Shared posts

29 Sep 22:28

مروری بر خاطرات

by baranbahari52

بوی پاییز تو مشامم می پیچه ، مخصوصا" وقتی فشم میرم احساس میکنم سردی زود رس ییلاقات فرارسیده . همیشه دلم از پاییز می گیره ، با وجودی که از گرما کلافه میشم ، اما نور نارنجی رنگ و تند تابستون رو دوست دارم ..

حتی وقتی خسته یا بیمار باشم ، با شروع صبح تابستون ، خون تازه ای تو رگهام می پیچه و آماده ی شروع زندگی میشم .

زندگی خودمون هم مثل همین تغییر فصل هاست .

امروز مهردخت نشسته بود داشت یه کار با مداد رنگی رو که از صورت اسطوره ش (م ا ی ک ل  ج ک س ون ) کشیده بود ، تکمیل میکرد ، فرم صورتش ، تمرکزی که رو کار کرده بود حتی طرز نفس کشیدنش من رو یاد پدرش می انداخت .

با لبخند محزونی بهش نگاه می کردم و خیلی از خاطرات زندگیم ، مثل فیلم از جلوی چشمام رژه رفت . محبت عمیق پدرش در بیست سالگی تو قلبم جوونه زد و دلزدگی و نفرتی که بعد از ده سال زناشویی در سی سالگیم ریشه داد و منجر به جداییم شد ، اما یادگار همه ی خاطرات تلخ و شیرین از اون سالهای زندگیم همین موجود زیبا و دوست داشتنیه که جونم به نفسش بنده و اسم عزیزش مهردخته.

خوبیه زندگی به جاری بودنشه ، گاهی فکر میکنی از غم روزگار طاقتت طاق شده و همین الان دوست داری عمرت تموم شه و راحت شی از اینهمه جور و جفا ، ولی وقتی زمان میگذره و دوباره قاطی زندگی میشی ،به عقب که برمی گردی میبینی اون لحظه های سخت و تموم نشدنی هم تموم شدند و تو باز هم زنده ای و زندگی میکنی ..

باز هم روزهای سخت تر از اون رو میبینی و باز هم لبت به خنده های از ته دل باز میشه .

پس هیچوقت قبول نکنید که دیگه بدتر از این نمیشه و دیگه بریدید ، فقط طاقت بیارید تا بگذره .

*********

همین مرور خاطرات، باعث شد یاد بچگی ها و خرابکاری های مهردخت بیفتم و به خودم که اومدم ، دیدم لبخندم شده خنده ی درست و حسابی .

بلند شدم عاشقانه سر مهردخت رو که همچنان نقاشیش رو تکمیل می کرد بوسیدم و گفتم : الهی قربونت برم عزیزم .... تو چقدر شیطون بودی زلزله

چند تا از خرابکاریاشو مینویسم ، دوست دارم ثبتشون کنم تا سالهای بعد بازم با مرور خاطره هام ، حسش رو تازه کنم و لبخند رو مهمون لبهام .

** یه روز بعد از ظهر با مینا و مهردخت نشسته بودیم موهامونو سشوار می کشیدیم . تو همون  شش ماهی  بود که برای دادخواست طلاق اومده بودم خونه ی بابا اینا بودم .

مهردخت چهارسالش بود و دقیقا نشسته بود کنارم و داشت به حرکت برس و سشوار نگاه می کرد . مینا هم یه کاغد کادو تو دستش بود و یه چیزی رو کادو می کرد . در کسری از ثانیه مهردخت قیچی رو برداشت و باهاش سیم سشوار روشن رو قیچی کرد . فیوز با سرو صدای وحشتناکی پرید و ما وقتی به خودمون اومدیم تازه فهمیدیم چی شده . تا به هفته ته دلم میلرزید که اگر دسته های قیچی عایق نبودند الان باید چه خاکی به سرم میذاشتم .

** یه بار هم بعد از ظهر یه روز تعطیل بود ،  مهردخت کلاس اولی بود و داشت چند تا کتاب رو ورق میزد و کلمه هایی که بلد بود رو می خوند .  من خیلی خوابم گرفته بود .بهش گفتم : مامان جون من یکمی میخوابم تو هم کارای خودت رو بکن .

تو عالم خواب و بیداری حس کردم از پیشم رفته و هی صدای آب و شلپ شولوپ میاد ولی انگار یه برج رو بدن من ساخته بودند اصلا: نمیتونستم خودمو تکون بدم ..

بالاخره وقتی با کلافگی از سرو صدای مهردخت و خوابای پریشون بیدار شدم دیدم تو پدیرایی اندازه ی یه دریا آب راه افتاده ..

با وحشت به مهردخت گفتم اینجا چه خبره ؟؟ عینه سنجاب نشست جلوم و با اون چشمای درشتش گفت : برات فرشا رو شستم تا خستگیت در بیاد !!!

*****

اگر از این شیرین کاریای بچه ها یادتونه بنویسید تا دور هم باشیم . البته فکر نکنید ماجراهای من و مهردخت همین دوتا بود یا چند تا اضافه تر .. نه .. مهردخت از هر 365 روز سال 3650 تا خرابکاری ، نشون من داده اما این دوتا رو محضه اشانتیون نوشتم

******

گل های اوایل شهریور رو با مهردخت جان براتون اینجا گذاشتیم تا وجود عزیزتون رو گلباران کنیم

پینوشت : تولد ماهی سیاه کوچولوی ناز و عزیز بلاگفا مبارک باشه . براش بهترین ها رو آرزو می کنم .                   

30 Aug 07:24

17 Coolest Signatures Ranked

30 Aug 07:23

انجی دیکینسون ، ریو براوو و باقی ماجرا

by مرد مرده
  انجی دیکینسون در ریوبراوو زنی است مصمم که از دوک خوشش آمده و آن قدر برای اش اهمیت قائل است که شب با یک شات گان پر توی بغل روی صندلی بار می خوابد تا اگر کسی خواست وقت خواب ، آسیبی به دوک بزند دخلش را بیاورد . نکته ی جالبش این جاست که پیش از این دوک تمام سعی اش را کرده بود که دختر را از شهر بیرون کند . دلم یک همچین زنی می خواهد نه این فنچ منچ های ضعیف و پیزوری که وقتی به مشکل بر می خوری چنان فلنگ را می بندند که انگار اصلن وجود نداشته اند . دوک وقتی بیدار می شود و دختر را می بیند که با شات گان روی صندلی خوابش برده بغلش می کند و با خودش می بردش به رختخواب ، بله ؛ چنین دختری لایق تختخواب یک مرد است .     و خود فیلم ؛ وسترن درجه ی یکی است از هاوارد هاوکس که در سال 1959 ساخته شده و به تلاش های کلانتر یک شهر کوچک برای در زندان نگه داشتن برادر یک بدمن ثروتمند که آدم های زیادی را برای در آوردن برادرش اجیر کرده می پردازد . تنها کمک کلانتر در این بین یک مست ، یک چلاق و یک هفت تیرکش کم سن و سال است . ریو براوو را می شود یکی از فیلم های نمونه ای ژانر وسترن دانست ، فیلمی متعلق به دورانی سپری شده که در کمال شگفتی ذره ای غبار زمان بر آن ننشسته و همچنان پس از گذشت بیش از نیم قرن از ساخته شدنش تر و تازه و تماشایی است .این سه وسترن اخیری که دیده ام ؛ ریو براوو ، مرد آرام و مردی که به لیبرتی والانس شلیک کرد هر سه فیلم های بسیار خوبی بودند که حتی پس از اتمام فیلم ، نمی توانستم شخصیت های شان را فراموش کنم ، انگار فقط فیلم نبودند ، زنده بودند . چیزی که در تماشای مجدد وسترن های کلاسیک به زبان اصلی متوجه اش شده ام خیانت برخی دوبلورهای ایرانی در حق فیلم های خوب تاریخ سینماست ، بیشتر اوقات میزان دستکاری در لحن کاراکتر ها و فرم حرف زدن و دیالوگ ها چنان زیاد است که عملن کل ارزش فیلم را از بین می برند . چنان چه قصد تماشای فیلم های کلاسیک را دارید به طور موکد پیشنهاد می کنم ، مگر در مواردی انگشت شمار ، آن ها را به زبان اصلی ببینید و زیاد در بند افسانه ی خوب بودن دوبله های ایرانی نباشید ، خوب بودن دوبله های ایرانی یک چیزی است در مایه های خوب بودن ترجمه های ذیح الله منصوری .  
30 Aug 07:09

