Shared posts

07 Feb 14:00

Schytte: مجموعه 25 اتود پیش برنده برای پیانو

by سینا



Schytte
آهنگساز, پیانیست و معلم دانمارکی دوره کلاسیک-رمانتیک که اتودهای او برای هنرجویان پیانو معروف هستند.
بیشتر بخوانید:

http://en.wikipedia.org/wiki/Ludvig_Schytte

29 Jan 19:09

Pete Seeger Tells the Story Behind “We Shall Overcome”

by Josh Jones

Pete_Seeger_NYWTS

Like nearly all folk songs, “We Shall Overcome” has a convoluted, obscure history that traces back to no single source. The Library of Congress locates the song’s origins in “African American hymns from the early 20th century” and an article on About.com dates the melody to an antebellum song called “No More Auction Block for Me” and the lyrics to a turn-of-the-century hymn written by the Reverend Charles Tindley of Philadelphia. The original lyric was one of personal salvation—“I’ll Overcome Someday”—but at least by 1945, when the song was taken up by striking tobacco workers in Charleston, S.C., it was transmuted into a statement of solidarity as “We Will Overcome.” Needless to say, in its final form, “We Shall Overcome” became the unofficial anthem of the labor and Civil Rights movements and eventually came to be sung “in North Korea, in Beirut, Tiananmen Square and in South Africa’s Soweto Township.

Pete Seeger—who passed away yesterday at the age of 94—has long been credited with the dissemination of “We Shall Overcome,” but he was always quick to cite his sources. Seeger heard the song in 1947 from folklorist Zilphia Horton, music director at Tennessee’s Highlander Folk Center who, Seeger said, “had a beautiful alto voice and sang it with no rhythm.” As he told NPR recently, his touches were also those of other singers:

I gave it kind of ump-chinka, ump-chinka, ump-chinka, ump-chinka, ump-chinka, ump. It was medium slow as I sang it, but the banjo kept a steady rhythm going. I remember teaching it to a gang in Carnegie Hall that year, and the following year I put it in a little music magazine called People’s Songs. Over the years, I remember singing it two different ways. I’m usually credited with changing ['Will'] to ‘Shall,’ but there was a black woman who taught at Highlander Center, a wonderful person named Septima Clark. And she always liked shall, too, I’m told.

According to Seeger in the interview above—conducted by Josh Baron before a 2010 performance—the person most responsible for “making it the number one song back in those days” was the Music Director of the Highlander Folk Center, Guy Carawan, who “sent messages to the civil rights movement all through the South from Texas to Florida to Maryland.” Carawan “introduced this song with a new rhythm that I had never heard before.” Seeger goes on to describe the rhythm in detail, then says “it was the hit song of the weekend in February 1960…. It was not a song, it was the song all across the South. I’ve found out since then that the song started off as a union song in the 19th century.”

In this particular interview, Seeger takes full credit for changing the “will” to “shall.” Although it was “the only record [he] made which sold,” he didn’t seek to cash in on his changes (Seeger shared the copyright with Zilphia Horton, Carawan, and Frank Hamilton). As you can easily see from the numerous eulogies and tributes popping up all over (or a quick scan of the “Pete Seeger Appreciation Page”), Seeger deserves to be remembered for much more than his sixties folk singing, but he perhaps did more than anyone to make “We Shall Overcome” a song sung by a nation. And as he tells it, it was song he hoped would resonate worldwide:

I was singing for some young Lutheran church people in Sundance, Idaho, and there were some older people who were mistrustful of my lefty politics.  They said: ‘Who are you intending to overcome?’ I said: ‘Well, in Selma, Alabama they’re probably thinking of Chief Pritchett.; they will overcome. And I am sure Dr. King is thinking of the system of segregation across the whole country, not just the South. For me, it means the entire world. We’ll overcome our tendencies to solve our problems with killing and learn to work together to bring this world together.

Via Blank on Blank

Related Content:

Pete Seeger Dies at 94: Remember the American Folk Legend with a Priceless Film from 1947

94-Year-Old Pete Seeger Sings “This Land is Your Land” at Farm Aid

Willie Nelson, Pete Seeger, and Arlo Guthrie at Occupy Wall Street

Josh Jones is a writer and musician based in Durham, NC. Follow him at @jdmagness

Pete Seeger Tells the Story Behind “We Shall Overcome” is a post from: Open Culture. You can follow Open Culture by signing up for our Daily Email. That is the most reliable and convenient option. You can also find us on Facebook, Twitter, and Google Plus.

29 Jan 19:01

Free read: ‘Women, Resistance and Revolution”

24 Jan 10:28

اسطوره طبقه متوسط

by جامعه زمانه

متن زیر در نقد مفهوم طبقه متوسط و کاربرد آن در سیاست فرانسه نوشته شده، اما تقریباً بیشتر نکات آن قابل تعمیم به وضعیت کشورهای دیگر ازجمله ایران است؛ تا جایی که می‌توان از انطباق بعضی از نکات طرح‌شده با وضعیت اجتماعی ـ سیاسی ایران شگفت‌زده شد.

