Shared posts

25 Jan 07:56

تقدیم به چلچراغ؛ با عشق

by فاضل ترکمن

برای فریدون عموزاده‌خلیلی

دیشب وودی آلن زنگ زد. گفت: «ما رو مسخره کردین؟!» گفتم: «ما شِکَرْ بخوریم!» گفت: «فعلاً که خوردین!» گفتم: «چرا آخه؟‍!» گفت: «اگه من اومده بودم چی؟! خوب شد آنفلوآنزا گرفتم و نیومدم!» گفتم: «آهان!» گفت: «ما این‌جور مواقع می‌گیم اوه مای گاد!» گفتم: «ما می‌گیم یا حضرت عباس!» گفت: «جفتش یکیه!» گفتم: «ببخشید دیگه! این‌جا از این اتفاقات زیاد می‌افته!» گفت: «مگه شهر هرته؟!» گفتم: «اصلاً بزرگمهر حسین‌پور ما یه صفحه داره به‌نام شهر هرت!» گفت: «عجب گوساله‌ایه!» گفتم: «با بزرگ بودی؟!» گفت: «نه! با کیت بلانشت بودم! همین الان اس‌ام‌اس داده که گلدن‌گلوب تشریف می‌آرین؟!» گفتم: «خب! مگه فحش ناموسی داده؟!» گفت: «بدتر از اون! نذار یه چیزم بار تو کنم! آخه من اُسکارشم نمی‌رم، چه برسه به گلدن‌گلوب!» گفتم: «پس برای چی قبول کردین جشن شب یلدای چلچراغ بیاین؟!» گفت: «گناه دارین شما! طفلکی هستین!» گفتم: «دم شما گرم!» گفت: «ها‌ها‌ها... به‌خاطر همین تیکه‌کلام‌هاتون دوست‌تون دارم! طنز سرخودین! واسه این قبول کردم بیام!» گفتم: «ای بابا! شرمنده‌مون نکنین! ببخشید! یه‌دفه خبر دادن که جشن باید لغو بشه!» گفت: «یعنی چی؟!» گفتم: «چی یعنی چی؟!» گفت: «یعنی چی که گفتن لغو شده؟!» گفتم: «مجوز دیگه. مجوز برگزاری جشن رو لغو کردن.» گفت: «مگه برای برگزاری جشن مجوز می‌گیرن؟!» زدم زیر خنده و گفتم: «پس چی؟! این‌جا قانون داره! نیویورک که نیست!» گفت: «شوخی نژادپرستانه نکنی‌ ها‍!» گفتم: «نه به‌جان دایان کیتن!» گفت: «جان عمه‌ت!» گفتم: «قصد جسارت نداشتم. خواستم باور کنین که ما این‌جا برای برگزاری جشن مجوز می‌گیریم.» گفت: «برو بابا! خودتو سرکار بذار! حالا پولی که به‌خاطر کنسل کردن پرواز از من گرفتن چی می‌شه؟!» گفتم: «از شما انتظار نداشتم! یعنی توقع دارین آقای خلیلی توی این وضعیت پول بریزن به حساب شما؟!» گفت: «چه وضعیتی؟!» گفتم: «هیچی بابا‍! فقط بدونین شما که خوبه، کلی آدم از اصفهان اومده بودن! پول اونا رو کی می‌ده؟!» گفت: «من آنجلینا جولی نیستم! خیریه هم باز نکردم! گوشی رو بده به آقای خلیلی...!».

چاپ شده در روزنامه‌ی جهان صنعت. تاریخ ۹۲/۱۰/۲۵

19 Jan 12:12

سطرهایی برای ماچا

by havijebanafsh
دلتنگی برای تو چه چیز خوبی می تواند باشد ماچا!

19 Jan 12:12

سطرهایی برای ماچا

by havijebanafsh

چطور می توانم دلم برای تو تنگ نشود ماچا؟ وقتی در تاریک ترین ساعت ِ روز، یک ستاره ی پرنور کف دستم گذاشتی و لبخند زدی :" دلتنگی خوش بگذرد!" کاش می شد هزار و دویست و پنج بار تو را ببوسم، تو در جهنم مهربان ترین چشم ها را داری ماچا.

17 Jan 11:01

از رفتن بمان

by Oghlon

رفتن یعنی گذشتن از رابطه‌ها، یعنی دل کندن از صمیمیتی که داشته‌ایم، نمی‌توانی بگویی می‌روم و هم‌چنان با هم خوب خواهیم بود. نمی‌گویم که تو قصدت این است، نه؛ ولی ناخواسته این‌طور می‌شود. وقتی بروی نقاط مشترک‌مان هم می‌روند، یعنی کم می‌شوند، دیگر من نمی‌توانم یک نگاه خاصی به تو کنم و تو بفهمی که من چه می‌گویم؛ چون این نگاه‌ها وقتی رابطه‌ای باشد پیدایشان می‌شود. دیگر نمی‌توانم بگویم فلانی شبیه عمو زِپِلِشک است؛ چون تو نمی‌دانی عمو زپلشک کیست، پس می‌پرسی زپلشک کیه؟ و من جواب خواهم داد یک شخصیت کارتونی‌ست که یک‌روز عصر موقع خوردن چای از تلویزیون دیدم و عمو زپلشک کسی بود که فیلان. بعد این نقاط مشترک اگر نباشد وقتی هم‌دیگر را دیدیم هرکدام‌مان هی سعی می‌کنیم چیزی پیدا کنیم تا درموردش صحبت کنیم، هی بی‌خودی با فنجان روی میز ور می‌رویم و نمی‌توانیم دیگر صمیمی باشیم، نمی‌توانیم با هم این‌قدر که الآن خوب‌یم خوب باشیم. به همین راحتی.

17 Jan 10:59

الحكمة اليابانية

by صاب مرده

ژاپنی‌ها به شوهر می‌گن Shujin و به زندانی می‌گن Shuujin.

 


15 Jan 19:36

کانسپت لوبیا!

by هدا رستمی

این مریض شدن و ایران اومدن با هم برام یه خوبی داشته . آشنایی با فرهنگ خوراک لوبیا و نان دو روز مانده و قوطی کنسرو بدون در باز کن !  امتحان اولم همچین هندسی رو ایجاد کرد! هم رو قوطی هم رو دستم!!!

15 Jan 19:35

Backstage

by هدا رستمی

اولین روز کاریه حرفه ای ایران ، رفته بودیم یه لوکیشن تو فرشته با ویو تهران پر دود ! روز سخت و شلوغی بود اما من عاشق روزای کارم هستم وقتی قراره چیزی ساخته بشه و بعدا خروجیش رو ببینی. حدود ۱۰ نفری بودیم. خوش گذشت. غذا هم بدمزه ترین همبرگر و پیتزای دنیا رو خوردیم!

.

15 Jan 19:29

چون که من از دست شدم، در ره من شیشه منه!

by sisteric

IMG_1164

آدم چقدر خیال‌باف می‌شه وقتی کسی رو نداره که چیزی  رو باهاش تقسیم کنه

دو فنجون چایی می‌ریزه

یکیشو این ور میز میذاره یکیشو اون ور میز

دو فنجون چایی می‌خوره

و سه بار دستشویی می‌ره

( پیرمرد طبقه پایینی گفت)

 

15 Jan 19:28

و بینمون چیزی جز نسیم نبود …

by sisteric

1526918_532267316868509_784546627_n

15 Jan 19:14

The Lesson

by noreply@blogger.com (pascal)
The Lesson #pascalcampionart
15 Jan 19:11

مجرم نیستیم. بیماریم شاید

by nikolaa

یک سری افراد هستند که برگه شان را سر جلسات امتحان در همان نیم ساعت اول تحویل می دهند .آنها را چپ چپ نگاه نکنید. زیر لب فحش ندهید. با آنها بدرفتاری نکنید. چون این ها نه تنها لزوما خرخوان نیستند بلکه شاید هیچ چیز بلد نباشند، شاید سوالات برایشان زیادی غریبه باشد،شاید تقلب کردن را هم مثل آدم نتوانند انجام بدهند، و در نهایت اینکه ترجیح بدهند به جای نشستن سر جلسه امتحان به کار مهم دیگری مثل قدم زدن و فکر کردن به مراحل تولید چیپس شکولاتی بپردازند! با آنها مهربان تر باشید.آنها مجرم نیستند...

14 Jan 20:24

وزیر آموزش‌وپرورش خواستار عفو معلمان زندانی از سوی دستگاه قضا شد

by www.kaleme.com

کلمه- گروه خبر:

وزیر آموزش و پرورش، در نامه ای از رییس قوه قضاییه درخواست کرد با توجه به مناسبت های پیش رو، تعدادی از معلمانی که در بازداشت به سر می برند و حکم قضایی دارند مورد عفو قرار گیرند. هم اکنون تعدادی از زندانیان محبوس در زندان های کشور مانند عبدالله مومنی، محمد داوری و رسول بداغی از معلمان کشورمان هستند.

به گزارش ایسنا، علی اصغر فانی درباره اقدامات صورت گرفته توسط این وزارتخانه برای آزادی برخی معلمان عضو تشکل های صنفی فرهنگیان که دربازداشت به سر می برند، افزود: تمامی تشکل های فرهنگیان دارای مجوز از وزارت کشور مورد احترام آموزش و پرورش هستند و از دید ما به عنوان فرصت هایی برای آموزش و پرورش تلقی می شوند.

به گزارش کلمه، این درخواست رسمی در حالی صورت گرفته که پیش از این نیز و در مهرماه سال جاری عالی اصغر فانی در پاسخ به سوالی در مورد معلمان زندانی گفته بود که برای آزادی با وزیر اطلاعات هم به دفعات در این‌باره صحبت کرده است.

