Shared posts

18 Apr 12:50

منتظریم کی شب حمله فرا می‌رسد!

by SHARA BI

به امیر‌علی می‌گویم:پسر عجب خمپاره‌ی ۶۰ ای میندازی! هار هار می‌خندد و به سرفه ادامه می‌دهد. یک بار صدایم کرد که خانوم گند زدم. می‌گویم باز چیه! می‌گوید:سرفه کردم دستم خط خورد. رد آبی رنگ روی نقاشی است. به نظرم قشنگ است ولی مادر امیر‌علی مثل من فکر نمی‌کند و باید کاری کرد. توضیح میدهم که اگر فلان و فلان رنگ ناسازگار به راه می‌آید. گفته نگفته یک عطسه می‌زند و با دو دست بینی اش را می‌گیرد:خانم کار از خمپاره گذشت! می‌دود سمت دستشویی.وقتی می آید موهایش را هم با آب مدل داده. می‌گویم:به!چه صفایی دادی به سر و روت! هم‌زمان همکارم می‌آید بالای سرمان: باز تو سرما خوردی؟! اشاره می‌کنم به امیر‌علی: امیر‌علی هستن؛فوق تخصص ویروس‌پراکنی در خاورمیانه. می‌خندد و به همکار می‌گوید: خانم من می‌خوام خوش‌نویسی هم ثبت نام کنم! خودتونو آماده کنین!