Fredrik Holmér
Alivahid
Shared posts
vanishingflesh: fredrikholmer: My book How to catch a dinosaur...
Alivahidبوتهی ژاژ در اطراف یزد
http://morethan.blog.com/2013/07/01/8/
یک بار همینجور که دم در مغازهی سفال فروشی صف قلکهای از کوچک به بزرگ و یک شکل را نگاه میکردم، با خودم فکر کردم که اینبار بزرگترین قلک را انتخاب کنم تا بیشترین پول تویش جمع شود و رفتم و گردن قلکی که تا شکمم میرسید را گرفتم و رفتم توی مغازه پیش مامان. مامان یکذره بیشتر از معمول نگاهم کرد و گفت باشه. خریدیم و رفتیم. خواهرم توی خانه تا قلک را دید گفت مال دوتامونه دیگه. گفتم نه. توی ذهنم نمیتوانستم از آن همه پولی که قرار است از توی قلک در بیاید بگذرم و یک نفر دیگر را هم تویش شریک کنم. خواهرم گریه کرد و حتا چند بار سعی کرد تویش پول بیندازد که بعدن بگوید پولهای او هم تویش بوده و باید توی قلک شریک شود که جلوش را گرفتم و گفتم که نمیشود. بعد مامان رفت برایش یک قلک خیلی کوچکتر از من خرید و من دیگر چیزی شبیه نارضایتی توی خواهرم ندیدم. خواهرم قلک خودش را خیلی دوست داشت. به معنی واقعی کلمه مراقباش بود؛ جای مشخصی برایش درست کرده بود و مثل یک چیز زنده بهش رسیدگی میکرد و انگار میخواست با مواظبت و آن مهری که به پایش میریخت کاری کند که قلک رشد کند، قد بکشد یا حداقل کمی تپل شود. اما قلک همانجا روی تاقچه طوری که خواهرم جایش داده بود نشسته بود و از آن بالا به قلک بزرگ من روی زمین نگاه میکرد.
یک روز حس کردم که دیگر بس است و این قلک به اندازهی خودش برای من پول جمع کرده است و بعد رفتم تکانش دادم. ادارکم از سنگینی قلک، احساسم را تصدیق کرد و دست به کار شدم. گوشتکوب مامان را میخواستم بکوبم روی قلک که یکهو با خودم گفتم نکند الان که قلک را میشکنم، پر از آت و آشغالهایی باشد که خواهرم توش ریخته است. یا حتا فکر کردم ممکن است پر از کاغذهایی باشد که خواهرم رویشان فحش نوشته و با آنها قلکم را پرکرده باشد. با عصبانیت و یکجوری که انگار تحملم تمام شده است قلک را شکستم و دیدم که جز همان چند سانت سکه و اسکناس کف قلک، باقیاش خالی است. توی آن لحظه بود که برای کل زندگیام فهمیدم من راجع به پر شدن چیزها (و بعد آدمها) از چیزها و حسهای مختلف اشتباه فکر میکنم. کاریش هم نمیتوانم بکنم. جوری که حتا اگر هنوز کسی همان قلک را برایم بیاورد و بگذارد جلوی دستم، بر میدارم، تکانش میدهم و میگویم پر شده. بشکنیم؟
instagram // august
Alivahidتا دستم گرم بشه فعلن اینستاگرامای خانومو ملاحظه کنید
August through instagram.