کاغذ دیواری رنگی برای ۸ شهریور

by editor

دیدن عکس های قشنگ انرژی بخش میتونه بخش مهمی از روز یه آدم رنگی رو بسازه. صفحه مانیتور لپ تاپ، تبلت یا گوشی همراهمون چیزهایی هستن که در طول روز خیلی چشممون بهشون میفته. چه خوب میشه اگه عکسی که توی پس زمینه ی این لوازم میبینیم، یه عکس انرژی بخش و شاد کننده باشه! رنگی رنگی هر روز براتون کاغذ دیواری های خوشگل، با سایزی که با کمترین تغییر برای هر گجت الکترونیکی قابل استفاده باشه رو آماده میکنه و در اختیارتون قرار میده. شما میتونید هر روز این کاغذ دیواری هارو دانلود کنید تا چیزی که در طول روز بیشتر از همه چشمتون بهش میفته، یه منظره آرامش بخش یا یه عکس شاد و محرک باشه.

تصویر پایین رو در کامپیوترتون ذخیره کنید و به عنوان پس زمینه مانیتور انتخابش کنید.

38

The post کاغذ دیواری رنگی برای ۸ شهریور appeared first on رنگی رنگی.

30 Aug 07:04

روغن پالم ، آب معدنی های آلوده و هواپیماهای الکی

by مرد مرده
1. روغن پالم موجود در برخی مواد لبنی موجب بروز بیماری های قلبی و عروقی می شود . 2 . در کشورهای دیگر، آب معدنی را در داخل شیشه پُر می‌کنند، نه در بطری‌ها زیرا اشکال این بطری‌ها این است که در دمای بالا، مواد پلیمری آن آزاد می‌شود که بسیار خطرناک است. 3. ناتو در افغانستان از ایران آب معدنی خریداری کرده است و پس از انجام آزمایش‌ها بر روی این بطری‌ها عنوان کرده است که آب معدنی‌های تولید ایران سرطان زا هستند. 4. سقوط هواپیمایی دیگر . 5 . انرژی بی فایده ی هسته ای . 6 . تحریم های کمر شکن و عدم نظارت دقیق بر چگونگی عرضه و تولید مواد غذایی . 7. استفاده از مواد مضر برای سلامتی در بسیاری از مواد غذایی تولید داخلی . 8. به نقل از " فود پرس " ؛ چند کانتینر روغن آفتابگردان مانده هم وارد زنجیره صنایع غذایی کشور شده است. این روغن ها به علت ماندن زیر آفتاب خاصیت ترانس بالا پیدا کرده اند و به شدت برای سلامت مضر هستند. « ترانس این روغن های آفتابگردان به دلیل اینکه ۸-۷ سال زیر آفتاب مانده بود، مانند روغن های پالم بسیار بالا رفته بود. این بدان معنی است که این روغن ها به هیچ عنوان قابلیت استفاده خوراکی ندارند و برای سلامت بدن مضر هستند. باید جلوی استفاده از آنها در صنایع غذایی گرفته شود.» 9. ظاهرن هر قدمی که در این مملکت تحریم زده برای سلامتی خودمان بر می داریم قدمی در جهت تخریب سلامتی مان است . 10 . اکثر مطالبی که در بالا خواندید صرفن نقل قول های کلمه به کلمه از منابع معتبر بود . می خواستم یادداشتی به طنز برای این ماجراها بنویسم ولی کلیت ماجرا چنان تلخ و آزاردهنده است که واقعن نمی توانم باهاش شوخی کنم . عصبانی تر از این هستم که با سلامتی ام شوخی کنم . 11 . من صبح ها یک لیتر شیر و عصر ها وقت ورزش یک و نیم لیتر آب معدنی می خوردم . حالا مجبور شده ام هر دو را از برنامه ی غذایی ام حذف کنم . 12 . ما در مملکتی زندگی می کنیم که معمولن کسی صدایش در نمی آید شک نکنید اضطرار وضعیت در حدی بوده که وزیر بهداشت تشخیص داده برای حفظ سلامتی مردم باید در مورد خطر روغن پالم موجود در مواد لبنی هشدار بدهد . 13 . چرا وزیر بهداشت اسامی شرکت های متخلف را اعلام نمی کند تا مردم تکلیف خودشان را بدانند و محصولات لبنی را به کل از سبد غذایی خود حذف نکنند ؟ چند کانتینر روغن آفتابگردان مانده هم وارد زنجیره صنایع غذایی کشور شده است. این روغن ها به علت این ماندن زیر آفتاب خاصیت ترانس بالا پیدا کرده اند و به شدت برای سلامت مضر هستند. - See more at: http://www.foodpress.ir/Post.aspx?Id=e08aa9a5e4764bfe91134734ba52d3ed&Title=%20%20%D8%A8%D8%B9%D8%AF%20%D8%A7%D8%B2%20%C2%AB%D9%BE%D8%A7%D9%84%D9%85%C2%BB%E2%80%8C%20%D8%AD%D8%A7%D9%84%D8%A7%20%D9%86%D9%88%D8%A8%D8%AA%20%D8%B1%D9%88%D8%BA%D9%86%20%C2%AB%D8%A2%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%C2%BB%20%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF#sthash.LNLuheSq.dpuf چند کانتینر روغن آفتابگردان مانده هم وارد زنجیره صنایع غذایی کشور شده است. این روغن ها به علت این ماندن زیر آفتاب خاصیت ترانس بالا پیدا کرده اند و به شدت برای سلامت مضر هستند. - See more at: http://www.foodpress.ir/Post.aspx?Id=e08aa9a5e4764bfe91134734ba52d3ed&Title=%20%20%D8%A8%D8%B9%D8%AF%20%D8%A7%D8%B2%20%C2%AB%D9%BE%D8%A7%D9%84%D9%85%C2%BB%E2%80%8C%20%D8%AD%D8%A7%D9%84%D8%A7%20%D9%86%D9%88%D8%A8%D8%AA%20%D8%B1%D9%88%D8%BA%D9%86%20%C2%AB%D8%A2%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%C2%BB%20%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF#sthash.LNLuheSq.dpuf
30 Aug 07:03

13 دلیل برای این که چرا باید با یک کرم کتاب قرار بگذارید !

