Shared posts

08 Dec 05:04

معلمِ اول را در خواب دیدم؛ گفت:

by کاوه لاجوردی


 
باید این را عملاً یاد بگیری که مهربانیْ فضیلتِ مهم‌تری است از آزاداندیشی و تقیّد به منطق و اومانیسم. منظورم مشخصاً و مخصوصاً مهربانی در مواجهه با دیگران است در حیطه‌هایی که معتقدی خودت در آن حیطه‌ها درست عمل می‌کنی. (بگذریم از اینکه در همان حیطه‌ها هم واقعاً خیلی هم خوب نیستی، با اینکه ادا و ادعا کم نداری.) از ۲۵:۷۲ اگر یاد نمی‌گیری، دست‌کم به موعظه‌ی خودت عمل کن.


08 Dec 05:04

بیست عکس نفس‌گیر از مناظر زیبای زمین به روایت دوربین ماهواره‌ها

by فرانک مجیدی

فرانک مجیدی:

دیدن عکس‌های این چنین، مرا یاد «نقطه‌ی آبی کمرنگ» و «کارل ساگان» می‌اندازد. زمین، تنها خانه‌ی عزیز ماست. تمام عشق‌ها، خاطرات، لبخندها، اشک‌ها، خشم‌ها و امیدهایمان در این نقطه‌ی آبی کمرنگ معلق در فضا شکل گرفته. حس وحشت از طوفان‌ها و لرزه‌هایش ما را از حس خوب امنیت از گام برداشتن رویش غافل نمی‌کند. از آن بالا، سوای خشونت‌‌ها و خشم‌ها تنها زیباییش به چشم ماهواره‌ها می‌آید. «تایم»، ۲۰ عکس زیبا از «خانه» را جدیداً منتشر کرده‌است که در ادامه‌ی این پست، می‌بینید.

- دژ مستحکمی ساخته شده در قرون وسطی در شهر حلب، سوریه.

12-8-2013 1-26-21 AM

- بلفاست در ایرلند شمالی. نام این اثر هنری در ابعاد بزرگ، «آرزو» است.

12-8-2013 1-28-21 AM

- یوتای آمریکا. رودخانه‌ی کلرادو

12-8-2013 1-29-24 AM

- رودخانه‌ی کوانزا در آنگولا. سد کامامبه‌ .

12-8-2013 1-30-14 AM

- دوحه‌ی قطر. جزیره‌ای مصنوعی

12-8-2013 1-31-19 AM

- دره‌ی دان در استرالیا در زمان آتش‌سوزی. قسمت‌های سرخ نشان‌دهنده‌ی جنگل‌های آسیب‌ندیده هستند.

12-8-2013 1-32-16 AM

- استرالیا. صخره‌های مرجانی.

12-8-2013 1-33-15 AM

- جزیره‌ی گوادار در پاکستان. این جزیره در اثر زلزله به‌وجود آمده‌است.

12-8-2013 1-34-00 AM

- کرواسی. جزیره‌ی عشق.

12-8-2013 1-34-41 AM

- هنگ‌کنگ. به قسمت مرکزی نزدیک اسکله‌ی بزرگ دقت کنید تا اردک پلاستیک بزرگ را ببینید!

12-8-2013 1-35-25 AM

- استان مادانگ، گینه‌ی نو. آتشفشان مانام.

12-8-2013 1-36-53 AM

- تصویری زیبا از بیابان نامیب در نامیبیا. منطقه‌ی سوسوس‌ویل.

12-8-2013 1-37-41 AM

- جزیره‌ی ناپل ایتالیا. کوه وزو

12-8-2013 1-38-22 AM

- این محبوب‌ترین تصویر برای من در این مجموعه است. نیجریه، معدن اورانیوم آرلیت.

12-8-2013 1-39-06 AM

-جزایر مرجانی، باهاماس.

12-8-2013 1-39-52 AM

- منطقه‌ی سوچی در روسیه. این‌جا در سال ۲۰۱۴ میزبان المپیک زمستانی خواهد بود.

12-8-2013 1-40-57 AM

- این تصویر در نزدیکی شهر سور عمان برداشته شده. جزر و مد (کشند) سبز گسترده.

12-8-2013 1-41-47 AM

- والنسیای اسپانیا و سازه‌ی فایبرگلاسی معروفش.

12-8-2013 1-53-10 AM

- فرانسه. کاخ ورسای.

12-8-2013 1-53-35 AM

- خیان در چین. پارک زیبای شیوآن.

12-8-2013 1-54-04 AM

منبع



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

08 Dec 05:03

چگونه فیدهای‌مان را در فلیپ‌بُرد بخوانیم؟

by Sadegh Jam

Flipboard یک اپلیکیشن عالی برای خواندن و گردآوری مطالب تحت وب روی تبلت‌ها و گوشی‌های هوشمند است. با فلیپ‌برد می‌توان مطالب منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی را در کنار منابع اطلاعاتی در دسته‌بندی‌های مختلف، در قالبی زیبا مطالعه کرد.

قبل از اینکه گوگل اقدام به بستن سرویس ریدر خود نماید، این امکان وجود داشت که فیدهای گوگل‌ریدر را هم در فلیپ‌برد اضافه کنیم و از خواندن فیدها و به اشتراک گذاشتن آنها هم بهره ببریم. اما بعد از بسته شدن گودر، با اینکه فلیپ‌برد اعلام کرده بود که همچنان می‌توان فیدهای آن را دنبال کرد، به روز شدن فیدها با اختلالاتی مواجه شد و مثلاً اکثر فیدهای موجود در اکانت من به روز نمی‌شدند و عملاً اکانت گوگل‌ریدرم در فلیپ‌برد بلااستفاده شده بود. با اینکه Feedly و Digg اپلیکیشن‌های فیدخوان خوبی بودند، اما هیچ‌کدام جذابیت فیدخوانی و اشتراک‌گذاری با Flipboard را ندارند. متاسفانه فلیپ‌برد امکان اضافه کردن فیدها و دسته‌بندی آنها بصورت‌های معمول در فیدخوان‌ها را نمی‌دهد و بیشتر اپلیکیشنی برای تهیه مجله تحت وب از طریق گردآوری مطالب موردعلاقه است. لذا باید چاره‌ای دیگر اندیشید…

برای اینکه بتوان فلیپ‌برد را به یک فیدخوان تبدیل کرد، لازم است تا از فیدهای دسته‌بندی شده در یک فیدخوان خروجی دریافت کرد و آن را در فلیپ‌برد وارد نمود. در بین فیدخوان‌های معروف موجود، من تنها InoReader را در ذهن دارم که برای پوشه‌های دسته‌بندی شده فیدها، خروجی RSS تولید می‌کند.

inoreader

بنابراین شما می‌توانید با وارد کردن فیدهای‌تان در InoReader و وارد کردن RSS Feed مربوطه در نوار جستجوی اپلیکیشن Flipboard، فیدهای‌تان را در فلیپ‌برد مشترک شوید و از این پس خیلی راحت لذت فیدخوانی با فلیپ‌برد را تجربه کنید.

flipboard

اگر اهل فلیپ‌برد هستید، مجله لینک‌لاگ را که حاوی مطالب گلچین شده‌ی من در وب است را دنبال کنید!

07 Dec 20:51

بد راهه

by changizi
doodinghouse

چنگیزی اعصاب ندارد. نزدیک نشوید.

