Shared posts

10 May 14:11

اِلایس

by پرنده ي نيمه خودكار

a- … نیویورک ؟ نیویورک کسشره . نیویورک واسه کسی باحاله که یا اونجا بدنیا اومده باشه ، یا اولین شهر جهان اولی که می بینه ، نیویورک باشه که اینا جفتشم یکیه یعنی نیویورک بدرد کسی می خوره که اولین شهری که می بینه نیویورک باشه . هر شهر درپیتی تو اوروپا بگیری از نیویورک سره . تو بگو اصلن براتیسلاوا . بنظر من حتی دیترویت خیلی خفن تره . یه فضاهایی داره که ساکتت می کنه ، می مونی اصن . واسه خوشگل بازیم ساخته نشده ها . همین جوری هس . طرف تو دیترویت بتمنو نوشته . از اون فضا الهام گرفته …

b- یعنی چی ؟ یعنی من الان باید بیام آثار هنری ملهم از نیویورکو در جوابت بگم ؟

a- تو اصلن گه می خوری چیزی بگی ! اینجا منم که حرف می زنم . تو به هیچ وجه حق وورود به این بحثو نداری . همین پاریس که ما مسخرش می کنیم ، می گیم فازش نازکه ، صد پله شهریتش از نیویورک جلوتره . بهتره . جالبتره … سوزوندی بابا این لامصبو . بده چار توروخدا ! یه فیلم هس ، جکی چان توش آشپزه …

b- اسمش چیه ؟

a- اسمش ؟ کسخل جکی چان خودشم از وسط میاد تو فیلماش ، من اسمشو از کجا بدونم ؟ تا الان ندیده بودم کسی سراغ اسم فیلم جکی چانو بگیره . همه می گن اون فیلمرو دیدی جکی چان توش دزده ؟ اونو دیدی جکی چان توش می ره به گذشته … بابا بذار این رد شه خب ! بعد ِ هزار سال باز ما نشستیم تو ماشین تو واسه اعصاب خوردی . را بده بذار بره ما داریم حرف می زنیم . حال می کنیم . آفرین ! آفرین !  آفرین کس دس . از زمان رضاشاه که این خیابون آسفالت شده تو اولین نفری که تو این چاله افتاده . آفرین !

b- مگه نگفتی بذارم رد شه ؟ خب اینور چاله اس ، می گی چه کنم ؟

a-  بسه ! بسه دیگه تمومش کن این بحثو . فعلن چاکر باش . یخورده دم دستم باش یه مدت ندیدمت می خام قشنگ نرمت کنم … وای وای وای اینو ببین اینو ببین ! زنرو ! این از ایناس که پاهاشو وا کنی یه مشت پره و پرده و طلق روهم روهم هس ، باید بزنی کنار تا برسی به سوراخ . سیاه . قهوه ای ِ دم کون شتری . انگار یه دونه از این سوسکای حمومو لای پاش با دمپایی زدی له کردی . سوراخ چی ؟ قد دهنه ی یه لیوان …

b- اه حالمونو بهم زدی

a- خاک بر سرت ! چرا حالتونو بهم زدم ؟ مرد باید سفتزن باشه . باید شبانه روز به سوراخ فک کنه . سوراخ مشتی ولی …

b- سوراخ مشتی چه جوریه ؟

a- سوراخ مشتی لنگارو که وا می کنی ، مث یه غنچه ی گل رزه (هر دو می خندند) چرا می خندی ؟

b- فانتزیات مث یه مینیاتوریه که فرشچیان وقتی حشری بوده کشیده (هر دو می خندند)