سازمان معلمان ایران در بیانیه ای به مناسبت سال تحصیلی جدید نوشته بود: سالی که گذشت؛ توام با خاطرات تلخ و تجارب سخت برای فعالان صنفی و تشکل ها بود و هنوز هم این بار مشقت و بی عدالتی بر شانه های آنان سنگینی می کند. ادامه حبس آقایان محمد داوری، عبدالله مومنی، رسول بداغی ، محمود باقری و ابلاغ حکم حبس برای دبیر کل کانون صنفی معلمان، آقای باغانی و سخنگوی کانون صنفی معلمان، آقای بهشتی و مفتوح بودن پرونده آقای علیرضا هاشمی، دبیر کل سازمان معلمان ایران، برای افکار عمومی فرهنگیان غیر قابل قبول است.

وزیرآموزش و پرورش با ابراز امیدواری از اجابت نامه از سوی رییس دستگاه قضا، افزود: وزیر اطلاعات قول داده با تشکل های شناسنامه دار و قانونی فرهنگیان دیداری داشته باشد وهم اکنون در حال هماهنگی و برنامه ریزی برای انجام این دیدارهستیم.

وزیرآموزش و پرورش ابراز امیدواری کرد، دیدار وزیر اطلاعات با تشکل های فرهنگیان، جلسه مشکل گشایی برای ادامه فعالیت این تشکل ها در قالب قانون احزاب باشد.

فانی در حاشیه بازدید از ایرنا در پاسخ به این سئوال که آیا در وزارت آموزش و پرورش معلم ستاره دار وجود دارد یا خیر گفت: همه معلمین ما عزیز هستند و چیزی تحت عنوان معلم ستاره دار نداریم.

فانی تاکید کرد: همه معلمان ما مانند خورشید بوده و روشنی بخش جامعه آموزش و پروش کشور هستند.

این اولین باری نیست که آموزش و پرورش پیگیر معلمان زندانی است، پیش از این ناصری زنجانی معاون حقوقی و پارلمانی آموزش و پرورش هم به صراحت تاکید کرده بود که آموزش و پرورش چندان اختیاری در این زمینه ندارد و برگشت احکام از اختیارات قوه قضاییه است. ناصری زنجانی در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره پیگیری پرونده معلمان اخراجی و تبعیدی گفته بود: ما این درخواست را طی نامه‌یی با امضای وزیر آموزش و پرورش به قوه قضاییه فرستادیم و گفتیم در هر صورت در آن سال‌ها حوادثی اتفاق افتاده و این افراد حکم گرفتند اما الان خانواده‌های این افراد متضرر شدند.

به گفته او آموزش و پرورش از رییس قوه قضاییه خواسته با اختیاراتی که دارند این افراد را مورد عفو قرار دهند. اما بقیه ماجرا از اختیارات این قوه است و به وضعیت پرونده‌ها بستگی دارد. در حال حاضر آموزش و پرورش اسامی افرادی که دادگاهی هستند را به قوه قضاییه داده و پرونده سایر کسانی که به هیات عالی نظارتی مربوط می‌شود را به این هیات فرستاده است.

14 Jan 20:12

برنامه روی تخته وایت برد

by golparia
من برنامه های زیادی برای زندگی ام دارم

اولین اش قضاوت نکردن است.

دومین اش تمرین سکوت و کم حرفی ذهنی است.

سومین اش استفاده از وسایل نقلیه عمومی است.

چهارمین اش لبخند زدن به وقت لبخند و اخم به وقت اخم است.

پنجمین اش افزایش آب و سبزیجات در برنامه غذایی روزمره ام است.

ششمین اش رفتار قبل از حرف و فکر قبل از حرف و فکر قبل از رفتار و حرف است.

هفتمین اش نفس های عمیق است.

هشتمین اش نشنیدن است.

نهمین اش را نمی دانم.

دهمین اش را نمی دانم.

یازدهمین اش را

دوازدهمین

سیزدهم

گفتم که! نمی دانم...

14 Jan 13:38

جان كلام - گراهام گرين

by kafiketab




  1. دوستي چيزي است در روح . دوستي چيزي است كه انسان آن را حس مي كند . دوستي به معني عوض دادن چيزي نيست.

    جان كلام - گراهام گرين
14 Jan 13:37

635

by chekkeh

با اينكه بعضى كار ها را نبايد انجام داد

اما به لذت اش مى ارزد

مثل سر كشيدنِ پارچِ آب

آن هم در چله ى تابستان و يا

فكر كردن به تو

وقتى مى دانم معشوقه ى من نيستى!

خدا شفا "ندهد"

وقتى اين روزها

دوست داشتن ات نوعى مرض شده است!



بهرنگ قاسمى

14 Jan 13:35

باب مارلی

by kafiketab




  1. واقعیت این است که هر کسی آزرده ات خواهد کرد، فقط باید کسانی را پیدا کنی که ارزشِ تحمل رنج را داشته باشند .! 

    باب مارلی

14 Jan 13:34

دير يا زود - آلبا دسس په دس

by kafiketab


  1. در یک رابطه دو نفره وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند، حتما یکی از آنها تمام حرف دلش را نمی گوید .

    دير يا زود - آلبا دسس په دس

14 Jan 13:33

۹۹۸. همه اینا رو خوندی؟

by کدئین کدی
باید یک‌بار برای همیشه تکلیف آن سؤال تکراری را روشن کنیم:
«نه، هیچ‌کس همه‌ی کتاب‌های کتابخانه‌اش را نخوانده»
14 Jan 13:32

ژاك و اربابش -ميلان كوندرا

by kafiketab


  1. بدبختی بزرگی است که دیگری را به رغماینکه دیگر دوستمان نمی دارد ، همچنان دوست بداریم .

    ژاك و اربابش -ميلان كوندرا

14 Jan 13:31

1459

by roozhaye-yek-dokhtar

یک روز فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت... 
و شمارو متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچکس دیگری دوام نیاوردید!

اتاق در بسته - پل استر

14 Jan 13:29

یک روز به شیدایی…

by Oghlon

گفتند سونامی ممکن است به سواحل غربی آمریکا هم برسد. تا صبح بیدار بودم و درس می‌‌خواندم. گفتم من که نخوابیدم بروم ببینم چه خبر است. دوربین به دست راه افتادم طرف دریا که از سونامی عکس بگیرم. انگار سونامی پروانه است. می‌‌نشیند روی گل، ژست می‌‌گیرد، دست‌ش را می‌‌زند زیر چانه تا من عکس‌ش را بگیرم. کنار ساحل علامت زده بودند وارد نشوید. به‌خاطر احتمال سونامی. به‌روی خودم نیاوردم. رفتم نشستم جلوی دریا. گفتم بیا بیا. سونامی بیا. من که درس دارم بیا. من که مشقام تموم نشده بیا. خیلی‌ بزرگ نیا که کسی‌ صدمه ببینه. فقط انقدر که مدرسه تعطیل شه بیا. مثلاً موج‌های دو سه متری که عکس‌ش‌م خوشگل بشه بیا. هیچ! به هیچ جاش حساب نکرد. پلیس اومد گفت مگر علامت‌ها را ندیدی؟ نباید وارد ساحل شوی. دیدم مشق‌هایم که تمام نشده. سونامی هم که نیامد. عکسی‌ هم که نگرفتم. همین مانده این وسط جریمه هم بشوم. “نو انگلیش” “نو انگلیش” کُنان زدم به چاک.

[+]

14 Jan 13:27

http://havijebanafsh.blogfa.com/post-4399.aspx

by havijebanafsh

بعد از آن همه افت و خیز و جنگ و صلح ، یاد گرفته ام که به خوشبختی کمتر از حد ایده آل ، سر سوزنی رضا ندهم . رضا ندهم به هر آنچه که کمتر از آنی باید باشد تا بخواهم باشم برایش . این روزها ، به این فکر می گذرد که اگر می خواهی درس بخوانی ، باید در بهترین دانشگاه دنیا باشد ، اگر می خواهی نقاشی کنی باید روی بهترین جنس بوم باشد با بهترین تیوپهای رنگ آلمانی ، اگر می خواهی با کسی برقصی باید آنقدر باهوش باشد که انعطاف بدنش را همگام تو شکل دهد ، اگر می خواهی با کسی به بستر بروی باید آنقدر آدم حسابی باشد که حس کنی تنها زن روی کره زمینی . اگر می خواهی با کسی حرف بزنی باید دایره لغاتش هم تراز کلمات تو باشد . اگر می خواهی دوستی کنی باید با بامعرفت ترینها باشد ،اگر می خواهی کتاب بخری باید جلدش گالینکور باشد ...
دوره تمرین و آزمایش و خطا گذشت ... یاد گرفته ام که یا نخواهم ، یا بهترین را بخواهم که غیر این ، دنیا تو را دم ِ دستی می بیند و دم ِ دستیهایش را نصیبت می کند . بهترینها را می گذارد برای آنها که بالا می پرند ... دیگر نزدیک به خاک پرواز نمی کنم .

این جمله ها همان جمله هایی ست که روزها بهشان فکر کرده ام برای نوشتن و کسی جایی دیگر هزار بار بهتر از من آنها را نوشته. این جمله ها باید برسد به گوش همه آنهایی که بی معرفت اند، آنهایی که هنوز هم گزینه های اشتباه ِ من اند، آن هایی که خودشان را حق به جانب می دانند، مظلوم و سر خورده، وانمود می کنند حق شان ضایع شده است که تو حق شان را گذاشته ای کف دستشان، بد کرده ای که بهشان فهمانده ای خر نبوده ای و خیلی چیزها را می فهمیدی و به روی خودت نمی آوردی، باید برسد به گوش همه آنهایی که اندازه سرسوزن معرفت ندارند و از تو انسانیت و دوستی و محبت انتظار دارند. برسد به گوش همه تان. ای همه ای که گزینه های اشتباه من در زندگی بودید.



