Shared posts

26 Jul 09:24

وقتی زمین دهان باز می‌کند!

by علیرضا مجیدی

زمینی که زیر پاهای ما، خانه یا خودروهایمان است، به نظر بسیار مستحکم می‌آید. ولی گاهی همین زمین، بدون اخطار قبلی دهان باز می‌کند و هر آنچه را که رویش قرار دارد می‌بلعد و در حفره‌ای عمیق و سیاره قرار می‌دهد.

این حفرات می‌توانند دو سه متری باشند یا اندازه‌شان چند صد متر باشد.

هر آن ممکن است دیواره‌های یک معدن یا غار عمیق، فروبریزند و زمین بالای خود را سست کنند. نشت طولانی‌مدت آب از خطوط اصلی انتقال آب یا یک توفان شدید هم می‌تواند تدریجا حفره‌ای در عمق زمین با یک پوسته فوقانی ظریف ایجاد کند و این پوسته نازک هر لحظه امکان فروریختن را دارد.

سنگ‌های بستر عمقی زمین، اگر از جنس سنگ آهک باشند، به تدریج حل می‌شوند و حفراتی در آنها ایجاد می‌شوند و زمین بالای خود را ناپایدار می‌کنند.

در این پست عکس‌هایی جالب و در عین حال هراس‌انگیز ار این حفرات را با هم مرور می‌کنیم:

۱- سال ۲۰۱۳، شهر Toledo در اهایو، ترکدیگی لوله آب باعث ایجاد حفره شده است، راننده ۶۰ ساله نجات پیدا کرد:

07-19-2013 03-27-22 AM

۲- سال ۲۰۰۹، فرو رفتن ماشین آتش‌نشانی در حفره‌ای که به خاطر نشت آب ایجاد شده بود:

07-19-2013 03-29-07 AM

۳- سال ۱۹۵۷، سیاتل، نشت از یکی از خطوط انتقال فاضلاب، باعث ایجاد این حفره بزرگ شد. حفره خیابان و پیاده‌رو رو به داخل زمین کشید، ولی خوشبختانه هیچ خانه‌ای آسیب ندید. پر کردن حفره دو سال طول کشید.

07-19-2013 03-31-08 AM

۴- سال ۲۰۰۷، شمال گواتمالا سیتی، منظره هوایی حفره بزرگی که در نتیجه نشت فاظلاب ایجاد شده بود. این حفره سه نفر را کشت و ۱۲ خانه را نابود کرد:

07-19-2013 03-32-50 AM

۵- سال ۱۹۸۱، حفره‌ای در «وینتر پارک» که چند خودرو، یک خانه و یک استخر را بلعید.

07-19-2013 03-34-29 AM

۶- و این بار یک حفره کوچک، وسط یک خانه در سال ۲۰۱۱، در گواتمالا سیتی،عمق حفره ۱۲٫۲ متر بود. گواتمالا سیتی چون روی رسوبات آتشفشانی ساخته شده است، بسیار مستعد ایجاد این حفرات است:

07-19-2013 03-36-43 AM

۷- سال ۲۰۱۱، پکن، جاده Shiliuzhuang – راننده و کمکش توانستند قبل از فرو رفتن خود را نجات بدهند.

07-19-2013 03-38-12 AM

۸- سن دیه گو، سال ۲۰۰۷، سه خانه در نتیجه ایجاد حفره آسیب دیدند:

07-19-2013 03-39-12 AM

۹- سال ۲۰۰۱، شمال فرانسه، دو گاو در حفره‌ای فرورفتند، هر دو سالم خارج شدند.

07-19-2013 03-40-15 AM

۱۰- سنت جود در «کبک»، سال ۲۰۱۰، چهار نفر از جمله دو کودک ناپدید شدند.

07-19-2013 03-41-20 AM

۱۱- سال ۱۹۹۴، ملبری در نزدیکی فلوریدا، حفره بزرگی با عمق ۳۲ متر. این حفره ۹٫۴ میلیون کیلوگرم اسید فسفریک مایع در لایه‌های بالای خود را به داخل سفره آبی ریخت که ۹۰ درصد آب آشامیدنی ایالت را تأمین می‌کرد. حفره در محل انباشت زباله‌ها یک شرکت به نام IMC-Agrico ایجاد شده بود، این شرکت ۶٫۸ میلیون دلا را صرف پر کردن حفره و کنترل پخش آلودگی کرد.

07-19-2013 03-46-19 AM

۱۲- سال ۲۰۱۳، ایجاد یک حفره در زیر تختخواب یک مرد، او را در عمق زمین مدفون کرد، جسد او هیچگاه پیدا نشد!

07-19-2013 03-47-53 AM

۱۳- حفرات زمین در بحرالمیت:

07-19-2013 03-48-35 AM

۱۴- سال ۱۹۹۸، شهر لاسینگ در اتریش، ایجاد حفره در یک معدن تالک، یک کارگر معدن ناپدید شد، ۱۰ عضو یک تیم نجات برای نجات او رفتند، کارگر نجات پیدا کرد ولی ده عضو تیم نجات کشته شدند.

07-19-2013 03-51-06 AM

۱۵- باز هم گواتمالا سیتی، این بار سال ۲۰۱۰، بعد از یک توفان گرمسیری این حفره بزرگ ایجاد شد و یک ساختمان سه‌طبقه را فرو برد:

07-19-2013 03-52-21 AM

۱۶- سال ۲۰۱۰، مجددا گواتمالا سیتی:

07-19-2013 03-53-03 AM

۱۷- سال ۲۰۱۰، واقعه دیگری در گواتمالا سیتی، یک روز بعد از حادثه بالا:

07-19-2013 03-54-10 AM

۱۸- گوانگژو چین، سال ۲۰۱۳، حادثه‌ای در بالای محل ساخت یک مترو، خوشبختانه کسی کشته نشد:

07-19-2013 03-55-27 AM

۱۹- سال ۲۰۱۱، استان Zhejiang، انفجاری که علت آن مشخص نشد، این حفره را ایجاد کرد:

07-19-2013 03-57-14 AM

 ۲۰ – سال ۲۰۱۳، حفره‌ای ۲۵ متری در دهکده Guangyuan چین:

07-19-2013 03-58-09 AM

۲۱- سال ۲۰۱۲، استان Shaanxi چین:

07-19-2013 03-59-11 AM

۲۲- سال ۲۰۰۸، استان Guangdong چین:

07-19-2013 04-00-07 AM

۲۳- سال ۲۰۱۰، حفره‌ای در نزدیکی یک مدرسته ابتدایی در Ningxiang چین، عرض حفره ۱۵۰ متر و عمق آن ۵۰ متر بود و ۲۰ خانه را خراب کرد:

07-19-2013 04-01-41 AM

منبع


08 Jul 19:06

۱۸تیر۷۸ عدالت اسلامی در جمهوری اسلامی.

