Shared posts

12 Jul 19:02

" داستان تو "

by sara

هر از چندی نوشتن را رها می‌کنم
به انگشتانم خیره می‌شوم

می‌گفتی زنان زیبا آزارت می‌دهند
و هر انگشت من زنی زیباست
که آرامت می‌کند

به هر انگشتم که نگاه می‌کنم
یاد زنی زیبا می‌افتم
که از دستش گریزی نداری

می‌خندم
و نوشتن داستان تو را از سر می‌گیرم

۹۲/۰۴/۱۹
سارا محمدی اردهالی

10 Jul 20:23

تنهایی

by معراج حامی

 

آدمیزاد، دچارِ یک تنهاییِ لعنت شده است که هیچوقت دست از سرش برنمی دارد.

زمانی که کسی را داری تا آغوشش مأمنت باشد، وقتی که در میان جمعی هستی که به نوعی دوستشان داری، حتا وقتی فرصت نمی کنی که به خودت فکر کنی، تنهایی. مثل یک نفرین عتیق، از بدوِ تولدِ تو که نه - از پیدایش اولین موجود از گونه ی تو - وجود داشته، مثل نفرینی که خدایان باستانی، برای انسان، مقدر بدارند.

زندگی، تبعیدِ تنهایی است. تنهاییِ در تبعید است. انگار مفهوم انتزاعی «تنهایی» را به تبعیدگاهی بفرستند؛ آدم، اینگونه تنهاست.

10 Jul 20:21

آشياندرد

by خرمردرند

وقتى از شخصى يا جايى دور شدى، خيلى دور، مثلا چند سال (يا چند قرن) ديگه دلتنگيت براى اون شخص يا جاى خاص نيست كه بخواد با ديدنش رفع بشه. دلتنگيت براى حسى در يك زمان ماضى بعيده، كه احتمالاً هيچوقت هم اونطور كه الان يادت مياد وجود نداشته، يعنى با ماشين زمان هم برگردى تداعى نميشه.


01 Jul 18:48

فراوانی

by ebnemahmood

 

این طرف، عاجز و آواره فراوان دارد

آن طرف، قاتل و پتیاره فراوان دارد

شهر ما، گوشۀ میخانه ندارد، اما

شکـر لله که میـخواره فراوان دارد

مسجدش، بوی ریا دارد و مکتب، غم نان

ای خوش آن شهر که کاباره فراوان دارد

سال‌ها رفت که ملّت سر کارند همه

باز گوینــد که بیـکاره فراوان دارد

یا رها کن برود، یا که رها باش برو

عشق این دور و زمان چاره فراوان دارد!

جگر چاک ندیدیم غم عشق ترا

در عوض، پیرهن پاره فراوان دارد

آنکه یک بار سر «خیر» بجنباند کو؟

لب این ماه‌وَشان «آره» فراوان دارد

توبه کردند لبانم ز نبوسـیدن تو

این گناهی‌است که کفّاره فراوان دارد

مال مردم خوریِ شیخ بود محض ثواب

و روایـات درین بـاره فـراوان دارد

هر کجا می‌نگرم: تشنۀ خدمت کم نیست

مملکت، آدم این‌کاره فراوان دارد!

 

28 Jun 09:29

می‌شه ببندی بالمو؟ آخه شکسته بالم

by ساناز

این ترانه جدید سیاوش قمیشی را شنیده‌اید؟ نشنیده‌اید؟ خوب بشنوید. نظر من را بخواهید، این ترانه، ترانه عاشقی کردن آدم‌های زخم‌خورده است. آدم‌های مثلن سی‌وچندساله که پیش از این بی‌پروا عاشقی کرده‌اند و زخم خورده‌اند. از دست داده‌اند و معنی خستگی را می‌فهمند، و حالا به‌دور از فانتزی‌ها و خوش‌خیالی‌های نوجوانانه، می‌دانند عشق درد دارد. اما درمانش هم انگار در همین عشق است. دلم می‌خواهد این ترانه را، ترانه عاشق‌های بالغ، نام‌گزاری کنم.