Shared posts

15 Nov 21:13

1231

by vahid
ضرغام نره ئی

و من چه بی‌رویا بودم که پای پیاده زدم به دل ریل‌های منتهی به ایستگاهی متروکه.

ایستگاه اگر ایستگاه خالی باشد متروکه می‌شود. خالی نه یعنی تهی، یعنی محل ایستادن و فقط ایستادن باشد ایستگاه، نه حرکتِ دوباره. ایستگاه متروکه مرداب است. آنجا که بهش وارد می‌شوند و ازش خارج نه. ایستگاه متروکه دیده‌اید؟ توش یک قطار که هیچ، یک واگن هم نیست. این یعنی قطارها خارج شده‌اند ازش و خاطره‌شان نه. توی ذهن مردابی ایستگاه متروکه هنوز هزار هزار قطار ایستاده‌اند منتظر مسافران، اما ذهن هرچقدر مشوش و پُرپَشه، آنقدر می‌فهمد که هزار هزار قطارِ منتظرش مسافری ندارند و مقصدی ندارند و در جا کار می‌کنند فقط که هوای ایستگاه را بیالایند. همین است که ایستگاه‌های فرسوده همه پیرمردهایی با سبیل‌های حنایی‌ و صورت‌های چند روزه نتراشیده‌اند که هر نفسی‌شان که فرو می‌رود سرآغاز سرفه‌ایست و چون بر می‌آید سرفه‌ای دیگر می‌سُراید. خس خس سینه‌ی ایستگاه‌های متروکه را در هوهو چی‌چیِ گیر کرده توی سینه‌ی ریل‌های‌شان باید جست و من چه بی‌رویا بودم که پای پیاده زدم به دل ریل‌های منتهی به ایستگاهی متروکه.

ریل که به انتها رسید و صدای قدم‌هام زیر آخرین قدم پاسار شد، تازه خس‌خس ریل‌ها رسید به گوشم. چشم‌هام را باز کردم و شدم خیال قطاری که تا ابد ایستاده بود و هر نفسش خس‌خسی‌ می‌شد توی سینه‌ی ایستگاه متروکه.

عطر را اما حکایت دیگر است. کلید نامرئی درِ نامرئی‌ترِ ایستگاهی متروکه‌ که سال‌های سال زندان خودساخته‌ت بوده به ناگاه باز می‌شود به کرشمه‌ی نسیم عطری و این آغاز سرگردانی‌ست. عطر را باد می‌آورد و باد پیمان‌ناشناس‌ترینِ اهالی جهان است و هم‌مرامَش. که جهانش گفته‌اند، یعنی می‌جهد دائم و یک آن نمی‌ماند بر مداری که می‌چرخیده بَرِش و باد نیز آنی نمی‌ماند از حرکت که اگر ماند باد نیست دیگر. دست به دامن باد گرفتن را در لغت‌نامه‌ی جهان مترادف نوشته‌اند با سرگردانی و سرگشته‌ی عطر را سرنوشتی جز سرگردانی نخواهد بود لاجرم. شهریاری را ماننده‌ می‌شود که پایتختش زین اسبش است و اسبش یال در بال خیال و دست در دامن باد می‌تازد وادی به وادی و کوه به کوه و صحرا به صحرا و هر شب قصه‌ای نو ساز می‌کند، در جرینگ جرینگ دایره‌ی زنی کولی که گوشواره‌هاش طلسم خواب راحت شبانه‌اند در شب‌زنده‌داری جاوید. ازین‌جاست که قصه‌ها زاده می‌شوند. قاف از مامن سیمرغ و صاد از صبر شب و هاء از هوشِ چشمان شهرزاد جمع که بشوند، قافله‌ی قصه مهیای حرکت است.
14 Nov 23:01

5-35

by insoo

تازه‌گی‌ها کشف کردم لذت تماشای طلوع خورشید چه تجربه بکر و آرامش‌بخشی‌ه

 

