Shared posts

10 Jun 13:12

Old Reader همان گودر قدیمی است!

by علیرضا مجیدی

چندی پیش سایتی معرفی کرده بودم که به صورت محدود یادآور ویژگی‌های خوب گوگل ریدر قبل از «گوگل پلاس» بود، آن سایت بد نبود، اما محدودیت‌ها و کمبودهایی که داشت ما را از کاربری مداوم در آن دلسرد می‌کرد.

امروز سایت Old Reader را تست کردم که از بسیاری جهات شبیه گوگل ریدر قدیمی است، این سایت فعلا بیش از چند هزار کاربر ندارد و بعد از عضویت در آن می‌توانید به راحتی و بی‌دردسر مطلب شیر کنید و لایک بزنید و کامنت بگذارید و کاربران دیگر را دنبال کنید.

Old Reader

فعلا متوجه دو مشکل در سایت شده‌ام، یکی اینکه مطالب فارسی راست به چپ نیستند که این مشکل با یک استایل ساده حل می‌شود، مشکل بعدی هم این است که معلوم نیست که هجوم کاربران زیاد را تاب بیاورد و ممکن است از نظر فنی و منابع سرور جوابگوی کاربران زیاد نباشد.

اگر کسی استایل بی‌عیبی نوشت لطفا با ما به اشتراک بگذارد.

 

پذیرش آگهی یک پزشک

فراخوان عکس با سوژه کتاب و کتاب‌خوانی در یک پزشک - جمعه‌های فرهنگی با یک پزشک

Related posts:

  1. معرفی ‏Omea reader‏ ، یکی از بهترین برنامه‌های خبرخوان ...
  2. جامه سیاه را از تن گوگل به درآورید خبر راه‌اندازی «گوگل پلاس» دیشب بسیار هیجان‌زده‌مان کرد، گرچه فعلا...
  3. هویت مرد ناشناس لوگوی قدیمی فیس‌بوک افشا شد! داشتم در اینجا نکات جالبی در مورد فیس‌بوک را می‌خواندم....
  4. فناوری e-ink قدیمی شد، e-skin می‌آید! شاید بدانید E-ink یا جوهر الکترونیک چیست. به طور خلاصه...
10 Jun 13:11

http://sirhermes.blogspot.com/2013/06/blog-post.html

by Sir Hermes
گاوخوني

مولف، انسان خطرناكي است؛ حالا مي‌خواهد نقاشي كند، كارگردان باشد يا بنويسد. همدلي، همراهي و زندگي با او، گام‌زدن روي تيغ برنده‌اي است كه هر لحظه ممكن است همه چيز را پاره كند

شخصيت اصلي فيلم «آماتور» كيشلوفسكي، كارگردان ميانسالي است كه همه چيز برايش وقتي معنا پيدا مي‌كند كه به سينما ربط داشته باشد؛ در برابر هر صحنه بديعي، انگشتان سبابه و مياني دو دستش را باز مي‌كند، با روي هم گذاشتنشان لنز/قابي تشكيل مي‌دهد و به صحنه مي‌نگرد. آيا به كارم مي‌آيد؟ آيا مي‌توانم در فلان سكانس ازش استفاده كنم؟ همسرش خسته مي‌شود. بالاخره روزي خسته مي‌شود، چمدانش را مي‌بندد و با او خداحافظي مي‌كند. مرد ناگهان به خودش مي‌آيد. اصلا انگار فراموش كرده بود كه ازدواج كرده. انگار جز سينما هيچ چيزي ربطي به او ندارد. اصرار آرام و سردش، زن را مصمم‌تر مي‌كند. زن، با چمدانش از اتاق خواب خارج مي‌شود. وقتي براي آخرين بار برمي‌گردد تا مرد را ببيند، با صحنه عجيبي مواجه مي‌شود: مرد با دستانش روي صحنه رفتن زن، قاب بسته است؛ توهيني آشكار و صريح به زندگي مشترك. زن مي‌رود، براي هميشه مي‌رود؛ قاطع و بي‌تخفيف.

مولف، انسان خطرناكي است؛ حالا مي‌خواهد نقاشي كند، كارگردان باشد يا بنويسد. همدلي، همراهي و زندگي با او، گام‌زدن روي تيغ برنده‌اي است كه هر لحظه ممكن است همه چيز را پاره كند. مولف، بگذاريد از اين به بعد بگويم نويسنده، در معرض اين اتفاق است كه هر چيزي را صرفا «سوژه» نوشتن بداند. نويسنده ممكن است به جايي برسد كه درس بخواند تا بنويسد، الكلي شود تا بنويسد، به پيرزني فرتوت كمك كند تا بنويسد، با آدمي خاص معاشرت كند تا بنويسد، عاشق شود تا بنويسد، ترك كند تا بنويسد و روياي چنين كسي اين است كه بتواند بميرد و مرگ را، نه، مرگ خودش را روايت كند. او روبروي هر چيزي قاب مي‌بندد؛ روبروي خانواده، روبروي سياست، روبروي اعتياد، روبروي عطر دلفريبي كه براي معشوق خريده، روبروي راننده تاكسي‌اي كه به او لبخند زده، روبروي تني كه در كنارش آرميده، روبروي اعتقادي كه سفت و سخت بدان چسبيده، روبروي زندگي، عشق، رابطه، جدايي، مرگ؛ هر چيزي به شرطي تجربه مي‌شود كه قابليت نوشتن داشته باشد. حالا شايد فهميده باشيد كه چرا گفتم مولف/ نويسنده انسان خطرناكي است. جانتان را آينده‌تان را زندگي‌تان را اگر دوست داريد، از نويسنده بگريزيد. او با كوله‌باري از كلمات به سراغتان مي‌آيد، مدهوشتان مي كند و درست زماني كه قمار زندگي‌تان را با «پاكت آس» پري‌فلاپ روي او بسته‌ايد، دو انگشت سبابه و مياني هر دو دستش را روي هم مي‌گذارد، روي شما قاب مي‌بندد، و آنگاه است كه مجبوريد برويد؛ قاطع و بي‌تخفيف.



آقای ابک، از خلال فیسبوک
شما فرض کنید درباره‌ی ما وبلاگ‌نویس‌های لعنتی، درباره‌ی وبلاگ، درباره‌ی این درد مزمن، با لیبل از خدمات و خیانت‌ها، کلن. 
10 Jun 13:06

Sometimes the things you can't change, end up changing you

by Sara n
گاوخوني

ما که توی خانه نشسته بودیم و تلفن جواب می دادیم و و اس ام اس های امنیتی بهمان می رسید باربارا داشته توی پناهگاه می سوخته

من با باربارا دوست صمیمی نبودم، این طور نبود که روزی سه بار از همدیگر با اس ام اس خبر بگیریم و  تلاش کنیم که زود به زود هم دیگر را ببنیم. همان هفته ای یکی دوبار همدیگر را می دیدیم. اما آن قدر دوست بودیم که هنوز بعد از ده روز وقتی یادم می آید  در شرایطی که نود درصد سطح بدنش آتش گرفته بوده دوساعت توی پناهگاه جلوی چشم همکاران ش می سوخته، تا چند ساعت دلشوره و دلهره ی مداوم دارم، یک چیزی مثل قلب توی گلویم به وجود آمده و به شدت می تپد.  پنج شنبه ی دو هفته پیش باربارا اس ام اس داده بود که جمعه بیا خانه ی ما- خانه ی سازمان جهانی مهاجرت- دور هم باشیم. گفته بودم بهش گفتم همه ی شما را یک شنبه می بینم، جمعه می روم خانه ی دوستم آیدا که قرار هفتگی والیبال دارند. 
جمعه ساعت یک ربع به چهار رسیدم خانه ی آیدا. انسوک هم با خودم آورده بودم که اینقدر خانه نماند.  بعضی ها والیبال بازی می کردند، و بقیه روی مبل های حصیری توی حیاط خیلی سبزشان زیر درخت ها نشسته بودیم و آبجو به دست حرف می زدیم. هوا ابری بود و برای اوایل خرداد کابل خیلی خنک. بک دفعه صدای غرش خیلی بلند رعد همه مان را ساکت کرد. بعضی از آنهایی که والیبال بازی می کردند دست کشیدند و آمدند گفتند انفجار بود. ما خوش بین ترها باورمان نمی شد انفجار باشد. بعد همان طور که بحث می کردیم شلیک ها شروع شد. ودوباره انفجار و بعد یکی دیگر و یکی دیگر. حالا دیگر فرق انفجار بمب و آرپی جی را می دانم. اولی که ثابت شد بمب بود سه تای بعدی آرپی جی بودند؛ نه این که  صدایشان از بمب خیلی خفیف تر باشد، اما وقتی می بینی صدای انفجار اینقدر پشت سر هم می آید معلوم است که دارند با آرپی جی شلیک می کنند برای این که آدمها خودشان رو منفجر کنند دنگ و فنگ اش از منفجر کردن آرپی جی بیشتر است. صدای شلیک گلوله قطع نمی شد. رفتیم داخل خانه چون گلوله های سرگردان ممکن روی سرمان پایین بیاید. ما که توی خانه نشسته بودیم و  تلفن جواب می دادیم و و اس ام اس های امنیتی بهمان می رسید باربارا داشته توی پناهگاه می سوخته.

