Shared posts

11 Feb 15:51

فائزه هاشمی رئیس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات شد

به گزارش خبرگزاری ایسنا، فائزه هاشمی رئیس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات شد. عباس صفایی فر، سخنگوی این انجمن به ایسنا گفت: در نشست شورای انجمن  فائزه هاشمی بعنوان رئیس، بدرالسادات مفیدی بعنوان نایب رئیس و عباس صفایی فر بعنوان سخنگو انتخاب شدند. این انجمن در سال ۱۳۷۷ تأسیس شد و در سال ۱۳۸۰ از وزارت کشور مجوز گرفت. عباس صفایی فر،در مورد دلیل سکوت این انجمن در سال های اخیر گفت: بعد از سال ۱۳۸۸ «انسداد گفتگو با دولت» پیش آمد و فعالیت این تشکل کمرنگ شد. به گزارش ایسنا، قبلا محسن کدیور رئیس، و ماشاء الله شمس الواعظین سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات بودند.
11 Feb 15:43

بازداشت تعدادی از «شرکت‌کنندگان اصلاح‌طلب» در مراسم ۲۲ بهمن

Ali Mousavi

«هر کسی که پیراهن سبز به تن داشت راهی مینی بوس‌های مستقر در حاشیه راهپیمایی می‌شد»

سایت‌های نزدیک به رهبران جنبش سبز روز سه شنبه گزارش دادند که تعدادی از شرکت کنندگان در مراسم راهپیمایی روز ۲۲ بهمن امسال توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده‌اند. آخرین خبرها حاکی از آزادی شماری از این افراد است.منابع نزدیک به مخالفان در ایران روز سه شنبه گزارش دادند که تعدادی از شرکت کنندگان در مراسم راهپیمایی روز ۲۲ بهمن امسال توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده‌اند.  سایت «کلمه» نزدیک به میرحسین موسوی، نامزد معترض انتخابات ۸۸، گزارش داده که این افراد به دنبال دعوت محمد خاتمی و حسن روحانی قصد شرکت در مراسم راهپیمایی ۲۲ بهمن داشتند که حوالی میدان توحید توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به کلانتری منتقل شدند.  آخرین خبرها حاکی از آن است که شماری از این افراد آزاد شده‌اند. سایت کلمه گزارش داده است جوانان اصلا‌ح‌طلب که صبح روز سه‌شنبه بازداشت‌ شده‌ بودند، آزاد شده‌اند. این سایت با این حال گفته است هنوز نمی‌توان تایید کرد که همه دستگیرشدگان آزاد شده‌اند.  بر اساس این گزارش، افراد بازداشت شده پوسترهایی در حمایت از حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، و با امضای «جوانان اصلاح‌طلب» در دست داشتند. سایت کلمه نام چهار نفر از بازداشت شدگان را مهدی جعفری، حنظله هدایتی، محمد رمضان‌زاده و مهدی منظمی اعلام کرده است. مهدی خزعلی، فعال سیاسی که در تشکلی به نام «سرای اهل قلم» فعالیت می‌کند نیز صبح سه شنبه در صفحه فیس بوک خود خبر داد که هفت تن از اعضای سرای اهل قلم بازداشت شده‌اند. وی ساعاتی بعد خبر داد که آن‌ها آزاد شده‌اند ولی کارت ملی بعضی‌ها را توقیف کرده‌اند تا فردا به پلیس امنیت بروند. آقای خزعلی با اشاره به «فضای امنیتی» در اطراف مراسم ۲۲ بهمن در تهران گفته که «نیروهای امنیتی به کمترین بهانه‌ای مبادرت به دستگیری جوانان می‌کردند». به گفته وی، حضور لباس شخصی‌های وابسته به نهادهای امنیتی در این مراسم چشمگیر بود و «هر کسی که پیراهن سبز به تن داشت راهی مینی بوس‌های مستقر در حاشیه راهپیمایی می‌شد». مقام‌ها و رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی درباره این بازداشت‌ها اظهار نظر یا گزارشی منتشر نکرده‌اند. گروه‌ها و چهره‌های شاخص جریان اصلاح‌طلبی مانند محمد خاتمی، مجمع روحانیون مبارز و جبهه مشارکت امسال برای شرکت در مراسم ۲۲ بهمن فراخوان داده بودند. راهپیمایی سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ با حضور صد‌ها هزار نفر در تهران و شهرستان‌های ایران برگزار شد و حسن روحانی سخنرانی اصلی این مراسم بود که به دفاع از عملکرد دولت خود در شش ماهه گذشته پرداخت. در این مراسم، برخی از راهپیمایان پلاکاردهایی حاوی عکس محمد خاتمی، رییس جمهوری پیشین، و میرحسین موسوی و مهدی کروبی، نامزدهای معترض به نتیجه انتخابات ۸۸، را در دست داشتند که روی آن‌ها نوشته شده بود: «مطالبه امت: محاکمه سران فتنه» و «سران فتنه ۸۸ اعدام باید گردند». همچنین پلاکاردهایی در نقد سیاست‌های دولت حسن روحانی در زمینه توزیع سبد کالا و مذاکرات هسته‌ای به چشم می‌خورد که روی آن‌ها نوشته شده بود: «به جان خریده‌ها را به نان نمی‌فروشیم»، «ترکمنچای هسته‌ای ملغی باید گردد»، «سبد کالا باید به شرمن اهداء گردد»، «سازشگر بی‌ریشه، ایران کوفه نمی‌شه»، «ما بی‌سوادان که انرژی هسته‌ای را با خون به دست آوردیم در ازای کمی نان عوض نمی‌کنیم». همچنین پلاکاردهایی در دست برخی دیگر از راهپیمایان دیده می‌شد که در اعتراض به تهدیدهای رهبران آمریکا مبنی بر روی میز بودن تمام گزینه‌ها در زمینه حل و فصل برنامه هسته‌ای ایران بود. در این پلاکارد‌ها نوشته شده بود: «ما مشتاق گزینه‌های روی میز هستیم» و «ما برای نبرد بزرگ آماده‌ایم». پرچم‌های آمریکا، بریتانیا و اسرائیل نیز در این مراسم به آتش کشیده شدند.
11 Feb 12:56