a- وای فک کن استاد حشری شه با اون سبیلاش . ووووی ! (چند لحظه سکوت) پسر چقد مسلطی تو فاصله ی نزدیک ؟! من همش فک می کردم همرو با کس دستی رد می کنی ، این یکی دیگه مث این فیلما بود که تو یوتیوب می ذارن . قشنگ پیداس شاگرد خودم بودی . بزرگت کردم . (ادای پدرش را در می آورد) «زیر سایه ی خودم جیک و پوک کارو یاد گرفتی» (هردو می خندند) اینو اینو ببین ! دوتا بچه داره . خونشون سعادت آباده . خونواده ی شوهرش عاشقشن . شوهرش بهش می گه عسلمریم . می برتش اسپانیا … یکیم نیس بگه خب پس چرا می دی ؟ عزیز من شما با زندگی ِ به این خوبی ، چرا تو خیابون میای میدی ؟ هیکل تخمیشو ببین . کس نمی کنین که تو خاورمیانه . خر می کنین . بخدا ! البته مرداشم همه یه مش شل و ول و سست ِ کیرین . کل این منطقه ی خاورمیانه از نظر جنسی باید بستری شن …

b- چقد حرف می زنی ؟ گاییدی مغزمو

a- خفه ! خفه شو تمومش کن این بحثو (هردو می خندند) کسخل دوتا داداشیم ، بده حرف می زنیم ؟ حرف نزنیم چیکار کنیم ؟ باید حرف…

b- پس چرا تو همش حرف می زنی ؟

a- برا اینکه تو آخه حرفی نداری بزنی . تو چه حرفی داری در حوضور من بزنی مثلن ؟ چاکر باش ببینم چه فکری به حالت می کنم . نه نه نرو تو صف ! این شولوغه . برو پمپ بنزین پایین می خام یه باک مشتی برات فول بنزین بزنم

b- چشم آقا ! فعلن یه مدت زیر بابات بودم ، تحمل بالاس . تحملم خیلی بالاس (a می خندد)

a- بابا گاییدتت ، آره ؟ (a دوباره می خندد . صدای موزیک را کم می کند) بابا مث شیره . والا ! هیچ نر دیگه ای نمی تونه تو قلمروش باشه (b می خندد) پس چی ؟ این دعواها ، این تو اتاق رفتنا ، برگشتنا ، داد زدنا ، اخم کردنا … اینارو همشو شماتیک بخوای ببینی ، خود خود همونه . دو نر با یکدیگر مبارزه می کنند . در پایان نر شکست خورده قلمرو را ترک می کند . تازه ببین تورو دوست داره …

b- ولم کن بابا ! دوست داره دوست داره … کجا دوست داره توهم گاییدی مارو با این تبعیض ذهنی

a- خفه شو کسکش با داداش بزرگترت این جوری حرف نزن !

b- یه رمانی هست …

a- بله شورو شد (ادای b را در می آورد) مامان مامان یه رمانی هست مامان یه رمانی هست … ساکت ! ساکت شو امروز می خام درستت کنم تورو … ببین اون دوران بود که یاغی شده بودی ، به کوههای اطراف گریخته بودی ؟ (b می خندد) زهر مار ! جدی دارم می گم . یه روز اومدم خونه ، دیدم وسایلتو گذاشته ، خودش نشسته وسطشون . من گفتم سلام ، جواب نداد . یکم همین جوری نشستم ، حوصله م سر رفت ، گفتم بابا خوبی ؟ پشتش به من بود . همونجوری پشت به من ، اون پیرهن سورمه ایه بود که باهاش رفتی …

b- می دونم کودومو می گی (پرانتز طولانی)

a- ایول ! اون پیرهنرو ورداش گف «آه از آن یوسف که من در پیرهن گم کرده ام»

 b- چه شعر بی ربطی خونده

a- خاموش باش نادان ! تو نمی فهمی که این چیزارو . اومدم سر بسرش بذارم از اون حال درش بیارم ، برگشت سمت من که پاشه بره . به جون جفتمون یه بشکن می زدی تو صورتش ، اشکش می ریخت . ایناس که می گم تو یوسفک بابایی ، یوسفک جان !