مجلات ادبی پر شده‌اند از مطالب بی‌کیفیت دربارۀ نویسندگان جدید. ایرادی که به ادبیات ما وارد است همین است که به شدت تحت تاثیر ترجمه‌های آبکی نویسندگان آن‌ور آب است. «پر فروش‌ها»، «جایزه گرفته‌ها»، «فمینیسم‌ها» و... کتاب‌های بی‌کیفیتی از این دست. ریش و قیچی را به جای خرد و سلیقه‌ ادبی سپرده‌ایم به دست مترجمانی که دست بالا زبانی دست و پا شکسته می‌دانند و چیز زیادی از خود ادبیات، تولیدش و زیبایی‌اش نمی‌دانند. چهار تا و نصفی کلمه را به فارسی شکسته بسته به ناف خواننده می‌بندند والسلام که خب به لطف ناشرهایی که به طور کلی از پول بدشان نمی‌آید و صد البته مجلات وزین ادبی به خورد ملت داده می‌شوند. از یک جایی، شخصاً، تصمیم گرفتم سلیقه‌ام را به کج سلیقگی مترجم و ناشر نسپارم و خودم کتاب‌هایم را برگزینم. هر چه مجلات از آن گفتند من نخوانم که اگر خواندنی باشند بی‌کمترین لطف حضرات یادداشت نویس به چشم می‌آید. حالا ببینید چقدر طول می‌کشد تا از بی‌راهه‌ای که مترجمان ناآزموده و یادداشت نویسان کم‌سواد با کج سلیقگی ساخته‌اند برگردیم. به نظرم می‌شود. با بازگشت به رمان‌ها و ترجمه‌های جاسنگین رمان‌های بزرگ می‌شود سلیقه را باز تعریف کرد. روراست بگویم به نظرم ادبیات وطنی خودمان برتر اگر نباشد، چیزی از ادبیاتی که ترجمه می‌شود کم ندارد. کتاب‌های فارسی را بخوانید و اگر نه جز رمان‌های بزرگ فرنگی چیزی لیاقت وقت گذاشتن را ندارد.‌

07 Dec 20:29

http://7saay.blogfa.com/post-1183.aspx

by 7saay
سازمان محیط زیست بندگان خدا را استخدام کرده . اسلحه داده  دستشان گفته  شکارچی غیر مجاز دیدید، مجوز و حق درگیر شدن دارید. منطقه هم پر است از شکارچی غیر مجاز و دارد نسل بعضی حیوانات را بر می اندازد. بعد که درگیری پیش آمده و دو شکارچی کشته شده اند، قوه قضائیه گفته شما ضابط ما نیستید پس حق نداشتید درگیر بشوید. گارد حفاظت محیط زیست می گوید نخیر. اینها ضابط قوه قضائیه اند. حق داشته اند. بعد به جای اینکه دو سازمان، دعوای قانونی مسخره شان را حل کنند یا اگر امکان دارد راه مناسب تری به جای خون و خون ریزی برای محافظت از محیط زیست پیدا کنند،‌ آمده اند برای این دو محیط بان حکم اعدام زده اند و لابد خوشحال که عدالت اجرا شد. سازمان محیط زیست هم ایستاده نگاه می کند و فوقش تلاش کند از خانواده ی مقتول رضایت بگیرد!

من نمی دانم اینها چه فکری کرده اند که تفنگ داده اند دست محیط بان و بعد این چه انتظاری است که از آنها دارند. اگر کار با نصیحت و خواهش و تمنا حل می شده و شکارچیان غیر مجاز دست بر می داشته اند که نه حال و روز حیات وحش این بود نه مجبور بودند محیط بان را مسلح کنند. حالا که داده اند لابد انتظار دارند مثل نیروهای ویژه و کماندوها عمل کنند که مثلا وسط درگیری بتوانند با خونسردی تمام بزنند یک نقطه ی غیر حساس شکارچی که فقط زمین گیر بشود. خوب اسلحه است و نیروی با آموزش محدود. خیلی محتمل است چنین اتفاقی. این چه عدالتی است! در چنین شرایطی محیط بان باید مغز حمار خورده باشد که دیگر مقابله ایی با شکارچی کند. چرا خودش را به دردسر بیندازد. اصلا یک چیزی هم دستی می گیرد می گوید بروید به سلامت. به جهنم که نسل حیات وحش دنا منقرض بشود.

خبر از اینجا


07 Dec 20:28

ماندلای خونمان کم است.

by حجت قندی
برای من ماندلا نماد مبارزه درست با دیکتاتوری، سرکوب و تبعیض است. ماندلا و گاندی به ما نشان دادند که می شود بدون سرکوب ِ سرکوبگر، بدون خون ریزی، و بدون تبعیض بر علیه تبعیض گر دیروز، به آزادی رسید. ماندلا چیزی است که سوریه کم دارد و سوریه در آتش و خون است. ماندلا کسی است که مصر ندارد، و مصر سرزمین برادر کشی است. 

امروز روز ماندلاست و همه ما، همه جهان، ادعای ماندلا بودن داریم. اما اگر سبزیم و از هر چه احمدی نژادی متنفر، ما ماندلایی نیستیم. اگر از مذهب بریده ایم و ریش آزارمان می دهد، یا اگر مسلمانیم و از هر چه یهود و نصارا و پیرو آن مذهب دیگر متنفر، ما ماندلایی نیستیم. اگر فقط با ریختن خون مستکبران است که به آزادی می رسیم، اگر همه برابرند اما آن دسته و گروه و رنگ و فرقه جزء آن همه نیستند، اگر بر در مسجدی خون خوک می ریزیم، یا قرآن سوزیم که از رنج دیگران لذت می بریم، ما ماندلایی نیستیم. اگر سنی هستیم و شیعه ستیز، یا که شیعه و سنی گریز، اگر دیگران نجس اند و ما پاک ...اگر و اگر  ..

ما ماندلای خونمان کم است.
07 Dec 20:28

انتقاد یک امام جمعه: دولت گذشته باید پاسخگوی غارت بیت المال باشد

doodinghouse

شجاعان بعد از نبرد

امام جمعه بروجرد گفت: دولت گذشته که همواره شعار عدالت سر می داد، باید امروز جوابگو باشد و غارت بیت المال در تامین اجتماعی را پاسخ دهد.به گزارش ایرنا، حجت الاسلام حسن ترابی در خطبه های نماز جمعه بروجرد افزود: فساد اقتصادی و غارت بیت المال در سازمان تامین اجتماعی باید هرچه سریعتر بررسی و برای ریشه کنی این مفاسد، با خاطیان برخورد قاطع شود. وی افزود: سرمایه تامین اجتماعی ناشی از دسترنج کارگران و اقشار کم درآمد جامعه است و نباید اجازه داد توسط برخی افراد سودجو، غارت شود. به گفته وی سازمان تامین اجتماعی همواره اعلام می دارد با کمبود اعتبار مواجه است و مراجعه کنندگان به مراکز درمانی این سازمان با کمبود دارو و امکانات درمانی مواجه هستند. وی اضافه کرد: مجلس در دولت گذشته بارها خواستار عزل رییس سازمان تامین اجتماعی شد ولی دولت با این کار مخالفت کرد و این نشان دهنده مشکلات عدیده موجود در این سازمان است. امام جمعه بروجرد گفت: اختصاص پاداشهای میلیاردی به مدیران ارشد سازمان تامین اجتماعی مغایر با سیاستهای جمهوری اسلامی ایران است و مطالبه مردم از دستگاه قضایی این است که به پرونده تخلف تامین اجتماعی رسیدگی جدی کند.
07 Dec 20:27

روح بلندی که پر کشید

by gholamalirajaee

نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با تبعیض نژادی، مردی که بهترین سالهای عمرش را در زندان آپارتاید سپری کرد در سن 95 سالگی درگذشت.

 وی فضایل اخلاقی برجسته ای داشت که بنظرم مهمترین آنها این بود که وقتی از زندان بیرون آمد و با انتخاب مردمی که به او عشق می ورزیدند در راس قدرت سیاسی کشورش قرار گرفت بر روی همه کسانی که او را در بهترین سالهای عمرش زندانی کرده بودند ،همچنان لبخند زد و آنها را بخشید. وقتی هم مردمی که  مقاومتش را می ستودند او را با رای خود به تخت قدرت نشاندند همان ماندلای قبلی بود و بی هیچ کینه و احساس غروری نسبت به دیگران.

ماندلای عزیز که درود بر روح بزرگ او باد در دوران قدرت خود حتی از یک نفر از کسانی که عمراو را درزندان تباه کردند، شکایتی نکرد و حتی یک نفر را در دوران نشستنش براین مسند  بدلیل ظلمی که براو رفته بود به زندان نیانداخت. تردیدی ندارم تاریخ  به دلیل همین روح بلند ماندلاست که هماره از او با عظمت و بزرگی یاد خواهد کرد .

ماندلا به دلیل این گذشت مردانگی و مروتش اکنون به اسطوره ای درجهان بشریت تبدیل گردیده وجهانیان درمرگ او متاثرند.

به روح بلند او درود می فرستم و برایش برترین آمرزش های الهی را خواستارم.

کاش برخی ازمدعیان دین و دین داری دربخشش و گذشت و جوانمردی و مهربانی وبویژه در بی کینه گی ! نسبت به دیگران،همانند ماندلا بودند. کاش!