یکم- خیلی سال‌ها پیش‌تر، وقتی‌ پنجم ابتدائی بودم تلویزیون سریالی پخش می‌کرد که الان نامش را به یاد ندارم؛ اما نمی‌دانم چه سری در یکی از قسمت‌هایش نهفته بود که داستانش برای همیشه در ذهنم حک شد. حکایتِ پیرزنی بود که با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و چیزی به پایان عمرش باقی نمانده بود. پیرزن، هر صبح صندلی‌ش را رو به پنجره می‌گذاشت، زُل می‌زد به آسمان و خورشید را که از پَسِ کوهستان، آرام آرام در حال طلوع بود را به تماشا می‌نشست. تااین‌که، روزی از او پرسیدند: «چرا صبح‌ها استراحت نمی‌کنی و اینقدر زود از خواب بلند می‌شی؟» پیرزن گفت: «زندگی، مثل یه غذای خوشمزه می‌مونه تا وقتی جوونی اونقد تند تند می‌خوری که حتی فکرشم نمی‌کنی تموم بشه؛ من الان به آخر این غذای خوشمزه رسیدم، دارم قاشق قاشق می‌خورم و با تمام وجودم طعم و مزه‌ی دلنشین‌شو می‌چشم و حس می‌کنم. قصه‌ی تماشای هر روزه‌ی طلوع خورشید هم همین‌ه؛ تازه‌گی‌ها کشف کردم لذت تماشای طلوع خورشید چه تجربه بکر و آرامش‌بخشی‌ه، ولی من سال‌ها خودمو ازش محروم کرده بودم.» (نقل به مضمون).

دوم- به‌گمانم، تکرار، عادت، روزمرگی یا هر کلمه دیگری، به‌هیچ‌وجه ربطی به صورت‌ها و اشیاء ندارد. این‌که روزانه چند ده‌بار صورتِ یک نفر را ببینم، اینکه هر روز هفت‌بار توی لیوانم چای بنوشم، اینکه طی ساعت مشخصی از کوچه و خیابان خاصی بگذرم، اینکه هر شب پتو و ملحفه‌ای با رنگ و بویی تکراری را روی سرم بکشم و هر صبح با مسواک زدن دندان‌هایم، توی آینه تمام این تکرارها را مرور کنم.

سوم- روزمرگی در درون آدم اتفاق می‌افتد، زمانی‌که سینه و مغز شروع به پوسیدن کند و ندایی از درون فریاد برآورد که همه چیز به پایان رسیده است. روزمرگی هنگامی شروع به ریشه دواندن می‌کند، که حس غیرمفید بودن به آدم دست بدهد (غیرمفید بودن نسبت به آدم‌ها و حتی نسبت به اشیاء) و با تمام وجود احساس کنی یک بار اضافی بر دوش کره زمین هستی. فکر می‌کنم تا وقتی‌که می‌شود آموخت و آموزاند و به اشیاء احترام گذاشت تکرار هرگز شروع نخواهد شد. به‌میزانی که از دیگران توقع برخوردهای محترمانه و اخلاق مدارانه داریم؛ هر چیزی (و نه کسی) که در اطراف ماست نیز منتظر این دست رفتارهاست. چندبار، کتابی را پرت کرده‌ایم؟ چندبار، خیره در نقاشی زیبائی شده‌ایم؟ چندبار، گلی را نچیده و فقط بوئیده‌ایم؟ چندبار، روی درخت، دیوار و نیمکت یادگاری نوشته‌ایم؟ و این‌که چندبار، صبح‌ها فقط و فقط با این نیت چشم‌هایمان را گشوده‌ایم تا بالا آمدن خورشید و عطش زندگی را تماشا کنیم؟

13 Nov 17:57

پرسیدن عیب نیست، گوگل نکردن عیب است!

by علیرضا مجیدی

حتما برایتان پیش آمده که بارها دوستانتان، چه در محیط اینترنت و چه در دنیای آفلاین- از شما سؤالاتی پرسیده باشند و توقع پاسخ آنی از شما داشته باشند. شما در بعضی از مواقع به استفاده از دانسته‌ها محفوظات خود به این سؤلات پاسخ می‌دهید، اما در مواردی هم دست به دامان گوگل می‌شوید.

