Shared posts
به هم نمیرسیم ما
منی که نمیشناسیام
با رانندههای تاکسی مهربان باشید یا: «حس ِ یک لوزر بودن»
http://havijebanafsh.blogfa.com/post-4132.aspx
*مثلا برادرم، اووه تیم
http://limani.wordpress.com/2013/06/16/3122/
شیطانِ چیزهای بزرگ: نامههای کاغذی. یک.
از انقراض ما اگر بپرسی؛ آن گوشهی ساکت و متروکی ست که کاغذ هنوز هست و دست هنوز میرقصد و جوهر بهانهی ثبتِ بیقراری ست. صفر و یک هم که دلت را برده باشد, به عصرِ انقراض که پا میگذاری, ردِ بویِ مرکب را در هوا تعقیب میکنی. حالا شما هی ایمیل بنویس. هی کلمه را خواندنیتر کن. هی نیمفاصله. هی «ها»ی نچسبیده. کجاست «سرکش»ِ کج؟ کجاست «نون»ِ خراب؟
از شباهتها تفاوتهای او و من: هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجا است
او: تو از بخش اساسی شخصیت من ناراضی هستی، من به یک نیاز عمیق تو پاسخ نمیدهم.
من: تو فکر میکنی چون من برخی روحیاتت را میدانم حق داری که اینطور باشی. اما من هرقدر تو را بشناسم باز برخی نیازهای واقعی دارم و برخی رفتارهایت برایم آزارنده است. شناخت بیشتر باعث میشود تحمل کنم یا کنار بیایم اما باعث نمیشود آزار نبینم.
پینوشت: بهار به درست تذکر داد مرز باریکی است بین اینکه کسی با مسئولیتپذیری تام از رابطهای صرفنظر کند چون میداند ویژگی غیرقابلتغییری در او سبب آزار دیگری است و اینکه کسی با بیمسئولیتی تمام حاضر نباشد کمترین کاری برای حفظ یک رابطه کند.
ولی کسی که از دل «سنمار» خبر نداشت؛ داشت؟
قاعده این است: وقتی آجرکانی چند را – هرموار- بر هم چیده باشی تا به بازیچه قصری خیالی بسازی، آن آجرک ِ شوخِ ظریفِ بیمبالاتِ در فراز، با آن آجرِ مطمئن ِ استوار ِ در قاعده، آسمان تا زمین تفاوت میکند: یکی را میتوان بر زمین انداخت و دوباره فراز آورد، آن دیگری را اما میتوان برکشید و قصر خیال را فروریخت.
.
رابطه باشد یا رفاقت، برساختنش در نظرم به چیدن هرم میماند. بزرگترها، مهمترها، مطمئنترها، در قاعده. باقی، پای بر شانهی ایشان. هر آجرکی که بالاتر میگذاری و رابطه/رفاقت را اوج میدهی، دلگرم به آجری در قاعده است که آن پایین، در پی، به درستی چیده شده باشد. برای این تازهترهای ظریف، میتوان آسانگیرتر بود: دستی میخورد و آجرکی بر زمین میافتد؛ به سهو. به شوخی. به شیطنت. به غفلت. باکی نیست. فرصتی دیگر هست و آجرکی دیگر.
اما آخ از آن که میآید و به ناگاه، آجرکی از قاعده برمیکشد! آخ!
آجر همان آجر نیست. آنچه از قاعده برمیکشی – گیرم به سهو یا غفلت – کاخ بلند آسمانسایِ رابطه/رفاقت را فرومیریزد. و البته که هرچه بلندتر، آوارش هم سهمگینتر. گیرم که رفیقترین رفیق، گیرم که جانترینِ جانان باشی.
.