بخش های امنیتی بقیه ی سازمان ها به  کارمندان شان اس ام اس دادند که هر جا هستند بمانند مگر اینکه زیر گلوله باشند. اما  سازمان ملل تصمیم گرفته بود همه کارمندانش باید برگردند خانه هایشان تا کنترل راحت تر باشد.  به افسر امنیتی گفتم ما تایمانی هستیم  آیا باید برگردیم خانه حتی اگر خانه ی آژانس ما به محل حمله خیلی نزدیک باشد؟ گفت بله دستور است. تا آن موقع دیگر معلوم شده بود که به سازمان جهانی مهاجرت حمله شده که چند کوچه با خانه ی ما فاصله دارد ولی هنوز ثابت نشده بود که آیا سازمان ملل واقعن هدف حمله بوده یا صرفن چون نزدیک یکی از ساختمان های وزارت داخله بوده اند اشتباهی به شان حمله شده. روز بعد طالبان گفتند بله هدف حمله ی مستقیم بوده اید، چون دارید با سی آی ای کار می کنید. راننده آمد دنبال مان و ساعت پنج  که رسیدیم  خانه بقیه نگران منتظرمان بودند، به هر حال وقتی این همه طالب توی شهر باشند احتمال حمله به ماشین مان وجود داشت. وقتی فابیو زنگ زد، توی تراس خانه خودمان نشسته  بودیم و  جنگ اینقدر نزدیک بود که حتی صدای تیز رد شدن گلوله ها را می شنیدیم. فابیو زنگ زد که بپرسد ما زنده ایم یا نه؟ گفتم هستیم. گفت تو هم شنیده ای در میان کارمندان آی او ام یک خانم ایتالیایی کشته شده؟ نفسم حبس شد، خانم ایتالیایی آی او ام یعنی باربارا؟ نه نشنیده بودم. به ما گفته بودند همه ی کارمندان سالم اند تا نترسیم. طبق اطلاعات سفارت ایتالیا چهار نفر دیگر زخمی شده بودند و بین بیست درصد تا هفتاد درصد سوخته بودند و بارابارا کشته شده بود؟ سه ساعت بعد معلوم شد که باربارا هنوز زنده است  بیمارستان امریکایی ها در بگرام منتقلش کردند. اما قدیمی ترها می گفتند احتمالن کشته شده، خبرش را نمی دهند بیرون چون باید اول خبر مرگش را به خانواده اش اطلاع دهند. توی کانتینر زیر دوش بوده و آرپی جی خورده به کانتینر، این آرپی جی ها قرار است تانک را سوراخ کنند کانتینر که چیزی نیست.

جنگ  حوالی دوازده شب تمام شد. و فردا صبح که گزارش جنگ دیشب را بهمان ایمیل کردند گفته بودن که بارابارا را همکارانش به پناهگاه برده بودند و بعد همه باهم توی پناهگاه زندانی شده بودند و بارابارا بیشتر از دو ساعت توی پناهگاه در حضور همکارنش داشته می سوخته.  چون طالبان داشته اند از خانه ی آنها به ساختمان های اطراف حمله می کرده اند و کسی نمی توانسته آنها را از پناهگاه نجات بدهند. گفتند به همه ی کارمندان آی او ام یک ماه مرخصی داده اند که از کابل دور باشند. باربار روز بعدش به آلمان منتقل شد و حالا بعد از ده روز مطمئنند زنده می مانند اما نود درصد پوستش سوخته.
07 Jun 11:06

:: یک قالی کرمان رکورد قیمت فرش دستباف را شکست

by saghe
یک قالی ایرانی متعلق به قرن هفدهم در حراجی ساتبی در نیویورک به قیمت بی‌سابقه ۳۳ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار فروخته شده است. این قالی که متعلق گالری هنری کورکوران در واشنگتن بود به همراه ۲۴ تخته فرش دیگر برای تامین هزینه های این موزه به حراج گذاشته شده بود. پیش از این رکورد بالاترین قیمت فرش دستباف در اختیار یک قالی ایرانی بود که در بهار ۲۰۱۰ در حراجی کریستی لندن به بهای ۹ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار فروخته شد.
با ۴۶ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش هنر و ادبیات
لینک مستقیم
07 Jun 07:21

حمله به قالیباف با چاقو

by info@fararu.com
07 Jun 07:19

(تصویر) قدیمی‌ترین پستاندار جهان کشف شد

by info@fararu.com
دانشمندان قدیمی ترین پستاندار جهان را که روی یک کف دست جا شده و سن آن به 55 میلیون سال پیش باز می گردد در مرکز چین کشف کردند.
06 Jun 19:54

:: برخورد با هر صدای معترض؛ انتخاباتِ از پیش مهندسی شده

by ailin
جرس: در آستانه برگزاری یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، تحرکات نهادهای امنیتی افزایش یافته است. بازداشت چند فعال سیاسی و رسانه ای از جمله مواردی است که حکایت از استمرار انسداد سیاسی در ایران دارد. || فاز اول : امنیتی شدن فضا. زمینه های ایجاد فضای امنیتی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری از ماه‌ها قبل چیده شد بود اما پس از اعلام نامزدی «اکبر هاشمی رفسنجانی» در انتخابات بر محدودیت‌های انتخاباتی افزوده شد. درست در روزی که هاشمی رفسنجانی آمادگی خود را برای شرکت در انتخابات اعلام کرد، نیروهای امنیتی دفتر کار محمد خاتمی رییس جمهور پیشین ایران را به نوعی محاصره کردند و برخی از مراجعان به دفتر وی را برای ساعاتی بازداشت کردند. هدف از ایجاد جو امنیتی در حوالی دفتر خاتمی از سوی برخی ناظران به نگرانی نهادهای امنیتی از همراهی خاتمی با هاشمی در روز ثبت نام عنوان شده است. || ورود به فاز دستگیری‌ها در مرحله دوم. فاز دوم امنیتی شدن فضا از یک شب قبل از اعلام نتایج صلاحیت‌ها آغاز شد. در این مرحله نیز ماموران گارد ویژه به همراه لباس شخصی‌ها به نحو بارزی در خیابان‌ها و مراکز پرتردد در شهر تهران مشاهده می‌شدند. بنا به روایت برخی منابع غیر رسمی، یک روز قبل از اعلام نتایج صلاحیت‌ها، هاشمی شبانه به دفتر بیت آیت الله خامنه ای احضار و در آنجا در خصوص هرگونه مقابله با تصمیم شورای نگهبان و عواقب آن به وی هشدار داده می‌شود. به گفته فاطمه هاشمی، حتی از آیت الله رفسنجانی خواسته می‌شود که برای کم هزینه تر شدن تصمیم شورای نگهبان خودش پیشاپیش استعفا بدهد که با مخالفت وی روبرو می‌شود. با این حال، پس از اعلام رسمی نتایج بررسی صلاحیت‌ها و در حالی که ستاد های وی در حال جمع بندی مسائل بودند، ماموران امنیتی به برخی ستادهای هاشمی حمله کرده و تعدادی را بازداشت می‌کنند. نیروهای امنیتی «محمد محسنی» یکی از فعالان ستاد هاشمی و «محمد کبیری»، دیگر فعال ستاد وی را شبانه بازداشت کردند. در شهرستان‌ها و از جمله در کهکلویه و بویر احمد نیز چند نفر از اعضای ستاد هاشمی بازداشت شدند . همچنین، شماری از افراد اصلاح طلب که در مرخصی به سر می‌بردند به دلیل احتمال فعالیت آن‌ها در ستاد هاشمی به زندان بازگردانده می‌شوند. قربان بهزادیان‌نژاد، رئیس ستاد اصلاح طلبان در انتخابات ۸۸، بهمن احمدی امویی و مسعود باستانی و از جمله این افراد بودند. در این حین، «شبکه ایران» ارگان خبری دولت هم از موج بازداشت اعضای ستاد مشایی در تهران و دیگر شهرها خبر دادند و چندین سایت اعضای وابسته به این گروه مسدود شد. همزمان با اعلام رد صلاحیت‌ها، اختلال در اینترنت و ارسال پیامک ها هم گزارش شد. همچنین سایت‌های خبری نزدیک به اصلاح طلبان از جمله آفتاب و روزنامه بهار مسدود شد. برخی تحلیلگران از رد صلاحیت هاشمی و موج بازداشت‌ها و لشگر کشی ماموران به خیابانها به عنوان کودتای نرم قبل از انتخابات یاد کردند. || فاز سوم: ادامه بازداشت‌ها؛ فضای امنیتی بعد از اعلام رد صلاحیت‌ها ادامه یافت و در این مرحله هرگونه اشاره به نام رهبران جنبش سبز تحمل نشد و منجر به برخورد و بازداشت حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی شد. خبرگزاری مهر خبر داد ۱۱ که خرداد و در مراسم سخنرانی حسن روحانی در حسینیه جماران عده ای از حامیان و جوانان ستاد او بازداشت شدند. بر اساس این گزارش، در جریان سخنرانی حسن روحانی در حسینیه جماران شعارهایی در حمایت از موسوی و کروبی و همچنین در حمایت از حسن روحانی سر داده شد. بر اساس این گزارش، حاضران در این مراسم «سرود یار دبستانی من» و «ای ایران» را با در دست داشتن پوسترهایی از روحانی، موسوی و کروبی هم خوانی کردند. این سخنرانی در پایان با تنش و دستگیری تعدادی از افراد همراه بود. به گفته برخی از اعضای حاضر در جلسه، «شیرین میر کریمی»، «محسن رحمانی»، «محمد پارسی»، «سعید الله بداشتی» و «مجتبی هاشمی»، از اعضای ستاد جوانان حامی حسن روحانی و عده ای دیگر بازداشت شده‌اند. در باره شیوه بازداشت این افراد، روایات متعددی بیان شده است اما شاهدان عینی گفته‌اند اطراف جماران مملو از ماموران امنیتی بوده بطوریکه به محض بیرون رفتن جمعیت از حسینیه، بلافاصله ماموران، افراد شعار دهنده را بازداشت کرده‌اند به نحوی که گویا منتظر آن‌ها بودند. «سعید» از اعضای ستاد حامیان حسن روحانی به خبرنگار جرس در تهران گفت: «آنطور که شنیده‌ام اعضای ستادهای عارف و روحانی به شدت تحت کنترل هستند. وی گفت: »چیزی شبیه به حضور گسترده ماموران در ستاد موسوی در سال ۸۸ مشاهده می‌شود، به نظر می‌رسد همه چیز عادی است اما چندین جفت چشم مراقب اوضاع هستند. » ستاد حسن روحانی به بازداشت‌ها اعتراض کرده و خود وی نیز تلویحا از فضای امنیتی ایجاد شده انتقاد کرد. وی در ورزشگاه ۱۳ آبان در جمع مردم گفت: «به فرض اینکه کسی شعار تند بدهد، قتل که نکرده است، بلکه یک شعار داده است و برای یک شعار کسی را زندانی نمی‌کنند بلکه به او تذکر می‌دهند پس بهتر است برای هر چیز جزئی برای جوانان پرونده درست نکنند. » بازداشت‌ها به اینجا ختم نشد. در حاشیه حضور «محمدرضا عارف» در بازار تهران هم ۳ نفر به دلیل شعار دادن به نفع خاتمی بازداشت شدند. بر اساس این گزارش، بعد از آنکه محمدرضا عارف در جمع مردم و بازاریان در بازار تهران حضور یافت، تعدادی از حامیانش با شعار «سلام بر عارف، درود بر خاتمی»، از وی اعلام حمایت کردند. در جریان این شعارها سه نفر از از جمله یکی از بازاریان تهران از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شدند. با این حال دفتر محمدرضا عارف پیگیری‌های لازم را برای آزادی بازداشت شدگان انجام داد و گویا بازداشت شدگان آزاد شدند.
با ۵۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
06 Jun 19:45