14 Jan 13:04

مویز به این پر معنایی ندیده بودم به قرعان

by giso shirazi
- استاد می خواستم یه مشورتی باهاتون داشته باشم

- بگو

- آقای فلانی(یکی از استادهاشون) از من خواستگاری کرده، می خواستم ببینم شما تاییدش می کنید؟

- بله که تایید می کنم ، مرد به شدت محترمی است و نسبت به نامزدشون هم خیلی وفادار!

- نههههههههههههه استاددددددددددددددددد اون منوووووووووووووووووووو می خواد

- از کجا فهمیدی حالا؟

- آخه همیشه سر کلاس از مویز های من می خوردن
14 Jan 10:37

توان دل‌کندن

by almatavakollll
Fariba.dindar

وقتی روی كوه قابل اعتمادتان برف‌ می‌بارد بهترين چاره اين است كه كوه و برف را به حال خود رها كنيد. روزی خورشيد طلوع می‌كند و برف‌ها آب می‌شوند و كوه، چشم انتظار شما می‌ماند. آن روز بهترين واكنش اين است كه شما از كوهی ديگر به كوه فراموش‌شده سلا‌‌م كوتاهی بفرستيد.


به نظرم توان دل‌کندن یک موهبت است که نصیب هر کسی نمی‌شود. برای توانمندشدن در دل‌کندن تمرین لازم است. شاید در تمرین‌ها هم اجبار باشد و تمرین‌ها در زمان و ذات خود، خوشایند نباشند اما نتیجه بسیار دلچسب است. ترک چندباره‌ی خانه و کوچه و محله و شهر و کشور و انسان‌هایی که زمانی مأمن بودند و تکیه‌گاه، جابه‌جاشدن‌ها، پاک‌کردن‌ها، دور ریختن‌ها و فراموش‌کردن‌ها تمرین خوبی برای کشف این توانایی است.
چند وقت پیش نوشته‌ای به ترکی استانبولی خواندم که به مولانا منسوب است و ترجمه‌اش تقریباً این می‌شود: «وقتی روی كوه قابل اعتمادتان برف‌ می‌بارد بهترين چاره اين است كه كوه و برف را به حال خود رها كنيد. روزی خورشيد طلوع می‌كند و برف‌ها آب می‌شوند و كوه، چشم انتظار شما می‌ماند. آن روز بهترين واكنش اين است كه شما از كوهی ديگر به كوه فراموش‌شده سلا‌‌م كوتاهی بفرستيد.» دلچسب نیست؟ توان عادت نکردن؟ رسیدن به جایی که ترک عادت نه تنها موجب مرض نمی‌شود که مایه‌ی مسرت هم می‌شود. وقتی توان ترک‌کردن کوهی را داشته باشی که زمانی تکیه‌گاهت، محل آرامشت یا مأمن اسرارت بود و در یافتن کوهی دیگر به توانمندی برسی، تو قله‌ شده‌ای. دیگر نه به کوه‌ها نیازی است نه در ارسال سلام و پیام، ضرورتی.



از دیوار لیلا ملک محمدی

14 Jan 10:34

توضیح چلچراغی‌ در باره لغو برنامه شب چله

by www.kaleme.com

جشن آیینی یلدای چلچراغ که در سالیان گذشته هم‌زمان با شب چله برای مخاطبان مجله و با دعوت خاص برگزار می‌شد، امسال به دلیل همزمانی شب یلدا با روزهای سوگ‌واری محرم و صفر، با ۳ هفته تاخیر به ۲۲ دی‌ماه موکول شد.

به گزارش روابط عمومی این برنامه، مسئولان جشن از همان ابتدا تلاش کردند برای برگزاری بهتر آن، تمام هماهنگی‌های لازم را با مراجع ذی‌صلاح انجام دهند و موافقت‌های قانونی را کسب کنند.

برابر سال‌های گذشته، مسئولان اجرایی ستاد، در اولین اقدام خود، به طور رسمی و کتبی از مراکز ذی‌صلاح و ذی‌ربط به‌ویژه نیروی انتظامی برای هماهنگی و کسب مجوزهای لازم استعلام و در مراحل بعدی اقدامات ضروری صورت گرفت. به همین منظور برای کسب مجوز برنامه‌های هنری مانند اجرای موسیقی زنده از وزارت ارشاد و برای کسب مجوز کلی از نیروی انتظامی فهرست و ریز تمامی برنامه‌های اجرایی، از نقطه صفر تا صد آن، در اختیار گذارده شد. هماهنگی و همراهی این دو نهاد مسئول، به‌ویژه نیروی محترم انتظامی و نیز همکاری مسئولان برج میلاد به این امید قطعی و مسلم منجر شد که مراسم در زمان مقرر برگزار خواهد شد. دقایقی قبل از شروع مراسم از طریق مسئولان برج میلاد، لغو مراسم اعلام شد که برای همگان حتی برخی از مسئولان انتظامی و امنیتی هم غافلگیرکننده بود. در همین ارتباط مصاحبه فرمانده محترم پلیس تهران مؤید همین نکته است که ترتیبات قانونی لازم برای برگزاری بهتر و شایسته‌تر این مراسم انجام شده بود که دستور لغو آن توسط نهاد رسمی بالاتری اعلام شد.

در این مراسم قرار بود در زمینه‌های مختلف فرهنگی، هنری، ورزشی و اجتماعی نشان‌هایی به برگزیدگانی اهدا شود که طی دو ماه با رأی خوانندگان چلچراغ انتخاب شده بودند و اسامی آن‌ها در کنداکتور چلچراغ به خوبی نمایان است: حسین علیزاده/ کاپیتان تیم ملی والیبال / اعضای تیم ملی فوتسال زنان / بچه‌های مدرسه‌ی شین‌آباد / خانواده‌های شهیدان زین‌الدین، جهان‌آرا و همت / ابراهیم حاتمی‌کیا / احمدرضا درویش / علیرضا قربانی / محمد معتمدی / جواد نکونام / علی کریمی / خانواده مرحوم ناصر حجازی / حسام‌الدین سراج / گروه بمرانی / گروه پالت / هوشنگ مرادی کرمانی / اصغر فرهادی و خانواده‌اش / رخشان بنی‌اعتماد / شهرام مکری / منیژه حکمت / مرضیه برومند/ جواد خیابانی/ بهرام رادان / داود رشیدی / مهران مدیری / سوسن شریعتی و پوران شریعت رضوی / سروش صحت/ سهیل محمودی/ حسن فتحی/ رضا عطاران / و …

در کنداکتور چلچراغ پیش‌بینی شده بود که با توجه به عدم حضور آقای خاتمی در مراسم امسال، آیین تفال به دیوان حافظ، در پیام ویدیویی آقای خاتمی که قبلا تصویربرداری شده بود، برای حاضران پخش شود.

به منظور اطلاع‌رسانی دقیق و پرهیز از هرگونه گمانه‌زنی و شایعه‌پردازی، کنداکتور و فهرست برنامه‌های مراسم که توسط هنرمندان و نویسندگانی هم‌چون بهاره رهنما، اندیشه فولادوند، اردشیر رستمی، نیلوفر لاری‌پور، نیما رئیسی، بهاران بنی‌احمدی و حسین متولیان اجرا می‌شد، به این شرح اعلام می‌شود:

تلاوت قرآن / پخش سرود ملی / اجرای برنامه بسم الله: حسین متولیان / کلیپ محرمانه (حاوی اقدامات پشت صحنه اجرا و برنامه‌ریزی مراسم شب چله) / صحبت‌های سردبیر در مورد محتوای جشن / اجرای برنامه رادیو چل / پخش کلیپ شهید: با آهنگ از خون جوانان وطن – علیرضا قربانی / اهدای نشان ایثار: به پسر شهید جهان آرا از احمدرضا درویش و مسئول صفحه دالان سبز چلچراغ / انیمیشن نورالدین پسر ایران / اهدای نشان ایثار: به جانباز نورالدین عافی از آقای مسجد جامعی / کلیپ بچه‌های شین‌آباد / اهدای نشان شجاعت: به امید عباسی از بچه‌های شین‌آباد توسط دکتر آخوندی (وزیر راه و مسکن) و دکتر قبادی (رئیس سازمان جوانان هلال احمر) و مهتاب کرامتی: اهدای هدایا به بچه‌های شین‌آباد / اجرای موسیقی (پالت) – (با مجوز ارشاد) / کلیپ شهرموش‌های پالت / اهدای نشان گروه‌های هنری: به پالت از هانیه توسلی / نشان خاطره: به مرضیه برومند از منیژه حکمت / نشان خلاقیت: به پیمان قاسم‌خانی از امیر ژوله / نشان خلاقیت: به عطاران از سروش صحت / پخش صدای آهنگ ارغوان – علیرضا قربانی / اهدای نشان صدا: به قربانی از حسام سراج یا سهیل محمودی / اجرای موسیقی: سینا حجازی یا پخش آهنگ لیلی (با مجوز ارشاد) / اهدای نشان موسیقی روز: به سینا حجازی از صدرالدین حجازی به دعوت نگار جواهریان / رسم کاریکاتور خیابانی توسط بزرگمهر / دعوت از جواد خیابانی / نشان قهرمانی: به تیم والیبال از پژمان جمشیدی / کلیپ سلطان: (درباره زندگی علی پروین) / به تیم ملی فوتسال زنان از علی پروین یا علی کریمی / به علی کریمی از خانواده حجازی / پخش انیمیشن کوتاه بزرگمهر / اجرای موسیقی هومن جاوید (با مجوز ارشاد) / نشان نسل سوم: به پگاه آهنگرانی از احمد پوراحمد / کلیپ عکس‌های آزاده اخلاقی / به آزاده اخلاقی از سوسن شریعتی / فیلم محرمانه ۲ (حاوی پخش دیگر پشت صحنه اجرای مراسم شب چله) / نشان نویسندگان چلچراغ (به خبرنگاران برگزیده مجله) / توسط خوانندگان / اجرای معتمدی (با مجوز ارشاد) / نشان صدا: به معتمدی از علیزاده / نشان راه افتخار:به علیزاده از آقای مسجدجامعی + داوود رشیدی / انیمیشن بزرگمهر / نشان چشم شیشه‌ای: به مکری از بهرام رادان / اهدای نشان چشم شیشه‌ای: به حاتمی‌کیا از فرزندان شهید همت و شهید زین‌الدین /کلیپ احمدرضا احمدی (نویسنده) / نشان قلم: به احمدرضا احمدی توسط مرادی کرمانی / کلیپ فرهادی (درباره تشکر از انتخابش توسط خوانندگان مجله چلچراغ) / اهدای نشان راه افتخار فرهادی – سارینا از رخشان بنی‌اعتماد / فال حافظ (پخش برنامه ضبط‌شده ویدیویی)