by ariya7
نه مي بخشيم و نه فراموش مي كنيم....عزت ابراهیم نژاد با ضربات چاقو، زنجیر مسعود ده نمکی،و در نهایت با تیر خلاص مهدی صفری تبار پسر امام جمعه اسلامشهر (فرمانده سپاه) که در شقیقه و چشم چپ عزت وارد کرد او را از پای در آوردن بعد از مرگش دادگاه به دلیل شرکت در تظاهرات و سنگ پرانی ومقاومت روبروی نیروهای انصار حزب الله به اقدام علیه امنیت ملی محکومش کرد قاتل آزاد مقتول محکوم! عدالت اسلامی در جمهوری اسلامی عزت ابراهیم نژاد اکبر محمدی وچند نفر دیگر تنها کسانی هستند که از سرنوشت آنها اطلاع داریم هنوز سرنوشت دختر دانشجو تامی حامی‌فر در هاله ای از ابهام قرار دارد مادر سعید زینالی هنوز بدنبال تکه ای استخوان فرزندش است تف بر تمام کسانی که این جنایت را آفریدن وننگ تاریخ بر کسانی که بیرق آزادی خواهی بر تن کرده و باز هم مردم را فریفتن ایران تنها کشوریست که  قاتلین وحامیان جنایت درآن به قدرت میرسند
https://lh6.googleusercontent.com/--IOfcXPL2vI/UdrnZDrLtSI/AAAAAAAAA4M/JbQLSfqTyCY/s576/ezdfsdsf.png
https://lh5.googleusercontent.com/-QcGjasDG_Gk/Udrngx_LioI/AAAAAAAAA4Y/ex58rSJHJ0Y/s637/33.png
________  
محمد خاتمی  کم‌تر از یک ماه بعد از فاجعه کوی دانشگاه یعنی پنجم مردادماه ۷۸،:
بعد از حادثه‌ی کوی دانشگاه، شورش پیش آمد. شورش و بلوا در تهران، حادثه‌ی زشت و نفرت‌آوری بود که ملت عزیز و مقاوم و صبور و منطقی ما را مکدر کرد. آن‌چه در تهران پیش آمد، لطمه به امنیت ملی بود؛ تلاشی بود برای برهم زدن آرامش مردم شریف و تخریب اموال عمومی و خصوصی و بالاتر از آن، اهانت به نظام و ارزش‌های آن و مقام معظم رهبری.آن‌چه پیش آمد، حادثه‌ی ساده‌ای نبود؛ تلاشی بود برای مرزشکنی و برای ابراز کینه‌توزی علیه نظام که نه رابطه‌ای با این ملت شریف داشت و نه نسبتی با دانشگاه و دانشگاهیان. حادثه‌ی شورش، یک حرکت کور، یک بلوا، یک حرکت ضد امنیتی، با شعارهای منحرف‌کننده بود که به نظر من برای مخدوش کردن شعارهای مطرح‌شده در دوران جدید ریاست‌جمهوری به وجود آمد. تحریک احساسات مردم متدین و دل‌سوز و وطن‌خواه که تاب تحمل حمله به ارزش‌ها، رهبری، و مقدسات خود را ندارند، فقط از آن جهت صورت گرفت که ملت به خشونت واداشته شود. در واقع این شورش، نه تنها یک اقدام ضد امنیتی بود بلکه اعلام جنگی بود به رییس‌جمهور و شعارهای او.به یاری خداوند این بلوا خاموش شد
 حسن روحانی،دبیر شورای امنیت ملی، ٢٣ تیر ماه ٧٨:ادامه این وضع برای نظام ما کشور ما و ملت ما قابل تحمل نخواهد بود. دیروز نسبت به این عناصر دستور قاطع داده شد، دیروز غروب دستور قاطع صادر شد تا هر گونه حرکت این عناصر فرصت طلب، هر کجا که باشد با شدت و با قاطعیت برخورد شود و سرکوب شوند.

قالیباف: مجوز حضور نظامی و تیراندازی برای ناجا در کوی دانشگاه در سال ٨٢ را من از شورای امنیت کشور با امضای آقای موسوی لاری و آقای معین گرفتم.
موسوی لاری وزیر‌كشور خاتمی: "خوشبختانه با قوت و قدرت نیروهای امنیتی و انتظامی، جریان آشوبگر حادثه كوی مهار شدند
06 Jul 03:51

کـــــــــــــــهریزک

by mooriyanehayechoobi





این طرح رو دو سال پیش - اواخر تیر ماه نود - کار کردم، درست در زمان اوج کشمکش پرونده کهریزک و دادگاه متهمانش و همزمانیش با افتتاح ایستگاه متروی کهریزک، که به دلایلی از انتشارش صرف نظر کردم تا به الان. چند نفر کشته شدند و عده ی زیادی آسیب روحی و جسمی دیدند اما هیچ کس حاضر نشد مسئولیت این فاجعه را بپذیرد تا شاید تاریخ بعد ها قاضی بهتری باشد برای داوری، دادگاه تمام میشود و هر کس با حکمی روانه خانه، اما هیچ چیز نمیتواند قلب مادری منتظر که به امید بازگشت فرزندش چشم به در دوخته را آرام کند، چشم به راه مسافری تا همیشه، مسافر ایستگاه آخر، ایستگاه خون....


kahrizak
size: 50*70
design by: ali romani

کـــــــــــهریزک
اندازه: 70*50
طـــراحی: علی رومانی


05 Jul 14:19

ماندلا در وضعیت زندگی نباتی به سر می‌برد

جرس: بر اساس اسنادی که توسط دادگاهی در ژوهانسبورگ منتشر شده است، پزشکان به خانواده نلسون ماندلا پیشنهاد کرده‌اند که دستگاه‌های تنفسی وی را خاموش کنند؛ با این وجود افراد خانواده ماندلا معتقدند که وضعیت جسمی وی در حال بهبودی است.


پزشکان معالج «نلسون ماندلا» قهرمان مبارزه با نژادپرستی در آفریقای جنوبی اعلام کردند که وی در وضعیت زندگی موقت نباتی به سر می‌برد.


به گزارش ایلنا به نقل از رویترز، بر اساس اسنادی که توسط دادگاهی در ژوهانسبورگ منتشر شده است، پزشکان به خانواده نلسون ماندلا پیشنهاد کرده‌اند که دستگاه‌های تنفسی وی را خاموش کنند؛ با این وجود افراد خانواده ماندلا معتقدند که وضعیت جسمی وی در حال بهبودی است.


پزشکان معالج پیش از این نیز اعلام کرده بودند که ماندلا تنها به کمک دستگاه تنفس می‌کند.


ماندلا از هشتم ماه ژوئن به دلیل عفونت ریه در بیمارستان بستری است.


این چهارمین بار از ماه دسامبر گذشته است که ماندلا در بیمارستان بستری می‌شود.
 

05 Jul 02:20

حافظه خود کلانتر جان است

by تراموا

می‌شد این روزها آدم ایران باشد و لابلای لبخندها و فریادها، کم‌کم بیرون بریزد بغض‌های فروخورده‌ی همه‌ی این سال‌ها را. اگر واقعا چندان هم شاد نیست، حس کند که انگار دارد سبک‌تر می‌شود. سعی کند فکرش را از همه‌ی آن تصاویر منزجرکننده تخلیه کند. اما خب، وقتی همه‌ی این فریادها را دو-بعدی می‌بینی، در یک صفحه‌ی نمایش حداکثر با قطر سی و دو اینچ، ماجرا کمی فرق دارد. حس می‌کنی داری یک ظرف چرب و روغنی را زیر آب سرد می‌شویی، بدون این‌که حتی ذره‌ای مایع ظرف‌شویی استفاده کنی. آدم است دیگر…


دسته‌بندی شده در: هیچی
05 Jul 02:18

by عاليجناب هايپ


04 Jul 20:18

چین از بزرگ‌ترین ساختمان دنیا رونمایی کرد

by علیرضا مجیدی

چین بزرگ‌ترین ساختمان دنیا را افتتاح کرد، این ساختمان مرکز جهانی قرن جدید نام دارد و به تازگی در Chendgu افتتاح شده است.

07-04-2013 06-14-06 PM

ابعاد این ساختمان حیرت‌آور است:
- ارتفاع: ۱۰۰ متر
- طول: ۵۰۰ متر
- عرض: ۴۰۰ متر

به عبارت دیگر و در مقام مقایسه، این ساختمان ۲۰ برابر تالار اپرای سیدنی است، یا ۴ برابر شهر واتیکان و سه برابر ساختمان پنتاگون!

07-04-2013 06-14-26 PM

مساحت طبقه هم‌کف این بنا، ۱٫۷ کیلومتر مربع است که تقریبا به اندازه مساحت کشور کوچک موناکو است.

در این ساختمان عظیم، بناهای تجاری متعدد، یک پارک آبی به نام جزیره بهشتی و یک ساحل مصنوعی قرار دارد.

07-04-2013 06-14-46 PM

در اینجا نمایی از سقف این ساختمان را می‌بینید:

07-04-2013 06-15-41 PM

و این هم یک LED بزرگ ۱۶۴ اینچی

07-04-2013 06-15-24 PM

در این ساختمان انبوهی از چیزهای جالب دیگر هم گنجانده شده‌اند: زمین اسکیت، یک کشتی به سبک کشتی دزدان دریایی، یک دهکده به سبک دهکده‌های مدیترانه‌ای، ۱۵ هزار جا برای پارک خودرو و جالب‌تر از همه یک خورشید مصنوعی که ۲۴ ساعته محوطه این ساختمان را روشن می‌کند!