b- کس نگو بابا من خودم امام داستانهای پیرهنی در خونواده ام . انقد داستان پیرهنی واست تعریف کردم ، توئم رفتی یه دونه ساختی اومدی تحویل خودم می دی

a- نشد ما یه چیزی بگیم تو یه مقام نبوتی ، امامتی توش نداشته باشی . قشنگ عین بابامی . از تخته نرد بازی کردن حضرت نوحم خاطره داره … ایول ! ایول ! خوشم اومد . با بچه پرو باید همین کارو کرد . خوشم میاد داری مدیریت خیابان رو یاد می گیری . معبر رو باید مدیریت کرد . دیگه ولش کن ! دیگه ولش کن ! با توئم می گم ولش کن یه کونی داد به گه خوردن انداختیش . دیگه بسشه حالا بذار بره . قشنگ بی خیال بشین ، بذار بیاد رد شه . نگاشم نکن . مردونه آبشار کلامی گرفته م ، بذا داره حال می ده حرف زدنه ، زهر مارمون نکن ! b با توئم ! (فریاد می زند) حیوون می گم بذار بره

b- بابا نمی شه خب نمی شه ! نمی بینی مگه ؟ را بخوام بدم بهش ، باید برم تو پیاده رو

a-  عقب تر می تونستی بذاری بره

b- عقب تر زود بود براش

a-  نگه دار من پیاده شم

b- باشه بابا باشه ! گاییدیا ! عین دخترا (ادای a را در می آورد) نگه دار من پیاده شم ، نگه دار من پیاده شم … بیا ! بفرما . رفت . حالا بهتری ؟ الان من اونو گاییدم یا تو و اون منو ؟ بخدا من اصلن این ماشینو نمی رونم . یا سیستم کنترلی تو بر من و ماشین حکمفرماس یا بابای خوشگلت (سوکوت) الان فک کن مثلن تو این بکش بکشا من می مالوندم به یکی ، یه عابرو می ذاشتم ، می کشتی منو تو آسفالت ِ همین جا خاکم می کردی فک کنم . بابا این مدلی نمی شه اصلن … (ناگهان حشره ای شبیه ملخ از صندلی عقب روی شیشه ی جلو و بلافاصله به طرف گردن و صورت راننده می پرد)

a- نترس نترس نترس نترس ! حواست به جلوت باشه ، هیچی نیس . نیش میش نداره . نترس ملخه (a حشره را می گیرد . مدتی به آن نگاه می کند . حشره را جلوی صورت b می گیرد . به شدت خشمگین و طلبکار است) این چیه ؟

b- نکن بابا بگیرش اونور دارم رانندگی می کنم

a- می خام رانندگی نکنی هزار سال . این چیه پرسیدم ؟

b- عه من چه می دونم ؟ ملخه

a- (با صدای بلند) این ملخ نیس (بلندتر) این ملخ نیس . این جیرجیرکه !

b- بیا منو بزن ! بیا دیگه . یه کتکی به من بزن چون فرق ملخ و جیرجیرکو نمی دونم (سوکوت) بندازش بیرون تورو خدا این کلاس حشره شناسیو تعطیل کن ! (سکوت)

a- تو تو ماشینت جیرجیرک داری ؟

b- یعنی چی جیرجیرک داری ؟ حیوان دست آموزه مگه ؟

a- خفه شو ها ! (فریاد می زند) خفه شو ها ! ببین به جون (اسم خاهرشان را می گوید) یه بار دیگه از این بلبل زبونیا کنی ، پیادت می کنم ، سرتو می ذارم زیر چرخ عقب ، با دنده بک از روت رد می شم …

b- آخه تو چته الان من …

a- گفتم تو تو ماشینت جیرجیرک داری ؟

b- (با صدای بلند) بابا کی آخه تو ماشینش جیرجیرک داره ؟ جیرجیرک اومده تو ماشین ، چرا این جوری می کنی ؟ یه مش کسخلین به قرآن …

a- (آرام تر) ما کسخلیم ؟ تو ماشین تو جیرجیرک هس ، اونوخ ما کسخلیم ؟ چن سالمه من ؟ چن روز زندگی کرده باشم خوبه ؟ روزی صد تا ماشین دیده باشم خوبه ؟ خوبه ؟ (فریاد می زند) خوبه ؟