07 Dec 20:27

مقّصرِ کهریزک کیست؟

doodinghouse

به گمانم مقصر اصلی و واقعی در این ماجرا نه قاضی مرتضوی بوده، نه رئیس پلیس تهران و نه هیچ یک از مقامات مسئول نیروی انتظامی علیرغم آنکه شرایط کهریزک را می‌دانستند اما هیچ اقدامی نکردند. مقصر واقعی کهریزک پاسخگو نبودن قوه قضاییه است.

 

 

 

تاریخ انتشار : 1392/09/01

مقّصرِ کهریزک کیست؟

روزنامه آرمان

30 آبان 1392

مصاحبه رئیس پلیس کشور، جناب سردار احمدی‌مقدم، و بیان صریح ایشان مبنی بر اینکه اعزام بازداشتی‌های وقایع88 به بازداشتگاه کهریزک، با دستور و نظر صریح آقای سعید مرتضوی، دادستان تهران در آن مقطع بوده بسیاری را شگفت‌زده کرد. ایشان می‌گویند که شخصا مخالف اعزام بازداشت‌شدگان به کهریزک بوده‌اند چون بازداشتگاه کهریزک برای نگهداری بزهکاران شرور، چاقوکش، قمه‌کش، خلافکار و این تیپ مجرمین ‌بوده، درحالی که بازداشتی‌های88 جملگی افراد معمولی از قبیل دانشجو ، محصل و این تیپ ‌بودند. به‌علاوه سردار احمدی‌مقدم می‌گویند که کهریزک اساسا جا نداشت و در کانکسی که 50 یا حداکثر 70‌نفر را می‌شد نگه‌داشت، 150نفر را جا داده‌بودند. بدون تردید قاضی مرتضوی نمی‌توانسته نداند که کهریزک چگونه جایی است. وی به عنوان دادستان تهران، نمی‌توانسته نداند که چه افرادی در کهریزک نگهداری می‌شده‌اند یا نمی‌توانسته نداند که افرادی که در جریان اعتراضات سال‌88 دستگیر شده‌ بودند چه تیپ افرادی بوده‌اند. یقینا دادستان تهران نمی توانسته، ندانسته بوده باشد که آنان نه سارق بودند، نه قمه‌کش یا زورگیر. به‌رغم همه اینها، حسب آنچه سردار احمدی‌مقدم پس از گذشت 4 سال و چند ماه دارند می‌فرمایند، دادستان تهران، جناب سعید مرتضوی اصرار داشته که بازداشت‌شدگان به کهریزک منتقل شوند. احمد‌ی‌مقدم که بهت‌زده شده بود از او می‌خواهد که کتبا بنویسد بازداشت‌شدگان به کهریزک منتقل شوند. البته از خود جناب احمدی‌مقدم هم می‌‌توان پرسید که سردار به عنوان رئیس پلیس، شما که هم شرایط کهریزک را می‌دانستید، هم جنس افرادی که در آنجا نگه‌داری می‌شدند، و هم سنخ معترضینی را که در جریان اعتراضات خیابانی  بازداشت شده‌بودند می‌شناختید، بعد از آنکه دستگیرشدگان به کهریزک اعزام شدند، چرا حاضر نشدید آن شب یا فردایش یک توک پا به کهریزک بروید و ببینید اوضاع آنجا از چه قرار است؟ اما مخاطب اصلی در آن فاجعه ملی، جناب قاضی مرتضوی است. همه به یاد می‌آوریم که وقتی چندتن از بازداشت‌شدگان کهریزک به‌دلیل شرایط نگهداری کهریزک و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن، فوت شدند، جناب دادستان مرتضوی اعلام کردند که "مرگ آنها به‌دلیل ابتلاء به بیماری عفونی بوده". ایشان گفتند که آنها (یعنی کشته‌شدگان) قبل از آنکه به کهریزک آورده‌شوند، "مبتلا به بیماری مننژیت بودند و به‌دلیل تب بالا فوت شده‌ بودند." در عین حال هیچ گزارش پزشکی در آن مقطع حرف قاضی مرتضوی را تائید نکرد. بعد از آنکه مشخص شد چند تن از بازداشت‌شدگان نه آنگونه که قاضی مرتضوی مدعی شده‌بودند یعنی به واسطه ابتلا به مننژیت بلکه به واسطه ضرب و جرح در حین بازداشت و انتقال به کهریزک یا جراحاتی که در خود کهریزک برمی‌دارند و بالاخره و از همه مهم‌تر شرایط نگهداری آنان در کهریزک فوت شده‌اند، رسیدگی به پرونده کهریزک آغاز شد. در اینجا قاضی مرتضوی روایت «بیماری مننژیت مغزی» را رها کرد و بالمره از خودشان در قبال حوادث کهریزک سلب مسئولیت نمودند. او گفت که در آن مقطع در مرخصی به سر می‌برده و سرگرم کار بر روی رساله دکترایش بوده. البته این روایت کاملا قابل فهم بود. شرایط ایران در تیر ماه‌88 و جایگاه دادستان تهران و بالاخره جهت‌گیری های سیاسی آقای مرتضوی جملگی تایید می کنند که در آن مقطع ایشان می توانسته مرخصی گرفته و به دنبال کارهای درسی رفته‌باشد. سوال اساسی اما آن است که در این سرگذشت تلخ و دردناک که چند جوان بیگناه که جرمی اثبات‌شده نداشتند فوت می‌شوند، مقصر اصلی کیست؟ به گمانم مقصر اصلی و واقعی در این ماجرا نه قاضی مرتضوی بوده، نه رئیس پلیس تهران و نه هیچ یک از مقامات مسئول نیروی انتظامی علیرغم آنکه شرایط کهریزک را می‌دانستند اما هیچ اقدامی نکردند. مقصر واقعی کهریزک پاسخگو نبودن قوه قضاییه است. در کنار پاسخگو نبودن می‌توان به یکسری از مسائل و نکات دیگر هم اشاره داشت. همچون اصل بنیادی و فلسفه رعایت بیطرفی در امور قضایی ، عدم جانبداری سیاسی قوه قضاییه، دوست و دشمن، مخالف و موافق سیاسی را با یک چشم دیدن، دور نگه داشتن امر قضا از جریانات سیاسی داخلی و خارجی و......اگر دادستان تهران ملاکش قانون و صرفا اجرای عدالت می‌بود و خود همانند یک رهبر حزبی و سیاسی وارد آن جریانات سیاسی نشده بود و آراء و اندیشه‌های سیاسی‌اش را در تصمیم گیری‌های قضایی‌اش دخالت نمی‌داد، آیا چهار جوان بیگناه آن‌گونه پرپر می‌شدند؟

 

07 Dec 20:17

خلاصه که آدم خوشبختی هستم

by sheydagooyi

فکر کنم کلاً آدم خنده‌آوری باشم اما گاهی در شرایط ناجور حسابی خنده‌آورتر می‌شوم. مثلاً – یادم نیست برای‌تان تعریف کرده بودم یا  نه – روزی که پدرم مُرد، وارد خانه که شدم مادرم حالِ خودش نبود و دور خودش می‌گردید و می‌گفت: «اسمایل چی‌کا کردی؟! ... اسمایل چی‌کا کردی؟!...» البته نام پدرم اسمایل نبود و اسماعیل بود اما مادرم همیشه او را اسمایل صدا می‌کرد. هماندم مادرم را در آغوش کشیدم و گفتم: «مامان فکر کنم داری اشتباهی می‌گی، نباید بگی اسماعیل چی‌کا کردی، باس بگی عزراییل چی‌کا کردی!» مادر کمی خنده‌اش گرفت.