در این میان این سؤال برایتان پیش می‌آید که چرا دوست شما، به جای سؤال پرسیدن، خودش تلاشی برای گوگل کردن سؤالش انجام نداده است!

دلیل این امر تقریبا روشن است:

۱- دوست شما اصلا نمی‌داند که با گوگل تقریبا می‌شود به پاسخ همه سؤالات رسید.

۲- دوست شما راحت‌طلب است و اصلا نمی‌خواهد خودش جستجو کند.

۳- دوست شما با تکنیک‌های جستجو آشنا نیست.

۴- دوست شما نمی‌تواند کلیدواژه‌های مناسب را برای سؤال خود پیدا کند.

۵- دوست شما، با زبان انگلیسی به اندازه کافی آشنا نیست و بنابراین نمی‌تواند از کلیدواژه‌های انگلیسی استفاده کند!


اما چه کار عملی‌ای برای ترغیب این دسته دوستان برای استقلال و جستجوگر شدن می‌توان انجام داد؟

یک راهش این است که به جای اینکه پاسخ سؤللت را سرراست در اختیار آنها قرار بدهیم، وارد سایت let me google that for you شویم، کلیدواژه مناسب را وارد کنیم و بعد با آدرسی که این سایت در اختیار ما قرار می‌دهد، نشان بدهیم که جستجو چقدر ساده و کارا می‌تواند باشد.

فرض کنید که دوست شما ویندوز جدید نصب کرده یا پی‌سی جدیدی خریده و می‌خواهد از آی‌تونز خود بک‌آپ تهیه کند و بعد از شما می‌پرسد که چطور می‌‌تواند این کار را انجام بدهد.

11-12-2013 9-17-10 AM

شما می‌توانید به جای پاسخ سرراست، این آدرس را در اختیار او قرار دهید!

http://lmgtfy.com/?q=how+to+back+up+itunes


فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

12 Nov 17:14

واگذاری اجرای طرح «عفاف وحجاب» به وزارت کشور

by admin5
ضرغام نره ئی

عفت یا حجاب؟ مسأله ی روحانی...