در این‌جا لازم می‌دانیم از همراهی آن ۲۰۰۰ چلچراغی عزیز و به ویژه آن ۳۰۰ جوانی که از شهرستان‌های دور برای شرکت در این مراسم آمده بودند، صمیمانه تشکر و از زحمت بی‌فرجام آن‌ها پوزش‌خواهی کنیم. می‌دانیم چقدر سخت است که برای گرفتن کارت دعوت و رفتن به این مراسم در ترافیک و هوای آلوده و پرسروصدای تهران و تحمل سفر، بارها و از روزهای قبل برنامه‌ریزی و کوشش کردن و درنهایت با کمال متانت و شکیبایی به خانه بازگشتند. هم‌چنین هنرمندان و ورزشکاران و مسئولانی که دلسوزانه می‌خواستند در این جشن سهمی داشته باشند و نتوانستند که حاضر باشند و نیز مسئولان برج میلاد و مدیران وزارت ارشاد و به طور خاص از مقامات نیروی انتظامی که کمال همکاری و همراهی را داشتند، اما نشد که نشد.

از بچه‌های تحریریه چلچراغ هم بگذریم که دردآشنایند و ماه‌ها شبانه‌روزی برای این جشن برنامه‌ریزی کردند و از وقت و توان خود مثل همیشه چیزی دریغ نکردند.

14 Jan 10:32

حسین علیزاده: حل مسایل موسیقی، سخت‌تر از حل مسایل هسته‌ای نیست

by www.kaleme.com

شرق نوشت: حسین علیزاده هنوز به تغییرات در حوزه فرهنگی و به‌خصوص روزهای خوب برای موسیقی امیدوار است. او اعتقاد دارد در دیدار اخیر رییس‌جمهور و هنرمندان، سرفصل‌هایی مطرح شد که مایه امیدواری است اما باید عملی شود تا مثل دوره‌های قبل مانند موضوع انشا باقی نماند. این آهنگساز و نوازنده آمده بود تا به بهانه انتشار جدیدترین آلبوم خود با عنوان «ملکه» در نشست خبری‌ای که صبح دیروز، ۲۳دی در انجمن موسیقی برگزار شد، صحبت کند اما صحبت‌ها در این حد باقی نماند و او در فضایی که به گپ‌وگفتی با خبرنگاران تبدیل شد، درمورد مسایل مختلف موسیقی سخن گفت.

یکی از سوالات خبرنگاران درباره دیدار اخیر رییس‌جمهور با هنرمندان بود که علیزاده در تحلیل این دیدار گفت: «صحبت‌های رییس‌جمهور را مستقیم نشنیدم و از طریق رسانه‌ها پیگیری کردم اما فکر می‌کنم رسانه‌ها خیلی روی این صحبت‌ها متمرکز نشدند. ما یک موضوع انشا داریم که سالیان سال آن را می‌خوانیم. مردم به رییس‌جمهور رای دادند همانطور که همیشه در آرزوی روزهای بهتر رای می‌دهند و البته خوشحال شدیم که آقای روحانی برسر کار آمد اما بعضی اوقات آنقدر رفتارها با ما موسیقیدان‌ها بد بوده است که وقتی انشای خوبی خوانده می‌شود، همه به وجد می‌آیند اما این دلیل نمی‌شود اگر انشای خوبی خوانده شد، ذوق‌زده شویم.»

او افزود: «البته آمدن آقای روحانی و بعد از آن آقای مرادخانی خبر خوبی بود اما بعد از آن اتفاق دیگری نیفتاد. الان هم که پیروز ارجمند به‌عنوان مدیر دفتر موسیقی شده است و مسوولیت سنگینی دارد تا موسیقیدان‌ها را امیدوار کند و آنها بتوانند آثار خوبی تولید کنند. به‌نظرم سرعت اتفاق‌ها کند است.»

این موسیقیدان با اشاره به کمبود بودجه از سوی نهادهای دولتی اظهار کرد: «مدتی از انتخابات گذشته اما می‌گویند بودجه کم است. اگر بنا به فعل‌وانفعالات سیاسی و اقتصادی باشد، پس اهالی موسیقی باید صبر کنند تا مشکل بودجه حل شود.» خالق «نینوا» همچنین در پاسخ به خبرنگار دیگری که درباره تعطیلی ارکسترهای سمفونیک و ملی از او پرسید، عنوان کرد: «تمام ارکسترها در تمام کشور از یک سازمان و اصول تشکیل شده‌اند. ارکسترهای ما به دلیل اینکه سازماندهی محکمی ندارند، دستخوش روزمرگی می‌شوند. ما از سلطنت به جمهوری تبدیل شده‌ایم و هر چهارسال یک‌بار مسوولان عوض می‌شوند اما سوال من این است که آیا یک مسوول نمی‌تواند بیشتر از چهارسال بر سمت خود باقی بماند؟ همین مساله باعث شده است با تغییر دولت‌ها مسوولان هم عوض شوند و تصمیم‌ها قائم به شخص باشد.»

او ادامه داد: «ارکستر سمفونیک در منطقه، یکی از قدیمی‌ترین‌هاست. ۸۰سال عمر برای این ارکستر، کم نیست. بودجه ارکسترها حتی در شرایط جنگی نباید قطع شود و ارکسترها در تمام دنیا یک موضوع ملی هستند و نباید تحت‌تاثیر شرایط و سلیقه‌های شخصی قرار گیرند.»

علیزاده درباره تشکیل موسسه ارکستر ایران در زمان معاون هنری سابق گفت: «این موسسه عنوانی بود برای اینکه بگویند ارکسترها را منحل نکرده‌اند و سیاستی برای منحل‌کردن ارکستر موسیقی ملی و ارکستر سمفونیک تهران بود که در دوران شاه‌آبادی به اجرا درآمد و توهین بزرگی به جامعه موسیقی بود. حتی این درک وجود نداشت که اگر این تصمیم گرفته می‌شود باید به شورای ارکسترها گفته شود و در نهایت از این کارها اینطور نتیجه گرفته می‌شود که ارکسترها نباید صرفا دولتی باشند.»

بخش دیگری از صحبت‌های علیزاده درباره موسیقی فیلم‌هایی بود که ساخته است. این موضوع نیز یکی از دلایل برگزاری این نشست بود و این نوازنده تار و سه‌تار گفت که بازاری‌نبودن اثر و محتوای فیلم‌هایی که به فرهنگ ایرانی اهمیت می‌دهند، از جمله عوامل تاثیرگذار او برای ساخت موسیقی فیلم است. او با اشاره به اینکه آلبوم جدید او شامل موسیقی فیلم‌های «ملکه»، «آسمان زرد کم‌عمق» و مستند «ایلین» است، درباره فیلم ملکه عنوان کرد: «این فیلم درمورد جنگ است اما ملکه ابعاد دیگری از جنگ را مطرح می‌کند و در این فیلم، انسان مهم‌تر از دشمن می‌شود و نمی‌توان آن را فیلم جنگی دانست چون حس انسانی سرباز، به او می‌گوید که همیشه نباید کشت. موضوع اصلی فیلم در این‌باره بود و فکر می‌کنم به‌همین‌دلیل هم موفق نبود.» او با یادی از مرحوم ابوالقاسم حسینی، تهیه‌کننده فیلم ملکه، از تولید موسیقی فیلم‌های کردی نیز گفت: «کردها به من لطف زیادی دارند. من برای فیلم‌های کردی‌ای مثل «زمانی برای مستی اسب‌ها» و «لاک‌پشت‌ها پرواز نمی‌کنند» موسیقی ساخته‌ام. وقتی این فیلم‌ها به من پیشنهاد شد، برایم عجیب بود چون تجربه‌اش را نداشتم و همین باعث شد در ساخت این موسیقی‌ ریشه‌ای‌تر با موسیقی کردی برخورد کرده و از موسیقی اسطوره‌ای کردستان نیز استفاده کنم.»

بخش پایانی این نشست هم به صحبت‌های جدید پیروز ارجمند، مدیر دفتر مرکز موسیقی اختصاص داشت که علیزاده در واکنش به این موضوع گفت: «به نظر من آنچه مانع انجام فعالیت‌های خوب در عرصه موسیقی می‌شود ناآگاهی در ارگان‌های دولتی نسبت به این حوزه است. مسوولان در ارگان‌های دولتی در حل مسایل هسته‌ای توانمند هستند به همین دلیل فکر نمی‌کنم که حل مسایل موسیقایی سخت‌تر از اینها باشد. ننگ است که یک استاد موسیقی پس از ۵۰سال فعالیت، همچنان دغدغه مالی دارد.»