طبقه متوسط 2

این تعمیم‌پذیری اتفاقی نیست: از دهه هشتاد الگوی دولت رفاه در اکثر کشورهای غربی رو به افول گذاشت و به جای آن الگوی نولیبرال به تدریج مسلط شد. همین روند، کم و بیش در بسیاری از کشورهای غیرغربی نیز طی شد. راست است که پیامدهای تسلط این الگوی جدید بر حسب ساختارهای ملی، سیاسی و اقتصادی هر کشور متفاوت است، اما جوهر اصلی این الگو تقریباً در همه جا پیامدهای کم و بیش یکسانی داشته است.

در ایران، در سال‌های پس از جنگ و در دولت سازندگی نخستین تلاش‌ها برای استقرار این الگوی جدید اقتصادی آغاز شد که تاکنون ادامه دارد. ایران هرگز دولت رفاه به معنای غربی کلمه نداشته است و ساختار اقتصادی آن تفاوت‌های محسوسی با ساختار اقتصادی کشورهای غربی دارد. بر این اساس بی‌شک برای بررسی پیامدهای استقرار این الگوی جدید باید به عواملی دیگر که منبعث از ساختار سیاسی ـ اقتصادی خاص ایران است توجه کرد، اما بسیار اشتباه خواهد بود که این خاص بودن را تا سرحد «استثناء بودن ایران» پیش ببریم. همانطور که در این متن می‌بینیم بسیاری از مسائلی که ما امروز با آنها مواجه هستیم ماهیتی جهانی دارند.

تمایز میان «متوسط ـ ثروتمند» و «متوسط ـ فقیر» ثابت می‌کند که در واقع جامعه حول تنها یک تمایز شکل گرفته است: تمایز فقیران و ثروتمندان. بنابراین ایده طبقه متوسط یک دام است.

متن حاضر حول یک نقطه کانونی می‌چرخد: فقر یعنی نقض حقوق بشر. تصور ما از فقر معمولاً با قضاوت‌های ارزشی و عاطفی همراه است، اما این مقاله معیار ساده و در عین حال بسیار مفیدی را برای تعریف فقر پیشنهاد می‌دهد: کسانی که برای دستیابی به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‌شان از دولت کمک دریافت می‌کنند فقیر هستند. از آنجا که دولت به طور قانونی ملزم به تامین حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی همه شهروندان است، پس فقر موقعیتی «غیر قانونی» است که در آن دولت تعهد قانونی خود را نقض می‌کند.

 می‌توانیم با توجه به شرایط ایران اضافه کنیم کسانی که برای دستیابی به این حقوق مجبور به تحمل فشاری مضاعف هستند (مثلاً مجبور هستند برای تامین هزینه‌ها در کنار کار اصلی‌شان به کاری دیگر بپردازند) نیز فقیر محسوب می‌شوند، اما مفهوم طبقه متوسط ـ که در ایران بسیار محبوب است ـ این نقض حقوق را می‌پوشاند. کافی ا‌ست شما احساس کنید به طبقه متوسط تعلق دارید تا دیگر خود را فقیر به حساب نیاورید. از آنجا که کلمه فقیر باری تحقیرآمیز دارد، لایه‌های پایینی طبقه‌ متوسط ترجیح می‌دهند برای توصیف موقعیت خود از این مفهوم استفاده نکنند، اما این مسئله یک پیامد سیاسی مهم دارد: بخش بزرگی از «طبقه متوسط» ـ که در واقع بیشتر فقیر هستند تا مرفه ـ به جای اینکه از نظر سیاسی با طبقات پایین‌تر همراه شود، هویت سیاسی و اجتماعی خود را بیشتر با طبقات بالا گره می‌زنند.

اسطوره طبقه متوسط

پاتریک کائز ـ گفتمان سیاسی اکثریت، پس از گفتن اینکه طبقه کارگر دیگر وجود ندارد و حتی دوره نبرد طبقانی به سر رسیده است، به طرف طبقه متوسط رفت (که گواهی بر این است که طبقات هنوز باقی هستند). مسئله دانستن این نکته است که طبقه متوسط چیست؟

تعریفی وجود ندارد. این ابهام عقیدتی که محرومیت سیاسی از حقوق را پنهان می‌کند، به نظر می‌رسد از تصوری منسوخ از عمل دموکراتیک الهام می‌گیرد.