شرق: عنوان کاملش طرح «عفاف و حجاب» است اما همه آن را به اسم «گشت ارشاد» می‌شناسند، بر اساس قانون نیز اجرایی‌کردنش بر عهده 26 وزارتخانه و سازمان است، اما نیروی انتظامی کشور با داشتن 23وظیفه در این طرح، اصلی‌ترین مجری بود. با این حال در این سال‌ها انتقادهای زیادی از شیوه برخورد با افرادی که از آنها به‌عنوان بدحجاب یاد می‌شد، مطرح شد.
حالا در جدیدترین رخداد پیرامون این موضوع سردار اسماعیل احمدی‌مقدم فرمانده نیروی انتظامی کشور که پیش از این درباره این طرح و اجرای آن گفته بود: «ناجا در این میدان تنها ماند.» و همچنین اینکه: «ناجا نمی‌تواند یک تنه مبارزه کند.» روز گذشته از واگذاری مسوولیت اجرای طرح به وزارت کشور خبر داده است.
سردار احمدی‌مقدم این خبر را در گفت‌وگویی با خبرگزاری «تسنیم» اعلام کرد. بر این اساس ‌وزارت کشور اخیرا با تشکیل شورای اجتماعی کشور راهبری «طرح عفاف و حجاب» و «امنیت اخلاقی» را به‌عهده گرفته است، فرمانده ناجا در این‌باره گفت: «این شورا در ابتدای کار خود بوده و در حال ساماندهی نیروهای خود هستند. البته نیروی انتظامی نیز در این زمینه با وزارت کشور که سرپرستی شورای اجتماعی کشور را به‌عهده دارد همکاری‌های لازم را داشته و خواهد داشت.»
او همچنین در پاسخ به این سوال که آیا برنامه‌های طرح عفاف و حجاب متفاوت‌تر از گذشته خواهد بود، اظهار کرد: «فعلا طرح جدیدی ارایه نشده است، انتظاری هم نیست چراکه دولت تازه در حال ساماندهی نیروها و مطالعه وضعیت گذشته است.» با توجه به همین اظهارات فرمانده ناجا می‌توان پیش‌بینی کرد که شاهد تغییر روند اجرای این طرح در سطح کشور باشیم. این را نمی‌توان تنها نشانه این تغییر دانست.
در روزهای تبلیغات انتخاباتی ریاست‌جمهوری وقتی که حسن روحانی هنوز یکی از کاندیداهای این انتخابات بود در یکی از نطق‌های انتخاباتی خود در تهران خطاب به هوادارانش گفته بود: «من به کمک پلیس کاری خواهم کرد که امنیت، واقعی باشد و دختران ما در خیابان احساس امنیت کنند. دختران خود حافظ حجاب و عفاف هستند.»روحانی همچنین در گفت‌وگویی با مجله «چلچراغ» در پاسخ به سوال خبرنگار این مجله که از او پرسیده بود:«برخوردی که این سال‌ها با جوان‌ها می‌شود، مثل محدودیت‌های حضور و نشاط اجتماعی، گشت ارشاد و امثالهم چقدر با ایده‌آل شما از جمهوری اسلامی سازگار است؟» با لحنی صریح اینگونه پاسخ داد: «من قطعا با این برخوردها مخالفم. اینها حاصل همان قرائت و برداشت خاص از اسلام و قانون اساسی است. خیلی از این برخوردها ناشی از دیدگاهی است که چنین شادی و نشاط‌هایی را گام‌های اولیه به سوی تضعیف عفت عمومی می‌بیند و بنابراین تشریح دیدگاه من مناسب است. به نظرم، عفیف‌بودن چیزی فراتر از حجاب‌داشتن است. به نظر من اگر زنی یا مردی حجاب رسمی مد نظر ما را رعایت نکند، عفیف‌بودنش زیر سوال نمی‌رود. قبل از انقلاب زنان زیادی در جامعه ما حجاب نداشتند، ولی آیا انسان‌های عفیفی نبودند؟ من هشدار می‌دهم که حجاب را عین عفاف ندانیم. به نظر من زنان زیادی از جامعه ما حجاب مطلوب قانون را ندارند، ولی عفیف هستند. عفت شاخص‌های زیادی دارد. کمااینکه می‌توان کسانی را هم یافت که ظاهر مطابق قانون دارند و حجاب دارند (چه مرد و چه زن) ولی اصول عفت را رعایت نمی‌کنند. بنابراین تاکید ما باید بر عفت باشد. باید ببینیم عفت را چه چیزی تهدید می‌کند. به نظر من عفت مردم ما را فقر اقتصادی و ناتوانی در ازدواج، بیشتر تهدید می‌کند تا رعایت حجاب مطابق استانداردهایی که عده‌ای دوست دارند و تعریف کرده‌اند... برخی از برخوردها هم ناشی از نگاه پلیسی و امنیتی به جامعه است، نگاهی که همه چیز را سیاسی می‌بیند.»واکنش حسن روحانی به این مساله تنها به زمان تبلیغات انتخاباتی محدود نماند. او حدود سه‌ماه بعد از آن تاریخ هم زمانی که دیگر سکان ریاست‌جمهوری کشور را به دست گرفته بود در یکی از جلسات رسمی هیات دولت درباره نوع برخورد نیروی انتظامی با موضوع حجاب اینگونه سخن گفت: «از نیروی انتظامی می‌خواهم در برخورد با این موضوع، اجرای قانون را با رویکرد اخلاقی و با رعایت کرامت انسانی و به‌دور از هرگونه افراط و تفریط پیگیری کند.»
او همچنین از مردم خواست که با توجه به حساسیت موضوع اخلاقی، اجتماعی عفاف و حجاب و لزوم اهتمام به آن، با رعایت این دستور دینی، هنجارهای مورد قبول اکثریت جامعه را محترم بشمارند. شورای اجتماعی که حالا متولی اجرای طرح عفاف و حجاب در جامعه است در آخرین روزهای مهرماه گذشته تشکیل شد. احمدی‌مقدم در این‌باره گفته است: «به روندی که دولت در این زمینه در پیش گرفته خوشبین هستیم و امیدواریم طرح امنیت اخلاقی و عفاف و حجاب با انسجام بهتری نسبت به گذشته ادامه داشته باشد.»
باید دید آیا می‌توان تغییری که در روند اجرای طرح عفاف و حجاب اعمال شده است را پایانی بر فعالیت هشت‌ساله گشت‌های ارشاد در خیابان‌های شهرهای کشور دانست. فعالیت این واحدهای مربوط به نیروی انتظامی چندی بعد از پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1384 آغاز شد.
اگرچه خود احمدی‌نژاد در رقابت‌های انتخاباتی آن سال در یک برنامه تلویزیونی با انتقاد از برخوردها با جوانان به‌خاطر پوشش و نوع حجاب با لحنی سوالی و با طعنه گفته بود «واقعا آیا مشکل کشور ما مدل موی جوانان ماست؟» اما در تمام هر دو دوره ریاست‌جمهوری او بر کشور، برخوردهای بسیاری به‌خاطر همین مدل‌های مو یا نوع و رنگ پوشش‌های دیگر با جوانان دختر و پسر کشور صورت گرفت. البته ماجرای تبعات اجرای این طرح تنها به خیابان‌ها و ون‌های گشت ارشاد خلاصه نشد، در این مدت از مهدکودک‌ها گرفته تا دانشگاه‌ها و ادارات از تصمیماتی که مبنای همه آنها همین طرح حجاب و عفاف بود بی‌تاثیر نماندند. در مهدکودک‌ها درباره نوع پوشش کودکان و شیوه‌های آموزش به آنها، در دانشگاه‌ها تفکیک جنسیتی و در ادارات مختلف طرح‌هایی برای خانه‌نشین‌کردن و دورکاری زنان و... اجرایی شد. طرح‌هایی که همه آنها با انتقادات زیادی از سوی فعالان حقوق زنان و کودکان همراه بود. با این‌همه حالا که آن مرد پس از هشت‌سال رفته است و مردم در راس قوه اجرایی کشور مردی دیگر را نشانده‌اند