b-  آره آره خوبه آره خوبه

a- تو این همه ماشین ، تو این همه ماشین ، این اولین بار ِ که من تو زندگیم می بینم جیرجیرک تو یه ماشینه . اونوخ ما کسخلیم ؟ چقد آخه سر به هوا و نفهمی تو ؟ چقد بی ذوقی تو به قرآن …

b- بی ذوق یعنی چی مگه نمایشگاه نقاشیام اومدی ؟ مرد حسابی جیرجیرک اومده تو ماشین ، بی ذوق …

a- جیرجیرک از کجا اومده ؟ تو این ماشینو کجا می بری که جیرجیرک توش می ره ؟ حیوون چرا خودتو به نفهمی می زنی ؟ ذوق نداری آدم یه ماشین دستت بده . چرا مث بابا باید همه چیو خراب کنی ؟

b- ببین من فک کنم تو از یه جا دیگه و از دست بابا دلخوری داری می ریزی رو من . وگرنه یه جیرجیرک چیه آخه که بیگ دیل درس می کنی ؟

a- (فریاد می زند) یه دفه دیگه از این کلمه های اینگیلیسی بکار ببر پیادت می کنم ، دندوناتو خورد می کنم تو صورتت …

b- (آرام) چرا با من این جوری حرف می زنی ؟ بخدا تو داداش بزرگ منی ، وگر نه کسی با من اینجوری حرف نمی زنه . من ننه ی اون آدمی رو می گام که دوتا پشت هم سر من داد بزنه …

a- (با صدای بلند و لحن تهاجمی) زر نزن بابا ! بچه کونی ! (ادای b را در می آورد) ننه ی آدمی ننه ی آدمی … هر کی دوتا سیگاری حشیش کشیده لات شده واسه من . تا پریروز سنجاق کرک دستش بوده ، امروز واسه من ننه می گاد …

b- با من این جوری حرف نزن

a- با تو هرجور بخام حرف می زنم ( فریاد می زند) با تو هرجور بخام حرف می زنم … بوق بزن ! به این مادر جنده بوق بزن ! بوق بزن نفهم (خودش بوق را فشار می دهد . طولانی . سکوت . دوباره با صدای بلند) من داداش بزرگترتم اصلن دلم بخاد تو گوشتم می زنم ، گه می خوری چیزی بگی . فهمیدی ؟ گه می خوری . بی ادب

b- یعنی چی این آخه ؟

a- یعنی همین . تو که تو اتاقت جیرجیرک هس ، زیر کاپوتت چه خبره ؟ آخرین بار زمان کودم خدا آب این تابوتو چک کردی ؟ روغن چی ؟ لاستیکای زیرش هموناس که من خریدم . تسمه تایمش فابریکه . تو بی ذوق نیستی اونوخ ؟ تو شوعور زندگی کردن داری اونوخ ؟ یه جف لاستیک زیر ماشینت نمی ندازی ، واسه من راجه به رمان حرف می زنی ؟ بچه کونی ماشین همش رو والفه ، تو بی ذوق نیستی اونوخ ؟ با دنده مرده خار گیربکسو گاییدی پرروییم می کنی ؟ کسکش بهش می گم جیرجیرک از کجا اومده قاطی می کنه واسه من ! یه بار دیگه اونجوری به من نگا کن تا از همون شیشه بندازمت بیرون

b- آقا جون اصلن ول کن منو

a- صداتو بیار پایین ! صداتو بیار پایین !