همانطور که از نام طبقه متوسط برمی‌آید، این طبقه در میان دو طبقه فقیران و ثروتمندان جای گرفته است. بنابراین فردی از طبقه متوسط، از یک فرد فقیر ثروتمند‌تر است و از فردی ثروتمند فقیرتر. ثروتمند  تصوری ذهنی است. وقایع روز نشان می‌دهند که افراد مرفهی وجود دارند که هرگز احساس ثروتمند بودن نکرده‌اند.

 [فقیر کسی است] که برای آموزش، خورد و خوراک، استخدام (یا نداشتن شغل)، مسکن و یا فرهنگ کمک دولتی دریافت می‌کند، و با درآمد خودش به سطح زندگی استاندارد نرسیده است.

تمایز میان طبقه متوسط بالا و طبقه متوسط پایین، به تاکید مصنوعی بر طبقه متوسط پایان می‌دهد. تمایز میان «متوسط ـ ثروتمند» و «متوسط ـ فقیر» ثابت می‌کند که در واقع جامعه حول تنها یک تمایز شکل گرفته است: تمایز فقیران و ثروتمندان. بنابراین ایده طبقه متوسط یک دام است.

مردم را چگونه باید طبقه‌بندی کرد؟

طبقه‌بندی اجتماعی ـ حرفه‌ای، مرز‌هایی را تعیین می‌کند که درون آن در یک حرفه مشابه [بین افراد مختلف] درآمد نابرابر وجود دارد. این مسئله به ما امکان می‌دهد که ادعا کنیم رجوع به شغل افراد معیار مناسبی برای طبقه‌بندی نیست.

قانون نیز معیاری برای تمایز عینی ارائه می‌دهد، معیار بهرمندی از حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی: [فقیر کسی است] که برای آموزش، خورد و خوراک، استخدام (یا نداشتن شغل)، مسکن و یا فرهنگ کمک دولتی دریافت می‌کند، و با درآمد خودش به سطح زندگی استاندارد نرسیده است.

فقر بیش از آن که زاده قضاوتی ارزشی باشد، پیش از هر چیز یک موقعیت ناشی از نقض حق است. این نقض حق بودن پیامد ناسازگاری مدل اقتصادی [فعلی و حاکم] با رهاسازی مردم فقیر از فقر است. بر طبق قانون اساسی، فرانسه جمهوری اجتماعی است. هدف همه جوامع دموکراتیک تضمین رفاه عمومی است. جمهوری اجتماعی باید سیاست همبستگی‌اش را بهبود ببخشد تا بتواند خود را با هنجارهای بین‌المللی الزام‌آوری که آنها را تصویب کرده است، منطبق کند.

mardomکلمه فقیر در این سخن واقعیتی را معرفی می‌کند که بر اساس آن سیاست با اقدامات تنظیمی و سازمان‌دهی کنترل تولید و گردش کالاها و منابع مالی، و همچنین با قانونگذاری، قدرت عمل پیدا می‌کند. «فقیر» حاصل قضاوتی ارزشی نیست. افراد فقیر می‌توانند احساس فقیر بودن داشته باشند، اما نمی خواهند به عنوان فقیر طبقه‌بندی شوند، چرا که نسبت به این مسئله ناآگاه هستند که فقیر بودن موقعیتی حقوقی و اخراجی [اجتماعی] است که مانع برخورداری از حقوق می‌شود.

متوسل شدن به طبقه متوسط، به یک جمعیت ناهمگون، وسیله‌ای است برای تغییر قیافه این واقعیت «غیر قانونی» بودن و به گونه افراطی منحرف کردن توجه از آن. چرا که دولت این تعهد مثبت را دارد که ضامن دسترسی همه به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد. دولت نه تنها این کار را انجام نمی‌دهد، بلکه اضافه بر آن در جهت عقب‌نشینی مداوم از این حقوق گام برمی‌دارد.

افراد فقیر می‌توانند احساس فقیر بودن داشته باشند، اما نمی خواهند به عنوان فقیر طبقه‌بندی شوند، چرا که نسبت به این مسئله ناآگاه هستند که فقیر بودن موقعیتی حقوقی و اخراجی [اجتماعی] است که مانع برخورداری از حقوق می‌شود.

«جنبش خشمگینان»۱ احترام به این حقوق به سخره گرفته شده را طلب می‌کند. این جنبش احساس تالم منفی نسبت به گفتمان سیاسی‌ای را آشکار می‌کند که به یک چیز انتزاعی، به یک طبقه متوسط نایافتنی روی می‌کند. این گفتمان سیاسی به این طبقه نایافتنی روی می‌کند تا به قربانیان این عقب‌نشینی که حس می‌کنند از بحث و گفت‌وگوی [اجتماعی و سیاسی] کنار گذاشته شده‌اند، پاسخی ندهد.

