Shared posts

22 Jul 10:04

بلخره این چرخه ی معیوب یه جایی باید اصلاح بشه !

by (نازنین)

دیشب دیر خابیدم.دیر ینی صب در واقع! یه ذره با فرناز حرف زدم. بعدش گفتم میخابم. باز خابم نبرد. همینجوری بیدار موندم تا ساعت چاهارو رب.ینی نه همین جوری. نشستم بازی کردم. کلن یه مدته کشفکردم در ساعات بامدادی خیلی استعداد بازی کردنم شکوفا میشه! اون روزم هفت صب تو مدرسه نشستم شیش تا مرحله ی سخت از بازی مو رد کردم! دیشبم کلی پیشرفت حاصل شد در امتیازاتم.

بعدش صب ساعت شیش انقد دلم میخاس بخابم! ولی دیگه پاشدم حاضر شدم و شیشو نیم از خونه زدم بیرون. دیشب به نظرم میومد که لازمه دمه ابرومو کوتا کنم، اما چون حوصله نداشت نکردم! گفتم گند میزنم بهش حالا بیا و درستش کن. ینی حوصله داشتما ، ولی دیگه با فرناز نشستیم حرف زدیم حوصلم تنگ شد. یه جوری که دلم میخاست بشینم تا صب گریه کنم!

خلاصه ساعت هفتو چاهار دقه رسیدم مدرسه. بعدش یکی از همکارام هس که همیشه دیر میاد. امروز قبل از من اومده بود و جلو در آسانسور بود. با هم رفتیم بالا . بعدش این یه سری کار داده به من که براش اجرا کنم و الکی به من گفت واسه یه هفته دیگه میخام! منم گفتم نمی رسم خب! گفت خب باشه تا 19 اردیبهشت. بعد امروز تو حرفاش فهمیدم 29 اردیبهشته نمایشگاهشون! ینی در واقع 2 خرداد! خب انگیزش چیه که الکی میگه؟ کلن امروز چندین نمونه از اخلاقای منحصر به فردشو به نمایش گذاشت که من کف کردم. حالا بک بایت و چیپه که بگم ، ولی همین خانوم همش ادعاش میشه که من فوق لیسانس دارم و پایان نامه مینویسم و اینا! _یه جوریم درباره ی پایان نامه حرف میزنه انگار داره از خودش مینویسه! دیگه کسی که پایان نامه ی ارشدشو میره از رو رساله های مخزن کتابخونه ی دانشگاهش عکاسی و کپی پیست میکنه واقعن خیلی پسندیده نیست انقد افاضات کنه! _از لحاظ شعور اجتماعی در سطح زیر متوسط قرار داره. میخام بگم واقعن تحصیلات برا هیچ کس شعور نمیاره!

یه خانومه هس تو مدرسه من نه اسمشو میدونم نه سمتشو ، بعد این هر سری ما رو میبینه میگه بچه ها حتمن حضور غیاب بشن. منم یه بار بهش گفتم من کلاس خودمو همیشه چک میکنم ، دیگه بقیه رو نمی دونم. بعد امروزم اومد گفت بچه ها اول حضور غیاب بشن بعد برن سر کلاس. ینی نه که یه بار بگه ها! یه بار به همکارم گفت.یه بار به من. یه بار وختی ما اومدیم بالا زنگ زد گفت، یه بارم خودش اومد بالا و  حضوری گفت! دیگه اخرش گفتم بذار با رسم شکل بهش توضیح بدم که درک کنه من لیست همه ی بچه های پایه رو ندارم خب! لیست کلاسمو نشونش دادم و گفتم خانوم جان! اینا تو کلاس من هستن و من نمی دونم کی ماله کلاسه الفه ، کی ب و کی جیم! آندرستند؟ بیخیال دیگه! بعد گفت متوجه شدم. ولی باید حضور غیاب بشن بچه ها قبل از اینکه برن تو کلاسا !

بعدش این همکارم ، الان دو هفتس درگیریش موضوع کار بچه هاشه ، و واقعن من هنوز بعد از دوسال ، نفهمیدم این چرا انقد میپیچونه همش؟ ینی همشا! هروخ من اینو دیدم داره یه برنامه ای میریزه که بچه ها کمتر کار کنن و این نخاد زیاد توضیح بده بهشون.خب واقعن اگه انقد سختشه چرا قبول میکنه این موضوعا رو؟ بعد همشم میشینه میگه تقصیر خانومه مسئوله! اون گفت اینجوری ، اون گفت اونجوری! منم البته سکوت میکنم کلن.

