وهرگز قلبت را در اختيار آنها نگذار
آنها حساب عشقي که نثار تو مي کنند را نيز دارند
و روزي آن را با تو تسويه ميکنند...
وهرگز قلبت را در اختيار آنها نگذار
آنها حساب عشقي که نثار تو مي کنند را نيز دارند
و روزي آن را با تو تسويه ميکنند...
علی اشرف فتحی: پنج سال پیش نوشته بودم که با وجود لطمات هولناک و کمسابقهای که حوزه نجف در دوره حکومت صدام و حزب بعث متحمل شد پیشبینی آینده حوزه هزار ساله نجف دشوار است، ولی این را میتوان به جرأت گفت که حوزه نجف در سالهای آینده نقش مهمی در تحولات منطقهای ایفا خواهد کرد. همان سال در نوشته دیگری از نقش ویژه آیتاللهالعظمی سیستانی در تحولات ایران و نیز هوشمندی و آگاهی وی نسبت به تحولات جهان امروز گفته بودم.
سال گذشته یکی از نزدیکترین و مهمترین سخنگویان و مشاوران آیتالله سیستانی کتابی درباره اتفاقات تابستان ۹ سال پیش نجف تألیف کرد که در آن به دو اتفاق مهم آن هفتهها یعنی درگیری شدید میان نیروهای سپاه مهدی به رهبری مقتدا صدر با نیروهای عراقی و امریکایی و نیز سفر درمانی آیتالله سیستانی به لندن برای معالجه بیماری قلبیاش پرداخته و ناگفتههایی را درباره روحیات، روش و افکار این مرجع تقلید تأثیرگذار معاصر بیان کرده است. متن کامل عربی و ترجمه فارسی کتاب بلافاصله در ایران نیز منتشر و توزیع شد و مورد استقبال قرار گرفت. انتشارات اطلاعات نیز سال گذشته ترجمه این کتاب را روانه بازار کرد.
نویسنده کتاب، حاج حامد الخَفّاف سخنگوی رسمی آیتاللهالعظمی سیستانی و نماینده ایشان در بیروت است. وی سالهاست که از افراد مورد وثوق آیتالله و از مشاوران نزدیک وی محسوب میشود.
الخفاف در ابتدا با اشاره به اینکه آقای سیستانی تأکید کرده بود برای سفر درمانی به لندن نباید به هیچ وجه از امکانات دولتی و کمکهای کشورهای غربی و حتی اسلامی استفاده شود، نوشته که ایشان حتی با حرکت از نجف به بغداد با بالگردهای امریکایی مخالفت کرده و با وجود درگیریهای شدید در نجف، حاضر نشده بود از چنین امکان امنی بهره بگیرد. هنگام بازگشت به عراق نیز ایشان با پیشنهاد مقامات کویتی مبنی بر قرار گرفتن هواپیمای سلطنتی شخصی امیر کویت برای بازگرداندن ایشان از لندن مخالفت کرده است. (ص ۱۱۲ ترجمه) الخفاف درباره این تصمیم آیتالله نوشته است:
«دکتر موفق الربیعی [مشاور امنیت ملی عراق] میگوید: ما قادر به ایجاد پوشش امنیتی در راه زمینی از نجف تا فرودگاه بغداد نیستیم، بهویژه آن که حضرت آیتالله برای حرکت کاروان شرایط سختی را تعیین فرموده و قبول نکرده است که هیچ یک از خودروهای نظامی نیروهای اشغالگر ایشان را همراهی کند. الربیعی پیشنهاد داشت که این سفر با بالگرد انجام شود، اما آیتالله این گزینه را نیز نپذیرفته است؛ چون همة پروازها متعلق به اشغالگران است. سرانجام دکتر موفق پیشنهاد کرد که تصویر پرچم کشور اشغالگر از روی بالگرد پاک شود، اما آیتالله با این مطلب نیز موافقت نکرد.» (ص ۳۲ کتاب)
همچنین از دیگر تصمیمات مهم آیتاللهالعظمی سیستانی در جریان این سفر، میتوان به اعلام منع هرگونه ملاقات با مقامات انگلیسی در طول مدت اقامت در این کشور اشاره کرد. موضعگیری رسمی مقامات بریتانیایی مبنی بر اینکه هیچ دیداری بین مرجع تقلید شیعیان با مقامات انگلیسی صورت نخواهد گرفت، در راستای همین تصمیم آقای سیستانی بوده است. پس از اعلام عزیمت آقای سیستانی به لندن، نشریات عربی به نقل از منابع مجهول شایع کردند که حال زعیم حوزه نجف به قدری وخیم است که حتی جانشین آیتالله سیستانی نیز تعیین شده است.
نکته جالب دیگری که الخفاف در صفحه ۲۶ ترجمه کتاب به آن اشاره کرده، مخالفت آیتالله سیستانی با حضور سید حسن نصرالله و برخی مسؤولین مذهبی و سیاسی لبنان در مراسم استقبال از ایشان در فرودگاه بیروت است. برنامه سفر درمانی آیتالله، پرواز از بغداد به بیروت و سپس از بیروت به لندن بوده است. آقای سیستانی حتی با دیدار خصوصی و محرمانه با این مقامات و شخصیتهای لبنانی مخالفت میکند و تنها نبیه بری رهبر جنبش امل و رییس مجلس لبنان در جریان این سفر قرار گرفته بود. الخفاف در صفحه ۴۹ ترجمه کتاب، به دلایل انتخاب نبیه بری به عنوان هماهنگ کننده و تنها مطلع این سفر اشاره کرده است.
الخفاف در صفحه ۴۱ از قول فرزند آیتالله نوشته که هنگام خروج ایشان از نجف به سمت بغداد، درگیری میان نیروهای امریکایی و نظامیان تحت امر مقتدی صدر به حدی شدید بوده که حتی گاه گلولهها از کنار ماشین حامل آیتالله رد میشده و ارتباط تلفنی میان نزدیکان آیتالله با مقامات مطلع در فرودگاه بغداد قطع شده بود.
در صفحه ۷۸ ترجمه آمده که آقای سیستانی در مدت اقامت در بیمارستانهای انگلیس، با وجود ناراحتی شدید قلبی اصرار داشته به صورت مستمر در جریان اخبار تلفنی و اینترنتی درگیریهای نجف قرار بگیرد و شخصا نیز از طریق یکی از رادیوهای بینالمللی حوادث نجف را پیگیری میکرده است. اوضاع نجف در مرداد ماه ۱۳۸۳ به حدی وخیم شده بود که دولت عراق با همکاری امریکاییها تصمیم گرفته بود برای سرکوب کامل سپاه مهدی (حامیان مقتدی صدر) به نجف حمله کند. اینجا بود که آیتالله سیستانی در یک هشدار تاریخی از لندن اعلام کرد که در صورت حمله به نجف، ایشان ساکت نخواهد نشست.
آیتالله در جریان این سفر درمانی به طور مستمر با مقامات عراقی، ایرانی و بینالمللی در تماس بود تا مانع از وخامت شرایط نجف شود. نقشی که مشابه آن را مرحوم آیتاللهالعظمی سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه) در سال ۱۹۱۸ میلادی و در جریان محاصره نجف و تهدید انگلیسیها مبنی بر حمله به نجف برای بازداشت شورشیان مخالف انگلیس عهدهدار شده بود و توانست نجف را از حمله نظامیان بریتانیایی حفظ کند. هرچند واقعه ۱۹۱۸ به تلخی و با تسلیم شورشیان شیعه پایان یافت ولی واقعه ۲۰۰۴ میلادی به دلیل تغییر در شرایط بینالمللی و افزایش اقتدار مرجعیت نجف و البته تدابیر ویژه آقای سیستانی بدون تسلیم شورشیان حامی مقتدی صدر به سرانجام رسید.