گویا امیدواری‌ها برای پایان آن نوع برخوردها هم بیشتر شده است. می‌توان تغییر مجری طرح عفاف و حجاب از نیروی انتظامی به وزارت کشور را گامی در همین راستا دانست. تعداد هواداران تغییر این رویکرد در دولت البته کم نیست، چندی پیش شهیندخت مولاوردی، که حالا معاون امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری است، در گفت‌وگویی با روزنامه بهار در همین‌باره گفته بود: «با توجه به گفتمان جدید در کشور نیاز به اصلاح و بازنگری قوانین مربوط به حجاب وجود دارد. البته مصوبه شورایعالی انقلاب فرهنگی هم راه‌حل‌های متفاوتی را در ‌این‌باره در نظر گرفته ولی ما در سال‌های گذشته دیده‌ایم که فقط نیروی انتظامی با برخوردهای انتظامی در این حوزه عمل کرده است در حالی که از اول قرار نبود حجاب یک موضوع امنیتی باشد.»حالا باید دید پس از این تغییر و تحول آیا حجاب همچنان موضوعی امنیتی باقی می‌ماند یا رویکرد مواجهه شورای اجتماعی وزارت کشور با این مساله متفاوت از تجربه هشت‌سال گذشته خواهد بود. اگر اینگونه شود قطعا باید گفت حسن روحانی به یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین وعده‌های انتخاباتی خود برای زنان جامه عمل پوشانده است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آسیب‌رسانی نگاه امنیتی به «حجاب و عفاف»
اشرف بروجردی: نیروی انتظامی زیرمجموعه وزارت کشور است و واگذاری مقوله حجاب و عفاف به وزارت کشور به‌منزله نداشتن مسوولیت در این حوزه نیست بلکه واگذاری این مقوله به حوزه اجتماعی است و حق هم همین است. چرا که مسایل اینچنینی مسایلی هستند که باید با نگاه اجتماعی دیده شوند و نه نگاه امنیتی. داشتن نگاه و رویکرد امنیتی درخصوص مساله حجاب و عفاف یا به عبارتی بحثی که امروز مطرح است تحت عنوان امنیت اجتماعی به جامعه و جوانان آسیب می‌رساند چراکه رشد اندیشه را برای آنها به دنبال ندارد. با این نگاه جوانان نمی‌پذیرند که با پوششی در جامعه حاضر شوند تا با آن به باورهای عامه مردم احترام بگذارند. واگذاری این مجموعه به وزارت کشور به معنای واگذاری به شورای اجتماعی وزارت کشور است که ریاست آن را وزیر کشور به عهده دارد. براساس مصوبه سال 1380 دبیر آن معاونت اجتماعی وزارت کشور است و از آنجایی که در دولت نهم و دهم این معاونت حذف شد و به گروه اجتماعی تنزل پیدا کرد، به این شکل مسوولیت مباحث اجتماعی با نگاه امنیتی رشد پیدا کرد و باعث شد نیروی انتظامی خود را متولی امنیت اجتماعی بداند. به عبارتی باعث شد مسایل اجتماعی را امنیتی بدانند و بازگرداندن این بحث به شورای اجتماعی برای تصمیم‌گیری به معاونت اجتماعی و برای سیاستگذاری و ابلاغ به دستگاه‌های ذی‌ربط می‌تواند زمینه‌ساز بازگرداندن این مباحث به جایگاه اصلی خود باشد که اقدامی منطقی و پسندیده است. امیدواریم در ادامه هر حرکت اجتماعی با هماهنگی همه دستگاه‌های ذی‌ربط باشد و نگاه امنیتی به مسایل اجتماعی زدوده شده و همچنین در دیگر حوزه‌ها علاوه بر حجاب و عفاف همچون فعالیت تشکل‌های غیردولتی گشایش‌ها حاصل شود.