این عقب‌نشینی نتیجه شکست یک مدل سیاسی است. عدم تصدیق شکست این مدل سیاسی باعث می‌شود که این مسئله هرگز به بحث گذاشته نشود و همچنین کمتر عزمی برای حل و فصل آن وجود داشته باشد. «جنبش خشمگینان»، فریبکاری گفتمانی را آشکار می‌کند که می‌کوشد ایده یک طبقه اجتماعی مسلط را تحمیل کند، در حالی که این طبقه شامل افراد بسیار کمی می‌شود.

سطح اجتماعی ـ حرفه‌ای خشمگینان این نکته را آشکار می‌سازد که بیکاری فقط ناشی از فقدان صلاحیت نیست. این مسئله همچنین رهایی فقر مادی از فقر فکری و توانایی افراد برای اتکاء به خود و درگیر شدن در مناقشه را آشکار می‌کند. دیگر انحصار گفتمانی وجود ندارد و این گفتمان دیگر به صورت عمودی متحقق نمی‌شود. خشمگینان بلد هستند که به صورت افقی خود را سازمان دهند. آنها دیگر وازده نیستند.

بنابراین معیار عینی فقر حقوقی است و فقر مانع دسترسی واقعی به حقوق بنیادی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.

اگر مجبور بودیم وجود یک طبقه متوسط را بپذیریم، در این صورت این طبقه با تحقق واقعی حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از «فقیران» متمایز می‌شد. تحقق واقعی این حقوق به درآمدی کافی و ثابت برای خرید مسکن بدون وام کمکی، برای دستیابی به فرهنگ بدون کمک مالی، به مداوای باکیفیت و… وابسته است.

مفهوم ثبات درآمد مهم است چرا که نامطمئنی درآمد مانعی بر سر تحقق حقوق، به عنوان مثال حق دستیابی به مسکنی سزاوار و مساعد است. یک کار ناپایدار، ناپایداری می‌آفریند. بدون مسکن، دستیابی به سایر حقوق خود ناپایدار می‌شود. بنابراین کار ناپایدار تبعیض‌آمیز است و موجب نقصان پویایی اجتماعی می‌شود.

بنابراین تحقق کامل حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دقیقاً معیار عینی‌ای است که تفاوت آنچه را که طبقه متوسط می‌خوانند (درصورتی که وجود داشته باشد) با طبقه فقیر مشخص می‌کند.

بیکاری فقط ناشی از فقدان صلاحیت نیست. این مسئله همچنین رهایی فقر مادی از فقر فکری و توانایی افراد برای اتکاء به خود و درگیر شدن در مناقشه را آشکار می‌کند. دیگر انحصار گفتمانی وجود ندارد و این گفتمان دیگر به صورت عمودی متحقق نمی‌شود.

برآورد واقعیت سیاسی توسعه اجتماعی یک جامعه به وسیله این معیار حقوقی الزام‌آور ـ یعنی دسترسی واقعی به حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ـ به طور واضح درخشندگی کمتری دارد نسبت به  برآورد گفتمانی که روی یک انتزاع و یک اسطوره بنا شده است. این مسئله مشکلات افرادی را نشان می‌دهد که اگرچه آنان را در طبقه متوسط جای داده‌اند، اما هنوز با دشواری‌های احساس حذف‌شدگی روبه‌رو هستند. بنابراین طبقه متوسط یک ابهام فکری است که در جهان واقع وجود ندارد.

محکم بستن کمربندها رنج‌آور است. این رنج، سیاستمداران را در چشم آنها که رنج می‌کشند بی‌اعتبار می‌کند؛ سیاستمدارانی که می‌کوشند رنجدیدگان را قانع کنند که به طبقه‌ غالبی تعلق دارند که به آسایش دسترسی دارد. آیا طبقه متوسط اختراع نشده است تا فقیران را میان آنها که خیلی رنج می‌کشند و آنها که کمی کمتر رنج می‌کشند تقسیم کند؟ آیا این مفهوم چاپلوسی از شخصیت کسانی نیست که موفق شده‌اند اندکی از این رنج خلاص شوند؟

یک دلداری: مرد با افتخار در خیابان قدم می‌زند و از اینکه می‌داند که به طبقه متوسط تعلق دارد احساس رضایت می‌کند. تنها همین یادآوری کافی است که از پایان ماه، آپارتمان پرسروصدا‌ و بدهی‌هایش، مسیر رنج‌آور روزمره‌اش، طرح بازسازی [شهری] که او را تهدید می‌کند و از دسترسی محدود به مصرف محصولات ارزان و با کیفیتی متوسط، آسوده خاطر شود. طبقه متوسط شایستگی ملی است، گواهینامه افتخار فقیران.