او ادامه داد: «بعد از گذشت بیش از ۳۰سال از انقلاب، شک به اهالی هنر درست نیست. مجوز، یک چیز عجیب است یعنی بعد از این‌همه‌سال که مجوز اعمال شده است، چه تاثیری روی کیفیت موسیقی ما گذاشته است و آیا کسی که ۵۰سال موسیقی کار کرده، با گذشت این‌همه سال می‌تواند کار بدی ارایه کند؟ نفس قضیه غلط است. اگر قرار است تنها عده‌ای مثل ما مجوز نگیرند، من ترجیح می‌دهم نگرفتن مجوز اعمال نشود.»

علیزاده همچنین با بیان اینکه ندادن مجوز برای یک آلبوم بر اساس ضابطه انجام نمی‌شود، اظهار کرد: «الان بعد از گذشت بیش از ۳۰سال ضعف ارگان‌های فرهنگی است که باید کنترل کنند و هنوز جامعه هنری خود را نشناخته‌اند.»

14 Jan 10:30

علیرضا داوود نژاد: آقای رییس‌جمهور اینک وقت عمل است

by www.kaleme.com
Fariba.dindar

شما بسیاری از آنچه را ما در دل داریم، گفتید، اینک وقت عمل است.

علیرضا داوودنژاد پس از برگزاری جلسه دیدار هنرمندان با رئیس جمهور یادداشتی را خطاب به حسن روحانی منتشر کرد.

این کارگردان در این یادداشت که در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، قرار داده،آورده است:

آقای رئیس‌ جمهور

سینما برای آنکه باورپذیر شود ابتدا باید شکل زندگی باشد. تا ما نتوانیم آنچه را بر ما می‌گذرد به دیدار و شنیدار درآوریم، نمی‌توانیم به آنچه آرزو داریم تجسمی باورپذیر و اثرگذار ببخشیم.

پذیرش واقعیت و شناخت آن، گام اول برای تغییر است. سینمای ایران راهی سخت و طولانی در پیش رو دارد. سخت گرفتن بر این سینما و رها کردن آن در مقابل سارقان بازار سیاه و کانال‌های دوبله‌شده ماهواره‌ای، به تاراج ده‌ها میلیون مخاطب فارسی‌زبان، در کشور و منطقه انجامیده است.

امروز اگر قصد بازسازی منظومه هنری و رسانه‌ای کشور را داریم، باید راه بازگرداندن این مخاطبان گریزپا را به دامان تولید داخلی پیدا کنیم. برانداختن بازار سیاه تکثیر و نمایش غیرقانونی فیلم‌های ایرانی، امنیت بخشیدن به سرمایه، تقویت تولید، بسامانی توزیع و افزایش ظرفیت‌های نمایشی چاره‌هایی اجتناب‌ناپذیر برای مقاومت، رقابت و ورود به بازارهای هنری و رسانه‌ای دنیا است و این همه نمی‌تواند در عهده یک وزارتخانه و یا یک سازمان سینمایی باشد مگر آنکه جامعه اصناف او را یاری کند و دولت با همه توان به حمایت از سینمای کشور برخیزد.

شما بسیاری از آنچه را ما در دل داریم، گفتید، اینک وقت عمل است. گام اول را با بسیج همگانی برای برانداختن بازار سیاه تکثیر و نمایش غیرقانونی فیلم‌های ایرانی بردارید. منتظر فرمان شما هستیم.»

14 Jan 10:28

یغما گلرویی: آقای روحانی از آشتی ملی می گویید، اما آشتی بدون گفت و گو و فضای امن میسر نیست

by www.kaleme.com
Fariba.dindar

هنرمند را می‌شود تنها ممنوع‌العرضه‌ کرد، نه‌ ممنوع‌الخلق. کارِ هنرمند در اندیشه‌ و تخیل‌ِ او شکل‌می‌بندد و دست‌ِ هیچ‌ عسس‌ و اداره‌یی‌ به‌ آن‌ نمی‌رسد. هنر، عشق‌ است‌ نه‌ حرفه‌ ـ از قبیل‌ِ تخته‌ گیوه‌کشی‌ ـ که‌ در صورت‌ِ ممنوع‌ اعلام‌ شدن‌، مجری‌ِ آن‌ بتواند به‌ چشم‌ برهم‌زدنی‌ حرفه‌ی‌ خود را عوض‌ کند. این زندگی ماست، نه حرفه‌ی ما. پس شعرها و ترانه‌هایمان را در دفترچه‌های‌ کوچکمان نگه‌ خواهیم‌ داشت، امروز اگرمجال عرضه نیابند شک نکنید که فرداروزی فرزندان ما و شما آن‌ها را خواهند شنید....

یغما گلرویی، از ترانه سراها و شعرای مطرح کشورمان در نامه ای به حسن روحانی، با اشاره به سخنان وی در جمع هنرمندان، با متناقض خواندن سخن ها و عملکردها در دولت، از سانسوری که سال هاست گریبانگیر هنر و فرهنگ کشورمان است، گفته و وظیفه ای که هنرمند در قبال مردم دارد.

به گزارش کلمه، این هنرمند مردمی در نامه ی خود از بلایی که نهادهای دولتی بر سر موسیقی آورده اند گلایه کرده و صاحب نامانی که به دلیل تن ندادن به خواست های دولتیان خانه نشین شدند و یا کوچ را بر ماندند ترجیح دادند. گلرویی همچنین با تاکید بر اینکه نوع برخورد وزارتِ‌ ارشاد با آثار هنری باید دگرگون شود، هنرمندان را وجدان بیدار جامعه‌ خوانده که باید محترمانه با آن‌ها رفتار شود.

یغما گلرویی در زمستان گذشته در اقدامی اعتراضی نسبت به فضای سرکوب و سانسور حاکم بر فرهنگ و بازداشت روزبه بمانی و افشین مقدم، از ترانه سرایان و همچنین علیرضا افکاری آهنگساز، از ترانه سرایی خداحافظی کرده بود و دربخشی از یادداشت خود نوشته بود: خسته‌ و بیمار، دیگر دل و دماغی نمانده برای بودن در این آشفته بازار و گودی که درآن مُدام باید توهین و تحقیر ببینی و خودت را آن‌قدر کوچک کنی تا در چهارچوب‌های تعریف شده از طرف نهادهای ناظر جا بگیری.

او امروز معتقد است علیرغم اختلاف نظرها در تعریف از هنر و هنرمند باید گفت و گو کرد و فضای تعامل را باز کرد، وی با اشاره به سخنان روحانی درباره ی آشتی ملی می گوید: آشتی بدون گفتگو امکان پذیر نیست. گفتگو هم فضای امنی می‌خواهد که امیدواریم شما چنین فضایی را فراهم کنید. برای برداشتن کینه‌ها از سینه‌ها باید گره‌های کور فرهنگی را گشود. باید راهِ انتقاد را باز کرد. این نامه پیشنهادی برای گفتگوی انتقادی با رییس دولتی‌ست که کلید به دست آمده اما گاهی با لهجه‌ی قفل سخن می‌گوید.

متن کامل این نامه به گزارش ایلنا به شرح زیر است:

جناب آقای دکتر حسن روحانی

ریاستِ جمهوری اسلامی ایران

قریب به پانزده سال است که به نویسندگی مشغولم و حاصل کارم تا امروز انتشار حدود سی عنوان کتاب (شعر / ترانه / ترجمه / فیلمنامه و…) و نزدیک به شصت آلبوم موسیقی بوده واز ترانه‌هایم در بیش از سی فیلم ‌سینمایی و سریال تلویزیونی استفاده شده است. در تمام این سال‌ها، آثارم به انواع و اقسام مختلف از طرفِ شوراهای فعالِ ممیزی ـ که اغلب زیرمجموعه‌ی وزارتِ ارشاد هستند ـ دچار سانسور شده‌اند و چند سال ا‌ست همان روندِ کج‌دار و مریز هم متوقف شده و اثری از من – جز یک مجموعه شعر آن هم بعد از حذفِ سی شعر- نتوانسته مجوز انتشار دریافت کند. (همین تک کتابِ منتشر شده در عرض شش ماه به چاپ ششم رسیده که یعنی مخاطبینم هنوز مرا از یاد نبرده‌اند.)

در سال‌های اخیر از چاپ‌های مجددِ حدود دَه عنوان از کتاب‌های قدیمی من که پیشتر مجوز گرفته و منتشر شده‌ بودند هم جلوگیری شده و این خبر از تنگ‌تر شدن دایره‌ی صدور مجوز در سال‌های گذشته می‌دهد. کتاب‌های زیادی از تالیفات و ترجمه‌های من در ارشاد معطلِ کسبِ مجوز مانده‌اند و پی‌گیری‌های ناشران درباره‌ی این آثار تا کنون راه به جایی نبرده است. در آن وزارت‌خانه، تا به حال نه کسی پاسخ‌گو بوده و نه در کل جوابِ دقیقی داده می‌شده که برای مثال فلان کتاب قابل چاپ هست، یا نیست و یا این جمله و این سطر و این پاراگرافش باید حذف شود. هر روز مراجعین را به هفته‌ی دیگر حواله می‌دهند و آن روز موعودِ پاسخ‌گویی معلوم نیست کی از راه خواهد رسید. چنان که بعضی از کتاب‌ها به سلامتی دارند تولدِ هشت ساله‌گی خود را نزدِ بررسان وزارت ارشاد جشن می‌گیرند و با اینکه اغلب زیر پانصد صفحه هستند، هنوز موفق به بررسی و اعلام موارد سانسورشان نشده‌اند. می‌نویسم «سانسور» و این خطا نیست و اگر به زعم شما باشد هم، خطای سهوی نیست و عمدی‌ست چراکه معتقدم آن چه از دیرباز در آن وزارت‌خانه اتفاق افتاده و می‌افتد سانسور است، حتا اگر خوش داشته باشند با عبارت خوش‌آهنگ‌تر «ممیزی» صدایش بزنند نیز توفیری در ماهیتِ آن نمی‌کند.

