالا رفتن سن دخترانشان نگرانند، دخترهایی که فکر می کنند راه خوشبختی از سولاریوم و تزریق کلاژن و پیدا کردن شوهر پولدار می گذرد… همه و همه  جزو تیم فکری آقای خامنه ای هستند. بی دلیل نیست که در روزگاری که کودک پنج ساله اش کارتون می بیند و یاد می گیرد که روی پای خودش بایستد و از موانع و سختی ها با شجاعت عبور کند، ما در گوشه ای از دنیا زندگی می کنیم  که رهبرش معتقد است که وظیفه ی اصلی یک زن آرامش دادن به مرد  در منزل است.

پی نوشت:

کارتون یخ زده را حتما یک بار ببیند و اگر دختر دارید دو بار .

دسته‌بندی شده در: لولیتا

نقاشی های خلاقانه

این مجموعه نقاشی یک ویژگی خیلی جالب داره و اون هم اینه که کسی که اونها رو کشیده اول از همه با یک شکل عجیب و غریب و نامفهوم شروع کرده و بعد اون رو تبدیل به چیزی که الان قابل مشاهده هست کرده.

(سایت رو اینجا ببینید)

چطوری دو تا طناب رو خیلی مطمئن به هم گره بزنیم؟

اگه دو تا طناب کوتاه داشته باشیم و بخوایم باهاشون یک طناب بلند درست کنیم، چجور گره ای بزنیم بینشون که هم  مطمئن باشه هم راحت؟ این لینک به صورت عملی این کار رو بهتون یاد میده.

(سایت رو اینجا ببینید)

 آنچه زنان باید درباره ی نگهداری از ماشین بدانند

این لینک یک مطلب فارسی برای نگهداری و مراقبت از ماشین هست که یک سری نکات راحت و کاربردی رو بهتون یاد میده تا به این کلیشه که خانومها چیزی در مورد ماشین و مراقبت ازش نمیدونن پایان بدیم.

(سایت رو اینجا ببینید) 

گوشه – از گوشه و کنار

گوشه یک سایت سرگرم کننده و آآموزنده ی فارسی هست ک چند تا نویسنده داره. این نویسنده ها هرچیزی که سرگرم کننده یا مفید باشه رو توی سایتشون پست میکنن تا بقیه هم بتونن ازشون استفاده کنن.

(سایت رو اینجا ببینید)

The post ۱۲ اردیبهشت – وبگردی رنگی appeared first on رنگی رنگی.

جلسه ی اول خانم میاد و از این صحبت می کنه که تو محل کارش از طرف کسی خواستگاری شده که اون فرد با یکی دیگه از همکارای خانم دوسته و همیشه اون خانم درد و دل هاشو با ایشون در میون می ذاشته . آقا به این خانم اعلام کرده هرگز اون خانوم رو دوست نداشته و فقط مجبور بوده باهاش بمونه چرا که هر وقت خواسته از رابطه خارج شه خانوم تهدید کرده که خودکشی می کنه .

جلسه ی دوم رو طبق سفارشی که کرده بودم با آقا میاد ، آقا تناقض زیادی در لباس پوشیدنش داشت ، دگمه های پیراهنش رو کاملا بسته بود و کتی پوشیده بود که به شلوار جینی که قسمت های زیادیش پاره بود و پاها نمایان بود ، نمی اومد ، 20 دقیقه ی آخر رو خانوم باید زودتر می رفت تا در محل کار کسی شک نکنه که چرا این دو با هم نیستن ، با آقا در ارتباط با تناقض در لباس پوشیدنش حرف زدم بالافاصله یکی دوتا دگمه از پیراهنش رو باز کرد و گفت آخی راحت شدم ، کمی در ارتباط با چرایی انتخاب این خانوم و کنار گذاشتن خانومی که باهاش دوست هست حرف زدیم .

