Shared posts

27 Jun 14:27

آنا گاوالدا

by tarjomeietalkh
ازکساني که همه چيز را محاسبه مي کنند بترس

وهرگز قلبت را در اختيار آنها نگذار

آنها حساب عشقي که نثار تو مي کنند را نيز دارند

و روزي آن را با تو تسويه ميکنند...

27 Jun 13:33

بدون تیتر...

by نیلو
می توانی از رنج های جهان کناره بگیری-این امکان برایت وجود دارد وبا طبیعت تو سازگار است- اما شاید هم این کناره گیری تنها رنجی باشد که می توانستی از آن بپرهیزی.


پندهای سورائو. فرانتس کافکا.نشر کاروان.
26 Jun 20:02

فروش پراید

by ن
با سلام
یک عدد پراید صفر به مدل
سایپا 131 زیمنس
سفید رنگ
sx (دارای فرمان هیدرولیک و ترمز ABS)
تحویلی تاریخ 30/5/1390 به
فروش می رسد
قیمت فروش
8600000 تومان
تلفن تماس
09379738536

26 Jun 09:49

سطح دسترسی

by خارخاسک هفت دنده
بیزبیز: مامان تو رو خدا بیا ببین بابا دیشب بقیه کانال ها رو هم  قفل کرده ؟! اوایل فقط کانال هایی رو قفل می کرد که می دید یه زن و مرد یهویی همدیگه رو بغل می کنن و می پرن توی رخت خوابی، مبلی،‌ جایی! بعد یواش یواش کانال هایی که  می دید یه  زن و مرد دارن توش همدیگر رو می بوسن رو هم  قفل کرد، یه مدت که گذشت کانال هایی که ناغافلکی! زن و مردهایی رو نشون می داد که  همدیگه رو صاف و ساده بغل کردن و هیچ انگیزه ای هم تو کارشون نبود قفل کرد، الان دیگه چشمش به هر کانالی  می افته که ببینه توش زن و مرد دارن به هم نزدیک می شن رو قفل می کنه! کاری هم نداره که این زن و مرد چه نسبتی با هم دارن! یا سن و سالشون چیه،  هر جا که یه زن و مردی به هم نزدیک بشن  توی فیلم، سریال،  موزیک ویدیو، اگهی بازرگانی ! همه رو قفل می کنه،  مامان تو رو خدا یه چیزی به این بابا بگو! هر چی ما بزرگتر می شیم اون سخت گیرتر می شه و کوچیکتر می بینتمون.
26 Jun 09:18

لغو دیدارهای روحانی به دلیل کسالت وی

by info@fararu.com
دیدار امروز اعضای فراکسیون اصولگرایان رهروان ولایت مجلس با رئیس‌ جمهور منتخب، به دلیل کسالت حجت‌الاسلام روحانی به زمانی دیگر موکول شد.
26 Jun 09:13

آیت‌الله سیستانی و سرمایه اجتماعی

by علی اشرف فتحی

 

 

علی اشرف فتحی: پنج سال پیش نوشته بودم که با وجود لطمات هولناک و کم‌سابقه‌ای که حوزه نجف در دوره حکومت صدام و حزب بعث متحمل شد پیش‌بینی آینده حوزه هزار ساله نجف دشوار است، ولی این را می‌توان به جرأت گفت که حوزه نجف در سال‌های آینده نقش مهمی در تحولات منطقه‌ای ایفا خواهد کرد. همان سال در نوشته دیگری از نقش ویژه آیت‌الله‌العظمی سیستانی در تحولات ایران و نیز هوشمندی و آگاهی وی نسبت به تحولات جهان امروز گفته بودم.

طرح جلد کتاب حامد الخفاف و ترجمه فارسی آن

سال گذشته یکی از نزدیک‌ترین و مهم‌ترین سخنگویان و مشاوران آیت‌الله سیستانی کتابی درباره اتفاقات تابستان ۹ سال پیش نجف تألیف کرد که در آن به دو اتفاق مهم آن هفته‌ها یعنی درگیری شدید میان نیروهای سپاه مهدی به رهبری مقتدا صدر با نیروهای عراقی و امریکایی و نیز سفر درمانی آیت‌الله سیستانی به لندن برای معالجه بیماری قلبی‌اش پرداخته و ناگفته‌هایی را درباره روحیات، روش و افکار این مرجع تقلید تأثیرگذار معاصر بیان کرده است. متن کامل عربی و ترجمه فارسی کتاب بلافاصله در ایران نیز منتشر و توزیع شد و مورد استقبال قرار گرفت. انتشارات اطلاعات نیز سال گذشته ترجمه این کتاب را روانه بازار کرد.

نویسنده کتاب، حاج حامد الخَفّاف سخنگوی رسمی آیت‌الله‌العظمی سیستانی و نماینده ایشان در بیروت است. وی سال‌هاست که از افراد مورد وثوق آیت‌الله و از مشاوران نزدیک وی محسوب می‌شود.

حامد الخفّاف (سمت چپ) در حال گفتگو با قاضی دربان (رییس دادگاه شرعی اهل سنت لبنان)

الخفاف در ابتدا با اشاره به اینکه آقای سیستانی تأکید کرده بود برای سفر درمانی به لندن نباید به هیچ وجه از امکانات دولتی و  کمک‏های کشورهای غربی و حتی اسلامی استفاده شود، نوشته که ایشان حتی با حرکت از نجف به بغداد با بالگردهای امریکایی مخالفت کرده و با وجود درگیری‏های شدید در نجف، حاضر نشده بود از چنین امکان امنی بهره بگیرد. هنگام بازگشت به عراق نیز ایشان با پیشنهاد مقامات کویتی مبنی بر قرار گرفتن هواپیمای سلطنتی شخصی امیر کویت برای بازگرداندن ایشان از لندن مخالفت کرده است. (ص ۱۱۲ ترجمه) الخفاف درباره این تصمیم آیت‎‏الله نوشته است:

«دکتر موفق الربیعی [مشاور امنیت ملی عراق] می‌گوید: ما قادر به ایجاد پوشش امنیتی در راه زمینی از نجف تا فرودگاه بغداد نیستیم، به‌ویژه آن که حضرت آیت‌الله برای حرکت کاروان شرایط سختی را تعیین فرموده و قبول نکرده است که هیچ یک از خودروهای نظامی نیروهای اشغالگر ایشان را همراهی کند. الربیعی پیشنهاد داشت که این سفر با بالگرد انجام شود، اما آیت‌الله این گزینه را نیز نپذیرفته است؛ چون همة پروازها متعلق به اشغالگران است. سرانجام دکتر موفق پیشنهاد کرد که تصویر پرچم کشور اشغالگر از روی بالگرد پاک شود، اما آیت‌الله با این مطلب نیز موافقت نکرد.» (ص ۳۲ کتاب)

همچنین از دیگر تصمیمات مهم آیت‏الله‏العظمی سیستانی در جریان این سفر، می‏توان به اعلام منع هرگونه ملاقات با مقامات انگلیسی در طول مدت اقامت در این کشور اشاره کرد. موضع‌گیری رسمی مقامات بریتانیایی مبنی بر اینکه هیچ دیداری بین مرجع تقلید شیعیان با مقامات انگلیسی صورت نخواهد گرفت، در راستای همین تصمیم آقای سیستانی بوده است. پس از اعلام عزیمت آقای سیستانی به لندن، نشریات عربی به نقل از منابع مجهول شایع کردند که حال زعیم حوزه نجف به قدری وخیم است که حتی جانشین آیت‌الله سیستانی نیز تعیین شده است.

نکته جالب دیگری که الخفاف در صفحه ۲۶ ترجمه کتاب به آن اشاره کرده، مخالفت آیت‏الله سیستانی با حضور سید حسن نصرالله و برخی مسؤولین مذهبی و سیاسی لبنان در مراسم استقبال از ایشان در فرودگاه بیروت است. برنامه سفر درمانی آیت‏الله، پرواز از بغداد به  بیروت و سپس از بیروت به لندن بوده است. آقای سیستانی حتی با دیدار خصوصی و محرمانه با این مقامات و شخصیت‏های لبنانی مخالفت می‏کند و تنها نبیه بری رهبر جنبش امل و رییس مجلس لبنان در جریان این سفر قرار گرفته بود. الخفاف در صفحه ۴۹ ترجمه کتاب، به دلایل انتخاب نبیه بری به عنوان هماهنگ کننده و تنها مطلع این سفر اشاره کرده است.

الخفاف در صفحه ۴۱ از قول فرزند آیت‏الله نوشته که هنگام خروج ایشان از نجف به سمت بغداد، درگیری میان نیروهای امریکایی و نظامیان تحت امر مقتدی صدر به حدی شدید بوده که حتی گاه گلوله‏ها از کنار ماشین حامل آیت‏الله رد می‏شده و ارتباط تلفنی میان نزدیکان آیت‏الله با مقامات مطلع در فرودگاه بغداد قطع شده بود.

در صفحه ۷۸ ترجمه آمده که آقای سیستانی در مدت اقامت در بیمارستان‏های انگلیس، با وجود ناراحتی شدید قلبی اصرار داشته به صورت مستمر در جریان اخبار تلفنی و اینترنتی درگیری‏های نجف قرار بگیرد و شخصا نیز از طریق یکی از رادیوهای بین‏المللی حوادث نجف را پیگیری می‏کرده است. اوضاع نجف در مرداد ماه ۱۳۸۳ به حدی وخیم شده بود که دولت عراق با همکاری امریکایی‏ها تصمیم گرفته بود برای سرکوب کامل سپاه مهدی (حامیان مقتدی صدر) به نجف حمله کند. اینجا بود که آیت‏الله سیستانی در یک هشدار تاریخی از لندن اعلام کرد که در صورت حمله به نجف، ایشان ساکت نخواهد نشست.

آیت‏الله در جریان این سفر درمانی به طور مستمر با مقامات عراقی، ایرانی و بین‏المللی در تماس بود تا مانع از وخامت شرایط نجف شود. نقشی که مشابه آن را مرحوم آیت‏الله‏العظمی سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه) در سال ۱۹۱۸ میلادی و در جریان محاصره نجف و تهدید انگلیسی‏ها مبنی بر حمله به نجف برای بازداشت شورشیان مخالف انگلیس عهده‏دار شده بود و توانست نجف را از حمله نظامیان بریتانیایی حفظ کند. هرچند واقعه ۱۹۱۸ به تلخی و با تسلیم شورشیان شیعه پایان یافت ولی واقعه ۲۰۰۴ میلادی به دلیل تغییر در شرایط بین‏المللی و افزایش اقتدار مرجعیت نجف و البته تدابیر ویژه آقای سیستانی بدون تسلیم شورشیان حامی مقتدی صدر به سرانجام رسید.

نکته جالب دیگری که الخفاف در صفحه  ۱۰۹ کتاب نوشته، دیدار سلطان بُهره‏ها (یکی از فرقه‏های شیعیان اسماعیلی در هند) با آیت‏الله سیستانی در لندن است:

«آیت‌الله سیستانی، سلطان محمد برهان‌الدین سلطان بُهره‌ها یعنی شیعیان اسماعیلی را که بیش از نود سال عمر داشت، با فرزندان و اصحابش به حضور پذیرفته بود. از آن جا که این مهمانان به پیشکش کردن هدایای ارزشمند شهرت دارند، پیش از ملاقات، به هماهنگ‌کننده دیدار گفته بودند که حضرت آیت‌الله هیچ هدیه مشخصی را قبول نخواهد کرد، مگر کتاب که اهدای آن مانعی ندارد. وقتی من رسیدم، ملاقات تقریباً به پایان رسیده بود. ملاحظه کردم که بر خلاف توافق، جناب سلطان هدیه‌ای را در جعبه‌ای آراسته به آیت‌الله تقدیم کرد، ایشان آن را گرفتند و بلافاصله به یکی از فرزندان سلطان که در سمت راست وی نشسته بود، اهدا کردند. حاضران در شگفتی شدند و معظم‌له گفتند: من هدیه را قبول کردم، ولی دوست دارم آن را به یکی از پسران شما تقدیم کنم! آیت‌الله با این کار، رعایت ادب برتر و رابط شایسته را با پایبندی به اصول خدشه‌ناپذیر خود در برخورد با این گونه مسائل جمع کرد.»

سلطان محمد برهان الدین صاحب؛ رهبر بُهره‏ها (شیعیان اسماعیلی هند) که در لندن به دیدار آیت‏الله‏العظمی سیستانی رفت

همچنین در همین سفر بود که  آخرین دیدار مرحوم آیت‌الله تبریزی با آیت‌الله سیستانی صورت گرفت. مرحوم شیخ جواد تبریزی در آن زمان برای شیمی‏درمانی به لندن سفر کرده بود. همچنین آقای سیستانی در این سفر با آیت‏الله سید محمدتقی قمی (فرزند مرحوم آیت‏الله‏العظمی سید حسین قمی و برادر مرحوم آیت‏الله‏العظمی سید حسن طباطبایی قمی) دیدار کرد. آقای قمی نیز برای معالجه به لندن سفر کرده بود.

یکی از نکات مهمی که از مطالعه کتاب حامد الخفاف می‏توان به آن پی برد، اعتنا و توجه آیت‎‏الله سیستانی به مشورت با دیگران است، در عین آنکه در جای‏جای کتاب می‏توان به شخصیت راسخ و مصمم آیت‏الله نیز پی برد. پس از بازگشت آقای سیستانی به عراق که در طی مسیر کویت تا نجف مورد استقبال صدها هزار عراقی قرار گرفت، آیت‏الله شبی را در بصره استراحت می‏کند. به نوشته سخنگوی وی:

«پیش از خواب، و در حالی که سید محمدرضا [فرزند ارشد آیت‏الله] هنوز در بیرون اتاق مشغول کار بود، آیت‌الله مرا به نزد خود فرا خواند و از من پرسید: ما مصمم هستیم که فردا روانه شویم، و در حد توان می‌کوشیم که بحران را فیصله دهیم، اما اگر موفق نشدیم چه کنیم؟ راه جایگزین چیست؟ پاسخ دادم: آقا، هر چه تا کنون انجام داده‌اید، از بازگشت به عراق در این اوضاع و با این روش، همه خارج از رویه سنتی و معمول است. آن چه شما را به این کار واداشته تکلیف شرعی و مسؤولیت تاریخی شما است، و همان طور که فرمودید، برای حل مسالمت‌آمیز بحران، همه طرف‌ها را تحت فشار قرار خواهیم داد، اما حقیقت این است که تا کنون در صورت ناکامی این تلاش‌ها هیچ تصور مشخصی ندارم و باید در هر شرایطی مطابق اقتضای آن عمل کنیم. در هر حال من اطمینان دارم که خداوند شما را پیروز خواهد کرد. از ژرفای دل، سنگینی مسؤولیتی تاریخی را که بر شانه‌های آیت‌الله نهاده شده و بار اندوهی را که در سینه‌اش نشسته است، احساس می‌کردم.» (ص ۱۲۳ ترجمه)

الخفاف همچنین از قول خود آیت‏الله سیستانی شنیده که در مسیر بازگشت به نجف، از ابراز احساسات و عواطف صادقانه مردم گریه کرده است. (ص ۱۲۸ ترجمه)

سخنگوی مرجع تقلید شیعیان همچنین از حضور سید مقتدی صدر در محل اقامت آیت‏الله و مذاکرات وی پیرامون حل بحران نجف گزارش داده و نوشته که مقتدا صدر در آن زمان اعتقاد داشته که جنگیدن با امریکایی‏ها بیش از فعالیت سیاسی برای وی ثمربخش بوده است. (ص ۱۳۹) با این حال در پی تصمیم آیت‏الله، قرار می‏شود که در یک طرح زیرکانه و مسالمت‏جویانه، محاصره شهر برداشته شود تا صدها هزار شیعه‏ای که منتظر ورود به حرم امام علی (علیه‏السلام) بوده‏اند بتوانند وارد صحن علوی شوند و پس از ساعاتی، نظامیام حامی مقتدی صدر که در حرم علوی پناه گرفته بودند، به همراه زائران از حرم خارج شوند و بحران کم‏سابقه نجف بدون هیچ خونریزی خاتمه یابد.