وقتی در انفرادی بودم و برای اول‌بار که جهت بازجویی بردندم، بازجویم گفت: «دروغ بگی گردن‌تو می‌شکنم.» تو دلم گفتم: «وا! چه کاری‌یه حالا!» و با خودم عهد کردم اصلاً دروغ نگویم چون دوست نداشتم کسی گردنم را بشکند. این‌هوا کاغذ گذاشت جلوم و گفت: «بنویس.» گفتم: «چی‌یو؟» گفت: «بیوگرافی‌تو.» اصلاً این را که گفت سر ذوق آمدم. حالا این هم بهش اضافه کنید که یک هفته یا بیشتر بود که در انفرادی بودم و نه با کسی حرف زده بودم و نه چیزی نوشته بودم. وقتی آنهمه کاغذ را با آن خودکار آنجا دیدم کیفور شدم و شروع کردم به نوشتن بیوگرافی. خیلی نوشتم. همه چیز را نوشتم. از هر جا هر چیزی یادم می‌آمد می‌نوشتم. بعد بازجو آمد و کاغذها را برد. وقتی بازگشت از این رو به آن رو شده بود. خوش اخلاق شد یکهو. گفت: «به‌به، چه خوش خطم هستی آقای کرمی.» و سوای مواردی که بازجویی می‌شدم گاهی هم راجع به نویسندگی و این‌جور چیزها با هم حرف می‌زدیم. گفتم: «داری چای می‌خوری؟» گفت: «آره. می‌خوای؟» گفتم: «بابا من روزی سه قوری چای می‌خورم و دو بسته سیگار می‌کشم. اون‌وقت اینجا همه‌ش دو لیوان چای بهم می‌دن. سیگارم که هیچی.» گفت سیگار را شرمنده است و ممنوع است اما رفت و برام چای آورد. از بارهای بعدی که برای بازجویی می‌رفتم چای می‌خواستم و بهم می‌دادند. گمانم در بعضی از بازجویی‌ها سه چهارتا چای می‌نوشیدم.

یکی از همین بازجویی‌ها بود که بازجو گفت: «کرمی قهرمان شدی.» گفتم: «قهرمان چی؟!» پرینت فیسبوک را نشانم داد «علی کرمی را آزاد کنید.» دوستان معترض به دستگیری بنده، خنده‌دارترین عکسی را که می‌شد از پروفایل فیسبوک برداشته بودند و این اعلامیه را درست کرده بودند. مانده بودم از این عکس جلو بازجوم خجالت بکشم یا بخندم، دیدم بخندم بهتر است، پس خندیدم. آقا بازجو گفت: «به چی می‌خندی؟» گفتم: «خب من رفته بودم پیش دوستام چای بخورم، بعد شما منو گرفتین و حالام به قول خودتون قهرمان شدم. اینطوری قهرمان شدن خنده‌دار نیست؟» خندید و گفت: «راست می‌گی.» خندیدم و تو دلم گفتم: «راست نگم که گردن‌مو می‌شکنی خو!»

حدوداً بعد از یک ماه انفرادی، یک روز هم آوردندم و نشاندندم جلو یک تلفن سفید. گفتم: «نمی‌خواین منو اعدام کنین راحت شم؟ ... حوصله‌م سر رفت بابا.» بازجو خندید و گفت می‌توانم به هر کس دوست دارم زنگ بزنم. زنگ زدم خانه کسی نبود و به زحمت تلفنی را به خاطر آوردم که نمی‌دانستم تلفن برادرم است یا علی توکلی دوستم. آرش بود، برادرم. پس از سلام و علیکی که با آرش کردم بازجو که از آن شوخی اعدام و این حرف‌ها سر ذوق آمده بود گوشی را گرفت و گفت: «بده منم با داداشت حرف بزنم.» گوشی را به او دادم و یک‌کاره به آرش گفت: «می‌خوایم دیگه داداش‌تو اعدام کنیم. خودش می‌گه.» بنده صدای ریختن پشم‌های آرش‌مان را از آن‌سوی خط شنیدم و خلاصه ایام خوشی را با بازجویمان گذراندیم. بدم نمی‌آید ببینمش و یاد آن روزها کنیم. البته در یک کافی شاپی جایی، نه در انفرادی!

حالا همه‌ی اینها را گفتم تا به امروز برسم. بنده از همان زمان انفرادی به بعد که گمانم دو سالی شده باشد هر از چند گاهی به دادگاه می‌روم و می‌آیم و پرونده‌ام کانهو جوبِ خیابان ولی‌عصر در جریان است. امروز هم رفتم. یاسر – وکیلم – گفت: «تا حالا ندیده بودم رییس دفتر این قاضی بخنده، اونم اینطوری قهقهه بزنه.» اما جریان چه بود؟ خنده چرا؟

جریان این بود که بنده وقتی داشتم برگه‌‌ای را که در آن قید شده بود باز یک ماه دیگر برای دادگاه حضور به هم برسانم امضاء می‌کردم، تاریخ حضورم را زدم: «23-10-93» گفتند: «خیلی جلویی بابا، هنوز 92 تموم نشده!» و آنها جمیعاً به من خندیدند و من هم به جمیع آنها خندیدم. آقا رییس گفت: «مگه می‌خوای باز بری اون تو؟» گفتم: «نه والا. ولی مشکل اینجاست من هر شبی که خونه‌ی یکی از دوستان می‌رم چای بخورم، دوستان گمنام هم می‌ریزن ما رو دستگیر می‌کنن.» همینطور که می‌خندید گفت: «مجردی؟» گفتم: «بله خب.» گفت: «همین، اگه زن داشتی جمع و جورت می‌کرد شبا این‌ور اون‌ور نری که هی بگیرنت.» گفتم: «فکر کنم بگیرنم دردسرش کمتر ازینه که زن داشته باشم.» نه این جمله‌ی آخر را نگفتم بلکه محجوبانه خنده‌ای کردم که ایشان را – آقای رییس را – به دعا خواندن واداشت: «انشالله، تبرئه شی.» و ما هم آمین گویان با یاسر زدیم بیرون و با آرش و سروناز رفتیم قهوه‌خانه عدسی خوردیم.

خلاصه که آدم خوشبختی هستم که دیگران بهم می‌خندند. والسّلام.


07 Dec 18:36

سه‌گانه‌های نگارش ـ 1

by mkkazemi@yahoo.com (محمدکاظم کاظمی)

متن اصلی

مبارزه‌ی احمد زارعی با پیروزی انقلاب ادامه یافت ابتدا انجمن اسلامی را دایر کرد و سپس هسته‌ی اولیه‌ی سازمان پیشمرگان کرد را بنا نهاد.

...............

نظر ویراستار

1. عبارت دوپهلو است. در ظاهر به نظر می‌رسد که گویا احمد زارعی با پیروزی انقلاب مبارزه کرده است، در حالی که منظور این است که او بعد از پیروزی انقلاب هم مبارزه را ادامه داد.

2. چون فاعل جمله‌ی اول «مبارزه» است، به طور طبیعی ما باید آن را فاعل جمله‌ی دوم هم فرض کنیم، یعنی این «مبارزه» بوده است که انجمن اسلامی را دایر کرده است.

3. بعد از «یافت» یک نقطه لازم است تا معلوم شود که جمله‌ی اول تمام شده است.

4. «هسته» را بنا نمی‌گذارند. بنا گذاشتن برای وقتی است که یک ساختمان در کار باشد، یا چیزی به ساختمان تشبیه شده باشد. می‌شد گفت «هسته‌گذاری کرد».

5. کلمه‌ی «کرد» در اینجا ضرورتاً باید ضمه (پیش) داشته باشد تا «کَرد» خوانده نشود. باید کلماتی را که دو گونه خوانده می‌شوند، اعراب‌گذاری کنیم، مگر این که عبارت کاملاً روشن باشد. مثلاً اگر گفته شود «اقوام ترک، کرد، بلوچ و...» اعراب‌گذاری ضرور نیست.

6. به طور کلی بهتر است که نام سازمان‌ها و تشکیلاتی را که خیلی مشهور نیستند، در گیومه بگذاریم تا مشخص شود که کدام قسمت از جمله نام سازمان است.

........................

متن ویرایش‌شده

احمد زارعی بعد از پیروزی انقلاب هم مبارزه را ادامه داد. او ابتدا «انجمن اسلامی» را دایر کرد و سپس هسته‌ی اولیه‌ی سازمان «پیشمرگان کُرد» را تشکیل داد.

07 Dec 18:36

نظام شش‌ بار خانه‌ تکانی تحلیلی کرده است

by publisher1
doodinghouse

«در جمهوری اسلامی شش بار خانه تکانی تحلیلی کرده‌ایم و متاسفانه هنوز گفتمان تاریخی را حل نکرده‌ایم.»

رسول جعفریان٬ رئیس سابق کتابخانه مجلس گفته جمهوری اسلامی با وجود شش بار «خانه تکانی تحلیلی» تا کنون نتوانسته مشکل «گفتمان تاریخی» خود را حل کند.

