Shared posts

02 Jun 20:01

http://adhamiart.blogfa.com/post-389.aspx

by adhamiart

چیزی را بهانه کن برگرد

وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی

یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی
بیا طاقچه را به هم بریز و

همین طور جلوی چشم من

این سو و آن سو برو

به روی خودت نیاور که دلت می خواهد چمدانت را باز کنی ،

بمانی

به هوای خستگی در کردن

و کلافه از کجاست کو گفتن ها

بنشین

آری بنشین

نشستن یعنی بودن

کمی بیشتر بودن

یعنی نیم نگاهی دوباره به هم انداختن

یعنی گرفتن دست های تو

و آغازِ ِ "جان ِ من نرو بمان " های من


رسول ادهمی

02 Jun 19:55

کنار می گذارم ات

by مهدیه لطیفی

کنار می گذارم ات
پیش از آنکه کابوس شود
کنار آمدن با به کناری ام از یادت رفتن

کنار می گذارم ات
پیش از آنکه دست و دلم بلرزد
پیش از آنکه حروفی که به لب هات می آویزند
طناب شوند
برای به چاه بردنم

پیش از آنکه چشم باز کنم
ببینم
دور تا دورم
دیوهایی دهان گشوده اند به مکیدنِ من
که سوال پیچم می کنند
که کجای کار ایستاده ایم؟
که کیستی اصلا؟
که نکند بیراهه دارم می روم تختِ گاز؟
نکند
برای خودم بریده ام و دوخته ام و به تن تو گشاد است؟
ها...!؟

و دلم شور می زند
شور
که طوری ات نشود یکوقت
که گم نشوی یکوقت
که کم نشوی از من
و...
و...

کنار می گذارم ات
پیش از آنکه به کناری ام از یادت رفتن
از اخبار روزانه ی نرخ تورم حتی
عادی تر شده باشد!

02 Jun 19:54

سلول های ما حرف می زنند

by مهدیه لطیفی

موسیقی
قدرت آفرینش دارد
قدرت رویاندن جوانه ها را

سلول های ما حرف می زنند
به زبان ما نه
با ما نه
با نت ها و سکوت ها
و بیچاره ها لال می مانند تمام عمر
اگر به موسیقی
زبان باز نکرده باشند هرگز

02 Jun 19:48

زن ...

by فرشید فرهادی

 

 

 

                         دوست داشتنی ترین  ِ  لعنتی ... ،

                         روز َت مبارک ...

   

       

        

           

      

      

      

          

    

.

04 May 10:09

کابوس ...

by فرشید

                                                  

                                                                        

                                                   

                                   کابوس ...

                                   رویای ِ دست هائی است ...

                                   که نیست ...

                                                                  

                                                                      

                                                                        

                                                                                   

                                                                         

                                                                                     

.

04 May 10:08

سطلی کلمه بر شعر

by مهدیه لطیفی

رنگ ها بی کم و کاست اند
کلمات کم می آورند
کاش می شد
مثل نقاش های دیوانه
سطلی کلمه بر شعر بپاشانم بی فکر
...
راستی می دانستی
احساسم اگر بی پرده خودش باشد
هیچ کس نمی شناسد ام دیگر!؟
نه مادرم
نه خدا
و نه تو

04 May 10:07

کوچه علی چپ

by حالا هر چی

عشق توی برنامه ما نیست، دوست داشتن هم. قرارش رو همون اول گذاشته بودیم. گفته بودم تو دنبال هیجانت باش و من دنبال زندگی‌ام. من گفته بودم، پیش دستی کرده بودم که از اون نشنوم. همیشه آخر هر رابطه‌ای من ول کرده بودم و رفته بودم،ظاهرش این بود. خودم می‌دونستم که ته احساساتمان در آمده و من ول نکنم ولم میکنند. و حالا ترس از رها شدن خودش را از ته رابطه‌هایم به سرشان رسانده. به همان سلام اول. گفتم دوست نداشته باشیم هم را اما لای در را باز گذاشتم. گفتم گاهی ممکنه مهربان بشم، زیادی نزدیک بشم، حتی بگم دوستت دارم تو اما نترس.زود فروکش می‌کنه و می‌شم سارای قبل واینها رو که داشتم می‌گفتم، دردم گرفت، بغضم اومد تا پشت لبخندی که سعی داشت بگه خبری نیست، همه چی آرومه.

حالا حالم خوب نیست و زیادی نزدیک شدم. براش می‌نویسم دلم برات تنگ شده، قربان صدقه خودم و دلم میره.یک بوس می‌فرستم، ده تا می‌فرسته. میبینم که داره کِر می‌کنه تا بحران رد بشه. می‌نویسم دلم تنگ شده و هیچ حسی ندارم، می‌نویسه دلش هوام رو کرده و باز هیچ حسی ندارم.چون این رسیدن نیست، داشتن نیست.خودم رو زدم به کوچه علی چپ، اونو هم زدم به کوچه علی چپ.