جوایز عکاسی جهانی سونی در سال ۲۰۱۴ – قسمت دوم

by فرانک مجیدی

در پست قبلی، قسمت اول عکس‌های منتخب جایزه عکاسی سونی در سال ۲۰۱۴ را ملاحظه کردید، در این پست قسمت دوم عکس‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

نمایی از بالا، از اسکی‌بازهای در لهستان. (کاسپر کوالسکی)

2-9-2014 11-35-35 PM

قزاق‌های ساکن در مغولستان، پیشینه‌ای طولانی در اسب‌سواری دارند. این رسم، هنوز در میان آن‌ها زنده است. (پالانی موهان)

2-9-2014 11-36-34 PM

سگی که به‌شدت در برابر حمام کردن مقاومت می‌کند! (سوفی گاماند)

2-9-2014 11-37-34 PM

یک برج خنک‌کننده‌ی متروکه (جان استل)

2-9-2014 11-38-44 PM

جسد تجزیه‌شده‌ی یک وال (رابرت فرِچِت)

2-9-2014 11-39-48 PM

ناپل، منطقه‌ای بدنام در خرید و فروش مواد. (اسپوزیتو سالواتوره)

2-9-2014 11-40-33 PM

خورخه هررا، برای مبارزه ماه‌ها است که تمرین می‌کند. صبح و عصر، و هر بار، سه ساعت. (نیکولای لینارس)

2-9-2014 11-41-05 PM

رقصی چنین… (حسن باگلار)

2-9-2014 11-42-07 PM

هزاران هندو در حال عبادت در برابر مجسمه‌ی مقدس‌شان. بنگلادش (سوورا کانتی داس)

2-9-2014 11-42-54 PM

مارلین مارک ۲۲ ساله، توسط همسرش مورد حمله با چاقو قرار گرفته است. (کیت گراتی)

2-9-2014 11-43-22 PM

معادن سیلوینیت، یکی از زیباترین مناظر زیرزمینی در جهان است. کارگرانش اما، تنها گرد و خاک و تاریکی این معادن را درک می کنند. (ویکتور لیاگوشکین)

2-9-2014 11-43-49 PM

برج دیوید در کاراکاس، برای ساختمانی ۱۹۵ متری، ۴۵ طبقه و با دو برج طراحی شده‌بود. ساخت آن در سال ۱۹۹۰ آغاز شد و در سال ۱۹۹۴ پس از تکمیل ۶۰%، متوقف شد. (آلخاندرو سگرا)

2-9-2014 11-44-16 PM

نوزاد اورانگوتان در آغوش مادرش. (چین بون لِنگ)

2-9-2014 11-44-51 PM

مأموران نجات در حال کار برای نجات کارگران گرفتار در رانا پلازای بنگلادش. (ک. م. اسد)

2-9-2014 11-45-21 PM

خانه (عطا محمد عدنان)