by مرد مرده
  پیش نوشت : در وب گردی های امروزم به یادداشت جالبی برخوردم تحت عنوان " یازده دلیل برای قرار گذاشتن با یک کرم کتاب " ، به نظرم بامزه آمد ، خواستم همان طور که بود ترجمه اش کنم ولی بعد دیدم نه ، دوست دارم یک چیزهایی بهش اضافه کنم ، مرد مرده ایزه اش کنم بنابراین آن چه خواهید خواند نه یک نوشته ی اریجینال است و نه یک ترجمه ی صرف . 1 . با ما همیشه چیزی برای صحبت کردن دارید . 2 . چون معمولن از روابط دختر پسری سر در نمی آوریم تنها و بدبخت هستیم و می توانید عین آب خوردن با ما دوست شوید . یک نیمچه لبخند هم کفایت می کند . 3 . ما از غول ها یاد گرفته ایم ؛ رومئو، آقای دارسی ، رت باتلر ، جی گتسبی و ... . خوب بلدیم طرف مان را دوست داشته باشیم و چطور دوست داشتن را بلدیم . 4. ما می توانیم تمام شب بیدار بمانیم ؛ ساعت چهار صبح برای ما هیچی نیست . چون معمولن وقتی کتاب دست مان می گیریم اکثر اوقات تاخود صبح مشغولیم . حالا فکر کنید کتاب دست مان نباشد و تا صبح با شما مشغول باشیم ! 5 .  اگر پول دست مان باشد همیشه پایه ی سفریم . 6 . ما اصلن گیر نیستیم . کافی است یک کتاب زیر دماغ مان باشد . اصلن یادمان می رود که وجود دارید . خیلی راحت می توانید به زندگی تان برسید و خیال تان از بابت ما راحت باشد . 7. حوصله ی حرف های خاله زنکی را نداریم عوضش کلی حرف جالب برای تان داریم . 8 . خیلی راحت می توانید برای مان هدیه بگیرید . هدیه های مان هم ارزان است . یک دانه کتاب تا سر حد مرگ می تواند خوشحال مان کند . 9 . چطور می توانید مردهای کسل کننده ای را که شعورشان در حد نرخ دلار و بازی فوتبال دیشب و جی اف های سابق و دختر همسایه است را تحمل کنید ؟! 10 . کرم کتاب ها معمولن شبیه جوجه اردک های زشت هستند ، کافی است کمی به خودمان برسیم و یک لباس درست درمان تن مان کنیم تا از عشق ما به در و دیوار بزنید ! 11 . کرم کتاب ها معمولن به طرز جدی ای راز دار هستند ؛ این خصیصه در ایران خیلی مهم است ، دختر ها این را خوب می دانند . 12 . بیرون رفتن با ما لذت بخش است ، می توانید پز دوست همه چیز دان تان را به دوستان تان بدهید و آتش شان بزنید ! 13 . کرم کتاب ها معمولن آدم های بسیار آرامی هستند و بعید است آزارشان حتی به یک مورچه هم برسد برای همین می توانید هر بلایی که دل تان خواست سرمان بیاورید .   بعد نوشت به خودم : هدفت از نوشتن این یادداشت چه بود ؟   پی نوشت : یادداشت بعدی معرفی و تحلیل کتاب دوزخ دن براون خواهد بود .
30 Aug 07:01

معرفی و تحلیل کتاب دوزخ دن براون

by مرد مرده
  دوزخ که چهارمین کتاب از سری داستان های ماجراجویانه ی پروفسور رابرت لنگدان است در بیمارستانی در فلورانس با لنگدانی که به سرش شلیک شده شروع می شود و داستان قدم به قدم گسترش می یابد تا این که به طاعون زوبریست ختم می شود طاعونی که توسط برتراند زوبریست ایجاد شده و اینک وی بر اساس تعالیم دانته در شاهکار بی بدیلش ، کمدی الهی ، تصمیم به پخش کردن این اپیدمی مرگ بار گرفته است و رابرت لنگدان تنها کسی است که می تواند او را متوقف کند .   دن براون کتاب جدیدش ، دوزخ را با نقل قولی مشوش کننده از دانته آلیگیری آغاز می کند و شالوده و اساس اخلاقی و معنایی کتاب را با همین یک جمله مشخص می کند . " ظلمانی ترین مکان ها در دوزخ از آن کسانی است که در زمانه ی بی اخلاقی بی طرف می مانند . " کتاب در وهله ی اول یک داستان هیجان انگیز سرگرم کننده است که برای لحظه ای نمی شود از خواندن اش دست برداشت و در لایه های زیرین ، داستانی جدی درباره ی منطقه ی خاکستری اخلاقیات است ، این که یک انسان برای انجام کار درست تا کجا می تواند پیش برود . کما این که ضد قهرمان نابغه ی دوزخ ، برتراند زوبریست با علم به این که بشر در آستانه ی انفجار جمعیت و حتی انقراض است تصمیم گرفته به جهت صلاح نوع بشر طاعونی ویران کننده را بر سر انسان ها آوار کند . دوزخ به سیاق سری فیلم های هویت بورن با پروفسور لنگدان ی آغاز می شود که حافظه اش را از دست داده و باید به هر شکل ممکن از تعقیب کنندگان بی شمارش که یکی از آن ها کپی برابر اصل " دختری با خالکوبی اژدها " است ، فرار کند و در این حین کشف کند که چرا دارند تعقیب اش می کنند تعقیب و گریز نفس گیری که از عمارت های پر هیب و شگفت فلورانس آغاز و به مسجد ایاصوفیه در ترکیه ختم می شود و در این مسیر پر پیچ و خم ، دن براون ذهن ما را با انبوهی از اطلاعات علمی ، تاریخی ، نماد شناسی و باستان شناسی انباشته می کند تا با چنان انباشت اطلاعاتی بی وقفه ای رو برو شویم که برای یک لحظه هم مجال فکر کردن نداشته باشیم چرا که اگر بخواهیم فکر کنیم ممکن است سوالی ویران کننده به ذهن مان خطور کند ، سوالی که کلیت کتاب را از اساس با مشکل رو به رو می کند ، برتراند زوبریست دانشمند نابغه ای است که می خواهد طاعونی مر گبار را به دلیلی اخلاقی و با همان منطق قدمی توجیه وسیله به وسیله ی هدف ، شایع کند ، خب تا این جای کار هیچ مشکلی با منطق داستانی " دوزخ " ندارم ولی این که نقطه ی صفر شیوع و جایی که قرار است فاجعه از آن شروع شود را به صورت رمزهایی پیچیده بر اساس کمدی الهی دانته مشخص کرده به نظر احمقانه می رسد . هیچ منطقی از چنین عمل ابلهانه ای پشتیبانی نمی کند . هیچ آدم عاقلی وقتی هدف هراس آوری مثل کشتار جمعی دارد مکان و زمان آن را به هیچ شکل اسرار آمیزی که قابل کشف باشد مشخص نمی کند . اگر با این منطق بخواهیم به داستان نگاه کنیم وجود رابرت لنگدان در داستان و کلیه ی ماجراهای اش به نظر عبث می رسد و کل داستان را از صفر تا صد می شود با یک پاک کن به جهت فقدان منطق روایی پاک کرد . از این موضوع که بگذریم ، رابرت لنگدان استاد دانشگاه هاروارد و متخصص برجسته ی نماد شناسی و نشانه شناسی است و قاعدتن شخصیت فرهیخته ای است که اطلاعات بسیار زیادی در مورد تاریخ ، نماد ها و نشانه ها دارد و بیشتر صفحات کتاب هم ، وقتی لنگدان در حال فرار یا تعقیب نیست با اطلاعاتی بسیار جالب و سرگرم کننده پر شده اند که اصلن نکته ی آزاردهنده ای نیست و دن براون موفق شده در دل داستانی پر از تنش و درگیری به خواننده ی خود یک چیزهایی هم در مورد تاریخ و ادبیات و نماد های مختلف یاد بدهد و خب مگر از یک " لذت گناهکارانه " چه انتظار دیگری می شود داشت ؟   اگر در هنگام ارزشیابی دوزخ ، معیار را بر اقبال عمومی و فروش جهانی آن بگذاریم دوزخ کتابی است پنج ستاره که به راحتی توانست عنوان پرفروش ترین کتاب سال 2013 را از آن خود کند و هم اینک نسخه ی سینمایی آن نیز با بازی تام هنکس در حال ساخت است . دن براون با وجود غرولند های مکرر منتقدین در مورد کلیشه ای و قابل پیش بینی بودن ساختار آثارش نویسنده ای است بسیار محبوب و پرطرفدار که انتشار کتابی تازه از وی اتفاقی بزرگ در صنعت نشر کتاب است .   پی نوشت : ترجمه ی حسین شهرابی از دوزخ قابل قبول و روان است ، البته کتاب غلط های املایی و نگارشی کم ندارد و به نظر می رسد  در جاهایی شتاب زده ترجمه شده تا سریع تر به دست مخاطب برسد و گرنه در متن کتاب شاهد عباراتی مثل " طوفان داره می شه " یا " سینا احساس سبکی و خوشحالی مرد " ( هردو مورد در یک صفحه ) و موارد دیگری از این قبیل نمی بودیم ولی خب کلیت ترجمه با وجود این که احتیاج به مقادیری ویراستاری دارد خوب است و وقت مطالعه مشکل خاصی ایجاد نمی کند و می شود به راحتی غرق در داستان های شگفت انگیز پروفسور لنگدان شد . نکته ی جالب : نسخه ای که با ترجمه ی حسین شهرابی منتشر شده 704 صفحه است و نسخه ی اصلی کتاب ، 463 صفحه که توسط انتشارات دابل دی منتشر شده است . امتیاز من به کتاب : 4 از 5 مشخصات کتاب من : دوزخ / دن براون / حسین شهرابی / کتابسرای تندیس / 704 ص / چاپ سوم 1392 / 28000 تومان
30 Aug 05:49