 هدف گفتمانی که این طبقه متوسط نامرئی را مخاطب قرار می‌دهد، حذف کمک‌های اجتماعی است. چنین گفتمانی فقط کسانی را مخاطب قرار می‌دهد که از این کمک‌ها استفاده نمی‌کنند و به آنها احتیاجی ندارند و از بینوایی و آشفتگی مالی نجات یافته‌اند و با نوعی رفاه آشنا هستند. گفتمان سیاسی درباره طبقه متوسط به روشنی طبقه متوسط بالا را که مرفه هستند مخاطب قرار می‌دهد.  متوسط ـ فقیران که از کمک‌های اجتماعی استفاده می‌کنند به حساب آورده نمی‌شوند. آنها نزد فقیران تبعید شده‌اند.

به گونه‌ای کسل‌کننده استدلال چنین گفتمانی که به مانع‌گذاری بر سر ضمانت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می‌انجامد، نشان می‌دهد که از دیدگاه صاحبان این گفتمان، فقرا برای ثروتمندان خیلی گران هستند. فقر مفهومی به مراتب وسیع‌تر از چیزی است که ما به طور معمول در نظر می‌گیریم، چرا که فقر نقض حقوق بنیادی است. ما نمی‌توانیم فقر را به رویکردی مادی فروبکاهیم چرا که خلاف ارز‌ش‌های یک جامعه دموکراتیک مدرن است.

یک کار ناپایدار، ناپایداری می‌آفریند. بدون مسکن، دستیابی به سایر حقوق خود ناپایدار می‌شود. بنابراین کار ناپایدار تبعیض‌آمیز است و موجب نقصان پویایی اجتماعی می‌شود.

گفتمانِ طبقه متوسط، یک اسطوره است. چرا که استدلال آن در واقع تنها بخش کوچک مرفهی را مخاطب قرار می‌دهد. به نظر می‌رسد این گفتمان خاطره یا نوستالژی رای‌گیری سانسیتر (نوعی شیوه رای‌گیری که محدود به مالیات‌دهندگان بود) را دارد که در آن اِعمال قدرت سیاسی محدود به کسانی بود که می‌توانستند میزان معینی از درآمد را به اثبات برسانند. شعار بیشتر کار کنید تا بیشتر درآمد داشته باشید! به طرز غریبی پژواکی است از  شعار ثروتمند شوید. ۲

گفتمان موجود دربارهِ طبقه متوسط حیله‌ای است که در پس آن یک منطق مصادره قدرت پنهان شده است و این شاید دلیل احساسات منفی خشمگینان باشد.

پیامد گفتمانی که طبقه متوسط را هدف گرفته است، تنها پسرفت اجتماعی و حقوقی نیست، بلکه پیامد آن پسرفت سیاسی و دموکراتیک نیز هست.

منبع:

 مدیاپارت

پانویس:

۱. منظور از جنبش خشمگینان انواع و اقسام جنبش‌های اجتماعی است که حقوق از رفته اجتماعی را طلب می‌کنند. در ایران می‌توان به جنبش کارگری، پویش‌های معلمان و دیگر صنوف در سال‌های اخیر اشاره کرد.

۲. شعار ثروتمند شوید منسوب به فرانسوا گیزو سیاستمدار فرانسوی است. گیزو در اواخر سلطنت  ژوئیه (۱۸۴۸ـ۱۸۳۰) که سیستم رای‌گیری سانسیتر بر آن حاکم بود و فقط عده‌ای که توانایی پرداخت مالیات داشتند حق رای دادن داشتند،  با چنین شعاری قصد داشت هم این سیستم رای‌گیری را حفظ کند و هم به ظاهر راه‌حلی برای گسترش تعداد رای‌دهندگان پیشنهاد دهد. شعار بیشتر کار کنید تا بیشتر درآمد داشته باشید، شعار انتخاباتی نیکولا سارکوزی رئیس‌جمهور سابق فرانسه بود.

11 Nov 17:43

Watch: Hannah Arendt Interview Discusses Gender, Philosophy and...



Watch: Hannah Arendt Interview Discusses Gender, Philosophy and Politics

In this interview with English subtitles, political theorist Hannah Arendt discusses her role as a…

View Post

21 Jul 10:34

دموکراسی

by rufus

شعری از آرتور رمبو

 

"پرچم به پیش می‌رود با دورنمایی ناساز

و همهمه‌ی واژگان ما

صدای طبل‌ها را می‌بلعد."

در مراکزی بزرگ پروار خواهیم شد

با بدبینانه‌ترین روسپی‌گری‌ها.

و شورش‌های منطقی را سلاخی خواهیم کرد.

 

بر زمینی نمور و بوی‌ناک!

در خدمت دیوسان‌ترین شکل استثمار

صنعتی یا نظامی.

"بدرود اینجا! تا هرکجا که باشد.

 

ما

سربازانی با اراده‌های قوی

و فلسفه‌ی ما که بی‌رحم خواهد بود

نادان در برابر دانایی

کف بر دهان به وقت آرامی

و بگذار تا جهان به ناله‌ی خود مشغول باشد.

این است پیشرفت حقیقی. به پیش!"