الخفاف در صفحه ۱۴۶ اشاره کرده که پس از مذاکرات با مقتدی صدر، مهمانان آیت‏الله به صرف شام مهمان می‏شوند و مقتدی صدر و حامد الخفاف در یک بشقاب غذا می‏خورند. مقتدی صدر با خنده می‏گوید: «چه کسی باور می‏کند که من و حاج حامد نماینده آیت‏الله سیستانی در یک بشقاب شام خورده‏ایم؟» این جمله مقتدی می‏تواند حاکی از تلقی رایج شیعیان عراق از اختلافات شدید میان مقتدی صدر با آیت‏الله سیستانی و نزدیکانش باشد. اختلافی  که پس از این بحران، کمرنگ شد و مقتدی صدر نیز مرجعیت و زعامت آیت‏الله سیستانی را پذیرفت و به حامیان مسلح خود دستور داد دست از جنگ بردارند.

وقتی بصیرت «سردار قلم» کاشف فروتن یک «توطئه چند منظوره» شد!

اولین خبر درباره سفر درمانی آیت‌الله به نجف در بعد از ظهر روز جمعه ۱۶ مرداد ۸۳ از طریق حامد الخفاف منتشر شد، حسین شریعتمداری بلافاصله در روز ۱۸ مرداد و طی سرمقاله‌ای با عنوان «چرا انگلیس؟» نزدیکان این مرجع تقلید را عناصر فریب‌خورده و ساده‌اندیش نامید و سفر درمانی آیت‌الله را «توطئه‌ حساب‌شده و طرح چندمنظوره امریکایی – انگلیسی» دانست که شخص آیت‌الله یقیناً از آن بی‌خبر بوده است. بنا به توصیه این عقل کل تحلیل‌گران سیاسی ایران، آقای سیستانی باید هرچه زودتر از انگلیس خارج شود و کسانی که ایشان را برای مداوا به انگلیس برده‌اند باید بازخواست شوند. این سرمقاله توهین‌آمیز و غیرمنصفانه که نشان از فوران بصیرت و عقلانیت سردار قلم داشت، در صفحه ۲۰ ترجمه کتاب حامد الخفاف مورد اشاره قرار گرفته و سخنگوی رسمی آیت‌الله درباره این قلم‌فرسایی حسین شریعتمداری نوشته است: «یک روزنامه‏نگار ایرانی … در روزهای حضور ما در لندن در یکی از روزنامه‏های ایرانی مقاله‏ای نوشت و در آن همه چیز جز حقیقت دیده می‏شد.»

الخفاف در پاسخ به این تهمت حسین شریعتمداری مبنی بر اینکه انتقال آیت‏الله به لندن یک توطئه چند منظوره بوده، گفته است که پزشک مخصوص آیت‏الله و بسیاری از پزشکان عراقی تحصیل‏کرده انگلیس هستند و از نظر پزشکی، انگلیس را بر دیگر کشورها ترجیح می‏دهند.

حسین شریعتمداری پس از آنکه تحلیل‏های خود درباره توطئه نزدیکان آیت‏الله برای همکاری با اشغالگران را نقش بر آب دید، طبق عادت همیشگی خود باز هم در نقش «عقل کل» ظاهر شد و  در گفتگویی بدون اشاره به تحلیل قبلی‏اش در سرمقاله کیهان، درباره نقش مثبت آیت‌الله سیستانی در حل بحران نجف داد سخن سر داد!

پیش‌تر از قول برخی روحانیون فعال نجف نقل کرده بودم که سیستانی جوان، خواننده همیشگی نشریات معتبر غربی و عربی بوده و از قول مرحوم شیخ‌الشریعه نیز نقل کرده بودیم که آیت‌الله سیستانی در آن دوره به افرادی که از عراق خارج می‌شده‌اند سفارش می‌کرده که هنگام بازگشت، تعدادی از این نشریات را خریده و برای وی بیاورند. الخفاف در انتهای کتابش چنین آورده است:

«از آیت‌الله در مورد منابع و مصادر اطلاعات گسترده و متنوع ایشان پرسیدم که در این خصوص مفصّلا با من صحبت کردند و از مطالعات فراوان خود در طول دهه‌های گذشته، در حوزه‌هایی فراتر از تخصص فقهی و اصولی، تا مطالعات حقوقی و پژوهش‌های تاریخ باستان و عصر جدید و خاطرات سیاستمداران و کتاب‌های اندیشه معاصر سخن گفتند … ایشان هم‌چنین از روش مطالعاتی خود با من گفتند که گاه یک کتاب را دوبار می‌خوانند؛ یک بار برای آشنایی با شیوه نگارشی نویسنده و یک بار برای تمرکز بر محتوای کتاب  … چند سال پیش، در دوران رژیم گذشته و پس از آن که آیت‌الله سیستانی به مرجعیت رسیدند، در یک نامه‌نگاری با آقای سید محمدرضا سیستانی، در لابه‏لای نامه درباره کتاب‌های مورد نیاز آیت‌الله پرسیدم تا آن‌ها را از بیروت تهیه کنم و برای‏شان بفرستم. پاسخ آن وقت وی مایه شگفتی من شد که گفته بود علاوه بر کتاب‌های فقهی و اصولی، به کتاب‌های اندیشه معاصر نیاز دارند. گاه‌گاه آثاری از آن دست را که ناشران عرب چاپ می‌کردند برای ایشان می‌فرستادم.» (صفحه ۱۷۰)

آیت‎‏الله سیستانی، شیعیان و سرمایه اجتماعی

اگر از منظر اجتماعی و با تکیه بر مفهوم سرمایه اجتماعی (Social capital) به تحولات شهر نجف در تابستان ۲۰۰۴ میلادی (۱۳۸۳ شمسی) بنگریم، با تعامل متقابل آیت‏الله با مقلدان و شیعیان مواجه خواهیم شد که همدیگر را به عنوان یک «سرمایه اجتماعی» مورد حمایت قرار دادند تا یک بحران بزرگ اجتماعی را از سر بگذرانند. «شبکه اجتماعی» متشکل از مقلدان آیت‏الله که به وی «اعتماد» داشتند، در جریان بحران نجف گسترش یافت و شبکه اجتماعی حامیان مقتدی صدر را نیز در برگرفت.

بدین ترتیب، میلیون‎‏ها شیعه عراقی از این «اعتماد» و همدلی برای تفویض اختیار و قدرت اجتماعی به رهبر دینی خود بهره گرفتند و از او به مثابه یک سرمایه اجتماعی برای حمایت از منافع مادی و دینی خود بهره گرفتند. آیت‏الله نیز از مقلدان خود به مثابه یک سرمایه اجتماعی بهره گرفت تا بر دولت عراق و اشغالگران امریکایی فشار بیاورد و مانع از به خطر افتادن منافع دینی و مادی مقلدان و هم‎میهنان خود شود. وجه حمایتی موجود در اعتماد متقابل میان آیت‏الله و مقلدانش، نمونه معاصر و ملموسی از سرمایه اجتماعی روحانیت شیعه است که در ایران نیز بارها خود را رخ تحلیل‏گران و منتقدان سیاسی و فکری کشیده است. تشییع جنازه‏های پرجمعیت حضرات آیات عظام تبریزی، بهجت، منتظری و طاهری اصفهانی در سال‏های اخیر نمونه‏های قابل تأملی از قدرت‏نمایی این سرمایه اجتماعی است که گاه حتی بعضی از روحانیون نیز آن را در مسیر پاسداری از ارزش‎‏های دینی و احقاق حقوق مردم، نادیده و یا دست کم می‏گیرند. همان‏گونه که حامد الخفاف در صفحه ۱۷۰ کتابش از قول آیت‏الله سیستانی نقل کرده، اگر روحانیت بتواند بحران‏ها و چالش‏های اجتماعی را به خوبی مدیریت کند، به راحتی خواهد توانست از سرمایه اجتماعی بی‏بدیل خود در راستای ترویج و پاسداشت ارزش‏های دینی و اخلاقی و احقاق حقوق مردم بهره بگیرد.

حال که انتخابات ریاست جمهوری با حواشی آن به پایان رسیده، می‏توان از یکی دیگر از آسیب‏های مربوط به سرمایه اجتماعی روحانیت سخن گفت که نقطه مقابل نادیده گرفتن این سرمایه است. این آسیب، استفاده نادرست از سرمایه اجتماعی مرجعیت است که هاشمی رفسنجانی و برخی نزدیکانش در آخرین روز ثبت نام نامزدها مرتکب شدند که البته با واکنش سریع دفاتر و سایت‏های رسمی مراجع برجسته قم و نجف روبه‏رو شد. از هاشمی رفسنجانی با نیم قرن ارتباط نزدیک با مراجع شیعه انتظار نمی‏رفت که چنین غیراصولی و ناشیانه از سرمایه اجتماعی مرجعیت هزینه کند.

مطالعه کتاب الخفاف و دیگر رفتارهای سیاسی مراجع برجسته شیعه نشان می‏دهد که آنها سعی زیادی داشته‏اند تا از سرمایه خود در دعواهای روزمره و فرعی سیاسی و حزبی هزینه نکنند. نتیجه انتخابات نشان داد که بر خلاف برخی تحلیل‏ها، نجات ایران و پیروزی منتقدان وضعیت کنونی فقط موکول و منحصر به ریاست جمهوری هاشمی نبود و با این نتیجه، اقدام عجولانه و غیراصولی هاشمی و برخی مشاوران وی در هزینه کردن از سرمایه مرجعیت برای ثبت نام هاشمی را باید اقدامی غیرقابل دفاع دانست.

پاورقی‌ ۱-       از آنجا که آرشیو اینترنتی روزنامه کیهان پس از وقایع سال ۸۸ دچار مشکلاتی شد و مطالب این روزنامه تا میانه سال ۸۸ از طریق سایت روزنامه، دیگر در دسترس نیست، متن کامل سرمقاله شریعتمداری را که در صفحه دوم شماره ۱۸۰۱۴ (یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۳) منتشر شده است، از طریق سایت آرشیو به دست آورده و در اینجا منتشر می‌کنیم: چرا انگلیس ؟! ( یادداشت روز ) همزمان با حمام خونی که آمریکا و انگلیس در عراق به راه انداخته‌اند و در حالی که شیعیان مظلوم عراق بعد از تحمل جنایات هولناک صدام، امروزه در چنگال خون‌ریز حامیان دیروز آن جنایتکار دست و پا می‌زنند و تنها طی سه روز گذشته نزدیک به ۴۰۰ نفر از آنان قتل عام شده‌اند، سازمان‌های اطلاعاتی و کهنه‌کار «سیا»، «اینتلیجنت سرویس» و «موساد» تلاش گسترده‌ای را برای تغییر صورت مسئله و توجیه کشتار مسلمانان بی‌گناه و بی‌دفاع عراق آغاز کرده‌اند و در این میان، خروج حضرت آیت‌الله سیستانی از عراق و بستری شدن ایشان در یک بیمارستان تخصصی قلب در انگلیس اگر چه می‌تواند رخدادی بی‌ارتباط با ماجرای چند روز اخیر عراق باشد ولی گمانه‌زنی‌ها و ابهامات ناشی از این سفر که غیرمنتظره تلقی می‌شود، زمینه مناسب‌تری را برای سوءاستفاده آمریکا و انگلیس از غیبت ایشان و ادامه بی‌مانع جنایات آنها علیه شیعیان مظلوم عراق فراهم آورده است. در این باره اشاره به دو نکته ضروری است. الف: بهانه اخیر آمریکا و انگلیس برای توجیه حمام خونی که طی ۳ روز گذشته در نجف، بصره، ناصریه، بغداد و چند شهر دیگر عراق به راه انداخته‌اند، مقابله با مقتدا صدر و یاران اوست. اما باید توجه داشت که در بهار سال جاری نیز آمریکا و انگلیس با توسل به همین بهانه، شهر مقدس نجف و چند نقطه دیگر عراق را مورد حملات وحشیانه خود قرار داده و بسیاری از مردم بی‌دفاع را به خاک و خون کشیدند. هجوم وحشیانه آن روز اشغالگران در آستانه تشکیل دولت انتقالی عراق بود و بعدها برای بسیاری از صاحب‌نظران کمترین تردیدی باقی نماند که حمام خون آن روزها با هدف زهر چشم گرفتن از شیعیان – یعنی اکثریت قاطع مردم عراق- و مهره‌چینی کم دردسر عوامل وابسته و بدسابقه نظیر «حازم الشعلان» در دولت انتقالی بود. و اما، حمام خون این روزها نیز دقیقاً همزمان با قرار قبلی برای آغاز به کار «کنگره ملی عراق» به راه افتاده است و از آنجا که آمریکا و انگلیس علی‌رغم تلاش گسترده خود در انتخاب اعضای این کنگره موفق به تسخیر کامل ترکیب نهایی آن نشده‌اند و شواهد و قرائن موجود از رویکرد مردم عراق به شخصیت‌های مسلمان و انقلابی در انتخابات آینده خبر می‌دهد، بدیهی است که اشغالگران نمی‌توانند به ادامه این راه، یعنی برنامه از قبل اعلام شده برای انجام انتخابات آزاد و انتقال قدرت به نمایندگان واقعی مردم عراق تن بدهند و اگر نفرت و انزجار سرریز شده مردم عراق از نیروهای اشغالگر نیز به اجزاء این نامعادله آمریکایی اضافه شود- که این نفرت و انزجار قابل انکار نیست- به آسانی می‌توان حدس زد که آمریکا و انگلیس نمی‌توانند از نتیجه وعده‌ای که از قبل و تحت فشار افکار عمومی جهانیان برای برگزاری انتخابات آزاد و انتقال قدرت به نمایندگان واقعی مردم عراق، داده بودند، راضی و خشنود باشند، حمام خونی که آمریکا و انگلیس طی چند روز گذشته در عراق برپا کرده و شیعیان، یعنی سرنوشت‌سازترین عامل در ترکیب جمعیتی عراق را به خاک و خون کشیده‌اند، نمی‌تواند هیچ توجیهی غیر از فرار از وعده‌های پیشین آنها داشته باشد. در این میان، مضحک‌ترین فرضیه که متأسفانه به ذهن برخی از محافل ساده‌اندیش در عراق و منطقه نیز راه یافته است، توجیه این حمام خون تحت عنوان مقابله آمریکا و انگلیس با مقتدا صدر است. اقدامات مقتدا صدر اگرچه می‌تواند در مواردی نیز مورد انتقاد باشد ولی توجیه هجوم وحشیانه آمریکا و انگلیس به نجف اشرف، بصره و… و قتل عام شیعیان به بهانه مقابله با مقتدا صدر، اگر از روی غرض‌ورزی نباشد، به یقین احمقانه و افتادن در دامی است که سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسرائیل گسترده‌اند و این روزها با همه توان در این شیپور فریب می‌دمند. ب: خروج غیرمنتظره حضرت آیت‌الله سیستانی از عراق و بستری شدن ایشان در یک بیمارستان تخصصی قلب در انگلیس که همزمان با راه‌اندازی حمام خون اخیر اشغالگران صورت پذیرفته سؤالاتی را در اذهان عمومی شیعیان در پی داشته است. بعد از خروج آیت‌الله سیستانی از عراق و ابهاماتی که این سفر غیرمنتظره در پی داشت، دفتر ایشان در نجف با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد؛ آیت‌الله سیستانی دچار عارضه قلبی شده بودند و تیم پزشکی اعزامی از بغداد که برای معاینه ایشان آمده بودند، توصیه کردند که معظم‌له به یکی از بیمارستان‌های تخصصی انگلیس منتقل شوند و در پی این توصیه آیت‌الله سیستانی عازم انگلیس شدند. این اطلاعیه، و اطلاعیه بعدی که حاکی از انجام معاینات و رضایت‌بخش بودن حال معظم‌له بود، اگر چه دلواپسی درباره سلامت ایشان را برطرف می‌کند ولی این سؤال نگران‌کننده را در پی دارد که اعضای تیم پزشکی اعزامی از بغداد چه کسانی بوده‌اند؟ و چرا از میان بیمارستان‌های تخصصی قلب که در بسیاری از کشورها به فراوانی وجود دارند، اعزام ایشان به یک بیمارستان در انگلیس را توصیه کرده‌اند؟ یعنی کشوری که یکی از دو کشور اصلی اشغال کننده عراق است و نظامیان این کشور، دست‌هایی آلوده به خون مسلمانان مظلوم، مخصوصاً شیعیان بی‌پناه عراق دارند. بدیهی است که این تصمیم از حضرت آیت‌الله سیستانی با توجه به شرایط آن هنگام ایشان -یعنی در حال دست و پنجه نرم کردن با عارضه قلبی- اتخاذ نشده است. بنابراین، آیا اطرافیان آیت‌الله سیستانی در اتخاذ این تصمیم و اعزام معظم‌له به انگلیس فریب نخورده‌اند؟ و آیا تیم پزشکی اعزامی از بغداد مأموریت خارج کردن معظم‌له از عراق را نداشته است؟ آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد -که شاید قابل خدشه نیز باشد- این است که آمریکا و انگلیس با بهره‌گیری از بیماری حضرت آیت‌الله سیستانی و سوءاستفاده از ساده‌اندیشی برخی از اطرافیان ایشان، توطئه حساب شده‌ای را به اجراء گذارده و طرح چند منظوره‌ای را علیه معظم‌له و مردم عراق به صحنه آورده‌اند. پی آمدهای زیر می‌تواند از جمله اهداف این توطئه چند منظوره باشد. ۱-غیبت آیت‌الله سیستانی در این روزهای بد حادثه، باعث می‌شود که مسلمانان عراق و مخصوصاً شیعیان مظلوم آن دیار، احساس غربت و بی‌پناهی کرده و به مقاومت و ایستادگی آنان در مقابل حملات وحشیانه آمریکا و انگلیس خدشه‌ای وارد شود. ۲-آمریکا و انگلیس با غیبت معظم‌له یکی از اصلی‌ترین موانع پیش روی خود برای انجام عملیات سرکوب و قتل عام شیعیان را از صحنه درگیری خارج کرده‌اند. ۳-بستری شدن آیت‌الله سیستانی در انگلیس، این توهم را به افکار عمومی مردم عراق القا می‌کند که معظم‌له با عامل قتل عام و کشتار ملت مسلمان و شیعیان عراق سر دشمنی و ناسازگاری ندارد. توقعی که با واقعیات و مکنونات قلبی و بارها اعلام شده آیت‌الله سیستانی در تضاد است. القاء این توهم مخصوصاً به این علت است که بیمارستان‌های تخصصی قلب با امکانات پیشرفته در بسیاری از نقاط دیگر دنیا، از جمله برخی از کشورهای اروپایی – غیر از انگلیس – هم وجود دارند بنابراین اعزام معظم‌له به انگلیس می‌تواند سؤال‌برانگیز باشد. ۴-و بالاخره از آنجا که به یقین حضرت آیت‌الله سیستانی در اتخاذ این تصمیم نقشی نداشته‌اند، بازگشت سریع ایشان به عراق و یا انتقال به بیمارستان دیگری غیر از بیمارستان‌های انگلیس، ضروری است و البته با توجه به درایت و هوشمندی معظم‌له که بارها به ظهور و بروز رسیده است، کسانی که با ساده‌اندیشی زمینه اعزام ایشان به انگلیس را فراهم آورده‌اند نیز مورد بازخواست معظم‌له قرار خواهند گرفت. حسین شریعتمداری
26 Jun 08:58