جلسات بعدی مشخص شد که والدین آقا از هم جدا شدن ، برادرش بارها برای ترک اعتیاد اقدام کرده ولی همچنان مصرف کننده است ، مادر رابطه ی خوبی با بچه ها نداره ، ازدواج دوم پدر هم در حال پاشیدنه ، آقا روابط بسیار زیادی با جنس متفاوت داشته و یکی از عمده ترین دلایل کنار گذاشتن خانم همکار اینه که اولین روز دوستی دعوت به منزل رو پذیرفته ، دلیل اصلی انتخاب خانوم همکار دوم اینه که تا به حال با کسی نبوده ، تو محیط کار ازش چیزی ندیده ، شرایط خاصی میذاره و از جمله انتظاراتش اینه که خانوم ادامه ی تحصیل نده ، سرکار نره ، اگه می خواد کلاس ورزش و ... بره مشکلی نیست ولی حق نداره یک مسیر رو دوماه پشت سر هم بره و ... ، جلسه ی آخر از خانم می خوام بیرون باشه تا با آقا صحبت کنم ، بهش می گم معنی این که می گی از یک مسیر دوماه نره چیه ؟ با کلی مقاومت بالاخره می گه همونجور که من مخش رو زدم اگه یک مسیر رو زیاد بره بیاد شاید کسی پیدا شه مخش رو بزنه ، من دلم نمی خواد بره سرکار با مردها در ارتباط باشه ، دلیل نداره بره دانشگاه ، دختر پسرا تو دانشگاه خیلی ارتباط دارن و ... می گم خودت خیلی ها رو تجربه کردی چه تضمینی هست بعد ازدواج با این خانوم کارای گذشته ات رو ادامه ندی ؟ می گه من توبه کردم و به خودم قول دادم از خودم مطمئنم که نمی رم و ... می گم من نسبت به ادامه ی این ارتباط و ازدواج شما دوتا هشدار می دم و به نظرم نمی تونید زندگی خوبی با هم داشته باشید و ... ، از خانوم می خوام بیاد تو اتاق ، آقا می گه من باید برم بیرون ؟ می گم نه نیازی نیست ، می گه اگه هم می گفتید نمی رفتم ، می خواهید به این خانوم هشدار بدید با من ازدواج نکنه ، بهشون توصیه می کنم با عجله کاری نکنن و این رابطه بعد از شناخت و صرف وقتی حداقل چند ماهه ، اگر صلاح بود ، مراحل بعدی اش طی شه .

مدتی ازشون خبری نیست ، خانوم به تنهایی میاد و می گه پدر آقا با پدرم تماس گرفته و قراره فردا بیان خواستگاری ولی من مرددم هنوز ، به خواست پدرم بعد عید کارم رو ادامه ندادم تا به درسم آسیبی نرسه ، ولی شواهد نشون می ده با بیرون اومدن من از کار ، این آقا همچنان با اون خانوم ادامه می ده ، کمتر سراغ منو می گیره و می گه شلوغم و دست تنهام و ... ولی من اونجا کار کردم می دونم داره دروغ می گه ، دروغ گفتن هاش زیاده ، تو وایبر و تانگو و لاین و ... ارتباطش رو با اون خانوم می بینم ، رابطه بدش با پدرش منو اذیت می کنه ، خانواده هامون شبیه هم نیست ، به من سخت گیری های غیر منطقی می کنه و اصلا هم حاضر نمی شه بیاد مشاوره و می گه من اونجا نمی تونم حرف بزنم خودمون می تونیم مشکلاتمونو حل کنیم ، همه چی بعد ازدواج عوض می شه و ... .

از خانوم می خوام کمی به آنچه تو جلساتمون گذشته و درخواست های آقا دقت کنه و بعد ببینه چه نتیجه ای می گیره ؟ آخر جلسه می گه به پدرم می گم نیازی نیست بیان خواستگاری .  