شعر و هنر این سرزمین همیشه سایه‌ی سانسور را بر سر خود داشته، از دوران «رودکی» تا امروز. وقتی در دهه دوم همین قرن «صادق هدایت» یگانه، نوزادش «بوف کور» را مانندِ گربه‌ای به دندان ‌گرفت به غربت زد و در بمبئی منتشرش کرد، با سانسوری دست به گریبان بود که سایه‌اش تا امروز بر سر ادبیات ما مانده است. همیشه زیر این سایه آفرینشگری کرده و سعی در گول زدن و تاراندنش داشته‌ایم چراکه موظف به روشنگری بوده‌ و هستیم. همان‌طور که ارشاد خود را موظف به اجرای سانسور می‌داند، هنرمند هم موظف به مخالفت با سانسور است. هنرمند راستین هرگز عادت نکرده‌ به گردش این چرخ کج‌مدار و خاموشی گزیدن به دیاری که در آن حتا اگر از آلوده‌گی هوا انتقاد کنی هم هزار و یک انگ و برچسب می‌خوری و به «سیاه‌نمایی» متهم می‌شوی.

بر سر عهد خود مانده‌ایم و بهایش را هم داده‌ایم و می‌دهیم. چند سال است که از طرفِ «مرکز موسیقی» هم مدالِ «ممنوع‌الفعالیتی» به بنده اهدا شده و خوشبختانه ترانه‌هایی که خوانندگان از من برای انتشار در آلبوم به آن سازمان می‌برند به دلیل نامم اصلن وارد چرخه‌ی مجوز نمی‌شوند که البته شخصن به این اتفاق می‌بالم و سرخوشم که دیگر آثارم را شورای از کارافتاده و بی‌صلاحیت آن مرکز کارشناسی (سانسور بخوانیدش) نمی‌کنند و برای مجاز بودن و ماندن برخلافِ آن‌چه اندیشیده‌ام ننوشته‌ام و به خود و مخاطبانم دروغ نگفته‌ام.

وقتی دولتِ شما بر سرِ کار آمد، همه آمدنتان را به ما مغضوبین سابق تبریک گفتند که فضا بازتر و ممنوعیت‌ها تمام خواهدشد و مژده‌ دادندمان که به زودی ثمره‌ی ماه‌ها پشتِ میز نشستن و بر دکمه‌های رایانه زدن و فرهنگ‌سازی و تلاش در بالا بردن سطح فرهنگ جامعه‌مان را در کسوت کتابی با تیراژ مضحکِ سه، تا پنج هزار نسخه می‌بینم و دوباره یادمان می‌افتد که نویسنده‌ایم و جوابی و کتابی خواهیم برای ارائه به در و همسایه که مدام پی‌گیرکارمان که همیشه در خانه هستیم می‌شوند. من که به شخصه عطای نداشته‌ی انتشار را به لقایش بخشیده‌ام اما بسیارانی از نویسنده‌گان و شاعران و ترانه‌سرایان هنوز و همچنان چشم به راهِ رسیدنِ آن عیدِ مژده داده شده‌اند. نوشتن این نامه البته دخلی به این ممنوعیت‌ها ندارد و آن را به‌ عنوان‌ِ رنج‌نامه‌ و عریضه‌ ـ از آن‌گونه‌ که‌ در پیاده‌روی‌ دادگستری‌ نوشته‌ می‌شود ـ برایتان قلمی‌ نمی‌کنم‌.

بخش‌هایی از سخنرانی اخیر شما در جمع اهالیِ هنر سببِ نوشتن این نامه شد چراکه در سخنانتان جمله‌هایی وجود داشت که در عین خوش‌آهنگی، متناقض بود و خبر از نگاهِ همسوی شما با فضای بسته‌ی فرهنگی تمام این‌ سال‌ها می‌داد که شاید آن‌ها را به ناگزیر و برای برقراری تعادل در بین جناح‌های سیاسی که همیشه شعارتان بوده فرموده باشید اما به هر حال من به عنوان یک کارورز هنر، خود را خطاب آن سخنان می‌بینم و موظف به واکنش.

مثلن در ابتدای سخنانتان فرموده‌اید: «معمولن دولتمردان، سیاستمداران و حتی فیلسوفان و روشنفکران، چونان با هنرمندان سخن گفته‌اند که گویی قصدِ تعیین تکلیف برای آنان دارند. آنان نگاه هنرمندان را چونان در قالب و فرم آن خلاصه دیده‌اند که فکر کردند، هنر دستور دادنی و سفارش کردنی است.» و جالب این که خودتان به شکلی دستوری در چند پاراگراف پایین‌تر می‌گویید: «هنرمند البته در مسیر هنر، باید با مردم، ذوق مردم و خواست مردم خود را نزدیک کند.» و «باید»تان در این جمله به شدت پاراگراف قبلی را زیر سوال می‌برد. مشکل همین باید و نبایدهاست که همیشه از طرف سیاسیون به هنرمندان حقنه شده است.

هنر راستین باید و نباید نمی‌شناسد. تا بوده این‌گونه بوده که حکومت‌ها برای بقای خود از لفظ «مردم» استفاده کرده‌اند و خود را نماینده‌ و قیم آنان دانسته‌اند و هرجا حرفی به نفعشان نبود تشویش مردم و خدشه‌دار شدن افکارشان را بهانه کرده‌اند برای به سکوت کشاندن آن صدای مخالف‌خوان. منظور شما از مردم کدام طبقه فکری و فرهنگی از مردمند و مگر هنرمند از مردم حقوق می‌گیرد که موظف باشد خود را به ذوق آنان نزدیک کند؟ هنرمند باید جلوتر از سطح درک و آگاهی مردم حرکت کند و اوست که می‌تواند ذوق مردم را به سمتی روشن راهبری کند. این نگاهِ دستوری هنرمندان را به حکومتی و غیرحکومتی، ارزشی و غیرارزشی، دینی و غیردینی تقسیم می‌کند.

البته شما در بیاناتتان گفته‌اید: «تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیرارزشی بی‌معناست.» اما ادامه می‌دهید: «هنر یعنی ارزش و هنرمند [فرد] ارزشمندی است که با کار خلاقانه به تعالی می‌رسد و خلقت، بزرگترین مظهر قدرت خدای لایزال است، فقط در این زمینه است که فتبارک الله احسن الخالقین. هنرمند جهان را بازآفرینی می‌کند و کار او در مسیر ارزش‌های الهی است.» یعنی در کل تعریفتان از هنرمند، هنرمندِ ارزشی‌ست که کارش هم در مسیر ارزش‌های الهی‌ست. می‌خواهم بدانم با تعریف حضرت‌عالی کسی مثل «صادق هدایت» که هنوز و همچنان درخشان‌ترین و جهانی‌ترین چهره ادبیات داستانی ماست چگونه تعریف می‌شود و متولیان فرهنگی دولت شما چگونه با آثارش برخورد خواهند کرد؟ به این نام می‌توانید بسیارانی دیگر را مثل زنده‌یادان «احمد شاملو»، «غلامحسین ساعدی» و «فروغ فرخزاد» و… اضافه کنید که نگاه و تعریفشان از هنر با شما متفاوت و حتا در تعارض است و دیگرانی را که امروز به آفرینشگری مشغولند اما درکل چنین تعریفی که شما از هنرمند دارید را قبول و این‌گونه‌ وظیفه‌ای را برای خود متصور نیستند. در دوران شما و وزیری که گفته‌اید نگران کارت زرد گرفتنش نیستید، با آثار این دست از شاعران و نویسندگان و هنرمندان زنده‌ای که نگاهی این‌گونه دارند چه‌گونه رفتار خواهد شد؟

فرموده‌اید: «من گاهی اوج هنر ایرانی را در حافظ می‌بینم. حافظ شیرازی، هنرمند ایرانی می‌تواند مقتدایش حافظ باشد.» اما هنرمند راستین مقتدا نمی‌شناسد چراکه ذاتِ هنر را با اقتدارگری در تعارض می‌بیند. حالا چه آن مقتدا «حافظ» باشد، چه «فردوسی» و چه هر شاعر و اندیشمند دیگری. شانِ هنرمند بالاتر از این حرف‌هاست که در هنرمندی دیگر استحاله شود. «حافظ» هم با وجود عظمتِ قامتش در ادبیات پارسی، به دلیل ستایش و انتقاداتِ توامانش از قدرت، امروز قابل نقد است و نمی‌توان از او به عنوان سمبل هنرمندِ آزاده نام بُرد و حالا از هنرمندان توقع داشت که همان به نعل و میخ‌زنی توامان که «رندی» صدایش می‌زنند را الگوی خود قرار دهند. یعنی هم به قدرت لب‌خند بزند و هم با کنایه‌های ادبی و استعاره‌بافی از آن انتقاد کند.

هنر پیشرو به پشت‌سر نگاه نمی‌کند مگر به تاسف و برای عبرت گرفتن. هنرمند راستین امروز منزه از در خدمت قدرت بودن است. در سخنرانی‌تان گفته‌اید: «هنرمند نه قرار است زینت‌المجالس باشد و نه اپوزیسیون. هنرمند نه قرار است نوک پیکان تحولات سیاسی باشد و نه قرار است گوشه‌نشین خرابات و خانه. هنرمند قرار نیست هر چه دولت یا جامعه یا حتی روشنفکران می‌گویند، به تصویر بکشد، که برداشت خود را دارد و قرار هم نیست که با دولت یا جامعه در ستیز باشد و بجنگد.» خب پس هنرمند به اعتقاد شما اصولن چگونه موجودی باید باشد؟ نه گوشه‌نشین خانه و نه در نوک پیکان تحولات؟ پس چه؟ بخشی از همان خیل فرمان‌بر؟ من برخلاف گفته‌ی زنده‌یاد «اخوان‌ ثالث» معتقدم هنرمند‌ نه «با» حکومت‌هاست و نه «بر» آن‌ها. اصلن دولت‌ها خطاب ما نیستند. انتقاد از قدرت را وظیفه‌ی خود می‌دانیم اما با کسی و چیزی سر جنگ نداریم جز جهالت و خرافه. خطاب ما مردمند. مردمی که هنوز در دستی که به دهان نمی‌رسد کتاب دارند. مردمی که همچنان تشنه‌ی دانستنند و نباید پیش راهِ آگاهیشان دیوار کشید.