http://limani.wordpress.com/2013/06/16/3122/

by limani

شیطانِ چیزهای بزرگ: نامه‌های کاغذی. یک.

از انقراض ما اگر بپرسی؛ آن گوشه‌ی ساکت و متروکی ست که کاغذ هنوز هست و دست هنوز می‌رقصد و جوهر بهانه‌ی ثبتِ بی‌قراری ست. صفر و یک هم که دلت را برده باشد, به عصرِ انقراض که پا می‌گذاری, ردِ بویِ مرکب را در هوا تعقیب می‌کنی. حالا شما هی ایمیل بنویس. هی کلمه را خواندنی‌تر کن. هی نیم‌فاصله. هی «ها»ی نچسبیده. کجاست «سرکش»ِ کج؟ کجاست «نون»ِ خراب؟


26 Jun 08:25

لیلا فروهر، «از قلب من»، یک آلبوم خوب

by م.

1. هر چند گاهی، دوست دارم شهرام شبپره گوش کنم، اما دیگر در موردش که پاورقی نمی‌نویسم. بنابراین وقتی می‌گویم، «از قلب من» لیلا فروهر تجربه شنیداری بسیار خوبی بود،  گمان نکنید از لیلا فروهرِ «جونی‌جونم» حرف می‌زنم. هر چند جونی‌جونم هم به جای خود شنیدنی است (از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، گاهی هم هوس شنیدنش را می‌کنم)، اما این از قلب من، چیز دیگری است.

«از قلب من» با تقسیم‌بندی‌های امروز، کار تلفیقی شمرده می‌شود. اما استفاده از موسیقی غیرایرانی به سازها محدود می‌ماند و کار در مجموع در سنت موسیقی اصیل ایران است.

این آلبوم چندان تازه نیست، اما از آن‌جا که هنوز تبعات خدمت وظیفه در من از بین نرفته و تقویمم در بهمن 90 گیر کرده، تازه شنیدنش از چون منی عجیب نیست. این آلبوم لیلا فروهر، اسفندماه 90 منتشر شده است. گروه «رومی» آهنگ این کار را ساخته و رنگ‌آمیزی موسیقی‌اش دلنشین و زیباست. بعد از شنیدن این آلبوم و برخی قطعات آن نظیر «طوفان» از خودم پرسیدم حقیقتاً خانم فروهر این همه سال کجا بوده اند؟ و چه به سر خودشان می‌آورده اند؟ هر چند، مطمئنا این قبیل تجربیات برای چون اویی، اتفاقی گذراست. مثل محسن چاوشی که اگر برای بیشتر تجربه کردن با اردوان کامکار می‌کوشید، زندگی هنری اش به این حضیض فعلی نمی‌رسید.


2. صدای شهره آغداشلو، خوب است؛ اما چرا وقتی می‌توان اصل اشعار را دکلمه کرد، ترجمه انگلیسی آن‌ها را دکلمه کرده است؟ مثلاً آیا خواسته اند، کار ابعاد جهانی پیدا کند؟ در حالی که می‌دانیم شعر مقوله‌ای به سختی ترجمه‌پذیر است، و شعر دوران قدیم، که اصلا حرفش را نزن. یک مثال از همین آلبوم می‎‎زنم. شاعر می‌فرماید: «من نور پاکم ای پسر، نه مشت خاکی مختصر، آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم». خانم آغداشلو می‎فرمایند:

I'm not from the dust, I am from the pure light.


مخاطب انگلیسی‌زبان، چه برداشتی از «نور» دارد؟ آیا «light» همان معنای فلسفی عمیقی را که در حکمت خسروانی و فلسفه اشراقی دارد، برای او ایفا می‌کند؟ «نور» برای اندیشگر فارسی زبان، اصل هستی است و حکایت‌گر حقیقت مطلق.  شاعر دارد از سفر درونی طول و درازی می‌گوید که از ملاقات حقیقت مطلق آمده است و آیا ترجمه این معنا را می‌رساند؟ این‌جا البته کلاس فلسفه نیست و من هم فلسفه‌دان نیستم. این‌جا را بخوانید که منظورم را بهتر دریابید.

مقصود این که با آن صدای زیبا، همان فارسیش را دکلمه می‌کردی خانم آغداشلو.


3. من دشمن خونی خرید کار غیر اصل موسیقی و از آن بدتر دانلود غیرمجاز آن هستم. اما چه می‌شود کرد که هم‌چو کاری در فروشگاه‌های موسیقی ایرانی یافت نمی‌شود. اگر شما هم مثل من مشتاق شنیدن یک آلبوم خوب موسیقی هستید، بهتر که دو ساعت وقتی را که من تلف کردم برای یافتن وبسایتی قهوه‌ای نشده توسط فیل که آلبوم خانم فروهر را هم داشته باشد، تلف نکنید. من از این‌جا دانلود کردم.


پیوندهای مرتبط:

صفحه ویکی پدیای «از قلب من»

درباره گروه موسیقی رومی، یک مطلب قدیمی این‌جا هست. یک گوگل مختصر شما را از دیگر تجربه‌های این گروه مطلع می‌کند.


26 Jun 08:22

اظهارنظر کارشناسی درباره: لایحه ایجاد مناطق ویژه اقتصادی فسا، گناباد، ابرکوه، زنجان، گچساران و میبد

تاریخ انتشار : 1392/04/02
26 Jun 06:53

دستور احمدی‌نژاد در چله آخر: خانه سینما را باز کنید!

by info@fararu.com
25 Jun 18:57

قسمت دوم: (امروز را برای امروز زندگی کن)

by خارخاسک هفت دنده
چند روز قبل آرایشگاه رفته بودم ، خانم آرایشگر پرسید که چطور با این موضوع کنار آمده ام. گفتم که اگر منظورتان کنار آمدن با این حقیقت هست که «می میرم»، باید بگویم که خوب به خودم می گویم همه می میرند! هیچ کس شانس این را ندارد که تعداد روزهای باقی مانده اش را بداند من هم ندارم. فرقش برای آدم های مثل من این است که این «حقیقت» برایمان به «واقعیت» تبدیل می شود. یاد می گیریم که با آن زندگی کنیم. این طوری تا جایی که می شود چیزی را «برای یک موقعیت خاص» کنار نمی گذاریم و کاری که خوشحالمان می کند را برای اینکه «یک روزی» انجامش دهیم به تعویق نمی اندازیم ، چون هر روز برای ما یک روز خاص هست. یک روز دیگر از باقیمانده ی روزهایی که زنده هستیم.