19 Jul 18:09

امروز با شاملو

by سينا انصاری
ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتی
با نانِ خشکِشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند
18 Jul 15:23

Charles Mingus Explains in His Grammy-Winning Essay “What is a Jazz Composer?”

by Josh Jones

I remember the first time I heard Charles Mingus. My senior year of high school, a friend who, at the time, was studying electric bass at Boston’s Berklee College of Music, introduced me by putting on 1956’s Pithecanthropus Erectus and saying “you have to hear this.” I knew jazz in a passing way—some Ellington, some Miles Davis… not enough to make many distinctions. But I knew right away Mingus was something special. His compositions were so cool, so dynamic and angular and thoughtful, with the push-pull of his measured double bass against the occasional cacophony of piano and sax. Entranced, I sought out more, and discovered favorites like the bluesy “Goodbye Pork Pie Hat”—live at Montreux in 1975 above—from Mingus’s 1959 watershed Mingus Ah Um, a record that shared the spotlight with other instant classics that year, including Miles Davis’ Kind of Blue, John Coltrane’s Giant Steps, and Ornette Coleman’s The Shape of Jazz to Come. (On that note, don’t miss the documentary, 1959: The Year That Changed Jazz.)

Mingus stood among giants, and was a giant himself. But oddly enough, while all of the artists on this list won, often multiple, Grammy awards, Mingus received no nods from the Recording Academy for any of his several dozen original albums. The snubs—if that’s what they were—may have been due to his famously irascible personality, or to the fact that Mingus eluded classification. As his friend Nat Hentoff wrote of him in 1999, jazz critics could not “find a category, a convenient term, to describe him.” Mingus himself told Hentoff, “I am trying to play the truth of what I am. The reason it’s difficult is because I’m changing all the time.” But while the bassist’s musical compositions were ignored, he did receive one nomination, in 1971, for another kind of writing—the liner notes to his 1971 album Let My Children Hear Music, a record he called “the best album I have ever made” (hear it in full below). Mingus’s liner-notes essay—a lost art these days—is titled “What is a Jazz Composer?,” and it’s an insightful exploration of the artist’s own history and compositional technique.

Eloquent, but loose, Mingus’s prose wanders from personal anecdotes to philosophical ruminations. On the role  of jazz soloists as composers, he writes,

Each jazz musician when he takes a horn in his hand- trumpet, bass, saxophone, drums-whatever instrument he plays—each soloist, that is, when he begins to ad lib on a given composition with a title and improvise a new creative melody, this man is taking the place of a composer.

Later, however, Mingus seems skeptical of this idea: “each jazz musician is supposed to be a composer. Whether he is or not, I don’t know.” Although Mingus struggled as a child to read music—and faced racial barriers to a classical career—he trained first on the cello and incorporated many elements of classical music, as well as gospel and big band, into his compositions. When the bop era of improvisation came along, Mingus rolled with it, but found himself looking critically at the new wave represented by, for example, Ornette Coleman’s showy solos. The essay, even so many years after the bop revolution, reflects his ambivalence. He writes:

Today, things are at the other extreme. Everything is supposed to be invented, the guys never repeat anything at all and probably couldn’t. They don’t even write down their own tunes, they just make them up as they sit on the bandstand. It’s all right, I don’t question it. I know and hear what they are doing. But the validity remains to be seen—what comes, what is left, after you hear the melody and after you hear the solo. Unless you just want to hear the feeling, as they say.

Mingus was an oddity in the post-bop world; he generally eschewed the soloist approach. Instead, he seems to see himself operating in a classical, or at least more formal, tradition, drawing as much from Stravinsky as from Ellington. As one writer puts it, his music was “schizophrenic in that it both harked back to the New Orleans roots of jazz and looked forward to progressive chamber jazz and ‘third stream’ jazz. His compositions ranged wildly in mood and dynamics, from puntillistic counterpoint to massive Wagner-ian explosions.” In his liner notes, he laments the limited instrumentation of jazz, which he finds “stifling.” Mingus makes it clear that as a composer, he strives for highbrow respectability, while also stressing that he thinks the virtuosity of jazz has pushed all forms forward, including classical. Bequeathing his album to his successors, his musical “children,” Mingus urges future jazz composers to expand their range into symphonic territory:

I think it is time our children were raised to think they can play bassoon, oboe, English horn, French horn, lull percussion, violin, cello. The results would be-well the Philharmonic would not be the only answer for us then. If we so-called jazz musicians who are the composers, the spontaneous composers, started including these instruments in our music, it would open everything up, it would get rid of prejudice because the musicianship would be so high in caliber that the symphony couldn’t refuse us.

Some of Mingus’s contemporaries found his classical aspirations cold and offputting. For example, Mingus describes in an interview how Fats Navarro—who said he “always played with hate”—chided the bassist by saying, “Mingus, you just played the theory. you didn’t tell me how you felt. You didn’t say, ‘Hello, Fats, I love you.’ You didn’t play nothing beautiful” (an observation Mingus says “woke him up”).