برو جلق بزن، مگو چیست این کار

by آزاده سپهری

 

یدالله رویایی: «ما باید بتوانیم تن و تابوهایش را به شعر برسانیم. وَ شعر را به آنچه در طلبِ آنست – یعنی به زیبا – برسانیم. وَ زیبا درهر متنی اروتیک است. یک نویسشِ خوب، شعر یا نثر، ما را در تمتعِ از خود گاه تا مرز اورگاسم می‌بَرد.»

شاعر، به جای اینکه روزها و هفته ها زحمت بکشی تا شعری بسرایی که تو را به مرز اورگاسم برساند، برو دو دقیقه تو حموم جلق بزن، تا آخرِ اورگاسم میری!

 

.


30 Aug 05:47

Anti date rape drug nail polish

30 Aug 05:42

تقویم رنگی رنگی : ایده های اجرایی برای ۸ شهریور

by editor

اینجا قراره مناسبت های تقویم رنگی رنگی رو یک روز جلوتر بهتون یادآوری کنیم تا بتونید خودتون رو براش آماده کنید، و برای اجرای ایده هایی که اینجا بهتون پیشنهاد میدیم برنامه ریزی کنید. شما هم میتونید پیشنهادات خودتون رو که مربوط به مناسبت فردا هستند، در قسمت نظرات این صفحه به نمایش بذارین. مناسبت فردا: روز بررسی نیم سال اول سال!

#8 (1)

لینک دانلود اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی حرفه ای ( با امکان تاریخ میلادی و قمری و امکان یاد داشت نویسی و مدل های مختلف ویجت ساعت و تقویم)

لینک دانلود اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی ( نسخه رایگان)

توضیحات بیشتر در مورد اپلیکیشن تقویم رنگی رنگی

The post تقویم رنگی رنگی : ایده های اجرایی برای ۸ شهریور appeared first on رنگی رنگی.

30 Aug 05:39

Heavy breathing

30 Aug 05:36

۸ شهریور – صبحت بخیر و رنگی

by editor
هر روز از زندگی رو مثل پله ای از نردبون بزرگی که به آرزوهات ختم میشه ببین. هر روزی که بیدار میشیم، کسی رو خوشحال میکنیم و چیز جدیدی یاد میگیریم، روزیه که توی زندگیمون تا ابد به حساب میاد. پس لحظه لحظه این روزهای خوب شهریوری رو قدر بدون و خودت رو برای یه پاییز پر ماجرا آماده کن.
این هدیه امروز ماست تا تو رو برای یه روز خوب همراهی کنیم. حسی که از این تصویر گرفتی رو تا شب همراه خودت نگه دار و به اطرافیان‌ات منتقل کن. اگر یه کوچولو در مورد زندگی خودت و روزایی که گذروندی فکر کنی متوجه میشی که هیچ دوران سختی نبوده که دائمی باشه و هر چیز سختی گذشته . خوبه که همیشه اینو یادمون باشه که هیچ چیزی قرار نیست تا ابد بمونه.
08

The post ۸ شهریور – صبحت بخیر و رنگی appeared first on رنگی رنگی.

30 Aug 05:35

Not saying you are gonna need it, but if you do

28 Aug 08:29

۶ شهریور – صبحت بخیر و رنگی

by editor
هر روز از زندگی رو مثل پله ای از نردبون بزرگی که به آرزوهات ختم میشه ببین. هر روزی که بیدار میشیم، کسی رو خوشحال میکنیم و چیز جدیدی یاد میگیریم، روزیه که توی زندگیمون تا ابد به حساب میاد. پس لحظه لحظه این روزهای خوب شهریوری رو قدر بدون و خودت رو برای یه پاییز پر ماجرا آماده کن.
این هدیه امروز ماست تا تو رو برای یه روز خوب همراهی کنیم. حسی که از این تصویر گرفتی رو تا شب همراه خودت نگه دار و به اطرافیان‌ات منتقل کن. بهترین راه غلبه بر ترس ها اینه که باهاشون روبرو بشیم . شاید از نزدیک اونقدر ها هم ترسناک نباشن!
06

The post ۶ شهریور – صبحت بخیر و رنگی appeared first on رنگی رنگی.

28 Aug 08:29

Please tap on glass

28 Aug 08:22

Robin Williams may be alive

28 Aug 08:21

استارت آپ ویکند تهران – گزارش روز اول

by مجله آنلاین رنگی رنگی

همایش استارتاپ ویکند تهران توی سه روز چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه برگزار میشه. تیم خبرنگاری ما هم توی این همایش شرکت می کنه تا براتون گزارش زنده تهیه کنه. موضوع این همایش ایده پردازی برای شروع یک کسب و کار جدید، و عملی کردن ایده هاست. اطلاعات بیشتر درباره شرکت توی این همایش رو اینجا بخونید.