تقريبا" يك سالي ميشه كه اگر با ماشين خودم ، به اداره ميرم ، حتما" راديو ايران و برنامه ي سلام ايران  رو گوش ميدم ، البته همه ي زيبايي اين برنامه به اجراي گاه به گاه ، مجري توانمند و خوش صداش آقاي سعيد توكليه ، كه من آرزو دارم روزهاي بيشتري براي اين برنامه اجرا داشته باشند .

چند روز قبل يكي از بخش هاي برنامه ، گزارشي بود از يك مربي نقاشي . البته مربيان حاذقي در زمينه ي هنر نقاشي داريم ، ولي ويژگي اين استاد گرانقدر ، آموزش حرفه اي به معلولين جسمي بود .

فكرش رو بكنيد عزيزاني كه روي حركات بدن و مخصوصا" دست خودشون هيچ كنترلي ندارند ، تابلوهاي نفيس رنگ و روغن يا آبرنگ خلق كنند !!!!

حتما" شما هم مثل من متعجب شديد ، اما اين يك واقعيت زيبا بود . كاش حواسم جمع تر بود و اسم اين عزيز گرانقدر رو يادم ميموند و اينجا براتون مينوشتم .

مربي نازنين گفت: وقتي براي آموزش به معلولين جسمي دعوت شدم ، حدس مي زدم كه كار سختي باشه ، اما پذيرفتم . زماني كه به محل برگزاري كلاس ها آمدم و با اين موضوع بصورت فيزيكي مواجه شدم ، فهميدم كه اين كار سخت تر از چيزيه كه تو ذهنم تصور كرده بودم .

 هنرجويان من هيچ كنترلي روي حركات دستشون نداشتند و شايد بعضي از اونها كارهاي روزمره ي خودشون رو هم به سختي انجام مي دادند .

 با اين شرايط كاملا" نااميد شده بودم و تصميم گرفتم كه صبح فردا اعلام كنم،  اين كار نشدنيه و كلاس رو بهم بزنم . شبي كه همچين تصميمي گرفته بودم ، جلوي آينه رفتم و خودم رو بجاي تك تك شاگرداني كه داشتم ، گذاشتم.

 هر كدوم رو ، با هر نقصي كه داشتند ..

آروم آروم دستم رو به همون حالت ناتوان و غير قابل كنترل گرفتم و سعي كردم با اون وضعيت ، خطوطي كه براي رسم نياز داشتم رو بكشم .. به اين ترتيب فهميدم كه بايد به هنرجويانم ياد بدهم  كه زاويه دست ناتوانشون رو چطور در نظر بگيرند و چكار كنند كه كار درست از آب در بيايد ..

 فرداي اون روز بجاي انصراف از تعليم ، همين تئوري رو پياده كردم و نتيجه ش اين شد كه ميبينيد" تابلوهاي زيباي نفيس، از معلولين حركتي ".

چيزي كه بنظرم نكته ي برجسته ي  اين گزارش آمد ، همين بود

:" مربي خودش رو بجاي شاگرد ناتوانش گذاشته بود " واقع همذات پنداري كرد بود. اين همون چيزيه كه ميتونه از ما ، انسانهايي با انصاف تر و با اخلاق تر بسازه  و تقريبا" در همه ي ابعاد زندگي هم كاربرد داره .

**************

ديشب با مينا و مهردخت پاساژ پارسيان تهران پارس بوديم . دقيقا" جلوي خروجي پاساژ صحنه اي تاسف برانگيز توجهمون رو جلب كرد .

دوتا دختر خانوم بسيار زيبا و شيك پوش از عرض خيابون ، در حالي مي گذشتند كه، چراغ ترافيك  عابرين ، قرمز بود و همه ي رانندگان كه حق عبور با آنان بود ، كلافه از ترافيك سنگين مي خواستند با سرعت عبور كنند و اين دو نفر نظم همه ي خيابون رو بهم زده بودند .