دستور ستاد روحانی برای همکاری با ستاد عارف

by info@fararu.com
06 Jun 19:15

:: بالون‌های مخصوص گوگل برای سرویس‌دهی اینترنت پرسرعت از راه دور

by soreness
گاوخوني

بالن هاي ملي جهت پارازيت اندازي برنامه آتي حكومت

گوگل بالون‌های مخصوصی طراحی کرده که به «پلت‌فرم‌های با ارتفاع بالا» موسوم شده‌اند و می‌توانند تا چندین کیلومتر مربع را تحت پوشش قرار دهند و کاربران از طریق آنها به اینترنت بی‌سیم متصل شوند. گوگل همچنین می‌خواهد با تولید اکوسیستم جدیدی از پردازشگرهای موبایل٬ گوشی‌های هوشمند ارزان‌قیمتی برای این بازارهای نوظهور طراحی کند که دسترسی آنها به اینترنت را تسهیل خوهد کرد. شبکه‌های مبتنی بر ماهواره هم از دیگر گزینه‌های این کمپانی برای افزایش دسترسی به اینترنت هستند. بسته به موقعیت کشورها٬ گوگل از ترکیبی از این روش‌ها برای افزایش دسترسی به اینترنت بهره خواهد گرفت. شرکت گوگل ۸۷ درصد از درآمد سالانه ۵۰ میلیارد دلاری خود را از طریق تبلیغات آنلاین به دست می‌آورد. افزایش تعداد کاربران اینترنت در جهان٬ افزایش درآمدهای گوگل را هم در پی خواهد داشت؛ چرا که تعداد کاربرانی که از وب‌سرویس‌های گوگل استفاده می‌کنند هم از این طریق افزایش می‌یابد و این امر ظرفیت بیشتری برای تبلیغ آنلاین در اختیار گوگل قرار خواهد داد.
با ۲۶ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش دانش و فناوری
لینک مستقیم
06 Jun 19:04

از وبلاگ ها/ کوتوله شده ایم آیا؟

by مانی

سال ۸۸ ایران نبودم اما مناظره ها را می دیدم، همه می دیدیم در واقع مناظره های سال ۸۸ پدیده منحصر به فردی بود در تاریخ سیاسی اخیرمان. احمدی نژاد با همه قد کوتاهش پدیده ای بود برای خودش و حتی قد رضایی را هم بالا کشیده بود. میر و شیخ که غوغا می کردند. مهندس که زل می زد به دوربین و دروغ گو ها را رسوا می کرد و شیخ که دستش را دراز کرد به سوی موسوی و گفت تا روز آخر می ایستی و گفت می ایستم و ایستادند و زهرا رهنورد که خود به تنهایی یک انتخابات را جلو می برد.

دانشگاه ها که غوغا بود . کرور کرور دانشجو جمع می شدند و فرقی نمی کرد موسوی باشد یا کروبی یا حتی احمدی نژاد. سوال و جدل بود و غوغا. گوش ها تشنه شنیدن بودند و چشم ها تشنه دیدن. شهر پر از پوستر بود و زنجیره ی سبز که فقط عکس هایش را دیدم اما عظمتش در تاریخ ایران ثبت شد. ورزشگاه هایی که پر می شد. استان به استان بزرگ مردان و بزرگ زنان سرزمینم می چرخیدن و از خطر می گفتند. تاج زاده، امین زاده، رمضان زاده، بهزاد نبوی، احمد زید آبادی، عرب سرخی، میردامادی، محسن آرمین، بهشتی شیرازی، آقا رضا خاتمی، عبدالله مومنی و و جوون های مثل عماد بهاور و آرش غفوری و حسن اسدی و روزنامه نگارانی چون مهسا و مسعود و بهمن و سیامک قادری بودند و خیلی های دیگر که وزن دادند به انتخابات و شهر و کشور را پر از شور و شعور کردند و در واقع حماسه ساز بودند.

حسرت شنیدن اسم شجریان و فرهادی را از تلویزیون نداشتیم. هنوز انقدر قدهایمان را کوتاه نکرده بودند که با شنیدن اسم هنرمندانمان از طرف یک کاندیدا ذوق کنیم و منتظر باشیم تا فقط یک هزارم از دردهایمان را بیان کنند و ما ذوق زده شویم. ماهواره نهایت آرزویمان نبود.

حالا قدکوتاهمان کردن. هرچند ما رشید وارد یازدهمین انتخابات شدیم. دردهایمان را به تاریخ و زمان سپردیم. آمدیم که فردایمان خراب تر از امروزمان نشود. آمدیم چون فقر و فساد و گرسنگی بیشتر از تمام ظلم هایی بود که این ۴ سال بهمان شد. امدیم نه اینکه حصر میرحسین و کروبی و خانم رهنورد را فراموش کرده باشیم؛ بلکه تنها راه شکستن حصر را همین آمدن می دانستیم، تنها راه باز شدن درهای زندان را همین آمدن می دانستیم. رشید وارد شدیم با هاشمی رفسنجانی اما… بگذریم که زیاد گفته شده از طلایی ترین فرصتی که تنگ نظری ها سوزاندش.

حالا باید به همین حداقل ها رضایت بدهیم. از آینده می ترسیم، ترسمان هنوز پابرجاست. فردایمان نباید با جلیلی یا قالیباف رقم بخورد، هردوی اینها ترسناک هستند برای مایی که جامعه مدنی آرزویمان هست و می خواهیم حداقل های برای نفس کشیدن داشته باشیم. می ترسم از فردا که حسرت به دل بگوییم کاش هنوز احمدی نژاد بود و بگوییم وای چه روزهای خوبی بود…

منبع: وبلاگ خواب هایم

04 Jun 20:22

خیابانی هم مجری برنامه انتخاباتی شد!

by info@fararu.com
04 Jun 20:21

(تصاویر) مواجهۀ آیت الله جنتی و هاشمی

by info@fararu.com
04 Jun 20:10

آقاتهرانی: جلیلی اصلح است

by info@fararu.com
04 Jun 20:08

471: بابا آب داد، بابا نان داد.

by علفی هرز

می دانید اولین جمله ای که ما در اول دبستان یاد می گیریم چیه؟
بابا آب داد بابا نان داد.


می دانید اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟
من می توانم بخوانم و بنویسم.

می دانید اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند چیه؟
من می توانم بدوم.

و این است که ما همیشه چشممون دنبال دست پدر است.

کار از ریشه خراب است.