دسته‌بندی شده در: Uncategorized
29 Apr 05:09

http://adhamiart.blogfa.com/post-383.aspx

by adhamiart
تقویم من پلک های توست

و سرخی لب هایت

روز های تعطیلم


رسول ادهمی

29 Apr 05:07

زیبای خفته شدن دیوانگی ست

by مهدیه لطیفی

اینجا سیاره ی سوم است
نه کمپانی والت دیزنی
ما باید دل به همین گیلاس های انگور و
سیب و
شهوت ببندیم
زیبای خفته شدن دیوانگی ست
و اگر نه
شاهزاده ای که در راه نباشد
اژدها هم که پیر تر شود و بمیرد
ما بین در و دیوار ِ تا ابد بلندِ این قلعه
چقدر باید گریه کنیم!؟

29 Apr 05:07

هزار و پانصد سال انتظار

by مهدیه لطیفی

دلم را
گاو آهن شخم زده انگار
مزرعه ی زندگی ام را
ملخ ها به پادشاهی نشسته اند!
...
و لعنت!
لعنت به تمام این هزار و پانصد سالی که دروغ گفتم
من هزار و پانصد سال پیش به دنیا آمدم
و تمام این سال ها را وعده دادم
به دلم
سر خرمن
صد تا یک غاز!
...
اصلا نوشتن هم شد کار!؟
باید راه افتاد و عاشق شد
باید راه و افتاد و بی دلیل
غریبه ها را بغل کرد و
بوسید و
بعد حتما گم شد!
...
باید با خدایی که احتمالا نیست
دردِ دل کرد
از هر دری
حتی دری وری!
...
اصلا آمدیم و
هیچ کس تا همیشه
از راه نرسید
برای قسمت کردنِ دست هایش با دست هایم
هزار و پانصد سال انتظار
دلیل خوبی برای دست برداشتن از دست هات نیست!؟

29 Apr 05:03

نوت روو یخچال

by noreply@blogger.com (aQa GorGe)

♥ توو خواب چقد خوشگل می‌شی. دل‌م نیومد بیدارت کنم بهت بگم.
♥ دلتنگی از همین الان آغاز شد. بیدار شدی زنگ بزن صدات ُ بشنوم.
♥ فال امروز: زمانی که شما این یادداشت را روی ِ یخچال می‌خوانید، یک نفر از دلتنگی ِ شما روو به موت است! با او تماس بگیرید.
♥ ناخن ِ انگشت ِ شست‌ت رو بذار روو ناخن ِ انگشت ِ اشاره‌ت! گذاشتی؟ تا بیام پیش‌ت دل‌م برات ایقد می‌شه.
♥ شما یادتون نمیاد. یه روز ما شما رو گرفتیم! امروز سالگرد اون روزه. ساعت هشت، همون رستوران، مهمون ِ من!
♥ تولدت مبارک. می‌دونم نباید می‌رفتم سر ِ کار و پیش‌ت می‌موندم. خب نرفتم! اگه پیدام کردی کادوت ُ می‌دم. اگه پیدا هم نکردی من پشت ِ مبل‌ قایم شدم!
♥ درسته ریاضی‌م داغونه. ولی مطمئن‌ام اینقد که من دوستت دارم رو اگه جمع‌شون کنی می‌شه خیلی!
♥ خیلی دوستت دارم، ولیکن این دلیل نمی‌شه بگیری بخوابی ناهار قومه‌سبزی نداشته باشیم!
♥ من زن دوم دارم. معتاد هم هسسم. دوستت هم ندارم و همش دروغ گفتم بهت. شوخی کردم! فقط خواسسم بدونی اتفاقات ِ بدتری هم از شکستن ِ گلدون‌ات وجود داره!
♥ خوش‌ب‌حالت بهترین همسر ِ دنیا رو داری. باورت نمی‌شه؟ دست ِ راست‌ت دومین کابینت رو باز کن. ناقابل و بی‌مناسبت، با عشق.
♥ تعجب نکن عزیزم. سرم درد می‌کرد نرفتم سر کار. پا شدم برات نوت نوشتم و اومدم کنارت خوابیدم. فقط بودن با تو خوب‌م می‌کنه. نوت رو که خوندی زود برگرد روو تخت.


 پ‌ن: مجموعه کامل رو با هشتگ #نوت_روو_یخچال در توئیتر و گوگل‌پلاس دنبال کنید.
29 Apr 04:55

10.

by bwithu

بازنده ، من نبودم

که دل به تو باختم .

برنده ،

تو نبودی

که دل از من بردی .

تو باختی

که دل بردی و رفتی .

من یک دل باختم ؛

تو یک من !

 



پ. ن :

همه از من بت می سازند و تو

می شکنی ام !

 

پ. ن :

توی هیچ قاب عکس دو نفره ای

در احاطه ی بازوان هیچ مردی نبوده ام .

دلم یک عکس دو نفره میخواهد ؛

میان ِ بازوان مردانه ی ِ ...

 

پ. ن :

دلم یک تو می خواهد ؛

بیاید و

دیگر نرود . . .

 

پ. ن :

بیچاره دلم! دارد میسوزد برای دلم ...

 

+ من از همه ی حرف ها و کلمه های خوب، خاطره ی بد دارم . . .