بالاخره يه راننده با بوق هاي ممتد و عصباني جلوي پاشون ترمز محكمي كرد و باعث شد ، خانوم هاي بي فرهنگ لج بازيشون گل كنه و صاف ايستادند وسط خيابون و در حاليكه انواع فحش هاي ركيك از دهانشون در مي اومد ، بقيه رو تهديد ميكردند كه حالا مي مونم وسط خيابون تا نتونيد رد شيد و جون از ... در بياد و البته با دستهاشون حركات زشتي رو هم حواله ي ملتي كه حق شون ضايع شده بود ، مي دادند .

كاش همه ي انسان ها در هر لحظه ، خودشون رو جاي طرف مقابل ميگذاشتند و قضاوت مي كردند كه دوست دارند با هاشون چطور رفتار بشه .

**************

کاملا" در جریان هستم که موضوع پست تکراریه ولی هر چند تا سوژه ی دیگه هم در این زمینه داشته باشم مینویسم بلکه با انصاف تر بشیم

گل هاي زيباي ارديبهشتي از طرف من و مهردخت پيشكش حضور عزيزتون .

شروع کردن یک کسب و کار مستقل میتونه خیلی هیجان انگیز و در عین حال ترسناک باشه. یکی از کارهایی که توی این دوره میتونه حالمون رو بهتر کنه و کلی امید بهمون بده، اینه که حرفهای کسانی که کارهای بزرگ انجام دادن و به موفقیت رسیدن رو گوش کنیم. اینطوری میفهمیم مشکلات و فکرهای هراسناکی که ما داریم رو اونها هم داشتن، اما تونستن با فکر و مدیریت خوبشون، از اونها گذر کنن.

ما میگردیم  و نکته های مهم کارآفرینی و نصیحت هایی که شخصیت های موفق در این عرصه توصیه کردن رو جمع آوری میکنیم، تا اگر شما هم به فکر راه انداختن یک کسب و کار مستقل هستید، چشم انداز دقیق تری نسبت به کارتون پیدا کنید.

“به دنبال فرصت های رقابت پرسرعت باش.”

مایک مزنیک، موسس Floor64، شرکت مشاوره و دورنگری در کالیفرنیا هست، و اعتقاد داره این جمله برای هر کسب و کاری شاید به کار نیاد. اما در مورد شرکت خودش که بیشتر از ۱۲ جریان درآمد داره، حسابی کاربرد داره. شرکت Floor 64، دو بخش داره، یک قسمت اون یک وبلاگ درباره ی تجارت و تکنولوژی هست و بخش دوم اون بازاری برای ارتباط شرکت های مختلف. شیوه ای که این شرکت در پیش گرفته اینه که فعالیت های زیادی رو همزمان انجام بده. به عقیده ی مایک، آدم همه ی تخم مرغ هاش رو توی یک سبد نمیچینه، پس چرا در تجارت باید همه ی پول و دارایی اش رو روی یک کار سرمایه گذاری بکنه؟ مایک مازنیک ترجیح میده از چندین الگوی تجارتی مختلف برای رشد شرکت و کارهای خودش استفاده کنه.

و اما مهمترین توصیه ی مازنیک: “در هر شرایطی دست از نوآوری بر ندارید. به طور کلی برای این کار باید درک خوبی از نیارهای بازار خودتون داشته باشید و از تکنولوژی برای تغییرات مد نظر خودتون استفاده کنید. با نوآوری و پیشرفت خدماتی که شما به مشتری هاتون میدین، دیگه لازم نیست از عقب موندن از بقیه رقبا بترسین، چون شما اول صف، در حال رهبری هستین!”

The post نکته های مهم کارآفرینی – “به دنبال رقابت پرسرعت باش!” appeared first on رنگی رنگی.

- من نمی تونم باهات ازدواج کنم
- چرا ؟
- چون ممکنه یه روز اون قدر گریه کنم که اتاقمون پر از اشک بشه و تو غرق شی..
- شنا کردن یاد می گیرم !