به گزارش «رسا» آقای جعفریان روز جمعه (۱۵ آذر) در یک نشست علمی در فم این مطلب را بیان کرده است.

وی گفته که «تقریبا هر ۱۰ سال، تحلیل‌های تاریخی عوض می‌شود، اما در جمهوری اسلامی شش بار خانه تکانی تحلیلی کرده‌ایم و متاسفانه هنوز گفتمان تاریخی را حل نکرده‌ایم.»

جعفریان اضافه کرده است: «خیلی ساده و به شکل کهنه و قدیمی، بدون اینکه ذره‌ای در آن تأمل کرده باشیم، با این علم {غربی} کنار می‌آییم.»

این پژوهشگر تاریخ در بخش دیگری از سخنان خود با انتقاد از انتشار کتاب‌های ترجمه شده غربی در ایران گفته «تا زمانی که ما موضع دفاعی داریم، همین گونه خواهد بود.»

جعفریان این پرسش را مطرح کرده که «چرا غربی‌ها اصول و فقه و کتاب‌های تاریخی ما را ترجمه و منتشر نمی‌کنند؟»

سخنان انتقاد آمیز این روحانی در شرایطی مطرح می‌شود که جمهوری اسلامی سال‌هاست مدعی ارائه نظریه‌ای جدید در زمینه حکومت‌داری و زندگی بشری به جهان است.

07 Dec 18:35

بخشایش: تفحص از تامین اجتماعی انتقام‌گیری بود

by publisher1

احمد بخشایش، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفته گزارش تحقیق و تفحص مجلس از تامین اجتماعی گزارشی «فقط سیاسی بود برای انتقام گیری از یکشنبه سیاه.»

بخشایش افزوده «احمدی‌نژاد در یکشنبه سیاه هزینه داد اما نگذاشت لاریجانی رییس جمهور شود و مردم تا شش ماه دیگر چراغ به دست به دنبال احمدی‌نژاد خواهند گشت.»

07 Dec 18:35

«خامنه‌ای نسبت به دوستان جفاکارش صبور است»

by publisher2

یحیی صفوی٬ دستیار و مشاور عالی علی خامنه‌ای گفته است: «ببینید حضرت آقا نسبت به دوستانش که در حق مردم ظلم و جفا کرده‌اند و الان هم جفا می‌کنند، چقدر صبر می‌کنند، کسانی که علیه امنیت این کشور اقدام کرده‌اند و بیانیه داده‌اند و حکمشان در محاکم قضایی روشن است.»

07 Dec 18:35

خانم جام جهانی و داستان تکراری آدم‌های بیمار محصول جامعه بیمار

by Jadi Mirmirani

ariyayi

این اسکرین شات و بارها و بارها رفتارهای مشابه‌اش منو یاد هموطنان گرامی می ندازه و رفتارهای چند سال پیششون که زنگ می زدن به کانال‌های ماهواره‌ای و به مجری‌های زن حرف‌های رکیک می‌زدن. حرجی هم نیست. قشنگی موضوع به اینه که ربط اینها به سانسور و سرکوب رو ببینیم. ما تنها کشوری در جهان هستیم که توش حجاب اجباریه. یکی از بزرگترین سانسور کننده‌های اینترنت هستیم و یکی از معدود کشورهایی هم هستیم که زیر عکس‌های این خانم این کامنت‌ها رو گذاشته. ربط اینها به هم بسیار ساده است: جامعه سرکوبگر آدم‌های بیمار می سازه و سرکوب گسترده جنسی، آدم‌های مریض جنسی.

07 Dec 18:35

ماندلا بار‌ها خامنه‌ای را «رهبر من» خطاب کرده بود

by publisher1

علی‌اکبر ولایتی٬ رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصحلت نظام می‌گوید نلسون ماندلا در دیداری که سال‌ها پیش با علی خامنه‌ای داشته٬ بار‌ها وی را «رهبر من» خطاب کرده است.

آقای ولایتی روز شنبه (۱۶ آذر) به خبرگزاری فارس گفته ماندلا «علاقه وافری» به رهبری داشت و رابطه‌اش با جمهوری اسلامی همواره «بسیار صمیمی» بود.

وی افزوده ماندلا «در ارتباط با ایران، علی‌رغم وجود همه فشار‌ها و تحریم‌ها به طور جدی ارتباط خود را حفظ می‌کرد.»

خرداد ماه سال گذشته نیز محمد محمدی گلپایگانی٬ مسئول دفتر آقای خامنه‌ای گفته بود ماندلا در دیدار با رهبری «دو زانو و با ادب» روی زمین نشسته و وی را «رهبر» خود خطاب کرده بود.

ادعای مقام‌های جمهوری اسلامی درباره جزئیات دیدار ماندلا و خامنه‌ای در شرایطی تکرار می‌شود که پیش‌تر مسئولان دفتر ماندلا چنین ادعاهایی را رد کرده بودند.

نلسون ماندلا دو روز پیش در سن ۹۵ سالگی درگذشت. وی در سال‌های ۱۳۷۱ و ۱۳۷۸ به ایران سفر کرده و با برخی مقام‌های جمهوری اسلامی دیدار و گفتگو کرده بود.

07 Dec 18:34

جهان کوچکتر شد...

by mohajerani

با مرگ نلسون ماندلا، جهان کوچکتر شد. وقتی ماندلا بر همین زمین و زیر همین آسمان زندگی می کرد. دم می زد و گاه سخنی می گفت؛ دنیا زیبا تر و خواستنی تر بود. با فقدان او، جهان کوچک شد. کسانی هستند که وقتی می میرند. جهان بزرگ تر می شود. ملتی نفس تازه می کند. لبخند بر لب ها می نشیند. و کسانی هم وقتی می میرند نه یک کشور و ملت و نه حتا یک قاره مثل افریقا، بلکه همه جهان حسرت می خورد... ماندلا و گاندی از همین زمره بودند. آن ها جهان را بزرگتر کردند. این تفاوت اصلی و اساسی رهبران مصلح و اخلاقی با رهبران انقلابی و سیاسی ست.
درود بر نلسون ماندلا...انسان آزاده ای با قلبی بزرگ و دریایی بی پایان از مهر و مدارا

07 Dec 18:34

جدال نماینده خامنه‌ای با دانشجویان روز ۱۶ آذر

by publisher1

حسین شریعتمداری در جدال با گروهی از دانشجویان٬ اصلاح‌طلبان را «وطن فروش»٬ حامی «طالبان»٬ همسو با «جند‌الله» و قاتل «مردم» و «ندا آقا سلطان» و «هم تیره و طایفه صدام» معرفی کرد.

نماینده علی خامنه‌ای در موسسه کیهان این اتهام‌ها را روز شنبه (۱۶ آذر) در جریان جدال با گروهی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف٬ متوجه محمد خاتمی و اصلاح‌طلبان کرده است.

شریعتمداری که به مناسبت روز «دانشجو» در این دانشگاه سخنرانی می‌کرد٬ در واکنش به شعار‌های دانشجویان در حمایت از میرحسین موسوی٬ مهدی کروبی و محمد خاتمی این مطالب را بیان کرده است.

وی خطاب به دانشجویانی که خواستار آزادی رهبران «جنبش سبز» بودند٬ میرحسین موسوی را «قاتل» برادران آن‌ها معرفی و ادعا کرد در صورت رفع حصر٬ اصلاح‌طلبان این رهبران را خواهند «کشت.»

شریعتمداری خطاب به دانشجویانی که علیه وی شعار می‌دادند، گفت «اصلاح‌طلبان از تیر و طایفه صدام حسین هستند. صدام دنبال براندازی انقلاب بود و اصلاح‌طلبان نیز دنبال همین موضوع هستند.»

نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان در بخش دیگری از این جدال ادعا کرد که حسن روحانی «مخالف» آزادی زندانیان سیاسی و رهبران جنبش سبز است و در این زمینه «تحت فشار» قرار دارد.

شریعتمداری افزود «حزب‌الله تا زنده است اجازه نمی‌دهد ستون پنجم، اسرائیل و انگلیس آقای روحانی را تحت فشار قرار دهند.»

