این مقاله طولانی به نظرم نمونه خوبی از یک نقد منسجم و موثر با خاستگاه کمابیش چپ است به شیفتگی در برابر تکنولوژی. با اینکه با بخشی از مضمون مقاله موافق نیستم اما ایده کلی آن مهم و مفید است.
مقاله ابتدا نشان میدهد چطور گونه جدیدی از روشنفکران خلق شدهاند که آنها را technology intellectuals مینامد. نویسنده معتقد است در اواخر قرن گذشته و با توسعه دانشگاهها عمر روشنفکران عمومی به سرآمد. دانشگاهها شروع به جذب روشنفکران با حقوقهای مناسب کردند، کسانی که تا قبل از آن شغل مناسبی که شکمشان را سیر کنند نداشتند. اما این بهبود معیشت مستلزم دور شدن آنها از فضاهای عمومی و رفتن به تاریکی آزمایشگاهها و کتابخانهها بود. آنها به جای ارتباط با مردم و صحبت در رسانههای عمومی به گپ زدن با همکاران ونوشتن در مجلات تخصصی مشغول شدند. اما با ظهور اینترنت وضعیت تغییر کرد و دوباره روشنفکران به عرصه عمومی برگشتند. اما این روشنفکران چون به واسطه تکنولوژیهای جدید احیا شدهبودند شیفته تکنولوژی شده و شروع به صحبت کردن درباره تاثیر تکنولوژی در وجوه مختلف زندگی انسان کردند.
اینها برخلاف اسلاف شان در قرن گذشته دانشگاهی نیستند و تخصصگرایی را هم رها کردهاند. این روشنفکران جدید ترجیح میدهند به جای نوشتن رسالهها و ریویوهای علمی در مجلاتی با مخاطب چند هزار نفر، در TEDسخنرانی کنند که میلونها نفر مخاطب عام دارد. برخلاف آکادمیسینهای قدیمی و روشنفکران قدیم اینها بیش از آنکه نگران حریم خصوصی و امنیت باشند دغدغه آزادی و رها کردن مردم برای انجام هر آنچه دلشان میخواهد را دارند و بیشتر به دنبال تنوع و نسبیگرایی و مدارا هستند. نکته مهم درباره روشنفکران جدید این است که به شدت نیازمند جلب نظر و توجه هستند. موفقیت آنها و رضایتشان در گروی جلب توجه مخطاطبان بالقوه شان است. به همین دلیل اینها نمیتوانند مانند روشنفکران عمومی قرن گذشته در سکوت و عزلت بنویسند و تولید کنند. اما مشکل اینجا است جلب توجه، بیشتر از اینکه به محتوای پیام بستگی داشته باشد به بخت و اقبال ربط دارد.
نویسنده مقاله معتقد است علیرغم رتوریکهایی که درباره آزادی و تنوع عرضه اطلاعات در اینترنت میشود کماکان در اینترنت هم مانند بازار محصولات کاغذی، تعداد بسیار اندکی از محصولات هستند که مخاطب زیاد دارند و اکثریت مطلق آنچه منتشر میشود مخاطبان بسیار اندکی دارند. یعنی اکثریت مخاطبان کماکان مصرف کننده اطلاعات از منابع محدودی هستند.
به همین دلیل امروز برای اینکه موفق شوید لازم نیست استاد معتبر دانشگاه یا سردبیر فلان مجله باشید کافی است بتوانید توجه بیشتری را جلب کنید: توجه بیشتر، درآمد بیشتر! اما رقابت به همان سختی سابق است و بخش اعظم کسانی که تلاش میکنند در رقابت برای صعود از قلهی جلب توجه برنده شوند شکست میخورند و سقوط میکنند اما کسانی هم که موفق شده و بالا رفتهاند به این راحتیها پایین نمیآیند و جا برای دیگران باز نمیکنند. هر چه به قله جلب توجه، نزدیکتر باشی تامین مالی بهتری خواهی داشت و میتوانی برای در کانون توجه ماندن خرج بیشتری کنی. این چیزی است که نویسنده مقاله اسمش را اقتصاد توجه (Economy of Attention) گذاشتهاست.
به دلیل همین قاعده است که بسیاری از روشنفکران جدید سخنرانی در سمینارهای عمومی مانند TEDx را که نه حقالزحمهای به آنها پرداخت میشود و نه با مخاطب متخصصی روبرو میشوند که فرصت نقد به آنها بدهد به شرکت در سیمنارهای علمی و دانشگاهی محدود که هم پرداخت دارند هم بحث و تبادل نظر، ترجیح میدهند. چون اولی جلب توجه عمومی دارد ولی دومی ندارد. پس اولی است که درآمدبلندمدت ایجاد میکند و راه صعود به قله را هموار میکند. در این شرایط عجیب نیست که نوشتن کتاب هدف روشنفکران تکنولوژی زده جدید نیست. کتاب شروع راه است. نوشتن یک کتاب کمک میکند شما لوازم جلب توجه را فراهم کنید اما بعد از آن، سخنرانیها و پرزنتیشنهای شما است که ثروت شما را افزایش میدهد.
نکته مهم دیکر این است که این روشنفکران جدید، تکنولوژی را به مثابه قویترین نیروی مقابل حکومتهایی که میخواهند همه چیز را کنترل کنند تقدیس میکنند. آنها علاقهای هم ندارند که از شرکتهای تکنولوژی انتقاد کنند برای آنها مهم نیست که قدرت کنترل زندکی خصوصی ما از دولت به گوگل و فیسبوک منتقل میشود. مقاله با ارائه مثالهای متعدد نشان میدهد این روشنفکران جدید بیشتر از آنکه دارای ایدههای مشخص و مستقل باشند دنباله روی جو و وامدار شرکتهای تکنولوژی هستند و به همین دلیل صلاحیت نقد تکنولوژی را از دست دادهاند. مقاله خوبی است اگرچه من با بخش قابل توجهی از ایدههای آن موافق نیستم.