2-9-2014 11-46-06 PM

امی، مبتلا به سندرم داون است و ۵ سال دارد. او با پدر و مادر و برادر کوچک‌ترش در دانمارک ساکن‌ند. پدر و مادر، به شدت در حال تلاش‌ند تا مکانی مناسب برای آموزش امی بیابند. در کنار بچه های عادی، مهارت‌های سخن‌گویی و رفتار اجتماعی امی در مهدکودک بسیار بهبود یافته. (ماریو وزِل)

2-9-2014 11-46-37 PM

منبع



فید یک پزشک محل مناسبی برای تبلیغات شما: محل تبلیغات متنی و بنری شما

برای سفارش تبلیغ تماس بگیرید

11 Feb 12:44

از طراحی فونت‌های فارسی حمایت کنید

by Jadi Mirmirani

فکر می کنین فونت‌های استاندارد و خوب فارسی کم داریم؟ وقتی به سایت‌های انگلیسی می رین تعجب می کنین که چرا ما چنین فونت‌هایی نداریم؟ از خودتون می پرسین چرا کسی سراغ طراحی این فونت ها نرفته؟ الان یک طراح خوب شروع به کار کرده و یکسالی است که مشغوله و بسیار خوشحال می شه اگر شما این پستش رو بخونین و اگر می تونین بهش کمک کنین تا راهش رو ادامه بده. نکته این آدم اینه که یکساله داره روی موضوع کار می کنه و محصول واقعی اش رو نمایش داده. پیشنهاد می کنم حتما پست درخواست حمایت وبلاگ ثانیه‌های صالح سوزن‌چی رو بخونین و اگر به نظرتون معقول بود و به شما مربوط ازش حمایت کنین.

11 Feb 12:42

چرخه کثیف اعدام

by Jadi Mirmirani

هفته قبل جمهوری اسلامی ایران دو نفر رو در جنوب اعدام کرد. قبلش حمید ریگی(؟) رو اعدام کرده بود و اون وسط هم ریگی رو – اونهم در یک فاصله زمانی از دستگیری تا اعدام که منطقا نه فرجام داده بود نه دفاعی ازش بیرون اومد.. قبل و بعدش هم صدها نفر دیگه رو.

دفعه قبل جیش العدل(؟) یکسری آدم رو گروگان گرفت و اعدام کرد و حکومت در جوابش یکسری رو تو زندان اعدام کرد (جواب به کشتن یکسری اعدام یکسری دیگه است؟!) و حالا جیش العدل یکسری سرباز که احتمالا اصلا به ماجرا ربطی ندارن رو گرفته تا شاید اعدام کنه و جوابش اعدام یکسری دیگه است و سربازها و آدم‌هایی که می میرن تا یکسری بگن «ما زورمون بیشتره» و هر دو هم با اصرار کنن که پرچم اسلامی واقعی بالای سر اونهاست که در اهتزازه.

باید هشتگ بزنیم برای سربازها ولی هشتگ درست باید این باشه که #نه_به_اعدام .

می بینیم که چرخه معیوب کشتن آدم ها چیزی رو حل نمی کنه و مسایل رو فقط و فقط بدتر می کنه. ما دومین کشور اعدام کننده انسان در تمام جهان هستیم و اینه وضع امنیت استان‌هایی که توشون «برای انتقام» کشته شدن یکسری، یکسری دیگه رو می کشیم و هیچ وقت فکر نمی کنیم «اگر اعدام مفیده چرا ما که دومین آدمکش قانونی دنیا هستیم وضعمون اینه؟». منزجرم از کشتن آدم‌ها برای حل یک مشکل، در هر دو طرف.

پ.ن. این نوشته دفاع از جیش العدل نیست. گفتم که از هر کسی که فکر می کنه کشتن راه حله شرایط اجتماعی است منزجرم
پ.ن.۲. این ایده که تو دنیا یکسری آدم خوب هستن که اگر موفق بشن همه آدم بدها رو بکشن همه جا خوب می شه،‌ خیلی بچه گونه است. موضوعات اجتماعی، دلایل اجتماعی دارن. به همین سادگی.

11 Feb 12:08

تعادل پایدار

by تراموا

در قعر زندگی کردن همیشه هم بد نیست. حداقل خیال آدم راحت است که از این بدتر نمی‌شود.


