در تمام انتخابها
«من» شکست خورده است.
هرچه این مسیرهای ناگزیر را نگاه میکنم
گوشه گوشهاش:
تیغهای رفته در جگر
جیغهای مانده در گلو.
..
با «من» شکست خورده
هیچ التیام دیگری
بجز طراز دامن تو نیست
اندکی کنار من درنگ کن
این «من» شکست خورده
جز من «تو» نیست.
..
با چه قاطعیّت زنندهای
پرده را کنار میزنند:
هی «من» شکست خورده!
دست و پا مزن
ها گلوی لعنتی!
ها صدای دل نکنده!
ها... نزن!
..
در مصاف تیغ با جگر
خون و خاک، نکتهای جدید نیست
با تمام این شکستها، ولی
«من» هنوز نا امید نیست.
..
«من» هنوز هم
میتواند از میان تیغها و جیغها
طعم یک صدای تازه را قشنگ حس کند
میتواند از ضمیر «تو»
رو به سمت یک فضای پا نخورده پُل زند.
..
با تمام این شکستها
تو همان انرژی نهفته در منی که میکشانیام
من هنوز میتوانمت
تو هنوز میتوانیام.