منبع : اینترنت

04 Jun 20:06

خُس آممدید

by S*
این را داماد گفت. همه نگاهها برگشت به من. مهمان اسپانیش و روس هم داشتند. به آنها هم به زبان خودشان خوش آمد گفتند. یک حس خوب غریبی به من داد. وسط های مهمانی دو بار دو تا خانواده آمدند و از من فرق ترکی و ایرانی، و عربی و فارسی را پرسیدند. لهجه بانمک داماد بقیه را سر شوق آورده بود.
پنج شش سال بود که با هم بودند. از یک دانشگاه مدرک دکترا گرفته بودند جفتشان. عروس در وکالت، داماد در بایوتکنولوژی. آنجور که می رقصیدند و شیطنت می کردند، اصلا نمی شد حدس بزنی که پشت میزشان چقدر جدی و موقرند وقت کار. داماد را بی چون و چرا میگویم خیلی خوشتیپ. عروس را می گویم به غایت زیبا. چهره اش از سادگی و لبخند می درخشید. شکم کوچکش بر آمده بود توی لباس سفید. پنج ماه بود که بالقوه  مادر شده بود. گفتند نمیخواستند بدانند که جنسیت بچه چیست. فقط میدانند که کامل و زیباست.
عقد را یک عاقد خانم انجام داد. به جای خدا و انجیل و عیسی، از خاطراتش با عروس و داماد گفت- همه می خندیدند.همخانه سابق عروس بود. کلی خاطره بامزه داشت از سوتی ها، دوست داشتن ها، زندگی های این دو نفر با هم. با مزه ترین خطبه عقدی بود که تا حالا شنیده بودم.
موسیقی زنده بود. وقتی که داشتند حلقه میدادند و همسر هم میشدند، متالیکا زیر سقف کلیسا پخش میشد و مردم باهاش میخواندند :
Forever trusting who we are
and nothing else matters
ترانه مورد علاقه شان.
ساقدوش یک موجود بند انگشتی ٢ سال و نیمه بود. سبد گل های  پرک  شده  را با جدیت می کشید دنبال خودش. جلوی عروس و داماد، گلبرگها را توی مشتهای کوچک و چاقش گلوله میکرد و میپاشید روی زمین و کفشها. آخرش هم سبد گل را وارونه کرد تا مطمئن شود چیزی جا نمانده. جماعت قهقهه زنان از در کلیسا رفتند بیرون.عروس و داماد سر بازی فریزبی با هم آشنا شده بودند. بیرون کلیسا، دست همه مهمانها یک فریزبی بود. به مثابه طاق پیروزی. عروس و داماد از بین فریزبی ها رد شدند و رسما مهمانی شروع شد.
 من از نوجوانی ام تا حالا، از هر چند تا کارت عروسی که می گیرم، یکیش را آن هم شاید به دلیل مناسبات خاصی می روم. حتی عروسی نزدیک ترین فامیلها شده که نرفتم. نمی دانم چرا آدم شرکت کننده در جشن ازدواج و نامزدی و پاگشا نیستم. آدم شرکت در جشن آخرین روز مجردی قبل از ازدواج هم نیستم. دوست نداشتم اینجور مراسم را هرگز.  اما این جشن، یک طور دیگری بود. خوشبین و رامم کرد اصلا یک طورهایی.
در رستوران-بار چسبیده به کلیسا، حدود شصت نفر بودیم. گفتند که صمیمی ترینها و نزدیکترینها امشب جمعند. فکر کردم گاهی چه خوب است که آدم جزء صمیمیترین های یک زوج باشد. با کیک و شراب پذیرایی شدیم اول. انواع کیکهای خانگی، یک کیک شکل یک همبرگر غول  پیکر هدیه از دوستی در واشنگتن، یک کیک با پهنای نیم متر شبیه یک قلب هدیه از فرانکفورت. آدمها دوستشان داشتند.خیلی راحت می شد فهمید.
گفته بودند بچه هایتان را بیاورید. ما سرگرمشان میکنیم. عروس و داماد و خواهرش، یک خانه پیش ساخته مقوائی علم کردند وسط سرسرا. بچه ها از خوشی بال میزدند. تمام شب میرفتند و وسایل می چیدند توی خانه شان. میزبانهای ما به همه مهمانهایشان فکر کرده بودند.
دوست دختر سابق داماد، بیشترین زحمتها را کشیده بود. به همراهی دو نفر دیگر یک ویدیوکلیپ کمیک آماده کرده بود در مورد داماد و عروس در مناظره با اوباما. همانجا نمایشش دادند اسباب خنده بسیار. یک صندوقچه ظریف چوبی هم آورد و از مهمانها خواست در مورد امشب چند خط روی کاغذهای کوچک رنگی بنویسند و بیندازند توی صندوق که همان شب قفل می شود تا چند سال دیگر که به عنوان هدیه سالگرد ازدواج، کلید صندوق را بدهد به عروس و دامادِ امروز تا بعدها حسشان تازه باشد با خواندن آنچه که ما امشب نوشته ایم.
وسط های مهمانی، قبل از شام عروس فامیل و دوستان خودش را بلند معرفی کرد و سپس داماد هم. دیگر می دانستم خانم خندانی که پشت سرم نشسته همسر دوم پدر داماد است و مادر داماد و شوهرش روبروی من  نشسته اند. فهمیدم  آن آقای خوش پوش که با من شوخی کرده بود پدر عروس است که با همسرش روبروی مادرعروس نشسته اند . خواهر های ناتنی عروس بودند که شکلات پخش کردند توی جمع.  مادر عروس بود که میگفت چی باید کجا باشد با لبخند. همه خانواده یک طور عجیبی آرام و سبک و بی خیال بودند. به خودشان خوش می گذشت رسما. هیچکس استرس نداشت برای هیچ چیزی. همه اتفاقات آن شب مثل آب روان، جاری و بی مشکل بود.
چند جور بازی کردیم، شام بسیار مفصلی خوردیم زیر چادری که آشپزها آنجا مستقر بودند. بسیار رقصیدیم. بسیار خندیدیم از فیلمهای کوتاهی که دوستان این دو نفر ساخته بودند و بخشی از هدیه عروسیشان بود. به پیشنهاد یکی هم از چندی قبل هر میهمانی یک صفحه دست نویس یا تایپی درست کرده بود و فرستاده بود و یک شهری را برای مسافرت پیشنهاد داده بود با عکس و اطلاعات- این را مثل یک کتاب چاپ کرده بودند و به عنوان یک اطلس سفر بهشان هدیه دادند. طبعا گیلان را معرفی کرده بودیم. صفحه را با عکس میدان تره بار رشت و جنگل های سراوان و  زمینهای برنج و چای  و ساحل خزر را جلویم گذاشتم و فکر کردم چقدر همه مناسبت اجتماعی فرق کرده است و چقدر لازم است که یک خط جدیدی بکشم بین هرآنچه که میشناختم زمانی و الان باید به شکل بسیار متفاوت و جدیدش خو کنم ... هر آنچه که روزی خیلی بد یا عجیب یا ناجور بوده و الان خود ِ خودِ سلامت یک بودن است.
داماد هنگام خداحافظی سفت بغلم کرد. یک بار که سخت سرما خورده بود میهمانم بود. یادم هست که هی از من درخواست " آن معجون عجیبم " را می کرد. دم کرده گل گاوزبان و نبات و لیمو خشک را می گفت. برایش کاکا ی کدو حلوایی پخته بودم. با خنده گفته بود" خدایا چرا من زودتر نفهمیدم که باید با یک دختر ایرانی ازدواج کنم؟" 
 دم در بهم گفت "تو یک جور مهمان نوازی کرده ای که من نمی دانم این جشن ما یک گوشه اش را جبران کرده یا نه؟ چون تا آخر عمرم یادم می ماند آن حس خوبی را در روزهایی که مهمانتان بودم.". بهش گفتم " مطمئنم که لحظه به لحظه این جشن شما هم تا آخر عمرم یاد من می ماند". همین را هم روی آن مقوای کوچک رنگی نوشته بودم و انداخته بودم توی صندوقچه ای که چندین سال بعد باز می شود. آن لحظه بهش نگفتم اما.





04 Jun 18:27

چرا «لری پیج»-یکی از مؤسسان گوگل- مدتی قادر به صحبت کردن نبود؟

by علیرضا مجیدی
گاوخوني

نفرین بستن گودر!‏

سال پیش لری پیج -مؤسس و CEO گوگل- مدتی توانایی تکلم را از دست داد و به همین خاطر نتوانست در یکی از همایش‌های مهم گوگل شرکت کند.

حالا او در اکانت گوگل پلاس خود در این مورد توضیح داده است:

«حدود ۱۴ سال پیش، دچار سرماخوردگی شدیدی شدم و صدایم گرفت. در آن زمان، اهمیت زیادی به این مسئله ندادم، ولی صدایم دیگر خوب نشد. به نزد پزشک رفتم و او تشخیص داد که دچار فلج طناب صوتی سمت چپ شده‌ام. در این بیماری عصبی، طناب صوتی سمت چپ به درستی حرکت نمی‌کند. علیرغم آزمایشات زیاد، علت خاصی برای مشکلام پیدا نشد، اما این احتمال وجود داشت که همان ویروس سرماخوردگی باعث این مشکل شده باشد.

این مسئله، البته زیاد اذیتم نمی‌کرد، فقط کمی صدایم ضعیف‌تر شده بود که همین را هم برخی از مردم بازمزه تلقی می‌کردند. اما طبعا این سؤال در ذهنم ایجاد شده بود که مبادا طناب صوتی دیگرم هم مبتلا شود. ولی به من گفته شد که خیلی نادر است که به دنبال یک طناب صوتی، آن دیگری هم مبتلا شود.

تابستان سال پیش، یک بار دیگر داستان برایم تکرار شد، سرما خوردم و صدایم گرفت. باز هم بیماری‌ام کاملا خوب نشد، برای ویزیت رفتم و به من گفته شد که طناب صوتی دومی‌ام هم دچار محدودیت حرکتی شده است. باز هم با وجود آزمایشات، پزشکان علت خاصی پیدا نکردند.

خوشبختانه، مقداری بهبود یافپته‌ام و می‌توانم همه کارهایم رادر منزل و محل کار انجام بدهم. با اینکه تکلم طولانی برای من و احتمالا مخاطبانم ملال‌آور است، اما طی سال پیش، بیماری‌ام رو به بهبود بوده است و اطرافیانم می‌گویند که صدایم بهتر شده است.

مشکل عصب صوتی می‌تواند تنفس را تحت تأثیر قرار بدهد، به همین خاطر اوج ظرفیت‌ام در انجام ورزش‌های هوازی تا حدی کاهش یافته است. البته دوستانم می‌گویند که نسبت به آنها وقتی کایت‌سواری می‌کنیم، استقامت بهتری دارم و سرگئی هم عقیده دارد که این بیماری باعث شده رئیس بهتری شوم، چون مجبورم کلماتم را به دقت انتخاب کنم. بنابراین در مجموع باید بگویم که خوش‌شانس بوده‌ام.

05-15-2013 10-54-37 AM

در حین بررسی مشکل عصب‌های صوتی‌ام و بررسی مسیر احتمالا متفاوتی که آنها در بدنم طی می‌کنند، تیروئید یکی از قسمت‌های بدنم بود که مورد توجه قرار گرفت. در سال ۲۰۰۳ تشخیص داده شد که من مبتلا به التهاب تیروئید هاشیموتو هستم. این بیماری، یک بیماری التهابی خوش‌خیم است، که مشکل خاصی ایجاد نمی‌کند.

مشخص نیست که تیروئیدیت هاشیموتو عاملی در بیماری طناب‌های صوتی‌ام‌ام بوده یا اینکه هر دو بیماری را یک ویروس ایجاد کرده باشد.

بیماری من خیلی نادر است، در طی بررسی‌های پزشکی من با دکتر استیون زیتلز ملاقات کردم که استاد دانشکده پزشکی هاروارد و مرکز بیماری‌های صوتی بیمارستان ماساچوست است، او خیلی علاقه‌مند بود که شرایط بهبود طناب صوتی‌ام را بررسی کند.

بنابراین من تصمیم گرفتم که از طریق این مرکز پزشکی، یک برنامه تحقیقاتی را پایه بگذارم. همسرم-لوسی- یاور من برای نظارت بر این پروژه و اجرا کرده آن است. از اشخاص دیگری هم که در این راه به من کمک کردند، ممنونم.

بالاخره باید بگویم که برای جمع‌آوری اطلاعات از افراد دیگری که وضعیتی شبیه من را تجربه کرده‌اند، یک پرسشنامه را در اینجا قرار داده‌ایم، چرا که این بیماری خیلی نادر است و اطلاعات موجود درمورد آن نادر است و گروه پژوهشی امیدوارند که با کسب اطلاعات بیشتر، پیشرفت بهتری انجام شود، اگر شما بیماری شبیه من داشته‌اید، این پرسشنامه را پر کنید.»