نکته جالب دیگری که الخفاف در صفحه ۱۰۹ کتاب نوشته، دیدار سلطان بُهرهها (یکی از فرقههای شیعیان اسماعیلی در هند) با آیتالله سیستانی در لندن است:
«آیتالله سیستانی، سلطان محمد برهانالدین سلطان بُهرهها یعنی شیعیان اسماعیلی را که بیش از نود سال عمر داشت، با فرزندان و اصحابش به حضور پذیرفته بود. از آن جا که این مهمانان به پیشکش کردن هدایای ارزشمند شهرت دارند، پیش از ملاقات، به هماهنگکننده دیدار گفته بودند که حضرت آیتالله هیچ هدیه مشخصی را قبول نخواهد کرد، مگر کتاب که اهدای آن مانعی ندارد. وقتی من رسیدم، ملاقات تقریباً به پایان رسیده بود. ملاحظه کردم که بر خلاف توافق، جناب سلطان هدیهای را در جعبهای آراسته به آیتالله تقدیم کرد، ایشان آن را گرفتند و بلافاصله به یکی از فرزندان سلطان که در سمت راست وی نشسته بود، اهدا کردند. حاضران در شگفتی شدند و معظمله گفتند: من هدیه را قبول کردم، ولی دوست دارم آن را به یکی از پسران شما تقدیم کنم! آیتالله با این کار، رعایت ادب برتر و رابط شایسته را با پایبندی به اصول خدشهناپذیر خود در برخورد با این گونه مسائل جمع کرد.»
سلطان محمد برهان الدین صاحب؛ رهبر بُهرهها (شیعیان اسماعیلی هند) که در لندن به دیدار آیتاللهالعظمی سیستانی رفت
همچنین در همین سفر بود که آخرین دیدار مرحوم آیتالله تبریزی با آیتالله سیستانی صورت گرفت. مرحوم شیخ جواد تبریزی در آن زمان برای شیمیدرمانی به لندن سفر کرده بود. همچنین آقای سیستانی در این سفر با آیتالله سید محمدتقی قمی (فرزند مرحوم آیتاللهالعظمی سید حسین قمی و برادر مرحوم آیتاللهالعظمی سید حسن طباطبایی قمی) دیدار کرد. آقای قمی نیز برای معالجه به لندن سفر کرده بود.
یکی از نکات مهمی که از مطالعه کتاب حامد الخفاف میتوان به آن پی برد، اعتنا و توجه آیتالله سیستانی به مشورت با دیگران است، در عین آنکه در جایجای کتاب میتوان به شخصیت راسخ و مصمم آیتالله نیز پی برد. پس از بازگشت آقای سیستانی به عراق که در طی مسیر کویت تا نجف مورد استقبال صدها هزار عراقی قرار گرفت، آیتالله شبی را در بصره استراحت میکند. به نوشته سخنگوی وی:
«پیش از خواب، و در حالی که سید محمدرضا [فرزند ارشد آیتالله] هنوز در بیرون اتاق مشغول کار بود، آیتالله مرا به نزد خود فرا خواند و از من پرسید: ما مصمم هستیم که فردا روانه شویم، و در حد توان میکوشیم که بحران را فیصله دهیم، اما اگر موفق نشدیم چه کنیم؟ راه جایگزین چیست؟ پاسخ دادم: آقا، هر چه تا کنون انجام دادهاید، از بازگشت به عراق در این اوضاع و با این روش، همه خارج از رویه سنتی و معمول است. آن چه شما را به این کار واداشته تکلیف شرعی و مسؤولیت تاریخی شما است، و همان طور که فرمودید، برای حل مسالمتآمیز بحران، همه طرفها را تحت فشار قرار خواهیم داد، اما حقیقت این است که تا کنون در صورت ناکامی این تلاشها هیچ تصور مشخصی ندارم و باید در هر شرایطی مطابق اقتضای آن عمل کنیم. در هر حال من اطمینان دارم که خداوند شما را پیروز خواهد کرد. از ژرفای دل، سنگینی مسؤولیتی تاریخی را که بر شانههای آیتالله نهاده شده و بار اندوهی را که در سینهاش نشسته است، احساس میکردم.» (ص ۱۲۳ ترجمه)
الخفاف همچنین از قول خود آیتالله سیستانی شنیده که در مسیر بازگشت به نجف، از ابراز احساسات و عواطف صادقانه مردم گریه کرده است. (ص ۱۲۸ ترجمه)
سخنگوی مرجع تقلید شیعیان همچنین از حضور سید مقتدی صدر در محل اقامت آیتالله و مذاکرات وی پیرامون حل بحران نجف گزارش داده و نوشته که مقتدا صدر در آن زمان اعتقاد داشته که جنگیدن با امریکاییها بیش از فعالیت سیاسی برای وی ثمربخش بوده است. (ص ۱۳۹) با این حال در پی تصمیم آیتالله، قرار میشود که در یک طرح زیرکانه و مسالمتجویانه، محاصره شهر برداشته شود تا صدها هزار شیعهای که منتظر ورود به حرم امام علی (علیهالسلام) بودهاند بتوانند وارد صحن علوی شوند و پس از ساعاتی، نظامیام حامی مقتدی صدر که در حرم علوی پناه گرفته بودند، به همراه زائران از حرم خارج شوند و بحران کمسابقه نجف بدون هیچ خونریزی خاتمه یابد.
الخفاف در صفحه ۱۴۶ اشاره کرده که پس از مذاکرات با مقتدی صدر، مهمانان آیتالله به صرف شام مهمان میشوند و مقتدی صدر و حامد الخفاف در یک بشقاب غذا میخورند. مقتدی صدر با خنده میگوید: «چه کسی باور میکند که من و حاج حامد نماینده آیتالله سیستانی در یک بشقاب شام خوردهایم؟» این جمله مقتدی میتواند حاکی از تلقی رایج شیعیان عراق از اختلافات شدید میان مقتدی صدر با آیتالله سیستانی و نزدیکانش باشد. اختلافی که پس از این بحران، کمرنگ شد و مقتدی صدر نیز مرجعیت و زعامت آیتالله سیستانی را پذیرفت و به حامیان مسلح خود دستور داد دست از جنگ بردارند.
وقتی بصیرت «سردار قلم» کاشف فروتن یک «توطئه چند منظوره» شد!
اولین خبر درباره سفر درمانی آیتالله به نجف در بعد از ظهر روز جمعه ۱۶ مرداد ۸۳ از طریق حامد الخفاف منتشر شد، حسین شریعتمداری بلافاصله در روز ۱۸ مرداد و طی سرمقالهای با عنوان «چرا انگلیس؟» نزدیکان این مرجع تقلید را عناصر فریبخورده و سادهاندیش نامید و سفر درمانی آیتالله را «توطئه حسابشده و طرح چندمنظوره امریکایی – انگلیسی» دانست که شخص آیتالله یقیناً از آن بیخبر بوده است. بنا به توصیه این عقل کل تحلیلگران سیاسی ایران، آقای سیستانی باید هرچه زودتر از انگلیس خارج شود و کسانی که ایشان را برای مداوا به انگلیس بردهاند باید بازخواست شوند. این سرمقاله توهینآمیز و غیرمنصفانه که نشان از فوران بصیرت و عقلانیت سردار قلم داشت، در صفحه ۲۰ ترجمه کتاب حامد الخفاف مورد اشاره قرار گرفته و سخنگوی رسمی آیتالله درباره این قلمفرسایی حسین شریعتمداری نوشته است: «یک روزنامهنگار ایرانی … در روزهای حضور ما در لندن در یکی از روزنامههای ایرانی مقالهای نوشت و در آن همه چیز جز حقیقت دیده میشد.»
الخفاف در پاسخ به این تهمت حسین شریعتمداری مبنی بر اینکه انتقال آیتالله به لندن یک توطئه چند منظوره بوده، گفته است که پزشک مخصوص آیتالله و بسیاری از پزشکان عراقی تحصیلکرده انگلیس هستند و از نظر پزشکی، انگلیس را بر دیگر کشورها ترجیح میدهند.