دیدن بچه کوچیکی که از صبح تا شب تو خیابون کار می‌کنه، واسه هیچکس خوشایند نیست. هر کسی ممکنه یه جوری با مساله بچه‌های کار کنار بیاد. یکی ازشون جنس می‌خره، یکی که دغدغه بیشتری داره با تاسیس یه ان‌جی‌او و دادن خدمات آموزشی و بهداشتی و … کمک بیشتری بهشون می‌کنه، و شاید یکی با بهونه‌ ساده‌ای از زیر بار مسئولیت‌اش برای ساختن دنیای شادتر شونه خالی کنه.
اما یه آدم رنگی همیشه آماده کمک‌های کوچیک و تاثیرگذاره. شاید نتونیم مشکلات بی‌شمار و خیلی بزرگ این بچه‌ها رو حل کنیم، اما می‌تونیم در حد توان‌مون یه کارایی بکنیم. یکی از سازمان‌هایی که به این بچه‌ها کمک می‌کنه تا زندگی بهتری داشته باشن، یه فکر خوب داره. “خانه علم خاک سفید” از بچه‌های کار خواسته با دستای کوچیک‌شون تو کارگاهی که براشون تدارک دیده شده دستبند و گوشواره درست کنن. این‌طوری اونا مجبور نیستن برن خیابون و تو محیط امنی که کار می‌کنن، از خطرهای خیابون دور می‌مونن.
ما یه عالمه از تولیدات این بچه‌ها رو گرفتیم تا به دست آدمای رنگی برسونیم که در مقابل ناراحتی دیگران و مخصوصا بچه‌ها بی‌تفاوت نیستن. قیمت دستبندها و گوشواره‌های تولیدی این بچه‌ها ۵ هزار تومنه که تو فروشگاه رنگی پک‌های ۱۵ هزار تومنی ازشون درست کردیم. خرید این پک‌های دستباف به بچه‌ها کمک می‌کنه که تو جای امنی که براشون تدارک دیده شده کار کنن و کارهای بهتری به نسبت دستفروشی یاد بگیرن.
اگه موفق بشیم فروش این پک‌ها رو ادامه بدیم، این شانس رو به چندتا بچه محروم از تحصیل می‌دیم که مثل بقیه بچه‌ها به مدرسه برن و فقط تو ساعت فراغت‌شون کار کنن.
با مشارکت تو این پروژه به ساختن دنیای بهتر کمک کنید.

لینک خرید پک های هدیه کودکان کار

The post یه خرید کوچیک، یه کمک بزرگ appeared first on رنگی رنگی.

ورزش کردن میتونه بعضی وقتها سخت ترین کار عالم به نظر برسه! این حس بیشتر از همه موقع صبح به آدم دست میده، وقتی که دلت نمیخواد رختخواب گرم و نرمت رو رها کنی. خبر خوب اینه که لازم نیست این کار رو بکنید! هر چند ما به سحرخیز بودن تشویقتون میکنیم، اما اگه خیلی کار سختی به نظر میرسه، این ۱۰ تا تمرین رو وقتی توی تخت هستین انجام بدین تا روزتون رو با شادابی شروع کنید.

1. عضلات باسن

به پشت بخوابید و کف پاها رو به سطح تخت بچسبونید. با زانوهای خم شده، سعی کنید باسن رو تا جایی بالا بیارید که بالا تنه کاملا با شانه ها و ران ها توی یک خط صاف قرار بگیره. ۳۰ ثانیه این حالت رو نگه دارید و عضلات باسن و شکم رو منقبض کنید. حالا آروم به پایین بیاید و این حرکت رو سه بار تکرار کنید. یادتون نره که در حین تمرین خوب نفس بکشید.

2. حرکت پا (۱)

برای انجام این حرکت، با دستهای باز به پشت بخوابید. پاها رو صاف نگه دارید و بعد با بلند کردن پای راست، زاویه ی ۹۰ درجه در قسمت مفصل ران درست کنید. پا رو آروم پایین بیارید و روی تخت بذارید. حالا نوبت اون یکی پا هست. دو تا ست ۱۰ تایی برای هر پا انجام بدین و یادتون نره با بالا بردن پا بازدم های آروم انجام بدین.

