گذشته
از مرز خالی شدن
به جنون کشیده مرا
گریه های شبانه ام
گذشته
از مرز خالی شدن
به جنون کشیده مرا
گریه های شبانه ام
ازدست و پای تو می افتم
به دست و پای کلمات
برای رسیدنم به آرامش
اما چیزی عائد نمی شوم
نقل قولی وجود دارد که میگوید زنان کارمند در حالی که پشت میز خود نشستهاند و کار خود را انجام میدهند از زیر میز مدلهای بافتنی با یکدیگر رد و بدل میکنند.
داستان از آن جا شروع شد که من برای بی شال گردن نماندن در فصل پاییز و زمستان، با هم فکری همسر، تصمیم گرفتیم من برای خودم شال گردن ببافم. اما از آن جایی که فرصت کافی برای این کار نداشتم و ندارم، قرار شد من زمانهای مردهام را به این کار اختصاص دهم، زمانهایی که منتظرم یا زمانهایی که در مترو انرژی کافی برای خواندن یا شنیدن ندارم یا زمان هایی که تلویزیون روشن است و ...
تقریبا به جز شروع کار، همهی زمانهای صرف شده برای این کار، در مقولهی زمانهای انتظار جا گرفتهاند. اما جالب تر از بافتن و داشتن شال گردن نو و حس خوب خلق کردنی که من داشتم، برخورد آدمها با مقولهای به نام بافتنی بافتن یک خانم جوان است.
نوع برخورد آدمها را در دو گروه کلی، تحسین کنندگان و تحقیرکنندگان، میتوان دسته بندی کرد. گروه تحسین کنندگان را اغلب خانمهای میانسالی تشکیل میدادند که اغلب تحصیلات دانشگاهی داشتند، شیک پوشی مناسبی داشتند. این کار را جزیی از کارهای زنانهای میدانستند که هر زنی خصوصا زنانی که وجههی اجتماعی و اقتصادی موفقی دارند انجام میدهند و با این کار اعتبار و شان خود را افزایش میدهند و تاسف میخوردند که چرا بقیهی دختران و زنان این کارها را انجام نمیدهند و به بهانهی اینکه فرصت نداریم یا دورهی این کارها گذشته و این کار مخصوص زنان پیر است، این نوع کارها را نوعی بی کلاسی و نماد بیکاری شخص انجان دهنده میدانند.( خانمی به من گفت میشود بافتنیات را بدهی به دخترم نشان دهم، چون باورش نمیشود یک خانم جوان الان بافتنی ببافد، خانم های بسیاری تشویقم کردند و لقبهایی مانند هنرمند، خوش ذوق، خوش سلیقه... به من دادند.) جمعیت کمی از این گروه نیز دختران جوانی بودند که لبخندهای مسرت بخشی میزدند و تشویقم میکردند و با دیدن شال گردن ذوق میکردند و میگفتند خوش به حالت که حوصلهی این کار را داری.
در مقابل تحقیر کنندگان دو دسته بودند، خانمهای جوانی که بسیار طبق مد روز لباس میپوشیدند و تقریبا تحصیلات دانشگاهی داشتند، این کار را دقیقا نوعی کار عبث و بیهوده میدانستند که زنان خانه دار شلخته این کار را انجام میدهند و در شان یک خانم جوان نیست که خود را مشغول این کارهای پیش پا افتاده کند . این کار نوعی تلف کردن وقت است و بهتر است صرف کارهای بهتر و مفیدتری بشود.(خانمی گفت حیف پوست دستت نیست که خراب شود، یا خانم دیگر گفت به جای اینکه وقت خودت رو با این کارها پر کنی، برو درس بخون)، دستهی دوم تحقیر کنندگان افرادی بودند که خود برای این کار تحقیر شده بودند.(خانمی گفت خوش به حالت شوهرت باهات دعوا نمیکنه و نمیگه تو مگه هم سن ننه بزرگ من شدی که این کار را میکنی).
تقریبا الان که نیمی از فرآیند بافتن شال گردن را تمام کردهام، دقیقا میتوانم هر آدمی را که میبینم حدس بزنم در مقابل بافتنی بافتن، چه عکس العملی دارد، دیروز به هنگام مواجه شدن با یک پیشنهاد از سمت یه فرد محترم، مطمئن بودم اگر بافتنیام را از توی کیفم بیرون بیاورم، آن فرد میرود و پشت سرش را نگاه نمیکند.
بافتنی بافتن در مکانهای عمومی به اندازهی یک کورس جامعهشناسی میتواند مفید باشد.
"نقشهی سدلار موجود است
طعمهی زنده جهت ماهیگیری داریم"
این محتوای برگهای است که تقریبا من هر روز آن را از داخل تاکسی میبینم. مغازهای که وسایل شکار و ماهیگیری میفروشد. موجودات الف، موجودات ب را شکار میکنند و موجودات ب را به عنوان کالا به موجودات جیم میفروشند، موجودات جیم، موجودات ب را به موجودات دال، به عنوان طعمه میفروشند، موجودات دال، با استفاده از موجودات از ب، موجودات ه را شکار میکنند، در بهترین حالت موجودات ه کباب میشوند و نیمپز به همراه غذای دیگری، خوراک موجودات دال و همگنانشان میشوند. موجودات دال نیز بعد از گذر زمان، خوراک موجودات واو میشوند و این حلقه ادامه دارد.