حسین شریعتمداری پس از آنکه تحلیلهای خود درباره توطئه نزدیکان آیتالله برای همکاری با اشغالگران را نقش بر آب دید، طبق عادت همیشگی خود باز هم در نقش «عقل کل» ظاهر شد و در گفتگویی بدون اشاره به تحلیل قبلیاش در سرمقاله کیهان، درباره نقش مثبت آیتالله سیستانی در حل بحران نجف داد سخن سر داد!
پیشتر از قول برخی روحانیون فعال نجف نقل کرده بودم که سیستانی جوان، خواننده همیشگی نشریات معتبر غربی و عربی بوده و از قول مرحوم شیخالشریعه نیز نقل کرده بودیم که آیتالله سیستانی در آن دوره به افرادی که از عراق خارج میشدهاند سفارش میکرده که هنگام بازگشت، تعدادی از این نشریات را خریده و برای وی بیاورند. الخفاف در انتهای کتابش چنین آورده است:
«از آیتالله در مورد منابع و مصادر اطلاعات گسترده و متنوع ایشان پرسیدم که در این خصوص مفصّلا با من صحبت کردند و از مطالعات فراوان خود در طول دهههای گذشته، در حوزههایی فراتر از تخصص فقهی و اصولی، تا مطالعات حقوقی و پژوهشهای تاریخ باستان و عصر جدید و خاطرات سیاستمداران و کتابهای اندیشه معاصر سخن گفتند … ایشان همچنین از روش مطالعاتی خود با من گفتند که گاه یک کتاب را دوبار میخوانند؛ یک بار برای آشنایی با شیوه نگارشی نویسنده و یک بار برای تمرکز بر محتوای کتاب … چند سال پیش، در دوران رژیم گذشته و پس از آن که آیتالله سیستانی به مرجعیت رسیدند، در یک نامهنگاری با آقای سید محمدرضا سیستانی، در لابهلای نامه درباره کتابهای مورد نیاز آیتالله پرسیدم تا آنها را از بیروت تهیه کنم و برایشان بفرستم. پاسخ آن وقت وی مایه شگفتی من شد که گفته بود علاوه بر کتابهای فقهی و اصولی، به کتابهای اندیشه معاصر نیاز دارند. گاهگاه آثاری از آن دست را که ناشران عرب چاپ میکردند برای ایشان میفرستادم.» (صفحه ۱۷۰)
آیتالله سیستانی، شیعیان و سرمایه اجتماعی
اگر از منظر اجتماعی و با تکیه بر مفهوم سرمایه اجتماعی (Social capital) به تحولات شهر نجف در تابستان ۲۰۰۴ میلادی (۱۳۸۳ شمسی) بنگریم، با تعامل متقابل آیتالله با مقلدان و شیعیان مواجه خواهیم شد که همدیگر را به عنوان یک «سرمایه اجتماعی» مورد حمایت قرار دادند تا یک بحران بزرگ اجتماعی را از سر بگذرانند. «شبکه اجتماعی» متشکل از مقلدان آیتالله که به وی «اعتماد» داشتند، در جریان بحران نجف گسترش یافت و شبکه اجتماعی حامیان مقتدی صدر را نیز در برگرفت.
بدین ترتیب، میلیونها شیعه عراقی از این «اعتماد» و همدلی برای تفویض اختیار و قدرت اجتماعی به رهبر دینی خود بهره گرفتند و از او به مثابه یک سرمایه اجتماعی برای حمایت از منافع مادی و دینی خود بهره گرفتند. آیتالله نیز از مقلدان خود به مثابه یک سرمایه اجتماعی بهره گرفت تا بر دولت عراق و اشغالگران امریکایی فشار بیاورد و مانع از به خطر افتادن منافع دینی و مادی مقلدان و هممیهنان خود شود. وجه حمایتی موجود در اعتماد متقابل میان آیتالله و مقلدانش، نمونه معاصر و ملموسی از سرمایه اجتماعی روحانیت شیعه است که در ایران نیز بارها خود را رخ تحلیلگران و منتقدان سیاسی و فکری کشیده است. تشییع جنازههای پرجمعیت حضرات آیات عظام تبریزی، بهجت، منتظری و طاهری اصفهانی در سالهای اخیر نمونههای قابل تأملی از قدرتنمایی این سرمایه اجتماعی است که گاه حتی بعضی از روحانیون نیز آن را در مسیر پاسداری از ارزشهای دینی و احقاق حقوق مردم، نادیده و یا دست کم میگیرند. همانگونه که حامد الخفاف در صفحه ۱۷۰ کتابش از قول آیتالله سیستانی نقل کرده، اگر روحانیت بتواند بحرانها و چالشهای اجتماعی را به خوبی مدیریت کند، به راحتی خواهد توانست از سرمایه اجتماعی بیبدیل خود در راستای ترویج و پاسداشت ارزشهای دینی و اخلاقی و احقاق حقوق مردم بهره بگیرد.
حال که انتخابات ریاست جمهوری با حواشی آن به پایان رسیده، میتوان از یکی دیگر از آسیبهای مربوط به سرمایه اجتماعی روحانیت سخن گفت که نقطه مقابل نادیده گرفتن این سرمایه است. این آسیب، استفاده نادرست از سرمایه اجتماعی مرجعیت است که هاشمی رفسنجانی و برخی نزدیکانش در آخرین روز ثبت نام نامزدها مرتکب شدند که البته با واکنش سریع دفاتر و سایتهای رسمی مراجع برجسته قم و نجف روبهرو شد. از هاشمی رفسنجانی با نیم قرن ارتباط نزدیک با مراجع شیعه انتظار نمیرفت که چنین غیراصولی و ناشیانه از سرمایه اجتماعی مرجعیت هزینه کند.
مطالعه کتاب الخفاف و دیگر رفتارهای سیاسی مراجع برجسته شیعه نشان میدهد که آنها سعی زیادی داشتهاند تا از سرمایه خود در دعواهای روزمره و فرعی سیاسی و حزبی هزینه نکنند. نتیجه انتخابات نشان داد که بر خلاف برخی تحلیلها، نجات ایران و پیروزی منتقدان وضعیت کنونی فقط موکول و منحصر به ریاست جمهوری هاشمی نبود و با این نتیجه، اقدام عجولانه و غیراصولی هاشمی و برخی مشاوران وی در هزینه کردن از سرمایه مرجعیت برای ثبت نام هاشمی را باید اقدامی غیرقابل دفاع دانست.