در باب موسیقی مردمی فرموده‌اید: «قبل از انقلاب موج موسیقی‌های غربی و پاپ به گونه‌ای بود که در حال ویران کردن موسیقی سنتی بود، اما انقلاب شرایطی را فراهم کرد که هنرمندان بزرگی که قبل از انقلاب نیز شناخته شده بودند، در فضای امن و سالم بعد از انقلاب رشد کرده و بالیدند و تیراژ موسیقی سنتی ما بالا رفت و بازار پررونقی پیدا کرد.» و نفرمودید که این فضای سالم با به خاموشی کشاندن موسیقی مردمی (یا همان پاپ به قول شما) و فراری دادن کارورزان آن و جلوگیری از تداوم رشد این نوع موسیقی عملی شد و چه استعدادهایی که سوختند و مجال فعالیت نیافتند.

مگر در تمام دنیا برای بالیدن موسیقی سنتی یک کشور، سبک‌های دیگر موسیقی را در آن تار و مار می‌کنند؟ مگر به زور و ضرب می‌توان نوعی از موسیقی را ترویج کرد؟ خطای خفه کردن موسیقی مردمی را نمی‌توان به هیچ وجه با سعی در کمک به موسیقی دستگاهی توجیه کرد. تازه همین موسیقی دستگاهی هم هرگز از طرف دولت حمایت واقعی نشده چنان که امروز هم پخش تصویر ساز از رسانه‌ها ممنوع است. آغاز دوباره موسیقی مردمی در ایرانِ زمان اصلاحات قبولِ تولدِ نوزادی ناخواسته بود که کم کم داشت جان زائو و قابله را با هم می‌گرفت. دیگر نمی‌شد برای مسکوت ماندنش، انقلابی بودن جامعه و جنگ را بهانه کرد.

نزدیک به یک و نیم دهه قبل، متولیان فرهنگی بالاخره فهمیدند که نسل جوانِ نیاز به موسیقی‌ای جز موسیقی دستگاهی (که آن هم با نام بی‌مسمای عرفانی رخصت عرض اندام پیدا کرده بود) دارند و اگر در داخل تولیدات به وجود نیاید (مثل سال‌های قبل) خوراک خود را از شهرِ فرشتگان تامین خواهد کرد و این به صلاح نبود. برای همین در اوایل دهه‌ی هفتاد به یکباره سر و کله‌ی موسیقی‌ای که دو دهه دچار تعزیر بود و حتا سازهایش در خفا دست به دست می‌شدند و کارورزانش یا کوچیده و یا شغلی دیگر برای خود دست و پا کرده بودند، در سبد فرهنگی خانواده‌ها پیدا شد. بسیاری جوانان که علاقه و استعدادی در خود سراغ داشتند به سمتش کشیده شدند و با چشم برهم زدنی موسیقی پاپ به بخشی از فرهنگِ شهری بدل شد و این بذر جوانه داد، اما زمین بایر موسیقی مردمی به جای بدل شدن به باغی دل‌انگیز، به محوطه‌ای بدل شد لبریز از علف‌های هرز که در بینشان تک و توکی درخت، آن هم بی‌میوه قد کشیدند. فرزند ناخواسته‌ی موسیقی مردمی در کل کسی را نداشته تا تربیتش کند و آداب معاشرت به او یاد بدهد. پدری داشته که شب و روز کتکش می‌زده و به هر بهانه گوشش را می‌کشیده و مادری که مدام فلکش می‌کرده تا مبادا حرف زشتی از دهانش بیرون بیاید و حالا از کودکی که در این فضا بالیده چطور می‌توان انتظار داشت آدمی سالم و سخن‌ور باشد؟

بعد از آغاز دوباره موسیقی در ایران، بخش تولید آن به پخاش‌های موسیقی دستگاهی سپرده شد. البته پخاش‌های منتخبی که توجیه شده بودند و از همان متولیان فرهنگی خط می‌گرفتند و می‌گیرند همچنان. یعنی کسانی که تا آن روز تنها وظیفه‌ی تکثیر و رساندن آلبوم‌های موسیقی سنتی به کاست‌فروشی‌ها را به عهده داشتند، به چشم برهم زدنی و بدون هیچ شناخت و آگاهی و سررشته‌ای در موسیقی مردمی، تصمیم‌گیرِ تولید این آثار شدند و از آن‌جا که در اغلبشان دغدغه تولیدِ هنری وجود نداشت و تنها به برگشت و زیاد شدن سرمایه خود فکر می‌کردند، سعی کردند به کارورزان موسیقی تولید آثاری را سفارش بدهند که مخاطب عام را به خود جلب کند و این‌چنین شد که موسیقی مردمی نتوانست از چرخه‌ی مصرفی بودن قدم بیرون بگذارد، مگر در معدودی موارد که تهیه‌کننده خصوصی در پشت آثار تولید شده بود، یا خود خواننده به سلیقه و با سرمایه‌ی خودش آلبوم تولید کرده بود.

از طرفی مرکز موسیقی با شوراهای ترانه و موسیقی‌اش هم دست و پای کارورزان را بست. یعنی هر نوع نوآوری در ترانه و موسیقی را غیرمجاز دانست و در هر دوی این شوراها افرادی را نهاد که شناخت و تجربه‌ای درمورد ترانه و موسیقی روز جهان نداشتند و از دریچه‌ی تنگِ آگاهی خود در مورد آثار ارائه شده نظر می‌دادند. آنان در را به روی آثار سبک و مصرفی گشودند و کم کمک آثار مجوزدار تولید داخل از آثار سطحی لس‌آنجلسی رِنگی‌تر شدند و در مقابل، آثار اجتماعی و متفاوت که ممکن بود فصل تازه‌ای در موسیقی مردمی باشند، نتوانستند مجال ارائه پیدا کنند. ممیزی سلیقه‌ای درباره‌ی ترانه و اجرا و موسیقی و حتا جلدِ آلبوم‌ها اعمال شد. دم به دم خواننده و آهنگساز و ترانه‌سرا را به دلایل مختلف و من درآوردی ممنوع‌الفعالیت کرد. سال به سال جشنواره متروکی را برگزار و به سوگلی‌های خود جایزه داد و آشِ شورِ دست‌پختِ خود را بَه‌بَه‌کنان سرکشید. در این بین کارورزانی که موسیقی و ترانه را به شکل جدی دنبال می‌کردند یا در کل بی‌خیال مجوز شدند و به تولید زیرزمینی آثار خود روی آوردند، یا به کوچ و ارائه آثارشان در خارج از کشور تن دادند. الباقی هم به همین چرخه خو کردند و اجازه دادند به شعورشان توهین و برایشان متر و معیار تعیین شود برای آفریدن و اندیشیدن. قبول کردند رعیتِ مرکز موسیقی باشند و به باریکه آبِ مرحمتیِ مجوز آلبوم‌هاشان (آن هم بعد از یکی دو سال خاک خوردن در آن مرکز) سر خم کنند. پذیرفتند به شکلی اجباری روی صحنه‌ی همان کنسرت‌های آبکی از مدیران مرکز موسیقی تشکر کنند تا مجوز کنسرت‌های بعدشان تضمین شده باشد. به انتشار آثار مثله‌شده‌شان راضی شدند و قبول کردند که اجرای زنده یعنی همین سیرکی که ماه به ماه در سالن‌های زیر دوهزار نفری پایتخت برگزار می‌شود و خوانندگی یعنی چاپِ عکس روی جلد مجلاتی که تنها با شُل کردن سرِ کیسه می‌توان روی جلدشان رفت و پدیده‌ی موسیقی لقب گرفت! تمام انتظاراتی که از موسیقی و ترانه به عنوان بخش عظیمی از فرهنگ شنیداری مردم می‌رفت در همین چهارچوبِ بسته خلاصه شد. در کل کودکِ نوپایی که امید به بالیدنش می‌رفت آن‌قدر توسری خورد که حالا برای نفس کشیدن هم باید از قیمین خود هزار بار اجازه بگیرد و بنا به آموزشی که به او داده شده چیزی جز سکوت از دهانش شنیده نمی‌شود. درواقع موسیقی امروز ما برآورده نیروی نهفته و استعدادِ پنهانِ کارورزانش نیست. نمایشی‌ست برای خالی نبودن عریضه. شبحی‌ست از آن‌چه باید باشد.

متولیان فرهنگ، این ساز را به گونه‌ای کوک کرده‌اند که تنها صدای مورد نظر خود را از آن بشنوند و این با ذاتِ هنر در تناقض است. نمی‌شود برای رشته‌ی از هنر وظیفه و چهارچوب تعیین کرد. هنر با بخش‌نامه‌های اداری جهت نمی‌گیرد. امروز مخاطب جدی موسیقی دیگر به آثار مجوزدار اعتماد ندارد و موسیقی و ترانه پیشرو را از زیرزمین می‌شنود. آینه‌ی موسیقی پاپِ مجاز آن‌قدر کِدِر شده که نمی‌تواند تصویری از جامعه و مردم را منعکس کند. رنگین بودن نورپردازی کنسرت‌های دست به عصا و عکس‌های گول‌زنک خوانندگان سولاریوم رفته و بندانداخته روی جلد آلبوم‌ها که تنها مشغول کپی کردن مدل مو و لباس ستاره‌گان فرنگی‌ هستند هم نمی‌تواند به این مُرده، روحِ زندگی بدمد. موسیقی مردمی (به خصوص در بخش غیرمصرفی و اجتماعی) مُرده و تمام تقصیرها متوجه متولیان فرهنگی‌ست، چراکه از نگاه آنان موسیقی خوب، موسیقی مُرده است.