دسته‌بندی شده در: هیچی
11 Feb 12:05

چهل و پنچ پانزده

by Ali
گفتند چهل و پنج پانزده و ما چهل و پنج روز و چهل و پنج شب را دقیقه به دقیقه شمردیم و روزها را یک به یک روی تقویم جیبی‌مان خط کشیدیم. چهل و پنج روز را دو ساعت پست دادیم و چهار ساعت استراحت نکردیم. چهل و پنج روز صبح، قبل از طلوع آفتاب به دیده‌بانی اعزام شدیم و شب، بعد از غروب آفتاب بازگشتیم و تا صبح، نگران، به پیام‌های بی‌سیم گوش دادیم. چهل و پنج روز قبل از غروب آفتاب به کمین اعزام شدیم و پس از طلوع آفتاب بازگشتیم تا صبح حوزه را پاکسازی کنیم. سرما، باد، کمبود آب و غذا و امکانات و از همه سخت‌تر دوری بود و تنهایی.
من ترس را می‌شناسم. من ترس را زمانی که ۲۴ ساعت در کمین بوده‌ای و از شب گذشته هیچ چیز برای خوردن و آشامیدن باقی نمانده است و سرما امانت نمی‌دهد با همه‌ی این‌ها اسلحه‌‌ی آماده‌ی شلیکت را محکم در دست گرفته‌ای و هر لحظه انتظار درگیری را می‌کشی چشیده‌ام. من می‌دانم چه رنجی دارد که ۴۵ روز بوده باشی و یک شب پیش از مرخصی درگیر شوید و تو ندانی که فردا می‌آید یا نه. خوب می‌دانم.
من مرز را دیده‌ام، چشیده‌ام و با همه‌ی وجود زندگی کرده‌ام و بازگشته‌ام و می‌دانم بازگشتن یعنی چه. می‌دانم بازگشتن از آنجا چه حسی دارد اما نمی‌دانم چه حسی دارد بازنگشتن یا ترس از هیچ وقت بازنگشتن. نمی‌دانم چه حسی دارد که از بین تمام آدم‌هایی که هر روز به دیده‌بانی می‌روند و می‌آیند، به تو و چهار دوستت حمله کنند و بربایندتان به انتقام کاری که نکرده‌اید. شاید خسته بوده‌ای و برای چند دقیقه چشم‌هایت را روی هم گذاشته‌ای و با وجود سرما خوابت برده است. شاید چند دقیقه‌ای با دوربین سمت مخالف را می‌پاییدی یا شاید برای آمدنت کمین کرده بودند. نمی‌دانم آن لحظه که اسلحه را به سمت خود دیده‌ای ترس با تو چه کرده است.
آهای مرزبان خسته‌ی ترسیده! چند روز از چهل و پنج روزت را خط زده‌ای؟ اصلا پایه‌ی خدمتی‌ات چیست؟ چقدر از خدمتت مانده سرباز؟ چقدر تشویقی گرفته بودی که شوق اضافه شدنشان به پانزده روز مرخصی‌ات را داشتی؟ چند روز بود که صدای پدر و مادر را نشنیده بودی؟ اصلا اسمت چیست؟ دیگر هیچ وقت کسی از تو می‌پرسد؟
برگرد سرباز خسته‌ی مرز. برگرد.
11 Feb 11:55

مُردن به‌وقت جشنواره یا هر چی Red Carpet خوبه مال تو!

by فاضل ترکمن
چه کسی کلید درهای برج میلاد را جابه‌جا کرد؟!

عکس می‌تواند هم تزئینی باشد و هم نه!


