Shared posts

06 Nov 08:11

چشمان همیشه گشنه - 42

by Mr.bex
vida F

فکر کن هوس زرشک پلو کرده باشی بعد بری همچین رستورانی و زرشک پلو سفارش بدی، اونم شیرین از آب دربیاد. شانس نداریم که


 منوی رستوران را باز کنید، به ترتیب از بالا به پائین شروع کنید به خواندن، منوها اغلب با کبابها شروع شده، پس از عبور از خورشت‌ها و غذاهای دریایی به پلوهای مختلف رسیده و در نهایت با سوپ و سالاد و ماست و زیتون خاتمه می‌یابند. اما در واقع این واج‌های عبارت « چلوکباب کوبیده » نیست که شما را به انتخاب چلوکباب کوبیده وا می‌دارد بلکه تصویری که از کوبیده در ذهنتان دارید و مزه‌ای که در شما پس از خواندن آن عبارت متبادر می‌شود، عامل ایجاد تمایل و انتخاب غذاست.

منوی رستوران هانی، مکتوب نیست بلکه پانزده پله پایین‌تر از کف خیابان و در فضایی آرام و زیبا، در قالب چیدمانی از هرآنچه ممکن است از یک رستوران بخواهید، تمام و کمال به ردیف روبروی شما قرار گرفته است و شما بی آنکه بخواهید از بین عبارات و کلمات و با تکیه بر تصویرهای قبلی‌، غذای خود را انتخاب کنید، وارد مسیری خواهید شد که قدم به قدمش انتخاب است. انتخابی که از سر فرصت و لذت و با درک بصری کامل از آن چیزی که قرار است بخورید صورت می‌گیرد.

صف طولانی انتخاب غذا در رستوران سلف سرویس هانی با سینی و قاشق چنگال شروع می‌شود و با صندوق و حساب و کتاب تمام می‌شود. همان اول اگر بنای خوردن غذاهای نان‌خواه دارید، نان بردارید و سینی را به جلو حرکت دهید تا به قفسه‌ای از ماستها، زیتون‌ها و سایر چاشنی‌ها برسید. ماست و خیار هانی با گردو و کمی کشمش تزئین شده، پس در انتخاب اول یک کاسه ماست بردارید، از قفسه دسرها هم ساده عبور نکنید و کمی به خوردن کرم‌ها و ژله‌ها فکر کنید تا به نوشیدنی‌ها برسید و در نهایت انتخاب چاشنی‌ها را تمام کنید.

سالاد بار هانی کامل‌ترین و دلخواه‌ترین سالادهای ممکن را پیش رویتان در ظروفی گود که در پیشخوان فرو رفته اند، قرار داده است. برای داشتن سالاد باید چیدمانِ ردیفی سالاد‌ها را که شامل انواع کاهویی‌ها، کلم‌بیس‌ها، مرغ‌دارها، خیارپایه‌ها و البته سالاد شیرازی مرغوب است را از پیش چشمتان بگذرانید و اشاره کنید تا گارسون پشت ویترین، یک کاسه از سالاد دلخواهتان برکشد تا بعد از اعمال سلیقه در مورد سُس، از این مرحله هم عبور کنید.

اگر سینی را به جلو حرکت دهید تازه به بخش اول غذاها خواهید رسید. کتلت‌های مزین با تربچه‌های نقلی و پیازچه‌های سرافشان شده و ته‌چین‌های مرغ کمی شیرین که با پسته تزئین شده اند، انتخاب این بخش از مسیر است و بعد از آن هم سینی بزرگی از حلیم بادمجان قرار دارد که با کشک و پیازداغ و گردو تزئین شده که البته از گوشه شروع به کم شدن کرده. جایی قبلن نوشته بودم که چطور پس از سالها با بادمجان آشتی کردم، آشتی دهنده منی که متنفر بودم از بادمجان، همین حلیم بادمجان هانی بود، پس به گارسون اشاره کنید تا یک پیش‌دستی از آن حلیم بادمجانی مرغوب برایتان پر کند.

ویترین بعد شامل پلوهای متنوع است، از چلوماهیچه و لوبیاپلو و عدس‌پلو گرفته تا شیرین‌پلویی که آجیل‌جاتش را همانجا روی برنج زعفرانی می‌پاشد و با شیره مزه‌دارش می‌کند، حتی آلبالوپلویی خوشرنگ و هوس‌انگیز که زرد و قرمز و داغ منتظر انتخاب شماست. از سر هوس و چشم‌چرانی انتخاب کنید و در عین حال بدانید که اینجا دقیقن جایی از رستوران است که منوی رستوران در حلقتان فرو رفته و هنوز احساس پشیمانی نکرده اید اما اگر پیچ اول پیشخوان را رد کنید و به بخش کباب‌ها برسید، احساس پشیمانی جدی و عمیق خواهد شد، احساسی که ناشی از انتخاب اشتباه است.