 

این سمینار در مورد پیشرفت خانم ها در شرکت در استارتاپ ها و رسیدن به اهداف کاریشون هست
لیست میهمان های این سمینار و توضیحاتش رو می تونید در وبسایت tehra.startupweekend.ir ببینید
سمینار رو آقای حمیدرضا احمدی شروع کردن. موضوع صحبت: موانعی که باعث شده خانم ها  وارد بازار استارتاپ ها نشوند.

 

صحبت رو خانم نادره شاملو شروع می کنند . (خانم شاملو مشاور واقتصاد دان ارشد در بانک جهانی ، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بوده است. او ۲۹ سال سابقه در بانک جهانی در موقعیت های فنی، مشاوره و مدیریت در قسمت های مدیریت اقتصادی ، توسعه بخش خصوصی ومالی، زیرساخت های ومحیط زیست، اداره امور شرکت ها و اقتصاد دانش فعالیت داشته است.)
بعد از ابراز خوشحالی برای حضور در جمعی که  ۶۰% آن زنان هستند،  در مورد کار و گذشته کاریشون توضیح می دهند.
خانم شاملو : خانم ها با تمامی محدودیت های موجود در جوامع خاور میانه باز هم کسب و کار های خود را توانسته اند به انداره آقایان و حتی بیشتر هم گسترش بدهند پس این محدودیت ها مانعی برای پیشرفت نخواهند بود. ( رنگی رنگی خیلی با این موضوع موافقه ! محدودیت ها مانع نیستن)

خانم سادیا خان شروع به صحبت کردند . (مدیر اجرایی شرکت Selar، موسس و مالک شرکت لجستیک که راهکارهای مدیریت زنجیره ای را همراه با مشاوره کسب و کار ارائه می دهد.)
در ابتدا اشاره کردند که خودشون کسب و کار اولیه رو با تمامی شرایطی که در کشورشون بوده استارت زدن و این نشون دهنده اینه که هیچ مانعی برای پیشرفت وجود نداره

خانم سادیا خان : در پاکستان توقع از خانم ها همان نیاز های خانواده و معمولی هستش که این ذهنیت رو در زنان جامعه ایجاد کرده که همیشه مانعی بر سر راهشون هست.

با تمامی این مشکلات ایشون از افراد زیادی در کارشون کمک گرفتن و این نشون دهنده اینه که زنان می تونن حتی در این جوامع به انداره مردان اقتصاد کشور رو در دست بگیرند.

خانم دردانه داوری  شروع به صحبت می کنن. (خانم دردانه داوری یک کارآفرین موفق است که شرکت خود را در سال ۱۳۸۷ در زمینه مشاوره مدیریت استراتژی راه اندازی کرد. او۳ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه های برتر ایران و آمریکا از جمله دانشگاه صنعتی امیر کبیر و MIT دارد. تخصص وی در استراتژی بازاریابی و تجربه کار در بانک جهانی، MIT و بنیاد جهانی گردشگری است. او به تازگی به ایران برگشته و در حال فرصت سنجی در بازار ایران است. )

کمی در مورد خودشون توضیح می دن :

از ۱۸ سال پیش وارد کار شدن و شرکت خودشون رو راه اندازی کردن
یکی از نکاتی که تاکید دارن اینه که مهمترین اسلحه برای مقابله با مشکلات : علاقه به کارم بود
سال ۷۶ بعد از ۳ ماه کار اموزی در شرکت های مشاوره مدیریتی  , شرکت خودم رو شروع کردم
در حین تحصیل به هدف ایجاد بازار مشتری و شناسوندن  خودم با استاد ها و دیگران ارتباط برقرار کردم

 

 

بعد از کمی استراحت و سوال هایی که از سخنران ها پرسیده شد دوباره به سالن بر می گردیم.
یکی از سوالات خوبی که مطرح شد و گفت و گویی شروع شد این بود که :

در جامعه ما برای اینکه بتونیم در گروه ها و سازمان هایی که جمعیت اکثر انها آقایان هستند وارد بشیم محدودیت هایی وجود دارد و این باعث می شه خانم ها کمتر در اینگونه مسائل وارد بشن  آیا راه حلی برای این شرایط دارید ؟

جواب خانم نادره شاملو :  تحقیقی در مورد کارآفرینی زنان در ایران نشون می ده زنان بیشتر از چیزی که دیده می شه نقش دارند . در مورد مشکلات ورود به مجالس  هم می شه انگیزه رو برای افراد ایجاد کرد و یا مجالس رو خودمون ایجاد کنیم !

جواب خانم سادیا خان: مهمه که خودمون نتورک رو ایجاد کنیم – همیشه وقتتون رو برای کارهایی که حتی شاید مرتبط نباشن ولی آینده ای خوب دارند بگذارید . این به موفقیت شما کمک می کنه. خانم سادیا به شرایط سختی که در کشور های خاور میانه هست اشاره می کنند و با موافقت با خانم نادره این رو اضافه میکنند که بهتر است خودتون این شرایط رو ایجاد کنید و از دیگران دعوت کنید برای همکاری با شما.

جواب خانم دردانه داوری : من همیشه از زن بودنم در جامعه به گونه ای استفاده کردم که هیچوقت محدودیتی حس نکردم و همیشه به کمکم اومده . همیشه نه تنها در ایران بلکه همه جا می تونه شرایط به گونه ای باشه که برای زنان حضور در کسب و کار های اینگونه سخت بشه ولی هیچوقت این ها مانعی نمی توانند باشند

خانم نادره شاملو برای جمع بندی صحبتهاشون چند دقیقه ای صحبت می کنند که چکیده ای از صحبتاشون رو براتون مینویسیم :
باید روی این تمرکز کنیم که کار آفرینی زنان بازار جدید جهانی رو تشکیل می ده
تحقیقاتی  در کشور های اسلامی داشتم در این مورد که  تصور عمومی در مورد تاثیر اسلام در این مسئله رو بررسی کردم و نتیجه به دست اومده بسیار غیر قابل تصور بود: اندازه شرکت هایی که توسط زن ها مدیریت می شوند در خاور میانه تقریبا با شرکت های مردان برابر  است
محدودیت جامعه در خاور میانه  باعث کاهش اندازه کسب و کار های زنان نشده
مشکلات و سد های موجود بر سر راه کار افرینان برای اقایان و خانم ها مشابه هست  .  جرات خانم ها باعث شده تعداد کمتریشون بتونن به مرحله های بالا برسن
کسایی که شجاعت اجرای خلاقیت خودشون رو دارن قابل تحسین هستن

خانم سادیا بحث رو در مورد اهمیت ایجاد ارتباطات ادامه میدن :
ایشون اشاره کردند که زنان در کشور هایی مثل ایران و پاکستان آمادگی لازم برای ایجاد ارتباطات کاری رو ندارند و این آمادگی باید به شکلی ایجاد بشه
مرحله اول برای ایجاد یک کسب و کار موفق ایجاد روابط هست
مثلا وقتی قصد انجام کاری رو دارید باید بدونید که نیروی لازم رو از کجا باید پیدا کنید . این درگیری ذهنی نباید برای شما ایجاد بشه که حالا از کجا افراد لازم رو پیدا کید
ایشوت حتی در پاکستان روزی در هفته رو تایین کردند و از خانم ها برای شرکت در مجالسی با موضوع ایجاد ارتباط دعوت کردند ولی به مرور زمان به دلیل کمبود انگیره در افراد از تعداد حاضرین کاسته شد
ایشون سخنرانیشون رو با این جمله به اتمام رسوندند
Get out of your comfort zone