اصلاً توجه نمی‌کنند که ما یک «طبقه‌ی حساس» هستیم و خیلی زود چینی نازک همه‌جای‌مان می‌شکند! جشنواره شده «خانه‌ی پدری» یک عده‌ی خاص. دولت تدبیر و امید یا دولت غیرتدبیر و امید هم ندارد! وضع روزنامه‌نگار جماعت همیشه همین بوده است. انگارنه‌انگار که ما در طول سال این فیلم‌ها را معرفی و نقد می‌کنیم. بدبختی‌اش برای ماست. کارت چند منظوره‌اش برای از ما بهتران. به ما که می‌رسند می‌گویند در صدور کارت جشنواره دچار ترافیک شده‌اند و اگر بخواهند بیشتر از این کارت صادر کنند، باید «متروپل» بزنند! معلوم نیست اما خودشان چه‌جوری جواز عبور از «خط ویژه» را گرفته‌اند! زنگ زده‌ام به دوستی که سال‌هاست در مجله‌ی فیلم و سایر نشریات تخصصی سینما قلم می‌زند. خیلی قاتی کرده است! می‌خواهد سَرِ من خالی کند! اشکال ندارد. دوست است دیگر! دوست به‌درد همین سَرِ همدیگر خالی کردن‌ها می‌خورد! بنده‌ی خدا می‌گوید نمی‌دانم برای ما کارت صادر نمی‌کنند،‌ برای کی می‌کنند؟! می‌گویم من هم نمی‌دانم برای کی می‌کنند! می‌گوید مگر ما چند تا سینمایی‌نویس در مطبوعات داریم؟! من هم همین را تکرار می‌کنم! بعد می‌گوید من برای بولتن جشنواره، گزارش افتتاحیه‌ را نوشتم، آن‌وقت خودم کارت ندارم! می‌گوید «Red Carpet» را پهن کرده‌اند فقط برای خبرگزاری فارس و تسنیم و اهالی جشنواره‌ی عمار! راست می‌گوید! برای ما حتی «Yellow Carpet» هم پهن نکرده‌اند! کم مانده بنویسند از پذیرفتن بانوان یک‌ذره کم‌حجاب هم معذوریم یا اگر یک بازیگر متمول با اندکی «آرایش غلیظ» آمد به جشنواره، دستش را بگذارند توی دست گشت ارشاد! شانس ما «امروز» که «برف» نمی‌بارد و هوا خوب است، به‌جای برج‌نشینی، تمرگیدیم توی خانه! «انارهای نارس» راه افتاده‌اند به سمت سالن‌های برج میلاد و کرورکرور فیلم می‌بینند، بعد ما که برای خودمان بادمجان‌های بمی هستیم، پشت دَرْهای بسته‌ مانده‌ایم! اعتراض هم کنی، زود می‌گویند ما آن‌قدر «مهمان داریم» که دیگر نمی‌توانیم پاسخ‌گوی شما چلمنگ‌ها باشیم! همه‌ی نقشه‌های‌مان نقش بر آب شد. من با «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» کلی قرارمدار گذاشته بودم که برویم روی ماه رخشان بنی‌اعتماد را نگاه کنیم همین‌طوری تا انرژی مثبت بگیریم. اندازه‌ی «گنجشکک اشی‌مشی» هم نبودیم که لااقل لب بوم‌شان بنشینیم و فیلم تماشا کنیم. شیطونه می‌گه «کلاشینکف» را بردارم و تلقی بزنم توی «شیار ۱۴۳» مبارکه‌شان! خیال می‌کنند خون‌شان از بقیه رنگین‌تر است. خیال می‌کنند «شهابی از جنس نور» هستند! خود«شیفتگی» را از حد گذرانده‌اند. نوه‌ی مادربزرگ همسایه‌ی عمه‌ی مسعود ده‌نمکی هم کارت دارد، آن‌وقت منتقدان سینما کارت ندارند! من یکی که از حق خودم نمی‌گذرم. روز «رستاخیز» خودم یکی‌یکی جلوی‌شان را می‌گیرم و از پل صراط پرت‌شان می‌کنم به جنهم تا بسوزند از نواحی گونه‌گون و بفهمند «زندگی جای دیگری است». ما را با جشنواره «بیگانه» کرده‌اند. هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست! من واقعاً خواهش می‌کنم مسئولین رسیدگی کنند! این بانیان جشنواره که فقط می‌گویند به‌ما«چ»ه! چیه؟! چرا باید الکی‌پلکی بگویم: «عصبانی نیستم»؟! درحالی که هستم! اگر اجنه و «اشباح» بودیم،‌ این‌طور با ما رفتار نمی‌کردند! امیدوارم فریدون جیرانی با موهای پریشان و مسعود فراستی با هزار و سیصد و نود و دو تا عینک بیاید به خواب این «خواب‌زده‌ها» تا بفهمند چوب خدا صدا ندارد! ایسنا نوشته بود کیومرث پوراحمد مشغول تدوین فیلم «پنجاه قدم آخر» بوده است و نتوانسته در افتتاحیه حضور را به هم برساند! حالا می‌ترسم به‌بهانه‌ی تاخیر به پوراحمد کارت که ندهند؛ هیچ! موهای سَرَشْ را هم از تَهْ بتراشند! امیدوارم «چند متر مکعب عشق» به اهالی رسانه در دل این مسئولین احداث شود! «همه‌چیز برای فروش» بلیت هم مهیا نیست! حکایت فراموشی این‌ها حکایت «فصل فراموشی فریبا»ست! تازه خوب است مشکلات «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» را ندارند! ای بابا! چه می‌شود کرد؟! «قصه‌ها» داریم ما با این جشنواره!


پی‌نوشت:


اسامی داخل گیومه از عناوین فیلم‌های بخش مسابقه‌ی سی‌ودومین جشنواره‌ی فیلم فجر هستند.


چاپ شده در روزنامه‌ی جهان صنعت. تاریخ ۹۲/۱۱/۱۳