3.حرکت پا (۲)

حالا باید روی شکم بخوابید و پاهاتون رو مثل حرکت قبلی بالا ببرید. ممکنه زیاد نتونید ارتفاع بگیرید، اما به هر حال تاثیرات خوبی روی عضلات باسن میذاره. البته این تمرین فشار زیادی به کمر وارد میکنه، پس اگه از قبل هرگونه مشکل در رابطه با کمرتون داشتید، این تمرین رو انجام ندین.

4. یک تمرین سبک برای دست

توی حالت شنا رفتن قرار بگیرید و به جاش روی قسمت پایینی دست ها (آرنج به پایین) قرار بگیرید. اینطوری خطر افتادن از تخت رو هم دیگه ندارین. با نگه داشتن وزن روی دست ها و انگشتان پا سعی کنید دست و شانه ها توی یک خط قرار بگیرن. بدنتون رو بلند کنید تا کاملا صاف و بدون قوص باشه. این حالت رو تا ۲۰ ثانیه نگه دارید و بعد ۳۰ ثانیه استراحت کنید. سه بار این کار رو تکرار کنید. برای اینکه یه کم هیجان انگیزتر بشه، پاها رو نوبتی به سمت کنار بلند کنید و دوباره به داخل بیارید.

5.شنا

همه با این تمرین آشنا هستیم و راجع بهش شنیدیم. این به خاطر اینه که شنا رفتن کلی برای بالا بردن قدرت ماهیچه های دست و مرکز بدن مفیده. اینطوری شروع کنید: کف دست ها، انگشتان پا، و زانوها روی تخت باشن. دست ها رو صاف نگه دارید و نگذارید حات بالا تنه و پایین تنه تون از خط صاف خارج بشه. حالا با خم کردن آرنج ها سینه رو به تخت نزدیک کنید و برگردید به حالت قبلی. این تمرین سنگینه، پس تا هر چند تا که تونستید ادامه بدید.

6. ضربه به دست

این تمرین باید بلافاصله بعد از شنا رفتن انجام بشه. بعد از اینکه شنا تموم شد، از همون حالت دست راست رو بردارید و به قسمت جلوی آرنج دست چپ آروم دست بزنید. وقتی تماس برقرار شد اون رو سر جاش بذارید و این کار رو با اون یکی دست انجام بدین. تا جایی که میتونید این تمرین رو ادامه بدین.

7. میز بسازید

برای انجام این تمرین، روی تخت بنشینید در حالتی که پاها به سمت جلو صاف شدن و دست ها به راحتی در کنارتون قرار دارن. زانو ها رو خم کنید و کف پاها رو روی تخت بذارید. حالا وزن رو روی کف دست ها و کف پاها قرار بدین، مرکز بدن رو به سمت بالا بکشید تا بدنتون به شکل یک میز در بیاد. محکم این حالت رو نگه دارید تا انقباض رو عضلات باسن حس کنید. به پایین بیاید و این تمرین رو تکرار کنید.

۸٫ پرس سینه

برای این تمرین لازم نیست دمبل یا میله ی وزنه داشته باشید. دو تا قوطی کنسرو سوپ هم جواب میده! روی تخت بخوابید و پاها رو از زانو به پایین از تخت آویزون کنید. حالا قوطی های کنسروتون رو در دست بگیرید و آروم دست ها رو به سمت بالا صاف کنید و دوباره برگردید پایین.

9. دراز نشست

میشه روی تخت به راحتی دراز نشست انجام داد. برای اینکه یه کم سخت ترش کنید، با پاها حرکت دوچرخه اضافه کنید. برای این کار پاها رو با زانوی ۹۰ درجه بالا ببرید، و بعد بدن رو به یک سمت خم کنید. به هر طرف که خم هستید، اون پا رو به سینه نزدیک کنید و پای دیگه رو صاف. حالا این کار رو برای سمت دیگه ی بدن انجام بدید، و بعد تکرار.