بعدش کلاس اولم خیلی سخته، چون بچه ها هیچی بلد نیستن و باید دونه دونه هی برم براشون توضیح بدم و البته نصف بیشتر کارو خودم انجام میدم. خیلی بده. اصلن بازدهی نداره. خلاصه زنگ که خورد زود جم کردم رفتم اونور که یه چایی بخورم . ولی چایی نبود. حلیم داشتن! فک کن حلیم! کلن من درک نمی کنم چرا حلیم صبونه محسوب میشه؟ کی میتونه از خاب پاشه غذا بخوره؟ اونم همچین غذایی ، با این رنگ و رو و این چگالی! بعد از اینکه 987654 بار همه به من گفتن حلیم بخور، حلیم بخور و من هی اسمایل نایسلی ، گفتم مرسی من چایی میخورم، بلخره سینی چایی اومد.

اونوخ باید یه سری فرمایی رو پر میکردیم در مورد پیشرفت و نهایی شدن کار بچه ها ، که 20 و خورده ای بند بود و باید دونه دونه تیک میخورد و وضیتش مشخص میشد. منم دوره افتاده بودم بین سیستما داشتم خیلی دقیق چک میکردم و مینوشتم ، بعد که کارم تموم شد اومدم نشستم ، همکاره مذکورم پرسید اینارم الکی از خودمون بنویسیم دیگه نه؟! گفتم نمی دونم! من چک کردم! یادم نبود چیزی که بخام الکی بنویسم! ینی چی آخه؟! اینو میدن که تو پر کنی ببینن اگه کار چیزیش مونده تا هفته ی دیگه تموم شه! بعد میگه الکی از خودم پر کنم؟! هیچی دیگه احتمالن در رو دربایستی با من ، پاشد رفت سرسیستمای بچه هاش و بعدشم اومد از من لاک غلط گیر و پاکن گرفت فرماشو درست کرد. میدونی، مثلن معلمه! یدونه خودکار هیچ وخت نداره!چرا خب؟ زشت نیست ینی؟!

خلاصه این ساعتم تموم شد ، و من دیگه حال نداشتم برم پایین همونجا سرمو گذاشتم رو میز که دیدم این با دوتا از شاگرداش بحثش شده که چرا شما فوم این سایزی خریدین و این اشتباهه و نمیشه! البته شاگرداش همون هفته ی پیشیا بودن که سیصد بار اومدن سایز و رنگ فوم رو پرسیدن ، ولی دختره گفت بابام رفته خریده خب! پیدا نکرده اون سایزی! منم دیگه روم نمیشه بهش بگم اینا بدردم نمی خوره بازم برو بخر و اینا. اینم گفت من نمیدونم! خودتون میدونید و اینا. دیگه من دلم براشون سوخت گفتم حالا خانم فلانی ! درسته که اشتباه کردن ولی به نظرم اگر شما موافقت کنید میتونن یه جوری از همینا استفاده کنن ، اما خب یکم زحمتش بیشتر میشه براشون و خب دیگه نتیجه ی کار خودشونه! اینم گفت من نمیدونم! اگه میخان بیان شما بهشون بگو. حالا نه که چیزه سختی باشه ها! باید دوتا فومه رو به هم میچسبوندن بعد روشو با مقوا میپوشوندن تا اون قسمت چسب خورده مشخص نشه و بعد هم با کاتر اون اندازه ای که میخاستن برش میدادن. با هم رفتیم تو یکی از کلاسا و درست کردیمش.

بعد از کلاس آخرم که کلی حرف زدم و توضیح دادم والبته گند زده شد به پاچه ی شلوارم! بسکه بچه ها از زیر میز و صندلی پاهاشونو زدن بهم ، وسایلمونو جم کردیم که بریم. خانم مسئول هم نبود. منم فرمارو گذاشتم لای دفترم و توضیحات ضروری رو هم اضافه کردم. رفتیم دیرستان. وسایلمونو ورداشتیم و داشتیم ساعت میزدیم که خانم روابط عمومی گفت کجا کجا؟ شورا دارید! برگردید راهنمایی!