The liner notes essay is replete with other reminisces of Mingus’s musical coming-of-age, from his love for Debussy, Stravinsky, and Strauss, to his tutelage under “master musician” Lloyd Reese. You can read the whole thing here at the official Mingus site, which features more of his writing, such as “An Open Letter to Miles Davis,” originally published in Down Beat Magazine in 1955.

Related Content:

1959: The Year that Changed Jazz

How to Potty Train Your Cat: A Handy Manual by Charles Mingus

Rare Miles Davis Live Recordings Capture the Jazz Musician at the Height of His Powers

Josh Jones is a writer and musician based in Washington, DC. Follow him at @jdmagness

0 comment(s)

14 Jul 08:19

جنگ افزاری انقلابی به نام فلسفه

by tajrishcircle

جنگ افزاری انقلابی به نام فلسفه[i]

لویی آلتوسر

برگردان: فرشاد نوروزی و شروین طاهری

|این مقاله مصاحبه ای است با لویی آلتوسر که توسط "Maria Antonietta Macciocchi" صورت گرفته است و ترجمه آن به زبان انگلیسی توسط "Andy Blunden" انجام شده است.

|انتشار این مصاحبه ابتدا در سال 1968 در "L’Unità" که در سال 1971 به زبان انگلیسی در "New Left Review" منتشر شد.[ii]



[i] عنوان اصلی این مصاحبه "Philosophy as a Revolutionary Weapon" است که معادل فارسی آن "فلسفه به مثابه (یا همچون) سلاحی انقلابی" می باشد.

[ii] اقتباس شده از سایت رسمی مارکسیسم :

http://www.marxists.org/reference/archive/althusser/1968/philosophy-as-weapon.ht


10 Jul 07:36

Listening to Proust’s Remembrance of Things Past, (Maybe) the Longest Audio Book Ever Made

by Dan Colman

I’m impressed by the undertaking. Neville Jason and Naxos Audio Books have completed an unabridged audio version of Proust’s epic, seven-part novel, Remembrance of Things Past. Proust published the first volume, Swann’s Way, one hundred years ago, in 1913, and completed the last volume, Time Regained, fourteen years later, in 1927. By that time, Proust had a masterpiece on his hands — a very long masterpiece. The classic (available in our collection of Free eBooks) spans some 3,000 pages and contains more than 1.5 million words. Until now, Remembrance of Things Past has never been available in an unabridged audio format, perhaps because it would amount to the longest audio book ever made (or something approaching that). But Neville Jason has pulled it off, producing a 151-hour recording that’s now available on Audible.com. Below, we’ve provided seven free audio excerpts (one from each volume), and if you care to sign up for Audible’s 30-Day Free Trial, you can download any one volume for free. And, keep in mind, whenever someone signs up for a free trial, it helps support Open Culture. If Proust isn’t your cup of tea, you can find many other great works in our collection of 525 Free Audio Books.

Swann’s Way 

Within a Budding Grove

The Guermantes Way 

Sodom and Gomorrah

The Captive 

The Fugitive 

Time Regained

Related Content:

Watch Monty Python’s “Summarize Proust Competition” on the 100th Anniversary of Swann’s Way

Arthur Conan Doyle Fills Out the Questionnaire Made Famous By Marcel Proust (1899)

0 comment(s)

07 Jul 08:44

Watch Franz Kafka, the Wonderful Animated Film by Piotr Dumala

by Dan Colman

Let’s sneak in a quick birthday celebration before the 4th. Franz Kafka was born on this day (July 3), a good 130 years ago. To commemorate the occasion, we’re presenting Piotr Dumala’s 1992 short animated film called, quite simply, Franz Kafka. Dumala’s animation technique grew out of his training as a sculptor, when he started experimenting with scratching images into painted plaster. Later he developed a more full blown method known as “destructive animation,” which is on full display in the film. You can learn more about Dumala and his approach here. The 16-minute film is based on The Diaries of Franz Kafka, and now appears in our collection of 525 Free Movies Online. Also on our site, you can view Dumala’s adaptation of Dostoevsky’s Crime and Punishment.

Note: This film/post originally appeared on our site in 2010. Still enamored by Dumala’s work, we thought it was time to bring it back.

Related Content:

Kafka’s Nightmare Tale, ‘A Country Doctor,’ Told in Award-Winning Japanese Animation

Vladimir Nabokov (Channelled by Christopher Plummer) Teaches Kafka at Cornell

Nabokov Makes Editorial Improvements to Kafka’s The Metamorphosis

Find works by Kafka in our Free eBooks and Free Audio Books collections

1 comment(s)

02 Jul 16:47

شعر ایستا

by rufus

 1)

ما

ایستادگان بر لبه‌ی رخدادیم

استوارترین ایستادگان

بر پر شیب‌ترین لبه‌ی رخداد

بر جای مانده‌ایم

به ضرورت تاریخی مبهم

-که ریشخندمان می‌کند-

و از پس آشویتس

تنها

شعر سروده‌ایم.