10.کشش

یکی از مهمترین قسمت های ورزش کردن کشیدن عضلاته. پس برای اینکه اینهمه تمرینتون حداکثر تاثر رو بذاره و بدنتون آسیب نبینه، کشش عضلات یادتون نره!

ترجمه از : Lifehack

The post ۱۰ تمرین ورزشی که میتونید توی تختخواب انجام بدید appeared first on رنگی رنگی.

پیش از این در یک پزشک سایت ifttt را به شما معرفی کرده بودم. به صورت خلاصه با این سایت می‌شود کارهایی را به صورت خودکار انجام داد. مثلا با استفاده از این سایت می‌توانید با چند کلیک کاری کنید که هر وقت عکسی را در اینستاگرام لایک زدید، عکس به صفحه فیس‌بوک شما فرستاده شود!

اما مدتی است که قابلیت ارسال پیامک سایت ifttt هم (حتی برای ما کاربران ایرانی) فعال شده است.

این امر، بالقوه امکانات زیادی در اختیار ما می‌نهد، مثلا اگر به سریال خاصی علاقه‌مند هستید یا قرار است کاری را دو روز بعد انجام بدهید، می‌توانید کاری کنید، در این تاریخ به شما پیامک زده شود.

اما کاربرد جالب دیگر، این است:

آگاه شدن از به‌روز شدن یک سایت یا وبلاگ با استفاده از پیامک!

مثلا اگر می‌خواهید از به‌روز شدن «یک پزشک» با پیامک مطلع شوید، کافی است این کارها را بکنید:

۱- عضو سایت ifttt بشوید.

۲- شماره تلفن خود را فعال کنید. برای این کار به اینجا بروید و شماره خود را وارد کنید. (برای ما در داخل ایران باید قبل از شماره ۰۰۹۸ را بنویسید.) بعد از چند لحظه، پیامکی حاوی کد فعال‌سازی برای شما می‌آید.

۳- به اینجا بروید و روی دکمه Use Recipe کلیک کنید.

متأسفانه عناوین فارسی در پیامک‌های ifttt به صورت درستی نمایش داده نمی‌شوند. به همین خاطر تا رفع این مشکل سایت ifttt تنها از پست شدن یک مطلب تازه می‌توانید آگاه شوید.

اما شما خودتان هم می‌توانید با دادن آدرس فید هر سایت دلخواه دیگر، پیامک‌های به‌روز شدن آن سایت را دریافت کنید.

قرار هست هر هفته یک قسمت رادیو رنگی رنگی داشته باشیم. این یک پادکست شاد و کوتاه برای آدم های رنگی هست.
این هفته در مورد شبکه اجتماعی پینترست صحبت کردیم. نه به صورت تخصصی که در این حد که اطلاعات اولیه ای در این موضوع داشته باشید.
این شما و این هم شماره جدید رادیو رنگی رنگی :

دانلود رنگی رنگی – قسمت ۵۴ – Pinterest

پینترست یه وبسایته که می تونید تصاویر مورد علاقتون رو توی دسته بندی های خاص قرار بدید و با دیگران به اشتراک بزارید. این تصاویر رو می تونید از توی اینترنت پیدا کنید یا حتی عکسایی که خودتون گرفتید رو به اشتراک بزارید. تازه می تونید عکس‌ها رو به مکان های خاصی ارتباط بدید! مثلاً اگه روی نقشه یه کافی شاپ رو پیدا کنید و روش کلیک کنید، عکسایی که دیگران گذاشتن رو هم می تونید ببینید! پین کردن توی پینرست، در‌واقع لایک کردن یه عکسه و می تونید با پین های خودتون کلی آلبوم باحال درست کنید! پینترست حالا سومین شبکه اجتماعی آمریکا به حساب می یاد و ترافیک بازدیدش حتی از یوتیوب هم بیشتره! داستان به وجود آمدن پینرست خیلی جالبه! و میتونه واسمون کلی درس داشته باشه! این شما و این هم شماره ۵۴ ام از رادیو… رنگی رنگی!

