Shared posts

20 Jun 13:37

نامه کارگران به روحانی: شرکت‌های "آدم فروش"را متوقف کنید

نمایندگان کارگران در نامه ای 8 بندی به دکتر حسن روحانی، رئیس جمهور منتخب مردم ایران ، خواسته های جامعه کارگری کشور را مطرح کردند. . . .
20 Jun 13:35

پایان انحصار دولت در توزیع پهنای باند اینترنت

معاون مرکز ملی فضای مجازی از پایان انحصار شرکت ارتباطات زیرساخت در توزیع پهنای باند اینترنت ورودی به کشور خبر داد و گفت: براساس طرحی که از سوی مرکز ملی فضای مجازی تدوین شده و بزودی ابلاغ می‌شود از این پس شرکت ارتباطات زیرساخت باید مانند گمرک ورودی پهنای باند اینترنت، عمل کند و نباید فروشنده باشد. . . .
20 Jun 13:31

محسن هاشمی: شهردار شدن من بیشتر گمانه زنی است

مدیرعامل سابق مترو تهران درباره مطرح شدن نامش به عنوان شهردار آینده تهران گفت: پیشنهاداتی به بنده شده است، اما افرادی دیگری هم در این زمینه مطرح هستند. . . .
20 Jun 13:31

سید مهدی هاشمی رئیس کمیسیون عمران مجلس نهم شد

درراستای اجرای ماده 49 آیین‌نامه داخلی مجلس شورای اسلامی، عصر امروز انتخابات رئیس و هیات رییسه كمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی برگزارشد. . . .
16 Jun 20:36

همين اميد براي من كافي است

by نيما نامداري

ظاهرا روحاني در دور اول برنده شده‌است. من از روحاني انتظار زيادي ندارم و بخش عمده همان انتظار كم، همين الان برآورده شده. من به اميد احتياج داشتم، به يك خبر خوش سياسي كه 10 سال در حسرتش بودم، به اين احساس كه اوضاع بدتر از اين نخواهدشد، آرزو داشتم  توي دهن كساني زده شود كه مملكت را به قهقرا مي‌برند بي‌آنكه از كلفتي گردن و اعتماد به نفس‌شان كم شود، دلم فقط همين‌ها را مي‌خواست كه الان برآورده شدند.  خوش‌حالم كه امروز صبح از خانه كه بيرون مي‌روم حال خوشي دارم و از ديدن مردم دور و برم و لبخند زدن به آنها لذت مي‌برم.


11 Jun 11:40

کفش های قرمز هفت سال پیش

by دانشمند
Amir.Sh

allstar ghermez khodesh ye dastaniye asan
mese like zire post mimune

هفت سال پیش در چنین ایامی بود که به مناسبت تعطیلات رحلت و شمال های تاریخی اش، برای اولین بار امیر و من به هم ابراز علاقه دوسویه داشتیم. تاکید میکنم دوسویه، زیرا پیش از آن من برای ماه های متمادی چشمهایم روی او کلید بود و او مرا نمیدید. برای امیر سالگرد عشق ما رحلت امام بوده  و برای من ماه مهر سال قبلش سر صف ثبت نام داستان شروع شده بود… تا امروز، در حالی که داشتم یک لنگ مرغ را در قابلمه ی غذای ناهارم جا میدادم و لایه لواش کره میمالیدم، پرسید شد هشت سال؟ گفتم نه، هفت. برای تو هفت، برای من نزدیک هشت. گفت چطور؟ گفتم هیچی، تو که منو ندیدی سر صف ثبت نام. من میخ  تو بودم. گفت کی گفته؟ دیدمت! یادمه تورو اون روز. آل استار قرمز هم پات بود با مریم هم ور میزدی! این هم نشونه !

جالبه، آل استار قرمزه پاره و پوره شده بود و جمعش کرده بودم گذاشته بودم گوشه ی یک چمدونی تو انباری، ولی دلم نمیامد بندازمشون دور. نماینده ی یک دوره ای از زندگی ام بودند که امروز بر من مشخص شد دوران جوانی و عاشقی بوده است !