اگر از دید منطق ارسطویی ماجرا را واکاوی کنیم، شاید نتوانیم متوجه شویم چه اتفاقی رخ داده است، به تناقض هم برخواهیم خورد. اگر عینک سیاه و سفید را از چشمانمان برداریم کمی طیف رنگها را گسترش دهیم و کمی چاشنی پلورالیسمی به دیدگاهمان بدهیم، میتوانیم ماجرا ار تحلیل کنیم که در کلیت اتفاقی رخ نداده است و در نهایت همهی موجودات مردهاند و مهم نیست چه موجودی شکار موجود دیگر شده است اما در جزئیت هر یک از موجودات برای خودشان شان و قدرتی داشتهاند و برای رسیدن به مرتبه و جایگاهی که در آن ایفای نقش کردهاند متحمل گذران فرآیندهایی شدهاند تا به غایت هویتی خود( ماهیهای سد لار یا عضو کنگرهی سنا شدن) رسیدهاند و از این رهگذر زندگی خود را رقم زدهاند. گاهی فکر میکنم زمانی که سوت پایانی این زندگی به صدا در بیاید و طعمهی طعمهی دیگری شویم کجا ایستادهایم و آیا آن زمان اصلا به مخیلهمان خطور میکند که طعمه هستیم و سوال دیگر اینکه اگر مومن به طعمه بودن شویم، چه میکنیم؟
دیشب وقتی همسر داشت کانالهای تلویزیون را زیر و رو میکرد، چند لحظه روی فیلمی ماند. قصهی روم باستان و نبرد گلادیاتورها بود. یک میدان وسیع با تعداد بسیار زیادی تماشاگر که غرق در شهوت دیدن مثله شدن انسانی هستند و قیصری که در کنار ملکهی خود نشسته است و خدای این داستان است. همهی تماشاچیان میدانند از یک تایمی به بعد، انسانی دیگر وجود ندارد و آمدهاند و از خشم کف به دهن آوردهاند و تشویق و فریاد پشت هم....
ویل دورانت ، نبردهای گلادیاتورها را به دو دستهی نبردهای انفرادی و نبردهای دسته جمعی تقسیم میکند و اذعان میدارد رومیان که خود را بزرگوار میپنداشتهاند از این طریق به اسیران جنگی فرصت میدادند تا دوباره به زندگی بازگردند. در پارهای از موارد، اگر اسیر یا مجرم میتوانست به شیوهای شجاعانه بجنگند و حریف مقابل خود را نابود کند، آزاد میشد. در واقع از نظر ویل دورانت، نبرد گلادیاتورها نوعی سیستم مجازات و تنبیه برای اسیران جنگی، مجرمان و بردگان عصیانگر بوده است.
در" تاریخ روم باستان" آمده است که رومیان برای سرگرمی خود بردگان را وادار میکردند تا با یکدیگر و یا حیوانات درنده خو به مبارزه بپردازند. که این بردگان را گلادیاتور مینامیدند و برای مبارزهی آنها زمینی را فراهم کرده بودند که آن را آمفی تئاتر مینامیدند و این کار برای عدهای تجارت بسیار سودآوری بوده که با تجارت بردگان رابطهی مستقیمی داشته است.
نبردگلادیاتورها صرف نظر از انگیزهی به وجود آمدن و جغرافیایش، تداعی کنندهی دوران کنونی جامعه ایران است. تداعی کنندهی لذت شهوانی که انسانها، از دیدن کشته شدن ذره ذرهی دیگران میبرند و دست به هر سلاحی میزنند تا طرف مقابل نابود شود و خدای داستان انگشت شستش را به سمت پایین حرکت دهد.
پی نوشت. عنوان جملهای است که گلادیاتورها پیش از آغاز مراسم ،خطاب به خدای داستان میگفتند.
با شاهکارهایی که آقای مهدی اخوان بهابادی ، مهدی صرامی ، روحال..مومن نسب و عبدالصمد خرم آبادی میزنند و هر روز سایتها و سرویسهای بیشتری را فیلتر میکنند نبایستی انتظار داشت که مردم و کاربران دست از جستجو برای پیدا کردن راههای جایگزین و فرعی برای عبور از فیلترینگ بردارند.
چند وقتی است که وبسایتهای زیادی در ایران و خارج از ایران اقدام به فروش ویپیانی با نام KERIO کردهاند، که خب مثل اینکه کار هم میکنه و وبسایتها و سرویس های مختلفی را باز میکند.
امروز میخواهیم به شما نشان دهیم که هر فعالیتی که شما با این سرویس انجام دهید توسط ارائه دهنده آن ویپیان که همان مسئول سرور است قابل مشاهده است و فکر کنم این روزها به ابزاری برای ردگیری کاربران و فعالان شبکههای اجتماعی درایران تبدیل شده است.