07-04-2013 06-15-05 PM

منبع

04 Jul 20:05

Psychopathy

by untitled
در جامعه ایرانی خیلی‌ها اسم سایکوپاتی* (Psychopathy) را نشنیده‌اند و آنهایی هم که شنیده‌اند فکر می‌کنند یک بیماری روانی نادر است که باعث می‌شود آدم قاتل زنجیره ای متجاوز شود. اما واقعیت چیز دیگری است. سایکوپاتی نه آن قدر نادر است و نه مختص می‌شود به قاتلان و جنایت کاران و در هر دار و دسته ای ممکن است بشود به راحتی سایکوپات ها را پیدا کرد.

حالا این سایکوپاتی دقیقا چیست؟  سایکوپتی یک اختلال شخصیت (و نه بیماری روانی و یا جنون) است که در ادبیات علم روانشناسی با لیستی طولانی از نشانه‌ها از قبیل جذابیت ظاهری و کاریزما، خودمحوری، نیاز به هیجان، دروغگویی بیمارگونه، بازی کردن با دیگران، نداشتن احساس گناه، ناتوانی در داشتن احساسات عمیق، نداشتن وجدان، زندگی انگل وار، نداشتن کنترل روی رفتارها، بی بند باری و روابط جنسی متعدد،عدم مسوولیت پذیری، بدون فکر و در لحظه عمل کردن و رفتار های ضد اجتماع مثل جرم و جنایت و قانون شکنی تعریف می‌شود. برای تعیین این که کسی سایکوپات هست یا نه یک روان شناس متخصص (و نه شخص شما) می‌آید بعد از بررسی همه جوانب زندگی آن شخص برای وجود هر یک از این نشانه‌ها بر مبنای یک لیست استاندارد به نام PCL-R نمره ای به او می‌دهد و اگر مجموع همه نمرات آن شخص بیشتر از یک حد نصاب شد، طرف رسما دارای اختلال شخصیت سایکوپات است. اما علت نهان پشت این لیست طولانی از نشانه‌ها به احتمال زیاد یک چیز ساده بیشتر نیست. عدم ناتوانی شخص سایکوپات در داشتن احساسات عمیق. یک آدم سایکوپات اصولا به دلایل بیولوژیک جز احساسات اولیه معطوف به نیاز های اولیه آدمی مثل خشم و هیجان چیزی را نمی‌تواند حس کند**. یک راه برای مطالعه این نکته استفاده از تکنیک FMRI  است. این تکنیک یک نوع تصویر برداری از مغز است که فعالیت نواحی مختلف مغز بیمار را بدون نیاز به بیهوشی با اندازه گیری میزان جریان خون در آن بخش اندازه می‌گیرد. یک مطالعه با استفاده از این تکنیک نشان می‌دهد که وقتی کلماتی با بار احساسی مثل عشق، تجاوز و قتل برای شخصی دارای این اختلال خوانده می‌شود، بر خلاف اشخاص عادی بخشی از مغز که وظیفه پردازش احساسات را بر عهده دارد اصلا فعال نمی‌شود و تنها بخش‌هایی که از مغز که وظیفه پردازش زبان را بر عهده دارند فعالیتی از خودشان نشان می‌دهند (این خوب داستان رو توضیح داده). به این معنی درک شخص سایکوپات از این احساسات شناختی و نه احساسی است. حتی ممکن است در این شخص جای خالی هوش احساسی هوش زبانی و شناختی بگیرد و شاید به همین دلیل خیلی از سایکوپات ها خیلی سر و زبان دار و خوش صحبت هستند. این عدم توانایی پایین شخص سایکوپات برای درک احساسات یک نتیجه دیگر هم دارد. ناتوانی در همدردی (empathy) با دیگران. شخص به هیچ وجه نمی‌تواند خود را جای دیگران بگذارد و احساسات آن‌ها را بفهمد. نگاه شخص سایکوپات از این نظر به آدم‌های دیگر نگاه یک دانشمند جانورشناس بی رحم به یک گله جانور است. او می‌فهمد که این جانورها چیزی به اسم احساس دارند و نمود بیرونی آن را می‌بیند و حتی ممکن است با مطالعه این جانوران سعی کند آن نمود بیرونی را تقلید هم بکند؛ اما واقعا نمی‌تواند آن احساسات را بقهمد و خودش را کاملا جدا و برتر از این جانوران می‌بیند. از آن طرف وقتی چیزی به نام احساسات عمیق و همدردی در این شخص نیست تنها چیزی که برای او معنی دارد نیازها و وجود خودش است و تمامی آدم‌های دیگر هم حول این نکته تعریف می‌شوند. آدم‌ها برای این شخص چیزی بیشتر از چند شیء نیستند. شیء هایی که ممکن است به کار این شخص بیایند یا نیایند و شخص برای رسیدن به آنچه که می‌خواهد حق دارد هر کاری که دلش می‌خواهد با آن‌ها بکند. به این معنی یک سایکوپات یک شکارچی است و آدم‌های دیگر برای او شکار و در حد صبحانه و نهار و شام اند. در نهایت هم در نبود احساسات عمیق و همدردی یک سایکوپات ممکن است از تنها چیزی که بتواند لذت ببرد بازی کردن با دیگران و کنترل آن‌ها و حتی گاهی قتل و جنایت است و درست به همین دلیل یک سایکوپات خیلی بیشتر از یک آدم عادی نیاز به هیجان دارد.

شاید بد نباشد یک نکته ای را اینجا برجسته کنم. سایکوپاتی یک پدیده یک بعدی و صفر و یک نیست و هر آدمی ممکن است بعضی از ابعاد سایکوپاتی را با درجات مختلف نشان دهد، بدون آن که نمره آن در تست استاندارد نشانه های سایکوپاتی به حد نصاب لازم برای تشخیص این اختلال برسد. یک مطالعه با استفاده از تست سایکوپاتی PCL-R تخمین می‌زند حدود یک درصد جمعیت سایکوپات هستند (البته در زندان‌ها این عدد خیلی بالاتر است). به علاوه با اینکه نمره بیشتر آدم‌هایی عادی در این تست نزدیک به صفر است آدم‌هایی هم وجود دارند که  نمره نسبتا بالایی از این تست می‌گیرند اما به حد نصاب نمی‌رسند. این آدم‌ها سایکوپات موقعیتی‌اند و بسته به شرایط ممکن است رفتار سالم یا ناسالم از خودشان نشان دهند. عده ای هم  می‌گویند که این تکیه بیش از حد روی جرم جنایت و قانون شکنی در تشخیص سایکوپاتی نادرست است (اینجا و اینجا) و جرم و جنایت تابلو یک مولفه اصلی سایکوپاتی نیست. سایکوپات ها هم مثل بقیه آدم‌ها با استعداد و بی استعداد دارند و خیلی‌هایشان آن قدر ابله نیستند که مرتکب جرم و جنایت اضافه و بی دلیل بشوند و سعی می‌کنند با این که کاملا از همدردی و وجدان تهی هستند با روش‌های ظریف‌تر کارشان را پیش ببرند.