b- نمی آرم ! نمی آرم ! نمی آرم ببینم چه گهی می خوری ؟ (سکوت) دارم مث آدم بهت می گم ول کن منو دیگه

a- بی تربیت ! بی تربیت احمق ! (ادای b را در می آورد) ول کن منو ول کن منو … تورو ول کردن که این جوری شدی . همش ول کنین منو ول کنین منو برینم تو درسم . ول کنین منو برینم تو زندگیم . ول کنین منو برینم تو سلامتیم . ول کنین منو با یه مش معتاد و بنگی بگردم . کنار وایسین من اشتباه کنم ، هیچی به من نگین ، من حالم خوب نیس . تورو اون بابات ول کرده که این جوری شدی . ولی تموم شد . دارم بهت می گم تموم شد . امروز با بابا حرفم شده دس بهت نمی زنم ، ولی به جون (اسم خاهرشان را می گوید) از فردا یه کلمه حرف اضافه بزن ، می گیرم دو تیکه ت می کنم ، جفت تیکه هارم می فرستم دم خونه بابات . حالا از فردا بی ادبی کن ، پرروبازی در بیار تا بهت بگم

b- (لبخند می زند) چشم خان داداش ! چشم (شیرین زبانی او تاثیری روی اتمسفر ماشین نداشته) حالا تو بیا یه سیگار بکش (ادای کسی را در می آورد (پرانتز طولانی)) برات نوار می ذارم … (a قصد ندارد موضع جدی خود را ترک کند . برای فرار از دام شوخی b به جلو فرار می کند)

a- بزن کنار … بزن کنار من پیاده شم (a ناگهان یقه ی b را می گیرد . به شکلی دیوانه وار فریاد می کشد) بزن کنار بهت گفتم (b ماشین را گوشه ای متوقف می کند . a پیاده می شود . از ماشین دور می شود . b او را در آینه می بیند . a کمی آنطرفتر می ایستد . به سمت ماشین برمی گردد . در را باز می کند . قبل از اینکه b فرصت کند حرفی بزند ، a مقداری پول را نشمرده توی ماشین روی صندلی شاگرد پرت می کند . در را با شدتی باور نکردنی می بندد . دور می شود)

(عجیبه اگه کسی حتی فقط سه تا جمله ی متوالی از اینو با اون لحنایی که من تو ذهنم هس بتونه بخونه . یعنی بر حسب تصادف یا با یه شناخت عجیب از اون دوتا کاراکنر (مخصوصن a) ، به اون لحنی که من تو ذهنم بود برسه ، ولی نوشتمش . تقریبن مطمئنم که این اتفاق نمی افته ولی دلتنگی کار خود بکرد)


19 Sep 08:01

آسیب شناسی

by shaze85

محققان به این نتیجه رسیدند که فیس بوک می تواند عاملی برای پیشرفت روند خودشیفتگی در دختران ایرانی باشد….

17 Sep 12:44

کتاب ایوب، کتاب رنج است. کتاب ایوب من‌ام. من رنج‌ام.

by Jila
سه. روزی که در آن متولد شدم، هلاک شود و شبی که گفتند مردی در رحم قرار گرفت. چهار. آن روز تاریکی شود. و خدا از بالا بر آن اعتنا نکند و روشنایی بر او نتابد. پنج. تاریکی و سایه‌ی موت، آن را به تصرف درآورند. ابر بر آن ساکن شود. کسوفات روز آن را بترساند. شش. و آن شب را ظلمت غلیظ فروگیرد و در میان سال شادی نکند، و به شماره‌ی ماه‌ها داخل نشود. هفت. اینک آن شب نازاد باشد و آواز شادمانی در آن شنیده نشود. هشت. لعنت‌کنندگان روز، آن را نفرین نمایند، که در برانگیزانیدن لِویاتان ماهر می‌باشند. نه. ستارگان شفق آن، تاریک گردد و انتظار نور بکشد و نباشد و مژگان سحر را نبیند، ده. چون‌که درهای رحم مادرم را نبست، و مشقت را از چشمانم مستور نساخت. یازده. چرا از رحم مادرم نمردم؟ و چون از شکم بیرون آمدم، چرا جان ندادم؟ چرا زانوها مرا قبول کردند، و پستان‌ها تا مکیدم؟