وقتی اولین بارتشخیص سرطان سینه برایم داده شد، دو سه سالی از تقاضایی که برای اقامت کانادا داده بودیم می گذشت. من شاغل بودم با دو بچه دبستانی و پیش دبستانی. زیاد تقاضای مهاجرت را جدی دنبال نمی کردم چون در آن شرایط موقعیت مالی خانواده مان تثبیت شده نبود. یعنی به خودم می گفتم: حالا اگر هم موافقت بکنند که ما فعلاً شرایط رفتن نداریم.
تازه دوسالی بود که درشهرستان زندگی و کار می کردیم که مجبور شدیم بخاطر دسترسی به امکانات درمانیِ تهران، با دو بچه ام به کرج نقل مکان کنیم . آپارتمانی را که قبل از رفتن به شهرستان در آن زندگی می کردیم ، از مستاجر پس گرفتیم و یک سال آنجا ماندیم تا همه ی مراحل شیمی درمانی و پرتو درمانی و آزمایشات ماهیانه و ....تمام شد. در این مدت شوهرم به تنهایی در همان آپارتمانی که در شهرستان اجاره کرده بودیم ماند. ماهی یک بار دو روز مرخصی می گرفت و یا پنج شنبه و جمعه یا یک تعطیلی سر هم میکرد وبه ما سر میزد.
بعد از همه ی اینها همان طور که گفتم به شهرستان برگشتیم . من و شوهرم از کار دولتی بیرون آمدیم و شرکت جدید را راه انداختیم. با توجه به هزینه های درمان که پرداخته بودیم موقعیت مالی مان همچنان لنگ میزد و 4-5 سالی طول کشید تا بالاخره از تنگناهای مالی خلاص شدیم و تازه یادمان آمد که  تقاضای اقامت کانادا هم داده ایم. این همه اسباب کشی و آدرس عوض کردن می توانست به راحتی باعث شود که نامه ها بموقع به دستمان نرسند. برای همین در کرج از اول یک صندوق پستی گرفته بودیم که آدرس پستی مان ثابت بماند. ما وکیل مهاجرت نداشتیم چون همان طور که گفتم پولش را نداشتیم. با تمام توان سعی می کردیم در هر موردی صرفه جویی کنیم تا برای آمدن به کانادا پول جمع کنیم. شروع به نامه نگاری کردم بعد ازمدتی چرخ های زنگ زده ی پرونده ی ما دوباره در عین ناباوری به جریان افتاد و دوباره از ما خواستند که فرم ها ی جدید را پر کنیم (چون دراین فاصله فرم ها عوض شده بود). بالاخره طلسم شکست و فرم های مربوط به آزمایشات پزشکی قبل از اقامت به کانادا را برایمان فرستادند. این آزمایشات به این هدف هست که مطمئن شوند کسی که بیماری سختی دارد و نیاز به درمان دارد را پذیرش نکنند. نمی دانستم که بیماری من تاثیری در پذیرشم دارد یا نه ؟ ولی به هر حال رفتیم برای معاینات و به دکتر معتمد سفارت همه چیز را توضیح دادم. او هم گزارشات را فرستاد و من به سوریه رفتم تا مبلغ پولی را که برای اقامت باید می فرستادیم دستی تحویل دهم . در سفارت کانادا در سوریه پول را گرفتند و یک پاکت دربسته به من دادند تا به پزشک معتمد بدهم . از دکتر خواسته بودند با توجه به شرایط من،  مرا به دکتر سرطان شناس خودم ارجاع بدهد تا او مرا برای سونوگرافی و اسکن استخوان بفرستد و همچنین یک گزارش بنویسد از چگونگی مراحل درمان من و اینکه چه دارو هایی به من داده اند و چه وضعیتی دارم و امکان اینکه دوباره سرطان بگیرم چقدر است. برگشتم تهران و همه ی این آزمایشات و گزارش ها را جمع و جور کردم و تحویل پزشک معتمد دادم.
چند هفته بعد بالاخره  تلفنی که این همه سال منتظرش بودیم بهم شد و گفتند باید هرچه زودتر پاسپورتها  را ببریم تا مزین به ویزای مهاجرت بشه! به دلیل این که مراحل آزمایشات پزشکی ما دوباره کاری داشت ، مدت زیادی مهلت برای رفتن نمانده بود چون نمی توانستند اعتبار ویزا راتمدید کنند و باید قبل از دوماه از آن  تلفن،  پاسپورتها را می بردم، ویزا را می گرفتم، هم چیز را جمع و جور می کردم و خودم و خونواده را به کانادا میرساندم!
از این جا به بعد وضعیتمان افتاد روی دور تند. سریع رفتم سوریه و پاسپورتها را دادم و روز بعد با ویزا به همراه فرم های لندینگ تحویل گرقتم .برای هر نفر یک چمدان بستیم و راه افتادیم برای خداحافظی با فامیل. آن  زمان نزدیک یک سال از فوت پدرم می گذشت و ما برای مراسم سالگردش باید به اهواز می رفتیم. این شد که برنامه ی خداحافظی با فامیل را با مراسم سالگرد یکی کردیم. دوروز قبل از تمام شدن مهلت ویزا ، توی فرودگاه پیرسون تورنتو جلوی افسر مهاجرت ایستاده بودیم و داشتیم بعد از ساعت ها پرواز و انتظار در صف، جواب پس می دادیم! افسره گفت:  چیزی نمونده بود که ویزاتون مهلتش تموم بشه! چیزی نگفتم و مودبانه لبخند زدم ! ولی توی دلم گفتم: «خیلی حیف شد که نمی تونی گیربدی؟»
هر خانواده در کانادا باید یک پزشک خانوادگی داشته باشه. من در اولین فرصت یک پزشک خانواده پیدا کردم که هم ایرانی باشه تا آدم بتونه دردشو بهش بگه و هم به محل زندگیمون نزدیک باشه و هم بیمار جدید قبول بکنه. در همون اولین نوبت معاینه همه چیز را درباره ی بیماری ام برایش توضیح دادم و گزارشاتی که داشتم را نشانش دادم. اوهم گفت:  در اولین فرصت منو برای معاینه پیش سرطان شناس می فرسته تا ببینه که مشکلی دارم یا نه و باید به مصرف قرص تاموکسیفن(قرص هرمونی مربوط به سرطان سینه که قرار هست از بازگشت سرطان سینه در زنانی که آن را داشته اند، جلوگیری کند) ادامه بدم یا نه.
در مورد تکه ی زاید که از جراحی باقی مانده بود هم مرا به یک جراح پلاستیک ارجاع داد. جراح پلاستیک به من گفت که من می توانم عمل جراحی بازسازی سینه را انجام دهم. این عمل توسط خدمات درمانی استان انتاریو پوشش داده می شه و برای بیمار هزینه ای نداره.  کور از خدا چه خواهد ؟
از اون طرف سرطان شناس(انکولوژیست) هم به من گفت که من نیازی به ادامه دادن قرص ندارم و دیگر هم نیاز به ارجاع به سرطان شناس ندارم و فقط باید سالی یک بار ماموگرافی و معاینات روتین انجام بدهم . همین
نوبت عمل بازسازی سینه را برای چند ماه بعد به من دادند. تا موقع عمل 7-8 ماهی از ورودما به کانادا گذشته بود . با خوشحالی هر چه تمام تر راهی بیمارستان شدم تا عمل باز سازی سینه را انجام دهم . احساس می کردم که بعد از مدت ها می توانم دوباره یک بدن کامل (یا تقربیاً کامل ) و عادی داشته باشم .عمل بازسازی سینه در روشی که برای من انجام شد با برداشتن یک قسمت از عضلات شکم و قرار دادن آن در محل سینه ی برداشته شده انجام می شود.قبل ازبرنامه ریزی روز عمل، دکتر از من امضا گرفته بود که ریسک فتق شکمی را قبول می کنم. به من گفت که احتمال این اتفاق خیلی کم است اگر فشار خاصی به شکم وارد نشود. بعد از عمل یک شب بیمارستان ماندم و فرداش رفتم خونه . البته تا 6 هفته بعد از عمل هر روز پرستار می فرستادند تا پانسمان را عوض کند و مایع جمع شده در کیسه ها ی مخصوص را خالی کند. (این کیسه ها در محل عمل نصب می شود تا ترشح ناشی از زخمِ ایجاد شده را جمع کند) . بعد از یک هفته آمدن پرستار را لغو کردم و خودم این کار را انجام می دادم. هر هفته هم باید به بیمارستان برمی گشتم برای معاینه.آخرین کیسه را هم که برداشنتد نفس راحتی کشیدم!
دیگه خودم رو یک فرد کاملاً سر حال و قوی می دیدم که از نظر سلامتی هیچ مشکلی نداره. اگر بخاطر ورم دست چپم نبود ، می شد فراموش کنم که اصلاً روزی سرطان داشته ام. معمولاً در موقع جراحی سرطان سینه غدد لنفاوی راهم ازقسمت زیر بغل بیرون می آورند چون این غدد هم حاوی سلول های سرطانی هستند. بعد لنف نمی تواند به طور عادی جریان پیدا کند ، به همین دلیل در ساعد و بازو جمع می شود و گاهی کل دست ورم می کند. به این نوع ورم لینف ادیما می گویند و درمان خاصی به جز پوشیدن یک آستین کشی مخصوص (که خیلی هم گران هست ) ندارد.در واقع درمان نیست بلکه فقط جلوگیری از بدتر شدنش هست.(نمی دانم چرا در ایران این آستین ها نبود ، یا دکتر من به من نگفت که هست و بهتر هست بخرم)
ما از چند ماه قبل به فکر خرید خانه افتاده بودیم. فکر کرده بودیم بهتر هست که خانه بخریم تا بجای اجاره خانه ، قسط خانه را بدهیم (چون تقریباً یکی هست) و پولی که از ایران آورده بودیم را به عنوان پیش قسط خانه بدهیم تا بیخودی خرج نشود . همه ی معاملات املاکی های کانادا بلد هستند برای مشتری هایشان شغل ساختگی درست کنند و به موسسات مالی وام دهنده اعلام کنند و ازشان برای مشتری ها وامِ خانه بگیرند . موسسات مالی هم می دانند که شغل ها ساختگی است ولی سخت نمی گیرند چون سودشان در وام دادن است.بنابراین خانه و ماشین را خریدیم (یادش بخیر انگار همین دیروز بود که دلار هزار تومان بود!)
هشت ماه گذشت . در این هشت ماه من و بچه ها تنها د ر تورنتو بودیم و شوهرم برگشته بود به ایران. من گواهینامه ی کانادایی گرفتم . اسباب کشی کردم .بچه ها در مدرسه تابستانی ثبت نام کردم . تصادف کردم.(چیز مهمی نبود!) یک کار نیمه وقت گرفتم وروزهای سختی را گذراندم تا اینکه شوهرم برگشت.
درست قبل از برگشت شوهرم بود که سرفه های من شروع شد.نه تب داشتم نه سرماخوردگی و نه علامت دیگر. دنبال یک دکتر خانواده دیگر می گشتم چون دکتر قبلی دور از محل زندگی ما بود. یک آگهی در روزنامه ی ایرانی دیدم از یک خانم دکتر ایرانی که مریض جدید قبول می کرد. رفتم و فرم های مربوطه را پر کردم و پیش دکتر جدید رفتم.(این احمقانه ترین کاری بود که در تمام عمرم کرده ام) از همان جلسه اول تمام پرونده ی پزشکی ام را باهاش مرور کردم و بعد درباره سرفه ها گفتم. برایم عکس قفسه سینه (ایکس ری) نوشت و یک شربت سینه و یک اسپری (مثل آنهایی که مبتلایان به آسم استفاده می کنند).عکس را گرفتم و منتظر جواب شدم. در کانادا جواب همه ی آزمایشات و عکس ها مستقیماً به مطب دکتر ارسال می شود.
سرفه های من بدتر و بدتر می شد .موقع انجام فعالیت مثل دویدن یا بالا رفتن از پله سرفه بیشتر می شد. بعضی وقت ها اینقدر سرفه می کردم که بالا می آوردم یک بار حتی کمی خون بالا آوردم. کبود می شدم. اشتها نداشتم . براثر سرفه ی زیاد در همان محل برداشته شدن عضله ی شکمی ، فتق ایجاد شد (یک برآمدگی کوچک ناشی از بیرون زدن روده ها که به مرور بزرگترشد). دوباره رفتم پیش دکتر گفت عکست مشکلی نداشت . گفتم خوب نشدم و این دارو هم بهترم نکرده.موضوع خون بالا آوردن را هم گفتم . گفت برای اینکه سرفه زیاد زدی یک مویرگ پاره شده و چیزی نیست . گفت دوباره برایت عکس می نویسم و یک آزماش خلط (این هم احمقانه ترین کاری بود که او کرد) من عکس بعدی را گرفتم وآزمایش خلط دادم و منتظر جواب شدم. در محل کار ، پشت فرمان ، توی سوپر مارکت و....سرفه های ناگهانی ام شروع می شد و نمی توانستم جلویش را بگیرم. مردم چپ چپ نگاهم می کردند انگار ......آره انگار سرطان دارم!!!
قبل از این ماجرا ها من و شوهرم تصمیم گرفته بودیم که بیمه ی عمر بگیریم. بایک شرکت بیمه قبلاً صحبت کرده بودیم وفرم ها را پر کرده بودیم و این شرکت ها خودشان یک پرستار می فرستند خانه و آزمایشات و نوارقلب را در همان خانه از آدم می گیرند .طبق وقتی که از قبل هماهنگ شده بود پرستار آمد. با خودش حتی ترازو هم آورده بود! مدتی بود من عادت وزن کردن خودم را گذاشته بودم کنار. می ترسیدم چون مدتی هست ورزش نکرده ام چاق شده باشم ! ترازوی پرستار به پاوند بود. وزن کرد و نوشت 120 پاوند. من هم گفتم خوب می شه 60 کیلو دیگه ! (چه مهندسی هستم ماشالله) قبلش 62 کیلو بودم . بعد از این که پرستاره رفت رفتم روی ترازوی خودمان. دیدم شده ام 56 کیلو! من توی عمرم از 57 کیلو کمتر نبوده ام! وحشت برم داشت!
خبری از مطب دکتر نبود . زنگ زدم گفتند جواب عکس نیامده. ولی کمی بعد منشی اش زنگ زد و گفت جواب عکس آمده و باید بیایی دکتر ببیندت. رفتم گفت در قسمت بالای ریه ی چپ ات یک سایه دیده می شه. نگران نباش به احتمال زیاد چیزی نیست.موضوع کاهش وزن را بهش گفتم . جا خورد و دستش به وضوح به لرزه افتاد. به منشی اش گفت برایم از هر کلینیکی که می شود یک نوبت برای سی تی اسکن بگیرد.در کانادا به دلیل مجانی بودن خدمات تشخیصی ، معمولاً لیست انتظار برای این جور اسکن ها خیلی طولانی است. برای من وقت را به صورت اضطراری گرفنتد برای 12 روز بعد در شهری که یک ساعت ونیم با محل زندگی ما فاصله داشت. رفتیم و انجام دادیم و منتظر جواب شدیم. این قسمت انتظار از همه اش سخت تر بود. حالا دیگر برایم مسَلّم بود که حالم خراب است. نتیجه سی تی اسکن به دست دکتر رسید و من دوباره رفتم مطبش. گفت که سرطان در ریه و قسمتهایی از استخوان برگشته (متاستاز داده).برایم یک سری سونو گرافی از همه ی شکم نوشت با یک سری عکس کامل (ایکس ری) از تمام استخوان ها. گفت الان باید من تو را به یک سرطان شناس ارجاع بدهم ولی این کار طول می کشد .خودت بری بیمارستان و این عکس ها را نشان بدهی زودتر درمانت شروع می شود.کپی جواب اسکن را هم به من داد و در واقع مرخصم کرد.
توی برزخ دست و پا می زدم . همه ی برنامه های زندگی مان بهم ریخته بود.دلار یک شبه دوبرابر شده بود و شرکت ما نمی توانست در آمدش را در ایران دو برابر کند تا کفاف هزینه های ما را بدهد.(هنوز مثل الان سه برابر و نیم نشده بود!) کار هم که بی کار . باید منزل مسکونی مان را می فروختیم چون دیگر نمی توانستیم از پس اقساطش بربیاییم. شوهرم مجبور شد به صورت اضطراری برگردد ایران تا پولی از فامیل و آشنا قرض بکند و برگردد. من هم وقتی یک بار دیگر حمله ی سرفه بهم دست داد زنگ زدم به 911 و آنها هم آمبولانس فرستادند و مرا بردند بیمارستان . در بیمارستان مدارکم را که از قبل آماده کرده بودم و با خودم برده بودم را نشان دادم . یک شب توی راهروی بیمارستان روی تخت مخصوص آمبولانس ماندم . دوباره از من سی تی اسکن گرفتند و صبح پذیرشم کردند.
یک بار وقتی هنوز در فکر مها جرت نبودم و درایران شاغل بودم ، یک دکتر برای معاینه ی دوره ای کارکنان فرستادند به کارخانه ی محل کار ما. این دکتر از آن «خارج رفته » ها بود ! از من شماره ی پرسنلی ام را پرسید . گفتم 911 . گفت خیلی عجیبه این که شماره ی پلیسه! گفتم والله تا بحال بهش فکر نکرده بودم چون برای ما «خارج نرفته ها» 911 چیز خاصی نبود! خلاصه قسمت شد و ما هم 911 سواری کردیم . شانس آوردیم که سوار ماشین پلیس نشدیم!
به دایی ام که در کانادا زندگی می کرد زنگ زدم و او هم به بیمارستان آمد و آن شب هم پیش بچه ها ماند اما روز بعد باید برای ماموریت به خارج از کشور می رفت ، برای همین به دایی دیگرم که در آمریکا زندگی می کند زنگ زد و او هم لطف کرد این همه راه رانندگی کرد و آمد و تمام مدتی که من در بیمارستان بودم پیش بچه ها ماند .(بچه ها البته نوجوان هستند و از پس کارهای خودشان برمی آیند ولی برای مدت طولانی نمی شد تنهایشان گذاشت)
سرطان شناسی که بیمارستان برای من تعیین کرد یک خانم دکتر مسن و خوشپوش بود. اسم وسطش الیزابت هست برای همین دکتر الیزابت صدایش می کنیم. صبح که مرا به بخش منتقل کردند آمد و مرا ویزیت کرد. شمرده و آرام حرف می زد ولی صحبت هایش پر از کلماتی بود که معنایش را نمی فهمیدم. موقع صحبت کردن به گوشه پایین سمت راست خودش نگاه می کرد نه به چشم طرف مقابل . از من پرسید که آیا می دانم در ایران چه دارو هایی برای من استفاده شده ؟ همان گزارشی را دکتر ایران برای سفارت نوشته بود بهش نشان دادم. گفت خیلی عالی شد که تو این را همراه داشتی . کار من را راحت تر کردی. الان باید برایت نوبت بیاپسی (نمونه برداری از بافت زنده)ریه بگیرم تا معلوم شود سلول های سرطانی ریه از همان نوع حساس به هورمون هست که در سرطان سینه ات بوده ، یا نه. اگر این طور باشد و درمان را شروع کنیم 50 درصد احتمال دارد که موفق شویم سلول های سرطانی را کنترل کنیم.(حالا که فکرشو می کنم می بینم انگار عزراییل داشته روی بردن یا نبردن من شیر یا خط می کرده چون این جوری هم احتمالش همون 50 درصده!)
خوب نمونه برداری در همان بیمارستان و زیر دستگاه سی تی اسکن انجام شد. در همان لحظه فقط یک فشار حس کردم . ولی بعد از چند ساعت (فکر کنم چون بی حسی از بین رفت) درد زیادی در همان سمت نمونه برداری حس می کردم . دکترالیزابت گفت که سلول های سرطانی از نوع همان سرطان سینه بوده و درمان را شروع می کند. در بیمارستان چند روز اول 2-3 بار مرا جابجا کردند و در اتاق های چند تخته گذاشتند . ولی بعد از آن، تا آخرین روز بستری بودنم (که 20 روز طول کشید) به من اتاق خصوصی ایزوله دادند و برای ورود به اتاق همه لباس (گان) استریل می پوشیدند و ماسک. حسابی هم به من می رسیدند و تقریباً هر چه می خواستم برایم می آوردند (لابد فکر می کردند که این یارو رفتنی است !) . از همان روز اول قرص های استروئید (همان که ما در ایران می گوییم کورتون) را شروع کرده بودند. وقتی دکترالیزابت روز دوم دید سرفه ها هنوز ادامه دارد ، روزانه سه بار استفاده از ماسک استنشاقی (نپولایزر) مثل آن چیزی که برای مبتلایان به آسم گاهی استفاده می کنند را تجویز کرد. بعد از آن سرفه ها از بین رفت و به نظر می آمد بهتر شده ام ، اما ذهنم پر از سوال بود. بعضی وقتها دوباره از دکتر سوالی را که قبلاً پرسیده بودم ، می پرسیدم ، می گفت:  قبلاً جواب این سوال را داده ام ولی دوباره کامل توضیح می داد.
تفاوت سیستم بیمار و پزشک که در اینجا دیده ام در مقایسه با ایران این است که ، در اینجا پزشک باید مطلقاً به هر سوال شما درباره ی بیماری خودتان جواب بدهد و حق ندارد اطلاعات بیماری شما را به کسی (حتی نزدیکان ) بدهد. در حالی که دکتر در ایران (شاید با فرض اینکه شما چیزی از دکتری سرتان نمی شود ) هر طور شده از دادن اطلاعات به من خودداری می کرد (مثل موردی که درباره جراحم گفتم) و در مورد بیماران مبتلا به سرطان (شاید چون فکر می کنند ممکن هست خیلی بترسند ، یا نمی دانم به چه علت دیگری) مستقیماً با بیمار حرف نمی زنند و به نزدیکان یا همراه بیمار توضیح می دهند .
در کل دکترالیزابت برای من توضیح داد که بر خلاف چیزی که به ما (زنانی که سرطان سینه شان در مان شده و آزمایشات تومور مارکر شان کاملاً منفی هست) گفته اند ، 30 در صد از ما زنانِ درمان شده دچار متاستاز(عودِ سرطان در یک یا چند عضو دیگر بدن) می شویم . این بیماری غیر قابل درمان هست. متوسط طول عمر این زنان (همان 30 درصد که دچار متاستاز می شوند) بعد از تشخیص 2 تا 8 سال است. (این به این معنی نیست که زنانی وجود نداشته اند که 10 سال هم بعد از تشخیص عمر بکنند، بلکه فقط یک حقیقت آماری هست و درباره میانگین آماری بحث می کند). در ایران برای من آزمایشات تومور مارکر را به صورت ماهیانه و بعد سالیانه انجام می دادند وبر همان اساس گفته بودند که خوب شده ام . ولی در کانادا آزمایش تومور مارکر را از نظر کنترل سرطان سینه معتبر نمی دانند. ضمناً این موضوع که جراحم در ایران به من گفته بود (و خانم دکتر ایرنی در کاناد هم تایید می کرد)که بعد از 5 سال از درمان سرطان سینه و منفی بودن تومورمارکر ، شما کاملاً سالم بوده و شانس ابتلا مجددتان به سرطان مثل آدم های دیگر (که اصلاً مبتلا نشده اند) هست، کاملاً اشتباه است و همان طور که گفتم این احتمال 30 درصد است(حتی پس از 10 سال). کانادا یکی از کشور هایی است که تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام داده و می دهد و بنابراین داروهایی برای کنترل این بیماری وجود دارد ، ولی هر بیمار طبعاً واکنشش نسبت به هر درمان متفاوت است و باید دید که کدام یک از داروهای موجود برای تو جواب می دهد. خصوصاً اینکه بیشتر داروهای موجود روی زنانی قابل استفاده هست که قبلاً یائسه شده باشند (من 42 سال داشتم و هنوز یائسه نشده بودم اگر چه مصرف مداوم تاموکسیفن نظم قاعدگی من را در طول 5 سال به هم زده بود و تنها چند ماه پس از قطع مصرف آن ، درست شده بود) بنابراین باید کاری کنیم که تخمدان های تو غیر فعال شوند .(دکتر گفت که امکان عمل کردن و برداشتن تخمدان های من را ندارد چون مشکل تنفسی دارم و زیر عمل بردن من خطرناک است )
دوره ی اول شیمی درمانی من در همان بیمارستان شروع شد. این دارو هم مثل همان داروهای قبلی (در ایران) بصورت درون رگی بود و عوارضی شبیه همان داروها داشت (تهوع ، سوزش معده ، اسهال یا یبوست ، ریزش مو) به علاوه ی یک عالمه عوارض دیگر(!) که در لیست بود (مثل سوزن سوزن شدن انگشت های دست و پا ، زخم های دهان و..) که من نداشتم . در بیمارستان من را زیر نظر داشتند و برای هر کدام از عوارض جانبی که بروز می کرد یک دارو می دادند.شوهرم بالاخره موفق شد پول مورد نظر را قرض کند و تبدیل به دلار کند و برگشت .در بیمارستان مرتب از من می پرسیدند شوهرت کی برمی گردد (دکترم می دانست که شوهرم نیست و من دو تا بچه دارم و کسی نیست که در صورت مرخص شدن از من مراقبت کند). بعد از اینکه یک ام آر آی هم انجام دادند (که مطمئن شوند که سرطان در نخاعم اثری نگذاشته ، چون دردِ ستون فقرات داشتم) با یک عالمه دارو مرخصم کردند .
ریزش مو که بعد از 2- 3 هفته شروع می شود ، این بار شدید تر بود (مژه و ابرو و حتی همه ی موی بدن) و بعد ازدر آمدن هم موها خیلی نازک تر بودند و جنسشان خیلی بد ترشده بود. قبل از اینکه موهایم کامل بریزد از شوهرم خواستم سرم را مثل دفعه قبل ماشین کند تا راحت تر باشم. کلاه گیس جدیدم را برای بیرون رفتن سرم می گذاشتم . خانه را برای فروش گذاشتیم و مدتی طول کشید تا خریدار مورد نظر پیدا شد. قرار شد که آخر سال تحصیلی (که فصل اسباب کشی هاست) خانه را تحویل بدهیم . در این مدت شیمی درمانی من ادامه داشت. تقریباً هر ماه گلبول های سفید خونم بخاطر شیمی درمانی کم می شد و دچار تب می شدم. در این جور موارد از قبل بهم گفته بودند که باید به اورژانس بیمارستان بروم و هر بار من را بستری می کردند و هر دفعه چند روز تا یک هفته یا ده روز نگه می داشتند و آمپول هایی به اسم نیوپاجِن تزریق می کردند تا تعداد گلبول های سفید دوباره بالا برود.این آمپول ها بسیار گران هست به همین دلیل دکتر الیزابت نمی توانست از همان اول آنها را تجویز کند تا من در خانه تزریق کنم ، بلکه باید چند بار دچار این عوارض می شدم تا این که می توانست سیستم درمانی را قانع کند که من به این دارو نیاز دارم (چون همان طور که گفتم برای همه عوارض یکسان نیست). بعد از آن آمپول ها را در همان بیمارستان می دادند تا در خانه در یخچال نگه دارم و هر روز پرستاری به خانه می فرستادند تا بصورت زیر پوستی تزریق کند.
در این مدت دوباره موعد برگشتن شوهرم به ایران رسید . من هم باید دنبال آپارتمانی برای اجاره می گشتم که هم توان پرداخت اجاره اش را داشته باشیم ، هم نزدیک بیمارستان باشد و هم مدرسه ی خوب برای بچه ها نزدیکش باشد و هم به اتوبوس دسترسی باشد برای موقعی که احیاناً حالم خراب هست و نتوانم رانندگی کنم (که بچه ها بتوانند با اتوبوس رفت و آمد کنند).
بالاخره بعد از مدتی این در و آن در زدن جای مورد نظر را پیدا کردم و اسباب کشی و انتقال خط تلفن و اینترنت و کابل تلویزیون وباقی قضایا را هم هماهنگ کردم . شوهرم درست به موقع رسید که بتوانیم اسباب کشی کنیم چند ماهی ماند و دوباره کمی بعد از شروع سال تحصیلی جدید رفت . دکتر الیزابت هر سه ماه حین انجام شیمی درمانی سی تی اسکن می گرفت . در این مرحله که 9 ماه از شروع شیمی درمانی گذشته بود ، دکترالیزابت معتقد بود که آن نوع درمان دیگر کمکی به من نمی کند و سرطان پیشرفت کرده. برای همین نوع درمان را عوض کرد و یک نوع قرص به من داد که روزی 7 عدد باید می خوردم! حالم به سرعت رو به بد شدن رفت و دوباره کارم به اورژانس کشید .این باربرای رسیدگی به بچه ها از یک عده از دوستان ایرانی کمک گرفتم . این دو خانواده ، دوستانی بودند که شوهرم در کلاس زبان پیدا کرده بود .خیلی مهربان بودند و نه تنها به بچه ها سر زدند بلکه به ملاقات من در بیمارستان هم می آمدند و برای مرخص شدنم هم آمدند و مرا به خانه رساندند.
دکترالیزابت باز هم درمان را عوض کرد. این بار هفته ای یک بار دو نوع دارو بصورت درون رگی تزریق می کردند . این داروها برخلاف قبلی ها تا الان که خوب بوده . شش ماه این درمان را ادامه داده ام و دکتر الیزابت که دیگر داشت بازنشسته می شد به من گفت که این دارو در کلیه ها اثر تجمعی دارد و دیگر نمی شود آن را ادامه داد.
هنوز نمی دانم چه درمان های دیگری برایم در نظر گرفته می شود و دکتر جدیدم چطور خواهد بود ولی الان خوشحالم که امروز سومین سالگرد ورودم به کانادا را پشت سر گذاشته ام و هنوز زنده ام. باور ندارم که آدم هایی که با بیماری های سخت زندگی می کنند ، توانایی خاصی دارند ، یا شجاع و.... هستند. این توانایی به طور بالقوه در همه ی انسان ها هست. اگر این طور نبود که نسل انسان ها خیلی قبل منقرض می شد!
چند روز قبل آرایشگاه رفته بودم ، خانم آرایشگر ازم پرسید که چطور با این موضوع کنار آمده ام. گفتم که اگر منظورتان کنار آمدن با این حقیقت هست که «می میرم» ، باید بگویم:  خوب به خودم می گویم همه می میرند! هیچ کس شانس این را ندارد که تعداد روزهای باقی مانده اش را بداند. من هم ندارم . فرقش برای آدم های مثل من این است که این «حقیقت» برایمان به «واقعیت» تبدیل می شود. یاد می گیریم که با آن زندگی کنیم. این طوری تا جایی که می شود چیزی را «برای یک موقعیت خاص» کنار نمی گذاریم و کاری که خوشحالمان می کند را برای اینکه «یک روزی» انجامش دهیم به تعویق نمی اندازیم ، چون هر روز برای ما یک روز خاص هست. یک روز دیگر از باقیمانده ی روزهایی که زنده هستیم.
25 Jun 10:20