خانم دردانه داوری بحث رو ادامه میدهند :
ایشون در مورد کیفیت اجرایی کار و تاثیرش در پیشرفت کسب کار ها صحبت می کنن  و با گفتن داستان های اولین پروژه ها این رو به حاضرین نشون می دن که با افزایش کیفیت مشتری های کوچیک هم به مشتری های بسیار بزرگ و ثابت تبدیل می شن.
بعد از بیان خاطراتی از اولین تجربه های شروع شرکت با همکاران به این نکته اشاره می کنند که شرکت زدن مانند ازدواج هست  : باید با شریک ها ارزش های مشترک داشته باشیم

 

 

سارا یوسینگر که نماینده جهانی استارتاپ هست و در بسیاری از استارتاپ ها در کشور های مختلف شرکت کرده ادامه سمینار رو به دست می گیره. (او نماینده جهانی استارتاپ ویکند است . سارا یوسینگر در حال حاضر مدیر برنامه شرکت آواتک می باشد، او از تجربیات بسیار بالایی در زمینه کارآفرینی ونیز در اختیار گذاشتن تجربیات خود به کارآفرینان نوپا دارد. . )
سارا  یکی از افرادی هست که از سال ۲۰۰۷  در استارتآپ ها شرکت کرده و  به برگذاری و مسائل مطرح شده در این سمینار ها نظارت داره
سارا در مورد استارت آپ هایی که در همین لحظه در کشور های دیگه انجام می شه اطلاع رسانی می کنه

 

 

ساعت : ۷ عصر

 

سارا مربی ها رو معرفی می کنه و بعد میره سراغ تیم ها
و بعد در مورد کار هایی که در روز های آینده انجام می شه توضیحی می ده
سارا از همه افراد درخواست می کنه که ۲ دقیقه بلند شن و با اولین شخص ناشناسی که در اطرافشونه ارتبط برقرار کنن
بعد زمانی رو می ده تا به ایده ای که در ذهن دارند فکر کنند تا بتونن در زمان کمی اون رو توضیح بدن
تک تک افراد برای توضیح ایده های خودشون میان و ۱ دقیقه صحبت می کنن
و بسیار خوشحال کنندس که از ۱۰۰ نفر شرکت کننده ۴۷ نفر برای ایده های خودشون صحبت می کنند
بعد برای جمع آوری رای ها و صحبت با افرادی که ایده های خودشون رو بیان کردن ۱۵ دقیقه وقت داده می شه
افراد برای پیروزی در این مسابقه برای ایده هاشون صحبت می کنن تا  با تایید شدن آن، شانس این رو داشته باشن تا در ۲ روز آینده در مورد ایده اونها بحث بشه و به نتایج برسند.
۱۰ ایده برتر رو اعلام می کنند و همه برای ایجاد گروه ها به طبقه بالا می ریم
در ایجا میز هایی هست که سر هر میز یکی از افرادی که ایده رو بیان کرده نشسته و نیازمندی های خودش برای اجرای ایده رو روی کاغذ نوشته و در انتظار افرادی هست که تمایل به اجرای اون داشته باشه
بعد از ۱ ساعت بحث و گفت و گو تیم ها بطور موقت ایجاد شدن و میریم برای مرحله بعد که فردا صبح شروع می شه .
ایده تیم رنگی رنگی هم تایید شده و فردا میریم که همراه با تیم ما و بقیه بچه ها کارگاه رو دنبال کنیم :)

اتمام روز اول : ساعت ۹ شب

The post استارت آپ ویکند تهران – گزارش روز اول appeared first on رنگی رنگی.

28 Aug 08:17

اگر نویسندگان بزرگ «وایبر»باز بودند!

by علیرضا مجیدی

شبکه‌های اجتماعی و اپلیکیشن‌های پیام‌رسانی می‌توانند یک راه سریع برای لینک‌دهی، اشتراک عکس، ابراز نظرهای سریع و ارتباط با دوستان باشند.

اما روی دیگر سکه آنها، غلطیدن در بیهودگی، تعارفات بیهوده، لطیفه‌های سطح پایین تکراری، درج مطالب نادرست شبه‌علمی و خبرهای دروغین است.

بعید می‌دانم که اگر نویسندگان بزرگ گذشته زنده بودند، روی خوشی به این شبکه‌های و اپ‌ها نشان می‌دادند و تصورم این است که این روزها هم کسانی که در پی مطالعات و اندیشه‌های ژرف هستند، فرصت بسیار اندکی برای این نوع کاربری می‌گذارند.

اما بیایید تصور کنیم که نویسنده‌های آثار بزرگ کلاسیک را مجبور کنیم که با زبان رایج در شبکه‌های اجتماعی سخن بگویند و با استفاده از اسمایلی‌ها یا خندانک‌ها و Emojiها بنویسند.

ما در اینجا از ۱۲ نویسنده (در تخیل خود) خواسته‌ایم که سطر اول آثار وزین خود را برای ما بازنویسی کنند.

8-28-2014 9-36-23 AM

حالا سؤال این است که آیا می‌توانید حدس بزنید هر کدام متعلق به کدام اثر کلاسیک هستند؟!


پاسخ‌ها:

۱- رمان داستان دو شهر چارلز دیکنز:

“It was the best of times, it was the worst of times …

۲- رمان مسخ فرانتس کافکا:

As Gregor Samsa awoke one morning from uneasy dreams he found himself transformed in his bed into a gigantic insect

3- رمان لولیتای ولادیمیر ناباکوف:

Lolita, light of my life, fire of my loins.

4- رمان Gravity’s Rainbow توماس پینچن

A screaming comes across the sky.

5- رمان فرانهایت ۴۵۱ ری بردبری:

It was a pleasure to burn.

6- رمان مادام دالاوی ویرجینیا ولف:

Mrs. Dalloway said she would buy the flowers herself.

7- رمان آناکارنینا از لئو تولستوی:

All happy families are alike; each unhappy family is unhappy in its own way.

8- رمان غرور و تعصب جین آستین:

It is a truth universally acknowledged, that a single man in possession of a good fortune, must be in want of a wife.

9- رمان پیرمرد و دریا از ارنست همینگوی:

He was an old man who fished alone in a skiff in the Gulf Stream and he had gone eighty-four days now without taking a fish.

10- رمان صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز:

Many years later, as he faced the firing squad, Colonel Aureliano Buendia was to remember that distant afternoon when his father took him to discover ice.

11- رمان مورفی ساموئل بکت:

The sun shone, having no alternative, on the nothing new.

12- رمان موبی دیک هرمان ملویل:

Call me Ishmael.

منبع



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

28 Aug 08:14

A candle made of melted crayons

28 Aug 07:52

بوسه

by نیما
راه هایی است

برای گفتن دوستت دارم

که هیچ ربطی به واژه ها ندارند

مثل حالا

که در پایان شعرم

من تو را می بوسم...

 

"پرویز صادقی"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://royaymah.blogfa.com/

 

 

28 Aug 07:40

راز عشق

by نیما
راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی.

در حقیقت هیچکس نمی تواند مال کسی شود.

شریک زندگیت را با طناب نیاز، نبند.

گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب

استفاده کند...

 "جی. دونالد والترز"

28 Aug 07:39

زیبا، تمام حرف دلم اینست

by نیما
28 Aug 07:39

سیب

by نیما

سیبی که حوا را وسوسه کرد،

به گمانم چیزی بود،

شبیه همین سیب گلوی تو

که طعمش را نچشیده

دلم قنج می رود برای تبعید شدن به آغوشت …

 

"فرزانه تقوی"

 

برگرفته از وبلاگ:
http://khiyalekham.blogfa.com/

28 Aug 07:38

اشتباه نکن!

by نیما

اشتباه نکن!
نه زیبایی تو
نه محبوبیتِ تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم ...

"شمس لنگرودی"

28 Aug 07:38

فدای سرم!

by نیما

دوره ای ست که همه
حتی در نهایت حیرت تو
دوست داشتن را با خط کش هاشان
سانت می زنند
تا مبادا یک جایی
یک چیزی
کم باشد
فدای سرم که تا نهایت پستی قد کشیدی
و کارت به جایی کشید
که خط کش به دست
مقایسه ام می کنی با این و آن
همان دو سه تا باران
همان یک بوسه
همین که شاعر شده ام حالا
عمری را کفایت می کند.

 

"مهدیه لطیفی"

28 Aug 07:37

من به شیشه معتاد شده ام!

by نیما

من به شیشه معتاد شده ام!

شیشه، بوی عطر تنت را می دهد

وقتی که هر صبح از مقابل پنجره  میگذری...

 

"محمود دهنوی"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://shahrehbaran.blogfa.com/

 --------------------------------------------------------


پیشنهاد موسیقی:

دانلود آهنگ زیبا و شاد "Suavemente" با صدای Nayer Ft. Pitbull & Mohombi

320kbps - 8.5MB

این آهنگ زیبااااا رو می تونید توو ماشین گوش بدید و لذت ببرید. فقط حواستون به پدال گاز باشه! :)

----------------------------------------------------------------------


تقدیم به تمام دختران پاک سرزمینم:



روزت مبارک دخترم...

28 Aug 07:31

A police marriage photo shoot

26 Aug 04:41

دوست داشتنت را به من بسپار

by نیما

یک روز ترا از عمق قصه های هزار و یک شب بیرون می کشم
و به آرامی پای فنجان قهوه ام می نشانم
به تو می آموزم که چگونه از بعیدترین روزن قلبم وارد شوی
و در بهترین نقطه ی آن ساکن !

آنگاه تو را پنهان می کنم
پشت کوهی از تشبیه های شاعرانه
پشت انبوهی از قصه های عاشقانه
پشت غزل و قصیده
پشت کنایه و ایهام
چنان که هیچ چشم پرسشگری تو را نبیند
و هیچ دست مشتاقی به تو نرسد
من تو را دوست خواهم داشت
آرام و ممتد . . .
ساکت و صبور . . .
چنان که پادشاه قصه های شهرزاد را ناتمام رها کند
و بهرام از هفت کوشک دل بکند
و شتابان به دیدار تو بیایند

من می توانم زیباترین ترکیب ها را کنار هم بچینم
و تو را در اوج غزلی زیبا بستایم
ببین !

من عاشقت بودن را خوب بلدم !
دوست داشتنت را به من بسپار …

"مریم اکبری"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://nazoniaz92.blogfa.com/

------------------------------------------------------------------


+ پیشنهاد موسیقی:

دانلود آهنگ جدید "تمنای وصال" با صدای جمشید، انتشار: مرداد 1393


شعر بسیاااااار زیبای این ترانه از شیخ بهایی هست و اصل این موسیقی هم که امروز در اذهان ما نقش بسته، سالهای گذشته توسط عبدالحسین مختاباد خوانده و اجرا شده بود:

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه


دانلود تصنیف زیبای "تمنای وصال" با صدای عبدالحسین مختاباد، از آلبوم تمنای وصال / 1370

26 Aug 04:41

به مناسبت چهلمین سال درگذشت چارلز ای لیندبرگ

by علیرضا مجیدی

چارلز ای لیندبرگ پس از انجام موفقیت‌آمیز اولین پرواز تک‌نفره و بدون توقف نیویورک –  پاریس در حالی در فرودگاه لابوژ شهر پاریس به زمین نشست که حدود سه ساعت و نیم پیش از فرودگاه روزولت شهر نیویورک به هوا برخاسته بود. نام هواپیمای او «روح سنت لوئیس» بود.

چارلز آگوستین لیندبرگ در سال ۱۹۰۲ در شهر دیترویت به دنیا آمد. اولین پرواز خود را در سن ۲۰ سالگی انجام داد. در سال ۱۹۲۳ یک هواپیمای مدل کرتیس که از زمان جنگ جهانی اول باقی‌مانده بود را خرید و به تمام کشورها به‌عنوان خلبان بدلکار گذر کرد.

در سال ۱۹۲۴ او در مدرسه پرواز نیروی هوایی در تگزاس ثبت‌نام کرد و با درجه ستوانی و با نمره ممتاز فارغ‌التحصیل شد. او به‌عنوان خلبان پست هوایی کار خود را آغاز کرد. در سال ۱۹۲۶ برای تعیین مسیر هوایی بین سنت لوئیس و شیکاگو داوطلب شد. به‌سرعت لیندبرگ در میان خلبان‌های آمریکایی از مقام و احترام ویژه‌ای برخوردار شد. در ماه مه ۱۹۱۹ اولین پرواز به آن سوی اقیانوس اطلس با بهره جستن از یک هواپیمای دریایی آمریکایی انجام شد که در آن مسیر بین نیویورک و پلی ماوث طی شد.

6-10-2014 2-52-52 AM

در اواخر همان ماه ریموند اورتیگ فرانسوی که مالک چندین هتل در نیویورک بود مسابقه‌ای ترتیب داد و طی آن برای خلبان یا خلبانانی که فاصله بین نیویورک و پاریس را بدون توقف طی کنند، جایزه‌ای معادل ۲۵۰ هزار دلار تعیین کرد. در ژوئن همان سال دو خلبان انگلیسی به نام‌های جان دبلیو الکاک و آرتور دبلیو براون اولین پرواز بدون توقف خود را با طی مسیر ۱۹۶۰ مایلی بین جزایر نیوفاوندلند و ایرلند به انجام رساندند. که این پرواز از نظر بعد مسافت تقریباً نصف فاصله بین نیویورک و پاریس بود.

تا سال ۱۹۲۶ هیچ خلبانی برای طی مسیر نیویورک- پاریس تلاش نکرد تا اینکه اورتیگ دوباره پیشنهاد و جایزه خود را مطرح کرد. تا آن روز فنّاوری صنایع هوایی آن‌قدر پیشرفت کرده بود که حداقل تعداد معدودی از خلبانان انجام پرواز پاریس-  نیویورک را غیرممکن نمی‌دانستند. جمعی از بهترین خلبانان دنیا که بین آن‌ها خلبانانی مانند ریچارد بیرد آمریکایی، رنسی فونک فرانسوی و چارلز لیندبرگ یافت می‌شد، آمادگی خود را برای انجام این پرواز اعلام کردند. لیندبرگ اتاق بازرگانی سنت لوئیس را متقاعد کرد تا پشتیبانی مالی پرواز او را به عهده بگیرد و در نتیجه مبلغی معادل ۱۵ هزار دلار در اختیار او گذاشته شد.