حالا این همکارمم هی غر که من عجله دارم، باید برم، نمیتونم! بعدن از تو میپرسم چی گفتن و اینا! ولی خانم مسئول اجازه نداد بهش و گفت کوتاهه حرفام و نیم ساعت بیشتر نیست . حالا تو جلسه یکی از همکارا یه فرمی آورد و گفت من اینو درست کردم و دادم به بچه هام که بدونن چیا باید داشته باشن ، آوردن و کامل کردن هر چیزی وظیفه ی کیه! اینم یه پوزخنده زشتی زد که اووووو! الکی کاغذ حروم کردی! اینا کاره خودشونو میکنن و اینا! بعد این همکارم یکم زودتر رفت و آخرای جلسه یکی دیگه از خانوما پرسید که ببخشید اون لیستی که خانم فلانی داشتنو به ما نمیدن؟ منم داشتم براش توضیح میدادم که اون خودش لیست کرده بود ولی چیزایی که لازمه ایناس، میخای من بگم بنویس و اینا ، با این با یه لحنه مسخره ای برگشت گف شبا خابشو نمیبینی؟ انقد دقیق یادته و ملکه ی ذهنت شده؟ گفتم نه. کارمه. من رو کارم و کلاسم تسلط دارم. شمام سعی کن شرو کنی! والا! پررو.

بعدشم که رسیدم خونه ، لباسامو ریختم تو ماشین و رفتم حمام، و دقیقن تمام مدتی که من توی حمام بود، تلفن خونه و البته گوشیم کانتینیوسلی زنگ می خورد. نصفش مدرسه بود. نصفش علی. تا کارای اینا تموم شد، موهای من تقریبن خشک شد! اونوخ داشتم از گشنگی میمردم!  به جز یه چایی و یه دونه خرما هیچی نخورده بودم از صب. دیگه یه سالاد من در آوردی درس کردم و در جوار آقای طوطی زدم بر بدن و بعدشم نشستم به چک کردن کارای بچه ها و اینا. هدفم اینه که تا شب نخابم! حتا اگه از بی خابی بمیرم!

25 Aug 20:32

قانون اول!

by پری

میگه فقط قانون تا پشت درو یادت نره؟!

براق میشم، کدوم قانون؟

یه شرم کوچولو تو نگاهش میاد و میگه ک هر چیزی ک هست فقط تا دم در خونه تموم شه

سرمو میندازم پایین و میگم اره و خیالشو راحت می کنم ک مدت هاست قانوم اول صادقه برام!

و دلم می خواد همون وقت تو آسانسور طبقه ی بیست و دوم جون بدم و جنازه ام برسه طبقه همکف، دلم می خواد دیگه فکر نکنم و نگران نباشم و دیگه لازم نباشه حواسم باشه و دیگه به هیچی فکر نکنم. دلم می خواد کسی غیر از من باشه و بره تو هم همه ی میدون ونک گم شه و با نفرت از ون های گشت ارشاد ک تازگی دوباره مستقر شده اند عبور کنه و  و سوار تاکسی های ته کردستان بشه و باز قصه بنویسه برای دست هایی ک از هم می گسلد و روی هایی ک از هم بر میگردد اینجا، تو این ترمینال تاکسی میدان گاهی، وقتی هر کدام از دو تا ادم یک وری میروند. شاید یکی رسالت و آن یکی صادقیه  یکی بلوار فردوس و  آن یکی یوسف آباد. 

دلم می خواهد زیر بار دروغ های نگفته له بشوم وقتی از پس گفتنشان بر نمی آیم و گفتنش هم عواقبی غیر از له شدن ندارد وقتی در نگاهم اینقدر دروغ منفور است حتا اگر لعامتی در آن پنهان نباشد . . . اصلا ویرانه ام می کند

ویرانه ای هزار ساله!

