آغوش مرد
به شک امن ترین جای دنیاست
بعد ندارد
وقتی واردش میشویم
حجم میگیرد عشق
روحمان تازه میشود
و نفس میکشد قلبم
Shared posts
آغوش مرد
زن بودن
زن بودن،
بزرگی روح می خواهد!
زنانگی یعنی دوست داشتن همه ی تو
از دور ...
دور دور ...
خیلی دور
لعنت
لعنت
به خیابانها
به کافی شاپ
به کوچه ها
به عطرها
به هوای دونفره
و به تمام آدمهائی که شبیه تو اند
بعد از سالهاهنوز
گلوی خاطراتم را چنگ میزنند
دستانت
فقر
با چشمهای بی قرار
شبیه همه روزهای تاریک
با لبهای خشکیده از انتظار
آرزوهایش را هجا میکشد
میان آدامسهای بادکنکی
مرگ خوش
گاهی زندگی كردن بيشتر از تير زدن به خود دل و جرات می خواهد...
" مرگ خوش __ آلبر کامو "
بغض تنهائی
شب عید
این بغض لعنتی
این تنهائی نمناک
سکوت سکوت
و مرگ
فرزند فروردینم
خبر آورد پرستو از وصلتی نیکو
فروردین نفس نفس میزند
هم آغوش خورشید میشود
و فرزند عاشقانه بهار
بعد از سردی های زمستان
متولد میشود
سال نو همگی مبارک
روزهایتان سبز
ز کوی یار می رسد نسیم باد نوروزی
گاهی...
گاهی روحم خیس میخورد
میان اشکهای شبانه ام
آنگاه که از تو دورم
عزیز
اگر نباشي
مي آفــرينمـت
چونانکه
التهاب بيابان
سراب را
"قيصر امين پور"
آدمها
بعضی از آدمها مثل ظروف تفلون هستند و نچسبند
بعضی آدمها هم دلشون تفلون هست هیچ محبتی به دلشون نمی چسبه
گروه اول با ارزشتر از گروه دوم هستند
میکده چشمان
دخیل آن چشمان سیاهت دل رسوای من است
دل من را غم هجران تو در برگرفت
ساقیا پیمانه دگر ریز که تنهای شبم
امشب
چشمهای پنجره خیس انتظار است
خاطره کنج حوض کژ کرده
یک طرف من
یک طرف خاطراتت
یک طرف بغض
قصه قصه ی بغض است
هوس غزل
بیا دوباره هوس غزل کرده ام
در وصف تو شعری دوباره از بر کرده ام
بیا که بین ما بجز آواز و ناز نیست
احساس میکنم عشق تو را پایانی نیست
بی وفا
همه جا گشتم و تنها تو را دیدم
که لبت بر لب دیگری بود
و دلت در گرو یار دگر
یار
مرا در آغوشت پنهان کن
مرا مهمان رویا کن
بنوشان زمزم بوسه
مرا غریق و شیدا کن