حالا این روش‌های ظریف و صلح طلبانه چه هستند؟
شخص سایکوپات - که جز مشکل کوچکش در درک احساسات و همدردی کاملا عاقل و باهوش است - مثل هر شکارچی دیگری به صورت غریزی خیلی زود متوجه می‌شود برای به دام انداختن طعمه خودش بهتر است از نقاط ضعف شکارش استفاده کند. بنابراین سایکوپات ها بسته به استعدادشان مدت زمانی طولانی را خودآگاه و ناخودآگاه مثل یک روانشاس کار کشته صرف مطالعه و مشاهده آدم‌های دیگر و شناخت نقاط ضعف و قوتشان می‌کنند. بنابراین وقتی یک سایکوپات با شخص (شکار) جدیدی روبرو می‌شود به صورت ناخودآگاه  می‌داند چگونه طرف را بسته به کاربردی که برایش دارد با ایجاد یک رابطه شخصی و دامنه داربه دام بیاندازد. یک سناریو کاملا معمول این است:
در قدم اول سایکوپات مزبور با ارزیابی اولیه شخصیت طرفش - که می‌تواند یک دوست دختر/ پسر جدید،  یک همکار جدید یا هر آدم دیگری باشد - درهمان دقایق اول سعی می‌کنند با دست گذاشتن روی نقاط ضعف یا قوت شخصیت او و با کمک جذابیت و سخنوری ذاتیشان تاثیر اولیه خوب و دل پذیری بر روی او بگذارند. هر کدام از ما جانوران صاحب احساس معمولا اهرم‌هایی مخفی داریم که اگر کسی آن‌ها را بکشد در ما پاسخی احساسی را بر می‌انگیزد. رمز موفقیت سایکوپات در گذاشتن تاثیر خوب بر روی طرفش هم استفاده از این اهرم‌ها است. مثلا اگر شما کارمندی هستید که از محل کارتان به دلیلی متنفرید او که به طور ناخودآگاه و فراست این نکته را حدس زده به شما می‌گوید که آنهایی که می‌گویند این اداره را دوست دارند احتمالا آدم آهنی‌هایی زنگ زده هستند. یا اگر شما آدم خود بزرگ بین و متکبری هستید او به شما می‌گوید که آدم‌هایی را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ آنهایی که آن کتاب دست شما را خوانده‌اند و آنهایی که آن را نخوانده‌اند. در قدم بعد و بعد از از تاثیر خوب اولیه هم سایکوپات مزبور شروع می‌کند به مخابره چهار پیام بسیار موثر گاه به تلویح و گاه مستقیم روی مخ شما. اول این که شما و جزییات شخصی تان فوق العاده برایش جالب است و او شما را تحسین می‌کند. دوم این که با قدم به قدم از کسب اطلاعات بیشتر و بیشتر از شما سایکوپات ما هم شروع می‌کند به شما با دروغ پردازی  القا کردن که او و شما مثل هم هستید و هم دیگر را کامل می‌کنید. سوم اینکه به شما نشان می‌دهد که می‌توانید به او اعتماد کنید و پایین آوردن گاردتان جلوی سایکوپات ما اصلا اشتباه نیست. در نهایت هم این که به شما به طورغیر مستقیم القا می‌کند که او بهترین گزینه برای یک رابطه کاری یا دوستانه یا عاطفی یا غیره است. این چهار پیام مشخص همیشه وعده چیزی عمیق یا کمیاب را به ما می‌دهند: یک رابطه عمیق و آتشین در سی و پنج سالگی با کسی که درست مثل خود شما است. یک رابطه عالی کاری با کسی که از کار کردن با او لذت می‌برید و کاملا قابل اعتماد است. چیزهایی که معمولا در زندگی ما آدم‌ها گم شده‌اند و اگر کسی وعده آن‌ها را بدهد کمتر کسی می‌تواند در برابر وسوسه آن‌ها مقاومت کند. دقت هم کنید که مخابره‌ این پیام‌ها در بیشتر سایکوپات ها ناخودآگاه است و آن‌ها معمولا نمی‌نشینند نقشه حمله طراحی کنند. ریشه این مخابره هم در نهایت اراده سایکوپات در تسخیر شکارش است و در لحظه هر کاری که غریزه مهار نشده اش به او بگوید برای رسیدن به این هدف می‌کند. یک نکته خیلی جالب دیگر هم این است که خیلی وقت‌ها این پیام مخابره شده  نظر به مقلد بودن ذاتی سایکوپات ها خیلی سطحی و بیخود است، اما اعتماد به نفس و نجوه ارائه آن و استفاده سایکوپات از اهرم‌های احساسی باعث می‌شود قربانی این پیام مزخرف را در ذهنش با پیامی عمیق که دلش می‌خواسته بشوند عوض کند. مثلا سایکوپات برای آنکه به شما بگوید او هم مثل شما است به شما می کوید که او هم عاشق آن موسیقی‌ای که شما گوش می‌دهید هست و پیاده روی در صبح را هم دوست دارد. بعد شما در ذهنتان نتیجه می‌گیرید او هم مثل شما به اشراق رسیده است. در نهایت هم وقتی شما در برابر این وعده و داستان خیالی پیشنهادی تسلیم شدید، شخص سایکوپات شروع به بهره برداری از شما می‌کند. آن رابطه مافوق عمیق موعود می‌شود یک رابطه یک طرفه که شما می‌دهید و او فقط می‌گیرد. رابطه کاری خوب می‌شود  جا زدن ایده های شما جای ایده های سایکوپات ما. در این مرحله هست که اگر سایکوپات ما چیزی را بخواهد و آن را نگیرد ممکن است برای گرفتنش آن روی دیگرش را نشان دهد و از یک موجود خوش سخن و جذاب تبدیل به کسی شود که از تهدید و کاربرد خشونت اباعی ندارد. طرف هم آن قدر در مخدر خواستن آن چیز موعود غرق شده است و آن قدر اعتمادش به سایکوپات در اعماق احساسش تنیده شده است که  معمولا به هر استفاده ای تن می‌دهد. به علاوه بیشتر سایکوپات ها وقتی دارند داستان خیالی شان را می‌سازند برای آنکه احتمال لو رفتنشان پایین بیاید، داستان دروغینشان را با پودی از واقعیت به هم می باقند. بعد وقتی قربانی به دروغ بودن داستان اعتراضی کرد، آن‌ها این معدود پود های واقعیت را برای تبرئه خودشان در یک مانور ایزایی بیرون می‌کشند. در آخر داستان هم یا طرف طعمه متوجه می‌شود چه کلاهی سرش رفته است و رابطه را قطع می‌کند و یا به احتمال بیشتر به یک جایی می‌رسد که او دیگر چیزی برای دادن ندارد و  سایکوپات ما از رابطه حوصله‌اش سر می‌رود. در هر صورت او می‌رود سراغ هیجان بعدی و شکار بعدی. یک چیز بامزه ای که در این مرحله گاها اتفاق می‌افتد این است که وقتی سایکوپات  ول می‌کند و می‌رود قربانی او با این که به شدت مورد سوء استفاده قرار گرقته آنقدر طعم آن ماه عسل اولیه و وعده های خیالی آن دوران برایش شیرین بوده که به پای سایکوپات می‌افتد که بماند و به  بهره برداری‌اش ادامه دهد.

نکته اصلی که سایکوپات را در شکارش موفق می‌کند ضعف‌های شخصیتی طرفش و عدم شناخت او از این ضعف‌ها و اهرم‌های احساسی شخصیتش است. به عبارت دیگر سایکوپات انگلی است که از ضعف ها و ترس ها و آرزوهای بشر نیرو می‌گیرد. به این معنی شناخت خیلی از سایکوپات ها از قربانیشان از شناخت قربانی از خودش بیشتر است.  درست به همین دلیل خیلی از سایکوپات های بی استعداد تر برای طعمه آدم‌هایی را ترجیح می‌دهند که در موضوع ضعف اند و مشکلی دارند. یک مثال خیلی معمولش سایکوپات های خانم است. یک طعمه خیلی آسان برای آن‌ها مردهایی است که خیلی در رابطه با زنان موفق و با تجربه نبوده اند و اعتماد به نفس کمی دارند. مثلا یک  سری بچه درس خوان کج و کوله و بی ریخت را که قلب پاکی دارند در نظر بگیرید. فقط تکان دادن کارت جنسیت بالای سر این‌ها کافی است که مشق‌های خانم مربوطه و خیلی خدمات ریز و درشت دیگر انجام شود. منطق سایکوپاتی هم البته دیکته می‌کند این‌هایی که ازشان سو استفاده شده حقشان بوده است چون گذاشته‌اند که از آن‌ها سواستفاده شود و اصلا هم  مهم نیست آن‌ها چه آسیبی دیده‌اند. در حالت افراطی با مزه‌اش سایکوپات ما ممکن است حتی بگوید این قربانی‌ها باید اصلا از خدایشان باشد که من اجازه دادم بیایند به من خدمت کنند. بنابراین بچه درس خوان‌هایی کج و کوله و بی ریخت مثال بالا هم باید متشکر باشند که فرصت پیدا کردند که با خانم سایکوپات معاشرت کنند و در کنارش مشق‌های او را هم البته نوشته اند. از آن طرف البته سایکوپات های با استعدادتر و باهوش تری وجود دارند که آدم‌های سالم و قوی را به عنوان طعمه ترجیح می‌دهند چون آن‌ها شکار بزرگ‌تر و پرهیجان‌تری هستند. نکته آخر هم این که یک سایکوپات برای موفقیت معمولا نیاز یک رابطه خصوصی دو طرفه و مخفی کاری و جدا کردن طعمه‌اش از دوستان و آشنایانش دارد. علت این نکته این است شخص سایکوپات درست عین یک آفتاب پرست جلوی هر کس که ممکن است که طعمه باشد بسته به شخصیتش رنگ عوض می‌کند و رفتارش با یک نفر و دوستش و داستانی که در مورد خودش برای هر کدام سر هم می‌کند کاملا ممکن است متفاوت باشد. اگر هم کسی قرار نیست طعمه باشد معمولا سایکوپات نمی‌آید روی آن طرف انرژی بگذارد و آن روی دیگرش را نشانش می‌دهد. حالا اگر این طعمه‌ها و بی طرف‌های کتک خورده با هم حرف بزنند ممکن است کل نفشه ها رو هوا برود.