پاورقی ۱- از آنجا که آرشیو اینترنتی روزنامه کیهان پس از وقایع سال ۸۸ دچار مشکلاتی شد و مطالب این روزنامه تا میانه سال ۸۸ از طریق سایت روزنامه، دیگر در دسترس نیست، متن کامل سرمقاله شریعتمداری را که در صفحه دوم شماره ۱۸۰۱۴ (یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۳) منتشر شده است، از طریق سایت آرشیو به دست آورده و در اینجا منتشر میکنیم: چرا انگلیس ؟! ( یادداشت روز ) همزمان با حمام خونی که آمریکا و انگلیس در عراق به راه انداختهاند و در حالی که شیعیان مظلوم عراق بعد از تحمل جنایات هولناک صدام، امروزه در چنگال خونریز حامیان دیروز آن جنایتکار دست و پا میزنند و تنها طی سه روز گذشته نزدیک به ۴۰۰ نفر از آنان قتل عام شدهاند، سازمانهای اطلاعاتی و کهنهکار «سیا»، «اینتلیجنت سرویس» و «موساد» تلاش گستردهای را برای تغییر صورت مسئله و توجیه کشتار مسلمانان بیگناه و بیدفاع عراق آغاز کردهاند و در این میان، خروج حضرت آیتالله سیستانی از عراق و بستری شدن ایشان در یک بیمارستان تخصصی قلب در انگلیس اگر چه میتواند رخدادی بیارتباط با ماجرای چند روز اخیر عراق باشد ولی گمانهزنیها و ابهامات ناشی از این سفر که غیرمنتظره تلقی میشود، زمینه مناسبتری را برای سوءاستفاده آمریکا و انگلیس از غیبت ایشان و ادامه بیمانع جنایات آنها علیه شیعیان مظلوم عراق فراهم آورده است. در این باره اشاره به دو نکته ضروری است. الف: بهانه اخیر آمریکا و انگلیس برای توجیه حمام خونی که طی ۳ روز گذشته در نجف، بصره، ناصریه، بغداد و چند شهر دیگر عراق به راه انداختهاند، مقابله با مقتدا صدر و یاران اوست. اما باید توجه داشت که در بهار سال جاری نیز آمریکا و انگلیس با توسل به همین بهانه، شهر مقدس نجف و چند نقطه دیگر عراق را مورد حملات وحشیانه خود قرار داده و بسیاری از مردم بیدفاع را به خاک و خون کشیدند. هجوم وحشیانه آن روز اشغالگران در آستانه تشکیل دولت انتقالی عراق بود و بعدها برای بسیاری از صاحبنظران کمترین تردیدی باقی نماند که حمام خون آن روزها با هدف زهر چشم گرفتن از شیعیان – یعنی اکثریت قاطع مردم عراق- و مهرهچینی کم دردسر عوامل وابسته و بدسابقه نظیر «حازم الشعلان» در دولت انتقالی بود. و اما، حمام خون این روزها نیز دقیقاً همزمان با قرار قبلی برای آغاز به کار «کنگره ملی عراق» به راه افتاده است و از آنجا که آمریکا و انگلیس علیرغم تلاش گسترده خود در انتخاب اعضای این کنگره موفق به تسخیر کامل ترکیب نهایی آن نشدهاند و شواهد و قرائن موجود از رویکرد مردم عراق به شخصیتهای مسلمان و انقلابی در انتخابات آینده خبر میدهد، بدیهی است که اشغالگران نمیتوانند به ادامه این راه، یعنی برنامه از قبل اعلام شده برای انجام انتخابات آزاد و انتقال قدرت به نمایندگان واقعی مردم عراق تن بدهند و اگر نفرت و انزجار سرریز شده مردم عراق از نیروهای اشغالگر نیز به اجزاء این نامعادله آمریکایی اضافه شود- که این نفرت و انزجار قابل انکار نیست- به آسانی میتوان حدس زد که آمریکا و انگلیس نمیتوانند از نتیجه وعدهای که از قبل و تحت فشار افکار عمومی جهانیان برای برگزاری انتخابات آزاد و انتقال قدرت به نمایندگان واقعی مردم عراق، داده بودند، راضی و خشنود باشند، حمام خونی که آمریکا و انگلیس طی چند روز گذشته در عراق برپا کرده و شیعیان، یعنی سرنوشتسازترین عامل در ترکیب جمعیتی عراق را به خاک و خون کشیدهاند، نمیتواند هیچ توجیهی غیر از فرار از وعدههای پیشین آنها داشته باشد. در این میان، مضحکترین فرضیه که متأسفانه به ذهن برخی از محافل سادهاندیش در عراق و منطقه نیز راه یافته است، توجیه این حمام خون تحت عنوان مقابله آمریکا و انگلیس با مقتدا صدر است. اقدامات مقتدا صدر اگرچه میتواند در مواردی نیز مورد انتقاد باشد ولی توجیه هجوم وحشیانه آمریکا و انگلیس به نجف اشرف، بصره و… و قتل عام شیعیان به بهانه مقابله با مقتدا صدر، اگر از روی غرضورزی نباشد، به یقین احمقانه و افتادن در دامی است که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل گستردهاند و این روزها با همه توان در این شیپور فریب میدمند. ب: خروج غیرمنتظره حضرت آیتالله سیستانی از عراق و بستری شدن ایشان در یک بیمارستان تخصصی قلب در انگلیس که همزمان با راهاندازی حمام خون اخیر اشغالگران صورت پذیرفته سؤالاتی را در اذهان عمومی شیعیان در پی داشته است. بعد از خروج آیتالله سیستانی از عراق و ابهاماتی که این سفر غیرمنتظره در پی داشت، دفتر ایشان در نجف با صدور بیانیهای اعلام کرد؛ آیتالله سیستانی دچار عارضه قلبی شده بودند و تیم پزشکی اعزامی از بغداد که برای معاینه ایشان آمده بودند، توصیه کردند که معظمله به یکی از بیمارستانهای تخصصی انگلیس منتقل شوند و در پی این توصیه آیتالله سیستانی عازم انگلیس شدند. این اطلاعیه، و اطلاعیه بعدی که حاکی از انجام معاینات و رضایتبخش بودن حال معظمله بود، اگر چه دلواپسی درباره سلامت ایشان را برطرف میکند ولی این سؤال نگرانکننده را در پی دارد که اعضای تیم پزشکی اعزامی از بغداد چه کسانی بودهاند؟ و چرا از میان بیمارستانهای تخصصی قلب که در بسیاری از کشورها به فراوانی وجود دارند، اعزام ایشان به یک بیمارستان در انگلیس را توصیه کردهاند؟ یعنی کشوری که یکی از دو کشور اصلی اشغال کننده عراق است و نظامیان این کشور، دستهایی آلوده به خون مسلمانان مظلوم، مخصوصاً شیعیان بیپناه عراق دارند. بدیهی است که این تصمیم از حضرت آیتالله سیستانی با توجه به شرایط آن هنگام ایشان -یعنی در حال دست و پنجه نرم کردن با عارضه قلبی- اتخاذ نشده است. بنابراین، آیا اطرافیان آیتالله سیستانی در اتخاذ این تصمیم و اعزام معظمله به انگلیس فریب نخوردهاند؟ و آیا تیم پزشکی اعزامی از بغداد مأموریت خارج کردن معظمله از عراق را نداشته است؟ آنچه در ظاهر به نظر میرسد -که شاید قابل خدشه نیز باشد- این است که آمریکا و انگلیس با بهرهگیری از بیماری حضرت آیتالله سیستانی و سوءاستفاده از سادهاندیشی برخی از اطرافیان ایشان، توطئه حساب شدهای را به اجراء گذارده و طرح چند منظورهای را علیه معظمله و مردم عراق به صحنه آوردهاند. پی آمدهای زیر میتواند از جمله اهداف این توطئه چند منظوره باشد. ۱-غیبت آیتالله سیستانی در این روزهای بد حادثه، باعث میشود که مسلمانان عراق و مخصوصاً شیعیان مظلوم آن دیار، احساس غربت و بیپناهی کرده و به مقاومت و ایستادگی آنان در مقابل حملات وحشیانه آمریکا و انگلیس خدشهای وارد شود. ۲-آمریکا و انگلیس با غیبت معظمله یکی از اصلیترین موانع پیش روی خود برای انجام عملیات سرکوب و قتل عام شیعیان را از صحنه درگیری خارج کردهاند. ۳-بستری شدن آیتالله سیستانی در انگلیس، این توهم را به افکار عمومی مردم عراق القا میکند که معظمله با عامل قتل عام و کشتار ملت مسلمان و شیعیان عراق سر دشمنی و ناسازگاری ندارد. توقعی که با واقعیات و مکنونات قلبی و بارها اعلام شده آیتالله سیستانی در تضاد است. القاء این توهم مخصوصاً به این علت است که بیمارستانهای تخصصی قلب با امکانات پیشرفته در بسیاری از نقاط دیگر دنیا، از جمله برخی از کشورهای اروپایی – غیر از انگلیس – هم وجود دارند بنابراین اعزام معظمله به انگلیس میتواند سؤالبرانگیز باشد. ۴-و بالاخره از آنجا که به یقین حضرت آیتالله سیستانی در اتخاذ این تصمیم نقشی نداشتهاند، بازگشت سریع ایشان به عراق و یا انتقال به بیمارستان دیگری غیر از بیمارستانهای انگلیس، ضروری است و البته با توجه به درایت و هوشمندی معظمله که بارها به ظهور و بروز رسیده است، کسانی که با سادهاندیشی زمینه اعزام ایشان به انگلیس را فراهم آوردهاند نیز مورد بازخواست معظمله قرار خواهند گرفت. حسین شریعتمداریشیطانِ چیزهای بزرگ: نامههای کاغذی. یک.
