توی چشمهایش یک آبادی کوچک هست. گرم و کمآب، دور، اما امن.
farhor.19
Shared posts
صحبت از پژمردن یک برگ نیست *
......
...
.
ریههایت را از هوای پاک پر کن
رفیق باید پوست کلفت باشی وگرنه قافیه را باختهای در این زمستان و این هوای آلوده. از بخت بد، ما درست افتادهایم جایی از دنیا که هیچ چیز سر جای خودش نیست. سرما هم زده به مغز استخوانمان و هوا آنقدر آلودهست که آدمها مدام ماسک به دهان میزنند. حواست باشد برای روزهای آلوده گاهی که چند روزی باد میوزد و این هوای آلوده را دور میکند، ریههایت را از هوای پاک پر کن و در سینه حبسشان کن برای روزهای بیهوایی که نفس کشیدن هم سخت خواهد شد. سخت نگیر. دستهای یخزدهات را خودت ها کن تا گرم شود. اصلاً اگر بخواهی سخت بگیری زندگی از پا در میآوردت. کافیست کمی امید به رگهای زندگی تزریق کنی. انقدر که عمر این روزهای آلوده زمستانی سرآید و بهار از راه برسد.
ماهیگیری در شب
شبها خیلی خاصیت دارند. دوای دردها را باید در شبها جستجو کرد. اصلاً شبها را باید زد توی رگ زندگی تا خاصیتشان به جان بنشیند. شبها میشود در سکوت و تاریکی کلاه ماهیگری به سر گذاشت و کنار رودخانه یا دریا رفت و ماهی گرفت. ماهیهای ناب، اغلب شبها از راه میرسند. همینطور که همه جا تاریک است آرام و بی صدا پا به درون میگذارند و سپس با تکان دادن بالههایشان اعلام موجودیت میکنند. درون آب این طرف و آن طرف میروند و حتی اگر هم نخواهم راحتم نمیگذارند. مدام بازیگوشی میکنند و خودشان را به من مینمایانند. این است که باید قلم به دست بگیرم و شکارشان کنم.
شروع به جرقه زدن که میکنند من قلابم را برمیدارم و درون آب میاندازم و با سرعت تمام شروع به شکار میکنم. هر یک جملهای که مینویسم یکی از ماهیها از پا درمیآید و من نفسی تازه میکنم. باید تندتند شکارشان کنم چرا که بعضیهایشان سمجند و راحت دم به تله نمیدهند. بعضی هم تند و فرزند و مدام ورجه وورجه میکنند؛ ناچار باید زمان بیشتری برای به دام انداختنشان صرف کنم. انقدر مینویسم و مینویسم تا احساس کنم سبدم از ماهی پر شده و جایی برای ماهی اضافه ندارد و دریای متلاطم از انبوه ماهیها خالی شده است.