09 Nov 21:57

یاد باد انکه سر کوی توام منزل بود...

by mohajerani
ضرغام نره ئی


امروز سالگشت مرگ و یا تولد دوباره مادرم هست. او بهشت زندگی ما بود. صدایش و لبخندش و شکوه آرامش و خرد روشنش…می گفت: نگران نباشید آن طرف هم که می روم تنها نیستم بچه هایم هستند. محسن، نسرین ، اکرم…این جمله را آنچنان با اعتماد و اطمینان می گفت که انگار واقعا دارد به شهری دیگر می رود که برادر و خواهرانم ساکن آن شهرند… همیشه در اندیشه بودم که رابطه ام را با مادرم چگونه تعریف کنم. روزی مرحوم بهمن بیگی به دادم رسید. گفت رابطه من و مادرم مثل رابطه یک عبد با مولای خودش بود. نمی دانید آن بانوی ایلی بی سواد چگونه روح مرا تسخیر کرده
بود.
در گذار عمر، از راه ها و بیراهه ها میگذریم، از تاریکی ها و فضا های ابر آلود و غبار آمیز و گاه روشن…مهر مادر و پدر همان شمش های طلای راهند. تاریکی جان نمی گذارد چنان که بایست قدرشان را بدانیم.

برای من نشانه و نماد نفس مطمئنه، آرامشی بود که در مادرم می دیدم

این قصه را شنیده اید؟ عده ای در بیابان در شب تاریک ظلمانی به راه خود می رفتند؛ پایشان به چیزهایی که بر زمین افتاده بود می خورد. برخی از روی کنجکاوی آن تکه ها را که انگار سنگ بود بر می داشتند و برخی اعتنا نمی کردند. از راهنما پرسیدند این تکه های ناشناس را برداریم؟ گفت همه آنانی که بر می دارند و یا بر نمی دارند در نهایت پشیمان خواهند بود. برخی برداشتند و برخی برنداشتند. سپیده که سر زد، دیدند آن تکه سنگ ها شمش طلاست! آه از نهاد آنانی برخاست که بر نداشته بودند و حسرت در جان کسانی پنجه افکند که کم بر داشته بودند…
می خواهم بگویم، نیکی کردن با مادر و قدر مادر را دانستن مثل همان شمش های طلاست. آنانی که قدر مادر شان را می دانند، وقتی مادرشان از این جهان پرواز کرده است، با خود می گویند ای کاش قدر او را بیشتر می دانستیم. ای کاش در آن روز و روزگار سخنی نمی گفتم که بر چهره اش غباری از غم بنشیند. در می یابند که خرسندی مادر مثل همان شمش های طلا ست، ای کاش بیشتر ذخیره می کردند! و آنانی که به مادر خود بی توجه بوده اند…ویران می شوند.
مادرم در زندگی ما نشانه ای از مهر و معنای خداوند بود. هنوز که هنوز است در حیرتم که چگونه می شود، بانویی که مطلقا سواد خواندن و نوشتن نداشت، در ذهنش و در قلبش همیشه خدا چشمه ای از حکمت می جوشید . آرام و با تانی سخن می گفت. ببین پسرم…حرف را باید هفت بار توی دهان چرخاند بعد بر زبان اورد.
برای من نشانه و نماد نفس مطمئنه، آرامشی بود که در مادرم می دیدم و اکنون در پدرم می بینم. آرام و با شکوه…
امروز سالگشت مرگ و یا تولد دوباره مادرم هست. او بهشت زندگی ما بود. صدایش و لبخندش و شکوه آرامش و خرد روشنش…می گفت: نگران نباشید آن طرف هم که می روم تنها نیستم بچه هایم هستند. محسن، نسرین ، اکرم…این جمله را آنچنان با اعتماد و اطمینان می گفت که انگار واقعا دارد به شهری دیگر می رود که برادر و خواهرانم ساکن آن شهرند… همیشه در اندیشه بودم که رابطه ام را با مادرم چگونه تعریف کنم. روزی مرحوم بهمن بیگی به دادم رسید. گفت رابطه من و مادرم مثل رابطه یک عبد با مولای خودش بود. نمی دانید آن بانوی ایلی بی سواد چگونه روح مرا تسخیر کرده
بود.
در گذار عمر، از راه ها و بیراهه ها میگذریم، از تاریکی ها و فضا های ابر آلود و غبار آمیز و گاه روشن…مهر مادر و پدر همان شمش های طلای راهند. تاریکی جان نمی گذارد چنان که بایست قدرشان را بدانیم.

09 Nov 21:10

جنگ در دنیای اسباب‌بازی‌ها

by پندار
جنگ در دنیای اسباب‌بازی‌ها

بچه‌ها جنگ را چگونه ترسیم می‌کنند؟ تانک‌ها و موشک‌ها در دنیای آن‌ها چه نقشی دارند؟ مجموعه «اسباب‌بازی‌های جنگی» به سوالاتی از این دست پاسخ می‌دهد.

عکاس آمریکایی، برایان مک کارتی، در این پروژه جنگ را به عنوان سوژه‌ای متفاوت به تصویر می‌کشد. سوژه‌ای که از دیدگاه کودکانه روایت می‌شود.

08 Nov 15:21

1-26

by insoo

 

د ا ن ه، د ا ن ه، د ا ن ه

دانه‌های انارِ تنت

در دهان گنجشکی‌ست

که هر صبح

بر پنجره اتاقم

نوک می‌زند

 

صدا، صدا، صدا

باروتِ صدایت

بمب‌های هیروشیما- ناکازاکی‌ست

پس از سال‌ها، سال

هنوز

از نوزادِ چشم‌هایت

خاطره‌هایی عقیم

بر بالش من سقط می‌شوند.