تا اینجای کار با پدیده سایکوپاتی آشنا شدیم. مطلب بالا هم تا حدود زیادی خلاصه ای از این کتاب و این کتاب با چاشنی تجارب شخصی من بود. در مطلب بعدی خواهیم دید که چرا وقتی یک سایکوپات به یک کمپانی بزرگ می‌رود خیلی وقت‌ها در آنجا هم موفق است.

پی نوشت:
* دو تا مفهوم مرتبط دیگر یکی سوشیوپاتی (Sociopathy) و دومی اختلال شخصیتی ضد اجتماعی وجود دارند که هر دو کمی با سایکوپاتی متفاوتند و سایکوپاتی زیر مجموعه هر دو هست. برای این مطلب ما گیر می دهیم به سایکوپاتی اما اختلال شخصیتی ضد اجتماعی حداقل در آمریکا نام رسمی این داستان هست.

** این که این اختلال ممکن است دلیل بیولوژیک داشته باشد (کلا سر این که نقش محیط و بیولوژی هر کدام چقدر است دعوا هست) دو تا مؤخره بامزه دارد: یکی اینکه حالا که ظاهرا دلیل سایکوپات بودن کسی بیولوژیک هست  با یک منطق معیوب می‌شود گفت کارهایی که طرف می‌کند تفصبر خودش نیست و دوم اینکه اصلا چطور شد که چنین چیزی تکامل پیدا کرد. مثلا یک دلیل تکاملی که برای این داستان پیشنهاد شده این است که این رویکرد «بکن در رو» سایکوپات ها شانس تولید مثل اونها رو بالا می‌برد و سایکوپات مربوطه با این ترتیب می‌تواند بچه دار شود و یک آدم دیگری یعنی یک مرد مهربان و داری وجدان و احساس آن را بزرگ کند. برای جنبه تکاملی قضیه این رو ببینید.
04 Jul 19:42

روایت است روزی مریدان نزد شیخ رفتند و از او پرسیدیدند: یا شیخ! فیلترینگ بدتر است...

by پ نه پ
‫روایت است روزی مریدان نزد شیخ رفتند و از او پرسیدیدند:
یا شیخ! فیلترینگ بدتر است یا کم بودن پهنای باند!؟

شیخ نگاه معنی داری به آنها کرد و فرمود: هیچکدام!
چیزی در اینترنت هست که از هر دوی اینها بدتر و اعصاب خردکن تر است!
مریدان با حیرت به شیخ نگریستند و فرمودند: یا شیخ! از فیلترینگ بدتر چیست؟
شیخ فرمود: مشاهده این لینک تنها برای افراد ثبت نام کرده امکان پذیر است...
برای ثبت نام اینجا کلیک کنید!

بعد از این سخن مریدان نعـره ها زدند و گریبان پاره کردند و لپ تاپ های خود را به زمین کوبیدند و از روی غریضه به بيابان ها گريختند...
HOODAD‬
04 Jul 08:01

فرق دو عروس مصری و ایرانی

by noreply@blogger.com (Molla Hasani)
سال پیش یک خانم خوشگل و جوان مصری با یک مرد ریشوی نتراشیده و نخراشیه اسلامگرا ازدواج کرد. هنوز ماه عسل نرفته بودند که دید ای دل غافل! عجب سرش کلاه گشادی رفته. با این موجود ناموزون که نمی شود زندگی کرد. حاج آقا از صبح تا عصر به فکر اسلامی کردن در و دیوار خانه است و از کار و درآمد و زندگی و عشق و صفا خبری نیست.
خب. این خوشگل خانوم مصری زود دوزاری اش افتاد و دیگه نگذاشت طرف عمرش را تباه کند و میخ اش را بکوبد. عقلش را به کار انداخت و تصمیم کبرایش را گرفت و گفت الا و بالله من طلاق میخوام. مهرم حلال و جانم آزاد!
خلاصه با کمی کشمکش و من بمیر و تو بمیری و وساطت گردن کلفت فامیل یک اردنگی زد ماتحت اون داماد ریشوی اسلامگر و خلاصه به این وصلت نامیمون خاتمه داد و زندگی جدیدش را از سر گرفت.

اما ایران خانوم خودمان را می شناسید؟ سی و چند سال پیش یک خانومی بود خوشگل تر از ماه چهارده. از هر انگشتش صدتا هنر می بارید. خیلی نجیب و اهل کمالات بود. از خانواده اصیل و اسم و رسم دار بود. خلاصه یک خانومی بود بی همتا. 
از بخت بد رفت شوهر کرد به یک ملای ناقلا. از همان روزهای اول فهمید که سرش کلاه رفته. این ملای بی شعور پاک آبروی این بیچاره را توی در وهمسایه برد. اهل دعوا وجنگ و چاقو کشی بود. این شوهر عوضی هر روز یک بلا و مصیبتی برای ایران خانوم درست میکرد. یکروز با همسایه جنگ و دعوا راه می انداخت. یک روز فرش و اثاثیه خانه را برمی داشت و می برد تحویل سید حسن نصرالله (چاقوکش سربازارچه) میداد. یک روز با سنگ میزد شیشه همسایه و آبروریزی میکرد. یکروز هم حیاط خانه را پر کرده بود از سرنج و گوگرد و اینجور چیزا و میخواست ترقه درست کند بیاندازد توی حیاط بغل دستی.
این ایران خانوم توی این سی و چند ساله دندان روز جیگر گذاشت و تحمل کرد. هر وقت میخواست یک کاری بکند و خودش را از شر این شریک نااهل عوضی خلاص کند عده ای میامدند و او را نصیحت میکردند و میگفتند: ایشالله درست میشه. یک چند سال دیگه ای صبر کن. کم کم همه چیز اصلاح میشه.
خلاصه این ایران خانوم بیچاره سی و چند سال است که گیر این مردک نااهل افتاده و عمر و دارایی و آبرو و حیثیتش به باد رفته و هنوزهم معلوم نیست چطوری میخواهد خودش را نجات بدهد و مثل آدمها یک زندگی آبرومندانه و با آرامش را شروع کند.