وی خطاب به دانشجویان معترض و اصلاح‌طلبان نیز گفت: «شما مجبور بودید به آقای روحانی بچسبید، زیرا اصلاحات قصد داشت از آقای روحانی به عنوان یک پل استفاده کند، اما او اجازه نداد.»

نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان ادامه این جدال‌های لفظی خطاب به دانشجویان گفت که «شما دستتان به خون این مردم بیگناه آلوده است و از صدقه سر حزب‌الله نفس می‌کشید.»

وی ادامه داد: «اگر فتنه‌گران و سران فتنه را هم آزاد کنند، همین اصلاح‌طلبان آن‌ها را می‌کشند، همانطور که ندا آقاسلطان را کشتید.»

این عضو سابق سپاه در بخش دیگری از سخنان خود اصلاح‌طلبان را «وطن فروش» خواند و اظهار کرد که «اگر حزب‌الله نبود، اصلاح‌طلبان وطن را فروخته و پولش را نیز گرفته بودند.»

حسین شریعتمداری در این سخنرانی اتهام‌های سابق خود علیه محمد خاتمی و اصلاح‌طلبان را تکرار و افزود: «ریگی به نفع سران فتنه گروگان‌گیری می‌کرد و اصلاحات می‌خواست از طالبان حمایت کند.»

07 Dec 18:34

ماندلای بزرگ

by rezababaei

ماندلای بزرگ، بدون هیچ ادعایی، روحانی‌ترین و معنوی‌ترین چهرۀ جهان شد. او حتی تعریف قدیس را عوض کرد؛ آنجا که گفت: «قدیس، گناهکاری است که در اصلاح خود می‌کوشد.» او برای انتقام، هزار دلیل داشت و برای بخشیدن، یک دلیل. ماندلا نشان داد که یک دلیل انسانی، بهتر از هزار دلیل شیطانی است. فرق ماندلا با امثال چه‌گوارا، این است که او انسان‌ها را به دوست و دشمن تقسیم نمی‌کرد؛ انسان‌ها را به دوستان امروز و دوستان فردا تقسیم می‌کرد؛ اما چه‌گوارا می‌گفت: انسان‌ها یا باید بمیرند یا بمیرانند.

07 Dec 18:34

مرتضوی خط قرمز احمدی‌نژاد را رد کرد!

by رضا ساکی

هفته پیش که آقای احمدی‌نژاد از آقای روحانی، رییس‌جمهور، درخواست مناظره کرد، هنوز گُل‌کاری آقایان در سازمان تأمین کارت هدیه (تأمین اجتماعی سابق) به طور کامل رو نشده بود، اما حالا که گزارش تحقیق‌وتفحص مجلس منتشر شده، معلوم شده است آقای مرتضوی چند خط‌ قرمز مهم آقای احمدی‌نژاد را رد کرده است.

آقای مرتضوی در دوران مدیریت بر سازمان تأمین اختصاصی (تأمین اجتماعی سابق) خط قرمز آقای احمدی‌نژاد در زمینه سوءاستفاده نکردن از منابع دولتی را رد کرد و از منابع دولتی استفاده کرد.

آقای مرتضوی در دوران مدیریت بر سازمان تأمین انتفاعی (تأمین اجتماعی سابق) با استخدام افراد نزدیک و ارتباط‌های گسترده با برخی خواص، خط قرمز آقای احمدی‌نژاد را در زمینه باندبازی رد کرد.

البته مرتضوی قبلا نیز خط قرمز امنیتی آقای احمدی‌نژاد را رد کرده بود. احمدی‌نژاد هنوز اعتقاد دارد که آزادی در دوران ایشان نزدیک به مطلق بوده است. یادتان باشد ایشان در کل‌کل انتخاباتی‌شان در سال ۸۴ گفتند: «مگر مشکل جوانان ما موی سر آن‌هاست!» اما آقای مرتضوی در ماجرای کهریزک نشان داد که مشکل جوانان ما موی سر آن‌هاست.

مهم‌تر از همه آقای مرتضوی با این کارها پاک‌ترین دولت تاریخ بشر را – از اشک آدم تا صوراسرافیل – به دردسر انداخته است و بیم آن می‌رود که دیگر نتوانیم دولت سابق را پاک‌ترین دولت بنامیم. پس با این اوصاف، به نظر می‌رسد آقای احمدی‌نژاد باید با آقای مرتضوی مناظره کند نه با آقای روحانی، چون آقای مرتضوی همه شرایط را برای این که رودرروی آقای احمدی‌نژاد قرار بگیرد، دارد.

اما به دو دلیل مناظره احمدی‌نژاد و مرتضوی برگزار نخواهد شد؛ اول این‌که مجلس همه‌ بگم‌بگم‌های سازمان تأمین افتضاحی (تأمین اجتماعی سابق) را رو کرده و دیگر چیزی برای رو کردن دیگران نمانده است و دوم این‌که تاریخ نشان داده است هر وقت آقای مرتضوی خلافی کرده، ‌آقای احمدی‌نژاد او را تنبیه کرده و به پست مهم‌تری گمارده است. این‌بار البته چون احمدی‌نژاد رییس‌جمهور نیست، مهم‌ترین پستی که ممکن است آقای مرتضوی بگیرد، ریاست حفظ‌ و نگه‌داری ساختمان دفتر رییس‌جمهور سابق است.

باقی بقای‌تان!

باز نشر از سرویس فرهنگی هنری ایسنا – طنز و کاریکاتور

ارسال نظر سریع

07 Dec 18:34

این خطای بینایی به شما نشان می‌دهد که هیچگاه نباید به چشمانتان اعتماد کامل کنید!

by علیرضا مجیدی

به تصویر زیر نگاه کنید، در قسمت وسط تصویر، در ظاهر، رنگ شیء بالایی و پایینی، کاملا از هم متمایز به نظر می‌رسد.

12-7-2013 6-28-16 PM

بالایی خاکستری تیره و پایینی سفید است.

اما باید به شما بگوییم که این طور نیست!

رنگ هر دو شیء کاملا یکسان است.

اگر انگشتتان را روی عکس طوری قرار بدهید که محل اتصال دو شیء را بپوشاند، تا حد زیادی متوجه این مطلب می‌شوید.

بهتر از آن اگر با یک برنامه ویرایشگر عکس، قسمتی از شیء بالایی و پایینی را ببرید و در یک جا کنار هم قرار بدهید، دیگر همه چیز به شما ثابت می‌شود!

12-7-2013 6-28-42 PM



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

07 Dec 18:33

بعد مراسم عبادی، شریعت و مناسک بودیسم

by زهره شریعتی

دین تا حدودی گرایش بدان دارد تا از طریق مراسم عبادی از جمله پرستش، نماز و نیایش، نذورات، صدقات و امثال آن خود را بیان کند؛ که می توان این ها را بعد مراسم عبادی دین نامید. حتا ساده ترین شکل مراسم مذهبی، از آن روی که در آن صورتی از رفتار ظاهری (مانند بستن چشم ها در عبادت) هماهنگ با نیت درونی جهت ارتباط و حضور در عالمی دیگر (خواه خداوند، نیروانه یا نیروی مقدس فراگیرنده طبیعت تفسیر شود) تبلور می یابد، نوعی آیین و مراسم عبادی را در بر می گیرد.

در دین بودا به کمک یوگا و ریاضت هایی با فنون مشابه برای تربیت نفسانی، این مراسم انجام می شود. هدف نهایی این روش ها کسب حالات عالی تر آگاهی است که از طریق آن رهرو از تجربه هایی چون رهایی از حیات ناسوتی، رسیدن به نیروانا و حقیقت نهایی برخوردار می گردد (این برداشت البته با تکیه بر نظام آموزه های هر دین است که رهرو تجربه خود را در قبال آن می آزماید). بنابراین جوهره چنین دینی متفکرانه و عرفانی است و گاه بدون رجوع به خدا یا خدایان مسیر خود را طی می کند. مثلا در آیین بودا  برای نیل به نیروانه مناسک دینی پرستش و نیایش عمدتا بی ارتباط به خدا تلقی می شوند. در عین حال فنون تربیت نفس همانند مراسم عبادی است. سالک تمرینات جسمی و فکری متنوعی را انجام می دهد تا تجربه حسی را به فراحسی ارتقا دهد.