انفجار اتوبوس زائران ایرانی در عراق

by info@fararu.com
به گزارش شین هوا، 3 زائر ایرانی در انفجار تروریستی در اتوبوسی در اسکندریه در جنوب بغداد کشته و 15 تن زخمی شدند.
25 Jun 09:46

نیمه ی غایب _حسین سناپور

by rodkouli
فقط دشمنها هستند که همیشه حرف هم را بی هیچ کم و کاستی میفهمند.اغلب هم لبخندی چاشنی گفت و گویشان است.
دوستی همیشه با سوء تفاهم همراه است ، عشق خیلی بیشتر...



25 Jun 09:28

:: احمد ابراهیمی، درگذشت ! ( ردیف‌دان و مدرس آواز و خواننده پیش‌کسوت)

by pakravan
احمد ابراهیمی، ردیف‌دان و مدرس آواز و خواننده پیش‌کسوت در سال 1305 در اورامانات کردستان متولد شد. / چند ساعت پیش به رحمت خدا رفت.
با ۳۰ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش هنر و ادبیات
لینک مستقیم
25 Jun 09:12

قیمت هر لیتر بنزین یورو 4 چقدر است؟

by info@fararu.com
رئیس انجمن کارفرمایی جایگاه داران سوخت با اشاره به استقبال گسترده مردم از خرید بنزین یورو 4 در جایگاه‌ها با تاکید بر اینکه بنزین یورو 4 استاندارد و کیفیتی معادل بنزین سوپر را دارد، اعلام کرد: با این وجود، قیمت بنزین یورو چهار حدود 100 تومان ارزان‌تر از بنزین سوپر است.
25 Jun 08:24

:: احمد عسگری روزنامه‌نگار و فعال دانشجويی بازداشت شد

by alieazadi
احمد عسگری روزنامه نگار، فعال دانشجويی و از دانشجويان دانشگاه تهران مرکز بازداشت شد. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، احمد عسگری فعال دانشجويی و از دانشجويان رشته روابط بين الملل دانشکده علوم سياسی تهران مرکز، شب پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ماه در پارک فدک تهران توسط نيروهای امنيتی بازداشت شد.
با ۵۶ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
25 Jun 08:18

:: معمای «ارز» ارزان در پایان دولت احمدی‌نژاد | عرضه دلارهای خانگی، تنها علت کاهش قیمت نیست

by ailin
گاوخوني

«دولت دهم قصد دارد دولت را با دلار دوهزارو۴۰۰تومانی تحویل حسن روحانی دهد.»