جنابِ آقای روحانی. بخش‌هایی از سخنان شما بهانه‌ی نوشتن این نامه است برای رییس دولتی که نه ادعای قیومیت دارد و نه هاله‌ی نور و مثل قبل‌ها برای انتقاد کردن از او نباید ترس از عواقبِ تلخ داشت. نگاهی به فضای فرهنگی و هنری جامعه بی‌اندازید. ببینید سینما در چه قهقرایی افتاده، موسیقی مترقی چگونه به زیرزمینی شدن تن داده، هنرهای تجسمی در چه تنگنایی دارد دست و پا می‌زند. تحقیق کنید چرا بسیاری از هنرمندان یا به سکوت و انزوا روی آورده‌اند، یا از این سرزمین کوچیده‌اند؟ چرا «برخی» که از جشنواره‌های جهانی جایزه گرفته باید ممنوع‌لفعالیت شوند؟ فکری برای این «چرا»ها باید کرد. فرموده‌اید: «هنر و آزادی رابطه مستقیم دارند. در غیرفضای آزاد، هنر واقعی خلق نخواهد شد.» هنر واقعی و متعهد اما تنگنا و دهن‌بند را برنمی‌تابد. رودی‌ست که مسیر خود را در سنگلاخ هم پیدا می‌کند و پیش می‌رود. هنرمند را می‌شود تنها ممنوع‌العرضه‌ کرد، نه‌ ممنوع‌الخلق. کارِ هنرمند در اندیشه‌ و تخیل‌ِ او شکل‌می‌بندد و دست‌ِ هیچ‌ عسس‌ و اداره‌یی‌ به‌ آن‌ نمی‌رسد. هنر، عشق‌ است‌ نه‌ حرفه‌ ـ از قبیل‌ِ تخته‌ گیوه‌کشی‌ ـ که‌ در صورت‌ِ ممنوع‌ اعلام‌ شدن‌، مجری‌ِ آن‌ بتواند به‌ چشم‌ برهم‌زدنی‌ حرفه‌ی‌ خود را عوض‌ کند. این زندگی ماست، نه حرفه‌ی ما. پس شعرها و ترانه‌هایمان را در دفترچه‌های‌ کوچکمان نگه‌ خواهیم‌ داشت، امروز اگرمجال عرضه نیابند شک نکنید که فرداروزی فرزندان ما و شما آن‌ها را خواهند شنید.

من برخلاف دیگران، درباره‌ی هنرمندانی که به همایش شما آمدند و بسیاریشان هم از دوستانِ منند قضاوتی نمی‌کنم، چراکه هر کسی در انتخابِ منشِ اجتماعی خود آزاد است اما می‌خواهم بدانید هنرمندانی که در آن همایش برایتان کف می‌زدند نماینده‌ی تمام هنرمندان نیستند. نماینده‌ی هیچ کس نیستند جز خودشان. به هر نیتی – از ساختن یک فیلم، یا انتشار یک کتاب گرفته تا دلسوزی برای فرهنگ و امید برای بازشدن فضای فرهنگی – به آن‌جا آمده باشند به خودشان مربوط است اما هستند هنرمندان بسیاری که شان هنر را ورای نزدیکی به قدرت می‌دانند. صدای سکوتِ آن‌ها را هم بشنوید. هنرمندانی هستند که به قول «شاملوی بزرگ» به نواله‌ی ناگزیر گردن کج نمی‌کنند و معتقدند سیاسیون به بقای خود می‌اندیشند اما آرمان هنر تعالی تبار انسان است. هنرمندانی که سکوتشان به معنای رضایت نیست اما آن‌قدر به دولت‌مردان بدگمانند که باور دارند با واگویی دردهاشان بیشتر به خودشان و هنرشان توهین کرده‌اند. پس در سکوت فریادهایشان را به آثاری می‌ریزند که شک ندارند روزی به گوش و چشم مخاطب خواهند رسید.

ما همچنان مشغول نوشتنیم. رخصتِ انتشار و اجرایشان اگر نباشد چهارپایه‌یی در خیابان می گذاریم، روی آن می‌رویم و آثارمان را برای رهگذران جار می‌زنیم. انتظارِ مرحمتی‌ از جانب‌ِ کسی نداریم. به شخصه مدت‌ها‌ست که عطای مجاز شدن را به لقایش بخشیده‌ام. با وجود تمام مشکلاتی که عواقبِ این ممنوعیتند به جایی که در آنم راضی و به آن‌چه هستم می‌بالم. میلی هم به مجاز شمرده شدن از طرفِ ‌ ارشاد ندارم چون سال‌هاست مجوز خود را از مردم و مخاطبانم گرفته‌ام.

همچنان‌که‌ پیشتر گفتم‌ این‌ نامه‌، عریضه‌ی‌ پیری‌ ستم‌‌دیده‌ خطاب‌ به‌ حاکم عادل قصه‌ها نیست‌. تنها بدهکار نبودن به خود و واگویی معضلاتِ فرهنگ و هنر سرزمین‌مان است، فرهنگ و هنری که با وجودِ بر سر داشتن سایه‌ی سانسور در تمام قرون گذشته چون درختی تناور به زیباترین و جانانه‌ترین شکل بالیده و میوه داده و نمی‌شود ریشه‌اش را سوزاند یا به گل‌خانه‌ای شدن عادتش داد. جنابِ عالی از «آشتی ملی» سخن می‌گویید. آشتی بدون گفتگو امکان پذیر نیست. گفتگو هم فضای امنی می‌خواهد که امیدواریم شما چنین فضایی را فراهم کنید. برای برداشتن کینه‌ها از سینه‌ها باید گره‌های کور فرهنگی را گشود. باید راهِ انتقاد را باز کرد. این نامه پیشنهادی برای گفتگوی انتقادی با رییس دولتی‌ست که کلید به دست آمده اما گاهی با لهجه‌ی قفل سخن می‌گوید. ثبت‌ِ این‌ لحظات‌ است‌ برای‌آیند‌گان‌. آیند‌گانی‌ که‌ فرزندان‌ِ من‌ و شما تشکیلش‌ می‌دهند و هنر تنها میراثِ نامیرای ما برای آن‌هاست. فرزندانی که امیدوارم سرگذشتشان بهتر از آن چه از سر ما گذشت باشد.

جدیدن خواندم که وزیر ارشاد دولت شما گفته‌اند: «صدور مجوز کتاب سرعت می‌گیرد» اما این سرعت عمل درد را دوا نخواهد کرد. مشکل ما ذاتِ سانسور است. سرعت بخشیدن به ذبح آثار ارائه شده، یا به دوش هنرمند و ناشر انداختن اعمال سانسور، هرگز به معنی باز شدن فضای فرهنگی نیست. شما از «اعتماد» سخن می‌گویید اما از فحوای حرفتان پیداست که تنها به هنرمندان خودسانسور اعتماد دارید. با حرکات نمایشی – مثل باز کردن خانه سینما که اصلن نباید بسته می‌شد و بازکردنش کار بزرگی نیست آن‌چنان که از تعطیلی درآوردن ارکسترسمفونیک و ملی– نمی‌شود راه به جایی بُرد.

نوع برخورد وزارتِ‌ ارشاد با آثار هنری را دگرگون کنید. هنرمندان وجدان بیدار جامعه‌اند و باید محترمانه با آن‌ها رفتار شود. هر کس تعریف و تفسیر خود را از هنر دارد و من می‌خواستم با این نامه به شما بگویم که من و بسیاری دیگر با تعریف شما از هنر و هنرمند موافق نیستیم چراکه می‌دانیم درچهارچوب قرار دادن هنر، همیشه به تولید فرمایشی‌اش انجامیده اما این همه دلیل نمی‌شود راهِ گفتگو را بسته ببینیم. سال‌هاست می‌کوشند در جهان «هنرِ آرمان‌خواه» را «هنرِ آلوده به سیاست» معنا کنند و «آرمانخواهی» را «جهت‌گیری سیاسی» ولی آرمان هنر متعهد و آرمان‌خواه چیزی جز عروج انسان و بازیافتنِ حرمتِ گمشده‌‌اش نیست. دولت شما «سپردن امور به اصناف» را شعار خود کرده. پس به جای سعی در فرمولیزه کردن معنای هنر و هنرمند و در قالب قرار دادن هنرمندان اجازه دهید اهل قلم و موسیقی و سایر شاخه‌های هنری صنفی مستقل تشکیل دهند که مانند صنف‌های دولتی برای عضو شدن در آن نویسنده را تفتیش عقاید نکنند و هر کس با هر گرایشی بتواند در آن عضو شود و بدون هیچ جهت‌گیری سیاسی از حقوق این صنف دفاع کند. کار را به خود اهالی فرهنگ و هنر بسپارید و به عنوان رییس دولت، امنیتِ فعالیت آزادشان را تضمین کنید. ما از شما چیز دیگری نمی‌خواهیم. حکایت هنرمندان و دولت‌ها حکایت دیوژن بشکه‌نشین و اسکندر است. کنار بایستید تا آفتابِ مخاطب بر ما بتابد.

بیست و سوم دی ماهِ نود و دو

منبع: ایلنا

13 Jan 16:08

لابد به دلش افتاده بود یک آیه بیاورد الف شاملو , در اثبات خدائی کردنش بر کلام بسوده

by noreply@blogger.com (S*)

''راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند... بی هنگام ناپدید میشوند”

13 Jan 16:07

It's going to be OK.

by noreply@blogger.com (pascal)