مناسک این آیین بیشتر بر راهبان که به طور دائم در دیر ساکن هستند سخت و ویژه است، اما برای عموم همان رعایت پنج قاعده ذکر شده در اصول اخلاقی کافی است. پیرو بودا وفاداری اش را به این دین با تایید سه گوهر دین بودا: خود بودا، دَرمَه یا دَمَّه (تعلیمات) و سنگَه (انجمن و دیر و معبد بودایی) رسما ابراز می کند.

 قواعد سنگه شامل: پوشیدن جامه زرد و ساده، تراشیدن موی سر و صورت، تجرد تا پایان عمر، منع از سرگرمی های دنیوی، طرد تجملات، کاسه گدایی به دست گرفتن در هر روز برای گرفتن یک وعده غذا از مردم عادی، و پرداختن به مراقبه، تفکر و تکرار کلمات خاص در طول روز و رعایت ده قانون پرهیز است. اگر راهبی به یک یا چند اصل ده گانه اخلاقی سنگه عمل نکند، باید در حضور هم کیشان و راهبان دیر در مجمعی که ماهی دو بار تشکیل می شود، به گناه خود اعتراف کند. رهبانیت برای زنان هم وجود دارد اما درجه زنان از مردان پایین تر است.

مرجعیت در سنگه بیشتر بر اجماع است نه بر مقامات یا سلسله مراتب. فقط نقض چهار قاعده معین به اخراج از سنگه منتهی می شود: آمیزش جنسی، قتل، دزدی یا ادعای ریاکارانه ی داشتن یافته های معنوی. قوانین دیگر به حفظ سادگی شیوه زندگی یا رفتاری منضبط مربوط اند. هر رهرو آزاد است هر وقت بخواهد سنگه را ترک کند. البته در برخی سنت ها هر پسری باید حداقل شش ماه یا کمتر را در دیر سپری کند. تا قبل از ورود به دیر مشکلی نیست اما پس از ورود به دیر آموزش های سخت آغاز می شود تا جوان تربیت معنوی بیابد.

دیانَه غیر رهروی هم یک نوع مراقبه ساده شده است و خاص کسانی است که می خواهند زندگی بودایی را به آسانی در زمانی کوتاه تجربه کنند. نوعی یوگای همراه آن هم هست که اکنون در غرب مورد استقبال است. در برخی مراکز بودایی در آمریکا، مراقبه فشرده طی هفت روز یا هفت هفته (مدت زمان ماندن بودا زیر درختی که به روشنی وی انجامید) به پیروان توصیه می شود تا بتوانند مانند اعضای سنگه زندگی رهبانی را تجربه کنند.

در شعائر رهبانی، راهبان تارک دنیا علاوه بر رعایت قوانین سنگه، از تسبیح نیز استفاده می کنند. مردم عادی تسبیح کوچک و راهبان تسبیح بزرگ دارند. بزرگترین تسبیح 108 دانه به اضافه یک دانه بزرگ در وسط دارد که نماد بودا است. در زندگی روزانه عموما تسبیح را روی مچ دست و زمانی که برای عبادت دست ها را به هم قفل می کنند، به دور دو دست می بندند. این اعمال نیایشی هم به صورت فردی و هم گروهی انجام می شود.

در دوران جدید، مخصوصا در جوامع غربی، عبادت کنندگان هر یکشنبه (روز تعطیل معمول) برای جلسات گروهی دور هم جمع می شوند. مدرسه های درمه و مراکز یوگا به تقلید از الگوی مسیحی (مدرسه های یکشنبه) برای کودکان فراهم آمده است. برخی هم جلسات منظم خود را در طول هفته و هنگام غروب برگزار می کنند.

زیارت شهرها و مکان های مقدس نیز کار پسندیده ای محسوب می شود. هر چه فرد زیارت بیشتری انجام دهد، خیرات بیشتری نیز به دست می آورد. چهار مقصد بیشترین زیارت بوداییان را به خود اختصاص می دهد: محل تولد بودا، مکان روشن شدگی او، باغی که او اولین موعظه خود را ایراد کرد، و جایی که از دنیا رفت. اغلب زائران پیاده به این سفر می روند و معمولا با مشقت است.

اعیاد مختلفی هم وجود دارد که برخی در میان فرقه ها مشترک، و برخی مخصوص هر فرقه است. سه عید مهم است که همه بوداییان در تمام جهان آن ها را گرامی می دارند: روز تولد بودا در هشتم آوریل، روزی که بودا به روشن شدگی رسید، و روز مرگ بودا.

 

07 Dec 17:57

بزرگ

by mhojjati@yahoo.com (محسن)
doodinghouse

تاریخ جهان جدید دو استثنا دارد که رهبران بزرگ خود بدل به سدی برای آزادی نشدند. اولی گاندی و دومی ماندلا است.

بزرگترین هیولای جهان قدرت است. انسانهای بزرگی در برابرش شکست خوردند. آنانکه که فکر می کردند برای آرمانهایشان میتوانند این هیولا را به خدمت خود درآورند اما در انتها این قدرت است که آنها را به خدمت خود در آورده است.

تاریخ مشحون از انسانهایی است که بسیار بزرگ بودند اما در چنگ قدرت کوچک بودند.

جهان دانست که باید این هیولا را مهار کند و این کار را با بندهای بسیاری که بر قدرت نهاد سعی کرد به انجام برساند. آنانکه چنین بندهایی بر قدرت ننهادند سگی هار را باز گذاشتند که همه چیز را نابود میکرد آرمانها، باورها، انسانهای بزرگ، رنجهایی که کشیده شدند، ملتها

مسیر عبور به آزادی از دربند کردن هیولای قدرت می گذرد و نه هیچ راه دیگری. تمام تجارب برای رسیدن به آزادی که از مسیر رهبران بزرگ می گذشت به شکست انچامید مگر...

تاریخ جهان جدید دو استثنا دارد که رهبران بزرگ خود بدل به سدی برای آزادی نشدند. اولی گاندی و دومی ماندلا است.

اینان در مبارزه با این هیولا بلعیده نشدند و علیرغم تمام اغواگری های قدرت بر آن بند نهادند. قدرتی که آنها را با تاریخ ملت و شخصی شان تهییج می کرد تا به تنهایی قدرت را در دست بگیرند و بتازند. یعنی همان بازی همیشگی، در اختیار گرفتن قدرت تا در اختیار قدرت قرار بگیرند.

اینک ماندلا در گذشت تا یکی از ماندگارترین انسانها از میان بروند و یاد و راهشان بماند.

مانند رهبران بزرگ رنجها کشید و تلاش ها کرد و ملت اش را از پیچ های بزرگ گذراند و تصمیم های خطیر گرفت.

اما تفاوت بزرگی ماندلا و ماندگاری اش با بقیه فقط در این رهایی از وسوسه قدرت است.

جهان با وجود او زیباتر بود و بودن در روزگار او هم خوش اقبالی بزرگ

07 Dec 17:57

بی‌توجهی یعنی توجه منفی

by aynev

در بی‌توجهی به امری، نشانه‌های مشخص توجه را می‌شود دید؛ مثلاً در بی‌توجهی نهاد یا مقامی سیاسی به امری یا به شخصی. این موضوع را در مناسبات عادی زندگی هم می‌شود پی گرفت. بی‌توجهی یعنی توجه، اما با وجه منفی.


07 Dec 17:57

نلسون ماندلا

by giso shirazi
در سراسر روزهایی که در افریقا  می چرخیدم 
هنگامی که سوار بر ون های کوچکی بودم که توان افزایش حجم غیرعادی داشتند؛ یا  وانت بارهایی که تبدیل به مینی بوس شده بودند؛ حتی بر پشت موتور سیکلت های که مرا در شهر می چرخاندند
موسیقی می شنیدم مانند تمام نواهای افریقایی؛ پر توان و ریتمیک که شور و سرخوشی رقص های دسته جمعی شان را درخود داشت و ترجیع بند تمامی این موسیقی طرب انگیز یک نام بود که تکرار می شد
07 Dec 17:57

آه از این مردم گندم نمای جو فروش!

by kouchakzadeh
doodinghouse

آره. هیچکدوم از هم‌پیاله‌های خودتون اینکاره نیستن. خوبه که متهم اصلی سعید مرتضویه که یه عمر پشتیبانش بودید و دردش به جونتون بود.