شرق، راشل آرامیان: این روزها افت قیمت دلار را به عرضه زیاد آن در بازار آزاد نسبت می‌دهند. مردمی که طی دو سال گذشته دلار خریده بودند برای جلوگیری از ضرر این سرمایه‌گذاری سراسر سود، قصد فروش دلارهای خانگی خود را کرده‌اند. کاهش قیمت به پشتوانه دلارهای خانگی که ۱۸ تا ۲۰‌میلیارد تخمین زده می‌شود دلیلی دیگر نیز دارد که گمانه‌ای است کاملا سیاسی. در روز پایانی هفته گذشته علی فخر موحدی، مدیرعامل صندوق توسعه صادرات طلا و جواهر بر این ادعا مهر تایید زد. او در گفت‌وگو با تسنیم اعلام کرد: «دولت دهم قصد دارد دولت را با دلار دوهزارو۴۰۰تومانی تحویل حسن روحانی دهد.» علاوه بر این رییس کل بانک مرکزی روز گذشته بالاخره از لاک خود بیرون آمد و اظهارنظری کرد که آن هم مهر تایید دومی بر این مدعاست. او در گفت‌وگو با ایسنا گفت: «همه اقدامات موردنیاز برای کاهش نرخ ارز و ادامه روند نزولی آن را انجام می‌دهیم.» گفته‌های بهمنی از این جهت گمانه سیاسی‌بودن کاهش ناگهانی قیمت ارز را تایید می‌کند، زیرا او در دو سال گذشته نه‌تنها موفق به کنترل نوسانات ارزی نشد بلکه نتوانست حتی اندکی قیمت دلار را کاهش دهد حالا او از اقداماتی خبر داده که براساس آن نرخ ارز را پایین می‌آورد. البته آنگونه که بازاریان می‌گویند و شواهد آن هم پیداست، بانک مرکزی برخلاف گذشته بر میزان تزریق ارز به بازار آزاد افزوده و همین نکته در کنار تزریق گسترده دلارهای خانگی به بازار موجب سقوط آزاد دلار شده است. قیمت دلار زمانی که بانک‌ها و صرافی‌های دوبی از انتقال حواله ارزی به ایران ممانعت کردند، هزارو۵۵ تومان بود و تا پیش از انتخاب حسن روحانی به‌عنوان رییس‌جمهور بر سه‌هزارو۶۵۰ تومان تثبیت شده بود. در این یک هفته‌ای که بازار تحت‌تاثیر جریان انتخابات به آینده امیدوار شده است، ۶۵۰ تومان افتاده و دیروز با اینکه برای اولین بار در یک سال اخیر به دوهزارو۸۵۰ تومان هم رسید اما بعد از دو ساعت دوباره به کانال سه‌هزارتومان بازگشت. سعید لیلاز، کارشناس اقتصادی در گفت‌وگو با «شرق» درباره چرایی کاهش قیمت دلار می‌گوید: «دولت در دو سال گذشته با بالابردن قیمت دلار در بازار آزاد کسری بودجه خود را تا حدودی جبران کرد و در صورتی که امیدی به آینده داشت بدون‌شک این رویه را همچنان ادامه می‌داد اما از آنجایی که کاندیدای موردنظرش از همان ابتدا حتی فرصت حضور در رقابت‌های انتخاباتی را نیافت، انگیزه خود را برای بالابردن قیمت دلار در بازار آزاد از دست داد. از این‌رو دولت در این برهه از زمان دلار را رها کرده و حتی با عرضه ارز بیشتر سعی دارد دولت را در وضعیت بهتری از نظر شاخص‌های کلان اقتصادی به روحانی تحویل دهد. در گام نخست، دولت با تزریق دلارهای نفتی به بازار سعی دارد بدهی خود را به پیمانکاران و شرکت‌ها و دستگاه‌های مختلف پرداخت کند. در گام دوم دولت از جو روانی به‌وجودآمده در جامعه استفاده کرده و با تزریق دلارهای بیشتر به بازار، قیمت این ارز عمده را در شیب نزولی‌تری قرار دهد. در واقع دولت دهم از این طریق می‌خواهد دولت را با همان ارز دوهزارو۴۰۰ تومانی که در بودجه پیش‌بینی شده به روحانی تحویل دهد. نکته سوم در این خصوص این است که دولت فعلی از این طریق می‌خواهد فشار کسری بودجه را به دولت بعدی منتقل کند و در نتیجه دولت یازدهم چاره‌ای جز استقراض از بانک مرکزی و چاپ پول نخواهد داشت و همگان می‌دانند افزایش نقدینگی و تورم و بیکاری از مهم‌ترین تبعات استقراض از بانک مرکزی است. در واقع با کسری ۶۰ تا ۷۰‌هزار‌میلیارد تومانی بودجه سال‌جاری، دلار باید چهارهزارتومان باشد تا از پس آن بر‌اید.» او در ادامه به رشد نقدینگی هم اشاره می‌کند؛ بهمنی اخیرا از کاهش و حتی صفرشدن نقدینگی خبر داده بود. لیلاز این اقدام را نیز در واپسین روزهای دولت دهم اقدامی شبه‌سیاسی می‌داند و می‌گوید: «رشد نقدینگی در هشت سال گذشته بیش از ۳۰‌درصد بوده است. در سال گذشته این رشد به ۸/۳۰‌درصد رسید اما اخیرا بهمنی از کاهش نرخ رشد نقدینگی تا پایان اردیبهشت‌ماه و صفرشدن آن تا پایان سه ماه اول سال‌جاری خبر داد. این اقدام عجیب بانک مرکزی خالی از شایبه سیاسی نیست زیرا دولت در این هشت سال یک دم از تزریق نقدینگی با هدف توزیع عدالت نایستاده است و حالا کاهش رشد نقدینگی در روزهای پایانی عمر دولت دهم جای بسی پرسش دارد.» با این اوصاف لیلاز از کاهش قیمت دلار که از آن با عنوان سقوط آزاد یاد می‌کند، انتقاد کرده و می‌گوید: «افت قیمت دلار به زیر سه‌‌هزارتومان به هیچ‌وجه به‌صلاح نیست و نباید از این اتفاق اظهار خوشحالی کرد. حتی اگر تحریم‌ها هم برداشته شوند، دلیلی ندارد که قیمت دلار به کمتر از سه‌هزارتومان کاهش یابد. بعید هم به نظر می‌رسد که دولت روحانی بخواهد براساس رویه دولت احمدی‌نژاد عمل کند زیرا با کاهش قیمت دلار صادرات غیرنفتی کاهش می‌یابد و تولید ضعیف‌تر از قبل می‌شود. در کنار این، راه بر واردات صد‌میلیارددلاری باز می‌شود. ادامه این روند منجر به افزایش تورم و بیکاری خواهد شد. از این‌رو دولت آتی اگر بخواهد معضلات اقتصادی کشور را حل کند، چاره‌ای جز توجه ویژه به تولید ندارد زیرا تنها از این طریق می‌تواند تورم و بیکاری را مهار کند.» هادی حق‌شناس، دیگر کارشناس اقتصادی است که مانند لیلاز کاهش دلار به کمتر از سه‌هزارتومان را خطرناک ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «همان‌گونه که شوک‌های صعودی دلار مخرب هستند، شوک‌های نزولی این ارز نیز می‌تواند تبعات منفی برای اقتصاد داشته باشد. بنابراین عقلانی است که بانک مرکزی وارد عمل شده و مانع سقوط آزاد قیمت دلار شود.» البته به نظر نمی‌رسد بهمنی تمایلی به مهار افت دلار داشته باشد زیرا در گفت‌وگوی اخیرش اعلام کرده قیمت دلار بیش از این نیز کاهش می‌یابد و بانک مرکزی از هر پیشنهادی برای کاهش بیشتر نرخ دلار استقبال می‌کند. با این همه حق‌شناس، نرخ واقعی دلار را بر اساس مابه‌التفاوت تورم خارجی و داخلی حدود سه‌هزارتومان می‌داند و معتقد است: «در صورتی که دولت به کاهش قیمت دلار راضی شود باز هم داستان تکراری قیمت‌ها تکرار می‌شود و موجب شوک‌های قیمتی بزرگ‌تر در آینده می‌شود.» مجلس در سال ۸۳ در مخالفت با دولت وقت قیمت حامل‌های انرژی را تثبیت کرد و مانع افزایش ۲۰‌درصدی سالانه آن شد. اما از آنجایی که این اقدام مجلس هفتم اشتباه بود، در سال ۸۹ چاره را در افزایش چندبرابری قیمت بنزین دیدند. جز این، بانک مرکزی نرخ دلار را به دلیل داشتن ذخایر بالای ارزی تثبیت کرده بود در حالی که در نهایت دلار ۹۰۰تومان از جا پرید و با تجربه نرخ‌های بالاتر از چهار‌هزارتومان، بر سه‌هزارو۶۰۰ تومان تثبیت شد. حق‌شناس می‌گوید: «هر نوع تثبیت قیمت -فرقی هم نمی‌کند که در کدام بازار رخ دهد- اقدام درستی نیست و شاید در کوتاه‌مدت نتیجه مثبت داشته باشد اما در بلندمدت زیان‌آور است چنانچه در مورد دلار مشاهده شد.» به گفته این کارشناس، حالا که قیمت دلار کاهش یافته قرار نیست به قیمت دلار در قبل از سال ۹۰ برسیم. بلکه باید نرخ واقعی دلار را بر اساس مابه‌التفاوت تورم داخلی و خارجی تعیین کنیم. در واقع هر نوع اقدامی تا قبل از دولت یازدهم که در راستای کاهش غیرواقعی قیمت دلار باشد حبابی و تثبیت کاذب قیمت خواهد بود که در موقعیت مناسب به نرخ واقعی خود می‌رسد با این تفاوت که این اتفاق خالی از شوک و تبعات منفی نخواهد بود. او به عواقب این کاهش قیمت که بانک مرکزی هم از آن حمایت می‌کند، اشاره کرده و می‌گوید: «صادرات غیرنفتی که سال گذشته تا ۴۰‌میلیارددلار افزایش یافته بود کاهش پیدا می‌کند. تجار معاملات خود را به دلیل نوسان‌های شدید متوقف کرده و با وقفه‌ای چند ماهه فعالیت خود را از سر خواهند گرفت. ادامه این روند اقتصاد را وارد رکود بیشتر می‌کند. از آنجایی که تولیدکنندگان برای تولید به مواد اولیه نیاز دارند هر وقفه‌ای در این زمینه موجب توقف تولید می‌شود و در نتیجه عرضه کالا کاهش می‌یابد. تمامی این اتفاقات به گرانی بیشتر و کاهش سطح رفاه و معیشت افراد منتهی می‌شود.»
با ۲۹ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اقتصاد
لینک مستقیم
25 Jun 08:16

دختر شناگر ایرانی: رکورد زدم اما به لباسم گیر داده اند!

by info@fararu.com
25 Jun 07:16

قطع ید در ملاعام برای امنیت جامعه مفید است

نیوشا صارمی

هنوز چند ماه از قطع دست جوانی ۲۹ ساله به جرم دزدی در شیراز و اعتراض گسترده فعالان حقوق بشر در پی انتشار تصاویر هولناک اجرای این حکم در ملاعام نگذشته است که دادستان عمومی و انقلاب این شهر از صدور ۶ حکم قطع دست در این شهر خبر داده است. علی القاصی‌مهر گفته برای اجرای این احکام منتظر جواب مکاتبات انجام شده با رئیس قوه قضاییه است تا به زودی اجرایی شود. "الهیار ملکشاهی" رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس با اشاره به لزوم اجرای چنین احکامی به روز می‌گوید: "قطع ید یکی از احکام و حدود شرعی ما است و مجازاتی که در قوانین ما برای مجرمینی که سرقت انجام داده‌اند پیش‌بینی شده." رئیس کمیسیون قضایی معتقد است: "قطع دست در سرقت‌هایی که با شرایط ویژه ای صورت می‌گیرند ناگزیر است. بالاخره چون سرقت امنیت جامعه و مردم را به خطر می‌اندازد و نامنی روانی جدی برای جامعه ایجاد می‌کند به نظرم در این موارد اجرای این حکم می تواند موجب احساس امنیت بیشتر مردم بشود." "نظر جامعه جهانی موثر نیست" "قطع عضو" یکی از موارد نقض کننده حقوق بشر است. جامعه جهانی و قعالان حقوق بشر بارها برای حذف چنین مجازاتی به ایران هشدار داده‌اند. آخرین بیانیه سازمان عفو بین‌الملل هم با انتقاد از افزایش قطع عضو، شکنجه و اعدام زندانیان در ایران تأکید کرده است که مقام‌های جمهوری اسلامی همچنان به نقض حقوق بشر ادامه می‌دهند. از رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس در همین رابطه پرسیده‌ام؛ آیا وجهه بین المللی ایران با اجرای این احکام بیش ار پیش خدشه‌دار نمی‌شود؛ الهیاری اما پاسخ می‌دهد: "بر اساس قواعد بین‌المللی، قانون هر کشور برای آن کشور محترم است به خصوص که حالا این قوانین شرعی هستند و بر اساس احکام دینی وضع شده‌اند. اینکه برخی در دنیا بخواهند علیه قوانین ما تبلیغ بکنند چیز جدیدی نیست. همیشه نسبت به اموری که بر طبق واقعیت‌های جامعه و قوانین اصولی ما انجام می‌شود، یک سری جوسازی‌های بین‌المللی صورت می‌گیرد که طبیعتا این‌ها نمی‌تواند خیلی موثر باشد، چون این قوانین ریشه در احکام ما دارد و لازم‌الاجرا است." "شما فقط به فکر سارق هستید؟" بر اساس ماده ۱۹۸ قانون مجازات اسلامی، حکم قطع دست درباره سارقی اجرا می شود که ۱۶ شرط را داشته باشد. بر اساس این قانون، سارق باید به حد بلوغ شرعی رسیده باشد، در حال سرقت عاقل باشد، با تهدید و اجبار وادار به سرقت نشده باشد و بداند که مال غیر است و ربودن آن حرام است. همچنین در قانون آمده است که سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد، سارق مال را به عنوان دزدی برداشته باشد و مال دزدی از اموال دولتی و وقف و مانند آن که مالک شخصی ندارد، نباشد. تعدد شروط صدور این حکم باعث شده در این میان خیلی از قضات دادگستری مجازات‌های جایگزینی برای قطع عضو در نظر بگیرند. از رئیس کمیسیون قضایی مجلس می پرسم آیا بهتر نیست با توجه به شرایط ویژه صدور حکم قطع ید، از مجازات‌های دیگری برای اینگونه سارقان در نظر گرفته شود؟ الهیاری پاسخش این است: "نه، بهتر نیست، همانطور که گفتم در موارد خاصی حکم قطع ید صادر می‌شود. بالاخره این یکی از احکامی است که صراحتا ذکر شده و از طرف دیگر امنیت جامعه هم خیلی مهم است. شما فقط به فکر سارق هستید؟ اینکه افراد امنیت داشته باشند اموالشان امنیت داشته باشد مهم نیست؟ برای مثال وقتی می بینیم یک نفر ۲۰ سال زحمت کشیده و اموالی را جمع کرده و یکی ظرف یک ساعت می‌آید و همه مال او را به سرقت می‌برد، آیا نباید با او برخورد شدیدی صورت بگیرد؟" "درصد خطا بسیار پایین است" رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس با اشاره به اینکه از جزئیات این پرونده ها خبر ندارد درخصوص رویه صدور حکم قطع عضو توضیح می‌دهد: "برای اینکه یک حکم قطع ید صادر بشود، اولا؛ دو تا سه قاضی در دادسرا درباره‌اش اظهار نظر می‌کنند سپس کیفرخواست صادر می‌شود. بعد پرونده به دادگاه کیفری استان فرستاده می‌شود. آنجا هم پنج قاضی پرونده را بررسی می‌کنند، چرا که هیات دادگاه کیفری استان پنج نفره است. بعد پرونده وارد دیوان عالی کشور که عالی‌ترین مرجع فضایی کشور است می‌شود. یعنی قریب به ۱۰ نفر قاضی روی این پرونده اظهار نطر می‌کنند. سپس پرونده می رود اجرای احکام، آنجا هم باز یکی دو نفر قاضی نظر می‌دهند تا یک حکم قطع دست اجرا بشود." او معتقد است: "از این جهت درصد خطا در صدور حکم قطع عضو بسیار پایین است." از او می‌پرسم این اولین موردی نیست که یکی از دادگاه‌های شیراز حکم به قطع عضو متهم می‌دهند، آیا تمایل خاصی برای اجرای این حکم در بین قضات این شهر وجود دارد؛ این نماینده مجلس پاسخ می‌دهد: "شیراز شهر بزرگی است و جمعیت زیادی از کشور ما در استان فارس ساکن هستند. بنابر این درصد وقوع جرم هم بیشتر است. به نظر من این پرونده از این جهت که بگوییم قضات یک شهر تمایلی به صدور چنین احکامی دارند قابل بررسی نیست." ملکشاهی ادامه می‌دهد: "حتما اگر قاضی پرونده هم سوال بشود مایل نیست دست هیچ انسانی قطع بشود ولی بالاخره قانون است و باید اجرا شود حتی اگر با میل ما مخالف باشد چون هم قانون و هم شرع می گوید سزای کسی که این جرم مشخص را انجام دهد قطع دست است." "اجرا در ملاءعام مناسب‌تر است" بسیاری از جامعه‌شناسان و حقوقدانان اجرای احکام در ملاعام را ترویج خشونت می‌دانند. چنانچه عبدالکریم لاهیجی، رئیس فدراسیون بین‌المللی جوامع حقوق بشر هم پیش‌تر در یادداشتی آورده است: "۳۰ سال است که قانون مجازات اسلامی با مجازات های قرون وسطایی نظیر "آویختن به دار، قطع دست راست و سپس پای چپ، مصلوب کردن به مدت سه روز، رجم (سنگسار)" و دیگر مجازات‌های وحشیانه به صورت "آزمایشی" به مورد اجراء گذاشته شده و مسئولان قضایی و اجرایی به عیان می بینند که تنها با شدت مجازات نمی توانند با پدیده پیچیده ای چون جرم و جنایت مبارزه کنند، ولی همچنان بر اجرای سیاست جزایی شکست خورده خویش اصرار می‌ورزند. این حقوقدان معتقد است: "ما بارها و بارها گفته و نوشته ایم که مبارزه با جرم، موکول بر از میان بردن و ریشه کن کردن عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جرم زا در جامعه است." نظر الهیار ملکشاهی رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی و مجلس اما چیز دیگری است: "اگر یک جرم یا سرقتی که در منطقه‌ای اتفاق افتاده به شکل وسیعی احساسات مردم را جریحه دار کرده و مردم منتظر اجرای قانون هستند، به نظر من اجرا در ملاءعام مناسب‌تر است."
25 Jun 07:15

