تهران
از فاطمی
تا مطهری
22
اردیبهشت 1392
صبح ـ
حول و حوش ساعت 8
راننده: دیروز آقای رفسنجانی اَم اومد.
من: دیگه همه اومدن.
راننده: ینی قبولش میکنن؟
من: مردم رأی بدن یعنی؟
راننده: نه نه. شورای نگهبان
من: نمیتونه رد کنه. رییس تشخیص مصلحت نظامه.
راننده: اما امکان داره بیاره ها. امکانش هست. احمدینژاد
یه دوستی داره. چیه اسمش؟
من: مشایی.
راننده: ها مشایی. اونم اومده بود.
من: اون البته رد صلاحیت میشه.
راننده: ولی خیلی خطر داره. اگه رد کنن، احمدینژاد یهو
قاطی میکنه.
من: دیروز خودشم باهاش رفته بود واسه ثبتنام.
راننده: آره من همو رو میخام بگم. از نظر روانشناسی میگما.
چون اون خودش آورده. خدا رحم کنه. چون بخاد آقای رفسنجانی بشه و اون قبول نکنه بد
میشه. چون احمدینژاد خیلی بلا سر آقای رفسنجانی آورده. دانشگاه آزاد و...
من: احمدینژاد میخاد تحمیل کنه مشایی رو.
راننده: اما اگه مشایی بیاد مردم رأی میدنا. تو شهرستان
زیاد خواهان داره. احمدینژاد بالاخره اوکی کنه تمومه.
من: هاشمی چطوره؟
راننده: هاشمییم ممکنه. بالاخره رأی میدن. ولی خب
مردم هزارتا حرف میزنن. میگن اینا انحرافیاَن و فلانن و اینا. چون مردم زبونشون،
کباب نیس که، ذغاله. دور از جون شما و بعضیا. نیتشون اگه خیر باشه، خوبه. ولی بعضیا
عقده دارن. کار برای خدا انجام نمیدن که. من نمیگم اون خوبه یا این بده. به من
مربوطی نیست. اما بعضیا بالاخره حرفشون سنددار نیس. یهو حرفی میزنن. خدایی فکر
نمیکنن. بعدم احمدینژاد کارم کرده خداییش. حالا ما کار نداریم. ولی کار کرده.
حالا اشتباه داشته، تورم بوده. اونجوری نیس که بگیم. من یه نفر نیستم که. من تو
تاکسی ام. همهش اینطور نیس که من همهکارم درست باشه که. خیلی خطا دارم. خطام
ندونستهس. دونسته نیس. کسی تذکر بده به من حل میشه. من تو تاکسیام، محکومم. هیچ
حقی ندارم. یعنی باید خودمم قبول کنم که. حالا اینم اشتباه داشته، خیلی کارم کرده.
شما اینهمه خونههایی که ساخته. تمام اطرافای تهران فلان. الان همه خالیه. ارزون
نشده، خالیه. ولی اگه یه روز بخان بگیرن بدن دست مردم، عدالتو پیاده کنن. والا
زیادی هم میاد. چون این نیروی جوونی که الان ده سال دیگه به این نیرو دیگه نیس.
من: اگه اینقدر حاشیه درست نمیکرد و کارش
خودشو میکرد خوب بود.
راننده: آره این آخریا قاطی کرد.
من: قالیباف هم ثبت نام کرده.
راننده: او تو تهران میاره. واقعاً آباد کرده تهرانو.
خدایی، امامحسینی، نگاه میکنی دیگه. اصن خیلی کار کرده. هرچی نفس داشته، زده.
من: تو شهرستانا چی؟
راننده: خب مردم نمیشناسن.
من: جلیلی چطور؟
راننده: جلیلی آدم خوبیه. ولی نمیاره. مردم باید بشناسن.
مردم یه دهن دیگران نگاه میکنن. چون همه که تشخیص نمیدن. من از شما سئوال میکنم،
شما میگی فلانی. یه نفر، ده نفر فامیلشو میبره میگه به این رأی بدن. پیرمرده
پیرزنه تشخیص نداره که رأی میده. اکثریت همینجورن.