در مورد مؤسس دیگر گوگل یعنی سرگئی برین هم جالب است بدانید که بعد از اینکه مادرش مبتلا به پارکینسون شد، از طریق مؤسسه ۲۳andMe ژن‌هایش را مورد بررسی قرار داد و متوجه شد که هم او و هم مادرش ژن جهش‌یافته LRRK2 را دارند.

پارکینسون یکی بیماری ارثی نیست، اما وجود این جهش باعث می‌شود فرد به احتمال ۲۰ تا ۸۰ درصد به بیماری مبتلا شود.

خود سرگئی برین این نقص ژنتیکی را باگی در ژن‌ها خود لقب داده، باگی که برخلاف باگ‌های روتین در محصولات گوگل، توسط مهندسان این شرکت قابل رفع نیست!



مجله یک پزشک را در فلیپ‌بورد دنبال کنید! (1220 مشترک و 38187 بار ورق خوردن تا امروز!)

سفارش درج آگهی در یک پزشک

04 Jun 11:21

فیس‌بوک برای ایجاد خندانک‌های خود از یک روانشناس و یک تصویرگر پیکسار استفاده کرده است

by علیرضا مجیدی

خیلی وقت‌ها تصور می‌کنیم که پشت طراحی‌های ظاهرا ساده گجت‌ها و محصولات نرم‌افزاری تفکرات ساده‌ای وجود دارد، اما این طور نیست!

خندانک‌های تازه که در پیام‌رسان فیس‌بوک از آنها استفاده می‌شود، نمونه‌ای از همین مسئله هستند.

یکی از مهندس‌های فیس‌بوک به نام «آرتورو بژار» در اوایل سال ۲۰۱۲ با یک استاد روانشناسی دانشگاه برکلی آشنا شد، تخصص او در همین خندانک‌ها بود، اسم این استاد «داچر کلتنر» بود. به جمع این دو یک تصویرگر پیکسار به نام «مت جونز» اضافه شد.

از ۵۰ خندانک جدید فیس‌بوک، ۱۶ تای آنها، شخصیتی دوست‌داشتنی‌ای به نام فینچ را نشان می‌دهند، جالب است بدانید که تیم طراحی که در بالا ذکر شد، از یکی از کتاب‌های مشهور چارلز داروین برای ایجاد همین خندانک‌ها الهام گرفته بودند.

05-15-2013 09-43-08 AM

05-15-2013 09-42-56 AM

اسم این کتاب «تظاهر احساسات در انسان و حیوانات» بود که در قرن نوزدهم منتشر شده بود.

برخلاف انتظار تولید یک مجموعه از خندانک‌ها که بتوانند بیشتر احساسات را به صورت عینی بنمایانند، کار ساده‌ای نیست.

05-15-2013 09-39-13 AM

منبع



مجله یک پزشک را در فلیپ‌بورد دنبال کنید! (1220 مشترک و 38187 بار ورق خوردن تا امروز!)

سفارش درج آگهی در یک پزشک

04 Jun 11:12

در قسمت جستجوی عکس گوگل آتاری بازی کنید

by علیرضا مجیدی

گوگل سابقه زیادی در قرار دادن تخم مرغ شانسی یا Easter egg در محصولات خود دارد.

یکی از تازهترین آنها به این صورت است، به قسمت جستجوی عکس گوگل بروید و atari breakout را جستجو کنید و یا اگر تنبل هستید، مستقیما از این لینک استفاده کنید.

کمی صبر کنید.

k-bigpic

جالب است؟ نه؟!

با این کار صفحه ناگهان به شکل بازی breakout آتاری درمی‌آید، گوگل این کار را به مناسبت سی و هفتمین سال تولد این بازی انجام داده است.

 05-14-2013 11-10-27 AM



مجله یک پزشک را در فلیپ‌بورد دنبال کنید! (1220 مشترک و 38187 بار ورق خوردن تا امروز!)

سفارش درج آگهی در یک پزشک

04 Jun 11:12

تونل‌های غیرمترقبه زمان: عکس‌های سه بعدی جنگ جهانی اول و آپارتمان متروک پاریس

by علیرضا مجیدی

سفر در زمان ناممکن است، اما شخصا اگر سفر در زمان ممکن بود، یکی از علایق من برداشتن یک دوربین برای ثبت عکس و فیلم از گذشته بود، عکس‌هایی از مردم معولی، اماکن و البته وقایع …

وقایعی مثل جنگ‌ها که گاهی به کلی داستان زندگی اشخاص را تغییر می‌دهند.

سفر در زمان ممکن نیست، اما گاهی حوادثی غیرمترقبه به صورت دیگری تونلی در زمان ایجاد می‌کنند.

مثلا دو سال پیش یک عکاس به نام کریس آ هیوز یک دوریین عکاسی قدیمی را خرید. پس از خرید، وقتی او دوربین را بررسی کرد، متوجه شد که داخل کیف چرمی آن هنوز فیلم‌هایی قرار دارد، و در کمال تعجب متوجه شد که حاوی عکس‌هایی است که یک سرباز فرانسوی در جریان جنگ جهانی اول گرفته است.

05-13-2013 11-01-23 AM

جالب بود که همه عکس‌ها حاوی اطلاعات مربوط به زمان و مکان گرفته شدنشان بودند. بعضی از آنها زندگی روزمره سربازان را نشان می‌داد و برخی هم صحنه‌هایی بودند از مرگ و نابودی.

05-13-2013 11-03-21 AM

05-13-2013 11-02-59 AM

05-13-2013 11-02-37 AM

05-13-2013 11-02-05 AM

هیوز قبلا یک جمع‌آوری‌کننده دوربین‌های قدیمی بود، اما بعد از این کشف تمرکزش به دوربین‌های قدیمی جلب شد که حاوی فیلم هم باشند.

من در اینجا برای بهتر دیده شدن، کمی اندازه عکس‌ها را بیشتر کرده‌ام، نکته جالب در مورد این دوربین این است که با توجه به فناوری آن زمان، به صورت سه‌بعدی عکس می‌گرفت، همان طور که می‌بینید، دوربین دو لنز دارد و موقع عکس گرفتن، دو عکس را به صورت همزمان ثبت می‌کرد که بعدا با استفاده از یک عینک عکس‌ها می‌توانستند به صورت سه‌بعدی دیده شوند.

05-13-2013 11-07-47 AM


اما تونل زمان به شکل‌های دیگری هم می‌تواند بنا شود:

سه سال پیش زمانی که خانم «دو فلورین» در ۹۱ سالگی درگذشت، این امکان فراهم شد که درهای آپارتمان متروک او در پاریس باز شود و بعد از چند دهه برای نخستین افرادی قدم به آن بگذارند.

05-13-2013 10-40-52 AM

05-13-2013 10-41-15 AM

در این آپارتمان گویی که زمان توقف کرده است و همه چیز زیر لایه ضخیمی از گرد و غبار قرار دارد.

05-13-2013 10-41-55 AM

در اینجا عروسک میکی ماوس را می‌بینید.

05-13-2013 10-41-36 AM

و میز توالت این هنرپیشه را

05-13-2013 10-43-14 AM

اما چیزی که بیش از همه چشم‌ها را به خود خیره کرد، تابلوی زیبایی بود که گمان می‌رفت کارنقاش بسیار مشهوری به نام جیووانی بولدینی باشد، تابلو امضایی نداشت، و در هیچ جایی هم قبلا اشاره نشده بود که بولدینی چنین تابلویی را گرفته باشد، اما سرانجام در کتاب بیوه بولیدنی شواهدی به دست آمد که به این تابلو در زمان ۲۴ سالگی مادربزرگ خانم دوفلورین -مارتا دو فلورین-  از او کشیده شده بود، اشاره داشت.

مارتا دو فلورین، یک هنرپیشه پاریسی محبوب بود، از جمله ستایشگران او می‌توان به هفتاد و دومین نخست وزیر فرانسه -ژرژ کلمانسو- و نیز بولدینی اشاره کرد.

05-13-2013 10-42-14 AM

تابلو نخست ۲۵۳ هزار پوند قیمت‌گذاری شد، اما در مزایده قیمت آن به ۱٫۷۸ میلیون پوند رسید که در میان کارهای بولدینی رکوردی محسوب می‌شود.

خانم دو فلورین قبل از تهاجم آلمان به فرانسه و اشغال پاریس، این شهر را ترک کرد و دیگر هیچگاه به پاریس برنگشت.

در این عکس تاریخی شما افسرهای آلمانی و شهروندان پاریسی را در کنار هم در کافه‌ای کنار شانزِلیزه در روز باستیل در سال ۱۹۴۰ می‌بینید.

05-13-2013 10-43-34 AM

پی‌نوشت: ۱- در متن اولیه این پست اشتباهاتی وجود داشت و اشاره شده بود که تابلو از خود مالک آپارتمان کشیده شده و نه مادربزرگ او که اصلاح شد و بابت این مسئله پوزش می‌خواهم.

۲- در انتشار عکس‌ها، حتی عکس‌های دارای وجه هنری، مجبوریم ملاحظاتی را رعایت کنیم. پس لطفا در این مورد کامنت نگذارید.

منابع: + و + و +



مجله یک پزشک را در فلیپ‌بورد دنبال کنید! (1220 مشترک و 38187 بار ورق خوردن تا امروز!)