جریان احمدی نژاد باید منتظر برخورد قانونی باشد

فرشته قاضی

محسن دعاگو، امام جمعه شمیرانات در مصاحبه با "روز" میگوید که نتیجه انتخابات جمعه هفته گذشته، بازگشت امید و اعتماد مردم به نظام جمهوری اسلامی بوده است. او در عین حال معتقد است که "رای مردم معنایش نفرت از تندروی و افراطی گری است و گرایش به اعتدال گرایی. مردم به عقلانیت، منطق و به اعتدال گرایی رای دادند". آقای دعاگو همچنین می گوید: "این انتخابات از آقای هاشمی متاثر شد. علت اش این است که آقای هاشمی را مردم قبول دارند و رد صلاحیت اقای هاشمی، مردم را عصبانی کرد. آقای هاشمی از آقای روحانی حمایت کرد و مردم هم به خاطر علاقه ای که به آقای هاشمی دارند به سمت آقای روحانی حرکت کردند. البته مساله آقای خاتمی و اصلاح طلبی هم تاثیر داشت ولی تاثیر اول را آقای هاشمی در این جریان داشت و نقش او از همه درشت تر است". او محمود احمدی نژاد، رئیس دولت نهم را هم مستند و خودکامه می خواند و میگوید: "بزرگترین جرم آقای احمدی نژاد ایستادگی مقابل قانون بود و جریان آقای احمدی نژاد باید منتظر برخورد قانونی با خودش باشد". مصاحبه "روز" با حجت السلام دعاگو، امام جمعه شمیرانات در ذیل می آید. حاج آقا ارزیابی شما از نتیجه انتخابات اخیر چیست؟ برگشت امیدواری و اعتماد مردم به نظام. به نظر من نشاط اجتماعی به مردم برگشته و شرایط اقتصادی بهتر شده. مردم مجددا به روحانیت اعتماد کردند و با مشارکت بالایی به طور نسبی، در انتخابات شرکت کردند و این اعتماد جامعه به نظام دینی است. حماسه سیاسی تحقق پیدا کرد. هم صدا سیما خوب عمل کرد هم رهبری خوب مدیریت کرد و هم نامزدهای انتخابات خوب عمل کردند. در مجموع ممکن است ضعف هایی وجود داشته باشد ولی شرایط، شرایط مطلوبی است. یعنی شما رای به آقای روحانی را رای به روحانیت میدانید؟ من رای به آقای روحانی را رای به اعتدال گرایی و روحانیت معتدل و اعتدال گرا میدانم. ایشان یک روحانی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است، اعتدال گرا هم است. مردم بین هشت کاندیدا به ایشان که روحانی بودند رای دادند. حامیانی هم که مردم را تشویق کردند به ایشان رای بدهند عمدتا روحانی بودند، آقای هاشمی و آقای خاتمی که مردم را تشویق کردند روحانی بودند. من معتقدم مردم مجددا به مدیریت روحانیت اعتماد کردند. یعنی در این مدت مردم اعتماد خود را به روحانیت از دست داده بودند که انتخابات قبلی به یک غیر روحانی رای دادند و اکنون دوباره به سمت روحانیت بازگشته اند؟ رئیس جمهور قبلی خراب کرد متاسفانه. خوب عمل نکرد و کارهای ایشان عمدتا متوجه روحانیت شد؛ یعنی افکار عمومی تصور کردند کاستی های او مربوط به روحانیت است. اما جریان انحرافی که منزوی شد و در حال سقوط از عرصه حاکمیت است، مردم به طور طبیعی به روحانیت اعتماد کردند و من این را تجدید بیعت با روحانیت میدانم. حاج آقا؛ آقای روحانی کاندیدای اصلاح طلبان در انتخابات بود و پیروز شد. شما می گویید رای به روحانیت و اما رای به آقای روحانی رای به اصلاح طلبان و شکست اصولگرایان بود. نه من این تقسیم بندی را اصلا قبول ندارم. من معتقدم آقای روحانی هم اصلاح طلب، هم اصولگرا و هم اعتدال گراست. مردم خط کشی های سیاسی را زیاد قبول ندارند. مردم میخواهند به کسی رای بدهند که مشکلات شان را بفهمد و حل کند. کسی که کشور را برای ملت بخواهد. ملت را تجزیه نکند، ریز و درشت شان نکند. این ویژگی را در آقای روحانی دیدند. آقای روحانی می خواهد همه ملت را در اداره کشور سهیم کند، به همه ملت اعتنا کند و اعتبار بدهد. من معتقدم مردم به اعتدال گرایی رای دادند و از تندروی اظهار نفرت کردند. یعنی جلوگیری از روی کار آمدن یک فرد تندرو و نه به جریان تندرو؟ اصلا به نظر من رای مردم معنایش نفرت از تندروی و افراطی گری است و گرایش به اعتدال گرایی. مردم به عقلانیت، منطق و به اعتدال گرایی رای دادند. شما می گویید رای به روحانیت بود و اشاره هم کردید به حمایت دو روحانی یعنی آقای هاشمی و آقای خاتمی از آقای روحانی و تاثیری که بر آرای او گذاشت. در عین حال رای به اصلاح طلبان را قبول ندارید اما این دو شخصیت به عنوان شخصیت های اصلاح طلب یا مورد وثوق اصلاح طلبان شناخته می شوند. آقای خاتمی که اصلا لیدر جریان اصلاح طلبی است و.. کاملا درست است. ولی من معتقدم این انتخابات از آقای هاشمی متاثر شد. علت اش این است که آقای هاشمی را مردم قبول دارند و رد صلاحیت آقای هاشمی، مردم را عصبانی کرد. آقای هاشمی از آقای روحانی حمایت کرد و مردم هم به خاطر علاقه ای که به آقای هاشمی دارند به سمت آقای روحانی حرکت کردند. البته مساله آقای خاتمی و اصلاح طلبی هم تاثیر داشت ولی تاثیر اول را آقای هاشمی در این جریان داشت و نقش او از همه درشت تر است. حاج آقا درباره ردصلاحیت آقای هاشمی صحبت های زیادی مطرح شد. عده ای معتقدند که ردصلاحیت آقای هاشمی به نوعی مهندسی انتخابات پیش از برگزاری انتخابات بود و چون میدانستند او رای می آورد از پیش از انتخابات دست به مهندسی زدند. نظر شما چیست؟ حالا من مهندسی را نمیدانم ولی ردصلاحیت آقای هاشمی را اقدام نادرستی میدانم، پختگی سیاسی نمیدانم. معتقدم نادرست بود ولی چون قانون است در مقابل قانون تمکین میکنیم ولی ردصلاحیت آقای هاشمی از نظر منطقی کار بسیار نادرستی بود. معتقد هم نیستم که انتخابات مهندسی شده است. این را قبول ندارم و معتقدم انتخابات به طور کامل و طبیعی و درست انجام شد. دور از هرنوع انحراف و تقلب. حداقل در این انتخابات که ما کاملا میدانیم هیچ گونه انحرافی مشاهده نشد. بعد از انتخاب آقای روحانی در جشن پیروزی مردم در خیابان ها، مردم خواستار رفع حصر از آقای موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی و همین طور آزادی زندانیان سیاسی شدند. نظر شما در این مورد چیست؟ من معتقد م رئیس جمهور موظف است قانون اساسی را پیاده کند و هیچ گونه اقدام مخالف قانون، مورد نظر آقای روحانی نباید باشد و نیست. اگر مطالبات و خواسته هایی که عنوان میشود مطابق با قانون باشد باید به آن توجه شود و اگر مغایر با قانون باشد نباید به آن توجه کرد. اشاره به قانون کردید؛ درباره حصر آقای موسوی و خانم رهنورد و آقای کروبی تاکنون دادگاهی تشکیل نشده و هیچ حکم قانونی وجود ندارد. من اطلاعی ندارم که دادگاهی تشکیل شده یا نشده ولی بالاخره همه مساله هم دادگاه نیست. من در مجموع معتقدم در کشوری که از نظر آزادی و دموکراسی ایده آل است، اصلا زندانی سیاسی و حصر سیاسی نباید داشته باشیم. ایده آل ترین حالت این است ولی با چیزی که مبنای قانونی داشته باشد و قانون از آن حمایت کند نمی شود مقابله کرد. گفتید نتیجه این انتخابات برگشت امید به جامعه بود و..  و اعتماد. بله با توجه به این صحبت شما و با توجه به اینکه مردم چنین مطالبه و خواسته ای دارند و از سویی بحث آشتی ملی مطرح می شود آیا نمی توان در جهت خواسته مردم حرکت کرد؟ من اعتقاد دارم ما نباید هیچ گونه زندانی سیاسی داشته باشیم چون زندانی سیاسی برای هیچ حکومتی افتخار نیست و هیچ دولتی نباید افتخار کند که زندانی سیاسی دارد. ولی مسائل امنیت ملی یک بحث جدی است. به عبارت دیگر اگر امنیت ملی کشوری ایجاب کند زندانی سیاسی اصلا نباید داشته باشیم. وحدت و امنیت ملی مطلوب جامعه است و اگر چنین چیزی در جامعه تامین باشد نیاز و احتیاجی نیست کسی را زندانی کنند. من معتقدم باید یک آشتی ملی صورت بگیرد و تفاهم ملی. وحدت و امنیت ملی هم به طور طبیعی شکل پیدا میکند. نباید کسانی که پیروز هستند با کسانی که شکست خورده اند درگیر باشند. دولت آقای روحانی نباید اشتباهات دولت آقای احمدی نژاد را تکرار کند. او باید فراجناحی و ملی عمل کند. اگر این اتفاق بیفتد آشتی ملی و تفاهم می شکل می گیرد که وحدت و امنیت ملی از نتایج طبیعی آن است. حاج آقا چهار سال از انتخابات قبلی گذشت و انتخابات جدیدی برگزار شد و نتیجه هم به گفته شما بازگشت امید و اعتماد بود. در این میان قربانیان انتخابات قبلی چه؟ سهم آنها از این انتخابات چیست؟ شورای مشورتی اصلاح طلبان بیانیه ای منتشر کرده و از آقای خامنه ای ومسئولان نظام خواسته است در راستای دلجویی از آسیب دیدگان انتخابات قبلی و رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی به آقای روحانی کمک کنند. در چارچوب قانون اساسی همه این مسائل قابل انجام است؛ یعنی دلجویی از قربانیان انتخابات گذشته در چارچوب قانون. من معتقدم اگر بخواهیم از چارچوب قانون خارج شویم خیلی مشکل خواهد بود. به نظر من آشتی ملی و برگشت جامعه به شرایط اعتماد و امید مثبت کار بسیار خوبی است، منتهی همه کارها و همه وعده ها، همه قرارها و همه خواسته ها باید توجیه قانونی داشته باشد و در چارچوب قانون صورت بگیرد. خود شما در این زمینه چه راهی را پیشنهاد میکنید ؟ من معتقدم اگر گذشت، عقلانیت و منطق وجود داشته باشد و تکیه گاه ما گذشت باشد، هم روشهایی که مغایربا قانون است و هم گذشت صورت بگیرد، مساله حل می شود. یعنی یکی اصلاح روشهایی است که مغایر با قانون است دوم گذشت از سوی کسانی که صاحب حق هستند. چه از طرف قانون صاحب حق هستند و چه از سوی افرادی از جانب ملت. آقای احمدی نژاد چطور؟ این وسط او چه می شود؟ با توجه به اینکه مورد حمایت اصولگرایان بود و با حمایت آنها روی کار آمد و.. نه آقای احمدی نژاد اوایل مورد حمایت حمایت اصولگرایان بود. قبل از اینکه انحراف او از اصول مشخصی که اصولگرایان و اصلاح طلبان دارند مشخص شود، اصولگرایان از آقای احمدی نژاد حمایت میکردند ولی بعد از اینکه انحراف او مشخص شد مورد حمایت هیچ کسی نبود، نه اصولگرایان و نه اصلاح طلبان. آقای احمدی نژاد در حقیقت نماینده گروه افراطی و تندرو در جامعه بود و خود من همیشه از این جریان نفرت داشتم. از جریان تندرو. پس طبیعی است که اگر از قانون تخلفی کرده باشد باید با او برخورد شود. جریان آقای احمدی نژاد باید منتظر برخورد قانونی با خودش باشد. استثنا نیست و سابقه ریاست جمهوری هیچ کسی را از اعمال قانون مصون نمیکند. من معتقدم عدالت ایجاب میکند کسانی که از قوانین کشور تخلف کردند بدون هیچ گونه اغماضی محاکمه شوند و سرنوشت شان مشخص شود. ممکن است از بارزترین تخلفات آقای احمدی نژاد که معتقدید باید براساس قانون با او برخورد شود بگویید؟ آقای احمدی نژاد دستگاههای کنترل کننده در کشور را از بین بردو منحل کرد، مثل سازمان برنامه و بودجه. این از تخلفات بارز ایشان است. در سیاست خارجی باید از رهبری تبعیت میکرد چون مسئول عالی سیاست خارجی در حقیقت رهبری است و سیاست های کلان مربوط به حوزه رهبری می شود. آقای احمدی نژاد در این مورد هم تخلف کرد. در مقابل مجلس ایستاد، باید در مقابل مجلس تمکین میکرد. در مقابل قوه قضائیه هم ایستادگی کرد. بزرگترین جرم آقای احمدی نژاد ایستادگی در مقابل قانون بود. نتیجه ایستادگی ها هم ایجاد شرایط ناهنجار در جامعه بود. در حقیقت آقای احمدی نژاد کشور را به تنش کشاند. تنش های سیاسی و کاستی های اقتصادی قسمت عمده اش مدیریت نادرست آقای احمدی نژاد بود. جرم اصلی آقای احمدی نژاد ایستادگی در مقابل قانون بود. در حوزه های فرهنگ، سیاست، اقتصاد و مسائل دیگر. آقای احمدی نژاد دنبال این بود که کار همه را خودش انجام دهد. فکر میکرد هم اقتصاد دان بزرگی است هم سیاستمدار بزرگی است هم فرهنگ را از همه بیشتر میداند. استبداد یا به عبارت دیگر خود رایی و خودکامگی آقای احمدی نژاد از شاخص های اصلی بود که او را مورد انتقاد خیلی ها قرار داد. به خاطر خودرایی ها و استبداد فکری اش در معرض انتقاد خیلی ها قرار گرفت. سپاسگزارم حاج آقا و اگر در پایان صحبت خاصی دارید بفرمایید.  یک فرصت تقریبا بی نظیری در کشور برای حرکت در مسیر پویایی و رشد و شکوفایی همه جانبه به وجود آمده است. از این فرصت باید استفاده شود. ما باید اختلافات مان را به وحدت تبدیل کنیم، کدورت ها را به دوستی تبدیل کنیم و شرایط خودمان را طوری بسازیم که بتوانیم کشور را در جهت رشد و توسعه همه جانبه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی پیش ببریم. اعتقاد من این است که مسئولین نباید تصور کنند نماینده جناح های سیاسی هستند. جناح های سیاسی در حد همان که در قانون آمده فعالیت میکنند اما رئیس جمهور نماینده مردم است و باید به مصالح ملی بیندیشد.
25 Jun 07:14

:: غلامحسین الهام: احمدی‌نژاد در رجعتی دیگر همراه با امام عصر حکومت مطلوب را پیگیری خواهد کرد!

by azadazadeh
سخنگوی دولت گفت: احمدی‌نژاد که هوشمندترین و وفادارترین پیرو امام زمان بوده و نیابت او را پیروی کرده است، در رجعتی دیگر، همراه با امام عصر حکومتی مطلوب را پیگیری خواهد کرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، غلامحسین الهام بعدازظهر امروز در همایش بزرگداشت حماسه سوم تیرماه با بیان این‌که عقلانیت در حکومت جز با باور مهدویت معنایی ندارد، گفت: توحید ناب جز در کانون علم و عقل انبیاء جاری نیست و امام هم تجلی توحید ناب است و اگر جامعه به این سو شتاب نگیرد و دانش و معرفت به سوی امام رهنمون نشود، اگرچه حضور است، ولی ظهور نیست. وی افزود: حکومت حضرت ولی‌عصر رسیدن جامعه تشنه به سرچشمه جاری و زلال معرفت است و حقیقت آن است که او منتظر است تا ما برویم. وی با مورد توجه قراردادن حماسه سوم تیر گفت: امروز سوم تیر است و با تقارن معنادار تاریخی با نیمه شعبان و میلاد امام عصر معنا و مفهومی نمادین یافته است. الهام در ادامه با یادآوری مشی دولیت‌های نهم و دهم در زنده‌کردن فرهنگ مهدویت خاطرنشان کرد: این دولت در مجامع جهانی و در میان برادرکشی‌ها با ابتکار و خلاقیت برآمده از عشق امام و صرفنظر از نحله‌ها، امام را تنها نقطه وحدت و کانون انسجام امت اسلامی قرار داد و فرهنگ مهدویت را از طریق سازمان ملل وارد ادبیات سیاسی جهانی کرد و باعث شد تا همه به جست‌وجوی امام و یافتن آن مهر روحانی و عدالت آسمانی بپردازند. وی گفت: متاسفانه و صدافسوس که کوته‌اندیشانی که منافع خود را گویی در غیبت امام می‌دانند، همه این باورها را به خرافه تعبیر کردند و وعده دولت عقل را دادند و بدین سان بود که دولت احمدی متهم به عقل‌گریزی شد و عدالت را مهم‌ترین نشانه عقل‌گریزی دولت خواندند. وی افزود: آنان که همه فهمشان از امام کاسه آبی است که پیش او نهند و گویی خود را ولی نعمت او می‌دانند و حدود باور و دل تنگ خود را معیار ارزیابی احمدی‌نژاد قرار دادند، همچنین در مورد آنان که تلاش‌های داخلی و جهانی او را در ترویج گفتمان مهدویت و فرهنگ انتظار به نهادن یک ظرف خالی در پیشگاه دولت توصیف کردند، باید گفت از کوزه همان تراود که در اوست. الهام در ادامه اظهار داشت: احمدی‌نژاد که امام را که نه در خواب که در بیداری و استقامت یافته است، می‌داند که عالم وابسته به وجود امام است و آنان که امامشان به کاسه آبشان نیاز دارد، گو در جهل و خرافه خود تا ابدودهر بمانند. وی همچنین اظهار کرد: امام زمان احمدی‌نژاد، فرزند بلافصل امام حسن عسگری است کسی که وعده الهی به دست او محقق می‌شود، یعنی امام زمان.
با ۴۹ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
25 Jun 07:14

:: نخستین سد جنگلی ایران رو به نابودی می‌رود

by Dracula
جنگل های بلوط دینارکوه ایلام که نخستین سد جنگلی در برابر ریزگردهای عربی هستند، تا سی چهل سال آینده نابود خواهد شد. پدیده ریزگرد و نیز نوعی انگل، از دلایلی هستند که ظرف چند ده سال آینده نابودی جنگل های دینارکوه را رقم خواهد زد.
با ۲۸ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش دانش و فناوری
لینک مستقیم
25 Jun 07:13

