Shared posts

10 Dec 08:55

بیاید اینستاگرامم

by گیلاسی

دوستان نازنینم. لطفا من رو از طریق اینستاگرامم دنبال کنید. برای اینستاگرام لازم نیست حتما گوشیتون خوب باشه. خوشبختانه از طریق کامپیوتر هم میتونید عضو اینستا بشید.  من سعی میکنم داستانهام رو اونجا بنویسم. با همین لحن اینجا. من الان فقط تو اینستا هستم. حقیقت اینه اونجا کسی نمیتونه چرت و پرت بگه. سریع بلاکش میکنم و اعصابم هم راحته. اینجا آنقدر توهین بهم شد که دلم رو زد. شاید روزی دوباره برگردم که تو اینستا حتما میگم. آدرس من در اینستاگرامم : mohadeseh.khaloo

08 Mar 06:27

خرید اینترنتی کتاب

by زن بابا

 

یکی از خوانندگان عزیز زحمت کشیده و آدرس زیر را برای خرید اینترنتی کتاب در اختیار ما گذاشته اند.  که جا دارد از این دوست عزیز سپاسگزار باشم و امیدوار به جبران این لطف . 

 

http://www.qoqnoosp.com/Search/0/Advanced/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%AA-GoodExplain2

22 Feb 15:01

داستان‌های عامه‌پسند – یک

by حسین وی

یک روز دست می‌اندازی به جیب، پَرِ شال، زیر فرش اتاق، گاوصندوق یا حساب بانکی‌ات، همان‌جا که همیشه بوده – پر بوده – و همیشه خیالت را راحت می‌کرده که «هست»، «هنوز» هست و هنوز می‌شود دست انداخت و بیرون کشید و خرج کرد؛ و می‌بینی که نه! دیگر تمام شد! باید برای روزنامه تسلیتی که نه، آگهی استخدامی، چیزی بفرستیم. می‌بینی که هی یادت رفته همان دست که می‌گیری همان دست هم بدهی. که جیب و فرش و گاوصندوق و حساب عابربانک‌ات «جادویی» نبوده‌اند که برایت پول بسازند و سکه روی سکه‌ات بگذارند. در بهترین حالت، فقط امانت‌دار خوبی بوده‌اند برای همان‌قدری که به‌شان سپرده‌ای؛ همان را تمام و کمال به‌ت برگردانده‌اند تا به امروز. و امروز که دست می‌اندازی، دستت می‌خورد به سوراخ ته جیب، خاک کف گاوصندوق را به خود می‌گیرد و «موجودی حساب شما کافی نمی‌باشد» تحویلت می‌دهد.

حساب عشق و رابطه و رفاقت و از این دست هم همین است عزیز دل من! آن روز که بی‌حساب از کیسه‌ی «دوستم دارد و دوستش دارم» خرج می‌کردی و عشق و علاقه و محبت را پای اعتماد می‌ریختی، گمانم یادت نبود که این کیسه هم ته دارد.

شنیده بودی که عشق و محبت و چه و چه سرمایه است و الخ. درست. اما باقی‌اش را نشنیدی – کسی نگفت، گفت؟ – که هیچ کاسبی در بازار، از سرمایه نمی‌خورد. سرمایه اسم‌ش را روی خودش دارد: اگر خرج‌ش کنی از کف می‌رود. سرمایه را باید به کار انداخت و کار کرد و سود برد. گیرم که کم باشد.

حالا معشوقی، رفیقی پیدا کرده‌ای و روزگار خوش‌ات را گذرانده‌ای؛ بی‌حساب. غافل، که باید حال خوش‌ات را به کار می‌انداختی: انرژی می‌گرفتی. پیش می‌رفتی. آرزوهات را می‌جستی. بت‌هات را می‌شکستی. زیبایی‌هات را می‌یافتی. مهربانی می‌کردی. قشنگ‌تر می‌شدی. از حساب عشق و رفاقت برمی‌داشتی، خرجِ امید و شادمانی‌ات می‌کردی و سودش را دوباره سر سفره‌ی شریک‌ات – عشقت، رفیقت – می‌گذاشتی.

وقتی مست از شیفتگی و هیجان و هوس، جیک‌جیک مستون سر می‌دادی، یادت به سرمای زمستونِ روزمرگی و تکرار و ملال نبود.
بود؟
.

22 Nov 20:59

شمع و چراغ ها رو روشن کنین، امشب عروسی داریم

by سیب به دست

inde88x

ویولتای عزیز

صمیمانه ترین شادباش های اهالی اندرونی را بپذیر

از طرف جمعی از قلم به دستان و دوستان و دوست دارانت

(عکس تزیینی است)


دسته‌بندی شده در: خودش
04 Nov 20:46

امان از اینهمه محبت!

by امی
این مطلب توسط نویسنده آن رمزگذاری شده و از طریق فید قابل مشاهد نمی‌باشد. شما با مراجعه به وبلاگ نویسنده و وارد کردن رمز عبور می‌توانید مطلب مورد نظر را مشاهده نمایید.

[برای مشاهده این مطلب در وبلاگ اینجا را کلیک کنید]