[کتاب ایوب، عهد عتیق - ترجمه‌ی کهن]

02 Aug 13:33

بهد

by ghoormaghe

سوراخی که بیشتر وقتا

سگک کمربندم رو میندازم تووش

اونجائی نیس که دلم میخواد

یه جائیه بین

دوتا سوراخ روی کمربندم

واسه همین

باید از بین اون 2 تا سوراخ روی کمربنده

یکیشون رو انتخاب کنم

ترجیحم

اون سوراخیه که باعث میشه

شلوار یه کم سفت شه واسه کمرم

هرچند

با اون یکی هم مشکلی ندارم   خودشم میدونه

خیلی وقتا هم سگک کمربنده رو میندازم

توی اون

بهرحال

ما سه تا

یه مثلث قدیمی ایم

اون سگکه؟

نه

اون احمق خیلی وقته دوس داره

جز ما شه

ولی خب

ما یه مثلث قدیمی ایم

که با اون سگکه حال نمی کنیم


02 Aug 13:32

یک توصیه

by Soshyans
وقتی حالتون خارج از وصف خرابه، حتمن ناخنهایتان را از ته بگیرید؛ چرا که ممکن است هنگام چنگ کشیدن به در و دیوار از زور غم و درد، به اموال عمومی نیز خسارت وارد آورید.

12 Jul 09:12

توجیه ...

by فرشید فرهادی

 

 

 

                       دوست دارم همه ی ِ روزها تعطیل باشند ... ،

                       از تنبلی نه  ... ،

                       این طوری انگاریک توجیه ِ الکی برای سکون ِ مطلق ِ خودم  دارم ...

      

         

         

     

          

          

         

         

         

       

.

12 Jul 08:49

گین

by ghoormaghe

این یه واقعیته رفیق

هیچی

به اندازه اون ساعت های دیواری

دخل     باتری قلمی ها رو  در نیاورده

یه سرنوشت نکبت تموم عیار

اروم اروم   بدون وقفه

میدونی؟

فقط باید یه باتری قلمی توی یه ساعت دیواری باشی

تا بفهمی

اروم اروم   بدون وقفه

یعنی چی

اخرشم

هیچی

باتری قلمی ای که نتونه یه ساعت دیواری رو کار بندازه

به لعنت خدا هم نمی ارزه

این یه قانونه بین باتری قلمی ها

چون اونا

مثل باتری قلمی های توی کنترل از راه دور تلوزیونا نیستن

یا اون همه عروسک یا ماشین کنترلی یا اون همه

چیز مزخرف دیگه که با باتری قلمی ها کار میکنن

اروم اروم میرن سمت اخر بازی

بدون وقفه

میرن

میرن...


31 May 21:29

کاش بشود دست‌هات را دریغ نکنی.

by Jila
بوف را باز کردم و از خودم ترسیدم. باور می‌کنی از خودم ترسیده باشم؟ آدمی چه اندازه می‌تواند غریق و رنجور باشد؟ خواب‌ها همه ختمِ به مرگ، خاطره‌ها همه تیز و توسری‌خورده. انگار با اسپری سیاه رو همه دیوارهام نوشته باشند مرگ بر زندگی. یا سطل سطل خاکستر از آشویتس پاشیده باشند لابه‌لای روزها و نفس‌هام. تنها از جانوری محبوس یا لاشه‌ای در حال گندیدن برمی‌آید همچه سطرهایی. دل‌تنگی اگر هست ماسیده و بی‌مرجع. خستگی و نخواستن تا بُنِ استخوان. مویه‌ی مدام. یک‌ذره بوی قرار؟ لب به خنده؟ دلِ راضی؟ من این‌ها را زندگی کرده‌ام/می‌کنم؟ آخ از منی که به سی نرسیده هنوز... این‌طور نمی‌شود به دوش کشید و اسم‌اش را هم گذاشت زندگی. امید به غیر نیست. باید دستم را بگیرم، بروم بیرون از خودِ مسمومِ دردناک‌ام.