 

2)

ما ایستاده‌ایم

بر لبه‌ی رخداد

نه چون رودی که می‌خروشد

یا چون چشمه‌ای که می‌جوشد

یا سنگی که فرو می‌غلطد

یا مشتی که فرا می‌جهد

یا حتی آلتی که نعوذ می‌کند

ما ایستادگانیم

به ماننده‌ی کفتاری که می‌نگرد

یا مردابی که می‌گندد

یا کوهی که می‌ماند

و این همه

...

باز هم ضرورت تاریخ است.

 

3)

در تربلینکا کسی شعر نمی‌سرود

جز چکامه‌ی ترسی دم‌کرده

در گولاک تنی نمی‌فرسود

بی حرارت ایمانی به سرمای آهن و برف

در صبرا صدای فصیحی شعر نمی‌خواند

مگر مادری بر پاره پاره‌های کودکی

شعر نجوای روزهای ایستاست

افلاطون عزیز

شاعران را به مدینه‌ات بازگردان

 

سه و نیم)

اشباح نگاهم می‌کنند

کابوس اوج می‌گیرد

می‌شناسم چشم‌هایت را

در همهمه‌ی کشنده‌ی نگاه‌ها

ایستاده‌ام

تو گذشته‌ای

من شاعرم

شاعر شعری ایستا

و تو انقلاب بودی

با چشم‌هایی که زبانه می‌کشید.

می‌سرایم

لمیده روی کاناپه‌ی آبی خانه‌مان

انقلابی را که انقلابی نداشت.

 

4)

ایستاده‌ایم

بر لبه‌ی رخداد

خورشید در پس‌مان غروب می‌کند

از پیش‌مان بر می‌آید

و باز

و باز.

نقادی

خطوط عمودی شعرم را

ریشخند می‌کند

و از سطور افقی ایراد می‌گیرد.

خسته می‌شوم از شعر

نفسی چاق می‌کنم

رخداد با چشم‌های تو نگاهم می‌کند

می‌بندم چشم‌هایم را

می‌دانم

یک روز

از بلندای آخرین محور مختصات بوطیقایی...

گور پدر ضرورت تاریخ!

 

02 Jul 16:47

بخواب آنگاه که تو را می‌نگرم

by rufus
شعری از فرناندو پسوآ


بخواب

آنگاه که تو را می‌نگرم...

رهایم کن به رویا...

چیزی درونم شاد نیست.

می‌خواهمت به رویا

نه برای عشق.

 

تنانگی‌ات

هرچه آرام

سرد است در قامت خواهش من.

تمنایم خسته است.

در آغوش نمی‌خواهم

رویای بودنت را.

 

بخواب، بخواب، بخواب

تنیده در لبخندت...

بی‌قرار به رویایت می‌بینم

فریبنده رویایی

و من می‌بینمش

بی از احساسی.

28 Mar 08:56

سوالاتی کوچک درباره خدا

by rufus

شعری از آتائوالپا یوپانکی

 

پرسیدم:

پدربزرگ، خدا کجاست؟

غمگین شد

پدربزرگ

و هیچ نگفت؛

 

پدربزرگ سرِ زمینش مرد

بی دعایی یا اعترافی

و سرخپوستان به خاکش سپردند

با آواز نی‌ها و طبل‌هاشان.

 

پرسیدم:

پدر، خدا کجاست؟

چهره در هم کشید

پدر

و هیچ نگفت؛

 

پدر در معدن مرد

بی طبیبی یا محافظتی

رنگ خون معدنچیان را دارد

طلای قدیسین.

 

برادرم در کوه‌ها زندگی می‌کند

بی آن‌که چیزی بداند

از شکوفه‌ها؛

عرق، مالاریا و مارها

تمام زندگی یک چوب‌بر است.

هیچ‌گاه از او نپرسیدم

که آیا می‌داند خدا کجاست؛

که عالی‌مقامی چنان را

راهی به خانه‌اش نیست.

 

در آزادی‌ام آواز خوانده‌ام

و در زندان نیز؛

صدای مردمانی را شنیده‌ام

که بسیار بهتر از من می‌خواندند؛

اما در این زمین

چیزی هست بس مهم‌تر از خداوند

که کسی خون خود را قی نمی‌کند

تا دیگری به شادی بنشیند!

 

می‌تواند باشد یا نباشد

خدایی برای محرومان؛

اما هرچه هست

قدیسان را یقین دارم

که حتی شبی را گرسنه نخواهند خوابید