Shared posts

21 Jul 09:25

Tehran

Tehran - تهران

تهران من ازتوهیچ نمی خواهم، جز تکه پاره های گریبانم

نوستالژیای مرگ مکرر را تزریق کن دوباره پریشانم

تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ خیز تو وهم آلود

پهلوی پهنه های تو خون آلود، پس یا بمیر یاکه بمیرانم

من زخمی ازتوام توچرا زخمی، ابروشکسته خسته پرازاخمی

ای پایتخت بخت چه سرسختی؟! انکارکن بگو که نمی دانم

امّ القرای غربتی و دیزی، ای باغ دشنه! باغچه ی تیزی!

گور اقاقی و ون وتبریزی، حالا تورا چگونه بترسانم؟

ای سرزمین آدمک ومردک ، الّا کلنگ دوزوکلک بی شک

چاه درک مخازن نارنجک، فندک بزن بسوز وبسوزانم

شمس العماره های پر از ماری، دیوآشیان بی در ودیواری

سردابی از جنازه ومرداری، از عشق های بی سرو سامانم

ای شهرشحنه خیزچه مشکوکی، چه کافه های خلوت متروکی

گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ _ از روز و روزگار گریزانم

ده ماه سال عاطلی وتعطیل، قانون تو قواعد هردمبیل

ای جنگل زنان و صف و زنبیل، هم میهنان مرد پشیمانم

قاجار غرق سوروسرورت کرد، صاحب قران تنوربلورت کرد

دارالفنون قرین غرورت کرد، درفکر پیش از این وپس از آنم

مشروطه شهرشعر وشعورت کرد، شاهی دوباره ازهمه دورت کرد

تا کودتا که زنده بگورت کرد، خون می خورم هرآینه می خوانم

دیدی که دختر لر از اینجا رفت، حتا امیر دلخور از اینجا رفت

دل نیز با دل پر از اینجا رفت، من دل شکسته ام که نمی مانم

شریان فاضلاب ترین هایی، شن زاری از سراب ترین هایی

ویران تر از خراب ترین هایی، من روح رود های خروشانم

هرشنبه سوری تو پر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری

با لحن خشک و جمله ی دستوری، اما به من چه من نه مسلمانم

قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه به خانه لانه ی عشقم سوخت

در پلک خود کفن شد و ازغم سوخت، هردختری که شد دل و شد جانم


محمدرضا حاج رستم بیگلو

18 Jul 15:59

زهرا

by عاقد

مرد با موی سفید بلند ،عصا به دست و لنگشی در پای راست نگاهبان مجموعه ایست که در نزدیکی دفتر ما در حال ساخت است… همکلامی من با او در یک غروب رمضانی پرده از داستان زندگی اش بر داشت :

۵۰ سال سن داشتم که با دختری ۱۶ ساله ازدواج کردم… زندگی مشترک ما دو سال دوام آورد…برای طلاق به دادگاه رفتیم.. در راهروی انتظار شعبه دادگاه غیر از ما ، خانم جوانی همراه مادرش نشسته بودند.. باب صحبت که باز شد ، معلوم کردند که آنها هم برای طلاق آمده اند… همانجا و دور از چشم خانمم  به خانم جوان پیشنهاد ازدواج دادم و گفتم بعد از طلاق این زن می خواهم به خواستگاری تو بیایم… کار طلاق که تمام شد و برگه مراجعه به دفتر طلاق را که به دستم دادند و در حال رفتن بودیم ، مادر دختر من را صدا کرد و نظر مثبت شان را برای ازدواج دختر با من ، عنوان کرد.

پیرمرد که بر صندلی رنگ و رورفته ای نشسته بود با اجازه گرفتن از من که نمی تواند روزه بگیرد ، سیگاری گیراند و بعد از نخستین پک عمیق درحالیکه به مکان نامعلومی خیره شده بود ادامه داد : بعد از مدتی که با هم زندگی کردیم و همه چیز خوب بود از او خواستم تا فرزندی برایم بیاورد و زن آشکارکرد که پزشکان او را از بارداری منع کرده اند و گفته اند که با باردار شدن ، احتمال مرگش بسیار زیاد است.

من قدری دورتر نشستم و او همچنان پی در پی دود می کرد : اما یادم می آید که عصر یک روز بارانی بود که در حیاط خانه قدیمی من یعنی همین جا که ارثیه پدری و سهم من و خواهر و برادرانم است ، درحالیکه به پرندگان خوشخوان حیاط ، دانه می داد به آرامی گفت : من باردارم.