:: لغو مراسم شب هفت با فشار دستگاه‌های امنيتی | مراسم خاکسپاری افشین اسانلو با حضور ماموران امنیتی برگزار شد

by ailin
گزارش ها از تهران حاکيست که مراسم تشييع و خاکسپاری افشين اسانلو،‌ فعال کارگری و زندانی سیاسی،‌ روز دوشنبه در تهران برگزار شد. به گفته يک شاهد عينی، دوستان، اعضای خانواده آقای اسانلو و شماری از فعالان اجتماعی، کارگری و سياسی در اين مراسم شرکت داشته‌اند. اين مراسم در شرايطی برگزار شد که يکی از اعضای خانواده آقای اسانلو به پليس امنيت تهران احضار شده بود. يکی از نزديکان خانواده افشين اسانلو به راديو فردا می‌گويد: «از او خواسته شده بود که در مراسم تشييع و خاکسپاری شعار داده نشود و مسائلی از اين دست مطرح شده بود.» مراسم تشييع و خاکسپاری افشين اسانلو در شرايطی برگزار شد که ماموران لباس شخصی و امنيتی در بين شرکت کنندگان حضور داشتند. يکی از نزديکان خانواده آقای اسانلو در اين مورد توضيح می‌دهد: «برخی از اين مامورين آشکارا اقدام به فيلمبرداری کردند و حتی در يکی دو مورد کيف حضار در مراسم نيز بازرسی شد. در عين حال،‌ تعدادی از شرکت کنندگان در مراسم مورد بازجويی ماموران قرار گرفتند.» افشين اسانلو پنجشنبه شب درگذشت. سهراب سليمانی،‌مديرکل زندان‌های استان تهران، در اين مورد به خبرگزاری ايسنا گفت که او به دليل سکته قلبی در بيمارستان شهيد رجايی کرج فوت کرده است. اين در حالی است که يکی از اعضای خانواده افشين اسانلو به راديو فردا گفت که آقای اسانلو هنگامی که به بيمارستان منتقل شد،‌ درگذشته بود و نفس نمی‌کشيد. او گفته بود که پزشکان به مدت ۴۵ دقيقه کوشيده بودند با تنفس مصنوعی و شوک جانش را نجات دهند اما دير شده بود. افشين اسانلو،‌ برادر منصور اسانلو، که در سال ۸۸ در تهران بازداشت شده بود، به پنج سال حبس تعزيری به اتهام «اجتماع و تبانی» شده بود. اين فعال کارگری در سال گذشته برای گذراندن باقيمانده دوره محکوميت خود به زندان رجايی شهر کرج اعزام شده بود. دوره محکوميت افشين اسانلو در اسفند سال جاری به پايان می‌رسيد. در اين ميان،‌ خانواده افشين اسانلو تحت فشار قرار گرفته‌اند تا مراسم هفت او را برگزار نکنند. يکی از نزديکان خانواده افشين اسانلو در اين باره می‌گويد: «برای مراسم شب هفت،‌ مسجد الجواد در ميدان هفت تير در نظر گرفته شده بود که با فشار دستگاه‌های امنيتی، مسئولان مسجد مراسم را به طور يک جانبه لغو کردند. همچنين مسجد ديگری در خيابان ستارخان برای برگزاری مراسم تعيين شد که آن هم بعد از يک ساعت لغو شد.» به گفته او،‌ ماموران امنيتی گفته‌اند که مراسم نبايد در مرکز شهر و يا نزديک ايستگاه مترو باشد. بر اساس اين گزارش، مکان ديگری برای برگزاری هفت افشين اسانلو تعيين شده است. در همین حال،‌ برخی از تشکل‌های کارگری با انتشار اطلاعيه‌هايی با خانواده افشين اسانلو ابراز همدردی کرده‌اند. سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه اشاره کرد که مرگ آقای اسانلو ناشی از کمبود شديد امکانات پزشکی و عدم رسيدگی به موقع و کوتاهی‌های متداول در زندان بوده است. اين تشکل کارگری نوشت:‌از اين نظر، تقصير مسئولان مربوطه محرز است. اتحاديه آزاد کارگران ايران نيز با تاکيد بر رسيدگی فوری به وضعيت زندان‌های سراسر ايران، خواستار آزادی بدون قيد و شرط همه کارگران زندانی و عموم زندانيانی شد که به دلايل عقيدتی و ابراز وجود سياسی و اجتماعی زندانی شده‌اند. همچنين اتحاد بين‌المللی در حمايت از کارگران ايران ‌نوشت:‌ اين اولين بار نيست که در زندان رجايی شهر، که بنا به اظهارات و گفته های زندانيان از شرايط بسيار ضدانسانی برخوردار است، زندانيان به ناراحتی‌های سخت جسمی و روحی دچار شده و برخی از آنان جان باخته اند. اين تشکل کارگری ضمن همدردی با خانواده آقای اسانلو خواستار آزادی فوری و بدون قيد و شرط تمامی کارگران زندانی و زندانيان سياسی در ايران شد. در همين حال،‌ به نوشته سايت کلمه،‌ نزديک به مير حسين موسوی، ‌۴۴ تن از زندانيان سياسی در بند ۳۵۰ زندان اوين در نامه‌ای نوشتند که سهل انگاری و بی توجهی مسئولين دستگاه قضايی و سازمان زندان ها باعث فوت افشين اسانلو شد. اين زندانيان با اشاره به اينکه دو سال قبل نيز هدی صابر به دليل عارضه مشابه و به دليل کوتاهی مسئولين مربوطه جان باخت،‌نوشتند: دستگاه قضايی و سازمان زندان‌ها مسئول جان باختن هدی صابر و افشين اسانلو و هرگونه اتفاقات ديگری از اين نوع هستند.
با ۵۸ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
25 Jun 07:12

:: نقش عنصر منیزیم در سلامت انسان

by millad
سال‌های ابتدایی قرن هفدهم بود که یک کشاورز انگلیسی تصمیم گرفت برای سلامتی و شیردهی بیشتر گاوش به جای آب معمولی به او آب معدنی بنوشاند. گاو از این آب خوشش نمی‌آمد و مدام در برابر نوشیدن آن از خود مقاومت نشان می‌داد. کشاورز به این نتیجه می‌رسد که مزه تلخ آب باعث بدخلقی گاو است، اما نکته‌ای که توجه او را جلب کرد این بود که به نظر می‌رسید آن آب باعث بهبود خراش‌ها و زخم‌های موجود روی پوست گاو شده است. منیزیم، قلب و فشار خون سطح پایین منیزیم خون می‌تواند منجر به بروز برخی از مشکلات قلبی شود. از آنجایی که این عنصر سبب انبساط عضلات می‌شود کمبود آن می‌تواند منجر به انقباض و گرفتگی رگ‌های اصلی قلب یعنی عروق کرونر شود. انقباض، جلوی جریان خون را می‌گیرد و حتی می‌تواند منجر به بروز سکته قلبی شود. بعضی از پزشکان به همین دلیل کمبود منیزیم را به خصوص در افرادی که سابقه بیماری قلبی ندارند به عنوان یکی از دلایل حملات قلبی ناگهانی مطرح می‌کنند. به همین خاطر گاهی از تزریق منیزیم وریدی در اورژانس‌های بیمارستانی برای جلوگیری از بروز حملات قلبی استفاده می‌شود. منیزیم با یک مکانیسم دیگر نیز از بروز حمله قلبی جلوگیری می‌کند و آن کاهش چسبندگی پلاکت‌ها و در نتیجه جلوگیری از تشکیل لخته‌های خونی است. پلاکت‌ها همان سلول‌های خونی هستند که با تجمع در کنار یکدیگر سبب تشکیل لخته خون می‌شوند. کاهش منیزیم خون ممکن است منجر به بروز انواع بی‌نظمی‌ها یا همان آریتمی‌های قلبی شود. مشکلی که در موارد شدید حتی ممکن است منجر به مرگ شود. همانطور که مطرح شد، منیزیم سبب انبساط عضلات می‌شود. در نتیجه در صورت کمبود آن دیواره رگ‌ها در حالتی منقبض باقی مانده و این موضوع در درازمدت منجر به ایجاد بیماری فشار خون بالا هم می‌شود. جالب این است که مطالعات انجام شده نشان می‌دهد بسیاری از افراد مبتلا به این بیماری از کمبود منیزیم در رژیم غذایی خود رنج می‎برند. تجربه نشان داده است اگر این افراد به صورت روزانه ٣٠ درصد بیشتر از حد نیاز خود منیزیم مصرف کنند فشار خون‌شان به طرز قابل توجهی کاهش خواهد یافت، اما در نظر داشته باشید این روش در مورد همه افراد مبتلا به فشار بالای خون موثر نیست. هرچند بسیاری از پزشکان به عنوان یک راه حل تغذیه‌ای کمکی آن را به مبتلایان به این بیماری توصیه می‌کنند.
با ۳۲ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش دانش و فناوری
لینک مستقیم
25 Jun 07:11

:: کاهش قیمت گوشی تلفن همراه

by joker2013
رئیس شبکه بازرسی و نظارت مردمی تلفن همراه گفت: طی 10 روز گذشته با کاهش نرخ دلار قیمت‌ها در بازار گوشی تلفن همراه از 10 تا 20 درصد کاهش یافته است.
با ۳۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اقتصاد
لینک مستقیم
25 Jun 07:10

رسالت: دولت روحانی آسیب پذیرترین دولت است

by info@fararu.com
25 Jun 07:10

معمای «ارز» ارزان در پایان دولت احمدی‌نژاد

by info@fararu.com
23 Jun 14:48

تنها با گلها، هایده

by AstralMan

چون ابری سرگردان میگرید چشم من در تنهایی / ای روز شادی‌ها کی باز آیی…

دانلود…


23 Jun 13:31

:: یادداشت منصور اسانلو پس از تائید مرگ افشین اسانلو در زندان

by hameja2010
منصور اسانلو از رهبران اعتراضات سندیکای کارگران شرکت واحد تهران در دهه هشتاد در پی تائید خبر مرگ برادرش افشین اسانلو فعال کارگری و زندانی سیاسی، با انتشار یادداشتی در صفحه فیس بوک خود ضمن اشاره به فعالیت های صنفی و کارگری برادرش، اتهامات رسانه های وابسته به نهادهای امنیتی علیه او را رد کرد. منصور اسانلو در این یادداشت تاکید کرده است که برادرش افشین اسانلو از سوی دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی در حین بازداشت و زندان برای اعتراف گیری اجباری تحت فشار و شکنجه قرار گرفته بود. خبر مرگ افشین اسانلو، زندانی سیاسی، که اسفند ماه سال 92 دوره محکومتیت او به پایان می رسید ابتدا در نخستین ساعات بامداد شنبه 1 تیر 92 از سوی منابع غیررسمی منتشر شد و ساعاتی بعد سهراب سلیمانی مدیرکل زندان های استان تهران ضمن تائید این خبر، به خبرگزاری ایسنا گفت: "افشین اسانلو به دلیل سکته قلبی در بیمارستان رجایی کرج فوت کرده است." نزدیکان افشین اسانلو اما مرگ او در بیمارستان را رد کرده و گفته اند که این فعال کارگری پیش از انتقال از زندان به بیمارستان درگذشته است.
با ۵۷ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
لینک مستقیم
23 Jun 13:22

به دست آوردن فضای بیشتر با پاک کردن فایل‌های تکراری

by روزبه رضوی

تبلیغات شما در مجله نودایران

از تمامی فایل‌های بدرد نخوری که در رایانه‌مان داریم و فضای حافظه‌ی آن را اشغال کرده‌اند، هیچ کدام بی‌استفاده‌تر از فایل‌های تکراری نیستند!

فایل‌های تکراری علاوه بر اینکه ممکن است در واقع کپی هم‌دیگر با یک نام مشخص باشند، ممکن است نام‌های متفاوتی هم داشته‌باشند! بطور مثال ممکن است دو عکس مشابه در کامپیوترتان باشد با دو نام متفاوت! یا یک آهنگ با دو نام در دو جا. چه خوب می‌شد می‌توانستیم این قبیل فایل‌ها را پیدا کنیم و از ریشه نابودشان کنیم!

نگران نباشید! برنامه‌هایی برای این کار وجود دارد که در این نوشتار به آن‌ها اشاره خواهیم نمود.

dupeGuru

dupeGuru یکی از این دسته ابزارهاست که کار با آن بسیار ساده است. این نرم‌افزار می‌تواند فایل‌های تکراری را بر حسب نام‌شان و یا حتی محتویاتشان برایتان نشان دهد. حتی با الگوریتمی که دارد قادر است فایل‌هایی که تا حد بسیار زیادی مشابه‌اند ولی یکی نیستند را نیز پیدا کند!

همینطور که گفته‌شد استفاده از این ابزار بسیار ساده است. کافی‌ست یک یا چند پوشه را برایش مشخص کنید و سپس دکمه‌ی Scan را بزنید و به شما خواهد گفت کدام فایل‌ها مشابه هستند و علاوه بر این می‌توانید با خود برنامه آن فایل‌های تکراری و مشابه را پاک کنید. در حالی که این برنامه رایگان است، اما اگر بخواهید بطور هم‌زمان بیش از ۱۰ فایل را پاک کنید، باید این نرم‌افزار را خریداری کنید.

win main 550x449 به دست آوردن فضای بیشتر با پاک کردن فایل‌های تکراری

در نهایت جالب است بدانید که dupeGuru در سیستم عامل‌های ویندوز، Mac OS X و حتی لینوکس کار می‌کند.

Duplicate Music Files Finder

Duplicate Music Files Finder نرم‌افزاری‌ست که فقط بر روی آهنگ‌های موجود در رایانه‌تان تمرکز می‌کند. این نرم‌افزار کاری می‌کند که بقیه نمی‌توانند! Duplicate Music Files Finder در تگ‌های آهنگ‌ها کاوش می‌کند و از طریق نام آهنگ، تکراری‌ها را می‌یابد. اگر آهنگ‌هایتان را از روی CD به اصطلاح ریپ کرده‌اید و یا از منابع متفاوت اقدام به پیدا کردن آهنگ‌های مورد علاقه‌تان می‌کنید، احتمالا باید آهنگ‌های تکراری زیادی داشته‌باشید. حالا چرا این نرم‌افزار منحصربه‌فرد است؟ چون ممکن است از یک آهنگ، فایل‌هایی با کیفیت‌های متفاوت داشته باشید! این‌جاست که این نرم‌افزار با استفاده از جستجو در تگ‌ها می‌تواند به کمکتان بیاید. برای فعال کردن این قابلیت، بعد از نصب برنامه، بر روی دکمه‌ی Options کلیک کرده و Use Tag Information را فعال کنید.

duplicate music file finder use tag information 1 550x380 به دست آوردن فضای بیشتر با پاک کردن فایل‌های تکراری

یک یا چند پوشه را به آن نشان دهید و او آهنگ‌های مشابه حتی با نام‌ها و سایزهای متفاوت را به شما نشان خواهد داد.

WinMerge

WinMerge با بقیه‌ فرق می‌کند و اقلا برای من بدردبخورتر است. ممکن است ۲ فایل متنی داشته‌باشید که خیلی شبیه هم باشند ولی یکی چند خط اضافه‌تر دارد. مثلا ویرایش‌های متفاوتی روی یک فایل انجام داده‌اید و حالا نمی‌دانید کدام یک ویرایش بهتری‌ست. با این برنامه می‌توانید آن‌ها را با هم مقایسه کنید و پس از سبک-سنگین کردن آن‌ها را یکی کنید.

filecmp inlinediff 550x374 به دست آوردن فضای بیشتر با پاک کردن فایل‌های تکراری

شما با پاک کردن فایل‌های تکراری، چقدر حجم اضافه مجانی خریدید؟

این مطلب در مجله اینترنتی نودایران و توسط روزبه رضوی منتشر شده است. برای ثبت نظر لطفا به این لینک مراجعه فرمایید.

خوراک مجلهپذیرش آگهی صفحه مجله در فیس‌بوک