04 Jul 07:42

动物马克杯,给你可爱口鼻

by L.E.I

Mugs-that-will-give-you-an-animal-s-snout

放在那里的时候看起来就像是一个普通的马克杯,当拿起来喝水的时候,可爱的杯底就会和人融合在一起,给一个可爱的口鼻。

Mugs-that-will-give-you-an-animal-s-snout-1

Mugs-that-will-give-you-an-animal-s-snout-2

Mugs-that-will-give-you-an-animal-s-snout-3

Mugs-that-will-give-you-an-animal-s-snout-4

Mugs-that-will-give-you-an-animal-s-snout-5

via

 
04 Jul 07:42

双头乌龟

by L.E.I

Conjoined-cooters

最近圣安东尼奥动物园诞生了一头乌龟,罕见的雌性双头龟,目前很健康的与兄弟姐妹生活。

via

 
03 Jul 02:27

سيد مهدی هاشمی

by dahe60a

يكی از آدمهای خبرساز دهه شصت سيد مهدی هاشمی بود. مهدی هاشمی طلبه ای بود كه قبل از انقلاب لباس روحانيت را از تن بدرآورد و روی به مبارزات مسلحانه آورد و جالب اين بود كه بيشتر مبارزات مسلحانه اش در دعوای حيدری-نعمتی ماجرای كتاب شهيد جاويد بود تا با رژيم پهلوی. در آن ماجرا گويا هاشمی آيت الله شمس آبادی را در اصفهان ترور می كند و توسط ساواك دستگير و محاكمه و به زندان می رود. بعد از انقلاب از زندان آزاد می شود و به جرگه سپاه پاسداران می پيوندد و تا زمان دستگيری خلاف نكرده ای باقی نمی گذارد! در بخشی از حكم او  چنين گفته شد " متهم به دلیل تشکیل گروه‌های ترور و ایجاد رعب و وحشت در منطقه قهدریجان، با انجام کارهایی نظیر قتل، تیراندازی، تخریب مزارع و چاه‌های آب توسط ایادی وی و به دلیل تسلط بر سپاه و سایر ارگان‌های قهدریجان و خارج کردن منطقه از کنترل مسئولین مرکزی و جمع‌آوری و اخفای سلاح و مهمات غیرمجاز فراوان جهت تحقق اهداف قدرت‌طلبانه خود، محارب است و نیز به دلیل گمراه نمودن تعداد قابل توجهی از جوانان منطقه و غیر آن و کشاندن آنان به مسیر انحرافی خود و اخلال و کارشکنی در تحقق اهداف مقدس جمهوری اسلامی در داخل و خارج و توطئه و تحریک فراوان علیه مسئولین جمهوری اسلامی، در حدی که توطئه علیه نظام اسلامی محسوب می‌شود، مفسد فی‌الارض می‌باشد. " اين آدم مفسد فی الارض يك اشتباه بزرگ انجام داد كه اگر انجام نداده بود اكنون جزء خاطرات دهه شصت نبود و شايد هم هنوز در حال خدمت به مردم ايران بود و آن اشتباه افشاگری ماجرای مك فارلين در روزنامه الشراع لبنان بود. اين فضولی جناب سيد مهدی هاشمی كار دستش داد و اورا دوباره به خاطر فتل شمس آبادی و چند نفر ديگر به دادگاه كشاند. بهرحال همه مثل جوليان آسانژ و اسنودن شانس نمی آورند. مهدی هاشمی در ۶ مهر ۱۳۶۶ اعدام شد.

03 Jul 02:25

Top 10 Best Cities To Live In The World

by Adil Bashir
Mashinbaz

همه تو استرالیا!!!!




10. Auckland, New Zealand (the city rates 95.7 out of 100)

 





Auckland, which remained capital of New Zealand from 1841 to 1865, has a rating of 95.7/100. Auckland is the largest city of New Zealand with population of 1,397,300. The city not only offers great accommodation solutions but also provides best transportation facilities.





9. Perth, Australia (the city rates 95.9 out of 100)




Perth is the city that hosts exciting events and other cultural activities that attracts people from all over the world. People are mostly attracted towards the Swan valley that is not only worth sightseeing but also worth living. According to Economist Intelligence Unit’s ‘liveable’ study, Perth has a rating of 95.9 out of 100.
 




03 Jul 02:24

اصل خفه شو و گوش کن

by Arash_Bikhoda
Mashinbaz

حجت البیخدایی و البیخدایان

از من خواسته شده بود راجع به مسئله اعتماد به نفس براتون یک مقدار توضیح بدهم و این نوشته را آغاز کردم که در مورد اعتماد به نفس توضیحاتی بدهم اما این بحث و بحثهای مشابه نیازمند یک پیشگفتار بزرگ هستند. این است که تصمیم گرفتم آن پیشگفتار مهم را ابتدا مطرح کنم، و آن نیز اصل خفه شو و گوش کن است.

این اصل برای من کاملاً من در آوردی است، و عنصری است از عناصر آنچه من آنرا «اخلاق علمی – شیوه رفتار مناسب برای آدمهای علاقه به فهم بیشتر» میخوانم، از قواعدی است که من در زندگی به آن پی برده و سعی میکنم رعایت کنم. معنای اصل خفه شو و گوش کن برای من مرتبط با دو متن تاریخی است، یکی از حافظ است که میگوید:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

و دیگری سخن عیسی مسیح در انجیل است که میگوید :

آنچه مقدس است را به سگان مده. نیز گوهرهایتان را در مقابل خوکان میانداز، تا مبادا آنها را زیر پایشان خرد کنند و بعد تو را تکه تکه کنند. «Mathew 7:6″.

احتمالاً از خودتون میپرسید این دو نقل قول چه ارتباطی میتوانند با اصل خفه شو و گوش کن داشته باشند؟ اجازه بدهید توضیح بدهم…

آدمها به ضرورت طبیعتشان دیدگاه ها و مواضع مختلفی را در طول حیاتشان اتخاذ میکنند، این مواضع از نظر قوّت دارای مقادیر مختلفی هستند مثلاً ما قویاً معتقدیم خورشید وجود دارد، ولی ممکن است بطور ظنی معتقد باشیم آدمهای فضایی هم وجود دارند، قوت باور ما به خورشید با قوت باور ما به آدمهای فضایی به یک اندازه نیستند.

مواضع مختلفی که آدمها اتخاذ میکنند خود به خود سبب اختلاف نظر نیز میگردد، مثلاً اگر ما معتقد باشیم آدمهای فضایی موجود دارند خود به خود با گروهی از آدمها که معتقدند آدم فضایی وجود ندارد (حالا با قوَتی مختلف) در تخالف نظر هستیم. و با آدمهای مختلفی از گروه های مخالف رو در رو میشویم و ممکن است گاهی با آنها بحث کنیم.

آدمها از نظر میزان سطح دانش، اخلاق و تخصص با یکدیگر بسیار متفاوت هستند و از آنجا که نسبت افراد متخصص و کاردان در یک موضوع نسبت به دیگر جمعیت همیشه بسیار نسبت کوچکی است بیشتر آدمها راجع به یک موضوع مشخص نادان هستند.

مسئله رو از وجود آدمهای فضایی تغییر بدهیم به اسلام. ما بعنوان مخالفان اسلام با افراد بسیار متعدد و متفاوتی از باورمندان به اسلام اختلاف نظر داریم. همانطور که گفته شد نیز تعداد افرادی که متخصص در زمینه ای هستند بسیار محدود است، در نتیجه میتوان حدس زد که بیشتر مسلمانان نیز در مورد اسلام کاملاً نادان هستند. که این البته خیلی چیز خنده داری است چون اگر مسلمان بودن به معنی قبول داشتن اسلام باشه چطور میشه کسی خودش را مسلمان خطاب کند و چیز زیادی نیز در مورد اسلام نداند؟ یعنی به چیزی باور داشته باشد که آنرا نمیشناسد… بگذریم…

حالا وقتی ما با این جمعیت انبوه نادان روبرو میشویم معمولاً حرفهای ابلهانه و تکراری و بسیار سطحی مختلفی از آنها میشنویم که اینجانب شخصاً بسیاری از آنها را ثبت و بررسی و نقد کرده ام. کاری که بسیاری از اندیشمندان نکرده اند چون آنها بجای بررسی باور عوام، نظر متخصصین مخالف را بررسی و نقد میکردند نه نظر عوام را. این است که دانش و فلسفه چیزی انحصاری و تنها در نزد علما بوده است، حال آنکه این قرن و وضعیتی که اکنون ما در آن زندگی میکنیم وضع را متفاوت کرده است و اکنون میسر است که یک صاحب نظر مستقیماً با عوام گفتگو کند.

روش برخورد ما با این انبوه نادان بسیار مشخص است، خزعبلاتی میشنویم که آنها را هزاران بار شنیده ایم و سپس پاسخ میدهیم، مثلاً اگر اسلام دین خوبی نیست پس چرا اسلام میگه باید به پدر و مادر احترام گذاشت، یا چمیدونم تعداد حروف سوره گاو تقسیم بر 16 میشود فلان قدر که این خیلی خوب است، و از این جور مزخرفات. و ما هم پاسخهای بلند و دقیقی را سعی میکنیم برای این جور سخنان تهیه و ارائه کنیم.

به عبارت دیگر یک نوع جدل و مباحثه در دستور کار است… تا اینجای قضیه رو در نظر داشته باشید….