به نظرم یک راهکار برای یافتن اسامی نمایندگانی که از تامین اجتماعی کارت هدیه گرفته اند اینست که رجوع کنیم به گذشته و ببینیم چه کسانی با این روش ها موافق بوده اند و در گذشته به اقرار خودشان در گرفتن این قبیل کمک ها از نفرات اول بوده اند.

من خاطراتم را مرور می کردم یادم آمد "دکتر عوض حیدر پور شهرضایی" نماینده شهرضا و از ارادتمندان خالص دولت فعلی و کینه توز دولت قبلی (البته از مقطعی) نماینده ای بود که از نماینده دولت چک 5 میلیونی گرفت و برادر عزیز و بزرگوارم "دکتر علی اصغر زارعی" نماینده تهران و از همفکران و همراهان حجه الاسلام روح الله حسینیان و حجه الاسلام رسایی کسی بود که به محض اطلاع از این اقدام نماینده دولت به گوش او سیلی زد! و برای این اقدام انقلابی اش مدتها برو و بیا در دادگاه داشت! البته ایشان هوادار دولت قبل و منتقد جدی دولت فعلی هستند.

حالا شما بقیه گیرندگان این قبیل کمک ها را حدس بزنید و . . . .

07 Dec 17:56

http://levazand.com/?p=4957

by لوا زند

هر روز صبح بیدار می‌شم با خیال راحت شیر و قهوه‌ام رو می‌خورم، ولو میشم یه کم کتاب می‌خونم، بعد میرم بازار میوه و سه تا قارچ، یه دونه پیاز، یه فلفل دلمه‌ای، یه دونه فلفل تند، دو تا سیب زمینی، یه دونه سیب، دو تا گرپ فروت می‌خرم، یواش یواش میام خونه. با خانم و آقای فروشنده گپ می‌زنم. در کنار همه سگ‌های جهان وا می‌ستم. تا بیام خونه ظهر شده. آروم آروم وسیله‌ها رو می‌چینم رو میز، تلوزیون روشن می‌کنم اخبار می‌بینم، دیلی شو می‌بینم. غذا رو شعله آروم خوب پز می‌کنم. تا اینا رو ببینم و به گربه‌ها غذا بدم و خودم غذا بخوره شده سه. بعد میرم یه چرتی می‌زنم، بعد چایی رو دم می‌دم. چای کیسه‌ای نه، دم می‌دم. بسته به حال و هوا می‌رم لباس عوض می‌کنم یه پیژامه دیگه می‌پوشم، شاید حتی حموم کردم. بعد میام شومینه رو روشن می‌کنم، کرفس و براکلی می‌خورم. خیلی سالم. های می‌شم چیپس و بستنی می‌خورم. خیلی ناسالم. همینطور کنار شومینه ولو، بافتنی می‌کنم. کتاب صوتی گوش می‌دم. باز چایی دم می‌کنم. سریال قشنگ هپی اندینگ نگاه می‌کنم. خیلی خوب و دقیق مسواک می‌زنم، لباس خواب گرم می‌پوشم. کتاب می‌خونم تا خوابم ببره.

 

این زندگی سه روز است که شروع شده و با توجه به مبلغ باقی‌مانده در حساب پس‌انداز و بیکاری بنده، این زندگی بهشتی، پنج روز دیگر دوام دارد. فقرای جهان متحد شوید یا چه کسی گفته همسر پولدار بده؟ حل کردن مشکل «به زودی حوصله‌ات از این زندگی خسته می‌شه» با من!

 

07 Dec 17:55

تهوع

by zahedbarkhoda

او در طول روز بیشتر از این‌که کاری بکند، کاری نمی‌کند. معمولا یک ساعت طول می‌کشد تا خودش را مجاب کند از روی تخت پایین بیاید. روبروی آینه‌ی دستشویی بایستد و به آبلوموفی که روبرویش ایستاده سری تکان دهد.

روحِ فاوستی او، چون عقربه‌ی شکسته‌ی ساعتی، زمان را در بیهودگی‌اش به انجام می‌رساند؛ تا فرصت این را داشته باشد خشابِ زندگی‌اش را از کلمه و خمیازه پُر کرده و در یک فرصت مناسب با شلیکی به شب تجاوز کند.

زندگیِ او دارد او را بالا می‌آورد؛ یک تهوعِ مکتوب، که کلماتش کلماتی دیگر را دود می‌کند. و باز با این حال، چون کتابی که ترجمه‌اش بد است، تن داده به خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و...

07 Dec 17:55

...

by sh1362
doodinghouse

«مثل اغلب مادرهای این دوره زمانه حرف حرف بچه اش نبود و هم به کار خودش رسید و هم هوای بچه اش را داشت»

اتوبوس امامت- امام خمینی

خانم چادری جوان با دختر حدوداً 6 ساله و یک پسر تقریباً یک ساله در بغل وارد می شود. به علاوه کلی باروبندیل و کیف و ساک با خودش. می نشیند روی صندلی روبروی من. دختر کوچکش هم که بانمک چادر سرش کرده بود، کنار دستش. بعد از چند دقیقه موبایلش زنگ می خورد. بچه شروع می کند به جیغ زدن و تقلا کردن که گوشی را از مادرش بگیرد؛ مادر ولی با آرامش و ریلکسی مثال زدنی با خیال راحت فقط بچه را که به خاطر تقلای زیاد نزدیک است از لای دست هایش سر بخورد محکم گرفته است و با موبایلش حرف می زند و می خندد. چند دقیقه ای طول می کشد مکالمه اش؛ حرف هایشان هم در حد و حدود احوالپرسی است نه حرف خیلی واجب و حیاتی. خلاصه که حرف هایش تمام شد و گوشی را داد به بچه. بچه هم آرام شد. بعد هم شروع کردند با هم شعر خواندن و خیابان را دیدن و با چتر بازی کردن و ازین کارها.

اینکه این کارش اثر بدی بر تربیت بچه دارد یا نه، را نمی دانم. چون هیچ وقت تربیت بچه مسئله ام نبوده که بخواهم این موارد را دنبال کنم. ولی خودم از این کارش خیلی خوشم آمد؛ اینکه مثل اغلب مادرهای این دوره زمانه حرف حرف بچه اش نبود و هم به کار خودش رسید و هم هوای بچه اش را داشت، را خیلی پسندیدم.

پی نوشت 1: زیر باران شدید، قدم زدن در خیابان های سنگفرش شده و قدیمی بازار تهران و کوچه مروی، وقتی که از شدت باران و سرما خلوت خلوت است، صفایی دارد برای خودش.

پی نوشت 2: برف را که از نزدیک ندیدم، ولی انگار باریده بوده.

پی نوشت 3: وقتی کاغذ روغنی ندارید، رولت خامه ای هم درست نکنید خب. چه اجباری است آخر که درست کنید و خمیرش بسوزد و نسوخته هایش هم تکه تکه شود. :)


07 Dec 17:55

شماره صد و نود و نه :آشغال

by bluemelody000
doodinghouse

عالی

نمی‌دانم این زوج‌ها چطور از پسشان بر می‌آیند. چطور هرشب چند ساعت را صرف خواباندن بچه‌هایشان می‌کنند، برایشان قصه‌هایی دربارهٔ پیشی‌های گول خورده یا فُک‌های یونیفرم پوش می‌خوانند و اگر بچه امر کرد از سر تکرارش می‌کنند. در خانهٔ ما پدر و مادرم ما را با دو کلمهٔ ساده می‌خواباندند: ((خفه شین!)) این همیشه آخرین چیزی بود که قبل از خاموش شدن چراغ‌ها می‌شنیدیم. آثار هنریمان هم به درِ یخچال یا دیوار و این جور جا‌ها آویخته نمی‌شد چون والدینمان ارزش واقعیشان را می‌دانستند: آشغال. آن‌ها در خانه بچه زندگی نمی‌کردند، ما در خانهٔ آن‌ها زندگی می‌کردیم. حق انتخاب خوراکمان را هم نداشتیم. دوستی دارم که بچه هفت ساله‌اش فقط چیزهای سفید می‌خورد. اگر من چنین حرفی می‌زدم پدر و مادرم می‌گفتند: ((خیلی خب)) و بعد یه کاسه خمیر جلویم می‌گذاشتند و پشت بندش کمی ضماد مفصَل و شاید هم اگر بچهٔ خوبی بودم یک لیوان تُف.

باریکلا/دیوید سدریس/مترجم:احسان لطفی/داستان همشهری آذزماه 92