تصاویری که ادامه خواهید دید مربوط به سرور یک KERIO است که چند کاربر دارد و میتوانید به خوبی و واضحی کامل ببینید که کاربران به چه وبسایتهایی سر زدهاند و چه کاربری چه چیزی دیده است و ….
تصویر شماره یک:
تصویر شماره دو:
تصویر شماره سه:
وبسایتهایی در ایران با پسوند ir. مشغول به فروش ویپیان بصورت آنلاین هستند و اقدام به عرضه اینگونه ویپیان ها کردهاند. با توجه به ایمیلها و نظراتی که از طرف کاربران گرفتم خیلی هم این ماجرا مثل اینکه پررونق است و کاربران زیادی در حال حاضر در حال استفاده از این سرویس هستند. تصویر زیر صفحه فروش ویپیان کریو را در یکی از وبسایتها نشان میدهد.
لطفا این مطلب را با دیگران به اشتراک بزارید تا امنیت و حریم خصوصی شما و دوستان خودتان به خطر نیافتد!
**در همین رابطه وبلاگ امین ثابتی را در مورد یکی دیگر از فیلترشکنهای خطرناک را از اینجا بخوانید.
خب فکر کنم شما هم مثل من تازه با این موضوع آشنا شدید که این فیسبوک همه چی را ذخیره میکنه. من فهمیدم که تو این تمام مدت که اسمهای مختلف را در فیسبوک سرچ میکردم را همشون یکجا ذخیره میشدند!
مثلا فکر کنید دنبال دختر یا پسر همسایه هستید و اسمش را تو فیسبوک سرچ میکنید یا نه مثلا در مورد یک مطلب سکسی تو فیسبوک جستجو کردید و خیال کردید خیلی زرنگ هستید! اما فیسبوک از شما و ما زرنگتر است و تمام این نتایج جستجو را ذخیره میکند.
البته این نتایج جستجو را کسی جز خود شما نمیتواند ببیند، اما همین موضوع هم خطرناک است! فکر کنید فیسبوک شما خدایی نکرده هک بشه یا مثلا کسی بیاد پشت کامپیوتر شما بشینه یا اینکه از طریق تبلت شما شیطونی کنه بره تو فیسبوک شما، حالا بیا و درستش کن! تمام نتایج جستجو مثل آب خوردن قابل مشاهده خواهند شد، اونم براساس تاریخ دقیق!
میخوام امروز به شما تو یک آموزش کوتاه نشان بدهم چطوری میتونید این تاریخچه نتایج جستجو را در فیسبوک پاک کنید!
اول از همه باید به صفحه پروفایل خودتون برید و روی Activity Logs کلیک کنید تا به صفحه دیگه برید:
سپس باید از منو سمت چپ روی more کلیک کنید تا منوی کشویی باز شود:
بعد از اون منویی که باز شده است، گزینه search را انتخاب کنید.
خب اینجا است که شوکه میشوید و میتونید تمام نتایج جستجویی که قبلا انجام دادید را مشاهده کنید.
برای پاک کردن این تاریخچه جستجو، میتوانید از بالای همان صفحه clear searches را انتخاب کنید و تاییدش کنید تا تمام این نتایج پاک شود.
بدین ترتبب شما تمام نتایج جستجو را پاک کردید و خیال خود را راحت کردید.
اگه این مراحل را پیدا نکردید میتوانید از این آدرس مستقیم به صفحه جستجو بروید، فقط کافی است جای YOURUSERNAME، یوزرنیم پروفایل خودتون را بزنید.
https://www.facebook.com/YOURUSERNAME/allactivity?privacy_source=activity_log&log_filter=cluster_117
اگر از این آموزش کوتاه راضی بودید و دوست داشتید به دوستان خودتون هم اطلاع بدید. این مطلب را با آنها هم از طریق گزینههای زیر به اشتراک بگذارید.
√[ایـنایــے] کـﮧ تـو پـارکـ تـنـهـا یـﮧ گـوشـﮧ مـیـشـیـنـטּ و هـنــבزفـرے تـو
گوشـشـونـﮧ
[ایـنایـے] کـﮧ تـو خـیابـوטּ هـمیـشـﮧ سرشـونـو پـآیـیـن مـینــבازن و راه میرטּ
[ایـنایـے] کـﮧ تـو تـاکسے هـمیـشـﮧ خوבشونـو مـیچسبونـטּ بـﮧ בر، کـﮧ کـناریشوטּ مـعذب نباشـﮧ
[ایـنایـے] کـﮧ هـمیـشـﮧ سیگارو تا تـﮧ تـهش میکشنـو از سوزش لبشوטּ میفهمـטּ کـﮧ سیـگار تمـومـ شــבه
[ایـنایـے] کـﮧ בلشـون واسـﮧ هیشکے تنگ نمیشـﮧ
[ایـــنــــا]
ایـنـا رو خیــلے مـواظـبـشـوטּ بــآشـیـــטּ، ایـنـا [هـیچے] واسـﮧ از בستـ בاבטּ ندارטּ
[قبلاً یـﮧ نـفـر هر چـی בاشتــטּ رو ازشـون گرفـتـﮧ]