یادتان باشد که شما یک نفر هستید و معده‌ای به حجم یک بشقاب غذا به علاوه دو الی سه سالاد / پیش‌‌غذا دارید و هر چقدر هم دست بالا حساب کنید، نخواهید توانست یک بشقاب چلوماهیچه و یک بشقاب شیرین پلو را باهم بخورید پس دیگر تاسف انتخاب کبابهای مرغوبی که از مرغ و گوشت و ماهی تهیه و بریان شده اند را نداشته باشید. بپذیرید که همان اول به خودتان، به تمایل خودتان باخته‌اید و راه بازگشتی هم در کار نخواهد بود چراکه غذای انتخاب شده هرگز پس گرفته نخواهد شد. در این وضعیت اسفناک با حسرت و بی آنکه از کبابها چشم بردارید از پیچ پیشخوان عبور کنید و از خورشتها و ماکارونی هم رد شوید تا به یخ و لیوان برسید و لیوانی لب‌پُر از یخ بردارید و کاملن مسئولانه سینی را تا پیش صندوق‌دار هل بدهید تا به حساب انتخابتان رسیدگی شود. عدد روی قبض را بخوانید، کمی تعجب کنید و بجای سرزنش خودتان من باب از دست دادن کبابها و پرکردن سینی از هوس‌های تباه شکمی، حسابتان را صاف کرده و منتظر شوید تا گارسونهای حاضر در سالن، سینی شما را تا میز غذاخوری حمل کنند.

میزهای سالن، میزهای چهار نفره‌ی گرد و یا دوازده نفره‌ی مستطیل شکلیست که با رومیزی پارچه‌ای سفید و گلدانی کوچک از گلهای طبیعی سفید و مینیمال تزئین شده است. صندلی‌ها نرم و پهن و چوبی‌ست و ارتفاعش متناسب با ارتفاع میز است. جز شلوغی بیش از حد در ساعات اولیه ناهار و شام، که در برخی موارد منجر به هم‌غذایی هیجان‌انگیزی با مشتریان غریبه خواهد شد، واقعن نمی‌شود از هیچ چیز این رستوران ایراد جدی گرفت. همه چیز، از چیدمان پیشخوان و لباس گارسونها گرفته تا مارک قاشق چنگال و رنگ و فرم کاسه‌ی ماست، همه و همه با دقت انتخاب شده اند. طعم غذاها بسیار مطبوع و لذیذ است و تنها ممکن است در برخی موارد مانند شیرین بودگی ته‌چین مرغ یا دارچین‌دار بودن چلوماهیچه ناهمگونی بین سلیقه شما و طعم غذا پیش آید که قابل گذشت است لذا این رستوران بدون شک و با قطعیت کامل، نمره 10 از 10 را خواهد گرفت.
09 Jul 07:44

رونویسی از حیرانی‌ها - 23

by Pouria Alami
من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشم، گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش‌گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره‌ی‌ پادشاهان
که هُرمِ سینه‌ی بَرده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دورِ خودم
کنار جاده‌ی مفروشِ پروانه‌های مرده

افسوس
حتا نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی؟


شعر از: شهاب مقربین
09 Jul 07:41

رونویسی از حیرانی‌ها - 25

by Pouria Alami
دو نفر در درون‌ام هستند و بودند که با هم می‌جنگند. یکی کم و بیش همان‌طوری است که تو می‌خواستی و می‌تواند آن‌چه را که برای برآوردن آروزهای تو ندارد، در طول تکامل‌اش به دست بیاورد.[...] آن یکی اما فقط به فکر کار است، کار تنها نگرانی اوست. کار باعث می‌شود رذیلانه‌ترین تصورات نیز برای او بیگانه نباشد. مرگ ِ به‌ترین دوست‌اش قبل از هر چیز به نظراش مانعی گیرم موقتی می‌آید. تاوان این رذالت این است که ممکن است برای کارش رنج هم ببرد. این دو با هم می‌جنگند، اما این جنگ، جنگی واقعی نیست که در آن هر یک دیگری را با دو دست به باد کتک بگیرد. اولی وابسته به دومی است. این یکی هرگز، به دلایل درونی هرگز، توانایی از پا درآوردن آن یکی را ندارد، برعکس زمانی خوش‌بخت است که دومی خوش‌بخت باشد و اگر دومی به ظاهر جنگ را ببازد، اولی در برابرش زانو می‌زند و نمی‌خواهد چیز دیگری غیر او را ببیند. چنین است فلیسه. [...] این دو با هم می‌جنگند و هر دو می‌توانند مال تو باشند، فقط نمی‌توان چیزی را در آن‌ها تغییر داد، مگر درهم‌کوبیدن جفت‌شان.


نامه‌های کافکا به فلیسه (اواخر اکتبر، اوایل نوامبر 1914)
ترجمه: ناصر غیاثی
01 Jul 04:59

زخم‌هات رو نفروش پاسبون

by noreply@blogger.com (حسین)
آدما هنوز هم کنج خونه دق می‌کنن...