Shared posts

05 May 15:08

237. I'm fine.... :)

by (دل شاد)

بعضی وقتا برای یه خواسته ی خیلی بزرگ، یه خواسته که شاید تمام رویات باشه، مجبوری از آرزوهای کوچیک و حتی بزرگت بزنی ... چون اون بزرگترین خواسته، مهم ترینه....

مثل الان من؛ که تصمیم گرفتم فراموش کنم چندین سال ه که با رویای دخترم زندگی کردم. براش کفش خریدم، کتاب داستان های خاص خریدم. هزار بار براش اسم انتخاب کردمُ هیچ کدوم رو اونقدر زیبا که معرف تمام خوبی ها وُ زیبایی های دخترم باشه ندونستمُ عوضش کردم. فراموش کنم دختری رو که حتی از خیالش قند تو دلم آب میشه. دختری رو که حس میکردم برای اینکه مادرش باشم و بهش عشق بورزم به دنیا اومدم... باید فراموش کنم. نه که نخوامش، اگه شرایط، اگه زمانه، اگه حکمت و مصلحت خدا بهم هدیه ش کرد که هیچ... اگر نه که....

ولی من الان دیگه نباید بهش فکر کنم. نباید وقتی تو خیابون دختربچه ای رو دیدم لبخند بزنمُ بذارم دلم رو ببره. نباید حتی نگاشون کنم که مبادا هوایی شم. نباید رو ببافم. نباید دلخوش کنم به داشتنش...

من برای داشتن بزرگترین خواسته زندگیم تمام رویاهامو میدم آقای خدا... فقط کافیه نگام کنیُ ببینی...

01 May 16:13

در نهایت ..

by (آرزو)

 

در نهایت
تنها کسی که می‌خواهم دل به دلش بدهم
تویی
تو تغییر نور را در آسمان تماشا می‌کنی
من چشمهای تو را


اولگا بروماس

 

 

 

 

 

 

25 Apr 16:37

بودن یا نبودن... مساله این است.

by (عتیق)

چقدر سخت است که آدم نداند واقعا قوی است یا دارد ادای آدم های قوی را در می آورد.

25 Apr 13:41

شاید یک روز ..

by (آرزو)

 

شاید یک روز
یک نفر
یک جوری آدم را بخواهد
که خواستنش
به این راحتی ها تمام نشود .

 

سیلویا پلات

 

 

 

 

 

 

 

26 Mar 20:55

مثل ِ ..

by (خانوم ِ الف)

 

مثل قالی نیمه تمام
به دارم کشیده ای
یا ببافم، یا بشکافم
اول و آخر که به پای تو می‏‏ افتم ..


علی رضا حاج بابایی

 

 

 

 

 


25 Mar 16:58

این عاشقانه ها که به تو گفتم.

by (خانوم ِ الف)

 

این عاشقانه ها که به تو گفتم
کوه به کوه می گفت
به هم می رسیدند .

 

هادی قنبرزاده

 

 

 

 

 

12 Nov 19:36

آنا و جوجوی او …

by Balalayka
lilasoha

این بچه رو نیومده آدم دلش میخواد قورت بده. به امید اینکه مادر و بچه هر دو سالم باشن

اعلام موجودیت میکند !

جوجوی کوچکی که سونوگرافی ، وجودش درون یه کیسه زرد رنگ غشایی را به رسمیت شناخته …

 هنوز معلوم نیست مسافره یا موندگار ، هنوز نه قلب درآورده نه چشم ، نه انگشت دست و پا ، اما هست ! و از اولین نشانه های بودنش همین که تو رو خانه نشین کرده  : استراحت مطلق تا اطلاع ثانوی !!

 

این منم ! موجودی بدون حتی ضربان قلب ! اما هستم . در حد ملاقات دو تا کروموزوم که چند وقت دیگه  میفهمی XX بوده اند یا XY ولی خودم رو به منصه ی ظهور رسوندم . با هر مشقتی بود چسبیدم  به پهنه ی گیتی !

قراره دو تا چشم درشت در بیارم ، درست مثه خودت مامان ! و یه زبون دراز مثه خاله الی که همه از دستم ذّله بشن . فک نکنم چیزیم به بابام ببره چون ژن شماها اینقدر غالبه  که دیگه جایی برای عرض اندام خانواده ی پدری باقی نمیذاره ! یه هف هش تایی جوجو قبل از من هی به دلت افتادن ولی عرضه نداشتن خودشون رو به تو بند کنن . اما خاطر جمع باش ، من بیدی نیستم که از این بادا بلرزم . ینی اگه فک کردی از بستر بلند بشی و ورجه وورجه کنی و سرکار بری از شر من راحت میشی باید بگم خلاف به عرضتون رسوندن .

من از اونام که عمرم به دنیا باقیه ! حتی اگه هف ماهه دنیا بیام و یه دو ماهی توی انکوباتور سیر آفاق و انفس بکنم و یه عالمه خرج بیمارستان رو دست بابام بذارم (خو مگه چیه ؟ بذار خرج کنه ! اینهمه دلار و سکه دپو کردین توی گاو صندوق که چی ؟ بچه خرج داره ها !!)، بازم میمونم خدمتتون .

اینا رو گفتم که از حالا به فکر یه اسم درست و درمون برام باشین . اینکه نشد ، هی خاله زنگ میزنه میپرسه : جوجوت چطوره ؟ آخه جوجو هم شد اسم ؟ هر چی نباشه تو حسابدار ارشد بین المللی هستی توی شاخ دنیا و بابام هم که اووووه ه ه  ! دیگه نگم ! کلی برای خودش کبکبه دبدبه داره . اونوخ من جوجو باشم ؟

یه اسم خوشمل برام پیدا کنین که بالاغیرتا  ” پارسی ” باشه . معنیش هم قابل تعمق و تامل باشه (اینا رو دیگه خاله ام گفته من فقط نقل به مضمون میکنم بسکه از همین حالا که یک میلمتر هستم فرهیخته ام ).به جاش قول میدم بعد از تولد از این بچه های عرعرو نباشم که حسرت یه شب خواب رو به دل پدر و مادر میذارن . همین دیگه ! مراقبم باش لدفن ، غذاهای خوب و مقوی بخور ، استراحت کن (هرچند میدونم روزها ی طولانی دراز کشیدن و به سقف چشم دوختن و نت گردی و روزی سی بار به وبلاگای خاله سر زدن چه کار سخت و طاقت فرسائیه !) اخلاقت رو هم خوب کن و همیشه بخند تا چال گونه ام مثه تو بشه ، از همه مهمتر اون کفشهای پاشنه N سانتی سمر خانومیت رو هم دیگه نپوش وگرنه منم به سرنوشت اون جوجوهای بیچاره ی قبلی دچار میشم .

قربون مامان خوشگل و دوست داشتنی و مهربون و صبورم برم که اینهمه سختی رو بخاطر من تحمل میکنه …بوس

31 Jul 18:01

ترس فصل‌های نیامده

by zitana
قلب بچه قاصدک

                می‌ریزد

از بزرگی پاییزی

                   -که در راه است...



کمی شعر برای مرداد