حالا یک وقتی هست که شما با یک شخصی که واقعاً عالم است و عمری را در مطالعه چیزی گذرانده یا دستکم معروف به عالم بودن است روبرو میشوید. مثلاً فرض کنید من آرش بیخدا بگونه ای جادویی با آیت الله مصباح یزدی روبرو بشوم و با وی دیدار کنم. سوالی که اینجا مطرح است و مرتبط است با اصل «خفه شو و گوش کن» این است که رفتار متناسب در چنین شرایطی چیست؟

آیا آیت الله مصباح یزدی هم مانند آن انبوه نادان است و من باید با وی جدل کنم؟ و به وی اثبات کنم که آقا بیا این دین منحوست را کنار بگذار؟

البته که نه! او نه با سخنان من و یا دیگران دیدگاهش تغییر پیدا خواهد کرد، نه من حرف جدیدی برای گفتن به او دارم، همانطور که من تا حدود زیادی با استدلالها و استدلالنماهای مدافعان اسلام آشنا هستم او نیز به همان اندازه بلکه احتمالاً بیشتر (چون کار 24 ساعته او است) با ادله مخالفین آشنایی دارد. اینجاست که اصل خفه شو و گوش کن اهمیت پیدا میکند، من در چنین شرایطی زیاد اصولاً علاقه ندارم حرف بزنم بلکه بیشتر دوست دارم بشنوم، بیشتر دوست دارم اجازه بدهم آن فرد متخصص آنچه فکر میکند جواهرات فکری اش است (به تعبیر عیسی مسیح) در مقابل من قرار بدهد، بدون اینکه نگران این باشد که من جواهراتش را لگد مال خواهم کرد.

این کار میشود یک استفاده بهینه از وقت، یاد گرفتن از همه کس بخصوص از مخالفین. نکته ای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که اگر طالب آموختن هستید، باید به کسانی که چیزی برای آموختن به شما دارند، دلیلی برای به اشتراک گذاشتن آن جواهرات بدهید. آن جواهرات ممکن است واقعاً جواهرات نباشند، اما اگر فرصت کافی به آن شخص ندهید و شروع کنید به چون و چرای بیهوده کردن، خود را از احتمال دریافت جواهرات تا حدود زیادی محروم میکنید.

مثال دیگری برایتان بزنم، همانطور که میبینید عزیزان کمونیست نسبتاً زیادی می آیند و به تیکه هایی که اینجانب به کمونیسم می اندازم پاسخ میدهند، ولی برخورد من با آنها بسیار سطحی است چون من واقعاً نمیتوانم در درون خودم آنها را جدی بگیرم. ولی از میان تمام کمونیست های عالم یکی دو نفر هستند که من برایشان از نظر فکری احترام قائلم، یعنی معتقدم آنها منصف هستند و واقع گرایانه به مسائل پاسخ میدهند، گفتگوی من با این افراد بسیار متفاوت است از انبوه نادان، آنجا من بیشتر گوش میکنم تا اینکه حرف بزنم، پرسشهای کوتاهی را مطرح میکنم و پاسخهای بلندی را میشنوم.

فراموش نکنید گوش کردن خیلی مهمتر از حرف زدن است. کسی که زیاد گوش نمیکنه حرفهایش پرت و پلا میشوند.

به عبارت دیگر اصل خفه شو و گوش کن در واقع شعر حافظ را وارونه نگاه میکند، یعنی سعی میکند بگوید که «مدعی» به نظر نرسید تا اسرار عشق و مستی را بشنوید، و در درد خود پرستی نمیرید. یا به عبارت عیسی مسیح اینطور نگاه میکند که همچون خوکان که قدر جواهر را نمیفهمند و آنرا زیر پا له میکنند نباشید تا از جواهرات محروم نشوید.

من از این اصل خفه شو و گوش کن شخصاً خیلی خوشم میاد، یک خاطره کوتاه براتون بگم، من یک رفیقی داشتم که آدم بسیار خوش صحبتی بود و شنونده خوبی هم بود، و ما باهم مشروب میخوردیم آخره هفته ای چیزی…. از آنجا که گفتگویمان بسیار لذت بخش بود اینجانب در دل را باز کرده آنچه میخواستم راجع به اسلام و محمد و خدا و اینها به او میگفتم، و البته او اکنون خودش دستکم در مقام حجت البیخدایی و البیخدایان هست اگر آیت الله نشده باشه… یکبار دوست دیگری قرار بود در هم نشینی ما حاضر شود، و این دوست دیگر اهل عربستان سعودی بود که میومد در جمع صمیمی ما شرکت میکرد… آقا یارو عربه انواع و اقسام مزخرفات و یاوه ها و سفسطه ها و هر آنچه به ذهن شتر هم نمیرسد در مورد اسلام میگفت، و من هم سر تکان میدادم میگفتم نمیدانم شاید و غیره…

دفعه بعد که دوست خودم را دیدم میگفت آرش جلو این عبدالله چرا هیچی نمیگفتی من اینرو آوردم که بحث کنیم. من اونجا میخواستم این اصل خفه شو و گوش کن رو براش توضیح بدم و اینکه من وقتم رو از توی جوب نیاوردم که بیارم آنچه نتیجه عمر من است را مفت و مجانی بیاندازم جلوی کسی که نه گوش میکند نه اگر گوش میکند میفهمد نه اگر بفهمد تغییر میکند :) بجای پاسخ دادن یا بررسی اراجیفش از او پرسشهایی میکردم تا او را و جامعه او را بهتر بشناسم، از او میپرسیدم راجع به جامعه غربی چه فکر میکند و در اینجا (غرب) چه احساسی دارد و چرا تصمیم گرفته که اینجا باشد و اگر اسلام را دوست دارد چرا با ما مشروب میخورد و غیره…

گرفتید مطلب رو؟ اصل خفه شو و گوش کن فقط در مقابل بزرگان نیست که اهمیت پیدا میکند، از هر گدا گشنه و فقیر فکری نیز میتوان جواهراتی گرفت! درون بعضی از آدمها یک میلی هست به اینکه همیشه باید اثبات کنند درست میگویند و حق با آنهاست، این به نظر من یک ضعف بزرگ شخصیتیست.

در نتیجه اصل خفه شو و گوش کن را همچنین میتوان زمانی که گفتگو فایده ای ندارد و یا زمان کافی نیست و یا طرف مقابل علاقه ای به شنیدن سخنان شما نشان نمیدهد یا به هر حال حس یک گفتگوی خوب وجود ندارد نیز بسیار مفید است، در آنجا نیز باید خفه شد و گوش داد. که برابر است با همان پرتاب نکردن جواهرات به خوکان.

حالا چرا این اصل مقدمه و پیشگفتاری است برای بحث اعتماد به نفس و سایر مباحث مشابه؟ احتمال داره الان به خودتون بگید اینجا منظور نویسنده این است که خفه شوید و به سخنان من گوش کنید، اما اینطور نیست :)

بخاطر اینکه از نظر من اینها جواهرات من هستند. اینها گوهرهایی هستند که من به سختی آنها را از ته دره ها در آورده ام، از طوفانهای شدید حفاظت کرده ام و به شدت به آنها علاقه دارم، این است که مایل نبوده ام آنها را چندان با دیگران قسمت کنم. چندین بار تاحالا پیش اومده که مخاطبین من آمده اند و گفته اند چرا راجع به مسائلی که آنها را میتوان بطور کلی «چگونه زیستن» نامید کمتر مینویسی.

همونطور که میدونید من ده ها نوشته کوتاه و بلند راجع به اسلام و زشتی های آن دارم، بیشتر به این دلیل که احساس میکردم جامعه به آنها نیازمند است و در این دوره از تاریخ جامعه ایرانی نیازمند چنین آموزه ها و اطلاعاتی است. تا بتواند خود را از این لجنزار نجات دهد. اما در این میان من سه چهار نوشته دیگر هم دارم مثل معنای زندگی، فیلم سکسی دیدن چه ضرری داره، و چیزهای دیگه… چیزی که برام جالبه اینه که آمار مشاهدات این چند نوشته از بقیه نوشته ها خیلی بالاتره… یعنی همونطور که برخی مخاطبین همواره خواسته اند که من بیشتر راجع به اینجور مسائل بنویسم، آمار نیز این تمایل را تایید میکند.