سفارش درج آگهی در یک پزشک

04 Jun 10:54

شعار حامیان روحانی در تشییع آبت‌الله طاهری

by info@fararu.com
02 Jun 15:38

گروه خونی احمدی‌نژاد و جلیلی یکی است

آرش بهمنی

سعید جلیلی، احتمالا مهم‌تری معمای انتخابات پیش‌رو است. تا چند روز پیش – و حتی هنوز – مواضع او پیرامون بسیاری از مسایل روشن نبود. در عین حال بزرگ‌ترین دغدغه این روزهای برخی نیروهای سیاسی اصول‌گرا، مشخص شدن انتساب وی به مسوولان نظام است. در حالی که تا چند هفته پیش گروه‌های سیاسی از احتمال انتساب وی به رهبر جمهوری‌اسلامی سخن می‎گفتند، برخی رسانه‌های اصول‌گرا معتقدند که وی کاندیدای محمود احمدی‌نژاد و اطرافیان وی برای انتخابات است. محمدرضا باهنر، نایب رییس مجلس، در این زمینه گفته است که "گروه خونی احمدی نژاد و جليلی به هم می خورد". وی ادامه داده که "اينکه احمدی‌نژاد و جليلی در نشستی با يکديگر توافق کرده باشند که جليلی نامزد دولت باشد، اينگونه نيست، اما احمدی‌نژاد از بين ۸ نامزد موجود فردی را حمايت می‌کند اولا طرفدارش باشد اگر اين نشد پشت سر نامزدی قرار می گيرد که برای او خطری نداشته باشد، براساس اين تحليل احمدی‌نژاد،‌ جليلی را می‌پسندد اما اين بدان معنا نيست که با يکديگر بر سر سناريويی تفاهم کرده اند". نایب رییس مجلس همچنین انتساب جلیلی به رهبر جمهوری اسلامی را رد کرده است: "گاهی در جامعه شايعاتی به وجود می‌آيد مبنی بر اينکه جليلی از سوی مسئولان عالی رتبه نظام پشتيبانی می‌شود که اين هم حداقل به صورت شفاف و روشن از سوی رهبری تکذيب شد، بنابراين اين نوع سونامی رای هم ايجاد نخواهد شد و از طرف ديگربايد بگويم جليلی بدون تکيه به اين نوع توهمات که از سوی مقامات بالا مورد حمايت است بايد يک ادبياتی به کار ببرد که نمی‌دانيم آن چيست". هم‌زمان داوود احمدی‌نژاد، برادر محمود احمدی‌نژاد، با اشاره به این‌که وی به نفع جلیلی از انتخابات انصراف نداده است، گفت: "در متن انصرافم که خطاب به شورای نگهبان نوشته بودم، نام کسی را نبردم اما آن زمان فضا به گونه ای بود که اخبار کذبی مبنی بر انصراف بنده به نفع آقای جليلی منتشر شد. آقای جليلی همان راه احمدی نژاد را می رود و همگی بايد مراقب باشند". انتساب جلیلی به عنوان کاندیدای دولت اما با واکنش رییس ستاد وی مواجه شده است. علی باقری، معاون جلیلی در تیم مذاکره کننده هسته‌ای و رییس ستاد جلیلی، در این زمینه گفت: "آقای جلیلی کاندیدای دولت نیست. سوابق آقای جليلی بيانگر اين است که ايشان به طور کامل التزام عملی به ولايت فقيه دارند و همواره در مسير منويات رهبری و انقلاب اسلامی حرکت کرده‌اند و اين موضوع در عملکرد اجرايی ايشان نيز به خوبی ديده می‌شود و دلايل بارزی برای اثبات اين گزاره وجود دارد". هم‌زمان یدالله جوانی٬ مشاور سیاسی نماینده ولی فقیه در سپاه، با اشاره تلویحی به انتساب جلیلی به عنوان کاندیدای دولت، گفته است که "رحیم مشایی گزینه احمدی‌نژاد بود و نسبت دادن شخص دیگری به عنوان کاندیدای دولت برای تخریب است". گرچه پیش از این نگاه عمومی آن بود که سعید جلیلی، کاندیدای مورد حمایت آیت‌الله خامنه‌ای برای انتخابات است، اما برخی رسانه‌های اصول‌گرا در روزهای گذشته از وی با عنوان کاندیدای پنهانی احمدی‌نژاد در انتخابات یاد می‌کنند. رسانه‌های نزدیک به احمدی‌نژاد این مساله را ترفند تبلیغاتی تیم محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، می‌دانند. سایت شبکه ایران، وابسته به موسسه دولتی ایران، نوشته است که در سال‌های گذشته، پرچم‎‌دار تبلیغات منفی علیه احمدی نژاد، تیم رسانه‌ای قالیباف بوده و اضافه کرده: "القای اینکه جلیلی نامزد مورد حمایت نظام است و کاملا با هماهنگی ارکان نظام پا به میدان گذاشته که روشن است این امر آرای خاکستری و سرنوشت ساز جامعه را از اطراف جلیلی پراکنده می کند". انتساب جلیلی به عنوان کاندیدای دولت، از سوی دیگر چهره‌های اصول‌گرا نیز مورد تاکید قرار گرفته است. پیش از این سایت جوان‌آن‌لاین – وابسته به سپاه پاسداران – نیز یادداشتی را منتشر کرده بود که در آن از جلیلی به عنوان "حلقه گمشده عدم اعتراض احمدی‌نژاد به ردصلاحیت مشایی" یاد کرده و گفته بود: "جلیلی نسخه دیگری از احمدی‌نژاد ۸۴ است و با یک تدبیر بی‌نقص و برنامه‌ریزی شده برای چنین روزهایی آماده شده است". این یادداشت البته پس از مدتی، از این سایت حذف شد. اصول‌گرایان از مواردی چون حضور محمد حسینی، وزیر ارشاد، مسعود زریبافان، از نزدیکان احمدی‌نژاد، محمدعلی رامین و... در جمع حامیان جلیلی یاد می‌کنند. آن‌ها همچنین به حمایت جبهه پایداری، که توسط نزدیکان احمدی‌نژاد از جمله صادق محصولی راه‌اندازی شده، اشاره دارند. از سوی دیگر سکوت جلیلی در سال‌های گذشته و عدم انتقاد وی از دولت و همچنین سکوت وی در برابر "جریان انحرافی" از مواردی است که اصول‌گرایان با توجه به آن، جلیلی را کاندیدای نهایی احمدی‌نژاد می‌دانند. این مسایل، با حمایت برخی چهره‌های منتسب به دولت از جلیلی، شدت بیشتری گرفته است. برای مثال ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، اقدام به بازنشر مطلبی در انتقاد ازاحمد توکلی بابت نقد جلیلی پرداخته و نوشته بود: "خط تخریب جریان انتخاباتی و تبلیغاتی طیف نزدیك به محمدباقر قالیباف... به سمت دیپلمات انقلابی گرفته شده و قرار است برای تخریب دكتر جلیلی ستاد تخریب تشكیل شود". صلاحیت جلیلی برای انتخابات در حالی تایید شده که اصول‌گرایان به انتقاد از این مساله پرداخته‌اند. سایت الف، متعلق به احمد توکلی، با طرح این مساله که جلیلی فاقد "سوابق اجرایی و سیاسی" است، از شورای نگهبان پرسید که دلیل تاییدصلاحیت وی چه بوده: "چطور می‌شود افرادی با سابقه طولانی سیاسی و کار اجرائی رد صلاحیت می‌شوند اما جلیلی تائید می‌شود؟" علی مطهری از نمایندگان اصول‌گرای مجلس نیز تایید صلاحیت وی را نشان‌دهنده "رویکرد سیاسی شورای نگهبان در بررسی صلاحیت‌ها" دانست و گفت: "تأیید صلاحیت آقای جلیلی درست نبود.. آیا با چهار تا ملاقات و مذاکره با خانم کاترین اشتون کسی می‌تواند رئیس جمهور شود؟"
02 Jun 15:30

دوبیتی های انتخاباتی 1392

ابراهيم نبوي

برای جلیلی جلیلی آی جلیلی آی جلیلی هوا کرده است آقا همچو فیلی تو کاترین را چنو آواره کردی الهی بر سر تو دسته بیلی برای باقر قالیباف مو ریبن دارم و مو اهل لافم چماقم را هف هش ساله غلافم ز تار چکمه و از پود هوندا مو رشته رشته قالی را ببافم برای حداد عادل بود درد مو و هجرون ز رهبر بود وصل مو و درمون ز رهبر مو عادل بودم و از اهل فرهنگ ز سرهنگان شدم از عشق رهبر برای غرضی مو که نا خوندمی علم سماوات مو که نادونمی هیچ از دمکرات زنم داد از تورم، از گرونی دو ماهه لاس و گاس سازم خرابات

برای ولایتی دلی دارم هوادار ولایت سری دارم وفادار ولایت دو تا دست و دو تا پا و فلان چیز همه جایم گرفتار ولایت برای محسن رضایی رضایی آی رضایی آی رضایی سه چار نومزد تو کردی چون نزایی؟ به ناموس ات قسم خوردی نکردی چهار سال دیگه باز هم می آیی؟ برای روحانی هوای شیخ اکبر دارم امسال یه کار خوب در سر دارم امسال دل بی دلبرم خواهد حمایت رقابت نابرابر دارم امسال ایضا برای حداد عادل مو کز سوته دلانم می شم آخر مو کز بی حاصلانم می شم آخر مو حدادم روم بیت و کنم مدح مو که دستمال دارم می شم آخر برای جلیلی ایضا به دریا بنگرم عکس جلیلی به صحرا بنگرم عکس جلیلی مگر میلیاردری با با این همه مو که هر جا بنگرم عکس جلیلی
برای احزاب اصلاح طلب فلک زار و نزارم کرده امسال جدا از کارگزارم کرده امسال نه دارم خاتمی نه شیخ اکبر که آقا بی قرارم کرده امسال
02 Jun 15:30