6-10-2014 2-52-05 AM

شرکت خطوط هوایی رایان ایالت سان دیه‌گو هم پیش‌قدم شد تا هواپیمای تک موتور ه ای مطابق مشخصات موردنظر لیندبرگ برای او بسازد. مخازن اضافی سوخت تعبیه شد تا بال هواپیما به طول ۴۶ فوت وزن اضافی هواپیما را تحمل کند. مخزن اصلی سوخت درست جلوی اتاقک خلبان قرار داده شد تا در هنگام سقوط احتمالی خلبان در امن‌ترین حالت ممکن قرار داشته باشد. در این حالت، خلبان هیچ دید مستقیمی به مسیر نمی‌تواند داشته باشد و به همین دلیل در اتاقک خلبان، یک پریسکوپ کار گذاشته شد. به‌منظور هر چه سبک‌تر کردن هواپیما، تمام تجهیزات غیرضروری از قبیل رادیو، گیج میزان سوخت، چراغ‌های پرواز در شب، تجهیزات هدایت‌کننده و حتی چتر نجات از روی هواپیما برداشته شدند. صندلی خلبان هم از جنس چوب سبک ساخته شد.

برخلاف بقیه خلبان‌ها، لیندبرگ تصمیم داشت این پرواز را به‌تنهایی و بدون کمک‌خلبان به انجام برساند. هواپیما به نام «روح سنت لوئیس» نام‌گذاری شد و در ۱۲ مه سال، ۱۹۲۷ لیندبرگ سان دیه‌گو را به مقصد نیویورک ترک گفت و طی این پرواز رکورد سریع‌ترین پرواز را به‌جا گذاشت. اوضاع جوی نامساعد در نیویورک، پرواز لیندبرگ را یک هفته به تأخیر انداخت.

در شب ۱۹ ماه مه، هیجانات ذهنی و همچنین سماجت‌های یک روزنامه‌نگار پرسروصدا، مانع از خوابیدن لیندبرگ شد. صبح زود روز بعد، درحالی‌که لیندبرگ شب اصلاً نخوابیده بود، آسمان صاف و اوضاع جوی برای پرواز مساعد بود. لیندبرگ در آستانه شروع پروازی قرار داشت که تا به آن روز ۶ نفر جان خود را بر سر آن ازدست‌داده بودند.

6-10-2014 2-52-37 AM

در ساعت ۵۲/۷ صبح ۲۰ مه، «روح سنت لوئیس» از فرودگاه روزولت به هوا برخاست. لیندبرگ مسیر شمال شرقی را به‌طرف ساحل ادامه داد و پس از تنها ۴ ساعت، خستگی شدیدی در خود احساس کرد و برای جلوگیری از به خواب رفتن در فاصله ۱۰ پایی سطح دریا پرواز کرد. با فرارسیدن شب، لیندبرگ از جزایر نیوفاوندلند گذشت و به پرواز بر فراز اقیانوس اطلس ادامه داد. در ساعت ۲ بامداد ۲۱ مه درحالی‌که لیندبرگ نیمی از مسیر را طی کرده بود، هواپیما وارد توده‌ای غلیظ از مه شد. لیندبرگ که شب قبل از پروازش نتوانسته بود استراحت کند، به‌سختی می‌توانست بیدار بماند و برای باز نگه‌داشتن چشمانش، پلک‌هایش را با انگشت، بالا نگه می‌داشت. خستگی لیندبرگ آن‌قدر شدید بود که در همین حال وی دچار توهم شد و احساس می‌کرد ارواح از کنار اتاقک خلبان در حال گذرند.

پس از گذراندن ۲۴ ساعت در پرواز، اوضاع جسمانی لیندبرگ، حالت بهتری پیدا کرد. در ۱۱ صبح همان روز، لیندبرگ سواحل ایرلند را مشاهده کرد. به‌رغم نداشتن سیستم ناوبری رادیویی او دو ساعت جلوتر از برنامه خود بود. با گذشتن از آسمان کشور انگلستان و در ساعت سه بعدازظهر به آسمان فرانسه رسید. ساعت به‌وقت محلی هشت شب بود و تاریکی کم‌کم همه‌جا را تسخیر می‌کرد. در فرودگاه لابوژ در پاریس ده‌ها هزار نفر از مردمی که برای تفریح یکشنبه‌شب خود به خیابان آمده بودند بی‌صبرانه منتظر رسیدن لیندبرگ بودند. در ساعت ۲۴/۱۰ صبح به‌وقت پاریس هواپیمای سفید و خاکستری لیندبرگ با یک فرود عالی به زمین نشست.

6-10-2014 2-52-22 AM

جمعیت به سمت لیندبرگ و هواپیمایش هجوم بردند و لیندبرگ را که از سی و سه ساعت و نیم پرواز و طی کردن ۳۶۰۰ مایل خسته بود را بالای سر خود می‌بردند و برایش هورا می‌کشیدند. او ۵۵ ساعت بود که نخوابیده بود. دو خلبان فرانسوی لیندبرگ را از جمعیت خلاص کردند و سوار بر اتوبوس به‌سرعت از جمعیت دور شدند. لیندبرگ به‌سرعت تبدیل به شخصیتی جهانی و مشهور شد، این خلبان نامدار و پرتوان در سال ۱۹۷۴ در سن ۷۲ سالگی در هاوایی درگذشت.



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

24 Aug 21:14

من زن خوبی نیستم!

by zarrinbanoo
گاهی اوقات کم می آورم توی زندگی.بعد فکر میکنم رفتن من به کسی ضربه میزند؟

پسرم مرا خیلی دوست دارد.هر روز پشت در خانه ایستاده تا من از راه برسم و با هم برویم خانه.البته پدرش را هم خیلی دوست دارد.همیشه میگوید اندازه هم!

شوهرم دوستم دارد؟نمیدانم اما از زن بودن خسته شده ام.شب ها نمیتوانم کنرش بنشینم.اگر هم بنشینم فقط سکوت هست.بهخاطر سریال هایی که نگاه میکند سعی میکنم  پسرم را از دور و برش دور کنم که طبیعتا خودم هم باید با او بروم.

این چند روز یکی از همکارهایم قرار است جابجا شود.کارش مانده روی زمین و من داشتم با شوهرم درباره اش حرف میزدم که او گفت:خرتر و احمق تر از تو که توی شرکت پیدا نمیشود الان کار را می اندازند گردن تو!سرم داغ شد و شروع کردم به حرف زدن .به خودم که آمدم دیدم دارم مذبوحانه دست و پا میزنم که ثابت کنم خر و احمق نیستم!

حالا فهمیده ام که نباید با شوهرم حرف بزنم.برای همین اکثر اوقات سکوت میکنم.هر بار قبل از گفتن هر حرفی کلی فکر میکنم اما گاهی از تنهایی و گاهی از سادگی حرف میزنم و نتیجه این میشود!

خسته ام از زن بودن.از اینکه در دینم او صاحب من است.مرا خریده و اگر نافرمانی کنم حق دارد مرا کتک بزند.خسته ا م از اینکه باید پاره جگرم را به او بدهم چون پدر است و بچه از پشت اوست.

دلم میخواست جایی به دنیا می امدم که زن هم آدم بود و اجازه داشت چیزی را که صلاح میداند بپوشد نه اینکه اختیارش به دست مردش باشد!