اینجاست که اصل خفه شو و گوش کن مطرح میشود، من در مقابل این جمعیت انبوه اینترنتی نیز مجبور بوده ام گاهی خفه شوم، یعنی دست به خود سانسوری زده ام، چون دشمنان و منتقدین زیادی در کمین نشسته اند تا جواهرات را خوک وار زیر پا له کنند. اما از طرف دیگر من کاملاً احساس میکنم که گوشهای شنوایی نیز وجود دارند، من گاهی پیامهای دردناکی دریافت میکنم که از من عاجزانه در مورد مسائلی اینچنین کمک میخواهند… من تخصصی توی روانشناسی ندارم ولی من با خودم و زندگی خودم خیلی حال میکنم، و فکر میکنم دلیل این حال کردنم نیز شیوه زندگی ام باشه و رفتارها و عادات خوبی که کسب کرده ام. اینه که تصمیم گرفتم برای آن گوشهای شنوا و ذهن های تشنه نیز بنویسم.

بخصوص این شیوه جدید فیلترینگ کامنت ها رو که گذاشتم واقعاً فکر میکنم کیفیت وبلاگ رو بالا برده، یعنی بجای اینکه هر پرت و پلا و حرف بی ربطی منتشر بشه و من بهش پاسخ بدم، یک فیلترینگ خوب روی نظرات قرار گرفته که برای یک وبلاگ خصوصی (نه یک فروم اینترنتی) کاملاً مناسبه…

اینه که اینجانب همچون واعظین به شما و به خودم توصیه میکنم این اصل خفه شو و گوش کن رو بهش توجه کنیم.

و منتظر جواهرات درخشان خصوصی اینجانب در آینده نزدیک باشید.

راجع به چند موضوع میخواهم بنویسم

1- آنچه «عدالت پنهان در طبیعت» میخوانم

2- اعتماد به نفس

3- چرا باید اخلاق مدار بود؟

4- بیخدایی و زیستن در کنار مذهبیون

اگر موضوع دیگری به ذهنتان میرسد که مایلید من در مورد آن بنویسم به مهر یادآوری کنید.

سپاس

آرش بیخدا


03 Jul 02:12

شوخی دستی با خلبان در این پرواز اکیدا ممنوع است

by آیدا-پیاده

بعد از این همه محدودیت درمورد سیگار کشیدن در اماکن عمومی  سربسته انگار هنوز به اندازه کافی برای سیگاری‌ها، بدیهی‌ نیست که آدم در هواپیما سیگار نمی‌کشد. شاید هم خدمه پرواز متوجه‌ نشدند که سیگاری‌ها احتمالا دیگر متوجه شده‌اند که وقتی سیگار کشیدن در دفترکار ممنوع است لابد در هواپیما ممنوع‌تر هم هست.  از مونترال تا تورنتو – یک پرواز یک ساعت و بیست‌ دقیقه‌ی – خلبان، دوتا مهماندار هرکدام دوبار به فرانسوی و انگلیسی گفتند “سیگار کشیدن در این پرواز اکیدا ممنوع است، حتی در دستشویی، . سنسور گذاشتیم. حساس. دود که سهله، به چس دود هم واکنش نشون می‌ده”. ضمنا تمام مدت چراغهای سیگارنکشیدن هم روشن بود. کم مونده بود من و سیگاری‌ها باهم گریه کنیم که می‌دونیم مومن، میدونیم.

حالا که بنا برتاکید روی بدیهیات است چرا کمک خلبان همه واضحات را اعلام نمی‌کند ” رابطه جدنسی منجر به دخول در این پرواز  اکیدا ممنوع است حتی در دستشویی” یا “ادرار کردن در راهرو بین صندلی‌ها اکیدا ممنوع است

 

03 Jul 02:08

خسته‌ام

by lithiumism

یه جورایی شده مناسک بین من و تراپیست‌ام. می‌شینم و حرف می‌زنم و حرف می‌زنم تا اینکه باز بگم: خسته‌ام، خیلی خیلی خسته‌ام… دنبال دکمه پاز میگردم و میخوام وقتی فشارش دادم چند سال  همین‌جا  بشینم تا خسته‌گی از تنم بره. دنبال وقفه‌ام. میخوام یه جا برم که آروم باشه و کلی از بازنشستگی‌ام رو پیش از موعد اونجا بگذرونم. گفتم بهش من دارم زور میزنم و خودم رو هول میدم رو به جلو… ولی هرچی زور می‌زنم آخرش از ته دلم خسته‌گیه میزنه بیرون.


03 Jul 02:04

ﺩﺧﺘﺮﻩ pm ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺱ ﺥ ؟ ﭺ ﺥ ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ﺍﻭﻧﻮﺧﺖ ؟ :| ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻌﻨﯽ : ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ ؟...

by پ نه پ
Mashinbaz

ب م

‫ﺩﺧﺘﺮﻩ pm ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺱ ﺥ ؟ ﭺ ﺥ ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ﺍﻭﻧﻮﺧﺖ ؟ :|
ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻌﻨﯽ : ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ ؟ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻫﺎﻥ ؛
ﻝ ﺥ ﮒ
ﮔﻔﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﻻﻣﺼﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺸﺎﺍﺍﺍﺩﯼ‬
02 Jul 16:18

[بازی] دانلود Dragon Hatchery - بازی تخم های اژدها

Mashinbaz

بازی با تخم های اژدهااا؟؟؟ :)))))

دانلود Dragon Hatchery - بازی تخم های اژدها

به دنیای پر از هیجان و سرگرم کننده بازی Dragon Hatchery وارد شوید و با تطبیق تخم اژدهای همرنگ که هریک متعلق به یک اژدها هستند و همچنین مراقبت از آن ها، کمک کنید تا تعداد اژدها افزایش یافته و اینگونه آن ها را از خطر انقراض در این بازی، نجات دهید. برای گیم پلی بازی از بازی های پازل سریع و همچنین بازی های کلاسیک Match 3 الهام گرفته شده است تا برای همه علاقمندان به این گروه بازی ها جذاب باشد.

ادامه مطلب/دانلود...



دسته بندی: دانلود » بازی » سرگرم کننده, معمایی
برچسب ها: Arcade, Match 3 Games, Puzzle, پازل, سرگرمی
© حق مطلب و تصویر برای پی سی دانلود محفوظ است | لینک دائم | فرستادن به del.icio.us
همین حالا مشترک این پایگاه شوید!

21 Mar 05:43

می‌شود!

by golhaieaftabgardan

از وقتی با بچه‌های کانون آشنا شدم، خیلی این حرف رو ازشون شنیدم که تو خانواده خوبی داری و من نداشتم، تو خونه داری و من نداشتم، تو پول داری و من نداشتم و هزاران داشته‌های من و نداشته‌هایی که اونها توی ذهنشون بزرگ می‌کنند و باعث شده خودشان را باور نکنند و در همان حالت دست و پا بزنند؛ حتی شاید دلیل بارها به کانون برگشتنشان همین باشد.

بارها در این وبلاگ از جواد نوشته‌ایم. پسرکی که مادری معتاد داشت،خانه نداشت و در خرابه‌های جنوب شهر زندگی می‌کرد. از کودکی همراه مادر مواد مصرف کرده‌بود و  به اجبار مواد فروشی می‌کرد. و به این جرم به کانون آمد. رای دادگاه عدم صلاحیت مادر بود و جواد بعد از آزادی باید به بهزیستی منتقل می‌شد. داستان بهزیستی رفتنش را شاید خوانده‌اید. حالا یک سالی‌ست جواد در یکی از بهزیستی‌های خیریه‌ای مشهد است. در این مدت پنج سال دبستان را خوانده، و امسال در مدرسه راهنمایی ثبت نام شد. حالا در مسابقات شنای بهزیستی‌های ایران شرکت کرد و در رده سنی خودش اول کشوری و در مسابقان اوپن سوم کشوری شد!

جوادی که بی سواد بود، هیچ آموزشی قبل از ورود به کانون و بهزیستی ندیده بود و فقط با حمایت و کمی هزینه به چیزهایی رسید که برای بچه‌های کانون و شاید خود ما غیر قابل پیش‌بینی بود.

این را نوشتم تا کمی بیشتر به فکر حمایت باشیم. حمایت واقعی، نه ترحم و دلسوزی!