با هزاران تار عنکبوت و هزاران دیوار از پای بست فرو ریخته ک دیگر کسی را یارای ساختنش نیست

هزاران جوانه ی لگدکوب شده

هزاران غنچه ک قبل از اینکه تب باز شدن ب سراغشان بیاید در خواب از درخت رویا چیده شده اند و هیچ وقت حتا نزدیک خیالشان هم نشده اند

دلم ب اندازه هزار تا دریا اشک گرفته

امروز چرا یادم رفت بوسیدن روی ماه را بخرم، آنقدر ها ک از تیزر فیلم دستگیرم شد در حدی هست ک من را مثل عزاداران تکیه پای منبر روزه بگریاند و این روزها دلم گریه میخواهد، از همان ها ک وقتی تمام میشود صورتت میسوزد از شوری اشک و دماغت گرفته و پلک هایت شده اندازه بادکنک و آب دماغت آویزان می شود و حتا چشم هایت خوب نمی بیند . . . 

از این تدبیر و درایت لعنتی متنفرم، از این دروغ های الزامی و واجب

ک وقتی عیان شود ک یک بار ازدواج کرده ای

و بد تر از آن تنها زندگی میکنی

میشوی گوشت قربانی

میشوی هلوی پوست کنده ک تا کسی ظن ببرد به هویت غیرمجازت شک نکن ک برایت یک پیشنهاد دارد ک لغت بی شرمانه به نطر من در برابرش خیلی معصوم است

و من مجبورم ک عیان نباشم تا زندگی کنم

و پنهان کنم خودم را و شکل زندگیم را

وقتی حتا تو سریال های آب دوغ خیاری تلوزیون مملکتم تنها زندگی کردن یعنی خونه مجردی و خونه مجردی یعنی خونه فساد ک وقتی دو تااز دوستات بیان خونه ات و راجع به اعجاز سوره های قران هم حرف بزنی خونه تیمی را انداختی و خونه تیمی یعنی فحش! چ فحش آبداری هم!

وای خدا چقدر درد دارد

درد بودنت

ک بشنوی پدرشوهر خواهر وسطیه ب خواهرت بپرد ک خواهرت چرا تنها زندگی میکند

میشود درد 

و درد مثل هزار تا زنگوله ی بادی می نوازد

و مثل هزار تا مار زنگی زنگ می زند

و صدای زنگ تا ته مخت میرسد

و نم می دهد و کپک می زند، همه ی هرم بودنت، همه ی جنس محکم بودنت، همه تلاش سر پا ماندنت، انگار ک موریانه افتاده باشد به چوب جانت

و ریز ریز ریز جانت را می فرساید

مثل سرطان می ماند

و تو محکومی به فنا

محکومی 

وقتی دلت نمی خواهد برای هیچ کس توضیح بدهی، وقتی تنفر داشته باشی ک برای پدرشوهر خواهر وسطی توضیح بدهی ک من گناهی غیر از اینکه خواستم وبال کسی نباشم ندارم، غیر از اینکه نخواستم کسی چپ نگاهم کند

من گناهی ندارم غیر از اینکه همه ی سعیم را برای زندگی ای ک خودم ساخته بودمش کردم اما نمی توانستم از خودم بگذرم چون ماندن در چونان زندگی ای خورد شدن دنده های من بود و بس

دوست ندارم برم تو قاب تلویزیون و جار بزنم ک بابا بعضی ها هستند ک هیچ کس را ندارند

خوب ندارند

مادرشان مرده

پدرشان رفته زن گرفته و ماه ب ماه دریغ از یک تماس یک دقیقه ای ک اگر حال داشته باشد جواب بدهد

خواهر برادرش هم سرشان تو زندگی خودشان است و تا بتوانند خرج لب تاب و دوربین دیجیتال و میوه ی نوبرانه مهد کودک طوله هایشان را در بیاورند

بعضی ها نمی توانند چشم هایشان را ببندند و ازدواج کنند با هر کسی ک سر راهشان بود صرفا ب خاطر اینکه تنهایی هایشان پر شود

بعضی ها نمی خواهند 

دلم می گیرد و غمباد میگیرم و هزار تا چشمه تو دلم بغض میروید و میجوشد و می جوشد

چرا یادم رفت فیلم بوسیدن روی ماه را بخرم، حد اقل یک دریا اشک میریختم از این روزهای لعنتی ک دلم می خواهد نباشد 

دلم می خواهد نباشد روزهایی ک جرمت این باشد ک زنی

ک مطلقه ای

ک زیبایی

ک تنها زندگی می کنی