از انقراض ما اگر بپرسی؛ آن گوشهی ساکت و متروکی ست که کاغذ هنوز هست و دست هنوز میرقصد و جوهر بهانهی ثبتِ بیقراری ست. صفر و یک هم که دلت را برده باشد, به عصرِ انقراض که پا میگذاری, ردِ بویِ مرکب را در هوا تعقیب میکنی. حالا شما هی ایمیل بنویس. هی کلمه را خواندنیتر کن. هی نیمفاصله. هی «ها»ی نچسبیده. کجاست «سرکش»ِ کج؟ کجاست «نون»ِ خراب؟
1. هر چند گاهی، دوست دارم شهرام شبپره گوش کنم، اما دیگر در موردش که پاورقی نمینویسم. بنابراین وقتی میگویم، «از قلب من» لیلا فروهر تجربه شنیداری بسیار خوبی بود، گمان نکنید از لیلا فروهرِ «جونیجونم» حرف میزنم. هر چند جونیجونم هم به جای خود شنیدنی است (از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، گاهی هم هوس شنیدنش را میکنم)، اما این از قلب من، چیز دیگری است.
«از قلب من» با تقسیمبندیهای امروز، کار تلفیقی شمرده میشود. اما استفاده از موسیقی غیرایرانی به سازها محدود میماند و کار در مجموع در سنت موسیقی اصیل ایران است.
این آلبوم چندان تازه نیست، اما از آنجا که هنوز تبعات خدمت وظیفه در من از بین نرفته و تقویمم در بهمن 90 گیر کرده، تازه شنیدنش از چون منی عجیب نیست. این آلبوم لیلا فروهر، اسفندماه 90 منتشر شده است. گروه «رومی» آهنگ این کار را ساخته و رنگآمیزی موسیقیاش دلنشین و زیباست. بعد از شنیدن این آلبوم و برخی قطعات آن نظیر «طوفان» از خودم پرسیدم حقیقتاً خانم فروهر این همه سال کجا بوده اند؟ و چه به سر خودشان میآورده اند؟ هر چند، مطمئنا این قبیل تجربیات برای چون اویی، اتفاقی گذراست. مثل محسن چاوشی که اگر برای بیشتر تجربه کردن با اردوان کامکار میکوشید، زندگی هنری اش به این حضیض فعلی نمیرسید.
2. صدای شهره آغداشلو، خوب است؛ اما چرا وقتی میتوان اصل اشعار را دکلمه کرد، ترجمه انگلیسی آنها را دکلمه کرده است؟ مثلاً آیا خواسته اند، کار ابعاد جهانی پیدا کند؟ در حالی که میدانیم شعر مقولهای به سختی ترجمهپذیر است، و شعر دوران قدیم، که اصلا حرفش را نزن. یک مثال از همین آلبوم میزنم. شاعر میفرماید: «من نور پاکم ای پسر، نه مشت خاکی مختصر، آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم». خانم آغداشلو میفرمایند:
I'm not from the dust, I am from the pure light.
مخاطب انگلیسیزبان، چه برداشتی از «نور» دارد؟ آیا «light» همان معنای فلسفی عمیقی را که در حکمت خسروانی و فلسفه اشراقی دارد، برای او ایفا میکند؟ «نور» برای اندیشگر فارسی زبان، اصل هستی است و حکایتگر حقیقت مطلق. شاعر دارد از سفر درونی طول و درازی میگوید که از ملاقات حقیقت مطلق آمده است و آیا ترجمه این معنا را میرساند؟ اینجا البته کلاس فلسفه نیست و من هم فلسفهدان نیستم. اینجا را بخوانید که منظورم را بهتر دریابید.
مقصود این که با آن صدای زیبا، همان فارسیش را دکلمه میکردی خانم آغداشلو.
3. من دشمن خونی خرید کار غیر اصل موسیقی و از آن بدتر دانلود غیرمجاز آن هستم. اما چه میشود کرد که همچو کاری در فروشگاههای موسیقی ایرانی یافت نمیشود. اگر شما هم مثل من مشتاق شنیدن یک آلبوم خوب موسیقی هستید، بهتر که دو ساعت وقتی را که من تلف کردم برای یافتن وبسایتی قهوهای نشده توسط فیل که آلبوم خانم فروهر را هم داشته باشد، تلف نکنید. من از اینجا دانلود کردم.
پیوندهای مرتبط:
درباره گروه موسیقی رومی، یک مطلب قدیمی اینجا هست. یک گوگل مختصر شما را از دیگر تجربههای این گروه مطلع میکند.
گاوخوني«دولت دهم قصد دارد دولت را با دلار دوهزارو۴۰۰تومانی تحویل حسن روحانی دهد.»
نیوشا صارمی
هنوز چند ماه از قطع دست جوانی ۲۹ ساله به جرم دزدی در شیراز و اعتراض گسترده فعالان حقوق بشر در پی انتشار تصاویر هولناک اجرای این حکم در ملاعام نگذشته است که دادستان عمومی و انقلاب این شهر از صدور ۶ حکم قطع دست در این شهر خبر داده است. علی القاصیمهر گفته برای اجرای این احکام منتظر جواب مکاتبات انجام شده با رئیس قوه قضاییه است تا به زودی اجرایی شود. "الهیار ملکشاهی" رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس با اشاره به لزوم اجرای چنین احکامی به روز میگوید: "قطع ید یکی از احکام و حدود شرعی ما است و مجازاتی که در قوانین ما برای مجرمینی که سرقت انجام دادهاند پیشبینی شده." رئیس کمیسیون قضایی معتقد است: "قطع دست در سرقتهایی که با شرایط ویژه ای صورت میگیرند ناگزیر است. بالاخره چون سرقت امنیت جامعه و مردم را به خطر میاندازد و نامنی روانی جدی برای جامعه ایجاد میکند به نظرم در این موارد اجرای این حکم می تواند موجب احساس امنیت بیشتر مردم بشود." "نظر جامعه جهانی موثر نیست" "قطع عضو" یکی از موارد نقض کننده حقوق بشر است. جامعه جهانی و قعالان حقوق بشر بارها برای حذف چنین مجازاتی به ایران هشدار دادهاند. آخرین بیانیه سازمان عفو بینالملل هم با انتقاد از افزایش قطع عضو، شکنجه و اعدام زندانیان در ایران تأکید کرده است که مقامهای جمهوری اسلامی همچنان به نقض حقوق بشر ادامه میدهند. از رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس در همین رابطه پرسیدهام؛ آیا وجهه بین المللی ایران با اجرای این احکام بیش ار پیش خدشهدار نمیشود؛ الهیاری اما پاسخ میدهد: "بر اساس قواعد بینالمللی، قانون هر کشور برای آن کشور محترم است به خصوص که حالا این قوانین شرعی هستند و بر اساس احکام دینی وضع شدهاند. اینکه برخی در دنیا بخواهند علیه قوانین ما تبلیغ بکنند چیز جدیدی نیست. همیشه نسبت به اموری که بر طبق واقعیتهای جامعه و قوانین اصولی ما انجام میشود، یک سری جوسازیهای بینالمللی صورت میگیرد که طبیعتا اینها نمیتواند خیلی موثر باشد، چون این قوانین ریشه در احکام ما دارد و لازمالاجرا است." "شما فقط به فکر سارق هستید؟" بر اساس ماده ۱۹۸ قانون مجازات اسلامی، حکم قطع دست درباره سارقی اجرا می شود که ۱۶ شرط را داشته باشد. بر اساس این قانون، سارق باید به حد بلوغ شرعی رسیده باشد، در حال سرقت عاقل باشد، با تهدید و اجبار وادار به سرقت نشده باشد و بداند که مال غیر است و ربودن آن حرام است. همچنین در قانون آمده است که سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد، سارق مال را به عنوان دزدی برداشته باشد و مال دزدی از اموال دولتی و وقف و مانند آن که مالک شخصی ندارد، نباشد. تعدد شروط صدور این حکم باعث شده در این میان خیلی از قضات دادگستری مجازاتهای جایگزینی برای قطع عضو در نظر بگیرند. از رئیس کمیسیون قضایی مجلس می پرسم آیا بهتر نیست با توجه به شرایط ویژه صدور حکم قطع ید، از مجازاتهای دیگری برای اینگونه سارقان در نظر گرفته شود؟ الهیاری پاسخش این است: "نه، بهتر نیست، همانطور که گفتم در موارد خاصی حکم قطع ید صادر میشود. بالاخره این یکی از احکامی است که صراحتا ذکر شده و از طرف دیگر امنیت جامعه هم خیلی مهم است. شما فقط به فکر سارق هستید؟ اینکه افراد امنیت داشته باشند اموالشان امنیت داشته باشد مهم نیست؟ برای مثال وقتی می بینیم یک نفر ۲۰ سال زحمت کشیده و اموالی را جمع کرده و یکی ظرف یک ساعت میآید و همه مال او را به سرقت میبرد، آیا نباید با او برخورد شدیدی صورت بگیرد؟" "درصد خطا بسیار پایین است" رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس با اشاره به اینکه از جزئیات این پرونده ها خبر ندارد درخصوص رویه صدور حکم قطع عضو توضیح میدهد: "برای اینکه یک حکم قطع ید صادر بشود، اولا؛ دو تا سه قاضی در دادسرا دربارهاش اظهار نظر میکنند سپس کیفرخواست صادر میشود. بعد پرونده به دادگاه کیفری استان فرستاده میشود. آنجا هم پنج قاضی پرونده را بررسی میکنند، چرا که هیات دادگاه کیفری استان پنج نفره است. بعد پرونده وارد دیوان عالی کشور که عالیترین مرجع فضایی کشور است میشود. یعنی قریب به ۱۰ نفر قاضی روی این پرونده اظهار نطر میکنند. سپس پرونده می رود اجرای احکام، آنجا هم باز یکی دو نفر قاضی نظر میدهند تا یک حکم قطع دست اجرا بشود." او معتقد است: "از این جهت درصد خطا در صدور حکم قطع عضو بسیار پایین است." از او میپرسم این اولین موردی نیست که یکی از دادگاههای شیراز حکم به قطع عضو متهم میدهند، آیا تمایل خاصی برای اجرای این حکم در بین قضات این شهر وجود دارد؛ این نماینده مجلس پاسخ میدهد: "شیراز شهر بزرگی است و جمعیت زیادی از کشور ما در استان فارس ساکن هستند. بنابر این درصد وقوع جرم هم بیشتر است. به نظر من این پرونده از این جهت که بگوییم قضات یک شهر تمایلی به صدور چنین احکامی دارند قابل بررسی نیست." ملکشاهی ادامه میدهد: "حتما اگر قاضی پرونده هم سوال بشود مایل نیست دست هیچ انسانی قطع بشود ولی بالاخره قانون است و باید اجرا شود حتی اگر با میل ما مخالف باشد چون هم قانون و هم شرع می گوید سزای کسی که این جرم مشخص را انجام دهد قطع دست است." "اجرا در ملاءعام مناسبتر است" بسیاری از جامعهشناسان و حقوقدانان اجرای احکام در ملاعام را ترویج خشونت میدانند. چنانچه عبدالکریم لاهیجی، رئیس فدراسیون بینالمللی جوامع حقوق بشر هم پیشتر در یادداشتی آورده است: "۳۰ سال است که قانون مجازات اسلامی با مجازات های قرون وسطایی نظیر "آویختن به دار، قطع دست راست و سپس پای چپ، مصلوب کردن به مدت سه روز، رجم (سنگسار)" و دیگر مجازاتهای وحشیانه به صورت "آزمایشی" به مورد اجراء گذاشته شده و مسئولان قضایی و اجرایی به عیان می بینند که تنها با شدت مجازات نمی توانند با پدیده پیچیده ای چون جرم و جنایت مبارزه کنند، ولی همچنان بر اجرای سیاست جزایی شکست خورده خویش اصرار میورزند. این حقوقدان معتقد است: "ما بارها و بارها گفته و نوشته ایم که مبارزه با جرم، موکول بر از میان بردن و ریشه کن کردن عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جرم زا در جامعه است." نظر الهیار ملکشاهی رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی و مجلس اما چیز دیگری است: "اگر یک جرم یا سرقتی که در منطقهای اتفاق افتاده به شکل وسیعی احساسات مردم را جریحه دار کرده و مردم منتظر اجرای قانون هستند، به نظر من اجرا در ملاءعام مناسبتر است."فرشته قاضی
محسن دعاگو، امام جمعه شمیرانات در مصاحبه با "روز" میگوید که نتیجه انتخابات جمعه هفته گذشته، بازگشت امید و اعتماد مردم به نظام جمهوری اسلامی بوده است. او در عین حال معتقد است که "رای مردم معنایش نفرت از تندروی و افراطی گری است و گرایش به اعتدال گرایی. مردم به عقلانیت، منطق و به اعتدال گرایی رای دادند". آقای دعاگو همچنین می گوید: "این انتخابات از آقای هاشمی متاثر شد. علت اش این است که آقای هاشمی را مردم قبول دارند و رد صلاحیت اقای هاشمی، مردم را عصبانی کرد. آقای هاشمی از آقای روحانی حمایت کرد و مردم هم به خاطر علاقه ای که به آقای هاشمی دارند به سمت آقای روحانی حرکت کردند. البته مساله آقای خاتمی و اصلاح طلبی هم تاثیر داشت ولی تاثیر اول را آقای هاشمی در این جریان داشت و نقش او از همه درشت تر است". او محمود احمدی نژاد، رئیس دولت نهم را هم مستند و خودکامه می خواند و میگوید: "بزرگترین جرم آقای احمدی نژاد ایستادگی مقابل قانون بود و جریان آقای احمدی نژاد باید منتظر برخورد قانونی با خودش باشد". مصاحبه "روز" با حجت السلام دعاگو، امام جمعه شمیرانات در ذیل می آید. حاج آقا ارزیابی شما از نتیجه انتخابات اخیر چیست؟ برگشت امیدواری و اعتماد مردم به نظام. به نظر من نشاط اجتماعی به مردم برگشته و شرایط اقتصادی بهتر شده. مردم مجددا به روحانیت اعتماد کردند و با مشارکت بالایی به طور نسبی، در انتخابات شرکت کردند و این اعتماد جامعه به نظام دینی است. حماسه سیاسی تحقق پیدا کرد. هم صدا سیما خوب عمل کرد هم رهبری خوب مدیریت کرد و هم نامزدهای انتخابات خوب عمل کردند. در مجموع ممکن است ضعف هایی وجود داشته باشد ولی شرایط، شرایط مطلوبی است. یعنی شما رای به آقای روحانی را رای به روحانیت میدانید؟ من رای به آقای روحانی را رای به اعتدال گرایی و روحانیت معتدل و اعتدال گرا میدانم. ایشان یک روحانی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است، اعتدال گرا هم است. مردم بین هشت کاندیدا به ایشان که روحانی بودند رای دادند. حامیانی هم که مردم را تشویق کردند به ایشان رای بدهند عمدتا روحانی بودند، آقای هاشمی و آقای خاتمی که مردم را تشویق کردند روحانی بودند. من معتقدم مردم مجددا به مدیریت روحانیت اعتماد کردند. یعنی در این مدت مردم اعتماد خود را به روحانیت از دست داده بودند که انتخابات قبلی به یک غیر روحانی رای دادند و اکنون دوباره به سمت روحانیت بازگشته اند؟ رئیس جمهور قبلی خراب کرد متاسفانه. خوب عمل نکرد و کارهای ایشان عمدتا متوجه روحانیت شد؛ یعنی افکار عمومی تصور کردند کاستی های او مربوط به روحانیت است. اما جریان انحرافی که منزوی شد و در حال سقوط از عرصه حاکمیت است، مردم به طور طبیعی به روحانیت اعتماد کردند و من این را تجدید بیعت با روحانیت میدانم. حاج آقا؛ آقای روحانی کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات بود و پیروز شد. شما می گویید رای به روحانیت و اما رای به آقای روحانی رای به اصلاح طلبان و شکست اصولگرایان بود. نه من این تقسیم بندی را اصلا قبول ندارم. من معتقدم آقای روحانی هم اصلاح طلب، هم اصولگرا و هم اعتدال گراست. مردم خط کشی های سیاسی را زیاد قبول ندارند. مردم میخواهند به کسی رای بدهند که مشکلات شان را بفهمد و حل کند. کسی که کشور را برای ملت بخواهد. ملت را تجزیه نکند، ریز و درشت شان نکند. این ویژگی را در آقای روحانی دیدند. آقای روحانی می خواهد همه ملت را در اداره کشور سهیم کند، به همه ملت اعتنا کند و اعتبار بدهد. من معتقدم مردم به اعتدال گرایی رای دادند و از تندروی اظهار نفرت کردند. یعنی جلوگیری از روی کار آمدن یک فرد تندرو و نه به جریان تندرو؟ اصلا به نظر من رای مردم معنایش نفرت از تندروی و افراطی گری است و گرایش به اعتدال گرایی. مردم به عقلانیت، منطق و به اعتدال گرایی رای دادند. شما می گویید رای به روحانیت بود و اشاره هم کردید به حمایت دو روحانی یعنی آقای هاشمی و آقای خاتمی از آقای روحانی و تاثیری که بر آرای او گذاشت. در عین حال رای به اصلاح طلبان را قبول ندارید اما این دو شخصیت به عنوان شخصیت های اصلاح طلب یا مورد وثوق اصلاح طلبان شناخته می شوند. آقای خاتمی که اصلا لیدر جریان اصلاح طلبی است و.. کاملا درست است. ولی من معتقدم این انتخابات از آقای هاشمی متاثر شد. علت اش این است که آقای هاشمی را مردم قبول دارند و رد صلاحیت آقای هاشمی، مردم را عصبانی کرد. آقای هاشمی از آقای روحانی حمایت کرد و مردم هم به خاطر علاقه ای که به آقای هاشمی دارند به سمت آقای روحانی حرکت کردند. البته مساله آقای خاتمی و اصلاح طلبی هم تاثیر داشت ولی تاثیر اول را آقای هاشمی در این جریان داشت و نقش او از همه درشت تر است. حاج آقا درباره ردصلاحیت آقای هاشمی صحبت های زیادی مطرح شد. عده ای معتقدند که ردصلاحیت آقای هاشمی به نوعی مهندسی انتخابات پیش از برگزاری انتخابات بود و چون میدانستند او رای می آورد از پیش از انتخابات دست به مهندسی زدند. نظر شما چیست؟ حالا من مهندسی را نمیدانم ولی ردصلاحیت آقای هاشمی را اقدام نادرستی میدانم، پختگی سیاسی نمیدانم. معتقدم نادرست بود ولی چون قانون است در مقابل قانون تمکین میکنیم ولی ردصلاحیت آقای هاشمی از نظر منطقی کار بسیار نادرستی بود. معتقد هم نیستم که انتخابات مهندسی شده است. این را قبول ندارم و معتقدم انتخابات به طور کامل و طبیعی و درست انجام شد. دور از هرنوع انحراف و تقلب. حداقل در این انتخابات که ما کاملا میدانیم هیچ گونه انحرافی مشاهده نشد. بعد از انتخاب آقای روحانی در جشن پیروزی مردم در خیابان ها، مردم خواستار رفع حصر از آقای موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی و همین طور آزادی زندانیان سیاسی شدند. نظر شما در این مورد چیست؟ من معتقد م رئیس جمهور موظف است قانون اساسی را پیاده کند و هیچ گونه اقدام مخالف قانون، مورد نظر آقای روحانی نباید باشد و نیست. اگر مطالبات و خواسته هایی که عنوان میشود مطابق با قانون باشد باید به آن توجه شود و اگر مغایر با قانون باشد نباید به آن توجه کرد. اشاره به قانون کردید؛ درباره حصر آقای موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی تاکنون دادگاهی تشکیل نشده و هیچ حکم قانونی وجود ندارد. من اطلاعی ندارم که دادگاهی تشکیل شده یا نشده ولی بالاخره همه مساله هم دادگاه نیست. من در مجموع معتقدم در کشوری که از نظر آزادی و دموکراسی ایده آل است، اصلا زندانی سیاسی و حصر سیاسی نباید داشته باشیم. ایده آل ترین حالت این است ولی با چیزی که مبنای قانونی داشته باشد و قانون از آن حمایت کند نمی شود مقابله کرد. گفتید نتیجه این انتخابات برگشت امید به جامعه بود و.. و اعتماد. بله با توجه به این صحبت شما و با توجه به اینکه مردم چنین مطالبه و خواسته ای دارند و از سویی بحث آشتی ملی مطرح می شود آیا نمی توان در جهت خواسته مردم حرکت کرد؟ من اعتقاد دارم ما نباید هیچ گونه زندانی سیاسی داشته باشیم چون زندانی سیاسی برای هیچ حکومتی افتخار نیست و هیچ دولتی نباید افتخار کند که زندانی سیاسی دارد. ولی مسائل امنیت ملی یک بحث جدی است. به عبارت دیگر اگر امنیت ملی کشوری ایجاب کند زندانی سیاسی اصلا نباید داشته باشیم. وحدت و امنیت ملی مطلوب جامعه است و اگر چنین چیزی در جامعه تامین باشد نیاز و احتیاجی نیست کسی را زندانی کنند. من معتقدم باید یک آشتی ملی صورت بگیرد و تفاهم ملی. وحدت و امنیت ملی هم به طور طبیعی شکل پیدا میکند. نباید کسانی که پیروز هستند با کسانی که شکست خورده اند درگیر باشند. دولت آقای روحانی نباید اشتباهات دولت آقای احمدی نژاد را تکرار کند. او باید فراجناحی و ملی عمل کند. اگر این اتفاق بیفتد آشتی ملی و تفاهم می شکل می گیرد که وحدت و امنیت ملی از نتایج طبیعی آن است. حاج آقا چهار سال از انتخابات قبلی گذشت و انتخابات جدیدی برگزار شد و نتیجه هم به گفته شما بازگشت امید و اعتماد بود. در این میان قربانیان انتخابات قبلی چه؟ سهم آنها از این انتخابات چیست؟ شورای مشورتی اصلاح طلبان بیانیه ای منتشر کرده و از آقای خامنه ای ومسئولان نظام خواسته است در راستای دلجویی از آسیب دیدگان انتخابات قبلی و رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی به آقای روحانی کمک کنند. در چارچوب قانون اساسی همه این مسائل قابل انجام است؛ یعنی دلجویی از قربانیان انتخابات گذشته در چارچوب قانون. من معتقدم اگر بخواهیم از چارچوب قانون خارج شویم خیلی مشکل خواهد بود. به نظر من آشتی ملی و برگشت جامعه به شرایط اعتماد و امید مثبت کار بسیار خوبی است، منتهی همه کارها و همه وعده ها، همه قرارها و همه خواسته ها باید توجیه قانونی داشته باشد و در چارچوب قانون صورت بگیرد. خود شما در این زمینه چه راهی را پیشنهاد میکنید ؟ من معتقدم اگر گذشت، عقلانیت و منطق وجود داشته باشد و تکیه گاه ما گذشت باشد، هم روشهایی که مغایربا قانون است و هم گذشت صورت بگیرد، مساله حل می شود. یعنی یکی اصلاح روشهایی است که مغایر با قانون است دوم گذشت از سوی کسانی که صاحب حق هستند. چه از طرف قانون صاحب حق هستند و چه از سوی افرادی از جانب ملت. آقای احمدی نژاد چطور؟ این وسط او چه می شود؟ با توجه به اینکه مورد حمایت اصولگرایان بود و با حمایت آنها روی کار آمد و.. نه آقای احمدی نژاد اوایل مورد حمایت حمایت اصولگرایان بود. قبل از اینکه انحراف او از اصول مشخصی که اصولگرایان و اصلاح طلبان دارند مشخص شود، اصولگرایان از آقای احمدی نژاد حمایت میکردند ولی بعد از اینکه انحراف او مشخص شد مورد حمایت هیچ کسی نبود، نه اصولگرایان و نه اصلاح طلبان. آقای احمدی نژاد در حقیقت نماینده گروه افراطی و تندرو در جامعه بود و خود من همیشه از این جریان نفرت داشتم. از جریان تندرو. پس طبیعی است که اگر از قانون تخلفی کرده باشد باید با او برخورد شود. جریان آقای احمدی نژاد باید منتظر برخورد قانونی با خودش باشد. استثنا نیست و سابقه ریاست جمهوری هیچ کسی را از اعمال قانون مصون نمیکند. من معتقدم عدالت ایجاب میکند کسانی که از قوانین کشور تخلف کردند بدون هیچ گونه اغماضی محاکمه شوند و سرنوشت شان مشخص شود. ممکن است از بارزترین تخلفات آقای احمدی نژاد که معتقدید باید براساس قانون با او برخورد شود بگویید؟ آقای احمدی نژاد دستگاههای کنترل کننده در کشور را از بین بردو منحل کرد، مثل سازمان برنامه و بودجه. این از تخلفات بارز ایشان است. در سیاست خارجی باید از رهبری تبعیت میکرد چون مسئول عالی سیاست خارجی در حقیقت رهبری است و سیاست های کلان مربوط به حوزه رهبری می شود. آقای احمدی نژاد در این مورد هم تخلف کرد. در مقابل مجلس ایستاد، باید در مقابل مجلس تمکین میکرد. در مقابل قوه قضائیه هم ایستادگی کرد. بزرگترین جرم آقای احمدی نژاد ایستادگی در مقابل قانون بود. نتیجه ایستادگی ها هم ایجاد شرایط ناهنجار در جامعه بود. در حقیقت آقای احمدی نژاد کشور را به تنش کشاند. تنش های سیاسی و کاستی های اقتصادی قسمت عمده اش مدیریت نادرست آقای احمدی نژاد بود. جرم اصلی آقای احمدی نژاد ایستادگی در مقابل قانون بود. در حوزه های فرهنگ، سیاست، اقتصاد و مسائل دیگر. آقای احمدی نژاد دنبال این بود که کار همه را خودش انجام دهد. فکر میکرد هم اقتصاد دان بزرگی است هم سیاستمدار بزرگی است هم فرهنگ را از همه بیشتر میداند. استبداد یا به عبارت دیگر خود رایی و خودکامگی آقای احمدی نژاد از شاخص های اصلی بود که او را مورد انتقاد خیلی ها قرار داد. به خاطر خودرایی ها و استبداد فکری اش در معرض انتقاد خیلی ها قرار گرفت. سپاسگزارم حاج آقا و اگر در پایان صحبت خاصی دارید بفرمایید. یک فرصت تقریبا بی نظیری در کشور برای حرکت در مسیر پویایی و رشد و شکوفایی همه جانبه به وجود آمده است. از این فرصت باید استفاده شود. ما باید اختلافات مان را به وحدت تبدیل کنیم، کدورت ها را به دوستی تبدیل کنیم و شرایط خودمان را طوری بسازیم که بتوانیم کشور را در جهت رشد و توسعه همه جانبه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی پیش ببریم. اعتقاد من این است که مسئولین نباید تصور کنند نماینده جناح های سیاسی هستند. جناح های سیاسی در حد همان که در قانون آمده فعالیت میکنند اما رئیس جمهور نماینده مردم است و باید به مصالح ملی بیندیشد.از تمامی فایلهای بدرد نخوری که در رایانهمان داریم و فضای حافظهی آن را اشغال کردهاند، هیچ کدام بیاستفادهتر از فایلهای تکراری نیستند!
فایلهای تکراری علاوه بر اینکه ممکن است در واقع کپی همدیگر با یک نام مشخص باشند، ممکن است نامهای متفاوتی هم داشتهباشند! بطور مثال ممکن است دو عکس مشابه در کامپیوترتان باشد با دو نام متفاوت! یا یک آهنگ با دو نام در دو جا. چه خوب میشد میتوانستیم این قبیل فایلها را پیدا کنیم و از ریشه نابودشان کنیم!
نگران نباشید! برنامههایی برای این کار وجود دارد که در این نوشتار به آنها اشاره خواهیم نمود.
dupeGuru یکی از این دسته ابزارهاست که کار با آن بسیار ساده است. این نرمافزار میتواند فایلهای تکراری را بر حسب نامشان و یا حتی محتویاتشان برایتان نشان دهد. حتی با الگوریتمی که دارد قادر است فایلهایی که تا حد بسیار زیادی مشابهاند ولی یکی نیستند را نیز پیدا کند!
همینطور که گفتهشد استفاده از این ابزار بسیار ساده است. کافیست یک یا چند پوشه را برایش مشخص کنید و سپس دکمهی Scan را بزنید و به شما خواهد گفت کدام فایلها مشابه هستند و علاوه بر این میتوانید با خود برنامه آن فایلهای تکراری و مشابه را پاک کنید. در حالی که این برنامه رایگان است، اما اگر بخواهید بطور همزمان بیش از ۱۰ فایل را پاک کنید، باید این نرمافزار را خریداری کنید.
در نهایت جالب است بدانید که dupeGuru در سیستم عاملهای ویندوز، Mac OS X و حتی لینوکس کار میکند.
Duplicate Music Files Finder نرمافزاریست که فقط بر روی آهنگهای موجود در رایانهتان تمرکز میکند. این نرمافزار کاری میکند که بقیه نمیتوانند! Duplicate Music Files Finder در تگهای آهنگها کاوش میکند و از طریق نام آهنگ، تکراریها را مییابد. اگر آهنگهایتان را از روی CD به اصطلاح ریپ کردهاید و یا از منابع متفاوت اقدام به پیدا کردن آهنگهای مورد علاقهتان میکنید، احتمالا باید آهنگهای تکراری زیادی داشتهباشید. حالا چرا این نرمافزار منحصربهفرد است؟ چون ممکن است از یک آهنگ، فایلهایی با کیفیتهای متفاوت داشته باشید! اینجاست که این نرمافزار با استفاده از جستجو در تگها میتواند به کمکتان بیاید. برای فعال کردن این قابلیت، بعد از نصب برنامه، بر روی دکمهی Options کلیک کرده و Use Tag Information را فعال کنید.
یک یا چند پوشه را به آن نشان دهید و او آهنگهای مشابه حتی با نامها و سایزهای متفاوت را به شما نشان خواهد داد.
WinMerge با بقیه فرق میکند و اقلا برای من بدردبخورتر است. ممکن است ۲ فایل متنی داشتهباشید که خیلی شبیه هم باشند ولی یکی چند خط اضافهتر دارد. مثلا ویرایشهای متفاوتی روی یک فایل انجام دادهاید و حالا نمیدانید کدام یک ویرایش بهتریست. با این برنامه میتوانید آنها را با هم مقایسه کنید و پس از سبک-سنگین کردن آنها را یکی کنید.
شما با پاک کردن فایلهای تکراری، چقدر حجم اضافه مجانی خریدید؟
این مطلب در مجله اینترنتی نودایران و توسط روزبه رضوی منتشر شده است. برای ثبت نظر لطفا به این لینک مراجعه فرمایید. |