بن سیلبرمن حالا مدیرعامل پینترسته ولی یه زمانی یه دانشجو بود که ترک تحصیل کرد. پدر و مادرش پزشک بودن و بن رو برای ادامه تحصیل به یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا، Yale فرستادن. بن خیلی زود فهمید که نمیخواد دکتر بشه و بعد از مشورت با چند نفر، راهی سیلیکون ولی، قطب تکنولوژی دنیا شد. بن دانش مهندسی نداشت ولی خیلی دلش میخواست تو گوگل کار کنه و با فرهنگ سیلیکون ولی آشنا بشه. برای همین هم توی دپارتمان فروش گوگل مشغول به کار شد. بن همیشه با نامزدش که البته حالا همسرشه، درباره شروع یه کسب و کار صحبت می کرد. یه کسب و کار که بتونه تمام ایده هاش رو توش عملی کنه. نامزدش هم همیشه می‌گفت: یا کاری که می خوای رو انجام بده، یا اصلاً دربارش حرف نزن!

بن از گوگل خارج شد و چند ماهی رو توی کافه های معروف سیلیکون ولی مثل دوجو هکر کرد. چون از بچگی به جمع کردن عکس علاقه داشت ، به این فکر افتاد که سایتی راه بندازه که آلبوم اینترنتی درست کردن رو آسون کنه. مشکل این بود که بن مهندس نبود! برای همین هم یه برنامه نویس ۱۸ ساله رو استخدام کردن که تمام وقت براشون کار کنه. میشه یه جورایی پینترست رو به عنوان نماد و سمبل پشت کار و نا امید نشدن دونست چون بعد از یک و نیم سال فقط ۲۰۰ تا کاربر داشت که هیچ کدومشون هم توی سیلیکون ولی نبودن! بن و دوستاش سراغ کلی آدم رفتن تا سرمایه جذب کنن ولی موفق نبودن. بن اعتراف می کنه چند بار یه جمع کردن پینترست و برگشتن به گوگل فکر کرده ولی در نهایت، تصمیم بن موندن و تلاش برای بقای پینترست بود.

چیزی که امروز توی پینترست می بینیم، خیلی با پینترست روزهای اول فرق نداره. دلیلش هم آینه که بن و دوست هاش از اول روی محصولشون به شدت وسواسی بودن. روی عکس ها، نظرات، دسته بندی ها و خیلی چیزهای دیگه. بن میگه برای بیشتر از هفت هزار کاربر به صورت شخصی ایمیل زده و نظراتشون رو پرسیده.

وقتی از بن پرسیدن چطور اینهمه وقت پای محصولت موندی و نا امید نشدی گفت :
از اول هم می دونستم چیزی که داریم میسازیم، یه چیز خیلی خیلی متفاوته!

پینترست حالا ۳.۸ میلیارد دلار ارزش داره و هر روز هم داره محبوب‌تر میشه. بزارید یه اعترافی بکنم! قبل از آماده شدن این شماره از رادیو، علاقه چندانی به پینترست نداشتم و خیلی اپش رو باز نمی کردم، اما وقتی میخواستم مطالب این شماره رو بنویسم، مجبور شدم چند دقیق ای رو با این اپ دوست‌داشتنی بگذرونم! راستش رو بخواید، وقتی موضوعات مورد علاقتون رو توی پینترست پیدا می کنید، دل کندن ازش خیلی خیلی سخته!

تا یه شماره دیگه از رادیو رنگی رنگی، بدرود

The post رادیو رنگی رنگی – قسمت ۵۴ – پینترست appeared first on رنگی رنگی.