مناظره

توکا نیستانی

مناظره، طرحی از توکا نیستانی
01 Jun 09:32

:: عارف یا روحانی، جنبش سبز از کدام‌یک حمایت می‌کند؟

by shahidfarda
صحبت های شب گذشته ی آقای عارف کاندیدای انتخابات پیش روی ریاست جمهوری ایران ، موجی از مخالفت و موافقت را به راه انداخت. حامیان حسن روحانی ( که برنامه وی چند شب پیش از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده بود) مشتاق شنیدن مواضع، برنامه و شیوه ی بیان عارف بودند. در مقایسه میان برنامه حسن روحانی با محمد رضا عارف تا این جای رقابت های انتخاباتی دو کاندیدا، نخستین چیزی که رخ می نماید بهره ی بالای روحانی از سخن وری و تسلط ویژه ی او بر برنامه و مجری برنامه ی انتخاباتی تلویزیون بود. ( به چالش کشیدن مجری برنامه از سوی روحانی در میانه ی گفتگو هنگامی که وارد نقد عملکرد تیم مذاکره کننده ی هسته ای در دوران تصدی مسئولیت آن از سوی روحانی شد، با استقبال هواداران و مدافعان وی مواجه شده شد) اما در برنامه دیشب عارف در مقابل مجری نه چندان مسلط برنامه مطیعانه نشسته و به دادن پاسخ های وی بسنده کرده بود. اگرچه لحن عارف در گفتگوهای انتخاباتی به نسبت روحانی صمیمی تر بود اما تسلط روحانی بر کل فضای برنامه – که حتا پشت صحنه را نیز به چالش می کشید -در افکار عمومی و شبکه های مجازی بازتاب بسیار وسیعی یافته و تا دیروز روحانی را به پدیده ی نخست انتخابات تبدیل کرده بود. در این میانه عارف در برنامه ی دیشب کوشید با ترفندهایی، خود را از زیر سایه روحانی بیرون بکشد. والبته تا حدودی نیز در این کار موفق ظاهر شد؛ این موضوعی است که بسیاری از فعالین شبکه های مجازی و وب نویسان به آن اذعان کرده اند. و از دیشب تاکنون بسیار در مورد آن نوشته اند. این که سخنان دیشب عارف در مقایسه با برنامه ی دیگر وی که از شبکه ی جام جم پخش شد از استحکام بیشتری به مراتب برخوردار بود قابل انکار نیست. او با دست گذاردن بر موضوع های حساسیت بر انگیز در میان بدنه ی «جنبش سبز» همچون نام بردن از «مهندس موسوی» و «آقای خاتمی» که اولی از تابوهای جمهوری اسلامی و دومی نامی است که در رسانه های رسمی سانسور می شود ، در کنار یاد کردن از «آقای هاشمی» که بخشی از بدنه ی جنبش سبز انتظار داشت تا وارد عرصه شود، تا این لحظه حساسیت بسیاری از کسانی که رویدادهای انتخاباتی را رصد می کنند ، بر انگیخته و حتا در میان “آرای خاموش” نیز جنبشی را موجب شده است. عارف با طرح موضوع هایی همچون فضای امنیتی موجود در کشور، اخراج استادهای با سابقه و کار بلد دانشگاه، حاکم شدن مدیریت آزمون و خطایی در کشور، مساله ی دانشجویان ستاره دار ، مساله ی اهمیت مطبوعات و… ***** تا این جای کار و تا امروز می توان این طور جمع بندی کنیم که انتظاری که حاکمیت ( به صورت مشخص شخص رهبری ) از نتیجه ی چینش کاندیداهای این انتخابات داشت در حال تحقق است و آرای مخالفان وضع موجود – که طیفی از هواداران جنبش سبز تا بخشی از بدنه ی اصولگرایان و راست میانه را شامل می شود- میان روحانی و عارف پخش شده است. آن ها انتظار دارند نتیجه ای که از این چینش حاصل می شود بالارفتن ضریب پیروزی کاندیدای مورد نظر راس هرم قدرت در دور نخست و رقابت وی با کاندیدای ذخیره ی اصولگرایان در دور دوم انتخابات باشد. دوپاره شدن « سبد رای » مخالفان وضع موجود که می تواند بخشی از بدنه ی جنبش سبز و نیروهای تحول خواه را نیز درون خود داشته باشد، با به میدان آمدن کاندیدایی همچون هاشمی که پتانسیل بسیج قاطبه ی هواداران جنبش سبز پشت سر خود ؛ در انتخابات پیش رو را داشت، منتفی می شد و این تحلیلی است که دستگاه های امنیتی نیز از ماه ها قبل نیز به آن رسیده بود. شاهدی بر این مدعا هجمه ی سنگینی بود که به شکل بی سابقه ای و پس از یک سال سکوت توپخانه ی آن ها بار دیگر آغاز شده بود.
با ۴۳ امتیاز و ۱۲ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
31 May 18:26

ر ج ع ت

by باهار نارنج
گاوخوني

از کی؟


برگرد به شیراز قرن هشتم
می خواهم حافظت شوم
تو یک شعر بلندی خانم
در کوتاهی جملات معاصر من حیف می شوی
31 May 10:19

husbandsir: A boy sharing an umbrella with a deer What I love...



husbandsir:

A boy sharing an umbrella with a deer

What I love is how no one else in the pic seems to even notice.

31 May 10:18

Photo



31 May 06:30

:: کاندیدای پایداری مصباح؛ محبوب رهبری، سپاه و بسیج!

by ailin
احسان مهرابی: در دانشگاه یک آیت الله درس خوانده اما اینک نامزد آیت الله دیگری شده است. ۱۶ سال پیش رئیس دانشگاه امام صادق، آیت الله مهدوی کنی عزم، جزم کرده بود تا ناطق نوری را رئیس جمهور کند و گفت که «حدس می‌زنیم نظر مقام معظم رهبری به آقای ناطق نوری است ». مهدوی کنی سالهاست که از انتخاب رئیس جمهور مطلوبش مایوس شده اما یکی از شاگردانش سودای ریاست جمهوری دارد. شاگرد مهدوی کنی اینک کاندیدای مورد حمایت مصباح و گروه مصباحیه پایداری است. اگر او رئیس جمهور نشود هم تا این جا دانشگاه امام صادق امتحانش را برای نظام خوب پس داده و مدل مطلوب آیت الله خامنه‌ای برای علوم انسانی را ارائه کرده، با چهره‌هایی چون سید محمد حسینی وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد و ده‌ها معاون وزیر، مدیر کل و سفیر. عبدالله رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی از معدود فارغ التحصیلان متفاوت این دانشگاه است. سعید جلیلی اما فارغ التحصیلی وفادار به فلسفه تاسیس دانشگاه امام صادق بود. پایان نامه اش را درباره سیاست خارجی پیامبر نوشت و به بخش بازرسی وزارت امورخارجه رفت. این روزها نزدیکانش اخراج ۱۷ سفیر ناهمگون را ازافتخارات او می‌دانند. || از ثمره هاشمی تا اشتون: او در وزارت خارجه با کسی آشنا شد که شانس آینده زندگیش بود: مجتبی ثمره هاشمی، مشاور قدرتمند احمدی نژاد. جلیلی با پیروزی احمدی نژاد به همراه ابوالفضل ظهره‌وند، سفیر فعلی ایران در افغانستان به منوچهر متکی، وزیر امور خارجه دولت نهم معرفی و یا به عبارتی تحمیل شد. سیاست خارجی را از ابتدا جور دیگری می‌دید. سابقه سفارت نداشت و دیپلماسی را از پشت میز تجربه کرده بود. در معاونت اروپا و آمریکای وزارت خارجه هم همان هیبت بازرسی را داشت. با وجود داشتن یک پای مصنوعی پله‌های نمازخانه وزات امور خارجه را بالا می‌رفت تا در نماز اول وقت حاضر باشد. درگیری احمدی نژاد با علی لاریجانی و به سبک معمول عزل و نصب ناگهانی احمدی نژاد به جلیلی این فرصت را داد تا دبیر شورای عالی امنیت ملی شود. او که با حمایت احمدی نژاد آمده بود منبع اصلی قدرت را تشخیص داد و به رهبری نزدیک شد. رهبری هم گویا مطلوب خود را یافته بود. تنها دبیری که نه سابقه داشت و نه هویتی که بخواهد به آن ببالد و با رهبری نظری متفاوت داشته باشد. سالها پیش از این هم ارادت خود را ثابت کرده و نوشته بود که «باید به آیت الله خامنه‌ای امام گفت. » مذاکره کننده هسته‌ای هم شد، عنوانی که از دوره حسن روحانی به ارث مانده بود، دیگر کاندیدای ریاست جمهوری که در کنایه هایش جلیلی را بی نصیب نمی‌گذارد. اینک روحانی و جلیلی مذاکرات هسته‌ای خود را به رخ می‌کشند، انگار نه انگار که انتخابات ریاست جمهوری است و گویا بنا است، رأی‌دهندگان مذاکره کننده هسته‌ای انتخابات کنند. جلیلی اما شهرتش را بیشتر از آنکه مدیون مذاکرات هسته‌ای باشد مدیون کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا است که به ایرانیان فرصت داده جوک‌های فراوانی درباره مذاکرات هسته‌ای بسازند، تا آن جا که به نوشته روزنامه جمهوری اسلامی عبدالوحید فیاضی، نماینده محمودآباد خطاب به جلیلی گفته « ملت ایران شما را با خانم اشتون می‌شناسند، کاری کنید شما را با برنامه هایتان بشناسند.» || احمدی‌نژاد شماره ۲ : جلیلی را احمدی نژاد سال ۸۴ می‌نامند. حرفهایش رنگ و بوی همان حرفها را می‌دهد حتی آیت الله حامیش هم همان آیت اللهی است که علیرغم حمایت روحانیون سرشناس از هاشمی، احمدی نژاد را در سال ۸۴ در آغوش کشید. جلیلی هم مصباح یزدی را حضرت استاد نامیده و ستاره درخشان انقلاب اسلامی خوانده. روشهای جلیلی در اقتصاد هم گویا شبیه روشهای احمدی نژاد است. اگر معترضان احمدی نژاد در سال ۸۸ دولت او را «دولت سیب زمینی» نامیدند، اینک مخالفان جلیلی سخنان او درباره درآمد ۳۹ میلیون دلاری تولید چوب بستنی را بر روی سایتها گذاشته و نام دولت را دولت «چوب بستنی » نهاده‌اند. جلیلی اما هنوز در خیلی چیزها از احمدی نژاد فاصله دارد، نه ادبیات مخصوص به او را دارد و نه جسارتش را. سابقه اجرایی احمدی نژاد سال ۸۴ را هم ندارد، استاندارو شهردار که هیچ، فرماندار هم نبوده. اگر احمدی نژاد با دیدارهای مردمی در شهرداری مانور می‌داد و صدا و سیما دو سالی حتی افتتاح پله برقی‌های تهران را با تبلیغات وسیع پخش می‌کرد، جلیلی جز مذاکرات هسته‌ای چیزی برای تبلیغ ندارد. او به اندازه احمدی نژاد سال ۸۴ هم شناخته شده نیست. احمدی نژاد شهرداری تهران را زمانی به دست گرفت که هنوز نشانه‌های غلامحسین کرباسچی درتهران باقی مانده بود. پیش از کاندیداتوری خاتمی کرباسچی یکی از افراد مطرح برای کاندیداتوری در دوم خرداد ۷۶ بود و همین شهرت سبب شده بود مردم برای شهردار تهران حساب ویژه‌ای باز کنند. اینک جای شهردار کاپشن پوش تهران را سعید جلیلی با پرایدش گرفته اما شهرت احمدی نژاد به او نرسیده است.
با ۵۷ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
31 May 05:47