حس دوگانه خوف و رجای ما و مراجعه مستمر به پزشکان متعدد چندماهی طول کشید تا سرانجام زن ، دو فرزند دوقلو به دنیا آورد اما خودش و پسر با هم رفتند و من ماندم و یک دختر نوزاد.. به نام زهرا..

من توانایی نگهداری از نوزاد را نداشتم تا اینکه فکری به سرم زد.. به سراغ زن اول رفتم و از او خواستم از نوزاد نگهداری کند. او هم پذیرفت.

این کاریکسالی طول کشید که من دریافتم او کودک را شکنجه کرده و آزار می دهد.. پس او را طرد کردم و بازهم من ماندم و زهرا!

پیرمرد به انتهای ساختمان ، جایی که آلونکی برای نگهبانی ساخته شده بود روکرد و بلند صدا زد : زهرا.. زهرا بابا بیا اینجا و زهرا آمد … دخترکی حدودا ۱۲ ساله با چشمان رنگی در حالیکه کتابیی در دست داشت… شاگرد اول کلاس دوم راهنمایی و حافظ چند جزء قرآن!

پرسیدم که چرا برای خودش و زهرا خانه ای اجاره نمی کند .. گفت : زندگی من اینجاست و در انتظارم تا پس از پایان ساخت و سازسه دانگ یک واحد به من بدهند تا آن را به نام زهرا کنم و…

تجربه یک عاقد : پیر مرد واقعیت را می گفت .. این را از لغزش اشک در گوشه چشمانش می شد فهمید…

14 Jul 16:05

به احتمال زیاد شما سندرم FOMO دارید!

by علیرضا مجیدی
divarbas

man jozve 27 % hastam... khakam be sar...

بله! شمایی که این سطور را می‌خوانید، به احتمال زیادی سندرم FOMO دارید.

نترسید! سلامتی شما را چیزی تهدید نمی‌کند، این سندرم، نام اختصاری است که پژوهشگران برای حس و حال ترس و اضطراب ناشی از از قلم انداختن اخبار و مطالب شبکه‌های اجتماعی درست کرده‌اند. FOMO مخفف Fear of Missing Out است.

07-11-2013 12-01-25 AM

تصور کنید که به دلیلی چند روز نتوانید آنلاین شوید و بعد بخواهید ایمیل‌هایتان را بخوانید، اخبار و فیدها و مطالب دوستانتان در شبکه‌های اجتماعی مرور کنید، در دنیای امروز تصور می‌کنم که اصلا نشود با موفقیت این مأموریت را انجام داد. دسته‌ای از مردم حساس هستند و وقتی می‌بینند، بعضی از مطالب از دستشان رفته، دچار اضطراب و ناخشنودی می‌شوند.

به تازگی بر اساس تحقیقات سایت MyLife.com مشخص شده است که ۵۶ درصد کاربران اینترنت، اینچنین هستند. تلاش مردم برای به‌روز بودن تا به آنجا پیش رفته‌ها که برخی از کارهای اعتیادآور دیگر به حاشیه رفته است، مثلا ۲۶ درصد مردم از فرط مشغولیت آنلاین، کمتر سیگار می‌کشند یا کمتر تلویزیون نگاه می‌کنند!

در حال حاضر ۵۱ درصد مردم، نسبت به دو سال پیش بیشتر وارد شبکه‌های اجتماعی می‌شوند و ۲۷ درصد افراد، نخستین کاری که بعد از برخاستن از خواب می‌کنند، چک کردن شبکه‌های اجتماعی است.

جالب است که ۴۲ درصد مردم چند حساب کاربری در شبکه‌های اجتماعی دارند و در آن دسته از مردم که بین ۱۸ تا ۳۴ سال دارند، این درصد به ۶۱ درصد می‌رسد.

مردم امسال هر روز ۳٫۱ ایمیل را در هر روز مدیریت می‌کنند که نسبت به سال پیش که ۲٫۶ ایمیل را سامان می‌دادهند، بیشتر شده است.

منبع

09 Jul 18:23

پيامبر اكرم(ص):

by gandi

از ابو هريره روايت است كه نبي اكرم(ص) فرمود: «دين آسان است. و اگر كسي آنرا بر خود سخت بگيرد، سرانجام خسته و مستأصل خواهد شد. بنابراين، راه راست و ميانه را در پيش گيريد، خوشحال باشيد و از عبادت صبح و شام و پاسي از شب، كمك بگيريد»

منبع : مختصر صحيح بخاری