به رویای کودکی
در حسرت اغوش مادر
بادام بالام جان بالام
دلبر نازدار بالام
گوزلری جانان بالام
چهرسی دوزلی بالام
آنان سنه قوربان بالام
یورلارین آیدین بالام
گواهی می دهم بر ترس هایم
مباد که به تو اعتماد کنم
آنگاه که دستانم را فشردی
ترسیدم مباد که انگشتانم بدزدی
و چون بر دهانم بوسه زدی
دندان هایم را شمردم!
اما دوستت دارم!...
#غاده_السمان
ترجمه ی دکتر عبدالحسین فرزاد
فرزندم
عشق را نه ميان هوس
كه در ميان آغوش معشوقه ات بياد
آنگاه كه قلبت براي او ميتپد
روحت برايش پر ميكشد و ذهنت تمناي او دارد
نه براي آلتت
كه همانا ان براي سگ ماده هم قد علم مي كند
فرزندم
عشق را همپاي هوس نكن
عشق را با شرف مردي انسانيت و اخلاقيات جمع ببند
مرد باش مردانه عاشقي كن
و عشق شاید شعری ناسروده باشد
یا انتشار یک لبخند
در بن بست واژه ها
یا هم آغوشی ناب
در اسارت سیمان و آهن
یا بوسه ای
میان تاریکی شبی از جنس خماری
با این همه من
لحظه هایم را به شعر می سپارم
صبح باشد
خنکای صبحت بیدارت کند
ارام بخزی میان آغوشش
ببوسی
و دعا کنی
ساعت امروز آلارم نزند
همین حس را با تمام دنیا عوض نکنم
تو بشینی کنارم
من سر بزارم روی شونه ات
و تو چنگ بندازی میان گیسوانم
چونه ام را بالا بیاری
و بوسه بگیری از لبهام
عجب بغض پُر توقعي دارم من !
باران ببارد
بخزی کنج کافه
قهوه ات را داغ داغ سر بکشی
و زل بزنی
به ان دو عاشق کنج خیابان
که غرق بوسه و بارانند
. بغض کنی
و مرور کنی همه خاطرات کف این خیابان لعنتی را
روزی که تو بیایی
در رگهایم نور جاری خواهد شد
گل نرگس به گدا خواهم داد
بین کودکان سیب پخش خواهم کرد
گل خورشید را با عشق گره خواهم زد
زن زیبای جذامی را گل سرخی خواهم داد
کهکشان دل تک ستاره خواهد شد
دب اکبر را بر گردن دخترک گلفروش خواهم انداخت
کوچه ها را آب خواهم پاشید
شهر خاکستری را رنگ سبزخواهم کرد
رنگین کمانی بر آسمان تیره نقش خواهم زد
من عشق خواهم کشید
آشنا خواهم شد
بوسه ای خواهم داد
آنروز که تو بیائی....
از پس تمام دوستت دارمهای من
امیدی بر صبح روشن من ندارم
روی ماه را سیل شست
پارو بزن بانو