314: پس بريم خونمون

by ريس
1. من دارم درباره‌ي ابعاد فضاهاي داخلي سالن پذيرايي و اتاق خواب و آشپزخانه‌مان و ابعاد و تعداد مبلمان و وسايلي كه مي‌توان در آن چپاند فكر مي‌كنم... شوهرم به دعوتنامه‌ي عمه‌اش و غذاهاي رژيمي عمه‌اش و بازار كار در كانادا و اينكه شش ماه ديگر كانادا خواهيم بود فكر مي‌كند. (حالا نه اينكه اصلاً چيزي‌مان حاضر باشد و يا زبان‌مان حتي در سطح متوسطي باشد يا آمادگي‌اش را داشته باشيم. اين صرفاً يك مسافرت تحقيقاتي و زمينه‌يابي خواهد بود كه چند ميليون پول‌مان را به خورد گاو خواهد داد.)

من دارم به قسط‌ها و وام‌ها و مخارج يك زندگي دو نفره و پس‌انداز براي تعميرات خانه و خريد ماشين در آينده‌ي نه چندان نزديك فكر مي‌كنم... شوهرم دارد به درآمد آرايشگري و چاپ در كانادا فكر مي‌كند.

من توي كامپيوتر صفحات مدرج درست مي‌كنم و به طور حدودي دكوراسيون داخلي منزل آينده‌مان را ترسيم مي‌كنم و جاي شير گاز و لوله‌ي بخاري و پنجره‌ها و فضاهاي بلااستفاده را در نظر مي‌گيرم و به كم‌حجمي و كاربرد بيشتر و تعداد بيشتر نفرات و جنس بهتر مبل توجه دارم تا بتوانم مبل درستي براي خريد انتخاب كنم... شوهرم به زيبايي مبل و  اينكه حتماً يك تخت نيمروز (شزلون؟) براي لم دادن و تماشاي تلويزيون داشته باشد و اينكه نهارخوري‌مان حتماً 6 نفره باشد كه وقتي دو تا دوستانش را با زن‌هايشان دعوت مي‌كند پشت ميزمان غذا بخوريم.

من دارم توي اينترنت در به در دنبال مدل‌هاي لوازم چوبي و پرده  مي‌گردم... شوهرم از من مي‌پرسد: حالا اونجا چي بپوشيم؟

گاهي فكر مي‌كنم آدم‌ها كلاً در دنياي خودشان به سر مي‌برند و فقط هرازگاهي سري از پنجره بيرون مي‌كنند و نگاهي هم به كوچه مي‌اندازند كه ببينند كسي رد مي‌شود يا نه، اگرنه هيچ ربطي به دنياي همديگر ندارند كه ندارند. زن و شوهر و دوست و خواهر و برادر و همسايه هم ندارد. ما فقط گاهي خودمان را براي چند لحظه در نقش همديگر تصور مي‌كنيم و براي هم دل مي‌سوزانيم.


2.  ماكاروني مي‌پزم. خواهرم «ميم» زنگ مي‌زند مي‌پرسد چكار مي‌كردي. مي‌گويم ماكاروني مي‌پختم. مي‌گويد من آمدم. مي‌گويم بيا.

ميم با يك بسته گوشت چرخ‌كرده و يك بسته ماكاروني مي‌آيد. اگر گفتيد چرا؟* (منتظر پاسخ اين سوال باشيد)

]سر سفره‌ي نهار بچه‌ي چهارساله‌اش مي‌پرسد: مامان اگه بريم خونه غذا داريم؟

ميم مي‌گويد: نه.

بچه مي‌گويد: پس خونه‌شون بمونيم.

ميم مي‌گويد: يه راه ديگه هم هست. اين قابلمه رو با غذاهاش برداريم ببريم.

بچه به من نگاه مي‌كند.

من مي‌گويم: آره خاله. ببرين.

بچه مي‌گويد: پس بريم خونمون![

*پاسخ سوال:

خواهرم «ميم»، گوشت و ماكاروني خام را مي‌گذارد و ماكاروني پخته را مي‌برد.


3. مي‌رويم كافه پاتوق‌مان. بعد از مدتي تعطيلي، باز هم با مديريت جديد بازگشايي شده. مديريت جديد باكلاس‌تر، مودب‌تر و خوش سليقه‌ترهستند. چاي و قليان مي‌گيريم. شوهرم به كافه‌چي تذكر مي‌دهد كه آب قليان كم است و يك عدد سَري وكيوم شده (توضيح تخصصي: از اين‌ها كه جاي دهاني لوله فرو مي‌كنند تا بهداشت را رعايت كرده باشند مثلاً) بهمان بدهد. كافه‌چي عذرخواهي مي‌كند و سريعاً مشكل را برطرف كرده و حتي ذغال اضافي هم برايمان مي‌آورد.

شوهرم مي‌گويد: ما از سال 80 اينجا مي‌اومديم. (غلو مي‌كند. 84 يا 85 بوده. مي‌خواهد نشان بدهد مثلاً خيلي قديمي و اين‌ها هستيم. چه فرقي مي‌كند؟ دو سه ماه يك بار مديريت عوض مي‌شود و هي بايد به آدم‌هاي جديد بگوييم ما از فلان سال اينجا مي‌آمده‌ايم.)

يارو فك‌اش گرم مي‌شود و مي‌گويد كه مدير اصلي كه قرارداد اصلي را با شهرداري نوشته، آدم ديگري است و اين‌ها كه مي‌آيند و مي‌روند در واقع از او كرايه‌اش مي‌كنند... و آن بچه آباداني‌هاي قبلي گند زده بودند به اينجا و كرده بودند پاتوق اراذل و اوباش و معتادان... و اينجا محل كسب است و هر كس اجازه ورود ندارد و در صورت نياز بيرون‌شان مي‌كنند و از اين خبرها نيست و... اگر كم و كسري هست از تازه‌كاري است و تذكر بدهيد و... من خودم دانشجو هستم و وقت ندارم و شب‌ها نمي‌خوابم و از پس اداره‌ي اينجا بر نمي‌آيم و...

به شوهرم مي‌گويم: راس مي‌گه. انصافاً اون آبادانيا گند زده بودن با اون آهنگاشون. هرچي ترانه‌ي خز بود مي‌ذاشتن و صداشو تا ته بالا مي‌بردن.

شوهرم مي‌خندد.

ساعت ده شب شده. دلم به هم مي‌خورد. گرسنه‌ام. قليان هم حالم را آشوب كرده. چاي دوم را با بيسكوييت توت‌فرنگي سفارش مي‌دهيم.

بيرون كه مي‌زنيم، به اميد توالت پارك هستيم كه آنهم تعطيل است. به شوهرم مي‌گويم: چاره‌اي نيست. ديگه مجبوري بياي خونه‌ي ما. عيب نداره. بهشون مي‌گم واسه كپي يك فايل از كامپيوترم روي فلش مموريت، اومدي. (نه اينكه آمدنش نيازي به توضيح داشته باشد. خودش ذاتاً آدم معذبي است. يك سال و هشت ماه گذشته و شوهرم هنوز با پدر و مادرم تعارف دارد.)

توي راهپله با هم مسابقه مي‌دهيم كه چه كسي به محض ورود، اول برود توالت.


طبعاً من برنده مي‌شوم. چون خانه‌ي ماست و او مجبور است سلام و عليك و احوالپرسي با آب و تاب بكند و داماد دوست داشتني و مودب باشد. من فقط مي‌گويم سلام و مي‌پرم توي توالت.

31 May 05:38

گوش کردن به موسیقی با استخوان‌های گونه

by علیرضا مجیدی

هنگام شنا کردن، گوش کردن به موسیقی دشوار است، چون حتی هدفون‌های ضد آب هم ناکارآمد هستند، این هدفون‌ها هم باید با پخش صدا در هوا، صدا را به پرده گوش برسانند، زیر آب هم که چیزی که نیست، همین خواست.

اما حالا شرکتی پیدا شده که هدفون‌هایی به نام «نپتون» تولید می‌کند، این هدفون‌ها درست روی استخوان گونه قرار می‌گیرند و استخوان را می‌لرزانند و از این طریق صدا را به حلزون گوش می‌رسانند و گوش کردن به موسیقی را ممکن می‌کنند. به این کار در پزشکی «هدایت استخوانی» گفته می‌شود. بعضی از پستانداران‌های دریازی هم از همین شیوه برای شنوایی استفاده می‌کنند.

05-27-2013 08-25-54 AM

هدفون نپتون، شکل ارتقای یافته هدفون قبلی شرکت FINIS با نام SwiMP3 است. هدفون نپتون چهار گیگ ظرفیت دارد و قیمت‌اش ۱۶۰ دلار است.

05-27-2013 08-24-52 AM

همه می‌دانند که چقدر موسیقی، عملکرد ورزشی و شوق به ورزش را بیشتر می‌کند.

منبع



مجله یک پزشک را در فلیپ‌بورد دنبال کنید! (1220 مشترک و 38187 بار ورق خوردن تا امروز!)

سفارش درج آگهی در یک پزشک