        

 

24 Mar 10:47

http://adhamiart.blogfa.com/post-372.aspx

by adhamiart
برای زن ها میوه چیدن از
شاخه های بسیار بلند
لذت خاصی دارد
برای همین است که وقت بوسیدن
روی پنجه آمدن را
بیشتر از خود بوسه دوست دارند

رسول ادهمی

24 Mar 10:46

http://adhamiart.blogfa.com/post-378.aspx

by adhamiart

کاش تنهایی شاخ و دم داشت

غول بی سرو پایی که

سایه اش هم تنمان را می لرزاند

بد ماجرا این جاست

درست این جا   که تنهایی

معمولی می آید

معمولی معمولی می ماند

و معمولی معمولی معمولی

با تو هم خانه می شود

 

رسول ادهمی

24 Mar 10:44

بیا نگاهم کن

by حالا هر چی

تو یک عکس تگم کرده .عکسی با نور کرم قهوه ایِ روشن . یک مبل ال رو در نظر بگیرین، عکاس ته یکی از اضلاع نشسته، نفر اول تو کادر عکس یک دختر از دوست هاشه که پشت به عکاس و رو به ما نشسته و داره باش حرف میزنه. نفر دوم خودشه، تکیه داده به پشتی مبل، یک دستش رو پاشه و یک دستش روی پشتی مبل زیر سر من، که نفر سوم در کادر عکسم. و خوابم. واقعا خوابم. سرم رو گذاشتم رو شونه اش و خوابم برده. و نفر چهارم و پنجمِ کادر، رو ضلع دیگه مبل نشستن و بی توجه به ما و عکاس با هم حرف میزنن.

اون شب رو یادم میاد. حدودا یکسال پیش بود. مهمونش بودم،کم می‌شناختمش، گفتم خسته ام ، زنگ بزن آژانس برام ماشین بگیر. گفت مهمون‌ها که رفتن می‌رسونمت. گفتم خوابم می‌بره. گفت همینجا بخواب، داشتن می‌رفتن بیدارت میکنم. بعد دستشو باز کرد برام، همون دستش که توی عکس سرم روشه و من همونجا خوابیدم. وقتی بیدار شدم که اولین مهمون قصد رفتن کرده بود. مهمون آخر رو با هم رسوندیم و منو گذاشت خونه و رفت.

بالای عکس یک نوت گذاشته : گویند که لحظه ایست روییدن عشق. به خودم می‌گم چه جملهء مزخرف و هرجا ای ای » گویند که لحظه ایست روییدن عشق» و قند تو دلم آب میشه از این حس مشترکِ خلاصه شده در یک شعر بند تنبونی. از این عشقی در یک لحظه روییده. برای من روییده و برای اون هم روییده.

این رویایی بود که امروز داشتم. سر کوچه شروع  شد و دوتا خونه مونده به خونه مون تمومش کردم و دو تا خونه باقی مونده رو لبخند زدم به دختر پانزده ساله ای که تو سرِ منِ بیست و نه ساله جا خوش کرده و قصه میبافه.

توی رویا همه چیز واضح بود ، آدم های توی عکس رو هم حتی در دنیای واقعی می‌شناسم.هیچ وقت تو رویاهام تنها نیستم، چه خوشحال باشم، چه ناراحت، چه پیروز و چه شکست خورده، آدم هایی توی رویاهام دست هاشون رو زدن زیر چونشون و دارن تماشام میکنن. مرد رویای امروزم رو نمیشناختم اما همونقدر تپل بود که من دوست دارم،لباس هایی پوشیده بود که می‌پسندم، بوی خنک داشت وقت بوسیدن موهام ، بوسه اش همونقدر مکث داشت که می‌خواستم. و باقی آدم‌هایی که می‌شناسمشون، توی رویام نشسته بودن فقط و فقط برای اینکه شاهد آرامش من باشن. شاهد دوست داشته شدنم.

به جنبه های مختلف اجتماعی بودن ادم فکر میکنم. نیاز به دیده شدن،  تحسین شدن و سرزنش شدن، اساس معاشرت‌هاست. شعرها، نوشته‌ها، آهنگ‌ها،عشق‌ها. بدون بیننده مفت نمی‌ارزن . دنیا بدون بیننده مفت نمیارزه


دسته‌بندی شده در: Uncategorized
24 Mar 10:38

خودم را می‌زنم به فراموشی، که مبادا چشمان‌ت را ب‌خاطر بی‌آورم

by noreply@blogger.com (aQa GorGe)



قول داده بودم که بعد از تو پیر نشوم؟
24 Mar 10:36

نقطه

by noreply@blogger.com (pouria m)
هر وقت رسید به "مگه فرقی ام میکنه؟!"...

فوراً خدافظی کنید و برای همیشه برید
23 Mar 11:38

تمام ...

by فرشید فرهادی

 

 

 

                               تو  فقط  یک کار ِ  انجام نشده  داری ... ،

                               من  به  اندازه ی  ِ  تمام  ِ  عمر ... ،

                               تو فقط باید بیائی ...

                               تا  من  بعد  از  آن  زنده گی  کنم ...

      

        

            

          

          

         

            

            

           

                 

.